responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 195
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»

بینندگان عزیز، زمانی بحث را پای تلویزیون می‌بینند که شهادت امام باقر(ع) است. مقداری راجع به آقا صحبت می‌کنیم و سیمای حضرت را در حدی که می‌توانیم با بیست و پنج شش دقیقه الی نیم ساعت صحبت کنیم، البته 7 دی سالروز نهضت سوادآموزی هم هست که آن را هم دو سه دقیقه صحبت خواهیم کرد و اما بحث اصلی ما امام شناسی است.
مادرِ امام باقر زنِ بسیار کامل و وارسته‌ای بود که یک وقتی دیواری داشت خراب می‌شد، اشاره کرد گفت به حق مصطفی بایست، دیوار ایستاد. مردان خدا نفسشان و دعایشان مستجاب می‌شود، اینها ولایت تکوینی دارند. اصلا اگر یک مرد خدایی یک جایی باشد قهر خدا آنجا نازل نمی‌شود. این جوان‌های سوپردولوکس تحصیل کرده، قدر این پیرهای مؤمن را داشته باشند.
خداوند به فرشته‌ها گفت بروید قوم لوط را زیر و رو کنید شهرشان را، اینها اهل گناه هستند. فرشته‌ها گفتند (;إِنَّ فِیهَا لُوطًا) (العنكبوت/32) در این شهر حضرت لوطِ پیغمبر هست، خدا فرمود «نَحْنُ أَعْلَمُ» ما عالِم تریم، می‌دانیم پیغمبر اینجاست، وقتی می‌گویم عذاب کن به پیغمبر می‌گویم برو، وقتی شهر از پیغمبر خالی شد شهر را زیر و رو می‌کنیم. از اینکه فرشته‌ها گفتند «إِنَّ فِیهَا لُوطًا» پیداست که فرشته‌ها هم می‌دانند که اگر یک جایی یک مرد خدایی باشد، خدا به خاطر آن مردِ خدایی، آن منطقه را عذاب نمی‌کند. «إِنَّ فِیهَا لُوطًا» حضرت لوط اینجاست. فرمود «نَحْنُ أَعْلَمُ» ما هم می‌دانیم، منتهی به او می‌گوییم برو. یک کسی گفت هواپیمای به این بزرگی را چطوری می‌دزدند؟ گفت تا زمین است بزرگ است، نمی‌شود دزدید، می‌گذارند برود هوا، آنجا کوچک که شد، آنجا می‌دزدند. مردِ خدا می‌تواند وجودش، دعایش، رفع بلا کند. مادرِ ایشان اینگونه بود.

1- سلام پیامبر گرامی به امام باقر علیه السلام

پیغمبر به جابر گفت‌ای جابر، تو آنقدر عمرت طولانی می‌شود که بعد از من علی ابن ابیطالب را درک می‌کنی، امام حسن را درک می‌کنی، امام حسین را درک می‌کنی، امام سجاد را درک می‌کنی، امام باقر را هم درک می‌کنی، سلام منِ پیغمبر را به امام باقر کوچولو برسان. و خیلی جابر احترام می‌کرد. یک نفر گفت بابا تو می‌دانی چند سالت است؟ یک پیرمرد از اصحاب پیغمبری، آخر اصحاب پیغمبر یکی یکی می‌مردند، دیگر هر کدام سنشان طولانی بود، خیلی ارزشی می‌شدند که می‌گفتند این پیغمبر را درک کرده. تو پیرمرد حدود صد ساله، آنوقت دستِ یک بچه دو ساله را می‌بوسی؟ گفت خدا یک چیزهایی به او داده، آن چیزها را به من نداده. این هم مالِ پیرمردها که پیرمردها هم مغرور نشوند به پیری‌شان. ممکن است بچه‌ها یک چیزهایی داشته باشند که پیرها نداشته باشند. تا حالا دو تا حرف زدیم. یکی بچه‌ها قدرِ پیرها را داشته باشند، گاهی در این پیرها اولیای خدایی هستند که بخاطر آن ولی خدا، به مردم منطقه خدا رحم می‌کند. خیلی عروس و دامادها نگویند اگر در خانه مادرِ پیرت است من نمی‌آیم. می‌خواهی من را ببری باید خانه دربست باشد. آخر عروس‌ها الان طی می‌کنند، می‌گویند من در خانه‌ای که مادرت باشد، پدرت باشد، زندگی نمی‌کنم. تو چه می‌دانی؟ گاهی وقت‌ها یک استکان چای که دست این پیرمرد می‌دهی، بخاطر این پیرمرد دعای تو هم مستجاب می‌شود. این پیرزن است، حالا می‌خواهیم مثلا برویم تفریح، می‌خواهیم برویم حج، عمره، سوریه، مشهد، سفر، عید، فلان، این پیرمرد غرغر خواهد کرد، این پیرزن غرغر خواهد کرد، حالمان را خواهد کرد، جیم شویم، یواش برویم، به او نگویید. این مثلا فکر می‌کند که اگر او را جا گذاشت، سفرش خوش می‌گذرد، آنوقت این می‌گوید بله، حالا ما چون پیر شدیم، دیگر کسی محلمان نمی‌گذارد و جیم می‌شود و برای اینکه خودشان خوش باشند، من را در خانه می‌گذارند و بالاخره آه او می‌گیرد، آن عروس و داماد و زندگی شیرینشان با یک حادثه تلخی از بین می‌رود. شاید اگر او را سوار می‌کردید با خودتان می‌بردید بخاطر وجود او دفع بلا از شما می‌شد.
بچه‌ها قدرِ پیرها را داشته باشند، پیرها هم فکر نکنند حالا که پیر هستند همه چیز بلد هستند. نه، خیلی وقت‌ها یک بچه دو ساله مثل امام باقر مقامی دارد که جابر صد ساله حامل سلام پیغمبر است و آن صد ساله باید دست این دو ساله را ببوسد.

2- روایت امام باقر از جابر انصاری

خوب؛ امام باقر چون کوچولو بود گاهی افراد ظرفیت نداشتند، آخر حدود سالها طول کشیده بود، حالا بعضی مردم عقلشان در چشمشان است، مثلا فکر می‌کنند حالا امام باید هشتاد کیلو، نود کیلو باشد، حالا این امام است؟ ما گوش به حرف این بدهیم؟ خیلی وقت‌ها امام باقر حرف هایش را از زبان جابر نقل می‌کرد، می‌گفت جابر می‌گفت که پیغمبر فرموده، این هم خودش یک درس است، جابر گفته که پیغمبر فرموده، یعنی با اینکه امام باقر امام بود، حرف‌هایی که می‌خواست بزند اگر مخاطبش ظرفیت نداشت، نمی‌گفت من می‌گویم، می‌گفت جابر گفته، جابر را که قبول داری صد سالش است، او پیغمبر را درک کرده، جابر از پیغمبر نقل کرده. از این چه می‌فهمیم؟ این را می‌فهمیم که در امر به معروف و نهی از منکر گاهی حرف شما اثر ندارد، مثلا شما تشکر کنی کسی گوش به حرف شما نمی‌دهد، شما بیایی یک امضا از فلانی بگیر، بگو آقا شما یک تشکر کن. بگو آقای فلانی، ایشان یک کاری کرده، می‌خواهم از او تشکر کنم، منتهی تشکر من زور ندارد. شما این لوح را امضا کن، بله، این کار را می‌شود کرد.
بنده آمدم در یک شهری، گفتم آموزشیارهای نهضت سوادآموزی، به مناسبت 7 دی من به شما سلام عرض می‌کنم، می‌گوید خوب، می‌خواستی سلام هم نکنی؟ حقوق نهضت را می‌خوری، یک سلام هم نمی‌خواهی بکنی؟ خیلی زحمت کشیدی، اما اگر بگویم خدمت امام بودم، امام به من فرمود سلام مرا به معلمین نهضت سوادآموزی برسان، آنوقت سلام امام زور دارد. اینطوری است. یعنی نخواهید کاری را به اسم خودتان بکنید، اگر فکر می‌کنید که اگر این کتابخانه را وقف کنید، ممکن است در آینده تحولاتی زیر و رو شود، ولی اگر بگویی این وابسته به کتابخانه آستان قدس رضوی است، این وابسته به حوزه علمیه قم است، اگر فکر می‌کنید یک چیزی اثرش بیشتر است، اسم خودت را محو کن. من گاهی می‌روم بیمارستان، این بیمار خواب است یا بی حال است یا مریض است، من را نمی‌شناسد، به عنوان یک آخوند نگاه می‌کنم، می‌گویم اگر به او بگویم من محسن قرائتی هستم که در تلویزیون هستم، می‌گوید حال شما؟ خیلی خوش آمدید، یعنی اگر می‌دانی بگویی قرائتی هستم خوشحال می‌شود بگو، اگر می‌دانی بگویی من از طرف فلانی آمدم، امام سلام رساند، آن را بگو، ملاک این است که چه کاری اثرش بیشتر است. نگو چون محله خودمان است، باید بروم محله خودمان روضه. ممکن است حسینیه محله دیگر از آقایش بیشتر چیزی یاد بگیری، نگو چون همزبان ما است به این رأی بدهیم. چون این آخوند است، از این دفاع کنم. محله بالاست، محله پایین است، یعنی در امر به معروف و در نهی از منکر، اثر کار بیشتر است.

3- دعوت از مسئولان برای آموزش بی سوادان

بنده رسماً به مناسبت هفتم دی تقاضا می‌کنم؛ رؤسای آموزش و پرورش، مسئولین و معلمین دبستان‌ها، راهنمائی‌ها و دبیرستان‌ها، عده کمی دیگر بیسواد مانده در کشور، 45% باسواد داشتیم اول انقلاب، سال 55 تقریباً 55% مردم ایران بی سواد بودند، الان بالای 80% باسواد هستند. یک الله اکبر دیگر بگوییم، بیسوادی ریشه کن می‌شود، لااقل در سن‌های 10 تا 50 ساله، منتهی آموزشیار عزیز ما که خدمتشان هستیم، این که در را می‌زند می‌گوید بی سواد هست بیاید، این زن بی سواد نسبت به آموزشیار احساس تکلیف نمی‌کند، می‌گوید خیلی خوب، باشد، وقت کردم می‌آیم. اما اگر مدیر مدرسه بی سوادها را دعوت کند، چون بچه‌هایی که در مدرسه هستند پدرهایشان بی سواد هستند بعضی‌ها، بعضی مادرها بی سواد هستند، اگر مدیر مدرسه به بچه بگوید فردا مادرت را بیاور، این بچه گریه می‌کند، چادر مادرش را می‌کشد، با زور مادرش را می‌برد، بعد مدیر مدرسه از پدر و مادر بی سواد دعوت کند، دعوت مدیر مدرسه زورش از دعوت آموزشیار درِ خانه بیشتر است. خوب این کار را بکنید، خیلی‌ها هم این کار را می‌کنند، دستشان درد نکند، بعضی‌ها هم این کار را نمی‌کنند. این کار را بکنید. بنده اگر یک انگشتر بدهم به این رئیس هیأت کیف نمی‌کند، می‌گوید خوب این پنج تومان، ده تومان می‌ارزد، اما اگر انگشتر را دادم به مقام معظم رهبری، گفتم شما این انگشتر را بگیر مالِ شما، بعد شما این را به من بده، بگو من از طرف شما این را بدهم، می‌گوید چه کرده؟ می‌گویم مثلا ایشان ظهر عاشورا وسط خیابان یک نماز جماعت باشکوهی راه انداخت. بعد به رئیس هیأت می‌گویم این انگشتر را آقا دادند، یک کاف داریم در قرآن، کافِ شخصیت است. می‌خواهم بگویم حرفهایم را مستند به قرآن کنم. قرآن می‌فرماید که (;خُذْ) (التوبة/103) بگیر «مِنْ أَمْوَالِهِمْ» از اموال مردم بگیر، چی بگیر؟ «صَدَقَةً» صدقه، زکات است. بعد می‌فرماید وقتی زکات گرفتی «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ» پیغمبر تو بر این مردمی که زکات می‌دهند، صلوات بفرست. بعد می‌فرماید «إِنَّ» بدرستی که «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» یعنی صلواتی که تو می‌فرستی برای اینها سکینه و آرامبخش است. بگویم پیغمبر صلوات را رساند مهم است، بگویم این انگشتر را آقا داده مهم است، «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» این خیلی مهم است، این را می‌گویند کاف شخصیت، یعنی ببین امضای چه کسی پای آن است؟
یکی از کارهای امام باقر علیه السلام که در آستانه شهادتش این بحث را می‌شنوید این است که امام باقر می‌دید خودش حرف بزند خواهند گفت این بچه، کوچولو، دارد ما را نصیحت می‌کند. حدیث هایش را از مسیر جابر نقل می‌کرد، خواسته باشیم لقب دانشگاهی به آن بدهیم، باید بگوییم روانشناسی تبلیغات، یعنی چه کنیم که این حرف را بپذیرد، بگوید من گفتم کم می‌پذیرد، بگویم او گفته.

4- علم غیب امامان معصوم علیهم السلام

خوب؛ امام باقر علم غیب داشت. یک کسی درِ خانه را زد، یک خانمی حالا کنیز بود، یکی از این زنهای توی خانه آمد لبِ در، این آقا که در را زد تا دید این کنیز است، خوب شاید هم زیبا بوده، لابد زیبا بوده دیگر، این همین طور دست کرد در سینه این، تا دست کرد توی سینه این امام باقر گفت چه می‌کنی؟ خیلی خجالت کشید، آمد گفت آقا از پشت دیوار هم شما می‌بینی؟ گفت خوب ما اگر از پشت دیوار نفهمیم که فرق ما با شما چیست؟ دیگر از این کارها نکنی. یعنی امام‌ها برایشان دیوارها حجاب نیست ولذا روایاتی داریم که هر هفته امام زمان علیه السلام کارهای شما را می‌بیند و کارهای ما بر امام عرضه می‌شود، و یک آیه هم در قرآن داریم، آیه‌اش این است: (;سَیَرَى اللَّهُ) (التوبة/105)، «یرَى» یعنی رؤیت می‌کند، «سَیَرَى اللَّهُ» خدا می‌بیند، «عَمَلَكُمْ» عمل شما را خدا می‌بیند، بعد می‌گوید «وَرَسُولُهُ» و رسول خدا هم می‌بیند، (;وَالْمُؤْمِنُونَ) (التوبة/105) مؤمنون هم می‌بینند، آنوقت روایت داریم مراد از مؤمنین، اهل بیت پیغمبر هستند، امامان معصوم هستند، چون همه مؤمنین نمی‌بینند که، خوب من و شما هم مؤمن هستیم، من عمل شما را می‌دانم؟ شما عمل من را می‌دانی؟ من و شما که خبر نداریم چه کردیم. خدا گفته مؤمنین عمل شما را می‌بینند، پس معلوم می‌شود این مؤمنین همه مؤمنین نیستند، بعد روایت می‌گوید آن مؤمنین اهل بیت هستند، امام باقر در این روایت فرمود اگر ما پشت دیوار را نبینیم پس فرقمان با شما چیست؟
شبِ شهادت امام باقر است یک خورده از امام باقر صحبت کنیم. می‌گوید پهلوی امام باقر نشسته بودم(فنظرت الیه) یک نگاه می‌کردم، (جعلت افکر فی نفسی و اقول لقد عظمک الله فکرت و کرمک و جعلک حجهً علی خلقه) داشتم در عظمت امام باقر فکر می‌کردم، یک مرتبه امام باقر گفت که فکرت بیش از اینهایی که فکر می‌کنی هستیم، یعنی آنکه تو فکر می‌کنی در ذهن است، ما از این که در فکر شما هست، بالاتر هستیم. این هم مهم است.
خوب؛ حتی مخالفین، اهل سنت، تعبیراتی دارند که امام باقر(کان مقصد العلماء من کل البلاد) از همه بلاد و شهرها می‌آمدند خدمت امام و مقصد علما امام بود، می‌آمدند از او استفاده علمی می‌کردند.
خوب؛ ابواسحاق می‌گوید(لم ار مثله قطّ) احدی مثل امام باقر ندیدم. باز مثلا می‌بینیم که از اهل سنت تجلیل‌هایی که از امام باقر علیه السلام شده.
روایاتی داریم امام باقر به دو نفر فرمود(شرقا او غرّبا) به شرق بروید یا به غرب بروید، حرف حسابی می‌خواهید پهلوی ما است. بیخود جای دیگر را در را نزنید.
حالا من حداقل بنده زشت است بگویم یک میلیاردم، باید بگویم یک قطره پهلوی یک اقیانوس، دو سه کلمه از کلمات امام باقر را بلد هستم، مقداری بفهمی نفهمی بویی از تفسیر قرآن من استشمام کردم، الان کتاب‌هایی را که در رشته‌های علوم انسانی، رشته‌های مدیریت، جامعه شناسی، روانشناسی، اینها کتاب هایش را می‌خوانند، تمام سرفصل هایش را که می‌بینم، می‌بینم آیه از این قشنگ‌تر و حدیث از این قشنگ‌تر نداریم. و ما چون مزه قرآن و حدیث را نچشیدیم، این تیترها و سرفصل‌های کتاب‌های دانشگاهی خیلی پهلویمان جلوه دارد. الان هم در تلویزیون ادعایم این است، هرکس پای تلویزیون نشسته توجه کند. در مسائلی که مربوط به جامعه شناسی و روانشناسی و اسلام شناسی و نمی‌دانم حتی دکترای معماری دارد، می‌گوییم آقا در دکترای معماری در دانشگاه، همین دیشب در دانشگاه علم و صنعت یک کسی گفت آقا من دارم دکترای معماری می‌خوانم، اسلام راجع به چی می‌گوید چی، راجع به خانه سازی، معماری خانه، مهندسی خانه، من چند تا آیه برایش خواندم فوری نوشت گفت اصلا اینها در کتاب‌های ما نیست. امام باقر فرمود این طرف و آن طرف نزنید، (شرّقا او غرّبا) یکجا می‌گوید(یمینا و شمالا) به راست بروید یا به چپ بروید، حرف حسابی هرچه بخواهید علم نابش پهلوی ما است، چون ما علممان از طرف خداست، خدایی که ما را آفریده او می‌داند راه سعادت ما چی است، همان علوم را به ما یاد داده.
خوب؛ یکی به امام باقر گفت که شنیدم شما عقد موقت را اجازه داده‌اید، فرمود نه من اجازه دادم، خدا اجازه داده، رسول خدا اجازه داده، من بر سنت رسول خدا حرف زدم، حالا شما خلیفه دوم حرام کرده، داریم که اگر خلیفه دوم ازدواج موقت را و صیغه کردن را حرام نمی‌کرد، احدی زنا نمی‌کرد. جز آدم‌های شقی. آنچه زنا می‌شود برای اینکه جلوی عقد موقت را گرفتند. دانشجو است نمی‌تواند ازدواج دائم کند، اصلا زن بیوه است و پسر جوان نمی‌آید او را بگیرد. اصلا در سفر خارج از کشور است، می‌خواهد تا برگردد ایران سالها بدون همسر آفت پذیر است. اگر می‌خواهید جلوی زنا را بگیرید، امام باقر فرمود که من افتخار می‌کنم این را گفتم، شما به دینِ خودتان باشید، من دینم دینِ پیغمبر است. البته افرادی هم که ازدواج موقت می‌کنند سوء استفاده می‌کنند، حساب مردهای عیاش و هوسباز، ازدواج‌هایی که زندگی‌ها را به هم می‌زند، ازدواج‌هایی که روی کینه زن اول آدم می‌رود زنِ دوم می‌گیرد، آن آفت هایش باید جلوی آفت هایش را گرفت، ولی بالاخره همیشه در طولِ تاریخ آمار زن‌ها از مردها بیشتر بود. چند سال پیش، حدود 12 سال پیش، دادستان تهران گفت 500 هزار زنِ جوان بیوه در تهران است. من سؤال می‌کنم 500 هزار زنِ جوان بیوه چه کنند؟ هرچه شما می‌گویی انجام می‌دهیم. یک خوره تعصب را بگذارید کنار. رأی می‌گیریم امروز. بگویید این 500 هزار تا چشمشان کور که شوهرشان مُرد، بسوزند و بسازند. عاطفه و عقل یک همچین اجازه‌ای می‌دهد؟ 2- بگوییم پسرها بروند این زن‌ها را بگیرند. پسرها می‌روند زنِ بیوه بگیرند؟ 3- بگوییم زن‌های بیوه بروند گناه کنند، اجازه می‌دهید؟ 4- بگوییم زن‌های بیوه همه باتقوا باشند تا آخر عمر گناه نکنند، یک همچین چیزی هست؟ آخر شما یک راهی را برای من بگو، من در تلویزیون تبلیغ کنم. 1- بسوزند و بسازند، همه با تقوا هستند، هیچ دسته گلی آب نمی‌دهند، با جوان‌ها ازدواج کنند، گناه کنند، کدام را رأی می‌دهید؟ بسوزند و بسازند، درست نیست، بگوییم هم پانصدهزارتا تقوا دارند، یکی‌شان دسته گل آب نمی‌دهد، درست نیست. بگوییم جوان‌ها بیایند سراغ اینها، درست نیست. بگوییم گناه کنند درست نیست. مردهایی که امکان ازدواج برایشان هست و استفاده سوءاستفاده نمی‌کنند، زندگیشان به هم نمی‌خورد، چون گاهی وقت‌ها انسان می‌رود یک زندگی تشکیل دهد، یک زندگی قبلش را به هم می‌ریزد، در یک شرایطی اسلام اجازه داده، حکومت اسلامی هم باید نظارت کند، از نیازهای واقعی یا از سوءاستفاده‌ها، نیازها را جواب دهد، سوءاستفاده‌ها را جلویش را بگیرد. به امام باقر گفتند شنیدیم ازدواج موقت را، گفت بله می‌گویم.
به امام باقر گفتند، شبِ شهادت امام باقر است، گفتند که مادرت آشپز است، فرمود خوب حالا مگر عیب است؟ افتخار می‌کنم مادرم آشپز است، اصلا آشپزی یک هنر است، الان خیلی از دخترهای تحصیلکرده می‌گویند مگر من آشپزم؟ مثل اینکه بگویم مگر من هنرمندم؟ اصلا آشپزی هنر است، ما اصلا لقب هنر را غلط، ما الان یکی تنبک می‌زند می‌گوییم هنرمند، ما الان کسی تنبک بزند می‌گوییم هنر است و هنر، آشپزی هنر است.

5- امام باقر علیه السلام شکافنده علوم

به امام باقر جسارت کردند، گفتند(انت) فلان، کلمه‌اش را من نمی‌توانم بگویم، فرمود من آنی که تو گفتی نیستم، من باقر هستم. باقر یعنی شکافنده، دیدید نوک قایق تیز است؟ یعنی آب را می‌شکافد، دیدید نوک هواپیما تیز است؟ فضا را می‌شکافد. باقر یعنی فرو می‌رود در علم، از درون علم مطلب می‌کشد بیرون، مثل غواص. باقرالعلوم، یعنی امام باقر خیز می‌گیرد، در درون علوم می‌رود و علوم جدید استخراج می‌کند.
حالا؛ یک کسی خانه امام باقر مهمان بود، امام باقر علیه السلام یک غذایی به او داد و گفت که غذا خوب بود؟ گفت بله، غدا خوب بود، ‌ای امام باقر روز قیامت چطور جواب خدا را خواهی داد با این غذای خوبی که می‌خوری؟ خشک مقدسی کرد، گفت قرآن می‌گوید (;ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِیمِ) (التكاثر/8) یعنی روز قیامت از نعمت‌ها سؤال می‌شوید، کی گفت یک همچین عسلی، یک همچین خرمایی در خانه شما باشد؟ امام باقر فرمود اینکه می‌گویند روز قیامت از نعمتها سؤال می‌کنیم، یعنی روز قیامت سؤال می‌شود دنبال کی بودید، رهبر شما کی بود؟ رهبرتان کی بود، نعمت واقعی نعمت رهبری است، نه خرما و کشمش. اگر قرآن می‌گوید روز قیامت از نعمتها سؤال می‌کنند، یعنی آیا این رهبر معصومی که به شما دادیم، گوش به حرفش دادید یا کفران کردید، رفتید قانون دیگر؟ قرآن نعمت است، قانون خدا نعمت است، قانون خدا را گذاشتید کنار، قانون غیر خدا را گرفتید. رهبر معصوم را گذاشتی کنار، رفتی دنبال طاغوت‌ها، نعمت اینها هستند، کشمش و خرما نعمت نیست فقط، گرچه آن هم نعمت است. روزهای جمعه امام پول زیادی به فقرا می‌داد و می‌فرمود که افراد عاقل، یعنی اینهایی که عقل بیشتری دارند سعی می‌کنند کارهایشان در زمان خوبی انجام دهند. افرادی هستند شبِ قدر اصلا هرچه هم که در طول سال می‌خواهند بدهند، چکش را در شب قدر می‌نویسند. چون شب قدر یک افطاری به اندازه هزار افطاری است، یک تومان، هزار تومان است، یک میلیون به اندازه هزار میلیون است. می‌گوید من در طول سال چقدر می‌خواهم بریز و بپاش کنم؟ هرچه می‌خواهم انفاق کنم چکش را شب قدر می‌نویسد. و چون. . . امام باقر روز جمعه انفاقش بیشتر بود.

6- توجه به خواسته‌های همسر در خانه

خوب؛ می‌گوید آمدم خانه امام باقر، دیدم امام خیلی شیک نشسته، ریش‌ها را رنگ کرده، چه فرشی، خیلی، عطری و لباسی و. . . گفتم خوب این امام است؟ پس کو زهد؟ کو تقوا؟ خیلی امام خوش تیپ است. امام متوجه شد که من تعادلم به هم خورده، فردا گفت که شما فردا هم بیا، ما وقتی رفتیم فردا آمدیم و دیدیم امام رفته توی یک اتاق دیگر روی حصیر نشسته، گفتیم آقا دیروز قالی بود، امروز. . . فرمود من زنم پولدار است، پولی داشته، آن اتاق مالِ خانم است، از پولهای خودش آن اتاقش را قشنگ کرده، من هم وقتی می‌روم اتاق آن خانم، طبق میل آن خانم لباس شیک می‌پوشم. این اتاق خودمم است. و اینکه به ما گفتند در تشییع جنازه نخندید، وقتی می‌بینید فضا این است که همه گریه می‌کنند، شما خنده‌ات هم گرفت نخند. ماه رمضان وقتی همه روزه هستند، گرچه دکتر به شما گفته روزه‌ات را بخور، اما وقتی همه روزه می‌خورند، روبروی مردم روزه نخور. یعنی مراعات افکار عمومی را. . . حدیث داریم(المؤمن یأکل بشهوت زوجته) یعنی مؤمن طبق میل خانمش غذا بخورد، به خانم می‌گوید خانم می‌گوید چه درست کنم؟ مرد می‌گوید هرچه تو دوست داری، هرچه تو دوست داری همان را درست کن من می‌خورم. یعنی اختیار خانه را و مدیریتش را بده به او. اگر خانم می‌خواهد این غذا را درست کند، اگر خانم می‌گوید نگو نخیر، من گفتم پلو و عدس، چرا ماش درست کردی؟ پلو و عدس گفتم. حالا دیگر سرِ عدس و ماش اینقدر مردسالاری نکن. یک سؤال هم هست اسلام می‌گوید مرد سالاری یا زن سالاری؟ هیچ کدام، نه مردسالاری، نه زن سالاری، هرچه خدا گفته. خدا اختیاراتی به مرد داده، اختیاراتی به زن داده.
حالا؛ و لذا در قرآن کلمه (;حُدُودُ اللَّهِ) (النساء/13) زیاد داریم، بسیاری از کلمات «حُدُودُ اللَّهِ» برای زن و شوهر است. یعنی در آداب همسرداری حدود الهی را جاری کنید، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. گاهی وقت‌ها زن و شوهر دعوایشان است که آن می‌گوید اول برویم خانه عمه من، آن می‌گوید اول برویم خانه خاله من، سرِ همین. من می‌گویم آن رنگ لباس، خانم می‌گوید آن رنگ لباس، بگذار هرچه دوست دارد بپوشد دیگر. اصرار نکنید، فقط آن که به ما گفتند اصرار کنید این است. به خانمت اینطور بگو، بگو قرآن می‌گوید جوری حرکت نکن که (;فَیَطْمَعَ) (الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا الأحزاب/32) یعنی طمع کند، «فَیَطْمَعَ الَّذِی» طمع کند کسی که «فِی» یعنی در، «قَلْبِهِ مَرَضٌ» یک جوری حرکت نکن کسی که در قلبش مرض است در تو طمع کند. یعنی حالا عطر می‌زنی، ببین اگر عطر بزنی در کوچه، اگر با این تیپ بروی، چشمهای هرزه‌ای پیدا می‌شود که چشمش دنبال تو می‌افتد. جوری راه بروید باوقار باشد. این آیه قرآن است. «فَیَطْمَعَ» طمع کند، نمی‌گوید(الذین) کسانی که، «الَّذِی» یعنی یکی، ممکن است بگویی به من چه؟ یک چشم ناپاک هم هست، من بخاطر یک چشم ناپاک امل شوم در خیابان؟ می‌گویم نه، یک نفر هم اگر می‌دانید در جامعه، یک نفر هم، «الَّذِی» گفته، (الذین) نگفته، حتی اگر یکی چشمش دنبال تو هست، جوری لباس بپوش، مشی‌ات این رقمی باشد.
یک نفر از بنی امیه آمد گفت‌ای امام باقر، من ناراحتم، گفت چرا؟ گفت برای اینکه از دودمان بنی امیه هستم و بنی امیه را هم قرآن می‌گوید (;وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ) (الإسراء/60)، امام فرمود تو یکی حسابت جداست، چون قرآن می‌گوید (;فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی) (إبراهیم/36) هرکس تابع هرکس باشد دنبال او است، گرچه تو ریشه‌ات از خانواده بنی امیه است، ولی چون تو تسلیم گفتار ما هستی، حساب تو از آنها جداست. آخر گاهی وقت‌ها می‌گوید که حالا مثلا از فلانی است، بله، چه اشکالی دارد، اصلا این چهارده معصوم ما شش تایشان مادرهایشان اسیر بوده، یعنی کنیز بودند، کنیز بوده ولی مادر امام شد. یعنی خیلی. . . بابا رفتی از فلان فامیل گرفتی، بعضی شهری‌ها فکر می‌کنند که، شهر مقام دارد ده مقام ندارد. از دهات دختر گرفتی؟ بسیاری از دخترهای دهاتی از بسیاری از دخترهای شهری بهترند. بگذار تو با این تیپت رفتی از فلان فامیل گمنام گرفتی؟ چه اشکالی دارد؟ ممکن است فامیل گمنام باشد، دخترش خیلی از دخترهای مشهور بهتر باشند. این مرزبندی‌هایی که ما کردیم که محله پایین و محله بالا، شهری، دهاتی، فلان، بیسار. حتی تحصیل هم اینطور نیست. تو فوق دیپلم رفتی دختر شش کلاسی گرفتی؟ اینقدر دخترهای شش کلاس درس خوانده کمالاتشان از دخترهای دیپلم بیشتر است. شما همین طور که قدیم می‌رفتید آزمایش خون، الان هم می‌روند، شما برو آزمایش فکر بده، فکرتان به هم می‌خورد؟ نه، چه کار داری حالا پدرش مبل می‌سازد یا کفاش است یا قصاب است یا نانواست یا کارمند دولت است یا کارگر است، چه کار به شغل پدرش داری؟ شما حساب کنید که آزمایش فکر. ‌ای کاش این ازدواج‌ها یک خورده قبل از آزمایش خون یک گروهی بودند اینها را آزمایش فکر می‌کردند. اینها فکرهایشان به هم می‌خورد؟ نه، گاهی هر دو هم خوب هستند ولی به هم نمی‌خورند. مثل اسفناج و گلابی، اسفناج و گلابی هردو خاصیت دارد، اما اینها قابل پیوند نیستند. آزمایش فکر مهمتر از آزمایش خون است. امام باقر وقتی می‌خواست دعا کند بچه هایش را دعوت می‌کرد می‌گفت من دعا می‌کنم شما آمین بگویید. بحث‌هایی می‌کرد با گروه‌های منحرف و آنها را مجاب می‌کرد. شهادت امام باقر را تسلیت می‌گوییم و اما 7 دی مناسبت نهضت سوادآموزی هم داریم.
راجع به نهضت سوادآموزی امام پیام بابرکتی دادند، خدا رحمت کند دکتر بهشتی، خدا رحمت کند دکتر باهنر، اینها پرچم نهضت سوادآموزی را بلند کردند و آموزشیارهای ما هم انصافا زحمت فراوان کشیدند، از حقوق ماهی هزار تومان و دو هزار تومان گرفته، هنوز هم با کمال تأسف با کمال تأسف، باز هم بگوییم با کمال تأسف حق التدریس آموزشیارهای ما با حق التدریس آموزش و پرورش تفاوت دارد و این تبعیض را انشاءالله مسئولین حل کنند. خوب امام فرمود که از حوائج اولیه برای هر ملتی در ردیف بهداشت و مسکن، بلکه مهمتر از آنها، آموزش عمومی است، این پیام از امام است. پیام مفصل است، یکی دو سطرش را یادگار امام بخوانیم.

7- بخشی از پیام امام خمینی درباره سوادآموزی

«ما باید در برنامه دراز مدت فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم. برای مبارزه با بیسوادی به طور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنیم. تمام بیسوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران باسواد برای یاددادن به پا خیزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکان به پا خیزد. تعلیم و تعلم عبادتی است که خداوند تبارک و تعالی ما را بر آن دعوت کرده است. ملت عزیز امیدواریم که با همت والای خود بدون فوت وقت ایران را به صورت مدرسه دربیاوریم. »
این نهضت سوادآموزی کارهای خوبی کرد. اول که چهره‌های موفقی ما داریم که از نهضت سوادآموزی در روستا و شهر پیدا شدند، آمدند سه چهار سال، یعنی تا مقدماتی و تکمیلی را خواندند، بعد هم ملحق شدند به آموزش و پرورش و الان لیسانس هستند، که ما خواستیم تمام لیسانس‌ها را دعوت کنیم خدمت مقام معظم رهبری، حسینیه را پُر کنیم از کسانی که لیسانس شدند و اینها همه از نهضت سوادآموزی بوده. خوب اگر یک کسی از سوادآموزی آمد لیسانس شد، حضرت عباسی به اندازه یک کارخانه نمی‌ارزد؟ چطور افتتاح یک کارخانه خیلی مقام دارد، اگر کسی افتتاح یک کارخانه کند؟ این آموزشیار رفته این را آورده بیرون و این را راه انداخته و حالا شده لیسانس، فوق لیسانس، چند تایشان هم دکتر هستند. اگر افتتاح کارخانه مقام است، اینها هم هزارها آدم اینطور است. و ما باید تشکر کنیم از مسئولین، بخصوص بعضی استاندارها، ببینید استان‌هایی داریم بی سواد زیادتر است. اینجا را خود استاندار باید از بودجه‌های استانی خرج کند. مثل اینهایی که مریض هستند و ما یک اشکنه‌ای سرِ سفره می‌گذاریم، یک آبگوشتی، منتهی آن کسی که مریض است خودش وسطِ غذا یک قرص درمی آورد می‌خورد. بعضی استان‌ها با پول ملی و با پول تهران واینها نمی‌توانند بی سوادی را حل کنند، خود استاندار و مسئولین آموزش و پرورش باید از خودشان یک قرص دربیاورند، تزریق کنند به بدنه این کار و انشاءالله با یک بسیج نیروها ما بتوانیم یک جشنی بگیریم. و الان هم رفتیم در خط اینکه روستاهایی که بین ده ساله تا 50 ساله به حداقلی رسیده بی سوادیشان، یک جشنی بگیریم و جشن‌ها را شروع کنیم، هی روستا به روستا، شهر به شهر جشن بگیریم و رقابتی در این کار باشد انشاءالله، این هم جزء آرزوهای من است. هر روزی شوراهای شهر، حالا این شوراهای شهر هم که هر که رأی آورد، شورای روستا، می‌خواهید چه کنید شما؟ برادر و خواهری که در شورای شهر رأی آورده، بگذار من یک چیزی برایتان بگویم. هر کاری می‌خواهی بکنی باید بیایی سراغ دین. اگر می‌خواهی مردم را ببینی، مردم در مسجد دعوت کن. هم با وضو می‌آیند نماز می‌خوانند، آنجا همدیگر را ببینید. جای مقدس اجتماعاتتان در مسجد باشد. اگر می‌خواهید به فقرای توی روستا کمک کنید، والا دولت پولی که بدهد به شما فقیرها را سیر کنی ندارد. هنر داری که دارید انشاءالله، این زکات را احیا کنید، زکات از پردرآمدها بگیرید، به کم درآمدها بدهید. یعنی اگر می‌خواهید شکم سیر کنی باید بروی سراغ زکات، ملاقات مردمی باید بروی سراغ نماز، اگر هم می‌خواهی یک یادگاری از خودت بگذاری، شما که شورای روستا هستی خانه‌ها را دانه دانه می‌شناسی که کدام خانه بی سواد در آن است. کمک کن به آموزشیار نهضت سوادآموزی، این بی سوادها را دعوت کن که این خانم بگوید که این زمانی که ایشان شورای روستا شد، ده بار در خانه ما را زد و دعوتم کرد، من دیگر از رو رفتم. آن خانمی که با آموزشیار و دعوت آموزشیار نمی‌آید، با دعوت شورای شهر بلکه بیاید و این بگوید زمانی که تو رئیس شورا بودی، زمانی که شما عضو شورا بودی من باسواد شدم. یعنی یادگاری می‌خواهید سوادآموزی، ملاقات می‌خواهید نماز جماعت، کمک به فقرا می‌خواهید زکات. من تقاضا می‌کنم انشاءالله این کار را بکنید. 7 دی را به همه تبریک می‌گویم. ضمناً شهادت آیت الله غفاری هم که با شکنجه‌های زمان شاه شهید شد آن هم 7 دی بود.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ما را قدردان نعمت‌های خودت قرار بده. (الهی آمین) کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. (الهی آمین) معرفت امام، مودت امام، اطاعت امام را روز به روز در ما شعله ورتر بفرما. (الهی آمین) سلام ما را به نوسوادان برسانید، سرِ کلاس‌ها عرض کنم می‌روید با افرادی که بی سواد هستند و آمده‌اند باسواد شوند، سلام ما را به آنها هم برسانید.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 195
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست