responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 193

موضوع: الگوي خانواده در قرآن

تاريخ پخش: 20/10/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در جلسه‌ي قبل بحثي داشتيم به مناسبت روز خانواده براي انجمن اوليا و مربيان. اينكه روز خانواده مي‌گويند، به مناسبت سوره‌ي («هل اتي») است كه مي‌فرمايد: («اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ‏ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا – إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا») (انسان/8و9) قصه‌اش را زياد شنيده‌ايد. من خيلي فشرده بگويم. خانواده‌ي نمونه؛ امام حسن و امام حسين (ع) كوچك بودند مريض شدند. پيغمبر با جمعيت به عيادت آمدند.

1- توجه خانواده به سلامتي فرزندان

 پيشنهاد شد به اميرالمومنين كه براي سلامتي بچه‌ها نذر كن. نذر كردند كه اگر خدا بچه‌ها را شفا داد، روزه بگيرند. بچه‌ها سالم شدند. فاطمه‌ي زهرا و اميرالمومنين (سلام الله عليهما) روزه گرفتند. غذا هم در خانه نبود. گندمي يا جويي تهيه شد و آرد شد و نان شد و افطار شد و نماز را خواندند تا رفتند افطار كنند، ديدند كسي در را مي‌زند. كيست؟ مسكين. غذا را دادند. با آب افطار كردند. باز فردا روزه گرفتند. چون 3 روز روزه نذر كرده بودند. 3 روز روزه بگيرند. شب دوم همين صحنه پيش آمد تا رفتند افطار كنند يتيم در را زد. شب سوم اسير. مهم اين است كه مي‌گويند: («إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ») ما براي خدا به شما كمك مي‌كنيم. («لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا») نه جزا مي‌خواهيم. نه تشكر. در اين آيه نكات قرآني است. به عنوان درس‌هايي از قرآن عنايت كنيد.

1- («يُطْعِمُونَ») فعل مضارع است. يعني كارشان اين بود. نه تصادف! آخر گاهي وقت‌ها يك كسي غذا مي‌دهد. اما تصادف است. حالا باباش مرده، مادرش مرده آمدند تشييع جنازه مجبور است اينها را برگرداند غذا بدهد. ايشان سور به كسي نمي‌دهد. منتها چون بابايش مرده ديگر مجبور شده. ولي («يُطْعِمُونَ») فعل مضارع يعني كارش اين است. يعني اينطور نبود يك حادثه شد، اصلاً كار اهل بيت اطعام بود. اين يك.

2- با دست خود نه واسطه. اين هم مهم است. گاهي وقت‌ها يك كسي به كسي پول مي‌دهد مي‌گويد: برو غذا بده. ما حوصله‌ي ظرف‌شويي و اينكه مردم بيايند خانه نداريم. همينطور مي‌خواهي افطاري بدهي بيا اين پول را بگير به ده نفر افطاري بده. ولي كسي در خانه‌ي من نيايد. يعني حاضر نيست با دست خودش. مثل اينها كه وصيت مي‌كنند بعد از مرگ من. هنر اين است كه تا هستي بدهي.

2- احسان به نيازمندان از روي محبت و علاقه

3- («عَلىَ‏ حُبِّهِ») سه تا معنا دارد. يا «حب الله»، يا «حب الفقير»، و «حب المسكين»، يا «حب الطعام». يعني به خاطر علاقه به خدا غذا مي‌دهند. («حُبّه») يعني حب به خدا. يا «حب المسكين» چون مسكين را دوست دارند به او مي‌دهند. يا «حبّ الطعام» خودم غذا مي‌خواهم. گرسنه‌ هستم. دم افطار آدم غذا را دوست دارد. يعني غذايي را كه دوست داريم مي‌دهيم. نه چون زيادي آمده. گاهي آدم به فقير غذا مي‌دهد. اما اين فقير را دوست ندارد. («وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ») حب خدا، حب مسكين، حب طعام

4- از تكرار ناراحت نشدند. از تكرار نگران نشدند. اين خانواده مهم است. آخر يك وقت مي‌گويد: خوبه! برو تو ديگر حوصله‌ام نمي‌رسد. اين تكرار شد. مسكين، يتيم، اسير.

5- («انما») يعني فقط. («انما») يعني فقط. كلمه‌ي («انما») يعني فقط. («إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ» «لَا نُرِيدُ») يعني در دل هم توقعي نداريم. نه در دل توقعي داريم. («لَا نُرِيدُ مِنكمُ» )نه جزا، نه پاداش مي‌خواهيم. نه تشكر. («وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ‏ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنمََّا.. . ») به اين مناسبت مي‌گويند: روز خانواده. حالا من يك چيزي را گفتم. ولي چون تاريخش گذشته مي‌خواهم اينجا تكرار كنم براي آدم‌هايي كه فكر نكنند اگر براي خدا كار بكنند عمرشان تلف مي‌شود. شما براي خدا كار كن. چند برابر براي تو مي‌رسد. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

1- براي خدا دادي. پانزده تا چيز مي‌ريزد روي سرت. بشماريد. («فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ») (انسان/11) خداوند از شر قيامت اينها را نجات داد. 2-(«نَضْرَةً وَ سُرُوراً») (انسان/11) شادي قيامت را خدا به اينها داد. 3- («جَنَّةً وَ حَرِيرًا») (انسان/12) بهشت و لباس حرير ابريشم. («لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا») (انسان/13) هواي مطلوب، نه شمس و خورشيد و نه زمهرير و سرد. («قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا») (انسان/14) شاخه‌هاي پر از ميوه در دسترس. («وَ أَكْوَابٍ كاَنَتْ قَوَارِيرَا») (انسان/15) تاب مي‌خورند دور اينها با ظرف‌هاي چنين و چناني. («مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً») (انسان/17) آبي كه مي‌نوشند معطر است. («تُسَمَّى‏ سَلْسَبِيلًا») (انسان/18) چشمه‌اي به نام چشمه‌ي سلسبيل از آن استفاده مي‌كنند. («لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا») (انسان/19) دور اينها كارگزاراني تاب مي‌خورند براي پذيرايي نگاهشان مي‌كني مثل دُرّ پخش شده. («نعيماً») پر از نعمت. حكومت بزرگ. لباس ابريشم. دستبندهاي نقره‌اي. («شَرَابًا طَهُورًا») (انسان/21) چندتا شد؟ 14- 15 تا چيزي به شما مي‌دهيم.

3- پاداش و سپاس الهي، به دنبال كارهاي خالصانه

بعد به اينها گفتند: («إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا») (انسان/22) ــ («لا نريد منكم جزا… إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً» «لا نريد منكم شكور.. . وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا») گرفتي چه شد؟ اينها گفتند: جزا نمي‌خواهيم. خدا گفت: حالا كه جزا نمي‌خواهي 14 چيز به تو مي‌دهم اين جزاي شما. («لا نريد منكم جزا… إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً» «لا نريد منكم شكور.. . وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا») شكور نمي‌خواهيم. مشكور! جزا نمي‌خواهيم. جزا! گرفتيد چه مي‌خواهم بگويم؟ مي‌خواهم بگويم: اگر كسي براي خدا كار كرد.. .

در آستانه‌ي محرم اين بحث را گوش مي‌دهيد. هيئتي‌ها براي خدا عزاداري كنيد. برويد از فكر اين بيرون كه علامت ما چند تا پره؟ چند تا ديگه؟ چند تا گوسفنده؟ هيئت ما يك سرش كجاست. يك سرش كجاست؟ چه كساني در هيئت ما مي‌آيند؟ مداح ما كيه؟ واعظ ما كيه؟ از اين حرف‌ها برو بيرون. براي رضاي خدا نيتت را خالص كن، چند برابر آنچه را كه مي‌خواهي خدا به تو مي‌دهد. اينها گفتند: جزا نمي‌خواهيم. خدا 14- 15 رقم جزا به آن‌ها داد. گفتند: تشكر نمي‌خواهيم. 14-15رقم تشكر از آنها شد. («لا نريد منكم جزا.. . إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً» «لا نريد منكم شكور.. . وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا») اين خودش يك درس است. خانواده اين كه مي‌گويند.. . حالا.. .

راجع به خانواده چند تا مسئله هست بايد بگويم. اول كه بايد دعا كنيم. اين خانواده همه‌اش به روانشناسي و روانكاوي نيست. يك خرده بايد دعا كرد. يك خرده دعا بخوانم. در قرآن داريم: خدايا نسل طيب به من بده: («ذُرِّيَّةً طَيِّبَة») (آل‌عمران/38) («أَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيَّتي‏») (احقاف/15) خدايا ذريه من را اصلاح كن. نسل من را اصلاح كن. («رَبِّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏») (ابراهيم/40) خدايا من را مقيم نماز قرار بده و من ذريتي. حالا صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

4- شفقت و دلسوزي خانواده در قبال فرزندان

خانواده بايد دلش به حال بچه‌اش بسوزد. خيلي به آموزش و پرورش تكيه نكنيم. ما فكر مي‌كنيم بچه‌مان را كه مي‌فرستيم به مدرسه ديگر مسئول هم آموزش و پرورش است. سه چيز در بچه اثر دارد. يكي خانواده، يكي معلم و مدرسه، يكي هم جامعه، خيابان، صدا و سيما، جامعه! يعني چيزهاي مختلفي در تعليم و تربيت اثر دارد. ولي نقش خانواده خيلي زياد است. ما از بچه‌ها سوال كرديم كه نماز را كجا ياد گرفتيد؟ يعني ستاد نماز اين سوال را كرد؟ سه تا جدول گذاشتيم. گفتيم: يكي را علامت بزنند. نماز كجا ياد گرفتي؟ خانه يا مدرسه يا مسجد؟ اكثراً گفتند: خانه! گفتيم: از پدر يا مادر؟ اكثراً گفتند: مادر. مادر نقش مهمي دارد. تربيت يك دختر مساوي است با چند تا پسر. روايت ديشب ديدم كه امام نمي‌گفت: خدايا بچه‌ي من قدش چه طور باشد. شكلش چه طور باشد. آخر معمولاً زنها كه پاي تلويزيون نشستند يك بچه‌ي خوشگل كه مي‌بينند مي‌گويند: واي واي واي! دلم مي‌خواهد يك بچه مثل اين! يعني بچه‌ها را كيلويي قبول مي‌كنند. اگر خوشگل باشد. تپل باشد. مي‌گويد: واي واي واي! من مي‌خواهم بچه‌ام مثل اين باشد. حديث داريم امام هرگز نمي‌گفت: بچه‌ام مثل كي باشد. قدش چه طور باشد. چشمش چه طور باشد. ابرويش چه طور باشد. مي‌گفت: خدايا بچه‌من بچه‌ي نسل پاكي باشد. دلسوزي! قرآن مي‌گويد: در بهشت اهل بهشت از هم مي‌پرسند: خوب چطور شد شما بهشتي شدي؟ يكي از جواب‌ها اين است. مي‌گويند: («كُنَّا قَبْلُ في‏ أَهْلِنا مُشْفِقينَ») (طور/26) ما در خانواده‌مان دلهره داشتيم.

5- كم توجهي خانواده‌ها به نماز فرزندان در مدارس

حضرت عباسي پانزده شانزده سال است در آموزش و پرورش نماز جماعت هم به پا مي‌شود. كدام يك از شما كه الآن پاي تلويزيون حرف‌هاي من را مي‌شنويد، راستش را بگوييد. كدام يك از شما زنگ زديد. الو مدرسه؟ سلام عليكم. خانم فلان؟ آقاي فلان؟ من دخترم مدرسه‌ي شما است. يا پسرم مدرسه‌ي شما است. از اينكه نماز جماعت در مدرسه برقرار مي‌كنيد من به عنوان مادر يا پدر اين بچه از شماي معلم، مربي، دبير، آموزگار در تلفن از شما تشكر مي‌كنم. يك تلفن تشكر كرديد كه آموزش و پرورش نماز جماعت برپا مي‌كند؟ 40 هزار نماز جماعت در آموزش و پرورش هست كه اينها چند سال پيش نبود. يك تلفن! نمي‌گوييم: 40 هزارتا، 4 هزارتا تلفن، 400 تا تلفن، 40 تا تلفن شده تشكر كند؟ ببين اين پدر و مادرها وا مي‌روند. حالا فردا اگر اين 40 هزارتا تعطيل شد. يك نفر الو آقا شما در مدسه‌تان نماز جماعت بود. چطور حالا تعطيل شد؟ ببين ما نسبت به عمود دين، بحث را مي‌دانيد چه موقع گوش مي‌دهيد؟ اول محرم! مي‌خواهي بگويم: نماز چيست؟ امام حسين دو ركعت نماز كه خواند 30 تا تير به او رها شد. چون نماز امام حسين چهار ركعتي نبود. دو ركعتي بود. چون نماز مسافر بود. سي و چهارتا كلمه امام حسين گفت. سي تا تير به او زدند. يعني هر يك كلمه يك تير. علني هم آمد نماز بخواند. امام حسين مي‌توانست در خيمه نماز بخواند. چون چند بار آمد در خيمه احوال امام سجاد را پرسيد در روز عاشورا. مي‌توانست يكبار هم كه مي‌آيد در خيمه بگويد: الله اكبر! دو ركعت را بخواند. مخصوصاً روبروي جمعيت خواند كه بگويد: نماز! آن وقت شما عزادار امام حسين در اين پانزده سال يك تلفن نكردي. تشكر نكردي. اگر نماز جماعت آموزش و پرورش تعطيل شود يكي آخ نمي‌گويد. ولي بعضي‌ها در بازي. مثلاً الآن بازي فوتبال اگر 90 دقيقه است. 85 دقيقه‌اش پخش شود. 5 دقيقه قطع شود فوتباليست‌ها از حق خودشان دفاع مي‌كنند. نمي‌گويم: كار آنها بد است. بالاخره مي‌گويند: آقا چرا 5 دقيقه از برنامه‌ي ما حذف شد؟ اما نماز جماعت حذف بشود. هيچ‌كس، هيچ، آب از آب تكان نمي‌خورد. يك مقداري بايد دلمان بسوزد. قرآن مي‌گويد: رمز، كليد بهشت اين است كه («كُنَّا قَبْلُ في‏ أَهْلِنا مُشْفِقينَ») (طور/26) آيه‌ي قرآن است كه خواندم. يعني ما دلمان مي‌سوخت. سوز! قرآن بخوانم. از خودم حرف نزنم. قرآن مي‌گويد: پيغمبر سوز داشت. («حَريصٌ عَلَيْكُمْ») (توبه/28) حرص مي‌زد. («لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك‏») (شعراء/3) مي‌سوزي. ما قرآن را نفرستاديم كه («لِتَشْقى‏») (طه/2) خودت را به مشقت بياندازي. («فَلا تَأْس‏») (مائده/26) اينقدر حرص نخور. يعني پيغمبر مي‌سوخت. ما پدر و مادرها مي‌گوييم: شد شد. نشد، نشد. يك مقداري بايد خانواده‌ها حساس باشند. وسايل فساد زياد شده. همه رقم سي‌دي در دسترس است. همه‌ي دام‌ها براي شكار نسل نو است. پدر و مادرها بايد حواسشان را جمع كنند. حواسشان را جمع كنند معنايش اين نيست كه حساس بشوند، به معناي اينكه به بچه‌شان سخت بگيرند. توجه كنند. يك خرده با بچه بنشينند و حرف بزنند. يك خرده با بچه بيشتر رفيق شوند. با بچه مشورت كنند. حساب نكنند بچه نمي‌فهمد. بچه‌ها خوب مي‌فهمند. توقع‌شان هم اين است كه… حديث داريم امام هيچ‌وقت نمي‌گفت: بچه ‌من قد و قامت و شكلش چطور باشد.

6- دوري از تحقير و استبداد در خانواده

خانواده‌ي الگو چه خانواده‌اي است؟ استبداد نباشد و مشورت باشد. ابراهيم صد ساله با بچه‌ي سيزده‌ ساله‌اش مشورت مي‌كرد. مي‌گويد: («فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏») (صافات/102) اصلاً امام حسين كه به كربلا مي‌رود، چون در آستانه‌ي محرم بحث را گوش مي‌دهيد بد نيست بشنويد. يك بچه‌ي سيزده ساله بود. پسر امام حسن مجتبي كه امام حسين عمويش مي‌شد. به نام حضرت قاسم(ع) اين بچه‌ي سيزده ساله بود. الله اكبر! چطور تربيت مي‌كردند؟ امام حسين فرمود: عموجان بيا. مرگ را چطور مي‌بيني؟ فرمود: از عسل شيرين‌تر. دروغ گفت؟ اصلاً، اين حضرت قاسم دروغ مي‌گويد؟ زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال. اگر دروغ بگويد امام حسين اين دروغ را مي‌پذيرد؟ آنكه گفت: از عسل شيرين‌تر، راست گفت و امام حسين هم پذيرفت. اين يعني چه؟ يعني اگر بنا باشد حكومت دست نااهل باشد اين زندگي ارزش ندارد. زندگي ارزش دارد كه رييس من يك آدم به درد بخوري باشد. اگر بنا باشد حكومت دست يزيد باشد اين زندگي ارزش ندارد. مرگ از عسل شيرين‌تر است. يعني اينها اينقدر رشد سياسي دارند. بچه‌هايمان را با رشد سياسي حكومت دست چه كسي است؟ شجاع، رشد سياسي… بعضي‌ها رشد سياسي دارند. ولي ترسو هستند. پايشان را در جبهه نمي‌گذارند ولي در همه روزنامه‌ها نقادي مي‌كند. عليه او هرچه مي‌خواهد مي‌نويسد اما خودش پايش را در جبهه نمي‌گذارد. هم شجاع، هم سياسي، هم بندگي، هم ولايت پذيري، مي‌گويد: عموجان هرچه تو مي‌گويي. خوب امام حسن است ديگر. امام حسن است. پاي بندي به ارزش‌هاي اصلي. آن وقت امام حسين بچه‌اش را محك مي‌زند. نظر شما چيست؟ بچه‌مان چه چيزي را دوست دارد؟ چه شغلي را دوست دارد؟ مي‌خواهد چه كند؟ چه ورزشي دوست دارد؟ چه كتابي دوست دارد؟ اين بچه‌مان را با يك چند نفر آدم خوب آشنا كنيم. حديث داريم پول كه مي‌خواهي به فقير بدهي، خودت به فقير نده. به بچه‌ات بده بگو: تو به فقير بده. يعني اين كمك به فقير را به يك نسل بعد هم منتقل كن.

7- نقش فرزندان امام حسين (عليه‌السلام) در حفظ واقعه عاشورا

امام حسين به چه دليل بچه‌هايش را برد؟ نقش بچه‌ها در كربلا چيست؟ 1- بيايند ببينند. بچه بايد با سختي‌ها آشنا شود. نه آخر بچه‌ي من غصه مي‌خورد. خوب غصه بخورد. آخر بچه‌ي من روزه مي‌گيرد رنگش زرد مي‌شود. بسمه تعالي رنگش زرد شود. اصلاً روزه براي اين است كه رنگمان زرد شود. بله اگر خطري متوجه مي‌شود اسلام اجازه نمي‌دهد. مي‌گويد: بخورد. اما صرف اينكه بچه‌ام، بچه‌ام يك خرده علاقه‌ها… حديث داريم واي به پدران و مادران دوره‌ي آخر زمان. پرسيدند: آقا پدر و مادرهاي كافر؟ فرمود: نه! پدر و مادرهاي مسلمان. اما بچه‌هايشان را خوب تربيت نمي‌كنند. حتي اگر بچه‌شان هم بخواهد راه حق برود. مي‌گويد: نمي‌خواهد بروي. مثلاً بچه مي‌خواهد برود معتكف شود. مي‌خواهد به جبهه برود. پدر مي‌گويد: نه! بچه‌اش مي‌خواهد به مسجد برود. مي‌گويد: نمي‌خواهد بروي مسجد! بنشين در خانه و درست را بخوان. بچه مي‌خواهد عزاداري كند. نمي‌خواهد. بچه‌ها خودشان خوب حق را مي‌فهمند. استعداد زياد است.

امام حسين بچه‌ها را برد 1- بچه‌ها صحنه را ببينند. با چشم‌هايشان فيلم برداري كنند. با گوش‌هايشان ضبط كنند. آن زمان كه صدا و سيما فقط دوربين نبود. يك مشت بچه را برد اينها همه فيلم برداري كردند از صحنه‌ي كربلا. حرف‌ها را شنيدند. عكس‌ها را هم ديدند. بعد هر بچه‌اي در هر منطقه مي‌گفتند: آقازاده تو هم در كربلا بودي؟ مي‌گفت: بله! بودم. قصه چه بود؟ شروع مي‌كرد و مي‌گفت. روضه خوان تربيت مي‌كرد. نقش بچه‌ها اين بود كه تاريخ كربلا را حفظ كردند. حالا ببينيد بچه چطور بود؟ الله اكبر! الله اكبر! امام حسين را شهيد كردند. بچه را… خانواده‌ها گوش بدهيد. توجه كنيد چه عرض مي‌كنم. امام حسين را كربلا شهيد مي‌كنند. زن و بچه را اسير مي‌كنند. كوفه و شام در دربار كه مي‌روند يكي از يكي از بچه‌ها مي‌پرسد: اوضاع چه طور است؟ مي‌خواست بگويد: كشتند. بردنش. مي‌خواست گريه كند. گفت: اوضاع خيلي خوب است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى‏» (بحارالانوار/ج45/ص110) به عدد دانه‌هاي شن الحمدلله! ما تازه پيرمردهايمان بعد از هزار و چهارصد سال، پيرزن‌هايمان بعد از هزار و چهارصد سال مي‌گويد: صدهزار بار شكر. صد هزار تا يعني چه؟ يعني يك مشت شن. آخر شما يك مشت شن برداري مي‌شود صد هزارتا، شن‌هاي ريز. اين بعد از هزار و چهار صد سال مي‌گويد: يك مشت شن الحمدلله! دختر كوچولو كه رفته كربلا بابايش را با چشمش ديده است، ديده كه شهيد كردند مي‌گويد: الحمدلله به عدد تمام دانه‌هاي شن! «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى‏» ظرفيت را مي‌بينيد. اين رقمي بايد بچه را تربيت كرد. ما الآن بچه‌هايمان نگاهشان مي‌كني… فكر خيلي بايد بلند باشد. تيز هوشي! فاطمه‌ي زهرا چطور بچه تربيت مي‌كرد؟ برايتان بگويم. بحث خانواده است ديگر.

فاطمه‌ي زهرا به امام حسن مي‌گفت: برو مسجد ببين بابايت چه مي‌گويد؟ به مسجد مي‌رفت. كوچولو بود. حرف‌هاي بابا را مي‌شنيد. مي‌گفت: بابايت چه گفت؟ آنوقت آنچه اميرالمومنين در مسجد گفته امام حسن براي مادرش نقل مي‌كرد. نبايد يك مادر از بچه‌اش بپرسد كه خوب در خيابان چه ديدي؟ عروسي چه كساني بودند؟ چه چيزي خوردي؟ چه كساني آمده بودند؟ چه لباسي پوشيده بودند؟ پدرت چه گفت؟ پيغمبر بچه‌هايش را برد براي دعا، براي آمين گفتن. حديث داريم امام باقر وقتي مي‌خواست دعا كند، خود همين امام باقر(ع) كوچولو بود ودر كربلا بود، امام پنجم، چون امام سجاد بود. امام باقر هم بود. منتها امام باقر تقريباً سه چهار سالش بود. كوچولو بود در كربلا بود. يعني امام باقر صحنه‌ي كربلا را ديده بود. بچه‌ها بايد صحنه‌ها را ببينند. با بچه‌ها بايد مشورت بشود. حتي حديث داريم هركس بچه دارد خودش هم بچه شود. بچه‌ها را بايد با بزرگان دين آشنا كنيم. با برنامه‌هاي ديني آشنا كنيم.

اين خاطره را در ذهنم هست گفتم. منتها نمي‌دانم در تلويزيون گفتم يا در سخنراني‌ها؟ چون ما هرروزي هم چندتا سخنراني با كم و زيادش داريم. يك چيزهايي را كه گفتم نمي‌دانم كجا گفتم. ولي اين را گفتم. بابايي به بچه‌اش پول داد. گفت: برو مدرسه. حالا آن زمان مثلاً 5 ريال بود. قصه براي زمان شاه است. شايد 40 سال پيش. 5 ريال داد گفت: پول جيبي. ظهر كه آمد گفت: آقاجان! اين 5 ريال را به فقير دادم. گفتم: بارك الله! بيا آقاجان قرآن را بياور. قرآن را آورد. گفتم: يك آيه در قرآن داريم («مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها») (انعام/160) هركس يك كار خوب بكند، خدا ده تا ثواب پاي آن مي‌نويسد. تو 5 ريال دادي. من مي‌خواهم 5 تومان به تو بدهم. 5 تومان ده برابر 5 ريال است. مي‌خواهم 50 ريال به تو بدهم. مي‌گفت: يك 50 ريالي به او دادم و بعد هم اين آيه را گفتم. اين رقمي بچه‌ها را با قرآن آشنا مي‌كنند. («مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها») متاسفانه ما وقتي هم سراغ قرآن مي‌رويم يك طور ديگر سراغ مي‌رويم. يك طوري كه نه در روايت آمده. نه در حديث آمده و به هر حال.

تقسيم كار؛ در خانه كار بايد تقسيم شود. فاطمه‌ي زهرا و اميرالمومنين پهلوي پيغمبر آمدند. گفتند: آقا ما زن و شوهر هستيم. در خانواده‌ي الگو، يك الگوي خانواده چيست؟ شما، چطوري كار كنيم؟ حضرت فرمود: كارهاي خانه براي حضرت زهراست. كارهاي بيرون خانه…

8- حكومت مرد در خانواده، نه تحكّم و زورگويي

اعتماد به همديگر: كجا بودي؟ به چه كسي تلفن كردي؟ چه حقي داشتي رفتي؟ مرد در خانه حق حكومت دارد اما حق تحكّم ندارد. فرق است بين حكومت و تحكّم. حكومت يعني مصلحت نيست اين كار را بكني. تو اينجا مي‌روي صلاح نيست. اين فاميل چنين است و آن فاميل چنان است. خانم اين جلسه رفتنش عوارض دارد، آسيب دارد، با يك چنين افرادي بايد ملاقات كني، يك چنين حرف‌هايي را مجبور مي‌شوي بزني، يك چنين حرف‌هايي را مجبور مي‌شوي گوش كني! حكومت يعني مصلحت انديشي! مرد در خانه حق حكومت دارد، يعني حق دارد طبق مصلحت به خانمش بگويد: اينجا برو و اينجا نرو! اما حق تحكم ندارد. چون مردم نه! چون منطقي مي‌گويم… چون حرفم حسابي است، گوش بده! نه چون مردم.

ساده گرفتن! رازداري! تغافل! گاهي وقت‌ها زن و شوهر از هم چيزي مي‌فهمند، تغافل يعني شترديدي نديدي! به روي خود نياوريد. گاهي آدم مي‌فهمد يك خبرهايي است. ولي به روي خود نياورد. خيلي جاها بايد به روي خود نياورد… نسبت به بچه‌ها هم همينطور است. چون اگر بچه بفهمد، كه پدرش فهميد كه يك چنين عيبي دارد، مي‌گويد: خوب! من كه آبرويم رفته است، پس بگذار يكباره بريزد. تغافل، رازداري، گفت و گو… در قرآن اينقدر («يا بني» «يا بني» )هست. در نهج‌البلاغه اينقدر «يا بني» «يا بني» هست. پسر عزيزم! پسر عزيزم! پسر عزيزم! اولادها را هم طبق آداب خودتان تربيت نكنيد. نگوييد: تو مثل من باش. مي‌گويد كه: «فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم» بچه‌‌ها براي زمان ديگري تربيت شده‌اند. يعني بچه طوري تربيت شود براي زمان آينده نه براي زمان امروز. خوب بس است.

انتخاب همسر، شيردادن، نامگذاري، آموزش، به ازدواج درآوردن، نظارت كردن، محبت كردن، تغافل، مشورت، ارزش دادن، فداكاري، تقسيم كار و لوس نبودن اينها چيزهايي است كه در خانه، در قرآن و روايات به ان سفارش شده است.

خدايا الگوي ما را پيغمبر و اهل بيت پيغمبر(ع) قرار بده. (الهي آمين) الگوهاي شرقي و غربي، كه سرشان به سنگ خورده است و آمار طلاق و رجوع به دادگاه خانواده، بي‌اعتنايي، از هم گسستگي نظام خانواده در غرب غوغا مي‌كند، خدايا ما را از اين آسيب‌هاي غربي و شرقي حفظ بفرما! (الهي آمين) از عزاداران تقاضا مي‌كنيم، ان‌شاءالله عزادري آنها طوري نباشد كه طول بكشد و نماز صبح قضا بشود، سخنراني‌ها طول بكشد. صداي طبل‌ها بلند نباشد كه مردم را اذيت كند. صداي بلندگوها، طبل‌ها… اگر مردم آزاري شود، گناه كبيره است. مردم آزاري گناه كبيره است. گاهي انسان با بلندگو، با شيپور، با طبل بي‌وقت زدن مردم آزاري است. عزاداري مقدس را با يك سري كارهاي اينگونه از بين نبريد. خدا اجرتان بدهد، در عزاداري شركت كنيد، بچه‌هايتان را به عزاداري ببريد، اما به مداحان هم سفارش مي‌كنيم، فقط حماسه نباشد، رشد حماسي با رشد عقلي بايد با هم باشد. اگر احساسات بالا رفت و عقل ايستاد اين ضرر است. عقل بالا رفت و احساسات نبود، ضرر است. عقل و احساس بايد با هم رشد كند. جلسات طولاني نشود، و عزاداري‌ها خالصانه باشد. نماز ظهر تاسوعا و عاشورا را فراموش نكنيد. نماز ايران كاري كرد كه در پاكستان هم روز عاشورا و در وسط خيابان نماز خواندند، نماز ايران كاري كرد كه سال قبل در هامبورگ هم، ببخشيد در نيويورك هم شيعيان در آمريكا در وسط خيابان نماز خواندند. نماز شما صادر شد. اين پرچم «اشهد انك قد اقمت الصلاة» كه براي امام حسين است و عزاداران امام حسين دست‌ گرفته‌اند، اين پرچم را نگذارند كه بخوابد. يك نماز با شكوه هركجا كه هستيم، اگر نزديك مسجد است، در مسجد و اگر فاصله داريم از مسجد، هر كجا هستيم. منتها به شرطي كه راهبندان نشود. كنار خيابان و يك قسمت از خيابان، عزاداري و نماز و همه مراسم بايد مانع عبور و مرور نشود، يعني نبايد ايجاد ترافيك كند كه ايجاد ترافيك هم گناه است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 193
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست