نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1894
1- نقش گناهان در مشکلات زندگی 2- رعایت حال مردم در مهمانیها 3-گناهان بزرگ و کوچک در روایات 4- پاداشهای بزرگ برای کارهای مستحب 5- ناامیدی از رحمت خدا، از گناهان کبیره 6- تبدیل دوستیها به دشمنی در قیامت 7- بسترسازی برای گناه و وسوسه شیطان
موضوع: شناخت گناهان کبیره تاريخ پخش: 17/02/98
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
35 سال پیش، یک ماه رمضان در مورد گناه شناسی در تلویزیون صحبت کردم که به صورت کتابی شد و به بعضی زبانها هم ترجمه شد و ایران هم زیاد چاپ شد. امسال برای ماه رمضان باز همان بحث و کتاب را میخواهم یا بعضی شبها یا کل ماه رمضان بگویم چون بحث مفیدی است و امشب من شمردم از روی این کتاب کلمهی گناه با هفده تعبیر آمده است، «ذنب» یعنی گناه، معصیت، اثم، سیئه، جرم، حرام، خطیئه، فسق، فساد، فجور، منکر، فحشا و فاحشه، شر، نمم، وزر، ثقل، هرکدام حدود بیست بار، سی بار، چهل بار آمده که جمعش حدود هفتصد بار شد. این نکته اول که در قرآن حدود هفتصد بار با هفده تعبیر سخن از گناه آمده است. چقدر مسأله باید مهم باشد.
1- نقش گناهان در مشکلات زندگی
همه بدبختیهای… اگر نگوییم همه بدبختیهای ما، بسیاری از مشکلات ما بخاطر گناه است. اول دعای کمیل که شب جمعه میخوانیم. « اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم» یعنی بدبختیها به خاطر گناه نازل میشود. «تحبس الدعاء» توفیق دعا کردن یا استجابت دعا به خاطر گناه گرفته میشود. «تنزل البلاء» بلا نازل میشود. «تقطع الرجاء» امیدها قطع میشود و مردم به یأس کشیده میشوند. اول دعای کمیل در چند سطری امیرالمؤمنین میفرماید: هرچه مشکل داریم در گناه است. در قرآن داریم «أخذناهم بذنوبهم»… قاری: «أخذناهم بذنوبهم» اینها چون گناه کردند، ما اینها را با قهر خود گرفتیم. جای دیگر میگوید: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا» قاری: (فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ) (نساء /160) بخاطر ظلمی که یهودیها کردند خداوند اینها را در تحریم قرار داد. «بِما كَسَبُوا» داریم. (بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُم) (بقره /225) داریم. (فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُم) (شوری /30) داریم. پر است از آیات و روایات، یعنی زیاد است که میگوید: گناه، گناه، گناه! ما خیلی مبتلا هستیم. به راحتی گناه میکنیم و هرچه میخواهیم میگوییم. در تعارفهایمان، آه… مخلصم، دروغ میگویی، تو کی به من اخلاص داری؟ مشتاق دیدار، واقعاً تو مشتاق دیدار بودی؟ خیلی دلتنگت بودم. واقعاً تو خیلی دلتنگ من بودی؟ همینطور هرچه میخواهیم میگوییم. حرف حساب و کتاب دارد. سی گناه از زبان صادر میشود. شهادت به ناحق، فحش، لعنت، دروغ، تهمت، غیبت، مسخره، جوک، تحقیر، سی گناه از این زبان است. انسان همه جایش درد میگیرد جز زبانش، هیچکس تا حالا نگفته من زبانم درد میکند. یک عضو نرم، فضای راحت، هیچوقت هم درد نمیگیرد، سی تا صادرات گناه دارد. گوش چه؟ چشم چطور؟ دل چطور؟ «بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُم» یعنی گاهی انسان با فکرش گناه میکند، مینشیند برنامهریزی میکند که این را چطور، این جنس را به مشتری کلک بزند؟ حالا یک زمانی هست که گاهی آدم فکر میکند که غیر انسانها کلک میزنند. یک کسی یک الاغ داشت، هرجا این الاغ را میکوبید، این الاغ افسارش را میکند و فرار میکرد، گفت: آخر من حریف تو الاغ نشوم که بد است. یک میخ طویله بزرگ پیدا کرد، رفت در یک زمین سفت این میخ را تا آخر کوبید. به الاغ گفت: حالا مرد هستی بکش. خاطرش جمع شد. آمد دید الاغ در رفته است. گفت: این میخ به این بلندی با این زمین سفت چطور است؟ بعد دید این الاغ با سُمش دور میخ خاک جمع کرده است، به طوری که میخ مثل فواره وسط شده است. بعد خوابیده درونش ادرار کرده، زمین نرم شده و بیرون کشیده است. یعنی یک کسی میگفت: خدایا شر مردم را از سر من کم کن، خودم با شیطان کنار میآیم. «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» قاری: (يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً) (انعام /112) یعنی هرکس هم کم دارد، شیطانهای رفیقش «یوحی» یعنی به او وحی میکند، اطلاع رسانی میکند. الآن یک عیبی هنوز ثابت نشده به صدها، هزارها، میلیونها آدم صادر میکنند در این فضای مجازی، آقا ثابت شده یا نشده؟ من اینجا نشستم از دو سال پیش تا حالا چهار پنج بار مردم! من هی میگویم: زنده هستم! یک خرده حرفزدنها حساب و کتاب میخواهد. یک کسی را میبینیم بد است، بازاری کلاهبرداری کرد، وقتی حرف میزنیم نمیگوییم: فلان بازاری، میگوییم: بازاریها! یک شهردار، شهرداریها! دولت، دولتیها، آخوندها، عربها، عجمها، کردها، لرها، ترکها، یعنی یک عیب که دیدیم این عیب را به همه استان… اینها گیر دارد. خیلی گناه داریم. اولین سیلی که خدا به گنهکار میزند این است که مزه نماز را از او میگیرد. از نماز لذت نمیبرد. الآن ما گرفتار شدیم، از نماز لذت نمیبریم، چون واجب است میخوانیم. لذا بعد از نماز به هم میگوییم: نماز را خواندیم راحت شدیم. راحت شدیم یعنی گیر افتاده بودیم. به بچه میگوییم: بلند شو نماز بخوان راحت شوی. یعنی چه؟ یعنی گیر افتادی. از نماز لذت نمیبریم. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به گنهکار میزند، لذت نمیبرد. مسأله گناه، مسأله مهمی است. خدایا ماه رحمت است، ما را تا اینجا آوردی که وارد ماه رحمت شدیم، خدایا در این ماه رحمت همه گناهان ما را ببخش و بیامرز. جوان گفت: من دختر زیبا میبینم، نمیتوانم نگاهش نکنم. چشمم در اختیار خودم نیست. دلم میرود و چشمم هم با دلم میرود. اول چشم میرود و بعد دل، گفتم: واقعاً میخواهی نگاه نکنی؟ گفت: بله، گفتم: نذر کن اگر به دختری نگاه مسموم کردی، پنجاه هزار تومان خودت را جریمه کنی. دو تا پنجاه هزار تومان بدهی سفت میشوی. دلیلش این است که اگر ما بلیط قطار داشته باشیم دو بعد از نصف شب از خواب میپریم. چون بلیط ما سوخت میرود. آنوقت بعضی گناهها هم پوست است ولی مغزش مهمتر از پوستش است. «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم» قاری: (نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم) (یس /12) گاهی گناه یک گناه جزئی است، شما شوخی یا جدی برق جایی را خاموش میکنی و فرار میکنی و بعد هم میگویی: رفتم عروسی برق را خاموش کردم.
2- رعایت حال مردم در مهمانیها
اذیت کردن کتک زدن نیست. میآمدند خانه پیغمبر ناهار، بعد از ناهار به جای اینکه بلند شوند بروند، مینشستند اختلاط میکردند. آیه نازل شد (فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا) (احزاب /53) جایی مهمانی رفتید، غذا خوردید بلند شوید بروید. قاری: «وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ» ننشینید اختلاط کنید. «إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» قاری: «انّ ذلک…» حاج آقا: «إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» قاری: «انّ ذلک…» «إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ» بابا اینکه شما مینشینید اختلاط میکنید، پیغمبر «یؤذی» یعنی اذیت میشود، «فَیَستَحیی» خجالت میکشد به شما بگوید: بلند شوید بروید. در دیگی… در دیزی باز است، حیای گریه کجاست؟ شما ناهار خانه ما آمدید، الآن چهار بعد از ظهر است. ناهار نیم ساعت الی یک ساعت، اگر صاحبخانه گفت: بنشین و اصرار کرد، بنشین! وگرنه اذیت میشوند. خداوند در قرآن به چه چیزی اذیت گفته است؟ «یؤذی النبی» به کسانی که در خانه پیامبر مهمان هستند، از اصحاب پیغمبر هستند، مهمان پیغمبر هم هستند، پیغمبر از آنها پذیرایی کرده است ولی نشستن زیادی خودش یک اذیت است. «یؤذن النبی» اذیت میشود. گاهی وقتها قرآن سر گرفتن ما ممکن است درونش اذیت باشد. در عزاداریهای ما ممکن است اذیت باشد. خیلی روی مرز راه رفتن مشکل است. داشتیم در مورد گناه صحبت میکردیم. ماه رمضان ماه استغفار است. استغفار از چه؟ ما گاهی وقتها شوخی یک لامپی را خاموش میکنیم و میرویم. میگوییم: شوخی لامپ را خاموش کردم. ولی وقتی ما را خواستند حساب کار را بکشند، باید بگویند: بیا، یک ورقه بیاور، جنابعالی لامپ را خاموش کردی. در این خاموش کردن لامپ میدانی چه شد؟ چقدر بچهها جیغ کشیدند. چقدر غذاها حیف و میل شد. چند بشقاب شکسته شد. دو نفر سرشان به دیوار خورد. دو نفر از پله افتادند. صاحبخانه چقدر خجالت کشید. چقدر کفشهای قاطی شد و برای پیدا کردن کفش چقدر معطل شدند. همه اینها را مینویسند پای حساب کسی که لامپ را خاموش کرد. قرآن میگوید: «نکتب ما قدموا» قاری: (نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ) (یس /12) گناه چراغ خاموش کردن را مینویسیم، آثاری هم که بر این خاموش کردن است را مینویسیم.
3-گناهان بزرگ و کوچک در روایات
بگذریم، در گناه آیاتی داریم گناهان دو دسته هستند. گناه صغیره و کبیره، قرآن میگوید: «ان تجتنبوا» قاری: (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ) (نساء /31) قرآن میگوید: اگر گناهان بزرگ را دوری کنید، گناهان کوچک را میبخشم. مثل اینکه کسی به کسی ده میلیون و بیست و دو هزار تومان بدهکار است. شما اگر ده میلیون را دادی، 22 هزار تومان را میگویی نگیر، میگوید: باشد نمیگیرم. گناهان بزرگ را دوری کنی، گناهان کوچک را میبخشد. گناهان بزرگ چیست؟ حضرت امام میفرماید: چهل گناه بزرگ را میشمرد. روایات مختلف است. بعضی میگویند: گناه بزرگ، گناه کبیره هفت تا است. تا هفتاد مورد هم گفتند. حالا چرا این روایتها اختلاف دارد. بخاطر این است که در کبیرهها هم کوچک و بزرگ دارد. لذا در روایت داریم، «اکبر الکبائر» یعنی این گناه کبیره است، اما از باقی کبیرهها یک مقدار بزرگتر است. قتل گناه کبیره است، آدمکشی، منتهی در آدمکشی هم انسان طفل صغیر را بکشد یا بزرگ را، سید را بکشد یا غیر سید را، زن حامله را بکشد یا زنی که حامله نیست. پیرمرد را بکشد یا کسی که جوان است، اینها همه گناه کبیره است. منتهی ضریب اینها فرق میکند.
4- پاداشهای بزرگ برای کارهای مستحب
در قرآن داریم که بعضی عبادتها ضِعف میشود. ضِعف یعنی دو برابر، بعضی اضعاف هستند. «اضعافاً» قاری: (أَضْعافاً مُضاعَفَة) (آلعمران /130) بعضی دو برابر نمیشود، چند برابر میشود. یک جا داریم ده برابر میشود. «من جاء بالحسنه» قاری: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) (انعام /160) خوبیهای شما را ده تا مینویسند. بعضی جاها داریم که «كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ» قاری: (كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ) (بقره /261) کار خیر شما مثل دانهای است که میکارید، از این دانه هفت خوشه بیرون میآید و در هر خوشه صد دانه است. یعنی یکی هفت خوشه میشود و هر خوشه صد تا، میشود هفتصد تا. بعد از هفتصد تا، میگوید: «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ» گاهی از هفتصد تا بیشتر، دو برابر «ضِعف»، چند برابر «اضعاف» ده برابر «عشر امثالها» هفتصد برابر«كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ»، بیش از هفتصد برابر این است. یک آیه در قرآن داریم میگوید: هیچکس نمیداند و نمیتواند بفهمد، احدی نمیداند ثوابش چقدر است. (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ) (سجده /17) آیه داریم در قرآن که عبادتی است، هیچکس حسابش را ندارد. آن چه عبادتی است؟ اینقدر زیاد است. میگوید: نماز شب. کسانی که (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ) (سجده /16) کسانی که خودشان را از رختخواب بکنند و نماز شب بخوانند. ماه رمضان از برکاتش این است که انسان سحرخیز است. گاهی هم انسان قبل از سحری میبیند ده دقیقه یک ربع وقت دارد، بعد از سحری چند دقیقه وقت دارد. لااقل حالا که به عشق سحری بیدار شدیم، ماه رمضان نماز شب را بخوانیم. نماز واجب خواندن مهم نیست، واجب است. مستحب خواندن مهم است. با اینکه واجب نیست ولی من میخواهم با خدا حرف بزنم نماز شب یازده رکعت است، پنج تا دو رکعتی و یک، یک رکعتی. کافی است. بی «قل هو الله» میشود خواند. این برای آنهایی است که تا حالا نماز شب نخواندند. اینهایی که اهل نماز شب هستند، خودشان میدانند باید چه کنند. رکعت آخر دعاهایی دارد که خودشان بلد هستند. اما کسی تا حالا اگر نماز شب نخوانده، پنج تا دو رکعتی و یک، یک رکعتی. جمعاً دوازده دقیقه میشود. دوازده دقیقه چیست؟ حالا که سحر… یازده رکعت است فوقش میشود دوازده دقیقه، به هر حال… میشود دو رکعت را ایستاده و دو رکعت را نشسته خواند. میشود در دو رکعت، یک رکعت را ایستاده خواند و یک رکعت را نشسته خواند. میشود در یک رکعت، «قل هو الله» را خواند و در یک رکعت نخواند. میشود با سر خواند. آدم با سرش، یک خرده سرش را خم میکند، سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله! سرش را بلند میکند، مهرش را جلو میگذارد. سبحان ربی الاعلی و بحمده» اسلام گفته ده دقیقه با من حرف بزن. نمیخواهم بگویم: واجب، میخواهم خودت حرف بزنی. آنچه واجب است هیچی. آنوقت آنهایی که عوض خواب چند دقیقه مناجات میکنند و خودشان را از رختخواب فاصله میگیرند، میگوید: دو برابر و ده برابر و هفتصد برابر نیست. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هیچکس نمیداند، «ما أُخْفِيَ لَهُمْ» یک چیزی برایش پنهان کردیم. خدا به اینهایی که نماز شب میخوانند، میگوید: یک چیزی برایت پنهان کردیم. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ» احدی نمیداند چه چیزی برایش پنهان کردیم، «مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ» یک چیزی پنهان کردیم که چشمت به آن روشن میشود. چیزی که خدا برای چشم روشنی مؤمنین پنهان کرده است. اگر گناه کبیره را کنار بگذاریم، خدا گناهان صغیره را میبخشد. کبیرهها درجه دارد. خود کبیرهها هم دانه درشت و دانه ریز دارد. هر گناهی که وعده عذاب رویش داده باشد، گناه کبیره است. من از روی کتاب برای شما بخوانم، با ذکر یک صلوات. (صلوات حضار)
5- ناامیدی از رحمت خدا، از گناهان کبیره
یأس از رحمت خدا گناه کبیره است. یعنی آدم نا امید شود. کار از کار گذشته است. من دیگر باسواد نمیشوم. من با این گناهی که کردم خدا مرا نمیبخشد. تو نمیخواهد مسجد بروی، برو باقی کارهایت را درست کن. هی به خودش یأس را تلقین میکند. یک مردی پیدا شد به نام امام(ره) میگفتند: شما میخواهید شاه را بیرون کنید؟ آدم مستأجر خانهاش را نمیتواند بیرون کند. شما میخواهید شاه را بیرون کنید؟ مردم مأیوس شدند. امام آمد با نفس مسیحایی، مردم ترسو، شجاع شدند. به جای مستأجر شاه را هم از مملکت بیرون کردند. مگر میشود ایشان فرمانده کل قوا است؟ امام فرمود: میشود. میشود فرمانده کل قوا را هم عوض کرد. شاه فرمانده کل قوا بود، امام او را عوض کرد. یک معلم میخواهد حکومت کند، بله میشود. آقای رجایی، شهید رجایی(ره) معلم بود، رئیس جمهور شد. شما با این مهرههایی که شاه دارد میخواهید چه کنید؟ همین مهرههای شاه، وقتی میخواستند هویدا را اعدام کنند در تهران، لحظهی اعدام یک چیزهای زشتی به شاه گفت. از آن فحشهای خیلی خیلی بد، که شاه سگهای خانهاش را آمریکا فرستاد، من را زودتر بیرون نکرد که من هم بفرستد، که الآن گیر شما افتادم. قرآن همین را دارد، میگوید: تمام رفاقتهای دنیوی یک زمانی تبدیل به فحش میشود. «کثیراً من…» عرض کنم به حضور شما که یادم رفت…. گاهی ایشان یادش میرود، گاهی من و گاهی با هم یادمان میرود. شما هم که از اول یادتان رفته بود. آیه قرآن است شاید یادم آمدم گفتم که قرآن میگوید: تمام رفاقتها تبدیل به لعنت و نفرین میشود، مگر افراد با تقوا! عجب! آیهاش سر زبانم است یادم رفته است. چه؟ نه… «الْأَخِلَّاءُ»
6- تبدیل دوستیها به دشمنی در قیامت
قاری: (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ) (زخرف /67) این آیه قرآن است، «الْأَخِلَّاءُ» خلیل، خلیل یعنی دوست، خلیلها دوست داغ داغ،«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» روز قیامت همه دشمن هم میشوند. قرآن میگوید: جهنمیها، هر گروهی این یک جهنم دیگر را میبیند، میگوید: لعنت بر تو، او میگوید: لعنت بر خودت! میگوید: خودتی، میگوید: ننهات است، بابایت است، (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) (اعراف /38) قرآن میگوید: هر گروهی گروه دیگر را لعنت میکند، قیامت به هم میگویند: اگر تو نبودی من بد نمیشدم. تو مرا بدبخت کردی. (لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ) (سبأ /31) اگر تو نبودی من ایمان داشتم. تو مرا کج کردی. او میگوید: نخیر، خودت! به شیطان میگویند: خدا لعنتت کند، خدا لعنتت کند! میگوید: چته؟ (فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ) (ابراهیم /22) چرا اینقدر مرا ملامت میکنید؟ بر سر خودت بزن، من که تو را کج نکردم. من کیش کیش کردم آمدی. باید نگاه نکنی و نیایی. کار شیطان این نبود که تو را هول بدهد و مجبور کند به گناه، من کیش کیش کردم و تو خودت جذب شدی. (إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ) (ابراهیم /22) من تو را دعوت کردم، تو اجابت کردی. من کیش کیش کردم، با پای خودت آمدی. من تو را هول ندادم. مجبورت نکردم. صحنههای عجیب و غریبی است. روز قیامت همه نسبت به هم حرف میزنند. گاهی به شیطان میگویند: تو بودی. میگوید: نخیر، خودت بودی. شیطان مثل باغبان است، باغبان در باغ میآید، درختها را خشک نمیکند، هر درختی خشک هست باغبان اره پایش میگذارد. شیطان هم نگاه میکند میبیند نه، یک ریگی به کفش ما هست، اره را پای ما میگذارد. تا ریگی در کفش میبیند،
7- بسترسازی برای گناه و وسوسه شیطان
میبیند ما بنزینی هستیم، کبریت را جلو میآورد. میبیند ما نفتی هستیم کبریت را نزدیک میآورد. لذا قرآن میگوید، شیطان میگوید: من حریف آدمهای مخلص نمیشوم. همه را گمراه میکنم (إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ) (حجر /40) آدمهای مخلص را حریف نمیشوم. حریف آدمهای خیس نمیشوم. من سراغ نفتیها و بنزینیها میروم. اینها خودشان آمادگی دارند، باغبان میآید این چوب خودش خشک شده است، منتهی من دیدم خشک است اره کردم. ظرفیت در خودش بود. زمینهها را ما فراهم میکنیم. میتوانیم برای ازدواج بچههایمان اقدام کنیم، میگوییم: حالا باشد بعد. سربازیاش تمام شود. داداشش از دانشگاه فارغ شود. خواهرش هنوز عروس است، برود. دو تا برادر جلوتر از او هست. اینها دلیل قیامت نیست. دو تا برادر جلوترش است. ازدواج مثل زاییدن است. به زن زائو نمیشود گفت: شما بچه داری؟ میخواهی زایمان کنی؟ بله، برو در اتاق هجده نفر قبل از تو آمده است. صبر کن هجده نفر بزایند بعد تو… ممکن است هجده نفر بزایند این بمیرد. زایشگاه نوبتی نیست. باید دید چه کسی زود میزاید. آنکسی که به زاییدن نزدیکتر است باید اتاق زایمان برود. نمیشود گفت: تو هفده تا جلوتر هستی. این الآن اگر… گاهی وقتها برادر دوم یا خواهر دوم اگر ازدواج نکند خطرناک است، دو تا برادر جلوتر است، خوب جلوتر باشد. نوبتی نیست. یک جای دیگر هم نوبتی نیست، منتهی زشت است بگویم… اشاره میکنند، بعضی صفها نوبتی نیست. ممکن است آن کسی که نفر ششم است عجله داشته باشد. باقیاش را نمیگویم کجا. ممکن است نوبتش نیست ولی نتواند خودش را نگه دارد. همه جا نوبت درست نیست. نوبت یک جایی است که طبیعی باشد. بعضی شرایط… به هر حال یک جایی که آتش گرفته میآیند نجات بدهند، نمیتوانیم بگوییم: آقا نوبت این است. بله نوبت این است ولی آنجا آتش گرفته است. تو اگر بروی نجات بدهی آتش او را میسوزاند. یکسری چیزها را باید از فرهنگمان برداریم. تا خواهرم عروس نشود. تا جهیزیه خواهرم درست نشود، تا داداشم بیرون نرود. تا کنکور چه نشود، تا سربازی چه نشود. همینطور هی خودمان لفت میدهیم، این بستری است درست میکنیم برای اینکه شیطان بیاید وسوسه کند دختر و پسر ما را با گناه منحرف کند. خودمان این کار را کردیم. چه کسی گفته این کار… حرف آخر، در زمان شاه دانشگاه پشت پنج قفل درش زده بودند. یادتان است؟ زمان شاه دانشگاه پنج قفل داشت. 1- دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. چه کسی گفته؟ در شهرهای کوچک هم میشود دانشکده زد. 2- دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد، چه کسی گفته است؟ کسی شنبه تا چهارشنبه کار دارد، خوب پنجشنبه و جمعه درس بگیرد. دانشگاه باید وسط شهر باشد. چه کسی گفته است؟ وسط شهر زمین کم است و گران است، برو بیرون روی تپهها یک دانشگاه بساز. استاد دانشگاه نباید از شصت سال بیشتر شود، چه کسی گفته است؟ حالا من 75 سال دارم نمیتوانم درس بدهم؟ چه کسی گفته است؟ دانشجو نباید کمتر از هجده سال باشد. چه کسی گفته است؟ اگر یک بچه سیزده ساله درس را فهمید بیرونش کنیم؟ همینطور یک قفلهای بیخودی به دانشگاه زده بودند، جمهوری اسلامی آمد این قفلها را شکست. حالا علمی کاربردی درست شد و پیام نور درست شد و دانشگاه آزاد درست شد. چند میلیون آدم دیپلم همه لیسانس گرفتند. این قفلها به ازدواج خورده است. ما خیلی وقتها که گناه میکنیم دل و جگر نداریم، جرأت نداریم بگوییم: ما نیستیم. فکر میکنیم عروسی بدون تالار نمیشود وام میگیریم، در وامش میمانیم ورشکست میشویم. فکر میکنیم جهازیه باید شش بشقاب یکجور باشد، حالا که پنج تا یک شکل است، خودمان را به آب و آتش میزنیم. خودمان بستر گناه را فراهم میکنیم. خدایا تو خودت میدانی ما چقدر گناه کردیم. به آبروی این ماه و روزهدارانش و مولودش امام حسن مجتبی و شهیدش امیرالمؤمنین همه گناهان ما را ببخش و بیامرز. ما را نسبت به همه گناهان بیمه قرار بده. تمام عبادتها را قبول بفرما. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1894