نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1882
موضوع: توجه به نعمتها، شكر در بلاها (1)
تاريخ پخش: 76/10/14
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث اين جلسهي ما بحث تشكر و قدرداني از خداست. موضوع بحثمان توجه به نعمتها و شكر در بلاها است. اصولاً شكر چيست؟ شكر همين الحمدلله است.
1- تشكر خداوند و ياد نعمتها
مصداق شكر چيست؟ تشكر از مردم، تشكر از والدين، تشكر از معلمان و مربيان، شكر است. اينها تشكر ما بود. آنوقت خدا هم از ما تشكر ميكند. با اينكه از خودش است. بلا تشبيه مثل پدري كه به بچهاش پول ميدهد. يك جعبه انگور ميخرد. آنوقت شما يك خوشه انگور را برمي داري و به پدرت ميدهي. باز هم پدر ميگويد: دست شما درد نكند. با اينكه انگور از خودش است و شما از خودش هستي. انگور از خودش است. خانه از خودش است. اما باز هم وقتي يك خوشه انگور به او ميدهي، ميگويد: دست شما درد نكند. آنوقت به خاطر آن خوشهي انگور به شما جزاي خير ميدهد. بحث ما دربارهي تشكري است كه خدا از ما ميكند. ما اگر يك مقدار به نعمتها توجه داشته باشيم، عشقمان به خدا زياد ميشود. وقتي يه خدا علاقه مند شديم، راحت روزه ميگيريم. راحت نماز ميخوانيم. وقتي آدم كسي را دوست دارد، ميخواهد با او صحبت كند. نه اينكه بگويد: من تو را دوست دارم ولي نميخواهم با تو حرف بزنم. اين درست نيست كه آدم بگويد: خدايا من تو را دوست دارم. اما نماز نميخوانم. اگر هركس كسي را دوست داشته باشد، اما نخواهد با او صحبت كند كه نميشود. ما بايد اول خدا را دوست داشته باشيم. چه كنيم خدا را دوست داشته باشيم؟ يك نگاهي به نعمتها بكنيم. سوره نحل آيه 53 اولين آيه اين جلسه است. (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) (نحل /53) ميفرمايد: آنچه از نعمتها دريافت ميکنيد از خداست. هرچه داريد از او است. اين خيلي چيز مهمي است. چون گاهي وقتها آدم يادش ميرود كه از او است. ميگويد: درس خواندم و قبول شدم. نميداند که افرادي از اين بيشتر درس خواندند و قبول نشدند. ميگويد: چشمم را باز کردم و ديدم. نخير! خيليها چشمشان را باز ميکنند. اما نميبينند. ميگويد: پول داشتم به مكه رفتم. نه خير! خيليها از تو بيشتر پول دارند اما هنوز به مکه نرفتهاند. ميگويد: چون در بلندي هستم، لقمه پايين ميرود. نه خير شما سرت را روي زمين بگذار و پايت را به سمت هوا ببر. ببين باز هم ميتواني بخوري؟ اگر لقمه بالا ميرود از خداست. قارون خيلي گردن کلفت بود. وقتي گفتند (وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ) (قصص /77) يك خرده از پول هايت را به فقرا بده. گفت: خدا به من داده است. خودم مغز اقتصادي داشتم. اين سياست من بود. قرآن ميگويد: نميداني که از تو گردن کلفتتر و پولدارتر هم بود. اما ما او را خفه کرديم. با خدا گردن کلفتي نکنيد. آنچه داريم از اوست. اگر خدا لطفش را بردارد، هيچ و پوچ هستيم. آيت الله صدر خاطرهاي را از امام نقل ميكرد. ايشان فرمود كه يكبار امام گفت: يك بار خدا حافظه را از من گرفت. هرچه ميدانستم فراموش كرده بودم. حتي يادم رفته بود كه اسم خودم چيست؟ هرچي داريد از او داريد. اگر مادر شما را دوست دارد، اين مهر را خدا در دل او گذاشته است. زن و شوهر که همديگر را دوست دارند، فكر ميكنند با طلا همديگر را دوست دارند. اما زن و شوهراني هستند که طلا ندارند اما خيلي همديگر را دوست دارند. افراد زيادي هستند كه پول زيادي خرج ميكنند كه خانمشان آنها را دوست بدارند. اما باز هم دوستشان ندارند. قرآن ميگويد: (وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً) (روم /21) يعني خدا محبت را قرارداد. هرچه ميخواهيد از او بخواهيد. اگر ميخواهي عزيز باشي بگو: خدايا به من عزت بده. حديث داريم هر وقت چيزي را از خدا ميخواهي، خودش را از خدا بخواه. خود آن چيز را بخواه. وسيلهاش را از خدا نخواه. گاهي خدا وسيلهاش را ميدهد اما خودش را نميدهد. مثلاً بگو: خدايا ميخواهم به مكه بروم. حج را قسمت من کن. نگو: خدايا وضعم خوب بشود. کارخانه راه بيفتد، پولدار شوم. نگو: خدايا به من پول بده که به مكه بروم. بگو: خدايا به من مکه بده. تو چه کار داري؟ نگو: خدايا يک خانه و باغ به من بده تا کيف کنم. بگو: خدايا براي من وسيلهي راحتي فراهم کن. حديث داريم از خدا خود چيز را بخواهيد. وسيلهاش را نخواهيد. چون وسيلهها گاهي ميرساند گاهي هم نميرساند. اينطور نيست که هرکس جگرفروش باشد، مويرگ را بشناسد. اينقدر جگرفروش داريم كه جگر را پاره ميکند. اما نميدانند كه مويرگ و رگ چيست. هرکس آينه دارد، يقهاش را صاف ميکند. اما اينقدر آينه فروش داريم كه يقهشان کج است. هرکس آينه دارد که خودش را درست نميکند. هرکس نردبان دارد که از آن بالا نميرود. ميگويد: من اين خواستگار را قبول نميکنم. ميگويند: اين پسر خوبي است. ميگويد: فاميلش مشهور نيستند. خانوادهاش فقير هستند. اين خانم ساده است. فقط پول را ميبيند و خوبي جوان برايش مهم نيست.
2- شرايط استجابت دعا
(وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ) (ابراهيم /34) خدا به شما همه چيز داده است. «من کل» هرچه بخواهيد. هرچه بخواهيد خدا به شما ميدهد. نگو: پس چطور ما خواستيم و خدا به ما نداد؟ آنجايي که خواستيد و خدا نداد، گير دارد. چون قرآن ميگويد: (ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (غافر /60) «ادْعُوني» يعني دعا کنيد. «أَسْتَجِبْ» من استجابت ميکنم. چون دعا به معني خير خواستن است. «ادْعُوا» دعا کن. يعني خير بخواه. «ادْعُوني» يعني فقط از من بخواه. جاي ديگر نرويد. اگر آنجا که ما دعا ميکنيم، مستجاب نميشود، بدانيد طلب خير نيست. مثلاً اگر شما غذا بخواهي. پدرت ميگويد: هرچه ميخواهي در خانه هست. برنج و روغن هست. بگو مادرت بپزد. بعد پدرت ميبيند كه شما در خانهها را ميزني و ميگويي: ميشود يك لقمه نان به من بدهي؟ خيلي به غرور پدر شما برمي خورد که شما پسرش هستي. چند بار گفته است نزد خودم بيا. هرچه بخواهي به تو ميدهم. باز ميروي دستت را جلوي همسايهها دراز ميکني. پدر شما عصباني ميشود و ميگويد: هرچه ميخواهي از خودم بخواه. در دعا هم اگر فقط در خانهي او را بزني، استجابت ميکند. آنجا که دعا مستجاب نميشود يا طلب خير نيست يا از او نميخواهيم. اگر خير ميخواهيم بايد فقط از او بخواهيم. اينطوري دعا مستجاب ميشود. «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» هرچه بخواهيد به شما ميدهم. بخصوص به نوجوانها! حديث داريم در جلساتي که بچههاي بي گناه هستند، دعا مستجاب ميشود. حديث داريم كه وقتي امام ميخواست دعا کند، بچههاي کوچك خانه را دعوت ميکرد و ميگفت: بچهها من دعا ميکنم. شما بگوييد: آمين! يعني خدايا مستجاب کن. اين دعا را قبول کن. حديث داريم اشک چند نفر ارزش دارد: ارزش اشك نوجوان بيشتر از پيرمرد است. آدمي که گناهش کمتر است پروازش بيشتر است. بسيجيهاي ما بيشتر آدمهاي مجرد بودند. چون بند به چيزي نبودند. زنجيري به پايشان نبود. راحت پرواز ميکنند.
3- توجه به نعمتهاي بيشمار الهي در يك نعمت
از هرچه بخواهيد به شما ميدهد. بعد ميگويد: «وإِنْ تَعُدُّوا» نميتوانيد نعمت خدا را بشماريد. من در کلمهي «نِعْمَتَ اللَّهِ» حرفي دارم. من دو مطلب را ميگويم. شما ببينيد كه كدام يك درست است. 1- نعمت خدا را نميشود شمرد. نعمتهاي خدا را نميشود شمرد. كدام يك درستتر است؟ دومي درست است. ما بايد بگوييم: نعمتهاي خدا را نميشود شمرد. خدا در اين آيه نگفته است: نميشود نعمتهاي خدا را شمرد. نگفته: «انعم الله» گفته: «نِعْمَتَ اللَّهِ» يعني نميتواني نعمت را هم بشماري. البته ممکن است نعمت جنس باشد که شامل عموم شود. ولي حالا چرا جمع نگفته است؟ به ذهنم اين جرقه زد که چرا گفته است يك نعمت را هم نميتوانيد بشماريد؟ به خاطر اين که يك نعمت را هم نميشود شمرد. مثلاً شما ميگويي: الحمدلله كه سالم به شهرمان رسيدم. همين که مثلاً از يك منطقه سالم رسيدي فكر ميكني اين يك نعمت است. يکي از نعمتها اين است که سالم رسيدي. نه! ماشين شما چهار چرخ داشت و هرچرخي چند ميليون بار چرخيد. لاستيک ميتوانست بترکد و ماشين سرنگون شود. پس چند ميليون خطر از راه چرخ از سرت عبور كرده است. همين مطلب در مورد ديگر ابزار ماشين هم صدق ميكند. يعني شما وقتي غذا ميخوري ميگويي: الحمدلله كه سيرشديم. نان خورديم و سير شديم. اما فقط نان نيست. بنشين و ببين براي اين نان چند نفر کار کردهاند؟ يعني حتي اگر يك نعمت خدا را باز كنيم، قدرت شمردن نداريم. چقدر فرمول بايد هماهنگي کند تا چشم ببيند؟ چقدر عوامل بايد به هم دست بدهد تا شما بفهمي؟ يعني ما نميتوانيم حتي يكي از نعمتهاي خدا را بشماريم. و لذا نگفته است: اگر بخواهيد نعمتها را بشماريد، نميتوانيد بشماريد. ميگويد: حتي نميتوانيد يك نعمت را هم بشماريد.
4- نياز انسان و بينيازي مخلوقات از او
(أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ) (لقمان /20) وقتي چيزي را در اختيار ما ميگذارند تا روي آن كار كنيم، از تمام حواس خود استفاده ميكنيم. به کسي گفتند: نماز بخوان. گفت: چرا؟ گفتند: نماز تشکر از خداست. گفت: مگر خدا نياز به تشکر من دارد؟ گفتند: تنها خدا به تو نياز ندارد. بلكه خلق خدا هم به تو نياز ندارد. الآن مثلاً اکسيژن خلق خداست. اکسيژن به تو نياز ندارد. تو به اکسيژن نياز داري. زمين به تو نياز ندارد. چون تو به زمين نياز داري. جنگل به تو نياز ندارد. تو به جنگل نياز داري. عسل به تو نياز ندارد. تو به عسل نياز داري. اقيانوس به تو نياز ندارد. تو به ماهيهاي دريا نياز داري. نه تنها خدا به تو نياز ندارد. خلق خدا هم به تو نياز ندارد. تو از همه گداتر هستي. ميمون هرچه زشتتر است، بازيش بيشتر است. تو از همه گداتر هستي. از همه هم گردن کلفتتر هستي. يادت رفت وقتي در قنداق بودي و مگس روي بينيات مينشست، چه كار ميکردي؟ دستت قدرت نداشت كه مگس را بلند کند. اما حالا واليبال بازي ميكند و آبشار ميزند. ميگويند: فلسفه نماز چيست؟ ميگويد: فلسفه نماز اين است که تو خيلي گدا هستي. خيلي هم گردن کلفت هستي. خدا که به تو نياز ندارد. مثل اينكه پدري دست بچهاش را بگيرد. بچه بگويد: پدر تو چه نيازي به دست من داري؟ پدر نيازي به دست تو ندارد. ميخواهد تو محفوظ بماني. اگر گفتند: خانهات را به طرف خورشيد بساز و تو پشت به خورشيد بسازي، در نور خورشيد اثر ندارد. خورشيد به تو نياز ندارد. تو به نور آن نياز داري. اگر همهي مردم کافر باشند، براي خدا اهميتي ندارد. من به يکي از کشورهاي کمونيست رفته بودم. ديدم آنجا بيست ميليون کمونيست هستند و يك مسلمان هم نيست. شب خوابيده بودم. گفتم: اي خدا چقدر غريب هستي. بيست ميليون رزق تو را ميخورند. اما تو را نميشناسند. بلند شوم و يک نماز شب بخوانم و تو را از غربت بيرون بياورم. وضو گرفتم و در نماز گفتم: آقاي قرائتي! تو براي غربت خدا غصه خوردي. هستي دارد سبحان الله ميگويد. برو بخواب. رفتم خوابيدم. خدا نيازي به تو ندارد. «سَخَّرَ لَكُم» يعني همه چيز را در اختيار شما گذاشت. اين معناي عميق آيه نيست. يعني پوستش است. شايد عمق آيه اين باشد که بشر از نظر علمي به جايي برسد که بتواند همه چيز را تحت امر خود دربياورد. چون ميگويد: آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است. تحت تسخير شماست. نعمتهاي آسماني هست. ابر، باد، ماه، خورشيد، باران و برف از نعمتهاي آسماني هستند. اما شايد يك معني ديگر هم داشته باشد.
5- توجه به نعمتهاي آسمان و پيدا و پنهان
(وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ) (يوسف /105) در فارسي وقتي ميگوييم: کم! به معني کم است. اما در عربي«كم» به معني زياد است. ترجمهي آيه اين است يعني در آسمانها نشانههايي است که بشر از کنار اين نشانهها عبور ميكند. از نعمتها غافل است. قديم که هواپيما نبود، ميگفتند: اين آيه است. يعني نشانه است. «فِي السَّماواتِ» يعني اين نشانهاي در آسمان است. چون الاغ و اسب و قاطر همه در زمين بود. اما وقتي هواپيما را در آسمان ديد. گفت: اين نشانهاي در آسمان است. چون هواپيما نبود، ميگفتند: «يَمُرُّونَ» مثل اينکه شما ميگويي: من اين کتاب را مرور کردم. وقتي ميگويي: اين کتاب را مرور کردم. يعني نگاه کردم. پس معناي «يَمُرُّ» را عوض کردند. هواپيما که درست شد، بالا رفتند و ديدند از كنار ابرها و از بالاي ابرها عبور ميكند. ديدند واقعاً ممکن است كه آيه در آسمان هم باشد. انسان هم از کنارش مرور کند. پس هواپيما که کشف شد، معناي آيه کشف شد. شايد در آينده علم به جايي برسد که بشر بتواند از آنچه در آسمان و زمين است استفاده کند. الان ميگوييم: فايده اين چيست؟ نميدانيم كه فايدهاش چيست؟ ممکن است در آينده فايدهاش كشف شود. يك وقتي ميگفتند: جنگلها چه فايدهاي دارد؟ اما حالا ميبينيد كه هر روز ميگويند: برگ فلان گياه براي فلان مرض مفيد است. برگ انار باريک است. برگ انگور هم پهن است. ممکن است در آينده در برگ شناسي معلوم شود که اين برگ پهن اين مزه و اين نقش را دارد. اين برگ باريک هم اين نقش را دارد. چه ميدانيم چه خبر است؟ خدا آنچه را در آسمانها و زمين است، تسخير شما کرد. بعد ميگويد: «اسبق» يعني زياد داد. در حد وفور به شما داد. در حد وفور نعمت هايش را به شما داد. چه نعمتهاي ظاهري، چه نعمتهاي باطني! نعمتهاي ظاهري همين چشم، دست، خورشيد، زمين و… است. نعمتهاي باطني هم نعمت ولايت است. همين که آدم علي ابن ابيطالب را دوست دارد و مهر علي در دلش است خيلي ارزش دارد. نميدانيد كه مردم به چه چيزهايي عشق ميورزند. به قوطي کبريت يك هنرپيشه دل ميبندد. ميگويد: اين هنرپيشه با اين کبريت سيگار کشيد. کسي که در دلش علي نيست به قوطي کبريت يک هنرپيشه دل ميبندد. مردم در مقابل بت اشک ميريزند. ما شيطان پرست داريم. خورشيد پرست داريم. ماه پرست داريم. ستاره پرست داريم. شهوت پرست داريم. شاه پرست داريم. يکي خودش را فداي اسلام ميکند. يکي خودش را فداي صدام ميکند. فطرت داريم. عقل داريم. نعمتهاي باطني بيش از نعمتهاي ظاهري است.
6- جزاي كفران و ناسپاسي نعمتها
سوره نحل آيه 112 ميگويد: اگر کسي به نعمتهاي خدا کفر بورزد، خدا حالش را ميگيرد. (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ) (نحل /112) مثال ميزند و ميگويد: مردم يادتان باشد. يك منطقهاي بود كه مردم آن منطقه خيلي آرامش و امنيت داشتند. «يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ» رزق اين منطقه به نحو وفور به سراغشان ميآمد. «مِنْ كُلِّ مَكانٍ» از هر سو نعمتها را به اينها سرازير کرديم. همه چيز داشتند. اما اينها به جاي قدرداني، گردن کلفتي کردند. «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» به نعمت خدا کفران ورزيدند. علي ابن ابيطالب سوز ميزد. علي ابن ابيطالب در نهج البلاغه ميفرمايد: اي مردم من چندسال براي شما حکومت کردم. آب شما آشاميدني نبود. اي آشاميدني شما را بهداشتي كردم. در نهج البلاغه دارد كه آبها بهداشتي شد. براي همهي شما سرپناه تهيه کردم. اين خدمات مادي را براي شما کردم. شما را هشدار دادم. آموزش دادم. گفتم: قبل از آنکه من را از دست بدهيد «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» (نهجالبلاغه/خطبه189) هرچه بپرسيد، جواب دارم. آنوقت شماها کفران کرديد. قدر علي را ندانستيد. با حضور علي به سراغ معاويه رفتيد. به خاطر پول علي را رها كرديد. اين بزرگترين کفران است که آدم علي را رها کند و به سراغ پول برود. زماني که شاهها بر ايران حکومت ميکردند. هردفعه به ايران حمله شد و هربار هم يك قطعه از ايران کم شد. در طول تاريخ تنها زماني که به ايران حمله شد و چيزي از ايران کم نشد، زمان ولايت فقيه بود. حالا آدم نسبت به ولايت فقيه کفران بورزد. اين كفر خيلي بزرگي است. بهترين مردم، مردم ايران هستند. اينكه آدم مردم ايران را رها کند و به خارج برود، كفر بزرگي است. اينكه قدر مردم را نداشته باشيم، کفران است. اينكه قدر ولايت فقيه را نداشته باشيم، کفران است. اينكه قدر عبادت را نداشته باشيم، كفران است. يک يا حسين ميگوييم، پنجاه ميليون در خيابان ميريزند. اين يا حسين اهرم خوبي است. ما با اين يا حسين خيلي کار ميتوانيم بکنيم. در ماه رمضان يک يا علي ميگوييم و مساجد پر ميشود. «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» چه جلسهاي مهمتر از نمازجمعه است؟ کفران نکنيم. در نماز جمعه شرکت کنيم. حالا که انقلاب براي ما نماز جمعه آورده است، بي اعتنا نشويم. نماز جمعه نعمت بزرگي است. در محلهشان کتابخانه است. اما از آن استفاده نميكند. من با وزير آموزش و پرورش هند ملاقاتي داشتم. با مسئولين آموزش و پرورش آنجا حرفايمان را زديم. هنگام آمدن در يکي از مقالههاي آنها خواندم که نوشته بود: هفتاد هزار پزشک داريم که کار ندارند. ولي در عوض صدها دبيرستان داريم که نيمکت و موكت ندارند. يعني دبيرستانيها روي خاک مينشينند و پزشک ميشوند. اما شما روي صندلي مينشيني و شانزده تجديد هم ميآوري. «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» اين کفران نعمت است.
7- توجه به نعمتهاي در اختيار و موجود
تا پدر و مادر داريد، قدرش را بدانيد. حديث داريم كه بين دو ابروي مادر را ببوسيد. دعاي پدر و مادر در حق پسر مستجاب ميشود. برو بگو: پدر جان يك دعا در حق من بکن. دست پدرت را ببوس و بگو: يك دعا به من بکن. پدر و مادر نعمت هستند. ولايت فقيه نعمت است. كتابخانه نعمت است. نماز جمعه نعمت است. از هر سو به آنها نعمت داديم. اما کفران کردند. ميداني با آنها چه كرديم؟ «فَأَذاقَهَا اللَّهُ» به اينها لباس جزع پوشانديم. يعني اينها را به گرسنگي و قحطي مبتلا کرديم. ميگويند: آقاي قرائتي! اين قحطي ديگر از بين رفته است. اين قحطي در زمان قديم بوده است. اما نميداند كه الآن هم اين قحطي هست. دنيا يك کشتي گندم را در دريا ميريزد اما به قحطي زدهها نميدهد. اينطور نيست که اگر قحطي شود، شرق و غرب به ما رحم ميکند. به آنها لباس گرسنگي چشانديم. الآن هم خطر هست. اينقدر نان هدر ندهيد. «وَ الْخَوْفِ» امنيتشان را به دلهره تبديل کرديم. چرا؟ «بِما كانُوا يَصْنَعُونَ» چون اينها کفران کردند. حرفايم را جمع کنم. هرچه نعمت داريد از خداست. کسي نگويد: كه مغز من از خداست. زرنگي من از خداست. من حديثي را در جايي خواندم و زارزار گريه کردم. گفتم: اين حديث خيلي اثر دارد. همين حديث را در جاي ديگر هم خواندم و همه خنديدند. يعني خدا به من حالي کرد كه قرائتي اگر حرفت به دل نشست، به خاطر سواد نيست. خيليها از تو باسوادتر هستند. خيليها از تو بيان بهتري دارند. من به اين حديث اثر ميدهم. و لذا تو فكر كردي كه مردم را گرياندي. همين حديث را با همين لب و دندان گفتي. اما به جاي اينکه مردم منقلب شوند، خنديدند. من شب تاسوعا يك جايي روضه خواندم. همه خنديدند. پس معلوم است كه همه چيز دست خدا است. هرچه داريد از او است. هرچه بخواهيد خدا به شما ميدهد. نميتوانيد نعمتهاي خدا را بشماريد. يك نعمت را هم نميتوانيد بشماريد. ممکن است علم تا جايي پيش برود که بتوانيد از تمام مواهب آسماني استفاده کنيد. گرچه علم هنوز پيش نرفته است. نعمتها فقط ظاهري نيست. نعمتهاي باطني هم هست. مثل فطرت، عقل، ايمان، ولايت، محبت كه از نعمتهاي باطني هستند. اگر نعمتها را کفران کنيد، گرسنگي برايتان خواهد بود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1882