نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1934
موضوع: صرفه جويي در زندگي(1)
تاريخ پخش: 22/09/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در محضر مبارك عزيزاني هستيم كه بالاترين و بيشترين يا از بالاترين و از بيشترين خدمات را به جامعه دارند. نجات مسلمان! قرآن ميفرمايد: كسي يك مومني را يك نفسي را نجات بدهد، انگار همهي مردم كرهي زمين را نجات داده است. چون همهي مردم كرهي زمين از يك انسان هستند. پدر همهي ما آدم بوده است. هر انساني ظرفيت دارد كه يك آدم باشد و يك نسلي از او توليد شود. كار، خيلي كار مهمي است. اينكه ميگويم: كارتان مهم است. ميخواهم بگويم: نيت يك چنين كار مهمي را، حقوقتان را بگيريد، ولي نيتتان را نجات مسلمين قرار بدهيد. يعني شغلتان را با شغلهاي ديگر مقايسه نكنيد. آخر گاهي وقتها آدم در ادارهي دخانيات است. وقتي پير شد ميخواهد بميرد فكر ميكند، چه كردم؟ ميگويد: هيچي! ميلياردها نخ سيگار، به ريههاي سالم رساندم. خيلي زحمت كشيدي. خيلي زحمت كشيدي كه پولها آتش گرفت. لبها سياه شد. سينهها تنگي سينه گرفتند و شما هم عمرت فدا شد كه دود را به ريههاي سالم رساندي. خوب اين يك شغلي است كه آدم هيچ موقع آخر عمر افتخار نميكند. به اميد روزي كه اصلاً در كشور كارخانهي سيگارسازي و ادارهي دخانيات نداشته باشيم. اما يك وقت هم ميگويند: شما چهكارهاي؟ ميگويد: من پزشك هستم. آخر عمرش فكر ميكند، بالاخره چند هزار نفر مريض را نجات داده است؟ چند هزارتا آتش را خاموش كرد؟ افرادي ناجي غريق هستند، از غرق شدن نجات داد. اين يك لذت معنوي دارد.
1- لذت خدمت به بيماران و گرفتاران
يك خاطره برايتان بگويم. به خاطر شغلتان بعد بحثم، اين شغل شما بحث من نيست. بحث من يك بحث عمومي است. براي همهي مردم، كوچك و بزرگ، مدرسهاي و… ولي خوب براي قدر، ارزش كار شما اين مسئله را بگويم. در يكي از شهرستانهاي استان فارس، اين قصه قديمي است. بيماري نزد پزشك ميرود. پزشك وضع بيمار را كه ميبيند، احساس ميكند كه اين خطرناك است. ممكن است امشب بميرد. به بيمار نميگويد: كه وضع تو خطرناك است. فقط آدرس محل و خانهي بيمار را از همراه بيمار ميگيرد. شب كه ميخواهد به خانه برود، اين آقاي پزشك به خانمش اطلاع ميدهد كه من يك بيمار دارم كه ممكن است امشب بميرد. من ميخواهم امشب بروم و در خانهاش بمانم. اگر كاري دستم است كه اين را نجات بدهم، نجاتش بدهم. خوب خانم هم مثل خيلي از خانمها كه موافق هستند كه از حق خودشان براي نجات افراد، براي خدمت به افراد، ميرود و در را ميزند. همراه بيمار ميبيند كه پزشك عصري است. ميگويد: چه عجب! كسي به شما گفت: بيايي؟ ميگويد: كسي به من نگفته بيا. پول هم نميخواهم. دلم ميخواهد كه امشب نزد اين بيمار بمانم. نه كسي دعوت كرده است. نه پول در آن است. شما يك پتويي به من بدهيد تا من در كنار بيمار باشم. اين پزشك در اتاق وارد شد و طبق پيشبيني خودش يك، دو بعد از نصفه شب تقريباً حال بيمار برميگردد. به هر حال سريع بلند ميشود و آن توان و امكاناتي را كه دارد به كار ميگيرد و خلاصه آن شب او را نجات ميدهد. صبح كه از خانه بيرون ميآيد. كنار در ميگويد: خدايا يك شب نخوابيدم. يك نفر را نجات دادم. اين لذت دارد.
2- لذتهاي معنوي و عبادي
ما يك لذتهاي معنوي داريم، كه اين لذتهاي معنوي را عدهاي چشيدند و عدهاي اصلاً حاليشان نيست. اصلاً نچشيدند. اصولاً هر لذتي بلوغ دارد. اميرالمومنين(ع) كه شبها تا صبح عبادت ميكرد، لذت ميبرد. ما لذت مناجات را نچشيديم. خدمت به مردم لذت دارد. يعني اگر با حسين فهميده مصاحبه كنند كه بهترين حال تو چه حالي است؟ ميگويد: آن وقتي كه زير تانك رفتم. يك لذتهايي در دنيا است. آن لذتها را خدا به بعضيها ميچشاند و به بعضيها نميچشاند. مثلاً حج يك لذتي دارد. بعضيها برق حج ميگيردشان. طلايش را ميفروشد و به مكه ميرود. بعضيها هم ثبت نام ميكند براي حج، بعد ميرود پولش را ميگيرد و النگو ميخرد. يعني يك خانم لذت طلا چشيده و يك خانم النگويش را ميفروشد كه به مكه برود.
يك كسي مثل آيت الله مشكيني قالياش را ميفروشد. خانهاش را ميفروشد. آن زمان كه لولهكشي نبود منبع آب در روستا درست ميكند كه مردم نروند از چند كيلومتري آب بياورند. چشمهي آب را در روستا ميآورد. ميگويد: حالا بنده خانه نداشته باشم، عوضش حالا يك روستا آب دارند. همينطور كه مردم تشنه، آب آشاميدني سالم دارند، براي من لذتش از آجر خانه بيشتر است. اين لذتهايي كه بايد… كار شما سخت است اما لذت هم دارد. شب كه ميخوابيد احساس كنيد آدم هرزي، آدم حرام شدهاي، تلف نشديد. خيليها دارند تلف ميشوند. الكي هم خوش هستند. خودشان هم نميفهمند كه دارند تلف ميشوند. لذتهايي را نچشيدند. مثلاً مطالعه لذت دارد. وقتي انسان يك معمايي را حل كرد، وقتي يك گرهي علمي را باز كرد، كيفي ميكنند دانشمندان وقتي يك مسئله حل شد، كيفي ميكنند كه اين كيف، كيف كنكور و نمره و ترم و واحد نيست. از همين است كه من اين را نميدانستم، فهميدم. همين كه فهميدم، فهميدن لذت دارد. پس مناجات لذت دارد. فهميدن لذت دارد. عبادت لذت دارد. خدمت به خلق لذت دارد. يك دعا ميكنم آمين بگوييد: خدايا اين لذتهاي معنوي را به ما بچشان. (الهي آمين) فعلاً لذتي كه ما داريم اين است كه پيكانمان تويوتا و بنز و پژو شد. موكتمان قالي شد. خانهي خشتيمان آجري شد. يك طبقه، دو طبقه شد. الآن اين لذتهايي كه ما در آن هستيم اين لذتها است. آن لذتهاي بالا را ما هنوز بعضيهايمان نچشيديم. خلاصه قدر كارتان را داشته باشيد. خداوند انشاالله به همهي شما سلامتي بدهد.
بحثي كه دارم يك بحث عمومي و فراگير است. دو جلسه راجع به اسراف صحبت كردم. اين جلسه ميخواهم راجع به صرفهجويي صحبت كنم.
3- لزوم برنامهريزي براي صرفهجويي در دستگاههاي دولتي
بحث ما راجع به صرفهجويي است. در مقابل اسراف است. دربارهي سيماي مسرف كساني كه صرفهجويي نميكنند، ولخرجي ميكنند. حالا اين را عرض كنم كه بايد هر وزيري با معاونهايش، با مدير كلهايش بنشيند و بگويند: در وزارتخانهي ما كجا ميشود صرفهجويي كرد؟ هركسي فكر كند كه كجا ميشود صرفهجويي كرد. مُسرف را قرآن لقب فرعون گذاشته است. ميگويد: («إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفينَ») (دخان/31) فرعون صفتها هستند، كه ولخرج هستند. («إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين») (اعراف/31) خداوند ولخرجها را دوست ندارد. يعني تو هم دوست نداشته باش. آخر ما گاهي وقتها كسي را كه بريز و بپاش كند دوستش داريم. اصلاً خيليها بريز و بپاش ميكنند كه مردم نگاهشان كنند. محبوب بشوند. قرآن گفته است: من اينها را دوست ندارم. يعني شما هم اگر بندهي من هستيد، اينها را دوست نداشته باشيد. اگر بفهمند اين ولخرجي… آن كسي كه خرج تجملات اضافه ميكند، براي اينكه دلها را جذب كند، اگر ديد دلها جذب نشد، خودش عملاً دست ميكشد. («وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفين») (انبياء/9) قرآن ميگويد: ما ولخرجها را هلاك ميكنيم. («أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ») (غافر/43) در جلسهي قبل هم گفتيم. مسرف اهل دوزخ است. («إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين») (اسراء/27) آنها كه ولخرجي ميكنند، برادر شيطان هستند. منتهي مسرف وقتي ميخواهد اسراف كند، لقبهايي روي خودش ميگذارد. مثل قابلمهي داغ را كه ميخواهند بردارند، با دستگيره برميدارند.
4- توجيه اسراف، با عناوين مذهبي!
مسرف نميگويد: بسم الله الرحمن الرحيم! اينجانب ولخرج هستم. خودش به خودش ولخرج نميگويد. چهارتا لقب ميگذارد. يا ميگويد: شعائر مذهبي! ميگوييم: آخر اين همه پول اينجا خرج كردي چه كني در اين مسجد؟ يك مسجد ساده بساز! آخر اين همه تجملات براي چيست؟ ميگويد: اينها جز شعائر مذهبي است. شعائر مذهبي ميگويد كه اين ولخرجياش را بپوشاند. قرآن ميگويد: («زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُون») (يونس/12) يعني مسرف ولخرجياش را زينت ميدهد با يك لقب خوبي! يا مثلاً ميگويد: اينها جزء جلال و جبروت، اينها جزء عظمت جمهوري اسلامي است. اسمش را ميگذارد، جلال، جبروت، عظمت، شان من است. اسمش را شان ميگذارد. يا كلمهي شان ميگويد، در شان من نيست، اينجا نميدانم… كلمهي شان، عظمت، جلال، شعائر…
در خانه خانمها كه ولخرجي ميكنند، ميگويند: آبروداري است. آدم آبرو دارد. فكر ميكند آبرو به اين است كه اينجا هفت مهمان كه دارد، دوازده تا غذا بپزد. چون آبرو داريم. خوب پنج نفر مهمان داري به اندازهي پنج نفر چاي دم كن. به اندازهي ده نفر چاي دم ميكند. ميگويد: آبرو داريم. چطور انسان به ولخرجي كشيده ميشود؟ عواملش را در جلسهي قبل گفتم كه هفتهشتتا دليل دارد. حالا آياتش را گفتم برويم سراغ بركات اين… و نمونهها. بركات صرفهجويي. ديشب من شانزده بركت در اين ورقه يادداشت كردم.
اگر آقايي پاي تلويزيون نشسته كه قلم و كاغذ دستش است بنويسد. اگر آقايي در وزارتخانه است يا جزء روابط عمومي است اين را پوسترش كند و بزند. ما گاهي وقتها مثلاً فرض كنيد كه عكس يك بزرگواري در يك اداره پنجاه تا هست. اما حرف آن بزرگوار در اداره نيست. اين را تابلويي نوشتم و در هر مدرسهاي بايد جزء فرهنگ ما بشود. اين مهمتر از اين است كه بچهها در مدرسه ميخوانند، كوه هيماليا چند متر است؟ اينقدر حرفهايي هست كه هيچ ضرورت ندارد در كتابها هست. هم كتابهاي حوزه، هم كتابهاي دانشگاه، هم كتابهاي آموزش و پرورش، اينقدر حرفهايي ميزنيم كه لغو است. اين شانزده تا پيام است كه من گرفتم و اينها را تابلو كنيم و هي نگاهش كنيم. خيلي ولخرجي ميكنيم.
5- ميانهروي در مصرف، خواست و اراده الهي
بركات و آثار صرفهجويي:
1- صرفه جويي يك الهام الهي است. اصلاً خدا بايد به آدم بگويد: كه اينجا خرج نكن. چون حديث داريم كه «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً أَلْهَمَهُ الِاقْتِصَاد» (مستدركالوسائل/ج15/ص266) خدا كه كسي را دوستش دارد، لحظهاي كه ميخواهد ولخرجي كند، ميگويد: اينجا ولخرجي نكن. چون خيلي وقتها انسان ولخرجي ميكند و توجه هم ندارد. غافل است. همين كه انسان به هوش ميآيد كه آقا ببين اينجا… صرفه جويي!
2- راه خودسازي است. اين هم دليل دوم است. صرفهجويي راه خودسازي است. خيليها كه ميخواهند خودسازي كنند، فكر ميكنند خودسازي به اين است كه معتكف بشوند، البته اعتكاف خيلي خوب است. راه خودسازي هم هست. يا بروند جمكران. يا بروند چي… يا چي… يا چي… ميروند در سير و سلوك و عرفان و در كوچههاي دستانداز. روايت داريم «اذا رغبت» يعني اگر رغبت داري، ميل داري، «في صلاح نفسك» اگر ميخواهي خودسازي كني «فعليك بالاقتصاد» (غررالحكم/ص237) جلوي ولخرجي را بگير. جلوي ولخرجيها را بگيري، خودسازي است.
6- صرفهجويي، بيمه از فقر و تنگدستي
3- راه بيمه شدن از فقر است. صرفهجويي، بيمه از فقر است. كسي اگر ولخرجي نكند فقير نميشود. خيلي از كساني كه فقير ميشوند، يك زماني ولخرجي كردهاند. ولخرجي كرده است، حالا به گدايي افتاده است. حديث: «ضَمِنْتُ» امام فرمود: «ضَمِنْتُ» من ضامن هستم. «لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ» من ضامن هستم كه هركس ولخرجي نكند، تا آخر عمرش فقير نشود. «ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ» (الكافي/ج4/ص53) حالا ممكن است بعضيها بگويند: آقا! ما از اول عمرمان وضعمان… اصلاً هميشه نان خالي خوردم. هميشه هم فقير بودم. اين حديثها را قبول ندارم. ممكن است ولخرجي نكردي. اما عمرت را ولخرجي كردي. يعني آن وقتي كه جوان بودي و بايد بروي يك هنر ياد بگيري، نشستي و جدول روزنامه حل كردي. خيابان دو حرفي تهران در قديم! خيابان قديمي تهران دو حرفي! خيابان قديمي تهران! خيابان ري! حالا جدول روزنامه حل كردي. پس صرفهجويي در عمرت نكردي. عمرت را آتش زدي، حالا يك آدم هشتاد و پنج كيلويي بيهنر هستي! اگر ميخواهي صرفهجويي كني، بهترين مورد صرفهجويي، صرفهجويي در عمر است. نشسته فوتبال ميبيند. ميخواهي بازي كني، بلند شو خودت بازي كن. تماشاي بازي صرفهجويي نيست. مثل اينكه آدم پولهاي بانك را نگاه كند. خوب چيزي از آن را كه به تو نميدهند. خودت بلند شو و پول پيدا كن. تماشاي بازي لغو است. آن آقاياني كه فقير هستند، معلوم ميشود كه يك زماني عمرشان را در عمرشان صرفهجويي نكردند، عمرشان را هدر دادند، حالا شده يك آدم…
7- حسرت و پشيماني از عمر بر باد رفته!
اگر كسي صرفهجويي كند، صرفهجويي كامل، صرفهجويي فقط در مال نيست. در عمر، در حرف زدن، يك كسي آمد ديد ماهي فروش ماهي ميفروشد. ديد تابلو زده است و نوشته ماهي تازه به فروش ميرسد. ترازويش را هم همانجا گذاشته بود. آمد گفت: آقا اين كلمهي ماهي زيادي است. پيداست كه تو ماهي گذاشتهاي و چغندر نميفروشي! پيداست كه اين لغو است. گفت: خوب پاكش ميكنم. پاك كرد. گفت: آخر كسي كه كنار دريا ترازو ميگذارد، ماهي كهنه نميفروشد. پيداست تازه است. گفت: خوب اين را هم پاك ميكنم. گفت: خوب به فروش ميرسد يعني چه؟ مگر اينجا ماهي اجاره است؟ ديگر هركسي اينجا ترازو ميگذارد لابد به… گفت: خوب اين را هم پاك ميكنيم. پيداست كه اصل كلمه لغو بود. حضرت عباسي يك روز دقيق شويم و ببينيم كه چقدر حرف مفت ميزنيم.
تازه حالا حرفهاي مفتمان را با اساماس منتقل هم ميكنيم. يعني عوض اينكه يك… حالا جالب اين است كه اگر يك حديث خوب بشنويم، كم منتقل ميكنيم. فوري تا چرند پيدا كرديم به همه ميگوييم. يعني عامل پخش چرنديات شدهايم. دو سه روز ديگر ريشها سفيد ميشود. صورتها چين ميخورد. بعد ميگوييم: چه كرديم با عمرمان؟ ميگوييم: عجب! هدر رفتيم. يك خرده صرفهجويي كنيم. در خوردن، در پوشيدن، در حرف زدن، در كارهاي اداره، در… و در… خيلي ولخرجي ميكنيم. راه بيمه شدن از فقر! «ضَمِنْتُ» امام فرمود: من ضامن هستم. «لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ» به مناسبت «ضَمِنْتُ» يك «ضَمِنْتُ» ديگر هم از امام جواد هست كه برايتان ميگويم. يكبار گفتم ولي دوباره ميگويم.
8- پرداخت خمس و زكات، عامل رشد سرمايه
امام جواد(ع) فرمود: به شيعيان من بگو: من امام جواد ضامن هستم خمس بدهيد مالتان كم نشود. منتهي ما اين ضمانتهاي ائمه را بعضيها… اگر رييس جمهور يك ابر قدرتي، يك كشوري بگويد: مثلاً هركسي مثلاً يك گل قرمز در خانهاش باشد، به فلان بانك ميگوييم: به او وام بدهد. همهي گلها را ميخريم. ميگوييم: خوب شد يك راهي است. يك گل ميخريم، فتوكپياش را ميدهيم و وام ميگيريم. اگر يك كسي قول بدهد، به آن عمل ميكنيم. اما امام جواد قول داده است. گفته است: من امام جواد هستم. ضامن هستم كه اگر خمس بدهيد كم نشود. نترس! خمس بده! آخر از صد ميليون بيست ميليونش را بدهم؟ هشتاد ميليون ميشود. ميگويد: من ضامن هستم كه كم نشود.
راه نجات از قهر خدا است. نجات از قهر خدا! صرفهجويي نجات از قهر الهي است. «إِنَّ اللَّهَ لَا يُعذِّبُ عَلَى القَصْدِ»(بحارالانوار/ج72/ص302) خداوند آدمهايي كه ميانهرو «قصد» اقتصاد، اقتصاد يعني ميانهرو، آدمهايي كه ميانهرو زندگي كردند و ولخرجي نكردند، خدا كارشان ندارد.
6- راه رشد سرمايه! رشد سرمايه «الِاقْتِصَادُ يُنْمِي الْقَلِيلَ» (مستدركالوسائل/ج13/ص53) صرفهجويي كنيد، مالتان زياد ميشود. پسانداز ميكنيد. «الِاقْتِصَادُ يُنْمِي» «يُنْمِي» يعني نمو ميدهد. قليل را…
راه تقويت جوانمردي است. خيليها نامرد هستند. خيليها مرد هستند. يك موقع وزير مسكن قبل يك جايي بوديم. صحبت كرد و گفت: من در وزارت مسكن كه هستم هم نامرد ديدم و هم مرد. گفتيم: خوب بگو ببينيم. گفت: يك مرد ديديم كه وقتي ميخواستند به او زمين بدهند، گفت: فعلاً من خيلي نياز ندارم. مثلاً يك بچه دارم. آن دوست ما عيالوارتر است. زمينها را اول به او بدهيد. ما يك چنين مردي را ديديم. كه يك قطعه زمين آن هم تهران را گفت: به او بده. او اولويت دارد. نامرد هم ديديم كه گفتند: به كساني زمين ميدهيم كه خودش و خانمش زمين نداشته باشد. اين خانمش زمين داشت. به خانمش گفت: بيا من تو را طلاق ميدهم. من يك زن ديگر ميگيرم. اين زمين را ميگيرم. بعد دوباره او را طلاق ميدهم و تو را ميگيرم. يعني به خاطر يك قطعه زمين زندگياش را از هم پاشيد. خيلي آدم داريم. خيلي از آدمها مرد هستند. خيليها هم نامرد هستند. ميگويد: اگر خواستيد مرد باشيد، جوان مرد باشيد، «لَا يَتِمُّ مُرُوَّةُ الرَّجُل» تمام نميشود جوانمردي انسان «يَقْتَصِدَ فِي مَعِيشَتِه» (بحارالانوار/ج75/ص63) راه جوانمردي اين است كه صرفهجويي كنيد. شما وقتي صرفهجويي كردي چيزي زيادي ميآيد، آن وقت زيادي كه آمد، آدم ميتواند به ديگران كمك كند.
9- صرفهجويي، شكر عملي نعمتهاي الهي
راه تشكر از خدا! صرفهجويي تشكر از خداست. «أَشْكَرُ النَّاسِ أَقْنَعُهُم» (بحارالانوار/ج74/ص424) شاكرترين مردم اين است كه اهل قناعت باشد و صرفهجويي كند. شما خودت اگر مهمان داشته باشي و غذا به مهمان بدهي، اگر ببيني كه مهمان تا تمام غذا را خورد حتي ته سفره را جمع كرد، ميگويي: چه مهمان خوبي! اما اگر نيمهخور كند… اگر ميخواهيد جوانمرد باشيد، راه تشكر اين است كه قانع باشيد. راهي براي زندگي عادلانه، راهي براي… اصلاً اگر آدم صرفهجويي كند كه شكست نميخورد. آدمهايي كه هي خرج ميكنند، با مختصر چيزي شكست ميخورند. حتماً شعرش را شنيدهايد.
«تنور شكم دم به دم تافتن *** مصيبت بود روز نايافتن»
يعني آدمي كه هرروز نميدانم با سرويس رفت، اگر يكبار ماشين گيرش نيايد، فكر ميكند كه يك حادثهاي رخ داده است. صرفهجويي كنيم. وقت تمام شد. خيلي از حرفهايمان ماند. بقيهاش براي جلسهي بعد باشد. اسراف گناه كبيره است. در مملكت ما خيلي اسراف ميشود. ديروز يكي از اساتيد دانشگاه آمده بود ستاد اقامه نماز، يك كتابي براي من آوردند، راجع به صرفهجويي. محاسباتي كرده بود كه اگر ما اين نانهايي كه دور ميريزيم، دور نريزيم. يعني نانوا خوب بپزد و مردم خوب بخورند و نانها حيف و ميل نشود، هر دو هفته، سه هفته يك سد خوب ميتوانيم در جمهوري اسلامي بسازيم. هفتاد ميليون آدم هستيم. اگر يكي يك لقمه صرفهجويي كنيم، هفتاد ميليون لقمه ميشود. اگر در هرخانه يك ساك لباس صرفهجويي كنيم، دويست قطار لباس زيادي داريم. اگر از هر خانهاي دهتا قرص زيادي اضافه باشد، ميبيني كه چند تا كاميون دارو اضافه است. حالا آن وقت صرفهجويي را در جلسهي بعد خواهم گفت. كشتن مغزها گاهي وقتها يك برخوردهايي ميشود در ذوق يك كسي ميزنيم. اين ديگر شكست ميخورد. داشت با نشاط كار ميكرد، با يك برخورد شما در ذوقش خورد. وقتي در ذوقش خورد، روحش شكسته شد. شكستن روحيهها! كشتن استعدادها! فرار مغزها! حالا من راجع به مصاديقش انشاالله در جلسهي بعد خواهم گفت.
خدايا! نميدانم چه بگويم؟ خود بنده هم خيلي ولخرجي كردم. خيلي از دقيقههاي عمرم حرام شده است. ساعتها، فكرها، خيلي از حرفهايي زدم كه كاش نزده بودم. هرچه تا حالا اسراف كرديم، گذشتهي ما را ببخش و بيامرز. از اين به بعد لحظهي اسراف به ما الهام كن. دستمان را بگير كه ديگر ولخرجي نكنيم و جلوي اسراف عمر، اسراف علم، اسراف بيان، اسراف نگاه، در هر چيزي كه داريم اسراف ميكنيم به ما الهام كن، ما صرفهجويي كنيم. آن كسي كه تو ميخواهي ما باشيم. اگر مملكت ما به سمت صرفهجويي برود، ما در مملكت فقير نخواهيم داشت. امام فرمود: اگر مردم زكات مالشان را بدهند، يعني هر پانزده كيلو گندم، يك كيلو گندم، حالا ديمي و آبي هم فرق ميكند. ميانگينش پانزده كيلو! اگر هركسي كه پانزده كيلو گندم برداشته، يك كيلو بدهد، امام فرمود: «ما بقي في الارض فقير» روي كرهي زمين فقير باقي نميماند. ما هنوز بلد نيستيم كه مسلمان زندگي كنيم. مسلمان هستيم. اما همهي برنامههايمان اسلامي نيست. به اميد روزي كه مو به مو به دستورات اسلام عمل كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1934