نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 191
1- حضرت مريم، خادم مسجدالاقصي 2- قبول نذر از سوي خداوند 3- نقش مربّي در تربيت فرزند 4- حضرت ابراهيم، پدر مؤمنان در طول تاريخ 5- خطر انحراف فرزندان در خانوادههاي مذهبي 6- دعا براي عاقبت به خيري 7- برخورد كريمانه با خطاي ديگران
موضوع: الگو گرفتن از خانوادههاي قرآني
تاريخ پخش: 25/04/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما راجع به خانواده است. يك خانوادههايي در قرآن بيان شدند كه اينها خيلي در قله هستند. ما كه نميتوانيم به آنها برسيم ولي به هر حال ببينيم چه خبر بوده و فاصلهمان چقدر است. سعي كنيم در اين شبهاي عزيز فاصلهمان را كم كنيم.
يكي از خانوادههايي كه مطرح است، خانوادهي مريم و عيسي و يحيي و زكريا است. اول اينكه مريم مادر عيسي است، هنوز حضرت مريم به دنيا نيامده بود. مادرش گفت: خدايا من ميخواهم اين بچه وقف تو باشد.
1- حضرت مريم، خادم مسجدالاقصي
(إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّرا) (آلعمران /35) آيه را تكرار كنيد. (إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّرا) اينكه انسان از اول خواسته باشد بچهاش در خط خدا باشد. اين خودش يك درس است. برادرها و خواهرها يكي از بچههايتان را نذر امام زمان كنيد. امام زمان بازو ميخواهد. اگر امام بنيانگذار جمهوري اسلامي اين بازوها را نداشت، مثل مطهري، بهشتي، مفتح، هاشمي نژاد، چمران، رجايي، اگر واقعاً اين بازوها را نداشت، ميشد. كساني كه چند تا اولاد دارند يكي وقف امام زمان. قبل از تولد نذر كرد. (نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّرا) خدايا بچهاي كه در شكم من است، نذر مسجدالاقصي. البته فكر ميكرد پسر است. وقتي دختر زاييد، ديد مريم است گفت: خوب بالاخره من نذر كردم. نذرم را انجام ميدهم. مريم را در يك پارچهاي پيچيد، مسجدالاقصي برد و گفت: اين نذر است كه خادم مسجد شود. از اين نكته معلوم ميشود كه خادم چه كساني بودند. اين قرآن است، ميدانيد چه كساني خادم مسجد بودند؟ حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، (طَهِّرا بَيْتِي)(بقره/125) ابراهيم و اسماعيل مسجد الحرام را تميز كنيد. خادم مسجد چه كساني بودند؟ تازه تميزي، تميزي از شرك و همه چيز.
يك خادم ديگر هم بگويم، حضرت زكرياي پيغمبر خادم بود. از ميان خانمها هم حضرت مريم خادم بود. يك وقت خادم مسجد اينها بودند. الآن امام رضا(ع) خدامي كه دارد، خيلي از خدامش آدمهاي ريشهدار، آدمهاي باسواد، وضع ماليشان خوب، اينطور نبود كه حالا يك كسي از فقر و فلاكت. همينطور كه امام رضا يك خادمي اينطوري دارد، در هر محلهاي سران محله خادم مسجد شوند. شما حرم امام رضا كه ميآيي ميبيني افراد بسيار با شخصيت يك لباس مشكي پوشيدند لب در، خوب بعضي از اينها را ميشناسيم. بعضي از اينها از تهران ميآيند، مسؤولين مملكتي هستند. مثلاً چند سال وزير بوده است. ولي الآن خادم است. امام جمعهي بعضي از مناطق هستند، خادم هستند. قاضي است، سردار است، چه اشكالي دارد اين برخوردي كه با امام رضا ميكنيم، براي همه مساجد كنيم؟ چرا مساجد ما خادمانش آدمهاي پيرمرد، مريض و فقير هستند؟ چرا خادم بايد اينطور باشد؟ اين خودش يك درس است. يك بچهمان را وقف كنيم. طلبه ميخواهيم اوه… چند صد هزار طلبه ميخواهيم. قرآن ما به حدود 50 زبان ترجمه شده است. كتاب مسيحيها به حدود دو هزار زبان ترجمه شده است. ما الآن يك آيت الله و حجتالاسلام نداريم به زبان چيني حرف بزند. چين رفته بودم سيصد نفر را تربيت كرده كه قاري حرف بزنند. يعني اينها براي ايران ما سيصد نفر تربيت كردند. ما چند نفر داريم كه بتواند به زبان چيني اسلام را بگويد؟ يك بچهتان را وقف كنيد. اين براي يك خانواده.
2- قبول نذر از سوي خداوند
2- وقتي نذر كرد، خدا نذرش را قبول كرد. (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا)(آلعمران/37)، (فَتَقَبَّلَهَا) يعني خدا قبول كرد. منتهي (بِقَبُولٍ حَسَنٍ). سه رقم قبول داريم. قبول عادي، قبول حسن، قبول احسن، آدمهاي معمولي كارهايشان كه خوب هستند، قبول ميشود. اما آدمهايي كه خيلي خوب هستند، (قَبُولٍ حَسَنٍ). آدمهايي كه خيلي متقي هستند، (قبول احسن)يعني مقدار و درجهي قبولي به مقدار تقوا است.
يكوقت شما يك ليوان آب به من ميدهي، من عادي ميگيرم. يكوقت به احترام بلند ميشوم، دو دستي ميگيرم. يكبار ميآيم استقبال ميگيرم. تا ببينم چه كسي آب آورد، اگر يك آدم عادي بياورد، ليوان را از او ميگيرم، اگر يك آدم باشخصيت و استادي، يا سيدي، پيرمردي بلند ميشوم ميگيرم. اگر ديدم نه، يك شخصيت دانه درشت دارد براي من آب ميآورد، فوري ميگويم: آقا آقا! شرمنده شرمنده جلوي او ميروم!پس يك ليوان آب عادي ميگيرم، بلند شوم بگيرم، استقبالش بروم. نوع قبول خدا براساس طرف است. تقواي عادي دارد، تقواي عادي، عالي، اعلا.
يك خانوادهي خوب آن است كه بچههايش رشدشان خوب باشد. قرآن راجع به رشد مريم ميگويد: (وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا)(آلعمران/37) يعني مريم، رشدش، رشد خوبي بود. حالا يك مسألهي تغذيه است. مسألهي بهداشت است. مسأله ي كمك به طبقهي محروم است، مسألهي حمايت دولت هست، كه بچههاي ما از نظر ويتامين و تغذيه مشكل نداشته باشند. هرجا كه يك گرسنهاي هست، بغل او يك پول خوري هست. همانطور كه هرجا يك درهاي هست، بغلش يك قلهاي هست. در همه چيز همينطور است. هركجا مسجد نداريم معلوم ميشود، چند كيلومترياش يك مسجد مجلل دارند ميسازند. آن مسجد با آن قيمت، نتيجهاش ميشود كه دهها منطقه مسجد ندارد. اين عدالت چيز خوبي است.
3- نقش مربّي در تربيت فرزند
يكي از چيزهايي كه خيلي در تربيت خانواده مهم است، مسألهي مربي است. بچهمان را به چه كسي ميدهيم تربيت كند. حضرت مريم را چه كسي تربيت كرد؟ (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا) (آلعمران/37) حضرت زكريا (وَ كَفَّلَها) يعني تحت تكفّل آورد. انسان بچهاش را به چه كسي ميسپارد. دخترم در خانهي چه كسي خياطي ياد ميگيرد؟ كه آن خياط اين دختر مرا در كنار خياطي رشد معنوي بدهد. يك مقداري بايد به اين برسيم كه… همينطور برو شاگردي كن، نزد چه كسي شاگردي كنيم؟ برو اين كار را ياد بگير، نزد چه كسي اين كار را ياد بگيرد؟ استاد چه كسي باشد؟ (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا)
يكي از كارهايي كه در اين خانواده شد اين بود كه مادر مريم، وقتي حضرت مريم را زاييد گفت: خدايا اين را به تو سپردم. اينكه آدم بچهاش را به خدا بسپارد. (وَ إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ) (آلعمران/36) نه خودش را، نسلش را هم بسپارد. بچهاش را بيمه كند.
تاجري بود وقتي ميخواست سهم امام بدهد، بچهاش را خانهي مرجع تقليد ميآورد و ميگفت: اي فرزندان من، ممكن است من سال ديگر مرده باشم. اين مرجع تقليد من است، بيست درصد از درآمدم را كه خمس و سهم امام است به ايشان ميدهم. شما هم ياد بگيريد، من مردم اين كار را بكنيد. حديثي داريم كه اگر ميخواهي به فقير پول بدهي به پسرت بده و بگو: تو به فقير بده. اگر ميخواهي افطاري بدهي، بگو: من ميخواهم بيست نفر را افطاري بدهم. دختر جان، پنج تا از همشاگرديهايت را دعوت كن. پسر جان پنج تا همشاگردي هم تو دعوت كن. خانم عزيز پنج تا هم تو دعوت كن، پنج تا هم من دعوت ميكنم. اين بيست نفر را… يعني اين افطاري دادن را به يك نسل هم منتقل كن. حديث داريم انفاق ميكني پول را به بچهات بده، بچه به فقر بدهد. يعني يك دست بگردد كه او ياد بگيرد.
قديم آسيابها آبي بود. اين جوي آب كه ميخواست برود مزرعه، جلوي جوي آب يك تنورهايي درست ميكردند، كه اين آب كه به مزرعه ميرود يك آسياب هم بگردد و در فشارش گندمها آرد شود.
4- حضرت ابراهيم، پدر مؤمنان در طول تاريخ
اولاد خوب هم گاهي وقتها پاداش است. حضرت ابراهيم خيلي زجر كشيد. قرآن ميفرمايد: چون حضرت ابراهيم را بيرون كردند. يك عموي بت پرست داشت، گفت: برو ديگر شكل تو را نبينم. ديگر نزد من نيا. عموي ابراهيم بت پرست بود. پسر برادرش را بيرون كرد. قرآن ميگويد: چون او را آواره كردي، خدا اولادهاي خوبي به او داد. ابراهيم پدر همهي انبياء شد. (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ) (مريم/49) ميگويد: اين پسر خوبي كه به ابراهيم داديم، چون موسي هم پسر ابراهيم است. عيسي هم پسر ابراهيم است. پيغمبر ما هم پسر ابراهيم است. امام زمان هم نسل ابراهيم است. بسياري از انبيا پدر بزرگشان حضرت ابراهيم بود. خدا در قرآن ميگويد: علت اينكه پسران خوبي به او دادم، چون او را تحقير شد. يك جا اگر تحقيرت ميكنند، خدا جبران ميكند. ميايستي نماز بخواني، هرهر ميخندند. ميروي حجابت را اسلامي كني، يك عده آدمهاي بد حجاب به تو ميخندند. يك كار خيري ميخواهي بكني، به تو ميخندند. ميگويد: اين خنده را تحمل كن خدا جبران ميكند. يكي از اسمهاي خدا جبار است، يعني جبران ميكند. اين مسأله را بشنو، من جبران ميكنم. غصه نخور.
چرا ابراهيم پدر چند پيغمبر شد؟ چرا؟ به خاطر اينكه ابراهيم تحقير شد. اگر چيزي در راه خدا تحقير شود، خدا گفته من جبران ميكنم. در سورهي (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ) (مطففين/1) ميگويد: آدمهاي مجرم مي خندند به مؤمنين. ميگويد: بگذار بخندند. يك روزي هم ما به آنها ميخنديم. حضرت نوح كه كشتي ميساخت هركس آمد از كنارش برود، به ريش او خنديد. متلكهايي بار او كردند. مثل اينكه پيغمبريات گل نكرد به نجاري افتادي. هان! نوح، آدم حسابي كشتي را كنار دريا ميسازند كه هلش بدهي در دريا برود. تو وسط زمين خشك اين كشتي را ميسازي، دوش كدام حمال، باربر، چطور ميخواهي اين كشتي را در بيابان، در آب بياندازي؟ نوح ميگفت: بخنديد، مسخرهام كنيد. (إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ)(هود/38) شما مسخرهام كنيد.
گاهي وقتها يك جوان ميخواهد ريش بگذارد. تراشيدن ريش را اكثر علما اشكال ميدانند. اين پسر است ميخواهد ريش بگذارد. ميگويند: حالا نميخواهد شيخ شوي. اينقدر به ريش اين مسخره ميكنند. يك كسي كه چادري ميشود. ميگويد: اينها را، ابراهيم تحقير شد، خدا او را پدر انبياء كرد. اين تحقيرهايي كه در راه دين است، بپذيريد.
5- خطر انحراف فرزندان در خانوادههاي مذهبي
فكر نكنيم ما كه مذهبي هستيم، بچههاي ما هم مذهبي ميشوند. خطر در خانهي پيغمبرها هم هست. پسر نوح خراب درآمد. پدر، پيغمبر اولوالعزم، بچهاش فاسد شد. (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك)(هود/46) خدا گفت: پسر تو هست، اما پسر تو نيست. چون همفكر تو نيست. قرآن ميفرمايد: (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبين)(صافات/113) خيلي وقتها پدر عمره رفته، كربلا ميرود، مشهد ميآيد، پسرش جاهاي ديگر، فكرهاي ديگر، حرفهاي ديگر، رابطههاي ديگر، اصلاً 180 درجه فرق ميكند. پدر هم متوجه نيست. در خانهي حضرت يعقوب ده تا پسر خلافكار پيدا شد. ده تا پسر آمدند يوسف را در چاه انداختند. يك وقت گول نخوريد كه… خود انسان هم نبايد خودش را گول بزند. مثلاً حالا بنده چون ريش دارم، عمامه دارم، در حوزه بودم، آخوند هستم. حتماً خوش عاقبت هستم، آدم نميداند فردا چه ميشود؟ به اميرالمؤمنين گفتند: تو كه راهت درست است. گفت: من تا الآن درست است، من نميدانم فردا چه ميشود. ما يكياش را فهميده بوديم، بعد فهميديم چند جا هست كه حضرت امير به پيغمبر گفت: يا رسول الله دين من سالم است يا بيدين ميميرم. يعني حضرت علي در بيدين مردن و با دين مردنش دغدغه داشت. وحشت داشت. «أَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي» (بحارالانوار/ج34/ص338) پرسيد: دين دارم. يعني ممكن است من هم بدعاقبت شوم.
گاهي وقتها افراد فكر ميكنند متدين هستند. الآن واقعاً بنده دين دارم؟ شما يك گوسفند بده بگو: آقاي قرائتي گوشتش را تقسيم كن. اگر كبابيهايش را در يخچال براي خودم نگذاشتم. ما در تقسيم بزغاله عادل نيستيم، كبابيهايش را براي خودمان برميداريم، آنوقت ميگوييم: يا حجة بن الحسن عجل علي ظهورك! بيا دنيا را پر از عدل كن. اما مرا ميبيني در يك بزغاله هم عادل نيستم. اما تو بيا دنيا را اداره كن. شوخي ميكنيم.گاهي يك تلفن به آدم ميشود. پست را ميگيرند. مسؤوليت را ميگيرند. گاهي پيش پاي آدم بلند نميشوند، بلند ميشوند، رأي ميدهند، رأي نميدهند. از مهمترين دعاهاي شما در حرم امام رضا حسن عاقبت است.
6- دعا براي عاقبت به خيري
يك دوستي داشتيم رئيس سازمان تبليغات تهران بود. به نام آقاي محمد خاني مرحوم شد. مي گفت: يكبار در حرم امام رضا سه تا آيت الله را ديدم. مرحوم آيت الله فلسفي، مرحوم آيت الله مرواريد، مرحوم آيت الله ميرزا جوادآقاي تهراني. حالا چه شبي بود كه هر سه حرم آمده بودند. ميگفت: سه گوشهي حرم بودند. به دلم برات شد بگويم: آقا شما همه آيت الله هشتاد، نود ساله هستيد. اگر يك دعاي مستجاب داشته باشيد، چه ميكنيد. ميگفت: جمعيت را شكافتم رفتم نزد آيت الله مرواريد و گفتم: آقا شما حدود نود ساله هستي، اگر يك دعاي مستجاب داشته باشي چه ميكني؟ گفت: ميگويم خدا عاقبتم را بخير كند. نزد آيت الله فلسفي رفتم. همين را گفت، آيت الله ميرزا آقا جواد آقاي تهراني همين را گفت. بيخود نيست كه در نماز هرروز واجب است كه بگوييم: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه/6) همه دعاها مستحب است. فقط اين دعا واجب است. در كل دعاها يك دعاي واجب داريم و آن (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) است و ما بايد اين را روزي ده بار بگوييم. چون هفده ركعت نماز هفت تايش «سُبْحَانَ اللَّه» و «الْحَمْدُ لِلَّه» است. جالب اين است كه پيغمبر ما دو برابر ما (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) ميگفت. چون نماز شب بر پيغمبر واجب بود. نماز شب هم يازده ركعت است. ده مرتبه نماز واجب، يازده بار هم نماز مستحب، ميشود پيغمبر ما سوار بر راه مستقيم بود. (يس، وَ الْقُرْءَانِ الحَْكِيمِ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ) (يس/1-4) «علي» يعني سوار است. خدا در دو جاي قرآن ميگويد: پيغمبر، تو سوار بر راه مستقيم هستي. (عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ)، (علي) يعني سوار هستي. پيغمبر اسلام كه سوار بر راه مستقيم بود دو برابر ما ميگفت: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) انسان زود لغزش پيدا ميكند. يك عكس، يك فيلم، يك بستني، يك لبخند، يك متلك، يك جايزه، يك تشويق، يك سوت، يك كف، يك صلوات، ما چيزي نيستيم. (صلوات حضار) البته اين صلوات، آن صلوات نبود، ولي خوب طوري نيست. حالا يك صلوات جدي بفرستيد. (صلوات حضار)
7- برخورد كريمانه با خطاي ديگران
ميشود مثلاً يك كسي فحش بدهد و شما از كنار او رد شوي؟ آيهي قرآن است. قرآن ميگويد: اگر يك حرف زشتي شنيدي، به روي خودت نياور. (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان/72) يك چيزي گفت، به روي خودت نياور. در خانواده يك چيزي گفت، روي خودت نياور. (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)(فرقان/63) يك آدم ناداني يك حرفي به تو زد، قورتش بده. (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ)(آلعمران/134) غيظ كردي، قورتش بده. متلك شنيدي، قورتش بده. به پيغمبر گفتند: خل هستي. (إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَة) (اعراف/66) تو سفيه هستي، خل هستي. نگو: من خل هستم. ننهات خل است. بابات خل است. جد و آبادت خل است!!! نه، ميگفت: (قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي سَفاهَة) (اعراف/67) خطر در خانواده هاي خوب هم هست.
آقاياني كه خوب هستيد. اهل عمره و مشهد و خمس و سهم امام و افطاري و روزه و قرآن هستيد. به فكر بچههايتان باشيد. نگوييد: چون خانوادهي ما مذهبي است، بچه حتماً مذهبي است. قدرتهاي بيرون از خانه، قويتر از قدرتهاي درون خانه هستند.
اين يك خانوادهاي كه گفتم، زكريا و يحيي، اول يحيي مخاطب خدا بود. چون خدا به او ميگويد: (يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة)(مريم/12) سه تا جمله در اين است. (يا يَحْيى) مخاطب من هستي. مكتب داري، (خُذِ الْكِتابَ) نشاط داري، (بِقُوَّة) حكمت به تو دادم، (آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا)به تو مهر ورزيدم. (وَ حَنَانًا) (مريم/13) تو پاك هستي، (وَ زَكَوةً). تقوا داري، (تَقِيًّا) يك خانوادهي پاك يك چنين خانوادهاي است. پاك باشد، تقوا داشته باشد، مورد مهر قرار بگيرد، اينها خانوادههاي نمونه هستند.
راجع به حضرت ابراهيم سه چهار مورد را چند شب پيش گفتم. اما امشب خيلي بيشتر آوردم براي شما بخوانم. بايد از يك چيزي گذشت تا به چيزي رسيد. شما بيل كه داري، بايد از كلفتي آهن بگذري. نوك بيل را بايد تيز كني اما در عوض براق و تيز ميشود. بالاي بيل آهنش كلفتتر است اما كارآيي ندارد. نوك بيل ساييده شده، اما در عوض سفيد و براق است. يك چيزي بده، يك چيزي بگير. اين خانواده حضرت ابراهيم چه چيزي داد و چه چيزي گرفت. اين يك مورد.
خورشيد و ستاره و ماه را داد، اول ديد يك عده ستاره پرست هستند، گفت: (هذا رَبِّي) (انعام/76) اين ستارهها رب من است. بعد ستارهها پيدا شدند، گفت: خيلي خوب حالا ستارهها كه رفتند. ماه رب من است. پروردگار من ماه است. ماه هم پايين و بالا شد و گفت: بابا ول كن. خورشيد از همه دانه درشتتر است. خورشيد هم كه غروب كرد، گفت: بابا ما معطل چه هستيم. اينها همه رفتني هستند. از رفتنيها گذشت و به نرفتنيها رسيد. (لا أُحِبُّ الْآفِلينَ) (انعام/76) من اين چيزهايي را كه افول ميكند، از بين ميرود، رنگ ميبازند، اينها را كنار گذاشتم. (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِي)(انعام/79) از مادي گذشت و به معنوي رسيد. از غروب كردنيها گذشت و به ابديت رسيد.
2- از عموي منحرفش دل بريد. پدر همه مردم شد. (مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيم) (حج/78) ابراهيم پدر شماست. قرآن ميگويد: همهي مردم پدرشان ابراهيم است. پدر اول ما حضرت آدم است. پدر دوم ما حضرت نوح است. پدر سوم ما حضرت ابراهيم است. از عمو دل كند و پدر امت شد. عمو بيرونش كرد، خدا او را تحويل گرفت. عمو گفت: (وَ اهْجُرْني مَلِيًّا) (مريم/46) برو تا مدت زياد تو را نبينم. اما خدا ميگويد: (إِنَّهُ كانَ بي حَفِيًّا) (مريم/47) خلق طردش كرد، خالق او را تحويل گرفت. براي خدا كنارهگيري كرد، شهرهي آفاق شد. (وَ أَعْتزَِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ)(مريم/48) ابراهيم گفت: نه بت قبول دارم، نه بتپرست! تنها بود. قرآن ميگويد: ابراهيم يكي بود ولي خداپرست بود. نگو آقا در فاميل يكي هستم، در اداره يكي هستم. يكي هم هستي كار خودت را بكن. اگر تو تنهايي ماه را ديدي براي شما فردا عيد فطر است. ولو تمام علما بگويند: ماه ثابت نشده است. كسي كه با چشم خودش ديد براي او عيد فطر است ولو تنها باشد. وقتي انسان يك چيزي را يقين دارد، مردم هرچه ميخواهند بگويند.
اگر شما در دستت طلاست، همه بگويند: سفال است. آرامش داري. سفال است، همه بگويند: طلاست، گول نخور. ابراهيم يكي بود، از همه چيز كنارهگيري كرد، خداوند ميفرمايد: (وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ) (شعرا/84) ابراهيم از خانهي بت فرار كرد، خانهي توحيد ساخت. (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْت) (بقره/127) از خانه ي بت فرار كرد، در مكه سازندهي خانهي توحيد شد. دارم چه ميگويم؟ يك چيزي را داد و يك چيزي را گرفت. چطور امام صادق، امام صادق شد. چطور امام رضا، امام رضا شد. در اول دعاي ندبه ميگويد: خدا با اينها يك شرطي كرد. «شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ» (بحارالانوار/ج99/ص104) موسي بن جعفر سالها زندان. چشم! امام حسين زير سم اسب، چشم! امام عسگري، نميگذارم از پادگان بيرون بروي. چشم! اميرالمؤمنين 25 سال مثل آدمي كه تيغ در چشمش است و استخوان در گلويش. چشم. «شَرَطْتَ» شرط كردي كه سختيها را بچشند و از دنيا بگذرند، «فَشَرَطُوا» آنها هم شرط را امضاء كردند. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاء» تو هم ميداني كه اينها وفادار هستند. حالا «فَقَبِلْتَهُم وَ قَرَّبْتَهُم» (بحارالانوار/ج99/ص104) يعني بايد از خواب بگذري (تَتَجَافىَ جُنُوبُهُمْ)(سجده/16)، (فَلَا تَعْلَمُ نَفْس) (سجده/17) از زن دل بكن، از شوهر دل بكن، از فرزند دل بكن. همه اينها در قرآن هست. تا كسي چيزي را دل نكند به جايي نميرسد. نميشود گفت: من ميخواهم تمام زندگيام همينطور كه هست باشد. نه از پول دل ميكنم. نه از خواب دل ميكنم. نه از تفريح دل ميكنم. از هيچي دل نميكنم، اي خدا بده بيايد. از يك چيزي بايد دل كند به جايي رسيد.
الان ماه رمضان است، شما از شكم دل ميكنيد و سي روز نميخوريد. بعد ميگوييد عيد فطر «و اسئلك ما سئلك منه عبادك الصالحون» ميرويد نماز عيد ميخوانيد. سي روز از شكم دل كندم حالا بده بيايد. ابراهيم از فرزند دل كند، ميگويد: حالا عيد قربان شد. در طول تاريخ عيد قربان، عيد قربان است براي اينكه ابراهيم از فرزندش دل كند. تا از چيزي دل نكنيم، به جايي نميرسيم. بايد دل بكنيم. حالا رأي نياوردي، رأي نياوردي كه نياوردي. ديگر گرد و خاك ميكني چه كني؟ از يك چيزي دل بكنيم. گاهي آدم دلش به مسجد بند است. بنده اگر بدانم از اين مسجد بيرون بروم يك آقاي ديگر پيشنماز شود يك صف جماعت اضافه ميشود، لازم است از اين مسجد بيرون بروم، يك صف به جماعت اضافه شود.
يك چوپان نزد پيغمبر آمد گفت: ماه را دو تا كن من ايمان ميآورم. قرآن ميگويد: (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ)(قمر/1) ماه دو تا شد كه يك چوپان ايمان بياورد. تو هم دو تا شو كه يك صف به جماعت اضافه شود. چقدر بند هستي. انسان نبايد به چيزي بند باشد. آزاد! رابطهي ما با دنيا بايد مثل رابطهي ملحفه باشد با پتو، با يك سنجاق بند شويم. با يك سنجاق جدا شويم. فكر نكنيم چنان بچسبيم كه وقتي خواستند از ما بگيرند جدا شويم. پشت دست مو دارد. چسب كه به آن مي چسبد وقتي ميخواهي بكني جز و وز ميكند چون موها چسبيده است. كف دست چون مو ندارد و چسبيده است راحت چسب را برميداري. اگر به دنيا چسبيديم، آقاي مدير كل بگويد آقا تا حالا وزير بودي، نباش. تا حالا سفير بودي نباش. تا حالا مدير كل بودي نباش. در مراسم توديع و معارفه، بودم بودم. نبودم، نبودم. شد، شد. نشد، نشد! اگر اين رقمي باشيم به دنيا نچسبيم، راحت هستيم. اگر بچسبيم مشكل است.
خدايا، اميرالمؤمنين از خواب دل كند. از جان دل كند. از فرزند دل كند. از همسر دل كند. همه چيزش را داد. خدايا به آبروي كساني كه از همه چيز در راه تو گذشتند ايماني به ما بده هركجا بايد دل از هرچيزي بكنيم به راحتي از آن چيز دل بكنيم. ما را چسبيده به ماديات كه دينمان را بفروشيم براي اينكه به ماديات برسيم، خدايا ما را در اين گروه قرار نده. هرچه در ايام عزيز براي خوبان مقدر ميكني، براي ما هم مقدر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 191