نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1939
1- جلوگيري از اسراف، وظيفه همگاني 2- مقدم داشتن مصلحت جامعه بر منافع فردي 3- باور قلبي به دستورات الهي 4- وسواسي، گرفتار وسوسههاي شيطاني 5- اسراف، مصرف نابجاي امكانات 6- اسراف در مراسم عروسي و عزا 7- ضامن بودن اسرافكار در برابر محرومان
موضوع: صرفهجويي در مصرف(1)
تاريخ پخش: 09/05/93
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
عزيزان بحث را در تابستان 93 گوش ميدهند. من به پروندههاي بحثهايم مراجعه كردم، سالهاي 64 و 73 يكي دو بار بحث اسراف را داشتم. ديشب باز پروندهها را ديدم، ميخواهم راجع به اسراف و صرفهجويي به خصوص در آب صحبت كنم. چون شنيدم در بعضي استانها جيره بندي آب كردند. وزير محترم هم دستور داده است اين كار را نكنيد.
من به عنوان معلم قرآن اگر از قرآن گفتم قبول كنيد. قرآن چند آيه دارد، اگر اين آيهها درس زندگي ما باشد، خيلي از مشكلات حل ميشود. يكي از آيات اين است كه…
بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع: صرفه جويي است. قبل از اينكه بحث كنم، همه ما كه اين بحث را ميشنويم از خدا عذرخواهي كنيم. خدايا هرچه اسراف كرديم، اسرافهاي گذشته ما را ببخش. بايد توبه كنيم. چه كسي است كه اسراف نكرده است. بحث صرفهجويي براساس يك عقايدي است كه قرآن ميفرمايد: (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ) (آلعمران /195) يعني من از شما هستم و شما از من هستيد. اگر به اين آيه عمل كنيم حاضر نيستيم، هرچه دلمان ميخواهد از چاه آب بكشيم و بگوييم: زمين خودم است. بالاخره آب زيرزميني براي شما نيست، گرچه از خانه شما بيرون ميآيد اما براي همه است. اگر اين آبي كه براي همه است، چون من استخر دارم، آب را براي خودم بكشم، بالاخره اين خودش را نشان ميدهد.
1- جلوگيري از اسراف، وظيفه همگاني
ما همه شهردار هستيم. واقعاً اگر يك پوست خيار ديديم، كنار بزنيم كه يك نفر زمين نخورد. به من ابلاغ نشده! ابلاغ نشده معني ندارد. مؤمن ابلاغ نميخواهد. مؤمن يك چيزي را كه ديد، خودش احساس وظيفه ميكند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» اگر ديديم كسي آب نمك پاي درخت خيابان ميريزد بايد نعره بكشيم. اين درخت بيت المال است! آب شور پاي درخت مي ريزي، خشك ميشود. او هم حقي ندارد بگويد: به شما ربطي ندارد. همه ما بر همديگر ولايت داريم. اين ولايت فقيه، ولايت بالا است. من ولي شما هستم، شما هم ولي من هستيد. قرآن ميفرمايد: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض) (توبه /71) من بر شما ولايت دارم، شما هم بر من ولايت داريد. «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف» فضولي نكن معني ندارد. آب براي همه است. مگر ميشود يك نفر بكشد. هواي تاكسي براي همه است. مگر كسي ميتواند در تاكسي سيگار بكشد؟ اينجا اكثريت هم نيست، مثل انتخابات نيست. اگر در يك اتاقي نه نفر سيگار بكشند، يك نفر سيگار نكشد، نه نفر بايد بيرون بروند. نبايد بگويند: تو يك نفر هستي و ما نه نفر هستيم. من يك نفر هستم ولي حق با من است. من حق دارم هواي سالم بخورم. شما نه نفر حق نداريد هواي مرا دودي كنيد.
خيلي جاها نوبت غلط است. دختري به من نامه نوشته بود خواهر بزرگ من شوهر نمي كند، من چه گناهي كردم در صف ايستادم. برادر بزرگ داماد نميشود، همه برادرها پشت سر او در صف ايستادند. نوبتي نيست، دومي داماد شود. سومي عروس شود. نوبت در يك شرايط عادي معنا دارد. در يك شرايطي ديگر نوبت معني ندارد.
در صف دستشويي ممكن است يك بچه نتواند خودش را نگه دارد. آقا صبر كن نوبتت شود. اين بچه است. ممكن است لباسش نجس شود. خجالت بكشد. مريض است و نميتواند خودش را نگه دارد. اين نوبت نيست. ما يك چيزي در سرمان است، ميگوييم: به بنده ابلاغ نشده! مگر اينجا بلژيك و مكزيك است؟ ابلاغ نميخواهد. مسلمان كه هستي. دين هم داري. قرآن هم قبول داري. قرآن ميگويد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» همه از همديگر هستيم. وقتي آب كم ميشود بايد كشاورز هم فكر كند من چه بكارم مصرف آب كم شود. چون بيش از نود درصد آبها براي كشاورزي است. در كشاورزي چه كشتي بكارم كه آب كمتري مصرف كنم؟ اگر كشاورز يك چنين سوزي داشت، خدا به كشاورزياش بركت ميدهد.
2- مقدم داشتن مصلحت جامعه بر منافع فردي
خدا به موسي گفت: ميداني چرا تو را پيغمبر كردم؟ در تو سوزي بود كه در ديگران نبود. ممكن است يك كشاورزي سود بيشتري داشته باشد. بگويد: من اگر اين كار را كنم، سود من بيشتر است. اما چون مصرف آب زيادتر است و امسال هم ممكن است آب كم باشد، من كشاورزيام را عوض مي كنم. اگر خدا اين نيت پاك را از اين كشاورز ببيند، ببينيد امدادهاي خدا چه مي كند. در عالم آخوندي هم همينطور است.
من يك ياداشتي به ديگران دادم… اينجا يك چيزي براي طلبهها و اساتيد دانشگاه بگويم. طلبهها و علما، هركس هرچه دارد، امروز سيدي شده است. حرفهايش را تايپ كند در سيدي در اختيار ديگران بگذارد. يك استاد علوم سياسي خطوط سياسي را در يك سيدي بگذارد، بنده هم وقتي در ماشين ميروم، گوش كنم خطوط سياسي چيست. ترم و واحد يعني چه؟ ترم را بخوانم و مدرك بگيرم. استاد دكتراي مديريت دارد، اصول در مديريت را با بيان روان سيدي كن، زنان خانه دار هم گوش بدهند. همه مردم گوش بدهند. درها را روي هم باز كنيم. شاعر شعرش را به او نميگويد. حتي گاهي يك چيزي را نقل ميكنند، مي گويد: اين را از كتاب من دزديده است. دزدي يعني چه؟ اتفاقاً اگر حرفهاي مرا كسي ديگر نقل كند براي قيامت من بهتر است. چون هرچه خودم در تلويزيون بگويم، ممكن است يا براي پول، يا پلو يا شهوت باشد. البته من در اين 34 سال از درسهايي از قرآن پول نميگيرم. براي پول نيست اما شهرت كه پيدا كردم. اگر من خودم صحبت كنم، ممكن است بگويند: نيت تو خدا نيست، شهرت است. اما اگر حرف مرا طلبهي ديگري در شهر و روستايي گفت، مردم با حرف هاي امام صادق آشنا ميشوند و آنجا ديگر قرائتي مطرح نيست. هرچه ديگران بگويند براي قيامت تو ميماند. اگر به يك ناشناس سلام كردي، براي قيامت تو ميماند. اگر به اين سلام كردي چون رئيس و مدير كل من است، چون رئيس است سلام كردي. به يك كارگر و رفتگر شهرداري هم سلام كردي. اينهايي كه آرم دارد، حساب نكنيد. بي آرمها را حساب كنيد.
اين آيه را همه ايرانيها حفظ كنند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» من از شما و شما هم از من هستيد. ذوالقرنين مي خواست سدي بسازد. گفت: «اعينوني» همه بياييد كمك من كنيد. همه معاون من شويد. بياييد همه مشكل را حل كنيم.
خدا ابوي مرا رحمت كند. ميگفت: ما در بازار كاشان كسب و تجارت داشتيم. دور هم نشستيم. گفتيم: هر روزي هركدام از اين بازاريها بدهكار است، همه پولهايمان را براي او بدهيم. امروز من چك دارم، هركس هرچه چك دارد به من بدهد. فردا نوبت شما ميشود همه پولهايتان را به اين بدهيد. اگر در بازار اين آيه باشد، «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»، «اعينوني» هيچ چكي برنميگردد. افرادي پولشان را خواباندند، امروز تا يك هفته يا بيست روز كار ندارند، افرادي هم دارند بال بال ميزنند. هي از خواب ميپرد. سود بده، ربا بده، بهره بده. هنوز اين آيه در دل ما نرفته است.
3- باور قلبي به دستورات الهي
ما در قرآن دو دخول داريم. يك دخول داريم كه مردم داخل دين ميشوند. آيهاش را حفظ هستيد. نصفش را من ميگويم و نصفش را شما بگوييد. (يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً) (نصر /2) فوج فوج ميآيند. مردم وارد دين شدند، مردم وارد جمهوري اسلامي شدند. اما يك آيه داريم ميگويد: شما هنوز باورتان نشده است. (وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم) (حجرات /14) نزد پيغمبر آمدند گفتند: ما مؤمن هستيم. فرمود: نگوييد: مؤمن هستيم، بگوييد: مسلمان هستيم. هنوز اسلام در مغز دل شما نرفته است. شما داغ شديد، اما پخته نشديد. هر داغي سرد ميشود، ولي هيچ پختهاي خام نميشود. شما داغ شديد، پخته نشديد. باورمان شود كه اين برق براي همه است. باورمان شود كه اين بچه من نيست، بچه همه است. ايران براي همه است. آب و برق و آسفالت براي همه است.
4- وسواسي، گرفتار وسوسههاي شيطاني
بايد كمك كنيم، كشاورزها چه كشتي كنند. من خواهش ميكنم بيشترين آبي كه مصرف ميشود توسط وسواسيها هم هست. چه كسي حاضر است اين كلمات را قبول كند. اول ميگوييم: خداوند، بعد ميگوييم: پيامبران، بعد ميگوييم امامان، بعد ميگوييم: مراجع تقليد. بعد ميگوييم: همه دروغ ميگويند، دروغ دروغ دروغ! چرا؟ براي اينكه خدا ميگويد: پاك شد، وسواسي ميگويد: پاك نشد. يعني خدايا دروغ ميگويي. پيغمبر ميگويد: پاك شد، وسواسي ميگويد: پاك نشد. يعني دروغ ميگويي. امام و مراجع ميگويند: پاك شد، وسواسي ميگويد: دروغ ميگويي. لازم نيست به زبان بگويد: دروغ ميگويي. وقتي ميگويد: به دلم نميچسبد، يعني پيغمبر و خدا شما دروغ ميگوييد، پاك نشد. كلاه برداري هم نميشود كرد كه ما الفاظ را عوض كنيم….
يك كسي داشت وارد خانه كسي ميشد. صاحبخانه گفت: راضي نيستم در خانه بروي. اين هم پشتش را كرد، به پشت رفت. گفت: وقتي ميگويم: راضي نيستم، چه از پشت بيايي و چه از پيش بيايي. اينطور نيست كه بگوييد: احتياط است. اگر كلمه احتياط روي كسي گذاشتيد، نظافت خوب چيزي است. نظافت خوب است ولي وسواس خوب نيست. تو به اسم نظافت وسواسي شدي. به اسم احتياط، اين خيلي بد است كه وسواسي به زبان به خدا دروغگو نميگويد. اما در عمل ميگويد: دروغگو! مواظب باشيم. وسواسيها تصميم بگيرند نماز غلط بخوانند. ميگويد: پاك نشد. خيلي راحت ميشود وضو گرفت.
اين يك تشت است. ميخواهيم وضو بگيريم. با يك ليوان آب ميشود وضو گرفت. دوربين مرا نشان بدهد. يك وقت لامپها را نشان ندهند. چون دوربين اگر همكاري نكند، همه به هم ميخورد. يك آقايي بالاي منبر دستش با حرفهايش فرق ميكرد. ميگفت: يوسف در چاه رفت. پيغمبر هم معراج رفت. گاهي من وضو ميگيرم و اين هم چيز ديگري نشان ميدهد. حواستان جمع باشد كه… همين كه آب از يك ذره… لازم نيست تا نوك بالا برود. همين يك ذره جاي آب عوض شود، كافي است. براي وضو لاي انگشتان را هم بكشيد. بعضيها اينطور ميكنند. ميگوييم: آقا انگشتها ميگويند: من انگشتهايم را شستم. آن شستن مستحب است، جزء وضو نيست. آنچه واجب است كه آب بريزي تا اينجا بيايد. مسح سر و پا را مي كشيم.
وقتي ميشود با يك ليوان آب وضو گرفت، چرا براي نماز اين همه آب ميريزي؟ من كسي را سراغ دارم كه همه شما او را مي شناسيد. روز جمعه با اينكه در خانهاش حمام است، ميترسد غسل كند. ميگويد: نگران هستم كه غسل جمعه مستحب است. يك ليتر آب اضافه بريزم. گناه باشد. فردا كه برنامهاي دارم، آنجا استفاده ميكنم. كم آب بريزيم.
كشاورزها، مردم، وسواسيها كمك كنيد. عمل وسواسي باطل است. قرآن راجع به وسواسي حرفهايي زده است. يك صلواتي بفرستيد (صلوات حضار)
5- اسراف، مصرف نابجاي امكانات
اسراف را معنا كنم. حديث داريم «مَنْ أَعْطَى فِي غَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ أَسْرَفَ» (بحارالانوار/ج16/ص261) هر پولي كه در غير حق مصرف كنيد، اسراف است. به خصوص بيت المال، حضرت امير ميفرمايد: نوك قلمت را تيز كن، كلمات را كنار هم بچسبان كه زياد كاغذ مصرف نكني. اگر كسي با لباس مهماني در خانه زندگي كند، اين اسراف است. حديث داريم «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ» (كافي/ج6/ص441) شيشهاي كه ميشود با روزنامه پاك كرد، شما شيشه را با پارچه پاك كني، بعد دوباره پارچه را با تايد و صابون بشويي. خوب با روزنامه پاك كن. روزنامه باطله ديگر شستن نميخواهد ولي پارچه را بايد بشويي. حتي اگر سخاوتت هم زياد باشد، اسراف است. «إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَارا» (بحارالانوار/ج66/ص407) سخاوت هم مقدار دارد. اين آقا چقدر سخاوتش است. ميگويند: اگر كسي در زندگياش پولش را خرج زندهاي كند، خمس ندارد. زندگي طبيعي است. يعني بنده انگشترم چقدر بايد بيارزد. اگر زندگياش طوري شد كه مردم سوت كشيدند. انگشتر قرائتي چقدر است؟ اينقدر است. اوه… تا سوت كشيد پيداست زياد است. وقتي سوت كشيد يعني بايد خمس انگشتر هم بدهيم. نميتواني بگويي جزء زندگيام است. انگشتر و فرشي جزء زندگيات است، لامپ و ماشيني جزء زندگي است كه مردم سوت نكشند. هركجا مردم سوت كشيدند، يعني از مرز بيرون رفتيد. سوت مردم بهترين دليل است. خانه را چند خريد؟ چه ماشيني؟ اگر مردم سوت كشيدند يعني شما از مرز بيرون رفتيد، ماشين و چادر و لباست هم خمس دارد. اينكه ميگويند: زندگي معمولي خمس ندارد، يعني زندگي بيسوت. زندگي با سوت خمس دارد. گاهي ممكن است در يك خانه بيست تا پتو باشد ولي به جا است چون رفت و آمد زياد است. گاهي پنج پتو هم زياد است. اين خانه سال تا سال هم مهمان ندارد. شرايط هم فرق ميكند. كسي كه پايش بزرگ است، گيوهاش هم بزرگ است، اين ديگر اسراف نيست. ممكن است كسي دو پرس غذا بخورد، ولي اسراف نيست، شكمش بزرگ است. اگر كسي پايش بزرگ بود و پول كفشش سنگين شد، نبايد گفت: تو اسراف كردي. پايم بزرگ است، چه كنم! افرادي هستند دو پرس غذا بخورند، حلال است. افرادي هستند يك قاشق بخورند، اسراف است. اينطور هم نميشود همه را با يك چشم نگاه كرد. راحت ترين اسرافها اين است كه آب را دور بريزيم. بنده كه اينجا وضو گرفتم ميتوانستم روي اين گل وضو بگيرم. كه آب گل را هم سيراب كند. تو كه در تشت وضو گرفتي، كمي جلوتر ميرفتي وضو ميگرفتي. [البته اين گل مصنوعي است. ولي حرفهاي من مصنوعي نيست.
اسراف اين است كه هرچه دوست داري بخوري، اين هم اسراف است. اگر چيزي براي بدن مفيد است، اسراف نيست. «لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَاف» (كافي/ج4/ص53) يك نفر گردو ميخورد، گران است. مغز پسته ميخورد، گران است ولي اگر چيزي صرف بدنت شد، كه براي بدن مصلحت است، اين اسراف نيست.
6- اسراف در مراسم عروسي و عزا
گاهي مردهها اسراف مي كنند. تا زنده بود اسراف كرده است، حالا هم كه ميميرد ميگويد: مرا كجا خاك كنيد. مقبره چند است؟ تو عمل صالح انجام بده، هرجا هستي با اهلبيت محشور ميشوي. عمل صالح هم اين است كه چهار خانه براي آدم بيخانه بگيري. چهار وام بدهي، براي استخوان پوسيده براي چه وصيت ميكني؟ خريد مقبره، براي كسي كه دور تا دورش فقير هستند. در فاميلش دهها جوان بيمسكن است. اين براي استخوانهاي پوسيده خودش مقبره گران ميخرد.
دسته گلي كه براي مردهها ميبريم. عروسي را كه ديگر چه بگويم؟ در عزاداري كه چه بگويم؟ در مصرف عمر چه بگويم؟ ما سوزن و نخ داريم، لباس هم پاره است. خياط نداريم، مشكل در خياطي است. واقعاً نميشود جمعي از بچههاي خوزستان تابستانها اراك بروند، طلبهها، دانشجوها، معلمين بروند يك مدرسه بگيرند و كار كنند. حسينيه بروند و كار كنند. حوزه علميه قم با 45 درجه هوا كه طلبهها بال بال ميزنند، دماوند بروند و در حسينه دماوند درس بخوانند؟ نميشود از بندر عباس به ملاير بروند. (رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ) (قريش /2) نميتوانيم عمل كنيم يا بيعرضه هستيم. مي توانيم يك برنامهريزي كنيم. نميگويم همه ميتوانند جابهجا شوند، يك نفر حامله است. يك نفر مريض است، يك نفر پير است. عيال وار است، ولي بخشي از نيروها را ميتوانيم با جابهجايي از زمانشان استفاده كنيم. اصلاً نميشود برنامهها را شب بگذاريم؟ روزها هوا داغ است، شبها ساعت ده تا سه بعد از نصف شب باشد. روزها بخوابيد، شبها درس بخوانيد. ما جوهر در آدمهايمان كم است. سواد دارند، با سواد است. جوهر ندارد، جوهر غير از سواد است. منتظر بخشنامه نباشيد.
امام زين العابدين ميگويد: خدايا «وَ حَصِّنْ رِزْقِي مِنَ التَّلَف» (صحيفه/ص98) خدايا رزق مرا از اينكه هدر برود، عمرمان، پارجه، كاغذ، ساختمان، آب، برق، گاز، نفت، كتاب، «وَ حَصِّنْ رِزْقِي مِنَ التَّلَف» امام زين العابدين ميگويد: خدايا يادم بده كجا پول خرج كنم. «وَ أَصِبْ» يعني اصابت كن، تير اصابت كرده يعني رسيده است. «وَ اَصِب بِي» به من اصابت كن. چه؟ «سَبِيلَ الْهِدَايَةِ لِلْبِرِّ فِيمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» يادم بده كجا پول خرج كنم. آقا مگر پول به فقير نميدهي؟ اي پول را به بچهات بده بگو: تو به فقير بده. شكم فقير سير ميشود، بچه هم ياد ميگيرد كه او هم به فقير كمك كند. ما ميتوانيم از كارهايمان نسلي را هم تربيت كنيم. ميتوانيم با رفتارمان خيلي از كارها را كنيم.
يكي از وزرا، الآن وزير نيست، اول انقلاب وزير بود. ايشان زمان شاه ميگفت: پنج ريال به پسرم براي مدرسه دادم. پسرم در راه پنج ريال را به فقير داد. ظهر كه برگشت گفت: آقاجان پنج ريال كه به من دادي، يك فقير بود به او دادم. پنج تومان چهل سال پيش خيلي پول بود. پدر گفت: بيا اين پنج تومان! اين آيه قرآن است. قرآن ميگويد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) (انعام /160) هركس كار خوب كند، ده برابر. تو امروز كار خوبي كردي و پنج ريال به فقير دادي. من ميخواهم ده برابر بگذارم. اين پنج تومان براي تو باشد. پنج تومان ده برابر پنج ريال است. بچه اين وزير قرآني ميشود. چرا؟ براي اينكه قرآن را با عمل به خورد اين بچه داد. ما الگو نداريم. بايد تلويزيون كمر ببندد و راجع به صرفهجويي چند فيلم بسازد.
خود همين سالن، چقدر پول بيخود در اينجا خرج شده است. ميتوانستند اين سالن را صاف بسازند و در اينجا نماز هم بخوانند. سفره هم بياندازند. حالا يك كلمه آمفي تئاتر حرام خدا را حلال نميكند. ما ميتوانيم ساختماني بسازيم اينقدر هم سربالايي نباشد. يك كمي بالا باشد، طوري نيست. اصلاً صاف باشد. مگر من بالا نشستم. وقتي بنده بالا نشستم يا آقايي كه برنامه دارد، اين بالا برنامه اجرا ميكند، شما صاف هم بود برنامه را ميديدي. به چه دليل سالن كج ميسازيم كه يكبار مصرف باشد. بعضي سالنهاي آمفي تئاتر در سال دو ساعت، ده ساعت استفاده ميشود. ميليارد پول خرج ميكنند براي ده ساعت! كدام عاقل براي يك كيلو آرد يك نانوايي باز ميكند. ما براي پنج ساعت يك آمفي تئاتر درست ميكنيم. اگر اينجا صاف بود ميشد در را هم به خيابان باز كرد، مردم هم ماه رمضان به اينجا بيايند و نماز بخوانند. غير از ماه رمضان بيايند نماز بخوانند. مراجعين اگر جا ندارند بيايند بنشينند. اصلاً يك جاي چند منظوره باشد. من بارها اين مثل را زدم، ديگر ممكن است شما خيلي شنيده باشيد.
خدا يك شكاف در صورت به نام لب گذاشته است. گفته ببينيد من با اين شكاف چه ميكنم؟ غذاي تو در كودكي با اين لب است. سينه مادر را ميمكي. با همين لب سخنراني ميكني. با همين لب فوت ميكني، سوت ميكشي، با همين لب اكسيژن ميگيري. با همين لب كربن پس ميدادي. اگر دست كارشناسهاي دانشگاهي ميداديم، يك لولهكشي براي خرج كربن ميكردند. يك لوله براي ورود اكسيژن ميگذاشتند. يك دكمه براي چشيدن و مكيدن و بوسيدن ميگذاشتند. كله ما را پر از دودكش و دكمه مي كردند. ما بلد نيستيم چه كنيم.
خدا يك انگشت شصت اينجا گذاشته است، من خواهش ميكنم تلويزيون حذف نكند. انگشت شصت چقدر است؟ يك سانت در چهار سانت. ببين خدا با اين چقدر كار كرده است. شما اين را كنار بگذاري همه وزارتخانهها ميخوابد. وزارت كشاورزي ميخوابد. چون با اين چهار تا نميشود بيل دست گرفت. وزارت كار ميخوابد، پيچ گوشتي. وزارت بهداشت ميخوابد، با اين چهار تا نميشود آمپول زد. وزارت فرهنگ، با اين چهار انگشت نميشود قلم دست گرفت. همه وزارتخانهها را در اين جاسازي كرده است. ما چرا اينقدر ولخرجي ميكنيم؟ اين دكتراي مديريت حتماً پاي تلويزيون هستند. يك دكتراي مديريت تمام تكههاي مديريت را با مادر شدن تطبيق ميدهد. يك زني كه مادر ميشود تمام اصول مديريت در اين مادر تزريق ميشود. اتوماتيك خدا تزريق كرده است. نظارت، بررسي، كنترل، تشويق، توبيخ، ايجاد رقابت، حساسيت، هر تيتري در كتابهاي دانشگاهي هست، در دانشگاه مديريت است. يعني اگر آدم مادر شود اتوماتيك مادر نظارت ميكند. دلسوزي و تشويق ميكند. آفرين! تهديد ميكند، غلط كردي. حاضر غايب ميكند، ميگويد: تو نخوري، او ميخورد. ايجاد رقابت ميكند. بسياري از فرمولهاي علمي به طور اتوماتيك در طبيعت خدا جاسازي كرده است. صرفهجويي، مصرف چيست؟ حالا ما وقتي خرج ميكنيم،
7- ضامن بودن اسرافكار در برابر محرومان
قرآن به فرعون مسرف گفته است. (مِنَ الْمُسْرِفين) (دخان /31) كسي كه اسراف كند رگ فرعون در بدنش است. (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ) (اعراف /31) مسرف محبوب خدا نيست. (وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفينَ) (انبياء /9)، (وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ) (غافر /43) وجدانت آرام ميگيرد. شما ميدانيد چقدر منطقههايي داريم كه بخاطر بيآبي و كم آبي مردمش هجرت ميكنند. چه خانههايي خالي ميشود و گربه در آن ميرود. چه تراكمي در شهرها به وجود ميآيد. مشكل هجرت… آب نيست. نميشود گفت: پولش را ميدهم. پولش را هم بدهي ضامن هستي. من پول ميدهم آب ميريزم، نميتواني آب بريزي. اينطور نيست كه چون مالك هستي بتواني هركاري بكني.
حتماً اين قصه را شنيديد. شخصي به نام سمرة بود، درختي در باغي داشت. به اسم باغ و درخت سر زده ميرفت. به او گفت: باغ براي من است تو يك درخت داري. يك يا الله بگو. گفت: نميخواهم. به حضرت شكايت كرد، پيغمبر او را خواست. گفت: يك درختت را به اين بفروش. گفت: نميخواهم. دو درخت، نميحواهم. من پيغمبر هستم براي تو ضامن ميشوم درخت در بهشت به تو بدهم. گفت: نميخواهم. حضرت فرمود: اينطور نيست كه تو مالك هستي و هركاري بتواني بكني. درختش را بكن و در كوچه بيانداز! اينطور نيست كه چون مالك هستي…
يك كفتر پران پالاي پشت بام ميرفت، صاحبخانه گفت: تو سراغ كفترهايت كه ميروي خانه من پيداست. گفت: پشت بام خودم است. كفترهاي خودم است به تو ربطي ندارد. اين صاحبخانه هم يك چوب برداشت و با يك طبل، كفترها را فراري ميداد. ميگفت: كفترهايم را فراري نده! گفت: طبل خودم است، چماق خودم است، پشت بام خودم است. اگر گفتي: خانه خودم است، او هم ميگويد: طبل خودم است. ما هنوز «بعضكم من بعض» را پياده نكرديم.
دلمان بسوزد چرا مناطق بايد بيآب باشند. چرا من زياد آب مصرف ميكنم؟ چرا كاغذ زيادي، چرا داروي زيادي، چرا لباس زيادي؟ خانمها فكر ميكنند اگر اين لباس را در يك عروسي پوشيدند در عروسي دوم نميشود پوشيد. والله ميشود. باطل نيست! با يك پيراهن دو بار عروسي برويد، من قول شرف ميدهم عروسي شما باطل نباشد.
آمد گفت: ما ميخواستيم تعزيه بخوانيم. اسب نداشتيم، شمر سوار دوچرخه شد. گفتم: درست است. عروسيتان درست است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آيه 71 سوره توبه بر چه امري تأكيد دارد؟
1) ولايت مؤمنان بر يكديگر
2) شفاعت مؤمنان از يكديگر
3) گذشت مؤمنان از يكديگر
2- قرآن در آيه 14 سوره حجرات از چه امري گلايه ميكند؟
1) وارد نشدن مردم به حوزه دين
2) وارد نشدن ايمان در دل مردم
3) خارج شدن مردم از دين
3- وسواسي شدن در امور عبادي، به چه معناست؟
1) احتياط در انجام دستور الهي
2) تقرب به سوي خداوند
3) دروغ شمردن دستور خدا و پيامبر
4- معناي درست اسراف چيست؟
1) مصرف فراوان
2) مصرف نابجا و ناروا
3) مصرف كالاهاي گران قيمت
5- قرآن در آيه 31 سوره دخان، فرعون را به چه عنواني معرفي ميكند؟
1) ستمكار
2) اسرافكار
3) زشتكار
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1939