responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1873

موضوع بحث: شعائر در اسلام، رمضان 59

تاريخ پخش: 05/05/59

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي سيدنا و نبينامحمد و علي آله و لعنة الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. »

بحث ما در اين جلسه مسئله شعائر است. ما در روزهاي قبل بحث فلسفه روزه، بحث امنيت، شناخت مومن، شناخت كافر، شناخت فاسق، شناخت منافق، مسئله بررسي بحث آزاد از نظر اسلام، مسائل زكات، مسئله مستضعف، مسئله خط امام را داشته ايم. اين بحث‌‌هايي بوده كه هر روز يك بحثش را جمع و جور مي‌‌كرديم و مي‌‌گفتيم و در اين جلسه ان شاءالله مي‌‌خواهيم درباره خط امام صحبت مي‌‌كنيم.

1- معني لغوي شعائر

در قرآن چندين بار اسم شعائر آمده است. جمع(شعيرة) است. حالا از نظر مغز و ريشه لغويش به آن شعيرة مي‌‌گويند. شعيرة آن لباسي است كه به بدن بچسبد. (يعني موي بدن) و لباسي كه به موي بدن بچسبد مثل زير پيراهن است. حالا به چه دليل اين را شعيره مي‌‌گويند. معني شعائر علامت‌‌ها است. شعائر خدا يعني علامت‌‌هايي كه انسان از آن علامت ‌‌ها بياد و نام خدا مي‌‌افتد. حالا در شعائر چند بحث است كه بايد مطرح كنيم. يكي اينكه نقش شعائر چيست؟ دوم اينكه نقش شعائر، سابقه شعائر، تاريخ شعائر چيست؟ مسئله سوم پيوند شعائر با شعور است. مسئله چهارم شعارهاي مقدس و هدفهاي نا مقدس است. مسئله پنجم خلع شعائر است. اين ‌‌ها يك سري مسائلي است كه مي‌‌خواهيم بررسي كنيم.

2- شعار معرفي مكتب و شكوفا كردن روح عاطفي و حماسي

نقش شعائر چند چيز است. يكي معرفي مكتب است. ما در شعار مكتب خودمان را معرفي مي‌‌كنيم كه ما اين هستيم. شعار جملاتي است كه ايده ما و هدف ما در اين شعار خلاصه مي‌‌شود. مكتب خود و ترسيم خط خودمان را معرفي مي‌‌كنيم. ما در شعار، خطي را كه بايد در آن برويم را اعلام مي‌‌كنيم. هدف را مي‌‌گوييم. خط رسيدن به آن هدف را هم مي‌‌گوييم. شعار انرژي زاست. در شعار خودمان را كوك مي‌‌كنيم. در جنگ ‌‌ها زنان را مي‌‌بردند تا با شعار‌‌هايي كه مي‌‌دهند مردان را تحريك كنند. جهت حمله و يورش به دشمن مردان را داغ كنند. در اوايل حركت ‌‌ها كه در ايران شروع شد در شهر مشهد، اولين حركت از طرف زنان مشهد بود. اولين روز راهپيمايي، زنان مشهد با چادر سياه، قرآن سر دست گرفتند و تظاهرات كردند.
مسئله اين كه انسان با شعار به خودش تلقين كند. نظير ذكر و دعا كه ما مي‌‌گوييم. ما كه بعد از نماز دعا مي‌‌خوانيم(لاحول ولا قوة الا بالله) حول و قوه‌‌اي نيست. تاب و توان و قدرتي نيست مگر از جانب خدا. اين معنايش اين است كه به غيرقدرت خدا اتكال و تكيه و توكل نكن. عين ذكر و وردي كه خودمان به خودمان تلقين مي‌‌كنيم. منتها تلقين ذكر ما را، توحيد ما را شكوفا مي‌‌كند و شعار روح عاطفي و حماسه‌‌اي ما را شكوفا مي‌‌كند و توجه مي‌‌دهد كه ما با شعار خودمان را تحريك كنيم. وقتي انسان يك ربع ايستاد و گفت توپ، تانك، مسلسل ديگر اثر ندارد بعد اگر يك گاز اشك آور ر‌‌ها كردند، ديگرخجالت مي‌‌كشد. خلاصه انسان با شعار خودش را داغ مي‌‌كند.
مسئله ديگر تهديد و ارعاب دشمن است. رژيم سابق وقتي مي‌‌ديد ملت روي بام ريختند و الله اكبر مي‌‌گويند، حاضر بود شبي چند ميليارد بدهد كه مردم اين الله اكبر را نگويند. اصلاً از اين الله اكبر ‌‌ها وحشت مي‌‌كرد و البته اين وحشت كردن از الله اكبر ‌‌ها چيزي نيست كه در زمان ما باشد، سابقه دارد.
اگر حوصله‌‌تان مي‌‌رسد من يك قصه برايتان بگويم. يعني قصه نيست يك تكه از تاريخ است. عرض مي‌‌شود كه تفسير الميزان مي‌‌فرمايد كه يك گروهي و قبيله‌‌اي يهودي بنام بني النضير بودند. اين يهودي ‌‌ها در پناه اسلام در شهر مدينه زندگي مي‌‌كردند و قراردادشان اين بود كه توطئه نكنند. چوب لاي چرخ نگذارند. كار بكنند و زندگي عادي و روزانه خودشان را داشته باشند. اين يهودي ‌‌ها پيمان شكستند. پيغمبر به مردم گفت گرد قلعه برويد. رفتند و بني النضير را محاصره كردند. تفسير الميزان مي‌‌گويد: «فكبّر رسولُ الله و كَبَّر المومنون» پيغمبر الله اكبر مي‌‌گفت و همه مسلمان ‌‌ها هم الله اكبر مي‌‌گفتند و يك دلهره‌‌اي براي يهودي ‌‌ها پيدا شد. و چند شب بدين منوال گذشت. اين تكه در تفسير الميزان است. دنباله بحث را در بحار علامه مجلسي دنبال مي‌‌كنم و مي‌‌گويد شب يازدهم حضرت رسول رفت و فرماندهي اين جمعيت را به علي بن ابيطالب داد. حضرت علي كه آمد، پيغمبر گفت: در مدتي كه من نيستم و شما فرمانده هستيد. تاصبح همه بايد الله اكبر بگوييد. همه مسلمان ‌‌ها دور اين قلعه را گرفتند و فرياد الله اكبر زدند و اين ‌‌ها خلاصه خودشان ميدان را خالي كردند و رفتند. ارعاب دشمن از شعار و تقويت روح خودمان از شعار، ترسيم خط مكتبي ما از شعار و معرفي مكتبمان هم از شعار است. ما با شعار اين كار ‌‌ها را مي‌‌كنيم.

3- تاريخ شعاري در ميان همه قبيله‌‌ها بوده است

مسئله ديگر تاريخ شعار است. شعار، يك تاريخ بسيار طولاني دارد. در كربلا مي‌‌بينيم كه اصحاب امام حسين و همچنين طرفداران حزب باطل هر كدام وارد ميدان مي‌‌شدند و رجز مي‌‌خواندند. اين رجز ‌‌ها شعارشان بود و با شعار همان معرفي مكتب و ترسيم است خط و تقويت روح باهمين شعار ‌‌ها تأمين مي‌‌شد. بت پرست ‌‌ها در جنگ احد يك بت بزرگي بنام هبل داشتند. اين بت را كه بزرگترين بت بود در جنگ با اسلام سر دست گرفتند و شعار مي‌‌دادند و مي‌‌گفتند «اعْلُ هُبَلُ» بلند كنيد. هبل را بلند كنيد. هبل را نگاه داريد. هبل بايد زنده و جاويد باشد. شعارهايي به نفع بت هبل مي‌‌دادند ولي پيغمبرفرمود: ما بايد اين را خلع شعار كنيم. حالا اين ‌‌ها به نفع بت شعار مي‌‌دهند و مي‌‌گويند «اعْلُ هُبَلُ» «اعْلُ هُبَلُ» ما همينطور شعار مي‌‌دهيم «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ» هرچه آن ‌‌ها پايكوبي مي‌‌كردند «اعْلُ هُبَلُ» «اعْلُ هُبَلُ» مسلمان ‌‌ها هم «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ» مي‌‌گفتند. بعد بت هبل را زمين گذاشتند. يك بت ديگر را به نام(عزّي) سر دست گرفتند. شعارشان اين بود «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَكُمْ» يعني ما بت عزي داريم. شما كه بت عزي نداريد. براي ما بتي بنام عزي است و اين بت عزي براي شما نيست. «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَكُمْ» پيغمبر فرمود: ‌‌اي خدا مي‌‌خواهيم اين ‌‌ها را خلع شعار كنيم. بر وزن همان شعار، شعار بدهيد و بهتر از آن ‌‌ها «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَى لَكُمْ» (خصال صدوق، ج‌2، ص‌397) ببينيد «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَكُمْ» «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَى لَكُمْ» اين بيان براي اين بود كه تاريخ شعار در بت پرست ‌‌ها بوده است.
معاويه وقتي مي‌‌خواهد جنگ راه بياندازد. شعارش پيراهن عثمان است. يا مثلاً بني اسرائيل وقتي مي‌‌خواهند جنگ كنند يك صندوق را جلو ارتش حمل مي‌‌كردند و اين صندوق را به عنوان يك علامتي كه پيش، پيش مي‌‌بردند. چون فرعون در آن زمان هر پسري كه متولد مي‌‌شد را مي‌‌كشت. به او گفته بودند پسري كه كاخ تو را بهم مي‌‌زند، امسال متولد مي‌‌شود. به ساواك خويش گفته بود هر زني كه بچه پسر زاييد بچه او را بكشيد. وقتي موسي به دنيا آمد مادر موسي بخاطر اينكه فرزندش گير مامورين فرعون نيفتد، يك صندوق چوبي تهيه كرد و بچه را در آن صندوق گذاشت و آن را به داخل رود نيل انداخت و سرنوشت او را قرآن مي‌‌گويد. اين صندوق ياد بود خيري بود و الواح و نامه‌‌هاي تورات و قسمتهايي از اين ‌‌ها يعني چيزهاي مقدس را در اين صندوق مي‌‌گذاشتند و براي دلگرمي ارتش هرجا مي‌‌رفتند اين را با خودشان مي‌‌بردند. مثلاً در ارتش پرچم مسئله‌‌اي است و خود پرچم شعار است. گاهي شعار صندوق بود. گاهي پرچم بود. گاهي پيراهن بود و الي آخر. . .
نقش شعار چيست؟

4- اذان شعار است

معناي شعار علامت است. علامت خدا است. شعار مكتب را معرفي مي‌‌كند. خط رسيدن به مكتب را مي‌‌گوييم. در خودمان انرژي به وجود مي‌‌آوريم. تقويت روح و تهديد و ارعاب دشمن را ايجاد كنيم. تقريباً مي‌‌توانيم بگوييم تاريخ شعار، در ميان همه قبيله ‌‌ها بوده است. با فرق‌‌هايي كه دارد. خود پيغمبر اسلام وقتي آمد فرمود: «قولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»و اين «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شعار توحيد است.
شعار، معرفي مكتب است. ما در دينمان يك شعار مستقل بنام اذان داريم. اذان شعار ماست. يك دوره بينش‌‌هايي كه ما داريم در اذان هست. اذان شعاري است كه اولش از الله شروع مي‌‌شود و آخرش هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» مي‌‌گوييم. شعاري داريم كه از خدا شروع مي‌‌شود و به الله هم ختم مي‌‌شود. ميان اين دو(الله) مكتب را معرفي مي‌‌كنيم. او بزرگ است. (الله اكبر) او بزرگتر از گفتني ها، شنيدني ها، نوشتني ها، فكركردني ‌‌ها است. «اشهد ان لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هيچ معبودي را نمي‌‌پذيريم. بله قربانگوي هيچ كس نمي‌‌شويم. خودمان را تسليم هيچ قدرتي نمي‌‌كنيم. (مَلِكِ النَّاسِ) (ناس /2) فقط اوست (إِلهِ النَّاسِ) (ناس /3) فقط اوست. معناي توحيد اين است. «اشهد ان لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» خدايي جز او نيست. قدرتي جز او نيست. معبودي جز او نيست. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» مكتب من مكتب وحي است. من قانون از بشر نمي‌‌گيرم چون بشر حق قانونگذاري براي من ندارد. مرا مادر آزاد زاييد. دليلي ندارد كه بله قربانگوي ديگران باشم. آن وقتي كه مادر مرا زاييد، چرا با دست خودم بردگي ديگران و بله قربانگويي ديگران را بپذيرم؟ از كجا معلوم است كه ديگران دلسوز من باشند. از كجا معلوم است كه نياز مرا دانسته باشند. از كجا معلوم است كه هوي و هوس در قانونگذاري ايشان تأثير نكرده باشد. از كجا با علمشان همه واقعيت ‌‌ها را فهميده باشند. از كجا معلوم كه قانوني كه وضع مي‌‌كنند امروز و فردا خودشان پشيمان نشوند. به چه دليل انسان براي من قانون وضع كند.
در«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» مي‌‌گوييم قانون فقط وحي است. بايد از طرف خدا باشد. چون خدا ما را ساخته است. آنكس كه ساخته است مي‌‌داند چه ساخته است و خير خواه من هم هست. شما چرا ماشينت را به مكانيك مي‌‌دهي. چون او مي‌‌داند. خدا هم مي‌‌داند. چراخودت را در اختيار پزشك مي‌‌گذاري؟ چون او مي‌‌داند. خدا هم مي‌‌داند. خدا مهربان است. پس شما نزد پزشك و مكانيك مي‌‌روي با اينكه فقط مي‌‌دانند. گاهي مهربان نيستند. همينطور كه ماشين را در اختيار مكانيك مي‌‌گذاري، بخاطر اين است كه مي‌‌داند. خودت را در اختيار خدا بگذار چون هم مي‌‌داند و هم مهربان است. بعد شروع به صحبت كردن مي‌‌كنيم. الگوي ما كيست؟ الگويمان را مي‌‌گوييم. «حَيَّ عَلَى الصَّلَاة» دعوت به نماز، پيوند با خدا. «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» رستگاري، «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَل» «الله اكبر» راه حق بهترين راه هاست.
برايتان بگويم كه بايد در شعار دقت كرد. مسلمان ‌‌ها 15 سال شعار نداشتند. پيغمبر كه در سن چهل سالگي به پيغمبري رسيد تا 15 سال پيغمبر بود و مردم مي‌‌آمدند مسلمان مي‌‌شدند. اما شعار رسمي نداشتند. آمدند گفتند: يا رسول الله! آخر ما بايد يك شعاري، يك آرمي داشته باشيم. پس اجازه بدهيد يك طبلي بزنيم. فرمود: طبل شباهت به ناقوس دارد. مي‌‌خواهم مستقل باشيم. اجازه بدهيد آتشي روي بام دود كنيم تا آرم ما و شعار ما را بفهمند. از روي اين آتشي كه دود شده، مسلمان ‌‌ها جمع شوند و آمار مسلمان ‌‌ها زياد شود. جمع كردن ايشان مشكل شده است. اجازه بده سوت بكشيم و طبل بزنيم. آتش دود كنيم. فرمود اين ‌‌ها همه ريشه‌‌هاي تاريخي دارد و ما دوست نداريم تقليدكنيم. در ثاني طبل مفهوم ندارد. آتش كردن، دود كردن مفهوم ندارد. صبر كنيم منتظر يك شعار مغز دار، مفهوم دار باشيم.
تا اينكه اذان آمد از طريق وحي و پيغمبر اذان را به بلال حبشي ياد داد و بلال مؤذن رسمي پيغمبر شد. ببينيد پيغمبر مدت ‌‌ها طفره رفت و هر شعاري را عرضه مي‌‌كردند، نمي‌‌پسنديد. بنابراين ما مسلمان ‌‌ها هم هر شعاري در دهانمان گذاشتند نبايد قبول كنيم. شعاري باشد كه يك وقت جهت گيري ما در حرف ‌‌ها هضم نشود. خودمان و فكرمان و مكتبمان و ايدئولوژيمان در مكتب ‌‌ها و ايدئولوژي ‌‌ها و خط ما در خط ‌‌ها حرام و هضم نشود. مشخص بشود كه چه كسي هستيم و چه مي‌‌خواهيم و چرا مي‌‌خواهيم. ديد ما و روش ما و راه ما بايد روشن باشد. چه مي‌‌خواهيم بگويم؟ مي‌‌خواهم بگويم پيغمبر 15 سال طفره رفت. چون مي‌‌خواست در شعار دقت كند. شما هم بايد طفره برويد تا در شعاردقت كنيد.

5- صفا و مروه از شعائر است

قرآن مي‌‌گويد: (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ) (بقره /158) حالا شما كه مكه نرفته‌‌ايد ولي انشاءالله مي‌‌رويد. معطل نباشيد كه واجب الحج بشويد و به مكه برويد. قرآن مي‌‌گويد به مكه برويد. (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) (حج /28) منتها ابرقدرت ‌‌ها و سردمداران كشورهاي اسلامي، طاغوت‌‌هايي بودند. يكي از آنها صدام است. يكي هم سادات است. يكي هم شاه سابق ما بود. اينها يك عنصرهاي كثيفي بودند. قبل از آن ‌‌ها هم يك عنصرهاي كثيف‌‌تري بودند كه اصلاً نگذاشتند حج واقعيت خودش را نشان بدهد. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» حاجي‌‌ها كه در مكه مي‌‌روند، بعد از اينكه دور خانه خدا طواف كردند دو كوه نزديك كعبه است. يكي كوه صفا و ديگري كوه مروه است. فاصله اين دو كوه حدود 400 متر است. بعد مي‌‌آيند سر كوه صفايك قدري فكر مي‌‌كنند و خاطراتي از پيغمبر بياد مي‌‌آورند. چون پيغمبر بالاي كوه صفا رفت. هرچه فرياد زد كسي گوش به حرفش نداد. حالا نگاه مي‌‌كنند، ميليون ‌‌ها آدم به مكه آمدند. يك نگاه به حالا مي‌‌كنند. يك نگاه به سال پيش مي‌‌كنند. غربت اسلام را مي‌‌بينند. كوه صفا مركز بت ‌‌ها بود. حالا مركز(لااله الاالله) شده است. از اينجا شروع به حركت مي‌‌كنند و 7 مرتبه مسير را طي مي‌‌كنند. حديث داريم بهترين مكان‌‌هاي روي زمين اينجاست. چرا؟ براي اينكه حاج آقا آنجا نمي‌‌تواند اين چنين ژست بگيرد و آهسته، آهسته راه برود. يعني همينطور بايد برود. يعني هركس با هر ژستي كه هست در آنجا خانه تكاني مي‌‌شود. تكبرتكاني مي‌‌شود. حديث داريم بهترين مكان اين مكان است. كه هرچه غرور و تكبر هست مي‌‌ريزد. قرآن مي‌‌گويد: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» اين رژه‌‌اي كه اينجا مي‌‌روند. اين گامهايي كه اينجا مي‌‌زنند. اين سعي و حركتي كه اينجا مي‌‌كنند از شعائر است. چون حاجي در اينجا بايد لخت شود. كفن پوشيده است و دعا مي‌‌خواند و راه مي‌‌رود و ياد و خاطرات ابراهيم و هاجر و اسماعيل كه خودش فلسفه‌‌اي دارد، را زنده مي‌‌كند.
از طرفي شترهايي را هم نشانه گذاري مي‌‌كنند و خوني جاري مي‌‌كنند. قرآن به شترها شعائر گفته است: (وَ الْبُدْنَ جَعَلْنا ‌‌ها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ) (حج /36) ببينيد خدا هم به خون شعائر مي‌‌گويد و هم به كفن پوشيدن و دعا كردن شعائر مي‌‌گويد. در اسلام هم خون و هم شتران خونين شده هردو شعائر هستند. حاجي آن وقتي كه كفن پوشيده است و دعا مي‌‌خواند شعائر را انجام مي‌‌دهد. آن وقتي هم كه چاقو بدست گرفته و خوني جاري مي‌‌كند مشغول انجام شعائر است. هر دوي اين ‌‌ها شعائر است و اين جامعيت اسلام است. كه اسلام فقط دين نصيحت و اخلاق و انزوا نيست. يك دست به مفاتيح است و يكدست به چاقو و هر دو شعائر است.

6- تعظيم شعائر از تقواي قلب است

حالا در بحث شعائر قرآن مي‌‌گويد: (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّ ‌‌ها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (حج /32) كسي كه شعائر خدا را بزرگ بدارد و به آن احترام بگذارد «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» تعظيم شعائر از تقوي قلب است. آقاياني كه به مسجد ‌‌ها تشريف نمي‌‌آورند اينها تقوي قلبي ندارند. نمي‌‌شود هم كه گفت تقوي ندارند. اين ‌‌ها در تقوي قلبي خودشان تجديد نظر بكنند. به چه دليل شما در مسجد نمي‌‌آيي؟ مگر چقدر درس خوانده اي؟ مگر چند كتاب خوانده اي؟ مگر آن چه كه توخوانده‌‌اي دليل بر اين است كه سواد داري؟ مگر اين مدرك ‌‌ها خيلي ارزش دارد؟ مگر دو كلمه كه من بلدم چيزي است؟ مگر دو كلمه كه شما بلدي چيزي هست؟ چرا فاصله مي‌‌گيري؟ اين عيب ما هست كه تا بنده و شما دو تا كلمه درس خوانديم، فاصله مي‌‌گيريم. مي‌‌بيني در يك محله تمام گروه ‌‌ها در مسجد مي‌‌آيند و آن كسي كه مثلاً دو تا كلمه درس خوانده است يك پز و عنوان ومدركي دارد يك قدري از مردم فاصله مي‌‌گيرد. حديث داريم اگر هرچه درس بخواني، علم و مدركت زياد مي‌‌شود، اما علاقه‌‌ات به دنيا كم نشود معلوم مي‌‌شود كه بدبخت هستي. اگر هرچه درس بخواني تواضع و خودماني بودنت بيشتر نشود معلوم مي‌‌شود كه بدبخت هستي.
امام سجاد(ع) مي‌‌گويد: خدايا هرچه عزت اجتماعي بيشتر به من ميدهي خودماني‌‌تر بشوم. يعني اگر دبيرستاني هستم بگويم سلام. تا دانشجو شدم بگويم سلام عليكم. استاد دانشگاه شدم بگويم: عليكم السلام حالت چطور است. يعني هرچه عنوان اجتماعيم بيشتر شد، اگر كاسبم و پولم بيشتر شد، اگر طلبه ام، حجةالاسلام شدم. اگر نيمچه پهلوانم، پهلوان شدم. اگر شاگردم، استاد شدم. هرچه مقامم بيشتر شد. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»(صحيفه‌‌سجاديه، دعاى 20) خدايا درجامعه درجه مرا بالا نبر مگر اينكه تواضع مرا روز به روز بيشتر بكني.
مسجد شعائر است. حج شعائر است. عزاداري‌‌ها شعائر است. مثلاً در عزاي حسين(ع) مي‌‌بينيم كه همه شركت مي‌‌كنند. چهار نفر يا شركت نمي‌‌كنند يا فقط شب عاشورا و شب بيست و يكم در مسجد مي‌‌آيند. وقتي هم مي‌‌آيند، داخل مسجد نمي‌‌روند. يك بيست متر فاصله مي‌‌گيرند. وقتي هم همه‌‌ي مردم گريه مي‌‌كنند اين چنين گريه مي‌‌كند، (بدون كلام و توجه به شكل صورت) اصلاً وقتي هم همه مردم مي‌‌خندند، اين چنين مي‌‌خندد، مي‌‌بيني خنده‌‌اش از اختيارش رفته است. گريه و خنده‌‌اش مصنوعي شده است. خدا پدر اين دو كلمه درس را بيامرزد كه اينطور آدم را از طبيعي بودن بيرون مي‌‌برد.
من يك وقت پارسال در تلويزيون يك قصه‌‌اي را گفتم. گفتم يك روز يك پهلواني نزد پيغمبر آمد و گفت: يا رسول الله! بيا كشتي بگيريم. گفت: آخر وحي و نبوت به كشتي نيست. گفت: همينطور كه هستم. خلاصه پيغمبر لخت شد و با او كشتي گرفت. سه بار كشتي گرفت و خلاصه سه مرتبه اين را زمين زد. در تفسير ابوالفتوح نقل شده است كه سه مرتبه او را زمين زد و بعد گفت: خوب حالا فهميدم حالا ديگر ايمان آوردم. بعد از ايمان قدري با او صحبت كرد. مسئله اين است كه قدري بايد خودماني‌‌تر بشويم. قرآن مي‌‌گويد: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّ ‌‌ها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» ريشه‌‌ي تعظيم شعائر تقواي قلبي است و برادران و خواهراني كه در جلساتي مردمي، در جلسات مذهبي، داخل مردم نمي‌‌شوند خودشان را موجود استثنايي مي‌‌دانند. هميشه فاصله مي‌‌گيرند. خيال مي‌‌كنند خبري است. اين‌‌ها در تقوايشان تجديد نظر بكنند. چون قرآن مي‌‌گويد: كسي كه تعظيم شعائر دارد اين جلوه تقواي قلبي اوست و كسي كه شعائر ندارد، تقوي قلبي ندارد. نمي‌‌خواهيم بگوييم كساني كه شركت نمي‌‌كنند بي تقوا هستند.
مي خواهم دو مسئله مهم را مطرح كنم.

7- شعار مقدس و هدف نامقدس

شعارهاي مقدس و هدفهاي نا مقدس است. اگر يادتان باشد بختيار لعنتي چند نفر از اين ساواكي ‌‌ها و غير ساواكي ‌‌ها را جمع كرده و مي‌‌گفتند: اين است شعار ملت، خدا، قرآن، محمد(ص). مي‌‌داني چرا؟ خدا را ما قبول داريم، قرآن را هم ما قبول داريم. شعارهاي مقدس، بدنبال هدفهاي نامقدس است. اين شعار در مقابل شعار خدا، قرآن، خميني بود که انقلابی‌‌ها سر می دادند. چون ملت مي‌‌گفتند اين است شعار ملي، خدا، قرآن، خميني. او مي‌‌گفت اين است شعار ملي خدا، قرآن، محمد! حرف حق بود، شعار مقدس بود اما او هدفش نا مقدس بود اين مسئله.
خيلي ‌‌ها گفتند: بلال بيا براي پيشنمازي ما هم يك اذان بگو. گفت: ابداً! من وقتي اذان مي‌‌گويم كه پيشنمازش رسول خدا باشد. اما تو الله اكبر بگو. الله اكبر كلمه حقي است اما پيشنماز چه كسي است؟ گاهي وقت ‌‌ها مي‌‌گويند: آقا بيا و در مسجد نماز بخوان. نماز خوب است اما مسجد چه كسي است؟ مي‌‌داني اين مسجد را چه كسي ساخته است؟ گاهي وقت ‌‌ها شعار و افرادي كه مي‌‌گويند: خلق هم شعار مقدسي است اما نمي‌‌دانم هدف مقدس است يا نامقدس؟ از خودشان بپرسيد. فقط ببينيم خرمن ‌‌ها را چه كسي آتش مي‌‌زند. من چه مي‌‌دانم مقدس است، شايد هم هدفشان نامقدس است. ما اگر ديديم كسي مي‌‌گويد: خلق و خرمن هم آتش مي‌‌زند بايد تجديد نظر بكنيم. اينكه مي‌‌گويم تجديد نظر به خاطر اين است كه خيلي ‌‌ها قابل برگشتن هستند و كم و زياد هم برگشته اند.
شعارهاي مقدس و هدفهاي نا مقدس را گفتيم. در مقابل علي بن ابيطالب صف بندي مي‌‌كردند و شعار مي‌‌دادند «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه». «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه»يعني چه؟ يعني حق حكم كردن مگر خدا ندارد. «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» مدام مي‌‌گفتند. خوب حرف، حرف خوبي است. شعار، شعار مقدسي است. اما هدفش اين بود كه حكم مال خداست. يا علي! تو كنار برو. اين شعار براي خوارج است. شعار، شعار مقدس است. اما هدفشان كنار زدن علي بن ابيطالب بود. علي بن ابيطالب وقتي شعار را شنيد، فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ»يعني شعار حقي است. كلمه، كلمه حقي است. اما «يُرَادُ بِها بَاطِل» كلمه حقي است كه رد شده است. «يُرَادُ» يعني به اين كلام حق باطل اراده شده است. «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِها بَاطِل» گاهي حق را دستاويز قرار مي‌‌دهند.
درباره جهاد برايتان مسئله بگويم. اگر دشمن دارد به ما تير اندازي مي‌‌كند ولي فقط ما مي‌‌خواهيم دفاع كنيم، مي‌‌بينيم يك مشت بچه را آورده و در صف اول قرار داده است. بچه بيگناه است. خوب چه كنيم؟ اگر خواسته باشيم ما هم تيراندازي كنيم به بچه تير مي‌‌خورد. اگر خواسته باشيم تيراندازي نكنيم، او مدام از لابلاي بچه ‌‌ها مي‌‌زند و ما هم دست و پايمان بسته است. اگر كفار مسلماناني را آورد و در صف اول علم كرد يعني مسلمانان را سپر قرار داد، اسلام مي‌‌گويد: بايد حساب اين مسلمان ‌‌ها را هم با شرايطي رسيد. البته باشرايطي كه به فقيه و رساله و فقه مراجعه كنيد. «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» بله «كَلِمَةُ حَقٍّ» شعار مقدس است اما «يُرَادُ بِها بَاطِل» مي‌‌خواهيد علي را خانه نشين كنيد.
در لابلاي شعارهاي مقدس يك مسئله هم داريم كه برايتان بگوييم. ما چند دقيقه بيشتر وقت نداريم. تو اين چند دقيقه مي‌‌خواهيم بحث شعار را خلاصه كنيم. داشتيم در يك شهري مي‌‌رفتيم. يك گروه اعلاميه‌‌اي پخش مي‌‌كرد. اعلاميه‌‌اش را ديدم. آن وقت من قطعنامه اعلاميه اين گروه را برايتان مي‌‌خوانم. چطور است؟ ببينيد شعارهاي خيلي قشنگي است. اعلاميه اين بود. نوشته بود كه ما خواهان رفاه كارگران هستيم. حرف خوبي است. ماخواهان عدالت اجتماعي هستيم. شعار مقدس است. ما خواهان حق مرخصي براي كارگران هستيم. ما خواهان حق اعتصاب براي كارگران هستيم. كارگر بايد بتواند حق اعتصاب داشته باشد. ماخواهان حق بيمه و بهداشت براي كارگران هستيم. شعار مقدس است. حرف خوبي است. ما خواهان تساوي حقوق و نفي تبعيض هستيم. ما خواهان استفاده و برخورداري از آزادي‌‌هاي طبيعي براي كارگران هستيم. اعلاميه‌‌اي پخش شد و حرف‌‌هاي زيادي هم در آن زده بودند. آخرش هم قطعنامه ايشان اين بود. هر دختر و پسري اين اطلاعيه را بخواند. چون شعار ‌‌ها مقدس است، جذب مي‌‌شود و گاهي هم كه مي‌‌گويند پسر و دختر ما گول خورده‌‌اند براي اين است كه من و شما شعار ‌‌ها را بشنويم. چه بسا گول بخوريم. خوب كيست كه خواهان رفاه كارگر ‌‌ها نيست. كيست كه خواهان عدالت اجتماعي نيست. خوب كارگر بايد حق مرخصي داشته باشد. كارگر بايد حق اعتصاب داشته باشد. اين ‌‌ها يك حقوقي است كه گروه ‌‌ها مي‌‌آيند اين ‌‌ها را علم مي‌‌كنند و حرف هم حرف منطقي است. اما جواب نامه را وقتي خواندم، گفتم حرف حرف خوبي است. شعار مقدس است.

8- نامه حضرت علي به استاندارها

آيا اسلام نمي‌‌تواند از اين شعار ‌‌ها بهتر بگويد؟ اسلام بهترين شعار ‌‌ها را دارد. بعد مثال زدم گفتم: حضرت علي(ع) وقتي به حكومت رسيد به استاندار ‌‌ها و فرماندار ‌‌ها نامه مي‌‌نوشت و رهنمودهايي مي‌‌كرد. كارنامه و دستورالعمل حكومت را مي‌‌نوشت. 77 نامه در نهج البلاغه هست. ان شاءالله اگر يك كلاسي براي جوانان بگذاريم تا اين چند نامه برايتان تدريس بشود خوب است. اگر درس اين ‌‌ها را بخوانيد با خطوط كلي حكومت اسلامي آشنا مي‌‌شود. يعني خط كش دستتان مي‌‌آيد كه اگر جمهوري اسلامي كج رفت مي‌‌توانيد طبق آن خط كش صافش كنيد. خط كش همان نامه است. در نامه كه به مأمور اداره دارايي مي‌‌نويسد كه برو از پردرآمد ‌‌ها زكات جمع كن و بياور به نفع طبقه محروم است. نامه مي‌‌نويسد‌‌اي مأمور تو كه مي‌‌روي زكات بگيري شترهايي را كه داري مي‌‌آوري، مواظب باش در راه شتر ‌‌ها خسته نشوند. اگر 30- 40 شترو گاو و گوسفند ازپردرآمد ‌‌ها براي طبقه محروم گرفتي، در راه اين ‌‌ها را خسته نكن. به ايشان رفاه بده «وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب»(نهج البلاغه، نامه 25) (لاغب) و(لغوب) در قرآن هست و به معني خسته است. «وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب» يعني به حيوانات خسته رفاه بده. حالا شما مي‌‌گويي چه؟ مي‌‌گويي ما خواهان رفاه كارگران هستيم. خوب كارگركه انسان و عزيز است. آن چه كه تو براي آدم مي‌‌گويي، اسلام حتي براي حيوانها هم گفته است. پس ببينيد چيز تازه‌‌اي نيست. بعد حضرت علي مي‌‌گويد: اگر خواستي سوار شتر بشوي يك طور سوار شو. اگرپانزده شتر داري و از يك منطقه‌‌اي مي‌‌آوري، نكند يكي از شتر ‌‌ها را 2 ساعت سوار شوي. بايد حساب كني چند ساعت در راه هستي. چند تا شتر هستند و تقسيم كني. بايد ميان سوار شدن عدالت را مستقر كني. «وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِ ‌‌ها فِي ذَلِكَ وَ بَيْنَهَا»(نهج البلاغه، نامه 25) نامه را ببينيد. بايد به عدالت رفتار كني. آن عدالتي را كه تو براي انسان مي‌‌گويي، اسلام هم براي حيوان گفته است. پس ببينيد چه شعارهايي داريم. منتها نگذاشتند كه ما با اين نامه‌‌هاي علي آشنا بشويم. چون مغزمان از اين نامه ‌‌ها اطلاع ندارد. اسلام را بلد نيستيم. شعارهاي ديگران گل مي‌‌كند. كساني اين اعلاميه پهلويشان خوشمزه است كه خبر از نامه‌‌هاي علي نداشته باشند.

9- مرخصي و اعتصاب در قرآن

در قرآن براي حق مرخصي آيه داريم. كارگرهايي كه آمدند خندق مي‌‌كندند، بعضي از كارگر ‌‌ها خسته شدند. آمدند گفتند: يا رسول الله! مدتي است ما اين جا خندق مي‌‌كنيم. اجازه هست يكي و دو شب پهلوي زن و بچه هايمان برويم. آنجا كار داريم. آيه نازل شد(آيه سوره نور) مي‌‌گويد: (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ) (نور /62) (اذا) يعني زمانيكه «اسْتَأْذَنُوكَ» از تو اذن مي‌‌گيرند «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ» وقتي از تو براي بعضي كارهايشان اذن مي‌‌گيرند. وقتي كارگري كه خندق مي‌‌كند، نزد تو‌‌اي رسول خدا آمده تا اجازه مرخصي بگيرد. (فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ) (نور /62) براي كسي كه مي‌‌خواهي يعني مواظب باش اين اجازه ‌‌ها و مرخصي ‌‌ها توطئه نباشد. ما خواهان مرخصي هستيم. قرآن به پيغمبر مي‌‌گويد: به كارگر ‌‌ها مرخصي بده. بچه‌‌هاي ما گول خوردند. چون نه سوره نور را بلدند و نه آيه را مي‌‌دانند.
آقاياني كه پاي تلويزيون مي‌‌نشينيد. گروه، گروه بشويد. با سوادهايتان، كم سوادهايتان، همه گروه گروه شويد. با حوصله هايتان، كم حوصله هايتان يك كلاس‌‌هايي بگذاريد. از افرادي استفاده كنيد. ما خواهان حق اعتصاب هستيم. حق اعتصاب چيز تازه ايست؟ پيغمبر اسلام دستور جهاد داد. همه حركت كردند. سه نفر نرفتند. تمام مسلمان ‌‌ها گفتند: ما بايد اين سه نفر را كه در جهاد شركت نكرده اند، ادب كنيم. چه كنيم؟ فرمود: ادب اين است كه با اين ‌‌ها حرف نزنيد. اعتصاب سخن كنيد. اين ‌‌ها با گريه، ناله، زن و بچه‌‌اش غذا مي‌‌آوردند و جلويش مي‌‌گذاشتند مردم و ديگران نهارشان مي‌‌دادند. اما با اين ‌‌ها حرف نمي‌‌زدند. بقدري ناراحت بودند و گريه مي‌‌كردند. در مسجد پيغمبر آمدند و گريه و زاري كردند. آيه نازل شد. (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا) (توبه /118) سه نفري كه تخلف كردند و در جنگ شركت نكردند و شما اعتصاب كرديد. حالا ديگر آدم شدند و غلط كردند. توبه كردند. ديگر اعتصاب را بشكنيد پس ما در قرآنمان داريم كه مسلمان ‌‌ها از راه اعتصاب افراد متخلف را به زانو در مي‌‌آورند.

10- بيمه، بهداشت و بازنشستگي در اسلام

در اسلام بيمه و بهداشت داريم. در قانون خبرگان مسئله‌‌اش مطرح است. حضرت علي(ع) آمد، برود. ديد پيرمردي فقير است و گدايي مي‌‌كند. گفت پيرمرد چرا گدايي مي‌‌كني؟ گفتند: يا علي اين تا جوان بود كار مي‌‌كرد، حالا پير شده و به گدايي افتاده است. فرمود: واي به حكومت اسلامي كه تا جوان هستند كار مي‌‌كشند. پير كه شدند به گدايي مي‌‌افتند. بايد از بودجه بيت المال افراد زمين گير و سالخورده حقوق بازنشستگي داشته باشند و بايد اين ‌‌ها بچه بشوند. گفتند: آقا اين پير مرد مسلمان نيست. او مسيحي است. فرمود: مسيحي هم كه در كشور اسلامي است بايد بيمه بشود. ما خواهان بيمه هستيم. قبل از آن كه مادر تو، تو را بزايد حضرت علي خواهان بيمه براي مسيحي ‌‌ها هم بود. آقا اگر يك ذره از اسلام خبر داشته باشيد، هيچ شعاري نزد شما مزه نمي‌‌دهد. اگر يك قدري اطلاعات اسلامي داشته باشيد، هر جا سرفه كنيد هر كه باشد، فرار مي‌‌كند. تمام مانورهايي كه مي‌‌روند خاطرشان جمع است كه ما اطلاعات مذهبيمان كم است.
شما(آيه سوره نور) را بلد باش. در جريان نامه باش. آيه (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا) (توبه /118) را بلد باش. قصه اميرالمومنين را كه براي پيرمرد مسيحي بايد بيمه باشد، را بدان. تبعيض و تساوي داريم. يك زني دزدي كرده بود. از فاميل محترم خواستند كه دستش را قطع كنند. هرچه گفتند مهم است. مهم است قطع نكن. پيغمبر فرمود: دخترم زهرا هم اگر دزدي كند، دستش را قطع مي‌‌كنم. در اسلام تبعيض برداشته بشود. برخورداري از آزادي‌‌هاي طبيعي بايد باشد. چه كسي گفته است كه انسان از آزادي‌‌هاي طبيعي برخوردار نباشد؟ اسلام مي‌‌گويد: حق نداري حيوان را اذيت كني. اسلام مي‌‌گويد: حق نداري جنگل را آتش بزني. اسلام مي‌‌گويد: حق نداري آب دريا را خراب كني. «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم»(نهج‌البلاغه، خطبه‌167) حديث است. يعني شما مسئول هستيد. حتي در برابر زمين ‌‌ها مسئول هستيد. اسلام مي‌‌گويد: اگر حيواني رفت يك جايي علف بخورد. حق نداري افسارش را بكشي. اسلام مي‌‌گويد: اگر خواستي شتر را به عنوان زكات بگيري، بچه شتر را از مادرش جدا نكن. براي اينكه مادر و بچه يك حق طبيعي دارند كه با هم باشند.
ما مي‌‌خواهيم اين ‌‌ها را خلع شعار كنيم. چون شعارهايشان خيلي قشنگ است. هركس شعارش را بخواند زود جذب مي‌‌شود و ما همينطور كه پيغمبر در جنگ احد كفار را خلع شعار كرد. چون اين ‌‌ها منطق كه ندارند. محبوبيتي هم كه ندارند. عمل هم كه ندارند. نه منطق دارند، نه عمل و نه محبوبيت. همه‌‌اش شعار هست. فقط خودشان و شعارشان هستند. ما بايد اين آخرين حربه را از دست ايشان بگيريم. شعارشان هم اين است كه مدام مي‌‌گويند: رنجبر، كارگر، زحمتكش، خلق رفاه تو را مي‌‌خواهيم. مرخصي مي‌‌خواهيم. عدالت مي‌‌خواهيم. اعتصاب مي‌‌خواهيم. بايد بگوييم سرجايت بنشين. آن كه تو مي‌‌خواهي و حرفش را مي‌‌زني اسلام و قرآن و نهج البلاغه دارد. دعوت مي‌‌كنم برادر ‌‌ها شما قبل از اينكه جذب اين شعار ‌‌ها بشويد يك نگاهي هم به اسلام بكنيد. قبل از آن كه غذاي بيرون را بخوريد، ببينيد شايد مادرتان غذاي خوب پخته باشد. اگر مادرتان غذاي خوب پخته است، غذاي بيرون را نخوريد. اگر قرآن و نهج البلاغه شعار خوب دارد، جذب شعارهاي شرقي و غربي و شعارهاي مقدس و هدف‌‌هاي نامقدس نشويد. خدايا شعار و شعور ما را، زياد و شعار ما را تند، عقل ما را قوي و بدن مارا سالم و ما را متحد و در راه مستقيم، و به ما اخلاص و به رهبر انقلاب ادامه عمر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1873
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست