نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1869
1- تفاوت دعاي حضرت يوسف و حضرت موسي 2- بردن عمل صالح تا عرصه قيامت 3- مراتب و درجات قبولي عمل 4- شرايط اخلاقي و اعتقادي قبولي عمل 5- تأثير متقابل كارها در يكديگر 6- نقش نماز در قبولي كارهاي ديگر 7- نقش خدمت به ديگران در عاقبت نيكو
موضوع: شرايط قبولي عمل(1)
تاريخ پخش: 05/05/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
ديشب به اينجا رسيديم كه، جلسهي قبل به اينجا رسيديم كه وقتي ميخواهيم دعا كنيم به خدا نگوييم چه. بگوييم: خدايا خير. حالا خير من اين است كه اين كاري كه من ميگويم بشود يا نشود. دو نمونه قرآن براي شما بگويم.
حضرت يوسف وقتي در دربار گرفتار عشق زليخا شد، گفت: (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ) (يوسف /33)، «رَبِّ السِّجْنُ» يعني خدايا، سجن، يعني زندان. خدايا من حاضر هستم زندان بروم، گير زليخا و عشقش و گناه نيافتم. زندان بهتر از گناه است. بالاخره هم به زندان افتاد و يوسف گفت: خدايا چه شد؟ يك جوان پاك مورد تهمت قرار گرفت و زندان افتاد. خدا به او گفت: خودت گفتي: زندان. تو چه كاري داري؟ بايد بگويي: خدايا من را از شر زليخا نجات بده. حالا سجن يا غير سجن! تو چرا اسم سجن را بردي؟ اين يك نمونه است.
1- تفاوت دعاي حضرت يوسف و حضرت موسي
يك نمونه هم حضرت موسي يك ياري در دربار داشت، عامل نفوذي بود. آمد و گفت: دربار فرعون تصميم دارند تو را بگيرند و بكشند. فرار كن، موسي هم از منطقه فرعوني فرار كرد و مدين رفت. يك جواني تحت تعقيب، تشنه و گرسنه است و پياده راه را دويده و خسته است. از منطقه حكومت فرعون به مدين رفت. آنجا بعد از برنامههايي پاي يك درخت افتاد و گفت: خدايا، (فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ) (قصص /24) خدايا يك خيري براي من برسان، الآن به آن نياز دارم. نگفت: خير چيست. امام صادق فرمود: خير نان ميخواست. گرسنه بود نان ميخواست. چون تحت تعقيب بود، دويده و خسته و تشنه بود. پياده و تنها بود و حالا گرسنه شده بود. پاي درخت نشسته بود، گفت: خدايا خيري برسان اما اسمي از نان نبرد. يكي از دخترهاي حضرت شعيب پيغمبر گفت: پدرم گفته: بيا. گفت: قصه چيست؟ گفت: تحت تعقيب فرعون هستم. گفت: تو پنج مشكل داري، هر پنج مشكلت حل ميشود. 1- تحت تعقيب هستي، به منزل خودم بيا. 2- زن نداري، يكي از دخترانم را به تو ميدهم. اتاق نداري، يك اتاق به تو ميدهم. شغل نداري، من پير شدم و نميتوانم چوپاني كنم. چوپان من باش. مهريه نداري، مزد چوپاني تو مهريه دخترم باشد. يعني مشكل مسكن و همسر و امنيت را حل ميكنم. استاد نداري، من شعيب پيغمبر معلم تو ميشوم. همه مشكلات تو را حل ميكنم. امام فرمود: يوسف گفت: خدايا زندان، به زندان افتاد! حضرت موسي نگفت: خدايا نان يا آب، گفت: خدايا هرچه ميرساني، خير برسان. به همه چيز رسيد. به مسكن و شغل و اسكان و اشتغال رسيد. اين قصه را براي چه گفتم؟ ميخواهم بگويم: به خدا نگوييد چه كن. بگو: خدايا به من عزت بده. يكوقت انسان از شلغم فروشي به عزت ميرسد، يكوقت از طلا فروشي ذليل ميشود. دعا بكنيد اما براي خدا تكليف تعيين نكنيد.
اين دنباله بحث جلسه قبل بود. من هميشه بايد بگويم: جلسه قبل. نبايد بگويم: ديشب. چون ممكن است سال ديگر ماه رمضان اين بحث را روز نشان بدهد. ما نميدانيم شب نشان ميدهد، روز نشان ميدهد، اصلاً نشان خواهد داد. ما زنده، مرده، چه… و لذا بگويم: جلسه قبل كه شب و روزش مهم نيست. كمااينكه اينجا هم ليوان آب نميگذاريم، براي اينكه اگر روز نشان داد، نگويند: قرائتي ماه رمضان آب ميخورد.
بحث امشب چيست؟ بحث امشب اين است كه قالي بافتن چند ماه بيشتر طول نميكشد. حفظ قالي چند سال طول ميكشد. زاييدن نه ماه، بچهداري سالها طول ميكشد. ازدواج چند ساعت، همسرداري سالهاست. حالا شما سي روز روزه گرفتيد، حرم رفتيد، عبادت كرديد، نماز خوانديد، احيا گرفتيد، هركاري كرديد، عبادت مدتش كم است ولي حفظ عبادت مشكل است. قرآن نگفته هركس عبادت كرد، ده برابرش ميدهم. ميگويد: هركس توانست عبادت را تا قيامت بياورد. ترياكيها به هم ميرسند، ميگويند: ترياك را ميدان فلان چند تحويل ميدهي؟ چون كرمان يك قيمت دارد. ميدان شوش تهران هم يك قيمت دارد. مشهد هم يك قيمت ديگر دارد. ميگويد: در خانه چقدر تحويل ميدهي؟ چون ممكن است در راه به هزار گير بر بخورد. همينطور كه جنس بد ممكن است هزار جا گير كند، جنس خوب هم ممكن است هزار جا گير كند.
2- بردن عمل صالح تا عرصه قيامت
شما يك كار خوبي ميكني، گاهي اولش خراب است. براي خدا نيست، رياست. خودنمايي است. گاهي اول براي خداست، وسطش غرور تو را ميگيرد. گاهي اولش خداست، وسطش هم خداست، بعد از اعمال خوب يك گناهي ميكني، همه از بين ميرود. پس يا اولش سوراخ است، يا وسطش، يا آخرش. اگر استخر هرجايش سوراخ باشد، آب در آن بند نميشود. قرآن ميگويد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) (انعام /160) يعني حسنهاش را بردارد تا قيامت ببرد. يعني وسط راه خرابش نكند.
راجع به صحت و قبولي، ما عبادتهايمان چند نوع است. بعضي كارها شرط صحت است. يعني اگر نباشد صحيح نيست، مثل قبله، رو به قبله نباشد نماز درست نيست. وضو نباشد، نماز درست نيست. لباس غصبي نماز درست نيست. اينها شرط صحت است و خودتان بلد هستيد. بعضي جاها نماز صحيح است، قبول نيست. صحيح هست، قبول نيست. من مثل ميزنم مثل چاي در آفتابه است. چاي است ولي هيچكس نميخورد. پالون لباس است اما هيچكس حاضر نيست بپوشد. غذاي پر فلفل غذا است، نميخورند. مادري كه نميخواهد شير به بچهاش بدهد، براي اينكه بچهاش را از شير بگيرد، بعد از يكي دو سال به سينهاش فلفل ميمالد. شير هست.
گاهي وقتها ما عبادت ميكنيم، در حرم ميرويم، امام رضا اعتنا نميكند. گاهي هم قبول ميكند، معمولي است. لذا در قرآن سه رقم قبول داريم. 1- اصل قبول 2- قبول زيبا 3- قبول زيباي زيباي زيبا
3- مراتب و درجات قبولي عمل
يكوقت من به شما پول ميدهم، اين پول را ميگيريد. اين قبول است. يك وقت بلند ميشويد دو دستي ميگيريد. يكوقت بلند ميشوي پول را ميگيري روي چشمت ميگذاري، بلند ميشوي دو سه متر هم جلوتر ميآيي، احترام قائل ميشوي. نوع پرداخت و گرفتن مهم است. خدا در قرآن گفته: من از آدم باتقوا كار را ميپذيرم. چطور؟ مثل اينكه شما در ظرف تميز آب ميريزي. آب در ظرف تميز نباشد، نميخوري. (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ) (مائده /27) اين آيهي قرآن است، يعني كار را از آدم باتقوا قبول ميكنم. بعضي افراد تقوايشان بالا است، ميگويد: نه تنها قبول ميكند، قبول عالي ميكند. (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَن) (آلعمران /37) يعني قبول عالي. گاهي هم «تقبل منا باحسن قبولك» پس قبول عادي، قبول حسن، قبول احسن. سه رقم قبول داريم. هرچه تقوا بيشتر باشد، قبولياش بيشتر است.
يكوقت يك مهمان هست صبر ميكنيد در را كه زد ميگوييد: كيه؟ گاهي لب در ميروي، چراغ را روشن ميكني، در را هم باز ميكني، سر كوچه ميايستي. گاهي دم دروازهي شهر ميروي. گاهي بيرون شهر براي استقبال ميروي. نوع قبوليها فرق ميكند. هرچه تقوا بيشتر، قبول خدا بيشتر است. و لذا بعضي عبارتها داريم خدا ميگويد: دو برابر مزد ميدهم. (فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ) (بقره /265) گاهي ميگويد: دو برابر. گاهي ميگويد: «اضعاف» چند برابر. (أَضْعافاً كَثيرَة) (بقره /245) گاهي ميگويد: ده برابر. (فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) (انعام /160) گاهي ميگويد: بيش از ده برابر، تا هفتصد برابر. (مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ) (يوسف /261) اينها قرآن است. ميگويد: اگر كار خيري كني، مثل دانهاي است كه بكاري، هفت خوشه بيرون بيايد، در هر خوشه صد تا دانه بيايد. پس دو برابر «ضِعف»، چند برابر «اضعاف»، ده برابر «عشر امثالها»، هفتصد برابر. اين مربوط به اين است كه درجه تقوا چطور باشد.
يك افرادي را خدا گفته: من كارهايشان را قبول نميكنم. (إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ) (آلعمران /90) بعضي توبهشان قبول نميشود. «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ» توبه قبول نميشود براي اينكه اين كافر است. يا مثلاً قرآن ميگويد: آدمي كه فاسق است، كارش قبول نميشود. (قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ) (توبه /53) چون افراد فاسق هستند، كارشان قبول نميشود.
به ما هم گفتند: هركس پول براي هرچه ميدهد قبول نكنيد. گاهي مشركين ميآمدند ميگفتند: اين پول را بگير، مسجدالحرام را توسعه بده. قرآن ميگويد: پول اينها را قبول نكنيد. (ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) (توبه /17) مشركين حق ندارند پول خرج مساجد كنند. شاه براي شما قرآن ميفرستاد. براي افراد ميفرستاد كه بخوانند، آن قرآني كه شاه چاپ ميكند، خواندني نيست.
دوستي داشتم ميگفت: من حرم امام رضا كه ميآيم بچهام را رها ميكنم، گم شود. اين را ستاد گمشدهها ميبرند، كلي بيسكوييت به او ميدهند، من هم راحت زيارت ميكنم، بعد ميروم ستاد گمشدهها برميدارم، ميروم. (خنده حضار)
4- شرايط اخلاقي و اعتقادي قبولي عمل
شرايط قبولي، امروز چيزهايي كه يادداشت كردم اين است. شرايط اخلاقي، شرايط اعتقادي، شرايط اجتماعي، شرايط سياسي، شرايط بهداشتي، شرايط عقلي، بتوانيم همه را در ده دقيقه بگوييم خوب است.
اما شرايط اخلاقي، آيهاش را خوانديم. (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ) (مائده /27) تقوا داشته باشد، قبول ميشود. بيتقوا قبول نميشود. آقا يك چيزي به شما بگويم. اگر يك كسي ميخواهد آب به شما بدهد، ولي كثيف است. ميگويي: آقا تشنهام نيست. برو برو! اصلاً تشنهام نيست. يعني خود شما هم از آدم كثيف نميگيري.
شرايط اعتقادي، قرآن ميگويد: (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ) (مائده /5) كسي كه ايمان ندارد، اعتقاد ندارد، «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ» به ايمان كفر ميورزد، عمل او قبول نيست و حبط ميشود. در قرآن امروز شمرديم، هفت مرتبه (وَ هُوَ مُؤْمِن) (نساء /124) داريم. يعني اگر ايمان داشتي كار تو قبول ميشود. «وَ هُوَ مُؤْمِن» ايمان نباشد، عمل قبول نميشود.
شرايط سياسي، مثلاً داريم «وَ بِمُوَالَاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَة» (فقيه/ج2/ص615) در زيارت امام رضا و زيارت جامعه كه از بهترين زيارتها است، ميگويد: كسي ولايت داشته باشد، عملش قبول ميشود.
شرايط اجتماعي، آدم بداخلاق، پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: «ثَلَاثَةٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ لَمْ يَقُمْ لَهُ عَمَل» (بحارالانوار/ج66/ص370) سه چيز است كه اگر كسي نداشته باشد، عملش قبول نميشود. 1- تقوا و ورعي كه او را از گناه باز دارد. «وَ خُلُقٌ يُدَارِي بِهِ النَّاسَ» با مردم خوش اخلاق باشد. متأسفانه خيلي بداخلاقي زياد شده است. پدر، مادر، برادر، خواهر، عروس، داماد، مادرشوهر، مادرزن، پدر شوهر، پدر عروس، سر يك چيز جزئي ايشان به من محل نگذاشت، ايشان به من سلام نكرد، ايشان بايد زير نظر من باشد. من گفتم: عطسه كن، سرفه كرد. من گفتم سرفه كن، عطسه كرد. سر يك چيزهايي كه توقعات الكي است. بعد هم كينههاي كهنه پيدا ميشود. اگر كسي اخلاق نداشته باشد، عملش قبول نيست. «وَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ» يك جاهلي ناداني كرده و يك عملي را انجام داده است. حلم يعني از او بگذر. اگر كسي حلم نداشته باشد، اخلاق نداشته باشد، عملش قبول نيست. اگر كسي زبانش را حفظ نكند، «مَا عَمِلَ مَنْ لَمْ يَحْفَظْ لِسَانَه» (بحارالانوار/ج74/ص86) اگر كسي زبانش را درست نكند و هرچه خواست چرت و پرت بگويد. زبانش كنترل ندارد. دو ساعت مطالعه ميكند و خدمت ميكند بعد چرت و پرت ميگويد. كسي اگر جلو زبانش را نگيرد، عملش قبول نميشود.
اگر كسي يك گناهي را اصرار دارد، انجام بدهد. باز حديث داريم حضرت فرمود: «لا يقبل الله شيء من طاعة علي الاصرار علي الشيء من معاصي» اگر كسي يك گناهي را پي در پي انجام ميدهد و هيچ متذكر نيست، اين هم كارهايش قبول نميشود.
5- تأثير متقابل كارها در يكديگر
ياد جوانيهايم در اصفهان ميافتم. زمان شاه ما اصفهان رفتيم، مسجدي به نام مسجد سيد بود. خيلي بزرگ است، بنا شد شب قدر سخنراني كنم. من در جمعيتهاي كلان نميتوانم تخته سياه استفاده كنم. چون جمعي كه جلو هستند، تخته را ميبينند. گفتم: چه بحثي كنم. گفتم: امام زمان امشب كه شب قدر است اگر در مسجد سيد بيايد، چه كساني را از مسجد بيرون ميكند؟ چون يكبار پيغمبر در مسجد آمد، يك نگاهي به جمعيت كرد و گفت: بلند شو بيرون برو. «قُم» تو هم برو. «قُم» يعني بلند شو. برو بيرون! گفتند: يا رسول الله چرا اينها را بيرون كردي؟ گفت: اينها نماز ميخوانند، زكات نميدهند. گفتم: الآن امام زمان وارد مسجد سيد شود، كدام يك را بيرون ميكند. آنهايي كه خمس و زكات نميدهند بيرون برويد. آنهايي كه كلك ميزنند، بيرون برويد. تمام روايتهايي كه ميگويد: «ليس منا» از شيعيان ما نيست. مسلمان نيست كسي كه كلك بزند. تو هم برو بيرون، تو هم برو بيرون. ما اين بحث را ميكرديم. اصفهانيها اهل طنز هستند. گفتند: خبر داري ديشب مسجد سيد چه خبر شد؟ گفتند: نه چه خبر شد؟ گفتند: قرائتي صحبت ميكرد، موضوع بحثش اين بود كه اگر امام زمان وارد مسجد شود، چه كساني را از مسجد بيرون ميكند. يك مرتبه ديديم صدا قطع شد. فكر كرديم برق رفت. بعد فهميديم امام زمان دست خود قرائتي را هم گرفته و از مسجد بيرون كرده است. (خنده حضار)
يك شعر ميگويند:
گر حكم شود كه مست گيرند *** در شهر هر آنكه هست گيرند
اگر كسي زبانش را نگه ندارد، هرچه ميخواهد ميگويد عملش قبول نيست. اگر كسي پافشاري روي گناه ميكند، عملش قبول نيست. اگر كسي بداخلاق است، عملش قبول نيست. اگر كسي نماز ميخواند، عبادت ميكند، مهر اميرالمؤمنين و امام معصوم را ندارد، عملش قبول نيست. يكي از چيزهايي كه باعث ميشود قبول نباشد، حواس پرتي است. ديگر اينجا از آن جايي است كه امام زمان دست مرا هم بگيرد و بيرون كند. ميگويد: از نماز آن تكههايي قبول ميشود كه حواست جمع است. از اول الله اكبر تا والسلام عليكم كجا حواست جمع است؟ هركجا در نماز حواست جمع است، قبول است. آن قسمت از ميوه را ميخوري كه سالم است. قسمتهاي پوسيدهاش را نميخوري. باقي كارها قبول هست يا نه؟ اگر نماز قبول شد، باقي كارها هم قبول ميشود. نماز و عبادات مثل سوزن و نخ است. اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو ميرود. اگر نخ ايستاد، سوزن هم ميايستد. نميتواني بگويي: آقا من نماز نميخواندم. ولي به خيريهها كمك ميكنم. افطاري ميدهم، روز عاشورا غذا ميدهم. تمام كارهاي خوب را كني و نماز نخواني قبول نيست. اين مثل تكراري را از من بشنويد.
6- نقش نماز در قبولي كارهاي ديگر
پليس راه جلوي شما را ميگيرد و ميگويد: گواهي نامه رانندگي! مي گويي: من گواهي نامه رانندگي ندارم، اما گواهي نامه پزشكي دارم. من جزء خبرگان هستم. مجتهد هستم، برو كنار! من پروانه ساختمان دارم، از همه مهمتر من پايان كار شهرداري دارم. اين از همه مهمتر است. گذرنامه سياسي دارم. صد رقم گواهي نامه و گذرنامه به پليس بده، اگر گواهي نامه رانندگي نداشته باشي، ماشين را نگه ميدارد. صد كار خوب بكني، نماز نخوانده باشي تو را نگه ميدارد. شرط قبولي عبادات اين است. قبولي هم خيلي مهم است.
به اميرالمؤمنين گفتند: «كم تتصدق كم تخرج مالك» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص202) چقدر پول خرج ميكني. «أ لا تمسك» نميخواهي بس كني. هرچه داري در راه خدا ميدهي، حضرت فرمود: قسم خورد و فرمود: «إني و الله لو أعلم» به خدا قسم، قسم اميرالمؤمنين است. به خدا اگر بدانم خدا كار مرا قبول كرده است، خودم را نگه ميدارم. من نميدانم كارهايي كه ميكنم قبول شد يا نه؟ خيلي هم به اينكه مشهد آمديد و روزه گرفتيد، ما نميدانيم قبول شد يا نه. حضرت امير ميگويد: «و لكني و الله ما أدري أ قبل مني سبحانه شيئا أم لا» به خدا قسم نميدانم كارهايم قبول شده يا نه؟ آقا بگذار من به سيم آخر بزنم. بالاتر از علي پيغمبر است. بالاتر از پيغمبر ابراهيم است. چون پيغمبر از نوههاي ابراهيم است. موسي از نوههايش است. عيسي از نوههايش است. حضرت ابراهيم پدر انبياي اولوالعزم بوده است. پس بهترين آدمها ابراهيم است. حتي ما كه بر پيغمبر صلوات ميفرستيم، ميگوييم: از آن صلواتهاي ابراهيمي به پيغمبر بده. (صلوات حضار) «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ (وَ آلِ مُحَمَّدٍ) كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ» (وسايلالشيعه/ج7/ص197)، «تَرَحَم كما تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيم» (وسايلالشيعه/ج6/ص393) ابراهيم خيلي مقامش بالا است. خود پيغمبر فرمود: من يكي از دعاهاي مستجاب شده ابراهيم هستم. ابراهيم بهترين شخص هستي است. بهترين كار ساختن كعبه است. بهترين جا مكه است. بهترين كارگر اسماعيل است. ابراهيم بنا، اسماعيل كارگر، نوع كار ساختن كعبه، وقتي كعبه را ساخت گفت: (رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا) (بقره /127) خدايا قبول كن. اگر قبول نكني، ابراهيم و كعبه سازي هم ارزش ندارد. ممكن است شما خودت را به ضريح بچسباني بگويي: نميداني. رفتم خودم را به ضريح چسباندم. قبول شد يا نه؟ ممكن است به ضريح هم بچسبي قبول نشود. ممكن است از دور يك سلام كني قبول شود. اين معلوم ميشود انسان اگر بنزيني باشد از دور هم كبريت باشد، آتش ميگيرد. اگر خيس باشد، كبريت را كنارش هم بياوري، روشن نميشود. اين خيس است. بنزيني هستيم يا خيس هستيم؟ به حضرت امير گفتند: هرچه داري در راه خدا ميدهي. گفت: به خدا قسم نميدانم كارم قبول شده يا نه. هيچكس به خودش اطمينان نداشته باشد. بعضي آدمهايي كه ما ميگوييم خيلي هرزه هستند، ميبيني آبرو دارند. بعضيها كه فكر ميكنند خيلي آدم خوبي هستند، ميبيني آبرو ندارند. در قرآن يك آيه داريم ميگويد: روز قيامت ميگويند: اين لات و لوتها كجا هستند؟ يك مشت آدم شر جنايتكار بودند، در آن دنيا آنها را ميشناختيم. (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ) (ص /62) يعني افرادي بودند كه در دنيا ميگفتيم: اينها جز اشرار هستند. ميگويند: نه، الآن وضع آنها خوب است. تو گير كردي. گاهي وقتها يك كار خير آدم را نجات ميدهد.
مشكل من اين شده كه بعد از 34 سال در تلويزيون نميدانم چه گفتم و چه نگفتم. نگران هستم يك حرف تكراري باشد، از آن طرف هم نگران هستم يك حرف خوبي را ميليونها نفر نشنيده باشند.
7- نقش خدمت به ديگران در عاقبت نيكو
خدمت امام صادق صحبت از يك آدم هرزي شد. هركسي گفت: ايشان اينطور است. اينطور است. امام صادق حرفها را كه شنيد، فرمود: ايشان اهل بهشت است. گفتند: به! همه جنايتي كرده است. فرمود: بله شما جنايتهايش را ميدانيد. ولي يك روز ايشان داشت ميرفت، در كوچه و كنار كوچه يك نفر خوابيده بود. لنگش كنار رفته بود. بدنش پيدا بود. ايشان دويد رفت يك پارچه بزرگي از خانهاش آورد و روي پاي اين انداخت، آن كسي هم كه خواب بود، متوجه نشد. اينكه خواب بود از خواب بلند شد ديد غير از لنگش يك پارچهي بزرگي روي پايش است. فهيمد قصه چيست. بدنش پيدا شده و يك كسي رفته پارچه آورده است. گفت: خدايا نميدانم چه كسي اين پارچه را روي پاي من انداخته است. هركس روي پاي من اين پارچه را انداخته است كه آبروي مرا حفظ كرده است، خدايا از سر تقصيرات او بگذر و عاقبت او را بخير كن. ميگفت: اين دعا مستجاب شد. و چون آن دعا مستجاب شد اين آدم هرزه اهل بهشت است. رفتند به آن آدم هرزه گفتند: خوشا به حالت اهل بهشت هستي. گفت: من با همه جنايتهايم اهل بهشت هستم؟ گفتند: بله خدمت امام صادق از جنايتهاي تو گفتيم. امام صادق فرمود: يك روز چنين كاري كردي. گفت: اِ… هيچكس نفهميد. در كوچه هيچكس نبود. بعد گفت: خدايا تو اينقدر خداي خوبي هستي. يك عمر جنايت ميكنم به روي خودت نميآوري، به خاطر يك عمل خوب مرا ميبخشي. اگر خدا اينقدر خوب است كه با يك عمل مرا ميبخشد، پس همه كارهاي ما خوب باشد. اگر خدا با يك خوبي اينقدر آدم را بالا ميبرد، پس چرا ما تا به حال همه كارهايمان خوب نبوده است. بياييم همه كارهايمان را خوب كنيم. توبه كرد و اصلاً همه كارهايش عوض شد. هيچكس به خودش اطمينان نكند. زندگي مثل رانندگي است. هيچ رانندهاي حق ندارد بگويد: تا به حال تصادف نكردم. يكوقت ميبيني همان پشت خانهاش تصادف ميكند.
يك نفر سيگار كه ميكشيد، براي اينكه كم سيگار بكشد، سيگار را روي دستش ميگذاشت سه قسمت ميكرد كه كم سيگار بكشد. به او گفتند: آقا تو اين سيگار را روي دستت ميگذاري و ميبري، تيغ دست تو را نبرد. گفت: يك عمري است من نبريدم، تا گفت: نبريدم خون جاري شد. يعني همان لحظه بريد. آبرو ريختن كاري ندارد. در يك لحظه انسان عوض ميشود. خطر خيلي مهم است.
فرعون ساحران را دعوت كرد و به آنها گفت: با سحر و جادو آبروي موسي را بريزيد. گفتند: آبروي موسي را بريزيم پول هم ميدهي؟ سكه ميدهي؟ (قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْرا) (اعراف /113) اگر با سحر آبروي موسي را بريزيم، آيا به ما اجري ميدهي؟ (قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ) (اعراف /114) يعني پول ميدهم. پول چيست. يك كارت سبز ميدهم مستقيم در دربار بياييد. شما جزء مقربين هستيد. پول چيست. مثلاً اينها ساعت هشت پول ميخواستند. ساعت هشت كه در ميدان آمدند و بنا بود با سحر و جادو آبروي موسي را بريزند، چشم داشتشان به يك سكه از طرف فرعون بود. اسم پول بردند. گفتند: اجر و مزدي به ما ميدهي؟ گفت: بله به شما ميدهم. سحر و جادويشان را انجام دادند و موسي هم عصايش را انداخت و اژدها شد و تمام سحر و جادوي اينها را بلعيد. (وَ أُلْقِىَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ) (اعراف /120) همه ساحرين سجده كردند. (قَالُواْ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعَلَمِينَ) (اعراف /121) گفتند: ما به خدا ايمان آورديم. فرعون گفت: بله! من شما را از شهرها دعوت كردم. كنگرهي بينالمللي گذاشتم، همه سحار عليم، متخصصترين ساحران را دعوت كردم آبروي موسي را بريزيد. حالا خود شما به موسي ايمان آورديد؟ (قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكمُ) (اعراف /123) قبل از آنكه من اذن بدهم شما به موسي ايمان آورديد؟ ( إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ) (شعرا /49) اصلاً همه شما شاگرد موسي هستيد. معلوم اسست او رئيس شماست. معلم و شاگرد هستيد. گفتند: ما را ميكشي؟ (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ) (طه /72)، «فاقض» يعني قضاوت كن. «ما أَنْتَ قاضٍ» هرچه قضاوت ميكني، بكن. ميكشي، بكش. تو كسي نيستي. فرعون هستي. فرعون زورش در همين دنيا است. (إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا) (طه /72) تو زورت در همين دنيا بيشتر نيست. گرفتيد يا نه؟ ساعت هشت چشمشان به يك سكه فرعوني بود. هشت و نيم به فرعون گفتند: تو كسي نيستي. تو حكومت كرهي زمين را داري. كره زمين چيزي نيست. انسان وجودي است كه ساعت هشت برايش سكه بزرگ است، هشت و نيم كرهي زمين پيش او كوچك است.
انسان چه موجودي است؟ هيچكس نميتواند به خودش اطمينان كند. انسان موجودي است كه در نيم ساعت 180 درجه عوض ميشود. ساعت هشت به فرعون ميگويد: يك سكه به من بده، آبروي موسي را ميريزم. هشت و نيم چنان عاشق موسي ميشود، كه به فرعون ميگويد: تو كسي نيستي. «إِنَّما» فقط «تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» اين دنيا چيزي نيست. تو دو سه روز شاه هستي. چيزي نيستي. امام صادق فرمود: وقتي انسان موجودي است كه اينچنين گردش دارد، به چه دليل تو ميگويي: من آدم خوبي هستم و او آدم بدي است؟ شايد آن دختر فكلي عوض شد. شايد دختر چادري با يك غيبت آبروي كسي را ريخت. هيچكس به خود اطمينان نداشته باشد.
شرايط سياسي هم داريم. شرايط بهداشتي هم داريم. شرايط عقلي هم داريم. بحث امشب ما اين بود قالي بافتن چند ماه است. قالي نگه داشتن طولاني است. همسر گرفتن چند ماه است، همسرداري طولاني است. زاييدن نه ماه است، بچهداري طولاني است. عبادت را انجام داديم، بايد اين عبادت را حفظ كنيم.
يا امام رضا ما نميتوانيم خودمان را حفظ كنيم. به آبروي مادرت زهرا از خدا بخواه هركس عبادت ميكند، عبادتهاي ذخيره قيامت باشد. با هيچ عيب و گناهي عبادتها از بين نرود. آنهايي كه ماه رمضان محروم شدند، خدايا آنها را هم به خير برسان. اگر سال ديگر هستيم يا نيستيم راه ما را در راه مستقيم قرار بده. قيامت را روز شرمندگي ما قرار نده.
بحث امشب اين بود كارهاي ما يا اولش با ريا و خودنمايي خراب است، يا وسطش با عجب خراب ميشود. يا آخرش با يك گناه خراب ميشود. خدايا ما را گرفتار ريا، عجب و حبط قرار نده. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. مزه قرآن را به ما بچشان. توفيق بده مزه قرآن را به نسل آينده بچشانيم. ما را از قرآن و اهلبيت كمتر از آني جدا نكن. روح انبياء و اوصيا، مراجع تقليد و امام و شهدا، پدران و مادران و مربيان و نياكان، هركس به نوعي حقي بر گردن ما دارد و الآن زير خاك است، همه را با محمد و آل محمد محشور بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1869