responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1922
1- نقش بني اميّه در تاريخ صدر اسلام
2- فسلفه عبادت خدا
3- هستي در حال بندگي خدا
4- نماز، راه وصول به درجه يقين
5- عبادت بر اساس فرمان الهي
6- عبادت خالصانه، خاشعانه و عاشقانه
7- نماز، ناهي از منكرات
8- خطر خرافات و تفسير به رأي

موضوع: شيوه‌ي عبادت خدا

تاريخ پخش:  25/05/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بيننده‌ها بحث را تولد امام حسن مجتبي(ع) مي‌بينند. زمان پخش اين بحث روز نيمه‌ي رمضان است. يك دو دقيقه راجع به امام حسن صحبت كنم بعد بحث خودمان را داشته باشيم.

امام حسن، امامِ امام حسين بود. ولي امام حسين، امامَ امام حسن نبود. اين يك مورد. شب عاشورا امام حسين به زينب كبري فرمود: چرا منقلب شدي؟ گفت: آخر شعرهايي كه مي‌خواندي، داشتي خداحافظي مي‌كردي. انگار فردا نيستي؟ گفت: خوب بله نيستم. مگر طوري مي‌شود، پيغمبر جد من از من بهتر بود، رفت. اميرالمؤمنين بهتر بود. فاطمه زهرا بهتر بود. بعد امام حسين به زينب كبري فرمود: برادرم امام حسن هم از من بهتر بود. يعني امام حسين فرمود: مقام امام حسن از من بيشتر است. شبي كه امام حسن به دنيا آمد، اميرالمؤمنين در جبهه بود. نيمه‌ي ماه رمضان! به نام كريمه‌ي اهل بيت. بعضي خانواده‌ها سلام و صلوات بر آنها، مثل محمد و آل محمد (صلوات حضار) بعضي خانواده‌ها لعنت خدا بر آنها باد.

1- نقش بني اميّه در تاريخ صدر اسلام

يك جانوري در تاريخ بود به نام اشعث! يك دختر داشت، يك پسر. دخترش امام حسن را كشت، پسرش كربلا آمد امام حسين را كشت. و ريشه‌ي اين را هم امام حسين فرمود: لقمه‌ي حرام بود. لقمه‌ي حرام به بچه‌ها ندهيم. دختر اشعث امام حسن را زهر داد كشت، پسر اشعث.. بدتر از اين خانواده، خانواده‌ي بني اميه، «اللَّهُ أَكْبَر» چه خانواده‌اي هستند. جدش ابوسفيان، جنگ احد را راه انداخت، دندان پيغمبر شكسته شد. خانمش هند سينه‌ي حضرت حمزه را شكافت، جگرش را درآورد و گاز گرفت. هند جگر خوار! پسر ابوسفيان با علي بن ابي طالب چه كرد. پسر معاويه در كربلا با امام حسين چه كرد؟ يعني جد، دندان پيغمبر را مي‌شكند، زنش جگر حمزه را مي‌شكافد. پسرش غدير خم را زير پا مي‌گذارد. نوه‌اش كربلا را راه مي‌اندازد. چقدر خطرناك است. يك دعا مي‌كنم آمين بگوييد. خدايا تو را به حق همه‌ي كساني كه نزد تو آبرو دارند، تو را به حق امام حسني كه روز تولدش بيننده‌ها بحث را مي‌بينند، نسل ما را از بهترين مؤمنين و مؤمنات قرار بده. آدم بچه درست كند، در مقابل امام زمان بايستد. چقدر خسارت است. به هر حال تولد امام حسن مجتبي را تبريك مي‌گويم.

مسأله‌اي كه امسال رمضان نود دنبال مي‌كرديم، بعضي بحث‌هايمان سؤال و جواب بود. من چند تا چيز مي‌خواهم بگويم، براي بچه‌هاي شما. هر آقازاده‌اي، دختر خانمي كه هست «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، هركس هم كه نيست، امور تربيتي، استاد دانشگاه، طلبه، معلم، پدر، مادر، اين بحث را طوري گوش بدهد كه بتواند براي كلاسش يا براي بچه‌اش نقل كند.

اول مي‌گويند: چرا عبادت كنيم؟ مگر خدا به نماز ما نياز دارد؟ عبادت چرا؟ عربي چرا؟ اينگونه چرا؟

2- فسلفه عبادت خدا

اما عبادت چرا؟ براي عبادت من شش تا دليل اينجا نوشتم. 1- چون به ما نعمت داده است. كسي يك دوربين عكاسي به شما بدهد از او تشكر مي‌كني، يك جفت چشم، تشكر ندارد؟ («أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ») (بلد/8) ما براي حقوقي كه مي‌گيريم، هفت هشت ساعت در اداره و بازار و كارخانه كار مي‌كنيم. همه‌ي نعمت‌هاي خدا به اندازه ده دقيقه نبايد عبادت كنيم؟ به ما نعمت داده است. مربي ما است.

2- چرا بايد عبادت كنيم؟ نياز داريم. عبادت نياز بشر است. آن كسي كه نسبت به خدا تشكر نمي‌كند، نسبت به خلق خدا تشكر نمي‌كند.

كره‌ي شمالي رفته بوديم. آن طرف چين! رهبرشان آن زمان كه ما رفته بوديم كيم‌ ايل سونگ بود. ما را بردند به بازديد از بعضي مناطق. جوان‌ها ايستادند، هرچه ما براي خدا مي‌گفتيم، آنها براي كيم‌ ايل سونگ مي‌گفتند. كيم‌ ايل سونگ، كيم‌ ايل سونگ! عزت از توست، قدرت از توست. كيم‌ ايل سونگ، كيم‌ ايل سونگ، تشكر از…. هرچه ما مي‌گوييم («إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» )(فاتحه/5) «اللَّهُ أَكْبَر»! هرچه ما براي خدا مي‌گفتيم آنها براي كيم‌ ايل سونگ مي‌گفتند. حالا كيم‌ ايل سونگ چه كسي است؟ از ترس پشه در پشه‌بند مي‌روند. كيم‌ ايل سونگ چه كسي است؟ گفتند سوار هواپيما نمي‌شود. مي‌ترسد. مي‌گويد: آدم عاقل زمين سفت را ول نمي‌كند روي هواي شل راه برود.

اگر در ما عشق خدا نباشد، بله قربانگوي كس ديگري مي‌شويم. وقتي گفتي: «اللَّهُ أَكْبَر»! تو بزرگي، ديگر آمريكا بزرگ نيست. («إِيَّاكَ نَعْبُدُ») فقط بنده‌ي تو، نه بنده‌ي شرق، نه بنده‌ي غرب! يعني انسان مي‌خواهد به يك كسي بند شود. به خدا بند شويم بايد به ديگران بند شويم. نياز ما است.

3- هستي در حال بندگي خدا

مسأله‌ي سوم، هستي، چون كل هستي در حال عبادت است. («سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ») (حشر/1) («يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض») (جمعه/1) كل اتم‌ها و هستي، كل ذرات هستي، «سُبْحَانَ اللَّه‏» مي‌گويند. («ما فِي السَّماواتِ» )يعني آنچه در آسمان‌هاست. («وَ ما فِي الْأَرْض‏‏» )يعني آنچه در زمين است. («وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ») (الرحمن/6) ستاره و گياه، سجده مي‌كند. نگاه ما اين است. در بينش ما، جهان‌بيني ما اين است كه هستي در حال شعور، قنوت است. («كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ») (بقره/116) كل هستي در حال تواضع است. مي‌شود… ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در تسليم خدا هستند، يك گردن كلفت هست، اين هم انسان. از همه محتاج‌تر، از همه پرروتر…هر ميموني زشتتر است، بازي‌اش بيشتر است. ما نسبت به خيلي‌ها ضعيف هستيم. پرنده‌ها خيلي از خلبان‌هاي ما بهتر مي‌پرند. خلبان ما يك خرده، غباري، مِهي باشد مي‌گويند: هوا خراب است. او در هر گرد و خاكي مي‌پرد. بعضي حيوان‌ها زير برف را مي‌بينند، ما نمي‌بينيم. چطور هستي در حال عبادت باشد، ما گردن كلفتي كنيم؟

توجه به آثار نماز و عبادت، اخيراً من يك تحقيقي كردم، 250 نكته در نماز گير من آمده است. اصلاً ماندم كه عجب پس نماز يك چيزي است ما تا حالا نفهميديم. با اينكه من 15 سالگي طلبه شدم، حالا 65 سالم است. 50 سال هست كه طلبه هستم. نسبتاً هم پركار بودم. اما در عين حال نفهميدم نماز اينقدر راز دارد. اين نماز چيست؟ تمام كمالات را خدا در نماز جاسازي كرده است. يعني مثل بچه‌اي كه شير مي‌خورد، شير يك غذاي ساده است، اما تمام نيازهايي كه نوزاد نياز دارد، تمام ويتامين‌ها، تمام نيازهايش در اين شير جاسازي شده است. يعني اگر نوزاد چيزي براي استخوانش مي‌خواهد، براي اشكش، براي پي، براي گوشش، براي مو، براي دندانش، هر نيازي اين بدن نوزاد دارد تمام نيازهايش در شير جاسازي شده است. تمام نيازهاي ما در نماز جاسازي شده است. عدالت، پيشنماز بايد عادل باشد. نظم، صف‌ها بايد منظم باشد. حضور در صحنه، «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» همه حاضر هستيم. دور انداختن قوميّت ترك و لر و عرب و عجم و شرقي و غربي در نماز هست. ما در نماز مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏» نمي‌گوييم: «السلام علينا و علي تركها و لرها»… «السلام علينا و علي شرقي و علي غربي و علي زن و علي مرد» تمام جنسيت‌ها، نژادها، لهجه‌ها همه كنار مي‌شود. «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏» هركس مي‌خواهد باشد. نماز و آب، وضو و غسل، نماز و خاك، سجده و تيمم، نماز و ياد شهدا، مهر كربلا، نماز و حفظ ارزش‌ها، صف جماعت كساني باشند كه علم و تقوايشان بيشتر است. صف اول جماعت، نماز و ورزش، نماز و رنگ، با رنگ سفيد نماز خواندن. عرض كردم از اينهايي كه چند موردش را گفتم، 250 تا است. تازه من نه فقيه هستم، نه فيلسوف هستم. هيچي! يك طلبه هستم مقداري كاركردم 250 تا چيز گير من آمد. «إِنْ شاءَ اللَّه‏» در آينده چاپ مي‌كنم.

توجه، چرا نماز بخوانيم؟ بركات نماز، اصلاً انسان يك وجود عاطفي است. يعني ظرف نمي‌تواند خالي باشد. آب نباشد هوا در آن مي‌رود. انسان نمي‌تواند در قلبش عشق به كسي نداشته باشد. اگر ما عشق را هدايت كنيم… كسي را كه بيشترين لطف را به ما كرده، مي‌گويد: دوستي دختر و پسر چطوري است؟ در اين قلب قرآن مي‌گويد يك دل دو دوستي بر نمي‌دارد. نمي‌شود در يك سينه دو تا قلب باشد. اگر اين قلب از عشق الف پر شد، از عشق ب خالي مي‌شود. اين را همه قبول دارند. مي‌توانم اقرار هم بگيرم.

اگر يك مردي به خانمش بگويد: من يك زن دوم مي‌گيرم، اما عين قبلي تو را دوست دارم. هيچ زني قبول مي كند؟ بگوييد… زن قبول نمي‌كند. نصف جمعيت اينجا شاهد هستند. مي‌گويد: نمي‌شود دو تا زن داشته باشي، علاقه‌ات به من مثل اول باشد، بالاخره دومي كه آمد بخشي از علاقه‌ات… دختر و پسر هم همينطور است. نمي‌شود دختر و پسر به هم علاقه پيدا كنند، و باز اين علاقه‌اي به كمالات هم باشد. اگر علاقه به شهوت شد، علاقه به چيزهاي ديگر كم مي‌شود. شما اگر رفتيد، فوتباليست شويد، ديگر در واليبال كم مي‌‌آوريد. رفتي كشتي‌‌گير شوي، وزنه برداري كم مي‌آوري. يك انسان از يك چيزي مي‌تواند پر شود. ما هرچه از خدا خالي شويم، ديگران پر مي‌كنند. مثل بچه، اگر غذاي سالمش ندهيد، غذاي آلوده مي‌خورد. سينه‌ي مادر را نمكد، سرشيشه‌اي مي‌مكد. پلاستيك مي‌مكد.

4- نماز، راه وصول به درجه يقين

خوب سؤال؛ يك آيه در قرآن داريم («وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ») (حجر/99) عبادت كنيد تا به يقين برسي. يعني كسي كه به يقين رسيد، ديگر عبادت نمي‌خواهد؟ ببين آقا يك مثال بزنم، اگر گفتند نردبان بگذار، دستت به شاخه مي‌رسد. خوب آيا معنايش اين است كه اگر به شاخه رسيدي نردبان را برداريم؟ معنايش اين نيست. بالاترين يقين‌ها را اميرالمؤمنين داشت كه فرمود «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» يعني اگر همه‌ي پرده‌ها كنار برود، من اين يقينم از اين كه هست بالاتر نمي‌رود، يعني بالاترين درجه‌ي يقين را علي بن ابي طالب داشت و در نماز شهيد شد. نمي‌شود بگوييم نه! ايشان نماز نمي‌خواند اما… ياهو… حضرت علي هو هو… (با بيان حركت). اينكه چيزي جاي نماز را مي‌گيرد، هيچ چيز جاي نماز را نمي‌گيرد. تمبر را بايد بچسباني به پاكت تا پست اين پاكت را به مقصد برساند. شما دور اين پاكت را هرچه غير از تمبر بچسباني، سكه بچسبان، سكه‌هايش را برمي‌د‌ارند پاكت را هم دور مي‌اندازد. اگر مي‌خواهي اين پاكت برسد بايد تمبر بخورد. خروجي از دنيا به آخرت، نماز است. هيچ چيزي جاي نماز را نمي‌گيرد. پليس راه مي‌گويد: گواهي نامه رانندگي! شما ده تا گواهي‌نامه ديگر به او بدهي، تو را نگه مي‌دارد. بگويي: آقا من پزشك هستم، مجتهد هستم. مي‌گويد: هرچه مي‌خواهي باش. من گواهي‌نامه رانندگي مي‌خواهم. گواهي‌نامه رانندگي نباشد، صد تا گواهي‌نامه كار… تمام كارهاي خير را بكني، جاي نماز را نمي‌گيرد.

اين هم كه مي‌گويند: چرا عربي؟ جواب اين را هم قبلاً دادم. چرا عربي؟ اسلام خواسته همه‌ي مسلمان‌ها يك زبان مشتركي داشته باشند. مَثَل من هم مَثَل خلبان‌هاست. تمام خلبان‌ها در هرجاي كره‌ي زمين با هر فرودگاهي خواستند صحبت كنند، بايد به زبان انگليسي باشد، يك ارزش مشترك. اين ارزش را هم الآن دنيا به آن رسيده است.

5- عبادت بر اساس فرمان الهي

اما چگونه عبادت كنيم؟ عبادت بايد 1- مأمورانه باشد. يعني طبق امر باشد. گاهي آدم در حرم امام رضا مي‌رود يك مفاتيح بردارد بخواند، تا مفاتيح را برمي‌داري، مي‌بيني در صفحه‌ي اولش نوشته كه كسي در خواب ديد كه گفت اين سطر را بنويس، هفت دفعه بخوان، و تو هم يك جاي ديگر بنويس. غلط كرد كه خواب ديد. غلط كردي كه نوشتي. غلط كردي كه سفارش مي‌كني ديگران هم بنويسند، تو چه كسي هستي كه امر مي‌كني؟ خدا من را ساخته و دستور من را بايد خالق بدهد، آن هم از طريق معصوم. مگر دين را مي‌شود از خاله‌ها و عمه‌ها و دايي‌ها و عموها گرفت؟ عبادت بايد مأمورانه باشد.

يك كسي منزل ما آمد گفت: آقا ماه رمضان مكه بودم، چه مكه‌اي! از ساعت يازده شب، نماز تراويح مي‌خوانديم، تا بعد از نصفه شب، پيشنماز مسجدالحرام، اشك مي‌ريخت. همه گريه مي‌كرديم. گفتم: غلط كردي! نماز تراويح حرام است. گفت: اِ…. گفتم: بله. طبق امر نبوده.

اگر گفتند: سي و چهار متري را بكني، شما پنجاه متري را بكني به گنج نمي‌رسي. آمپول را بايد در رگ زد. بزني كنارش كه… همانطور كه گفتند. («استقم» )كه مهم نيست. ما توده‌اي داشتيم كه به خاطر تفكرش زمان شاه سي سال در زندان بود. استقامت مهم نيست. («استقم») يعني استقامت كن، («اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ») (شوري/15) يعني همانطور كه من گفتم. وگرنه اگر افرادي استقامت كنند، اما روي يك‌دندگي، گفتم: برو خانه، بايد خانه بروي. گفتم: مي‌زنم، مي‌زنم. گفتم چه… خيلي‌ها استقامت دارند، اما استقامتشان طبق مأموريت نيست… لجبازي است. هر استقامتي مهم نيست. استقامت مأمورانه، بايد همانطوري كه خدا گفته است. يك كلمه زياد و كم بگويي نماز باطل است. عبادت بايد مأمورانه باشد. اين يك مورد.

2- آگاهانه، عبادت بايد آگاهانه باشد. آگاهانه، قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: («لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏») (نساء/43) مست سر نماز نرويد، («حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»)، («تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏») بدانيد چه مي‌گوييد. عزيزان قاري! شما كه سالها در قرائت و تجويد گامي برداشتيد، خدا «إِنْ شاءَ اللَّه‏» حفظتان كند، بعد از قرائت ببينيد خدا چه مي‌گويد؟‏ («حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏») بدانيد چه مي‌گوييد. خيلي از قاري‌هاي ما يك عمري قرائت مي‌كنند، آخرش هم نمي‌دانند چه مي‌گويند. بعد از تجويد و قرائت برويم سراغ باطن. پاكت را كه ديدي، بعد از آنكه ديدي چه كسي فرستاده و از كجا آمده، بعد ببينيم درونش چه چيزي است؟ («حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏» )

6- عبادت خالصانه، خاشعانه و عاشقانه

3- خالصانه، نماز اگر يك ذره‌اش براي غير خدا باشد نمازت باطل است. مثلاً نماز را براي خدا مي‌خواند. اما صف اول مي‌آيد كه تلويزيون او را نشان دهد. نماز باطل است. نماز را براي خدا مي‌خواند ولي اول وقت مي‌خواند كه بگويند: ايشان اول وقت مي‌خواند. اول وقتي‌اش براي ريا است. باز باطل است. يعني مكانش براي غير خدا باشد، در صف اول باطل! زمانش براي غير خدا باشد، اول وقت، باطل است. مستحب انجام مي‌دهد، مثلاً انگشتر دست مي‌كند، كه مردم ببينند، عطر مي‌زند، انگشتر دست مي‌كند، عبا دست مي‌گيرد. اگر قيافه‌ي مستحبي به خود مي‌گيرد، براي ريا باز هم نمازش باطل است. يكي از كلمات واجب براي غير خدا باشد نمازش باطل است. يكي از كلمات مستحب براي غير خدا باشد نمازش باطل است. يعني نماز مثل توپ است، يك سوزن به جايي‌اش بخورد، بازي لغو است. يكي از اين لاستيك‌ها پنچر شود ماشين مي‌ايستد.

4- خاشعانه، («في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ») (مؤمنون/2) با توجه!

5- عاشقانه، حديت داريم «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» (كافي/ج2/ص83) دوست با او حرف بزند. دوست دارند.

يك كسي عاشق دختر شاه شد، گفتند: آخر شاه كه دخترش را به تو نمي‌دهد، گفت: بابا عاشق شدم ديگر چه مي‌شود كرد؟ از بس كه در عشق غصه مي خورد و لاغر شده بود، يك نفر دلش سوخت. گفت: پس يك كار كن. تو در يكي از اين كوهها برو، اطراف شهر، در يك غاري مشغول عبادت شو، شاه كه گاهي بيرون شهر مي‌آيد براي تفريح، مي‌گويم: يك جوان عابدي است برويم او را ببينيم. شاه را آنجا مي‌آورم، بعد مي‌گويم ببين، دخترت را به اين بده كه بگويند شاه مذهبي است. دخترش را به يك آدم عارفي داد، بعد هم خانه و زندگي برايش مي‌‌خريم. تو شاه هستي! نصف روز مي‌توانيم همه زندگي‌اش را بخريم. اين جوان هم عاشق بود گفت: باشد. رفت و در يك غاري مشغول عبادت شد و اين آقاي دلال هم كه در دربار بود، برنامه ريخت، يك روز شاه را برد بيرون شهر و در غار او را برد و ديد جوان دارد نماز مي‌خواند. مثلاً «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‏»

ديد دلال شاه را آورده است. «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» گفت: اعلي حضرت تشريف آوردند. نگاه به اعلي حضرت نكرد. دوباره گفت: «اللَّهُ أَكْبَر»! ايستاد، دو ركعتي بعدي، دو ركعتي سوم، هرچه ايستادند ديدند اصلاً نگاه نمي‌كند، شاه گفت: ولش كن، رفت. دلال ناراحت شد كه من با يك زحمتي شاه را در غار آوردم. تو چرا اعتنا نكردي؟ گفت: من تا آمدن شاه در غار، براي اين نماز مي‌خواندم كه شاه در غار بيايد، دخترش را به من بدهد. وقتي فهميدم نماز قلابي من اينقدر زور دارد كه شاه را به غار مي‌كشد از آنجا ديگر تصميم گرفتم نماز جدي بخوانم. تا آمدن شاه نماز من قلابي بود، به عشق دخترش بود. اما بوي اسلام به ما خورد، در ايران شاه سرنگون شد، صدام رفت، بني صدر رفت، منافقين در به در شدند. در مقابل همه‌ي توطئه‌ها، فقط بويي از اسلام… حالا اگر به مغز اسلام برسيم چه مي‌شود؟ يعني اين بركاتي كه گير ما آمده نسيمي از اسلام در ايران وزيد. حالا اگر چه بشود، چه مي‌شود. نماز قلابي‌اش شاه را به غار كشيد، حالا حقيقي‌اش باشد چه مي‌شود.

7- نماز، ناهي از منكرات

يك سؤال اين است كه يك آيه است ايراني‌ها حفظ هستند، نصفش را من مي‌گويم، نصفش را شما بگوييد. («إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر») (عنكبوت/45) نماز انسان را از فحشا و منكر باز مي‌دارد. مي‌گويد: آقا ما سراغ داريم، نمازخوان‌هايي را كه خلافكار هستند. اين هم جوابش چيست؟ («تنهي») نمي‌گويد: «تَمنَع» نمي‌گويد: نماز جلوي فحشا و منكر را مي‌گيرد. («تنهي») يعني هي مي‌زند. («تنهي») يعني هي مي‌زند. مثل پليس، پليس لب چهارراه هي مي‌زند كه خلاف نكن اما معنايش اين نيست كه هرجا پليس است نشود خلاف كرد. ممكن است پليس هم باشد باز هم آدم خلاف كند. منتهي پليس هي مي‌زند. يا نمي‌گذارد، يا اگر هم رد شدي، سوت مي‌كشد جريمه‌ات مي‌كند. قرآن نمي‌گويد: «إِنَّ الصَّلاةَ مانعٌ»، «مانعةٌ»، «إِنَّ الصَّلاةَ تمنع» نمي‌گويد نماز مانع است. مثلاً لباس سفيد، كسي كه لباس سفيد بپوشد، خودش روي زمين سياه نمي‌نشيند، نه معنايش اين است كه نمي‌شود نشست، مي‌شود آدم لباس سفيد بوشد، روي زمين سياه هم بنشيند.

يك كسي خربزه مي‌خورد مي‌گفتند: خربزه نخور! سرما خوردي، خربزه نخور. گفت: من هم سرما مي‌خورم، هم خربزه مي‌خورم. مي‌شود انسان بگويد: پليس هست، باز هم رد مي‌شوم.  لباس سفيد است روي زمين خاكي مي‌نشينم، نماز مي‌خوانم، گناه هم مي‌كنم. نماز مانع نيست كه دست و پاي آدم را قفل كند. ولي هي مي‌زند مي‌گويد: خلاف كردي. يا نكن يا اگر خلاف كردي، زودتر مسجد برو و توبه كن.

خوب ديگر چه؟ ببينيد وقتي مي‌گويند نماز آدم را از فحشا و منكر باز مي‌دارد، نماز خوان بايد لباسش، مكانش، آبي كه وضو مي‌گيرد حلال باشد. وقتي گفتند حلال باشد، پس بايد تجاوز به مال مردم نكند. اگر لباسش غصبي باشد، مكانش غصبي باشد، آبي كه وضو مي‌گيرد غصبي باشد، يعني خود حلال بودن، يك سري گناهان را از ذهن آدم پاك مي‌كند. وقتي مي‌گويد: پاك باشد، يعني انسان را از آلودگي دور مي‌كند. وقتي مي‌گويند: اخلاص داشته باش. يعني از رياكاري و خودنمايي و سمعه كنار برو. وقتي مي‌گويد: رو به قبله، يعني توجه به سوي ديگر نكن. وقتي مي‌گويد: پيشاني‌ات را به خاك بمال. يعني تو را از تكبر دور مي‌كند. وقتي مي‌گويد: پوشش نماز بايد اينچنين باشد يعني تو را از برهنگي و بي حيايي حفظ مي‌كند. وقتي مي‌گويد: پيشنماز بايد عادل باشد، يعني افرادي را از فسق و خلاف باز مي‌دارد. وقتي مي‌گويد: برو مسجد نماز بخوان، يعني حق نداري يك آدم گوشه‌گير منزوي باشي. يعني تمام شرطهايي كه در عبادت است، در انسان‌سازي انسان مؤثر است.

آقا نمي‌شود ما خودمان از خدا تشكر كنيم؟ نه! اگر هركسي به زبان خودش تشكر كند، در خرافات پيش هركسي بافته‌هاي خودش را به اسم عبادت مي‌گويد. بافته‌هاي خودش را به اسم عبادت، آنوقت بعد مشكل مي‌شود. يك شعري مثنوي دارد، معروف است. البته شعر درست نيست. با قرآن مخالف است. ديد موسي آن… هركس بلد است بگويد.

«ديد موسي آن شباني را به راه» يك چوپاني داشت با خدا مناجات مي‌كرد، خدايا كجا هستي؟ سرت را شانه كنم، لباس خوب به تو بپوشانم. قربانت بروم، حضرت موسي گفت اين دري وري‌ها را نگو. او هم حالش گرفته شد و گفتگويش با خدا قطع شد، خدا به موسي دعوا كرد. كه چرا بنده‌ي ما را از ما جدا كردي؟ برو بگو هرچه مي‌خواهي بگويي، بگو.

«ما درون را بنگريم و خال را ني برون را بنگريم و قال را…» اين شعر را مثنوي گفته در كتاب‌ها درسي آموزش و پرورش هم آمده است. اين شعر ضد قرآن است. چرا؟ چون در قرآن يك آيه داريم، تند ترين آيات قرآن است. خدا به هستي مي‌گويد: متلاشي شويد. هستي، آسمان بشكاف. («تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ») (مريم/90) نزديك است آسمان‌ها بشكافد. چه شده؟ («وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» )زمين تو هم بشكاف، («وَ تَخِرُّ الْجِبال») كوهها شما هم بشكافيد. چه خبر شده؟ زمين و آسمان و كوه بشكافند چه شد؟ مي‌گويد: («أَن دَعَوْاْ لِلرَّحْمَانِ وَلَدًا») (مريم/91) يك كسي گفت: خدا اولاد دارد. يعني اگر كسي خرافه بگويد، حرف باطل بزند، زمين و آسمان بشكافد، جا دارد.

حالا يك چوپان دري وري گفته، موسي هم طبق مأموريتش بايد بگويد آقاجان، دري وري نگو. خدا بايد به موسي بگويد، آفرين! عوض اينكه به موسي بگويد: آفرين، به موسي بگويد: برو بگو، دلت تنگت هرچه مي‌خواهد بگويد. خوب اگر هركس هرچه مي‌خواهد بگويد، بگويد، پس خاصيت موسي چيست؟ مثل يك پليس راه بگويد، بايست هر ماشيني هر سمت خواست برود، برود. بوقم! من بشكه‌ام! به پليس بگوييم: آقا، اينجا بايست ولي هركس هر سمتي مي‌خواهد برود، برود. يعني چه؟ يعني تو لغو هستي.

گاهي وقتها اين شعرا اينطوري هستند. گاهي دلش به حال يك چوپان مي‌سوزد، بعثت انبيا را زير سؤال مي‌برد. اصلاً مي‌داني اين شعر مذهبي با تمام فقه ما مخالف است. فقه ما مي‌گويد: رو به قبله نماز بخوان، طبق اين شعر مثنوي نماز قبله  نمي‌خواهد. به هر سمت مي‌خواهي نماز بخوان. ما درون را بنگريم و حال را، لازم نيست رو به قبله! اصلاً لازم نيست به روي مكه، يك مكعب درست كن و دور آن تاب بخور.

8- خطر خرافات و تفسير به رأي

اگر بگوييم: هركسي هر طور دلش مي‌خواهد عبادت كند، راه خرافات باز مي‌شود، هركسي سليقه‌هايش را مي‌چپاند در دين… مثل تفسير به رأي مي‌شود. اينكه مي‌گويند: تفسير به رأي حرام است، خطرناك است، مي‌دانيد چيست؟ تفسير به رأي غير از استفاده از قرآن است. من يك مثل بزنم، تفسير به رأي از آيه درنمي‌آيد. در آيه مي‌چپاني. استنباط از قرآن، استنطاق از قرآن. فرق است از چاه آب بكشيم يا چاه خشك را در آن آب بريزيم. آب كشيدن از چاه درست است. آب ريختن در چاه خشك درست نيست. تفسير به رأي يعني آيه اين را نمي‌گويد، تو يك سليقه‌اي در آيه مي‌چپاني. مثل چه؟ مي‌گويد: ماه رمضان («كُلُوا وَ اشْرَبُوا» )بخوريد، بياشاميد («حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ») (بقره/187) تا سفيده‌ي فجر. شب‌هاي ماه رمضان بخوريد تا سفيده، سفيده كه زد نخوريد.

آنوقت آن عارف آمده مي‌گويد؟ يعني هرچه مي‌خواهيد خوش باش. خوش باش، خوش باش، خوش باش، تا سفيدي ريش، همينكه ريش سغيد شد ديگر حيا كن. بابا اين آيه ريش را نمي‌گويد. اين آيه مي‌گويد: مدت غذا خوردن شبهاي ماه رمضان تا طلوع فجر است. تا خط سفيد پيدا شد، خط سفيد يعني خط سفيد در آسمان. اين گفته خط سفيد يعني ريش سفيد، يعني خوش باش و خوش باش، همينكه موي سفيد پيدا شد ديگر حيا كن. خوب اين كجاي آيه مي‌گويد، مويت كه سفيد شد حيا كن.

اين را تفسير به رأي مي‌گويند. يعني آدم يك سليقه‌ي شخصي را فرو مي كند در آيه، تفسير به رأي حرام است. و لذا مفسر بايد حتماً حداقل 20 سال درس خوانده باشد. كساني كه تفسير مي‌گويند و درس نخوانده‌اند، اگر از رو بخوانند طوري نيست. اما اگر خودشان از آيه استفاده مي‌كنند، من تعجب مي‌كنم، اين خطهاي مستقيم وسط خيابان كارشناس مي‌خواهد. هر پليسي حق ندارد وسط خيابان خط بكشد. بابا خط صاف كارشناس دارد. اين دندان ما يازده رقم پزشك دندان پزشك متخصص دارد. يعني اسلام به اندازه يك دندان نمي‌ارزد؟ هركسي تفسير بگويد. قديم حديث هم مي‌خواستند نقل كنند، از علما اجازه نقل حديث مي‌گرفتند. كسي حق نداشت هر طوري مي‌خواست حديث بگويد. چگونه عبادت كنيم، ديگر وقت ما تمام شد.

خدايا هرچه بر عمرم مي‌گذرد، توجه من به اين آيه بيشتر مي‌شود. خيلي اين آيه مهم است. خيلي مهم است. من در قنوت نمازم اين آيه را تكرار مي‌كنم، مي‌گويم: «ربَّنَا اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم‏» چون هركسي يك راهي مي‌رود و خيال هم مي‌كند راهش درست است. با قرآن متر مي‌كنيم، مي‌گوييم: ما از مثنوي بالاتر نداريم. ولي شعر مثنوي را با قرآن متر مي‌كنيم، مي‌بينيم پايين افتاد، ما بايد حتي حديث‌هاي امام صادق، امام صادق فرمود: حديث‌هاي ما را هم با قرآن متر كنيد. اگر ضد قرآن بود، به ديوار بزنيد. محور بايد قرآن باشد، و قرآن شناس. روايات، شعر، تاريخ، هرچه شنيديد با قرآن متر كنيد. ضد قرآن بود، كنار بزنيد. طبق قرآن بود روي چشم!

خدايا ما را به راه مستقيم هدايت بفرما. قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. بيننده‌ها داريد به شب قدر نزديك مي‌شويد، خدايا ‌هرچه شب قدر براي خوبان تاريخ مقدر مي‌كني، به آبروي امام حسني كه روز تولدش بحث پخش مي‌شود، به آبروي امام حسن و برادرش و جدش، و پدرش آنچه شب قدر براي خوبان تاريخ مقدر مي‌كني، براي همه‌ي ما مقدر بفرما.

‏«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1922
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست