نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1898
1- شناخت خالق، مقدم بر هر شناخت و معرفتی 2- ایمان به علم و حکمت خدا در آفرینش 3- دوری از قضاوتهای عجولانه در کارهای الهی 4- توجه به قدرت و عظمت الهی در آفرینش 5- شناخت هدف خداوند از آفرینش انسان 6- انتخاب راه الهی، به جای راههای بشری 7- بندگی خدا، مایه رشد و کمال انسان
موضوع: شناختهای ضروری برای هر انسان تاريخ پخش: 28/08/94
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بینندگان بحث را شبی گوش میدهند که در آستانهی تولد امام کاظم(علیهالسلام) هستیم. و یک جملهای از ایشان بگوییم و بحث را ادامه بدهیم. از امام کاظم(علیهالسلام) روایتهایی که هست، یک روایت قشنگی است که میگوید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ» میگوید که علم بشر را در چهار چیز یافتم. یعنی بشر باید چهار چیز را خوب بداند. امام فرمود: علم مردم را در چهار رشته یافتم. یک: «أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناسیم. دوم: «وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» خدا به تو چه کرده است. یعنی خودت را بشناسی. در بدن تو چیست. خدا چه هنرنمایی، چه صنعتی در چشم و گوش، هنر خدا در وجود توست. سوم: «وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» خوب حالا که تو را آفریده است، برای چه آفریده است؟ از تو چه میخواهد؟ چهارم: «وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُكَ مِنْ دِینِكَ» (كنزالفوائد، ج1، ص219)
1- شناخت خالق، مقدم بر هر شناخت و معرفتی
یعنی علم انسان در چهار چیز است. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناسیم. ممکن است بچهای بگوید که من چطور خدا را بشناسم. من که خدا را نمیبینم؟ اگر بچهی شما بگوید من خدایی که نمیبینم، چطور قبول کنم؟ میگویم خوب: شما جاذبهی زمین را میبینی؟ بگو ببینم کجاست جاذبه؟ آن است، آن است، آن است. یک چیزی مثل آرد نخودچی است، جاذبه آنجاست. مثل خاک اره، جاذبه آنجاست. با هیچ چشم و عینکی جاذبه قابل دیدن نیست. اما همین که یک چیزی از آسمان پایین میافتد، سیب از درخت پایین میافتد، از افتادن سیب به سمت پایین میگوییم: لابد زمین جاذبه دارد. یعنی از اثر پی به مؤثر میبریم. عشق مادر به بچه پیدا نیست. اما همین که بچه را بغل میکند و میبوسد، از بغل کردن و بوسیدن و قربانت بروم، میفهمیم که این مادر بچهاش را دوست دارد. وگرنه بگوییم: آقا دوستیاش را نشان بده ببینم. (يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) (بقره /3) معنایش این نیست که همه چیز را ما ببینیم. ما خیلی چیزها را نمیبینیم و از اثر پی به مؤثر میبریم. پزشکهای ما درد را نمیبینند، ولی همین که درجه میگذارند و تب را میبینند از فشار خون، از فشار قند، از این آثار پی به بیماری میبرند. دکترهای ما همه همینطور هستند. پس کمونیستها آنهایی که خدا را قبول ندارند، پس چطور جاذبه را قبول دارند؟ میگوییم: آقای کمونیست، تو که میگویی تا چیزی را نبینم قبول نمیکنم، جاذبه را به من نشان بده ببینم. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا شناسی. خدا را بشناسیم و خدا را از هر عیبی منزه بدانیم. در قرآن کلمهی «سُبْحانَ الله» زیاد است. هم «سَبَّحَ لِلَّهِ» هم «یُسَبِّحَ لِلَّهِ» هم (سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ) (اسراء /1) «سُبْحانَ»، «سَبَّحَ»، «یُسَبِّحَ» فعل ماضی، مضارع، مصدر. «یُسَبِّحَونَهُ»، «سَبَّحَوهُ» کلمهی تسبیح در قرآن زیاد است. تسبیح یعنی منزه است. یعنی خدا را از عیبها دور بداریم. نگوییم مرگ نابهنگام! دیدید بر برخی از این بنرها و تابلوها و پوسترها مینویسند. مرگ نابهنگام! یعنی چه؟ یعنی خدایا از من میپرسیدی من به تو میگفتم! حالا وقتش نبود. چرا با من مشورت نکردی؟ بیخود مرد. به توچه! به من چه! اینکه ما به خدا میگوییم اینطور که من میگویم انجام بده.
2- ایمان به علم و حکمت خدا در آفرینش
خدا را بشناسیم که خداوند حکیم است. ممکن است ما حکمتش را نفهمیم. شما دکتر که میروی یک قرصی به تو میدهد، هیچ مریضی از دکتر نمیپرسد این قرص چرا گرد است، چرا دراز است، چرا آن زرد است، چرا آن سبز است، چرا آن نارنجی است. چرا آن قرص وسطش خط دارد، چرا آن ندارد، چرا آن را میگوید: دو تا بخور. آن را میگوید: نصفش را بخور. آن را میگوید: بعد از غذا، آن را میگوید: قبل از غذا، چرا آن را میگویی چهار ساعت، آن را میگویی شش ساعت، هیچ چرا چرا به دکتر نمیگوییم. برای اینکه میگوییم دکتر چند سال درس خوانده است. به خاطر اینکه چند سال درس خوانده، ما تسلیم هستیم، خدا به اندازه یک دکتر نیست که چرا نگوییم. چرا به دکتر چرا چرا نمیگوییم، هر چه گفت انجام میدهی. چرا به خدا چرا میگوییم؟ چرا او دارد؟ چرا من ندارم؟ ما خدا را باید به عنوان خدای حکیم بشناسیم. خدای مهربان. خدا را به عنوان خدای رحیم و رئوف بشناسیم. با خدا رفیق باشیم. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناسیم. ممکن است حقیقت خدا را، نه ممکن است، حتماً حقیقت خدا را نمیفهمیم چیست. آقا یک کسی در خانهی شما را میزند، شما یقین دارید میگویید: کیست؟ میگوییم: آقا حقیقت این چیست؟ میگوید: چه میدانم حقیقتش چیست؟ فقط میدانم صدا بلند شد، میفهمم یک کسی پشت در است. مرد است یا زن؟ نمیدانم! کوتاه است یا بلند؟ نمیدانم! دوست است یا دشمن؟ نمیدانم! پیر است یا جوان؟ نمیدانم! ولی یقین دارم از این صدا که پشت در کسی است. ما میدانیم، یقین داریم چون من هستم… یک کسی را داشتم میرفتم، قدیم، جوان بودم. یک کسی گفت: آقای قرائتی میشود خدا را در یک دقیقه برای من ثابت کنی؟ گفتم: بله! ساعت بگذار. یک دو سه! گفتم: تو هستی یا نیستی؟ گفت: بله! من هستم، دارم با شما صحبت میکنم، خوب هستم دیگر. گفتم تو که هستی خودت خودت را ساختهای؟ گفت: نه! من اگر خودم خودم را میساختم یک طوری میساختم که پیر نشوم، مریض نشوم. پس من هستم، یک! خودم هم خودم را نساختهام، دو! هر دستی من را ساخته است، آن خداست. این برای خداشناسی. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ»
3- دوری از قضاوتهای عجولانه در کارهای الهی
گاهی وقتها قضاوتهای ما برای این است که با علم جزئیمان قضاوت میکنیم. ببینید! خورشید به دریا میتابد، بخار اقیانوس بالا میرود، بخارها متراکم میشود، ابر میشود، ابرها فشرده میشود، باران میشود. جاذبهی زمین باران را پایین میکشد. قطرهها، جوی میشود. جویها راه میافتد رودخانه میشود، رودخانه میرود. آبش در یک لانهی مورچه میرود، لانه خراب میشود. این مورچه بیاید بیرون و بگوید: مرگ بر خورشید و تابشش. چون اگر خورشید نمیتابید، اقیانوسها بخار نمیشد. مرگ بر اقیانوس، که بخار داد. مرگ بر ابر، مرگ بر باران، مرگ بر جاذبهی زمین، مرگ بر جویها و رودها، مرگ بر انسانها، مرگ بر کشاورزی! میگوییم: مورچه چه شده است؟ صبح بلند شدهای و میگویی: مرگ! مرگ! مرگ! میگوید: آخر لانهام خراب شد! میگوییم: مگر محور هستی تو هستی؟ چون این لانهاش خراب شده است، تمام هستی را زیر سؤال میبرد. گاهی وقتها ما هم همینطور هستم. یک مشکلی برای ما پیش میآید، به خدا و پیغمبر و فرشته و دین و دنیا دری وری میگوییم. چرا؟ برای این که مشکلدار شدیم. مثل ما مثل مورچهای است که آب در لانهاش رفته و خراب شده، این کل هستی را زیر سؤال میبرد. ملاک مورچه که نبود. از همهی اینها گذشته راه رشد از لابلای این تلخیها عبور میکند. ما اگر به گندم عقل تزریق کنیم، این گندمها عاقل بشوند، میدانید چقدر به ما فحش میدهند؟ میگویند مرگ بر انسان. میگوییم: چرا؟ میگوید: من سبز بودم، آمد من را درو کرد، من را از مادرم زمین جدا کرد! تر بودم، من را زیر آفتاب سوزاند. پر و بال داشتم کاه را از من جدا کرد. زیر سنگ آسیاب له شدم. مرا به خمیر گیر دادند، مشتم زد. به نانوا دادند، در سرم زد. تنور درست کرد، کمر من را به تنور زد. پوست صورت من را هم با آتش سوزاند. بعد هم زیر دهانش من را له کرد. خوب خدا این انسان را لعنت کند. اگر گندم عقل داشته باشد، گندم دادگاه شکایت میکند. میگوید: چقدر بلا سر من آوردند. میگوییم: گندم جان! تو قبلاً وصل به زمین که بودی، جماد بودی. مواد غذایی خاک جماد است. این جماد، شد گیاه. گیاه شد آرد و سلول بدن انسان. اگر میخواهی از جمادی، نبات بشوی، از نبات، سلول بشوی، حیوان بشوی، این سلول، تک سلول، اسپرم، این انسان بشود، پس باید این مسیر را هم طی کنی. گاهی رشد ما راجع به این است. تا زیر پایمان را داغ نکنند، نمیرویم. این جنگ هشت ساله، جنگ تحمیلی باعث شد که قوای مسلح ما رشد کند. نخود هم اگر عقل داشته باشد همین شکایت را میکند. نخود دو تا شکایت از ما میکند. یکی میگوید که در زودپز، حالا تنور درش باز است. این من را در قابلمه گذاشته است، در زودپز و اصلاً نگذاشت بیرون بیایم. غیر از دندانهایش یک دسته گوشکوب هم گرفت و بعد از پختن در کلهی من زد. یعنی تمام ذرات هستی از ما شکایت میکنند. چرا؟ برای اینکه نمیدانند کار ما حکیمانه است. ما یک چیزی را باید در جمعبندی حساب کنیم که کجا بوده است، کجا میخواهیم برویم، بعد هدف چیست؟ بعد میبینیم که در این مسیر حکمت است. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ»
4- توجه به قدرت و عظمت الهی در آفرینش
دو: «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» حدیثی از امام رضا(ع) داریم که فرمود: اگر کسی علم نجوم و تشریح را نشناسد، خداشناسیاش میلنگد. یعنی لنگ است. واقعاً خدا در ما چه کرده است؟ چشم ما! از چه چیزی ترکیب شده است. چطور با یک عدسی میبینیم. با پی میبینیم. با گوشت حرف میزنیم. زبان! با استخوان میشنویم. خدا چه کرده است؟ در یک تک سلول ریز، هر انسانی چند قطره منی دارد. در یک قطره منی، انسان حدود سی میلیون موجود زنده است. من و شما از یکی از آن سی میلیون سلول هستیم. یعنی من شما یعنی خدا از یک سی میلیونیوم یک قطره انسان میسازد. خدا چه کرده است؟ خصلتهای پدر و مادر در همین تک سلول است. شکل پدر و مادر در همین تک سلول است. در این تک سلول چقدر جاسازی کرده است. تازه «مَا صَنَعَ بِكَ» همهی هنرمندها در نور هنرمندی میکنند. خدا در تاریکی هنرنمایی کرده است. آن هم در سه تاریکی(في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ) (زمر /6) سه تا تاریکی است. یک تاریکی رحم! در رحم یک تاریکی دیگر، یک تاریکی دیگر! قرآن میگوید: «في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» در سه تاریکی… همهی هنرمندها روی جماد هنرنمایی میکنند، خدا روی آب هنرنمایی کرده است. منی آب است. هنرمندها در نور، خدا در تاریکی! هنرمندها جنس درشت، خدا در یک سی میلیونیوم یک قطره! آنها روی جمادات، خدا روی آب! «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» خدا چه کرده است؟ دست ما چگونه است؟ شما تا الان کاری پیدا کردهاید که یک انگشت اضافه بخواهد؟ هیچ انسانی در عمرش هیچ کاری برایش پیش نیامده است که نیاز داشته باشد به اینکه یازده انگشت داشته باشد. با همین ده تا انگشت، همهی مشکلاتمان را حل میکنیم. آب دهان تلخ بود چه میشد؟ ترش بود چه میشد؟ اشک ما اگر شیرین بود، کور میشدیم. چون چشم ما از پی است، پی باید در آب نمک بخوابد. آب نمک، نه آن آب نمکی که بیرون درست کنیم. این آب نمک فرق میکند. این آب نمک از ده ماده است. گوش ما چین و چروک دارد، اگر گوش ما صاف بود، صدا را میفهمیدیم، اما نمیفهمیدیم که از کدام طرف است. الان تا صدا میزنند، غیر از اینکه صدا را میفهمیم، میفهمیم که از این طرف است، یا از این طرف! خدا چه کرده است؟روی یک تک سلول چه کرده است؟ تولد امام کاظم(علیهالسلام) بحث را گوش میدهید. امام کاظم(علیهالسلام) فرمود علم این است. یک: خالق را بشناسی. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» علم این است دو: خودت را بشناسی. «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ»
5- شناخت هدف خداوند از آفرینش انسان
سه: «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» حالا که ما را آفریده است، برای چه آفریده است. هدف خدا چه بوده است؟ قرآن میفرماید من هدفم این بود که شما خدا بشناسید و بندگی کنید. مگر خدا به ما نیاز داشت؟ نگفته است که «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِاُعبَد» گفته است: (و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات /56) «لِاُعبَد» یعنی من یک کمبودی داشتم، دوست داشتم مردم بگویند: زنده باد! دوست داشتم مردم بگویند: الله اکبر! چون کمبودی داشتم و خوشم میآمد مردم تعریف من را بکنند، من هم بشر را آفریدم گفتم عبادت کنید. نمیگوید: «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِاُعبَد» اگر میگفت: «لِاُعبَد» یعنی من هوس دارم عبادتم را کنند. میگوید: «إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» دوست دارم او بنده بشود. دوست دارم تو بنده بشوی. ببینید یک وقت… چطوری بگویم. هدف این است که ما خدایی بشویم. وگرنه خداوند با یک اراده میلیاردها فرشته خلق میکند و فرشتهها دائماً در حال عبادت هستند. خداوند نیاز به عبادت ما ندارد. ولی ما اگر عبادت کنیم، ما خدایی میشویم. فرق است بین اینکه بگوییم. ببینید یک وقت بوعلی سینا اینجا نشسته است. مقام معظم رهبری، حضرت امام اینجا نشسته است. او نیاز ندارد که در کنارش عکس بگیرید. شما دوست دارید که خودتان را به ایشان بچسبانید و کنار امام یک عکس بگیرید. بعضیها خوششان میآید عکس داشته باشند. یک کسی نماز میخواند وسط قنوت نمازش دید دوربین تلویزیون جلویش آمد یک مرتبه وسط قنوت چنین کرد. خوب حالا این… فرق میکند بین اینکه این میخواهد کنار بوعلی سینا… فرق است بین اینکه ما بخواهیم کنار بوعلی سینا بنشینیم، یا بوعلی سینا احتیاج به ما داشته باشد. بوعلی سینا، بو علی سینا است. من کنارش باشم و نباشم، برایش فرقی نمیکند. منتهی من که سواد ندارم، اگر کنار او نشستم و عکس گرفتم، یک جایی میگویم: من را ببینید کنار او نشستهام. من نیاز به عکس گرفتن کنار بوعلی سینا دارم، بوعلی سینا که نیازی به عکس گرفتن ندارد. نگفته است که… یک نکتهی آخوندی گفتم. آخوندهای در جلسه میفهمند، باقی آخوندها هم میفهمند. قرآن نگفته است: «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِاُعبَد» نمیگوید من میخواهم عبادت بشوم. نمیگوید: من میخواهم عکس بگیرم. میخواهم تو کنار من بنشینی. گرفتید؟ خدا از ما چه میخواهد؟ خواهرها و برادرها، ببینید! ما بیراه که نمیتوانیم باشیم. بیدین که نمیتوانیم باشیم. بیدینها هم دین دارند. همان بتپرستیشان برایشان دین است. قرآن به بتپرستها میگوید: (لَکُمْ دينُکُمْ وَ لِيَ دينِ) (کافرون /6) شما دین خودت من هم دین خودم. معلوم میشود که بتپرستی هم یک دینی است. دین یعنی راه و روش. چه دینی داری، یعنی چه راه و روشی داری؟ چه اخلاقی داری، چه فکری داری؟ مجموعهی راه و روش و عقاید را دین میگویند، پس ما بیدین نداریم. یعنی یک راه و روشی باید داشته باشیم. حالا این راه و روش چهار دسته است. یا باید ببینم خودم چه دوست دارم؟ هر راهی را که خوشم آمد میروم. بگذارید بنویسم.
6- انتخاب راه الهی، به جای راههای بشری
بسم الله الرحمن الرحیم. ما بیراه نداریم. حتماً هر کس و هر شخص، راهی دارد. منتها این راه چند جور است. یک راهی که خودم انتخاب کنم. خوشم میآید، دوست دارم. راهی که دیگران به من بگویند. حالا دیگران یا مد باشد، یا شرق باشد، یا غرب باشد. یا پدر و مادر و نیاکان باشد. یا خودم یا دیگران، یا خالق! راه چهارمی وجود ندارد. هر کس هر راهی را میرود. یک غذایی میخورد. زلفش را یک طوری درست میکند. در انتخاب همسر یک کسی را انتخاب میکند. بالاخره یک لباسی را میپوشد. هر کس هر راهی را دارد، یا باید بگوید: خودم دوست دارم. کار به هیچ کس ندارم، من خودم، خودم، خودم! خلاص! یا بگوید دیگران! پادشاه گفته است. رئیس جمهور گفته است. همسایهها گفتهاند. مد است، در فیلمها است، در اینترنت است، در ماهوارهها است، دیگران برای من چه پیشنهادی میکنند. این لباس را بپوش، این حرف را بزن، این رقمی موضعگیری کن، یا باید خودم، یا باید دیگران، یا باید خالق! کدامها درست است؟ خودم درست نیست. چرا؟ برای اینکه هر انسانی در عمرش بارها پشیمان میشود. در جلسه قبل هم گفتن. پشیمانی معنایش این است که عقل من کامل نیست. وقتی عقلت کامل نیست، نکند این راهی که انتخاب میکنی و میروی، فردا پشیمان شوی؟ راه خودت را نرو، چون سابقه دارد که بارها از کردار خودت پشیمان شدهای. چون پشیمان میشوی، راه خودت را نرو. راه دیگران را هم نرو، چون دیگران هم پشیمان میشوند. پدر تو پشیمان نشده است؟ نیاکان، شرق و غرب پشیمان نشده است؟ این آمریکا چقدر در این سی و پنج و شش سال انقلاب ما، غلط کرده است و همهاش هم پشیمان شده است؟ داعش را بزرگ میکند، پشیمان میشود. طالبان را بزرگ میکند و پشیمان میشود. شاه را کمک میکند، پشیمان میشود. صدام را کمک میکند، پشیمان میشود. پیشرفتهترین کشورها دائماً سرشان به سنگ میخورد. منتها از غرور نمیآید بگوید که غلط کردم. به زبان نمیگوید. ولی همهی مردم میفهمند که غلط کرده است. هر سال که از ما میگذرد بر عزت ما اضافه میشود، و آمریکا بیشتر تحقیر میشود. من دینم را از آمریکا بگیرم. اصلاً ببینید یک مثالی برای مرحوم شهید نواب صفوی است. این مثل خوبی است. هر کالایی را باید سازندهاش قانونش را بدهد. مثلاً شربت و دارو را آن دکتری دستورش را میدهد که او ساخته است. چون میداند که مواد این شربت از چیست؟ ترکیباتش از چیست؟ و لذا نوشته است که این شربت از چه چیزی ساخته شده است، مقدار مصرف، کودکان، جوانان، سالمندان، این بخاری، کولر، یخچال، کامپیوتر، هر کالایی دفترچه دارد، دفترچهاش را مهندسی که سازنده است، نوشته است. نواب صفوی اینطور فرمود: همینطور که هر کالایی را سازندهاش باید قانونش را بدهد، من که از یک بخاری که کمتر نیستم. من هم باید سازندهام قانون را بدهد. خدا من را ساخته است و این دفترچه من است. «کُلُوا» این غذا را بخور. «وَ لا تَأْکُلُوا» این غذا را نخور. «قُولوا» این حرف را بزن. «لَا تَقُولوا» این حرف را نزن. «سِیروا» اینجا برو. اینجا نرو. با این رفیق باش. با این رفیق نباش. خدا من را ساخته است و این دستورالعمل را به من داده است. دلیل عقلی! ما نباید راه دیگران را برویم. آن کسی که من را ساخته است، حق دارد برای من قانون بدهد. (أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ) (ملک /14) آن کسی که خلق کرده است، میداند چه ساخته است. این بخاری را آن کسی که ساخته است میداند این بخاری، این ماشینی که ساخته است میداند این ماشین، گازش، ترمزش، چه و چه! تمام اندرون ماشین را بلد است. باید قانونش را هم، همان کسی بدهد که ساخته است. سازنده چون میداند که چه ساخته است، قانونش را هم او باید بدهد. خدا ما را ساخته است، به آمریکا چه ربطی دارد که برای ما قانون بدهد؟ مجلس شورای اسلامی هم حق قانونگذاری برای من ندارد. میتواند قوانین الهی را با زندگی ما تطبیق بدهد. و شورای نگهبان نظارت کند. وگرنه هیچ کس حق قانونگذاری برای انسان ندارد. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ) (انعام /57) قانون برای خداست. خدا من را ساخته است. شما کالای هر کارخانهای را میگویی سازندهاش قانونش را بدهد. خوب من هم سازنده دارم. «مَا أَرَادَ مِنْكَ» خدا از ما چه خواسته است؟ راه خودم غلط! چرا؟ پشیمانی! راه دیگران غلط! چرا؟ چون دیگران هم پشیمان میشوند. راه خالق! چرا راه خالق؟ چون آن کسی که ساخته است، میداند چه ساخته است. آن کسی که ساخته است میداند چه ساخته است. ببینید در خانه که چراغ خاموش شد، خانم خانه در تاریکی هم میداند که قوطی کبریت کجاست. دیگران در آشپزخانه بروند همهی آشپزخانه را به هم میریزند، آخر سر هم قوطی کبریت پیدا نمیشود. آن کسی که مسلط است بر، آن کسی که آشپزخانه در دستش است، آن کسی که در آشپزخانه حضور دارد، بر تمام چیزهای آشپزخانه نظارت دارد، علم دارد. او میداند که چه کار کند.
7- بندگی خدا، مایه رشد و کمال انسان
امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: خدا از ما چه میخواهد؟ این که بندهی او باشیم. بعد هم اینکه بندهی خدا باشیم، به نفع ماست. حالا من یک کاری برای خدا میکنم. یا یک کاری برای مردم میکنم. دو تا مشتری داریم. یا کارهایمان را برای خدا انجام میدهیم، یا برای غیرخدا! برای غیر خدا انجام بدهیم چه میشود. بنده در تلویزیون برای غیرخدا، برای شهرت، برای پول، برای یک غیر خدا، برای هدف الهی نباشد، برای یک هدف غیرخدایی کار کنم، بعد از مرگ من چه میشود؟ میگویند قرائتی مرد؟ اِ اِ… تمام شد و رفت. خوششان هم که آمده باشد، فوقش یک کف میزنند. تمام شد. پاداش خلق یا سوت است، یا کف است، یا صلوات است. اما خدا چه؟ خدا میگوید ریز کارهایت را حساب میکنم. (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) (زلزال /7-8) اگر به اندازه وزن یک ذره کاری بکنی، خداوند حساب میکند. خدا جنس کم میخرد. ولی خلق جنس کم نمیخرد. خدا به بهشت میخرد. (إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ) (توبه /111) خدا کارهایتان را با بهشت میخرد. مردم کارهایتان را به کف و سوت میخرند. درس میخوانیم، دانشجو، دبیرستانی، هر کس کار میکند برای خدا کار کند. برای خدا معنایش این نیست که پول نگیرید. نیّتتان خدا باشد. پول هم بگیرید. مثل اینکه شما که اینجا آمدهاید، نیّتتان سخنرانی بنده است. اما از اکسیژن هم استفاده میکنید. اما کسی برای اکسیژن وارد اینجا نشده است. اگر گفتند کجا میروید؟ میگویید من میروم برای… ببینید یک خانمی که لباس میشوید، یا آقا، یک کسی که لباس میشوید، هدفش شستن لباس است. اگر مصاحبه کنند و بگویند: چه کار میکنی؟ میگوید: من دارم لباس میشویم، مگر نمیبینی؟ ولی خوب درست است، میشود نیت لباس باشد. منتها دستهای شما هم پاک میشود. غذایت هم هضم میشود. ایام فراغتت هم پر میشود. عرق بدنت هم بیرون میآید. لباس که تمیز شد، شوهرت تشکر میکند. خودت لباس تمیز میپوشی، لذت میبری. مردم به لباس تمیز نگاه کنند، لذت میبرند. اینها دیگر در آن نهفته است. هدف شستن لباس است، اما اینها هم در آن است. ما اگر هدفمان خدا باشد، به دنیا هم میرسیم. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. هدف خدا باشد، خدا گفته است. (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ) (اسراء /19) اگر هدفت خدا باشد، دنیا را هم به تو میدهم. یک حساب ریاضی کنم. خواهش میکنم دقت کنید، ببینید برنده چه کسی است؟ بسم الله الرحمن الرحیم. هر چه میگویم جواب بدهید. اینهایی که هدفشان دنیا است. کاری به قیامت و آخرت و خدا ندارم. بگویم آقا من دنبال پول و مقام و پست هستم. آنهایی که هدفشان دنیا است، حتماً میرسند؟ یا گاهی میرسند گاهی نمیرسند؟ حتمی است یا گاهی؟ گاهی است. پس اگر هدف دنیا باشد، یعنی بگوییم دنیاگران، پنجاه درصد به هدفشان میرسند. اینطور نیست که هر کس کاندیدا شود، رئیس جمهور میشود. خیلیها پول هم خرج میکنند و آخرش هم نماینده مجلس و شورای شهر و رئیس جمهور هم نمیشوند. خیلیها دزدی میروند و موفق هم نمیشوند و پلیس آنها را دستگیر میکند. اینطور نیست که هر کس سمت دنیا برود، حتماً به دنیا برسد. پس پنجاه درصد، آخرتشان چقدر است؟ آخرت صفر! دنیاگرایان، دنیایشان پنجاه درصد، آخرتشان صفر! پس جمعاً چقدر میشود؟ پنجاه درصد! اما اگر کسی برای خدا کار کند، اگر برای خدا کار کند، حالا اینجا باز سؤال، اینهایی که برای خدا کار میکنند، حتماً بدبخت هستند؟ یا نه بعضیها هدفشان خداست، دنیایشان هم خوب میشود؟ اینهایی که برای خدا کار میکنند، برای قیامت کار میکنند، برای رضای خدا کار میکنند، حتماً از دنیا محروم هستند، یا نه ممکن است به دنیا هم برسند؟ ممکن است یا حتماً؟ ممکن است. اما آخرت گراها! اگر کسی هدفش خدا باشد، پنجاه درصد ممکن است دنیایش هم خوب شود. اینطور نیست که هر کس رفت به سمت آخرت دنیایش خراب شود. خیلیها کار خدایی میکنند، دنیایشان هم خوب میشود. پس دنیا پنجاه درصد. آخرت را چند درصد دارند؟ صددرصد! مخلصین، مؤمنین، صد و پنجاه درصد دارند، دنیاپرستان چه؟ پنجاه درصد! از روی فرمول عقلی هم ما نباید برای غیر خدا کار کنیم. هر کس درس میخواند، نجار است، عطار است، بقال است، هر کس هر کاری میکند، با خدا معامله کند. امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: بدانیم خدا از ما چه میخواهد؟ خدا از ما میخواهد بندهی او بشویم. دیگران از نعمت خدا… مهمانی رفتهاید؟ حتماً! گاهی مهمانی میروی، بچهی مهمان میآید کنارت مینشیند. احوالت چطور است؟ آقاجان اسمت چیست؟ بعد یک شکلات از بشقاب شیرینی برمیداری، به بچه میدهی! میگویی که آقاجان من را بیشتر دوست داری یا بابا را؟ میگوید: تو را! همان شکلات پدرش را میخورد، ولی غیر پدرش را دوست دارد. ما نعمتهای خدا را میخوریم، غیر خدا را دوست داریم. نعمتها از خداست. این چشم را خدا به ما داد، با همین چشم گناه میکنیم. زبان، با همین زبان. آخرش این است که «أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُكَ مِنْ دِینِكَ» امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: ببین چه چیزی تو را بیدین میکند. گاهی ماهواره شما را بیدین میکند. یک فیلم میبیند، همه چیزش به هم میریزد. گاهی یک شبههای، یک کسی… و لذا من سفارش میکنم هر ایرانی و غیر ایرانی، یک شماره تلفن یک اسلام شناس داشته باشد. فردا اگر یک شبههای به ذهنش آمد، زنگ بزند، الو سلام علیکم. یک دوستی داریم، اینترنت، ماهواره، هر چیزی، یک شبههای، یک اشکالی به دین کرد. لطفاً شما اسلام شناس هستید، درتلفن پاسخش را به من بدهید. همه شماره تلفن یک اسلام شناس باید داشته باشند. قم هم الحمدلله دفتر تبلیغات یک پاسخگویی ملی درست کرده است که دویست نفر اسلام شناس آنجا نشستهاند و پاسخ میدهند. سؤال سیاسی است، فقهی است، تاریخی است، اقتصادی است. چه چیزی ما را بیدین میکند؟ ماهواره، اینترنت، رفیق، فیلم، شبهه، شهوت، شیطان، دشمن شناسی، چه چیزی من را بیدین میکند. ارزش ما هم به دین ماست. وگرنه خوراک و پوشاک که گربه هم خوراک دارد. پلنگ هم پوشاک دارد. گاو بیشتر از ما میخورد. پوست کندن و سرخ کردن و ظرفشویی هم ندارد. شکم و شهوت که مهم نیست. مکتب ما مهم است. چه چیزی ما را بیدین میکند. لازم است برای حفظ دین خودمان. یک عنایتی داشته باشیم. خودمان به فکر خودمان باشیم. ممکن است کسی به فکر ما نباشد. تولد امام کاظم(علیهالسلام) را تبریک میگویم. امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: روح علم چهار چیز است. یک: خدا را بشناسیم. دو: قدرتنمایی خدا در وجود تو، ببینی خدا چه کرده است؟ از یک تک سلول چه چیزی درست کرده است. ساختمان گوش، چشم، معده، گوارش، اعصاب، قلب، کلیه، چطور این همه را به هم ترکیب کرده است. چه قدرتنمایی در تو کرده است. بعد چه چیزی از تو میخواهد و بعد چه چیزی تو را از راه خدا دور میکند. خدایا به آبروی خود امام کاظم(علیهالسلام) که روز تولدش بحث را میشنوید، و به آبروی اجدا معصومش و فرزندان معصومش، بالاترین درجهی معرفت را نسبت به خودت و نسبت به راحت و نسبت به هدفت و نسبت به آنچه ما را از راه تو دور میکند، بزرگترین شناخت را به ما مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- امام کاظم(علیهالسلام)، اولین شناخت ضروری برای هر انسان را چه دانستند؟ 1) شناخت خود 2) شناخت خدا 3) شناخت هستی 2- در قرآن، کدام امر در مورد خداوند، بیشتر به کار رفته است؟ 1) تسبیح و تنزیه 2) حمد و سپاس 3) تکبیر و تعظیم 3- در مورد خداوند، چه چیزی قابل شناخت نیست؟ 1) صفات خداوند 2) افعال خداوند 3) حقیقت ذات خدا 4- بر اساس آیه 56 سوره ذاریات، راه رسیدن انسان به کمال چیست؟ 1) تحصیل علم 2) بندگی خدا 3) خدمت به مردم 5- آیات آخر سورهی زلزال، به چه امری تأکید دارد؟ 1) محاسبه اعمال نیک 2) محاسبه اعمال ناپسند 3) محاسبه دقیق همه اعمال
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1898