responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1921
1- سفارش به صبر و پايداري در مشكلات
2- گذشت از خطا و بدي ديگران
3- رعايت ادب در سخن گفتن
4- محبت و رأفت، حتي نسبت به غير مسلمانان
5- انصاف در برخورد، حتي نسبت به مخالفان
6- رعايت آداب اخلاقي در مورد همسايه و همسفر
7- خاطره‌اي اخلاقي از شيوه‌ي برخورد امام خميني ‌رحمة ‌الله‌ عليه
8- وفاي به عهد و پيمان و عذرخواهي در اشتباهات

موضوع: شيوه‌ي برخورد با مردم

تاريخ پخش: 18/07/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

امسال در خدمت عزيزان بوديم در كرمانشاه! جلسات متعدد و اين آخرين جلسه‌اي است كه در شهر شما هستيم و بحثي را كه آماده كردم كه خدمتتان بگويم، بحث برخورد با مردم، معاشرت و بحثي است كه همه‌ي ما به نحوي به اين بحث نياز داريم. برخوردهاي روحي، يا برخوردهاي مالي!

خوب پس بحث ما: برخورد با مردم! امور معنوي، امور مادي!

1- سفارش به صبر و پايداري در مشكلات

در امور معنوي … قرآن مي‌فرمايد كه(«وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر») (عصر/3) سفارش به حق و پايداري! خيلي مشكلات پيش مي‌آيد. دختر مي‌آيد خانه مادرش و از زندگي‌اش گله مي‌كند. كارگر پهلوي كارفرمايش مي‌آيد. همسايه پهلوي همسايه مي‌گويد. يعني مشكلاتي كه پيش مي‌آيد مرتب براي همديگر نقل مي‌كنند. در اينجا بايد گفت كه: («وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر») زود تصميم نگير. به خاطر يك قلوه يك گاو را نكش. به خاطر يك روسري قادسيه را آتش نزن. آخر بعضي‌ها هستند كه به خاطر يك ماجرا كه پيش مي‌آيد… نخير! اين چون به من اين حرف را زد، من بايد طلاق بگيرم. حالا كه اينجا همچين شد، من بايد انتقام بگيرم. حالا يك مسئله جزئي پيش آمده است،‌ به خاطر يك مسئله جزئي اصلاً نظام زندگي را به هم مي‌ريزد. («وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر») ديگران هم مشكلات داشته‌اند. اين خيلي مهم است. مثلاً با دبيرش مسئله پيدا مي‌كند، ديگر دبيرستان نمي‌رود. يك حادثه‌اي در پادگان رخ مي‌دهد، فرار مي‌كند و ديگر سربازخانه نمي‌رود. طلاق مي‌گيرد به خاطر يك مسئله جزئي … حالا يك كسي گفته است كه بالاي چشمت ابرو است.

2- گذشت از خطا و بدي ديگران

حتي اگر جسارت كرده است، خوب جسارت كند، آدم مي‌گذرد. پس («وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ»)‌ (آل‌عمران/134) را براي چه گذاشته‌اند؟(«وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر») يك آيه‌ي ديگري داريم كه مي‌فرمايد: («وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ») (بلد/17) اين («وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر») پهلوي هم است. يك آيه‌ي ديگري داريم كه مي‌فرمايد: («وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ») رحمت! بگذر! عفوش كن و او را ببخش، تمام مي‌شود و مي‌رود. قرآن مي‌گويد كه: آن كسي كه فحشت داده است، تو يك كلمه‌ي خوب به او بگويي («فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم‏») (فصلت/34) يك مرتبه دشمنت 180 درجه برمي‌گردد. تمام شد و رفت. در روايات داريم: «صِلْ …»‌ يعني وصلت كن! «مَن قَطَعَك» (الفقيه/ج4/ص177) با تو قطع رابطه كرده است؟ تو به خانه‌اش برو! نه خير! او رابطه‌اش را با ما قطع كرده است، ما هم به خانه‌اش نمي‌رويم. اسلام اين را نمي‌گويد. اسلام مي‌گويد: «صِلْ …» وصلت كن با كسي كه با تو قطع رابطه كرده است. «مَنِ اغْتَابَنِي‏» هر كس غيبت من را كرده است، «إِلَى حُسْنِ الذِّكْر» (صحيفه سجاديه/ص92) من نام خوبش را مي‌برم. «إِلَى حُسْنِ الذِّكْر» او فحشت داد، شما دعايش كن! او به شما وام نداد،… او براي عروسي دختر شما كمك نكرد، شما براي عروسي دختر او كمك كن. پاتك بزنيد، پاتك اخلاقي! («يَدْرَؤُن‏ …»‌)آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: («يَدْرَؤُن») يعني دفع مي‌كند، («يَدْرَؤُن») دفع مي‌كند، («بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة») (قصص/54) يعني بدي‌ها را با خوبي دفع مي‌كند. نمي‌گويد فحشم داد، من هم او را فحش بدهم. («وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما») (فرقان/63) با جاهلان مي‌گويند: («سلام عليكم») و به روي خود نمي‌آورند. («وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما») (فرقان/72) با كرامت! او لغو گفت، شما با بزرگواري! او جهالت نشان داد، تو سلام كن! او قطع كرد، تو وصلت كن! او غيبت كرد، تو خوبي‌اش را بگو! او سيئه داشت، تو سيئه‌اش را با حسنه جواب بده! («وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ») دين ما اين است. اگر مسلمانان يك ماه به اين آيه‌ها عمل كنند، بعد معلوم مي‌شود كه اسلام چقدر شيرين است. ما مي‌گوييم تو يكي، ما يكي! تو يكي، من هم يكي!

3- رعايت ادب در سخن گفتن

خوب!(«وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا») (بقره/83) خوب حرف بزنيد. نمي‌گويد: («وَ قُولُوا لِلمؤمنين» «قُولُوا لِلنَّاسِ») يعني چه مؤمن و چه كافر خوب حرف بزنيد. آقازاده‌ي آقاي دكتر بهشتي – شهيد مظلوم – يك خاطره‌اي از پدرش نقل كرد، گفت كه در يكي از كشورها غير از ايران، قبرستان كفار رفته بود. قبر يكي از رهبران كفر هم در آنجا بود. در قبرستان يك سگ هم در حال راه رفتن بود. مي‌گفت يك نفر به دكتر بهشتي شهيد مظلوم گفت كه سگه مي‌رود سر قبر فلاني كه فاتحه بخواند!!! متلكي گفت. دكتر بهشتي گفت: سگ، سگ است و كافر، كافر! اما حرف شما حرف بدي بود. («قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا») هر كس قشنگ حرف بزند.

«شاوِرْهُم‏»‌ (آل‌عمران/159) با ايشان مشورت كن. به چه كسي مي‌گويد: («شاوِرْهُم‏»)؟ به پيغمبر! پيغمبر با چه كسي مشورت كند؟ با اين عرب‌هاي زمان خودش. عقل كل بود ولي مي‌گويد با اينها مشورت كن. چون وقتي با ايشان مشورت مي‌كني، به ايشان شخصيت مي‌دهي. به مردم شخصيت بده! نظر شما چيست؟ اوه … اوه … من با اين تحصيلات عاليه از اين بپرسم؟ چه اشكالي دارد؟ گاهي وقت‌ها اين آقا تحصيلات عاليه ندارد، اما ممكن است خدا چيزي به ذهنش بياندازد كه به شما كه تحصيلات عاليه داريد، آن چيز به ذهن شما نرسد. («شاوِرْ») امر است. خدا به پيغمبرش امر مي‌كند كه با اينكه عقل كل هستي، از آدم‌هاي عادي و بي‌سواد مشورت كند. اين برخوردهاي با مردم است.

حرف مي‌خواهيد بزنيد؟ قرآن براي حرف زدن، 5 تا حرف زده است. مي‌گويد: («قُولُوا») حرف بزيند! چه طوري؟ («قَوْلاً …») يك جا مي‌گويد: («كَريماً») (اسراء/23) يك جا مي‌گويد: («بَليغاً») (نساء/63) يك جا مي‌گويد: («قَوْلاً مَعْرُوفا») (نساء/8) يك جا مي‌گويد: («قَوْلاً لَيِّنا») (طه/44) («كَريماً»)، («بَليغاً»)، («مَعْرُوفا»)، («لَيِّنا»)! حرف‌هايتان به پدر و مادر با كرامت. گفتگوي معلم و شاگرد رسا باشد و پيچيده نباشد. از اصطلاحات جديد استفاده نكنيد، حرف‌هايي بزنيد كه مردم بفهمند يعني چه، به زبان خود مردم صحبت كن. مثلاً من با شما كه صحبت مي‌كنم، نگويم «ابقاكم الله» شما كه عرب نيستي، «ابقاكم الله» كه بگويم گيج مي‌شوي. بگويم: خدا عمرت بدهد. خدا عمرت بدهد. يك جوري حرف بزنيم كه مردم بفهمند. («لَيِّن») در امر به معروف نرم بگو. نرم بگوييد، اصطلاحات عرفي را بگوييد كه مردم بفهمند، حرفتان برفك نداشته باشد. كريمانه باشد. («قَوْلاً … كَريماً»)، («بَليغاً»)، («مَعْرُوفا»)، («لَيِّنا»)! در حرف‌ها هم («يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏») (اسراء/53) هر حرفي را كه بهتر است، بزنيد. نه! بگذار من حالش را بگيرم. بده به من تلفن را، بده به من تلفن را جواب بدهم! بده به من كه حالش را بگيرم. اصلاً كيف مي‌كنيم كه يك كسي را اذيت كنيم.

بي‌عرضه كيست؟ رئيس بي‌عرضه‌ها كيست؟ بي‌عرضه كسي است كه نتواند رفيق بگيرد. رفيق صالح! دختر با دختري! برادر با برداري! رئيس بي‌عرضه‌ها كيست؟ بي‌عرضه‌تر از بي‌عرضه‌ها كسي است كه رفيق خوبش را با برخورد بد، از دست مي‌دهد. رضاشاه تونل ساخت و كوه را سوراخ كرد، آن وقت شما نمي‌تواني يك دل را سوراخ كني؟ پس معلوم مي‌شود كه رضاشاه از تو باعرضه‌تر است. افراد بايد يك كاري بكنند ….

4- محبت و رأفت، حتي نسبت به غير مسلمانان

قرآن مي‌گويد: حتي از زكات از مسلما‌ن‌ها بگير، به كفار بده، بابا خودمان كشورمان هزار و يك مشكل دارد، مي‌دانم و مي‌دانم كه هزار و يك مشكل دارد، در عين حال بخشي از پول، بايد خرج كفار بشود. چرا؟ («وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم‏»‌) (توبه/60) آيه‌ قرآن است. براي اينكه دل آن‌ها را به دست بياوري! دل آن‌ها را به دست بياوري! امام اين اخلاق را داشت. يك وقت يك جعبه گز براي امام آوردند. باز كردند و امام يك مقداري از آن را خورد، فرمود: خيلي گز خوبي است، اين جعبه را به فلاني بدهيد. آن فلاني كه امام اسمش را برد، كسي بود كه رابطه‌اش با امام قطع شده بود. گفتند آقا ايشان ديگر حالا با شما نيست. اصلاً در فكرش، روزنامه‌اش، مريدهايش، اصلاً كج شده است يا جدا شده است. حالا اگر كج هم نشد، جدا شد. گفت: حالا برويد و بدهيد، ديگر چقدر شما تنگ نظر هستيد. باز اطرافيان امام گفتند: خيلي سال است كه اينجا نمي‌آيد، از ما ديگر قطع شده است، امام فرمود: برويد و بدهيد. گفتند: آقا اين جعبه درش باز شده است. گفت: خوب بله! خوبي‌اش اين است كه درش باز شده است، اگر در بسته باشد، فكر مي كند كه ما از دكان خريده‌ايم و به او داده‌ايم. برويد و بگوييد اين را براي من آورده‌اند، هديه! من خورده‌ام، گزش خوب بوده است، مي‌خواهم باقي‌اش را تو بخوري! بعدش سلام من را هم به او برسانيد. در خانه‌اش رفتند، در را زدند، پشت در آمد و گفت: بفرماييد.گفتيم: والا يك جعبه گز براي امام آوردند، امام خورده است و گفته است كه باقي‌اش را به شما بدهيم. سفت هم گرفته است كه حتماً به شما بدهيم. گفت كه خود امام گفت؟ اين جعبه را امام فرستاد؟ خود امام گفت؟ گفتند: بله! خود امام گفت. اصلاً مي‌گفتند پشت در ماند كه چه كار كند. بشر دارد فضا را تسخير مي‌كند. تو قلب بغل دستي‌ات را تسخير كن. خوب!

5- انصاف در برخورد، حتي نسبت به مخالفان

انصاف! در يك سري از برخوردها انصاف داشته باشيم. ببينيد حالا برخورد را مي‌خواهم بگويم. چون بحث من برخورد با مردم است. پيغمبر ما به كفار مي‌گفت: بياييد و با هم گفتگو كنيم. يكي من مي‌گويم، يكي تو، يا درست مي‌گوييم و يا غلط! با هم گفتگو كنيم. يك بار در قرآن نداريم كه پيغمبر بگويد بياييد ثابت كنم كه راه من حق است و راه شما باطل است. بگذار قرآن را بنويسم، كه بعضي‌ها پاي تلويزيون آيات را دوست دارند. پيغمبر فرمود: («اِنّا») يعني ما. («اَوْ اِيّاكُم»)‌يا شما. («اِنّا اَوْ اِيّاكُم») يا ما يا شما! («لَعَلى‏ هُدى‏») يعني يا بر هدايت هستيم، («أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ») (سبأ/24) يا در انحراف روشن هستيم. («أَوْ في‏ ضَلالٍ») بابا! نمي‌گويد من در هدايت هستم، من راهم درست است و تو راهت كج است. بنشين كه ثابت كنم، كه تو كج هستي. اين رقم چه برخوردي است! مي‌گويد: يا ما، يا شما، يا صافيم، يا كجيم، انصاف! بنشينيم و با هم صحبت كنيم و ببينيم حالا، ما گاهي وقت‌ها حرف كه مي‌زنيم، من مي‌خواهم ثابت كنم. مي‌خواهم استدلال بياورم و دندان‌هايش را بشكنم. مي‌خواهم حالي از او بگيرم. مي‌خواهم … خيز مي‌گيريم. چه چيز مي‌گويند؟ گارد مي‌گيريم. يا ما، يا تو! يا درست مي‌گوييم، يا غلط مي‌گوييم، حالا بنشينيم و صحبت كنيم. خيلي آيات را آدم مي‌خواند و لذت مي‌برد از اينكه چه ديني داريم ما!

ديگر چه؟ امام سجاد (ع) يك كنيز داشت، اين رفت آب بياورد. اين ظرف آب از دستش افتاد و به سر امام سجاد(ع) خورد و حالا خون آمد و يا نيامد، سر آقا آسيب ديد. امام سجاد(ع) به اين كنيز يك نگاهي كرد، فوراً اين كنيز قرآن خواند و گفت: («وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ») معنايش را ديگر بلد هستيد. يعني غيظت را نگهدار. امام گفت: خيلي خوب، باشد. گفت: («وَ الْعافينَ عَنِ النَّاس‏») غير از اينكه غيظت را قورت دادي، مرا عفو هم بكن! گفت خيلي خوب! تو را بخشيدم. گفت: («وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏»)  (آل‌عمران/134) گفت كه خدا نيكوكاران را دوست دارد. امام گفت: اصلاً تو آزاد هستي و به دنبال كارت برو.

يك كسي يك مقداري كاغذ براي ستاد نماز داده بود، ششصد هزار تومان بود. چند سال پيش! سال‌هاي اول ستاد نماز! آمد و گف: حاج آقا پول بده! گفتم: اين ششصد هزار تومان است، دويست هزار تومانش را ببخش. نماز كه براي من نيست و من هم كه براي خودم چاپ نكردم! دويست تومانش را ببخش. گفت: باشد. گفتم: ببين! دويست تومان دومش را هم ببخش. مگر فقيري؟ حالا ششصد هزار تومان براي تو كه چيزي نيست. گفت: خيلي خوب! گفتم: دويست تومان سومش را هم ببخش! … گفت: برويم يك هشتصد متري راه برويم. گفت: اوه‌ه‌ه … هشتصد متر!!؟ گفت: يك كيلومتر! گفت: بيا برويم. يعني گاهي وقت‌ها، عبارت را بايد ساده كرد كه طرف بپسندد.

6- رعايت آداب اخلاقي در مورد همسايه و همسفر

برخورد با مردم! («وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب‏») (نساء/36) قرآن مي‌گويد بغل دستي‌ات را مواظب باش! ما گاهي وقت‌ها، ديده‌ايم كه يك افرادي به قدري بنزيني هستند كه با يك برخورد مسلمان شدند. حضرت امير(ع) در راه مي‌رفت، با يك نفر همسفر شد، گفت: كجا؟ گفت: مثلاً مي‌رويم فلان منطقه، خوب در راه همسفر شدند، دم دو راهي كه بايد حضرت امير(ع)  از اينطرف برود و آن آقا از آن طرف، حضرت امير(ع) رفت به سمت آن جاده‌ي رفيقش! رفيقش گفت: آقا جاده‌ي شما آنجاست. گفت: مي‌دانم، ولي اسلام به ما گفته است با يك كسي كه همسفر شدي، وقتي مي‌خواهيد جدا بشويد، چند قدم او را بدرقه كنيد. من بدرقه‌ي شما آمدم. اصلاً طرف وا رفت. ما خيلي آدم‌ها داريم … حديث ديدم با همين دو تا چشم! با همين دو تا چشم! حديث ديدم كساني كه با برخوردها مسلمان شده‌اند، آمارشان بيش‌ از كساني است كه بقول امروزي‌ها با ايدئولوژي و جهان‌بيني مسلمان شده‌اند.

ما الان مشكل ايدئولوژي نداريم. اوه … در تلويزيون چقدر آخوند و كت و شلواري همه ايدئولوژي مي‌گوييم. يكي از آن‌ها هم خود من هستم. مشكل ما مشكل برخورد است. چهارسال براي جوان‌هاي سوپردولوكس كلاس داشتم. بقول امروزي‌ها تفسير گفتم، حديث گفتم، ايدئولوژي گفتم. يك روز چند تا از اين شاگردهاي ما رفتند ديدن يك آقا و برگشتند، گفتند: آقاي قرائتي! آقا او است. گفتم: بنده هم به ايشان ارادت دارم، اما حالا شما در يك ملاقات چند دقيقه‌اي چه ديديد؟ گفتند ديدنش رفتيم، آقا بيرون رفت و برگشت. ما نفهميديم كه رفت چه كار كند! ولي بعداً وقتي خداحافظ كرديم، بلند شديم كه برويم ديديم، آقا ديده‌است كه پشت در آفتاب است، آفتاب به كفش‌هاي ما مي‌تابد، ايشان نگفته بيرون رفت و يك گوني تر كرد و گوني تر را روي كفش ما انداخت كه آفتاب به كفش‌هاي ما نتابد. ما چهار سال ايدئولوژي گفتيم، آن آقا هم يك گوني تر كرد. گوني تر او ايدئولوژي ما را برداشت و رفت. زور برخورد است. ما الان مشكلمان مشكل برخوردهاست. اگر مسئولين ما، اگر پدر و مادرهاي ما، مربيان ما، اگر مسئولين ما احساس كنند كه ما راست مي‌گوييم، صداقت را از ما ببينند، همه عاشق مي‌شوند. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب‏» بغل دستي‌ات را ببين. سر سفره غذا مي‌خوريم. نگاه مي‌كنيم و مي‌بينيم كه آن طرف سفره غذا تمام شده است، مي‌گوييم آقاجان اين غذا را بردار و به آنجا ببر. بردار و ببر آنجا! آن‌هايي كه آن طرف سفره هستند، مي‌گويند: اي خدا پدرت را بيامرزد، چه آدم با معرفتي هست. و مي‌شود آدم سرش را پايين بياندازد و بخورد و نگاه هم نكند كه آن طرف سفره هست و يا نيست. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب‏» ببين بغل دستي‌ات دارد و يا ندارد؟ داريم كه اگر ميوه‌ي نوبر خريدي، به بچه‌ات نده كه برود و در كوچه بخورد. چون ميوه‌ي نوبر را بچه در كوچه مي‌خورد و بچه‌ي همسايه‌ ندارد و اذيت مي‌شود، يا براي همسايه هم بخر و يا اگر نمي‌تواني بخري، بچه‌ي خودت ميوه‌ي خوب را، ميوه‌ي نوبر را در خانه بخورد كه دل بچه‌ي همسايه نسوزد. وقتي در خيابان اين همه جوان بي‌همسر هست، اين دختر چرا خودش را درست مي‌كند و نشان مي‌دهد؟ مي‌خواهي دل چه كسي را آب كني؟ مي‌خواهي دل چه كسي را آب كني؟ البته بعضي‌هايشان مي‌خواهند، بلكه شوهر گيرشان بيايد. ولي گيرشان نمي‌آيد، چون مي‌گويد آن كسي كه خودش را نشان من داده است، نشان صد نفر ديگر هم داده است. چون آدم‌هاي هرزه هم وقتي مي‌خواهند دختر بگيرند، دختري را مي‌خواهند بگيرند كه … ما داريم آدم‌هايي را كه چشمشان پاك نيست، دستشان پاك نيست، زبانشان پاك نيست، جوان هرزه‌اي است،  اما وقتي مي‌خواهد ازدواج كند، مي‌گويد: مادر ببين! يك دختر خوب! حالا خودش خوب نيست ها! يعني آن‌هايي هم كه خوب نيستند، خوب‌ها را دوست دارند. آن‌هايي كه بهر حال  … دل را نسوزانيم حالا با شكلمان، با لباسمان، ممكن است من بتوانم يك ماشين قيمتي، يك لباس قيمتي يا نمي‌دانم يك خوراك كذايي … در مسافرت‌ها سعي كنيد كه هم‌خرج همديگر باشيد. اگر مي‌بيني كه او يك بريز و بپاشي دارد، يا با او مسافرت نرو، يا يك خورده او كوتاه بيايد. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب‏» بغل‌دستي‌ات را حساب كن. مي‌خواهي سيگار بكشي، بگو: آقا اجازه مي‌فرماييد؟ اگر گفت: تنگي سينه دارم، بگو من به احترام شما نمي‌كشم، تمام! حقوق مردم را حفظ كنيم.

7- خاطره‌اي اخلاقي از شيوه‌ي برخورد امام خميني‌رحمة‌الله‌عليه

امام آمد در مدرسه‌ي فيضيه درس بدهد، اين حرفي را كه مي‌زنم از آيت الله سبحاني نقل مي‌كنم. در سفر حج خدمت ايشان بوديم، اين قصه را گفت. گفت امام وارد مدرسه‌ي فيضيه شد كه در سالن بيايد و درس بدهد، يك بچه طلبه حالا 14، 15 سالش كمتر يا بيش‌تر بود، روي كتابش افتاده بود و داشت مطالعه مي‌كرد. امام تا وارد و شد ديد اين بچه طلبه دارد مطالعه مي‌كند، فرمود: هيس! … حالا شاگرد‌هاي امام آن زمان چه كساني بودند؟ مطهري‌ها، بهشتي‌ها، خيلي از مراجع امروز … مي‌گفت امام فرمود هيچ نگوييد و برگرديد. برگشتيم و گفتيم: آقا درس تعطيل است؟ گفت: ببينيم اگر اين بچه طلبه رفت ما مي‌رويم و درس مي‌دهيم. گفتيم آقا ما چهار دليل داريم كه حق ما است. 1- ما همه طلبه‌هاي عالم و فاضل و ملا، اين سال اولش است. ما دكتريم، اين آقا هنوز كلاس دبيرستانش است. ما باسوادتر هستيم. فرمود: سواد دليل بر حقانيت نيست. اين اول آمده است، نوبت ايشان است. 2- گفتيم آقا ما صد نفر هستيم و اين مثلاً يك نفر است. گفت: عدد هم دليل بر حقانيت نيست. نمي‌گويد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَكثَرُكُم» يا «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعلَمَكُم» علم و تعداد اين دليل نيست. 3- گفتيم آقا ما هر روز مي‌آمديم اينجا و درس مي‌خوانديم. اين امروز آمده است و بي‌خود آمده است. جاي ماست. فرمود: هر روز شما زودتر مي‌آمديم، جاي شما بوده است، امروز اين آمده است، جاي اين است. گفتيم: آقا به او بگوييم خودش مي‌رود، گفت خوب در رودربايستي مي‌رود. چيزي را كه با رودربايستي بگيري، حرام است. «المأخُوذ حياءً كالمأخوذ غَصباً» چيزي را كه از رودربايستي بگيريم، مثل اين مي‌ماند كه دزدي كنيم. گفتيم: آقا چه كنيم؟ گفت هيچي! قدم مي‌زنيم. مدرسه‌ي فيضيه هم يك حوضي دارد به اندازه كعبه! مي‌گفت هي دور حوض تاب خورديم. امام راه مي‌رفت، حدوداً صد تا هم طلبه‌ي فاضل آن زمان دور حوض مي‌چرخيديم. يك ساعت راه رفتيم و بالاخره طلبه خبر نداشت و نشسته بود و … «ضَرَبَ» در اصل از «الضَرب» بود الف و لامش را برداشتند وسطش را فتحه دارند، شد ضَرَبَ! … آيت الله سبحاني گفت كه آن روز امام به ما درس نداد، من هم فوري يك جمله گفتم! گفتم آن روز امام به شما درس داد. اصلاً درس حقيقي اين است. اين‌هايي كه ما مي‌خوانيم محفوظات است. درس حقيقي اخلاق و ادب است. آدمي كه باسواد است، ولي بي‌ادب است، اين در حقيقت كله‌اش مثل ضبط صوت است.

رفتم نزد علامه‌ي طباطبايي، گفتم در قرآن يك آيه‌اي داريم كه («إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ») (فاطر/28) علماء از خدا مي‌ترسند. گفت خوب بله! آيه‌ي قرآن است. گفتم من اول طلبگي‌ام سر نماز گريه مي‌كردم و حالي داشتم، اما الان باسواد شدم، حواسم پرت است. پس اين آيه چه مي‌گويد. گفت اين آيه درست است. پس معلوم مي‌شود كه آنچه تو خواندي علم واقعي نبوده است. اگر علم واقعي بود، حديث داريم از اميرالمؤمنين(ع): «ثَمَرةُ العِلمِ العبودية» اگر هر چه باسوادتر مي‌شويم … شما الان مي‌خواهي ببيني كه علمت مفيد است يا نه، ببين ليسانس‌ها بيش‌تر مسجد مي‌روند يا ديپلمه‌ها؟ فوق‌ليسانس‌ها بيش‌تر به مسجد مي‌رودند يا ليسانس‌ها؟ دكترها بيش‌تر سلام مي‌كنند يا دانشجوها؟ آيت‌الله تواضعشان بيش‌تر است يا طلبه‌ها؟ تاجرها تواضعشان بيش‌تر است يا كارگرها؟ حديث داريم: «ثَمَرةُ العِلمِ …» پيغمبر ما به بچه هم سلام مي‌كرد. حالا ما دو تا كلمه‌ درس خوانديم… من! به اين؟ اوه… اوه…! اوه… اوه… اوه…! اوه… اوه… اوه…! صد تا كتاب خواندي. آخر صدتا كتاب كه امروز سواد نيست. زود غرور مي‌گيردمان.

8- وفاي به عهد و پيمان و عذرخواهي در اشتباهات

برخورد چگونه باشد؟ برخورد امور مادي اين است. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِم‏» (بحارالانوار/ج24/ص39) قول دادي عمل كن. حديث داريم اگر به بچه‌ات گفتي بيسكويت مي‌خرم، بخر! يا قول نده، يا اگر قول دادي، بخر! حديث داريم. حالا اين حديث را بچه‌ها مي‌شنوند، مي‌گويد: ماماني! پس چرا براي من نخريدي! عذرخواهي كن بگو مامان جان! قرائتي درست مي‌گويد. نه اينكه چون من قرائتي هستم، چون حديث درست مي‌گويد. اسلام درست مي‌گويد، من اشتباه كردم. معذرت مي‌خواهم. آن وقت شما نمي‌داني كه اگر يك مادر به دخترش مي‌گويد معذرت مي‌خواهم، اين دختر تربيت مي‌شود. روانشناسي نمي‌خواهد بخواند. همين بگو: معذرت مي‌خواهم. اين تربيت شد. ما گاهي وقت‌ها دخترمان فوق ليسانس روانشناسي مي‌گيرد، منتها يك معذرت خواهي نمي‌كند. يك معذرت خواهي كن، فوق ليسانس هم نمي‌خواهد بگيري. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِم‏» قول دادي، عمل كن ولو به غير از مسلمان‌ها! اگر به غير از مسلمان قول دادي، عمل كن. مسلماني نباشد، قول دادي.

خيلي آرام حرف بزنيد. قرآن به آن‌هايي كه خيلي نعره مي‌كشند، مي‌گويد: («إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمير») (لقمان/19) نعره كشيدن … خيلي آرام حرف بزنيد. اگر ندارد فرصت بدهيد («فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَة») (بقره/280) اين در كمك‌هاي مادي! تمام آيات انفاق! در قران حدوداً چند صد تا آيه، كه به نظرم 500 آيه باشد، 500 آيه داريم براي كمك مادي به محرومان! اصلاً بعضي از سوره‌ها، سوره‌ي كمك است. سوره‌ي ماعون! («أَ رَءَيْتَ الَّذِى‏ … وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ») (ماعون/1-7) («مَاعُونَ») مي‌دانيد يعني چه؟ («مَاعُونَ») همان چيزهايي است كه در بعضي خانه‌ها هست و در بعضي خانه‌ها نيست. مثل ديگ بزرگ! نردبان! قالي! جرثقيل! طناب! مي‌آيد و مي‌گويد: آقا طناب داري؟ فرش داري؟ ديگ بزرگ داري؟ نردبان داري؟ چهارپايه داري به ما بدهي؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويد: («وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ») مي‌گويد يعني حتي حاضر نيست كه ديگش را به همسايه‌اش براي مهماني بدهد. كمك مالي! تمام آيات انفاق! آيات قرض الحسنه! آيات («وارزُقُوهُم»)! آيات («وَ اكْسُوهُمْ»)! رزق داديم، لباس داديم.

يك بزرگواري من را برد و گفت يك مؤسسه براي ايتام داريم، بيا و بازديد كن! ما رفتيم. ديديم يك انبار لپه‌، برنج‌، گوشت‌، نمي‌دانم قند، عدس‌، چاي‌ … از اين طرف‌ هم كفش‌، لباس‌، بلوز … خيلي سالن را قشنگ چيده بود و گفت: چطور بود؟ گفتم: پنجاه درصدش خوب بود. پنجاه درصد خوب است. گفت: اِ …  اين سالن ده‌ها ميليون تومان به فقرا و ايتام … گفتم عرض كردم پنجاه درصد خوب است. گفت: خوب چرا صد در صد نيست؟ گفتم: قرآن كه نمي‌گويد در خانه يتيم لپه بده و برنج و روغن! مي‌گويد: («وارزُقُوهُم») بله رزق لپه و عدس به او بده («وَ اكْسُوهُمْ») لباس هم بده، بعد مي‌گويد: («وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا») (نساء/5) بنشين و براي بچه قصه بگو. شما به شكم بچه مي‌رسي و به روح بچه نرسيدي. 50 درصد قصه عاطفه است.

حديث داريم فقير كه مي‌آيد، تا سه فقير را كمك كن، اگر فقير چهارم را حال نداشتي و پول نخواستي به او بدهي، دعايش كن. بگو انشاءالله خدا برايت برساند. مي‌گويند وقت تمام شد.

برخورد! اگر ما برخوردهايمان خوب باشد، بگوييم آقا تو! همين رئيس‌هاي هيأت … بگويند آقا ما رئيس هيأت بوديم، اين رياست هيأت را به شما مي‌دهيم. رياست را به يك جوان بدهند و ببينند جلسه‌ها چطور مي‌شود. اين جوان مي‌رود و همه‌ي همشاگردي‌هايش را مي‌برد. يك مرتبه مي‌بيني يك نسل چهل ساله تبديل مي‌شود به يك نسل بيست ساله! بشرطي كه اين رئيس هيأت اين پستش را وارد كند. هيأت امنا بيش‌تر آدم‌هاي 60 سال به بالا هستند! اگر هيأت امنا بگويند آقاجان تشريف بياوريد، ما اين مسئوليت مسجد را به شما مي‌دهيم. (گر تو بهتر مي‌زني، بستان بزن) آن وقت ببين اين جوان‌ها چه مي‌كنند. هيأت امناي مسجد، بايد يك خانم تحصيلكرده در آن باشد، يك دانشجو، يك استاد دانشگاه، يك فرهنگي، يك ورزشكار، يك بازاري، يك نهادي، بايد يك جمعي باشند. گير ما اين است كه هيت امناء يك قشر هستند و همه شصت سال به بالا، همه هم كله‌هايشان يك جور كار مي‌كند. و لذا هيچ وقت در مسجد ما با اين كله‌ها ابتكار به وجود نمي‌آيد. به بچه‌ها بده و ببين چه مي‌كند. اصلاً به بچه‌ها بگو براي حضرت مهدي(عج) نقاشي كنيد. همين بچه‌هاي ابتدايي! اصفهان به بچه‌ها گفتند راجع به نيمه شعبان عكس بكشيد، يك نمايشگاه بود من رفتم، يك جا خيلي لرزيدم. ديدم يك بچه‌اي، كلاس دوم – سوم، يك نردبان كشيده است، از نردبان بالا رفته است و دارد چراغاني مي‌كند. اصلاً ماندم. به بچه‌ها بدهيد، بچه‌ها ابتكار دارند. زن‌ها ابتكار دارند. مردها ابتكار دارند. بدهيد به آن‌ها. مي‌گويد: اِ اِ اِ … مرحوم پدرم متولي بوده است، من هم بايد بعد از او … مرحوم پدر را نگهدارم. ما گاهي وقت‌ها برخوردهايمان اين است كه كارهاي ديني را فكر مي‌كنيم كه دكان است و شغل است. چون دكان و نگاه دكان و شغل به آن مي‌كنيم، و نگاه پست به آن مي‌كنيم … حالا اگر هم وقف اين است كه قرائتي رئيس مسجد باشد، طوري نيست، بگويند نذر كرده‌اند و توليت گفته است: آقاي قرائتي! خوب بگويد: آقا توليت و كار را زير نظر من انجام بدهيد. يك خورده واگذار كنيم.

خوب! خدايا چقدر حرف زديم و چقدر عمل نكرديم و چقدر عمل كرديم و كجايش را عمل كرديم، نمي‌دانم! تو مي‌داني! خدايا به همه‌ي ما توفيق بده آنچه مي‌فهميم، عمل كنيم.

من در اين جلسه‌ي آخر از تمام دست‌اندركاراني كه در اين شهر عزيز اين شهري كه بسياري از جوان‌ها در ايام جنگ، عمودي و ايستاده و آمدند و با آمبولانس و افقي برگشتند، شهيد شده و تركش خورده، شهري كه با خون قاطي شده است. در اين چند جلسه‌اي كه در اينجا پر كرديم از همه‌ي دست‌اندركاران، صوت، برق، صدا، سيما، امنيت، از حفاظت، نمي‌دانم تداركات مختلف، اياب و ذهاب شما، خود شماها … چون گفته بوديم احدي اجباري نيايد. داوطلب باشد، و استقبال خيلي بيش از حد شد. از همه‌ي برگزاركنندگان و دست‌اندركاران و شما كه شركت كرديد، تشكر مي‌كنم. تشكر مي‌كنم از خدا! يك آن اگر حرف‌ها از ذهن برود، خلاص! تشكر مي‌كنيم از مفيدها، طوسي‌ها، مجلسي‌ها، از كساني كه قرن‌ها قبل، ده‌ها قرن قبل سوختند و اين حديث‌ها را براي ما نوشتند و اين تفسيرها را نوشتند و آيات و روايات را نوشتند. تشكر مي‌كنيم از امام، از شهداء كه اين انقلاب را به ثمر رساندند. تشكر مي‌كنيم از مرزداران كه در كشور امنيت برقرار كردند. تشكر مي‌كنيم از پدران و مادران كه عامل وجود و تعليم و تربيت ما شدند. تشكر مي‌كنيم از مربيان و معلمين در آموزش و پرورش و در موارد ديگر، از همه‌ي اساتيد، از همه‌ي نياكان، از همه … بالاخره    يك لوستري كه آويزان است، ما برقش را مي‌دهيم، اما اين لوستر بند به آهن است، ياد آهن فراموش نشود. اين آهن بند به آن سنگ‌هاي زير است. اين برق براي اختراع است، براي نيروگاه است. در نيروگاه نمي‌دانم چقدر نيروها كار مي‌كنند، ساده نگيريم. يك حديث كه مي‌خوانم شايد هزاران دست در كار است تا من اين حديث را مي‌خوانم. خدايا! هر كس در وجود ما، در اسلام ما، در عشق ما به اهل‌بيت و تشيع ما، در تعليم و تربيت ما، در عزت و آبروي ما، هر كس هر سهمي در كار ما دارد و حقي به گردن ما دارد، اگر از دنيا رفته است، با محمد و آل محمد محشور بفرما! و اگر زنده هست، و اگر زنده هست، به او خير دنيا و آخرت مرحمت بفرما! ماه رمضان امسال هم تمام. تا سال 87 چه كسي زنده و چه كسي مرده است! خدايا كساني كه بودند، نيستند، ببخش! آن‌هايي كه هستند خير دنيا و آخرت به همه‌شان مرحمت بفرما! نسل ما را تا آخر تاريخ بهترين مؤمنين و مؤمنات قرار بده! يك دعاي ديگر هم مي‌كنم: خدايا! به همه‌ي بي‌همسرها، همسر خوب، به همه‌ي بي‌مسكن‌ها مسكن خوب، به همه‌ي بيكارها شغل حلال، به همه‌ي مريض‌ها شفاي عاجل، به همه‌كدورت‌ها صفا و صميميت، به همه‌ي بي‌فرزندها فرزند صالح، براي همه‌ي مسافرها برگشت سالم به وطن، براي همه‌ي بيسوادها علم مفيد، مرحمت بفرما.

آخر بحث من. يك كمي ديگر بيسواد در مملكت است. مقام معظم رهبري هم فرمود: نهضت را جمعش كنيد. ما مي‌خواهيم زير چهل را جمعش كنيم. يا بياييد و باسواد شويد و يا در آينده براي هميشه بيسواد مي‌مانيد. اين خطاب به آن چند درصد است. و بعد هم اگر خواسته باشيد باسواد شويد، بايد صدها هزار تومان بدهي و معلم خصوصي بگيري! تا اين ساعت معلم نهضت مجاني است. از اين به بعد ممكن است معلم پولي گيرتان بيايد. بايد چند صدهزار تومان بدهيد، يا پهلوي عروس و داماد هي بيسواد بمانيد. يك حركتي بكنيد. كشور ما تقريباً 50 درصد بيسواد داشت. الان تقريباً ده درصد بيسواد دارد. بعضي از استان‌ها 15 – 16 درصد است، بعضي از استان‌ها 7 – 8 درصد است. يك چند درصدي كه بي‌سواد مانده‌اند، وقتي درس را گوش مي دهيد، ايام ثبت نام است. من تقاضا مي‌كنم، اين مقداري كه بيسواد مانده‌است، يك هجومي بياورند كه قصه را كلكش را بكنيم. كار شدني است. هزاران بيسواد الان در دبيرستان و ديپلم و فوق ديپلم و ليسانس گرفته‌اند، هزارها! شما چيزي از آن‌ها كمتر نيستيد. نترسيد و بياييد و انشاءالله اين بيسوادي هم همانطور كه مقام معظم رهبري فرمودند، بساطش را جمع كنيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1921
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست