responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1950

موضوع: امامت حضرت مهدي(ع)، وعده خداوند به مؤمنان

تاريخ پخش: 09/01/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

سال 86 بيننده‌ها بحث را پاي تلويزيون مي‌بينند، آغاز سال 86 را تبريک مي‌گوئيم. شبي که بحث پخش مي‌شود آغاز امامت حضرت مهدي(ع) است. تبريک مضاعف، يک تبريک براي عيد نوروز، تبريک مهمتر براي آغاز امامت حضرت مهدي.

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، اولين بحث سال 86 همزمان با آغاز امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه.

خوب؛ کلمه امام عربي است، فارسي‌اش يعني پيشوا و رهبر. نياز به امام به همان دليل است که ما نياز به پيغمبر داريم. چرا پيغمبر مي‌خواهيم؟ بخاطر اينکه عقل کوتاه است، وجدان کوتاه است، علم هم کوتاه است. ما بايد غير از عقل و وجدان و علم و تربيت خانوادگي، بايد يک رهبر آسماني هم داشته باشيم. حالا؛ اگر عقل کوتاه نبود اين همه مردم پشيمان نمي‌شدند. اينکه همه مردم پشيمان مي‌شوند پيداست طبق عقلشان کاري مي‌کنند، فردا مي‌فهمند فکرشان درست نبوده.

1- نياز انسان به امام معصوم

نياز به امام؛ چون عقل، وجدان، علم، تربيت خانوادگي و اجتماعي و… اينها همه کوتاه هستند. بارها اين را گفتم. عقل مثل ترازوي زرگري است. ترازوي زرگري ترازو است اما براي کشيدن غير از طلا به درد نمي‌خورد. آهن را نمي‌شود با آن کشيد. عقل خيلي مهم است، اما کوتاه است. دليل اينکه عقل انسان کوتاه است اين پشيماني‌ها است. هر انساني بارها و بارها پشيمان شده، پس پيداست عقلش نمي‌رسد. علم هم کوتاه است، وجدان هم کوتاه است. چون وجدان در حال تغيير و تحول است. انسان اولش اگر يک سيلي بزند در صورت يک مظلوم پشيمان مي‌شود، مي‌گويد چرا زدم؟ بد شد. از يک سيلي زدن پشيمان مي‌شود وقتي وجدانش. بعد اين چند تا گناه که کرد، وقتي گناه زياد شد ديگر غصه هم نمي‌خورد. اولش از کشتن مرغ دستش مي‌لرزد، ولي بعد آدم هم مي‌کشد دستش نمي‌لرزد. پس وجداني که از کشتن مرغ ناراحت بود، از کشتن آدم آرام مي‌شود. دفعه اول که آدم سيگار مي‌کشد، سرفه مي‌کند، مي‌گويد اين چي است مردم مي‌کشند، اولين سيگار بدش مي‌آيد، اما دو سه بار که کشيد وجدانش با سيگار قفل مي‌شود، ديگر از ترياک هم بدش نمي‌آيد. اولين گناهي که مي‌کند انسان ناراحت است، خدايا من گناه کردم. اما اگر رفيق بد، فيلم بد، نوار بد، کتاب بد، دوست بد، اين را به گناه آلوده کرد، بعدا با گناه رفيق مي‌شود. وجداني که از گناه ناراحت بود در اثر تکرار با گناه آشتي مي‌کند؛ پس وجدان کافي نيست براي اينکه قابل تغيير است. از مرغ کشتن ناراحت است، از آدم کشتن ناراحت نيست، انسان مي‌تواند وجدانش را عوض کند.

2- وجدان بشري، براي تربيت کافي نيست

تربيت هم همين‌طور است. چون تربيت‌ها بر اساس وجدان است. من چطور بچه‌ام را تربيت مي‌کنم؟ هر چيزي را وجدانم خوشش مي‌آيد مي‌گويم آقا جان اين کار را بکن. هر چيزي را وجدانم دوست ندارد مي‌گويم عزيزم اين کار را نکن. پس بکن نکني که به بچه‌ام مي‌گويم در تربيت، بر اساس وجدان است، وجدان که لق شد، تربيت هم که بر اساس وجدان است، آن تربيت هم لق است. حالا؛ مباني تربيت هم فرق مي‌کند. يکي از دوستان، خوب طلبه فاضلي بوده دوازده سال هم رفته آمريکا، آخرين مراحل دکتراي تعليم و تربيت را آنجا ديده، برگشته و ما گفتيم چه خبر؟ گفت گيج هستند، گيج هستند. يک تفکر مي‌گويد محصل محوري، مدرسه‌ها را دمکراسي کنيد، هرچه جوان‌ها و بچه‌ها رأي دادند، معلم هم همان‌ها را عملي کند. يک فکر اين است که نه، محصل‌محوري نباشد، معلم محوري باشد. هرچه معلم گفت. بالاخره حالا اختيار بدهيم به بچه‌ها، بچه‌ها هر تصميمي گرفتند معلمين اجرا کنند يا نه، بچه‌ها اختيار نداشته باشند، معلم هرچه گفت انجام بدهند. قرآن چه مي‌گويد: («بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»)، قرآن مي‌گويد هم محصل‌محوري، هم معلم‌محوري. به چه دليل؟ به دليل اينکه گاهي در قرآن مي‌بينيم از بالا به تو دستور مي‌دهند. هم از بالا، به چه دليل؟

3- رابطه متقابل پيامبران و مردم

به اين دليل که: («يَا بُنَيَّ») (صافات/102) پسر عزيزم، که مي‌گويد؟ ابراهيم مي‌گويد به اسماعيل. («يَا بُنَيَّ») (يوسف/5) يعقوب به بچه‌اش مي‌گويد، («يَا بُنَيَّ») (لقمان/17) لقمان به بچه‌اش مي‌گويد. يعني گاهي از بالا ابراهيم به پسرش مي‌گويد، لقمان به پسرش مي‌گويد، يعقوب به پسرش مي‌گويد. پس هم بايد از بالا دستور بدهيم. هم گاهي وقت‌ها به بچه مي‌گوييم نظر شما چيست، («فَانظُرْ») (صافات/102) نظريه بده. حضرت ابراهيم صد ساله به پسر سيزده ساله مي‌گويد («فَانظُرْ») نظريه بده، («مَاذَا تَرَى») رأي تو چي است، تو چه مي‌بيني؟ يعني بايد هم معلم دستور بدهد، هم نظر بچه‌ها را…

در قرآن هم داريم («قُل») به مردم دستور بده، بگو، هم داريم («شَاوِرْهُمْ») (آل‌عمران/159) با مردم مشورت کن. يعني هم پيغمبر به مردم دستور مي‌دهد، هم از مردم مشورت مي‌گيرد. چيزي را که ما راحت در قرآنمان هست، حالا مثلا بالاترين سطح علمي دانشگاه‌هاي دنيا گيج هستند که بالاخره مدرسه محوري يا معلم محوري. قرآن مي‌گويد هيچ‌کدام، خدامحوري. خدا مي‌گويد هم به بچه احترام بگذار هم به بزرگ. «وقروا کبارکم» به بچه‌ها مي‌گويد احترام بزرگ‌ها را بگير، به بزرگها هم مي‌گويد: «وارحموا صغارکم» الله اکبر چه ديني داريم، «وقروا» وقار، «کبار» يعني کبير، بزرگ‌هايتان، بزرگ‌هايتان را احترام بگذاريد، «وارحموا» رحم کنيد، محبت کنيد، «صغارکم» صغير به نظرم. دنيا گيج است، خدا را شکر ما گيج نيستيم، چون دستمان را گذاشتيم در دست خالق. خالق که من را خلق کرده مي‌داند چه خلق کرده. هميشه آن دکتري که دارو را ساخته مي‌داند چه ساخته. ولذا مي‌گويد اين را با قاشق مرباخوري، اين را با قاش چايخوري. اين کپسول شش ساعت، اين کپسول هشت ساعت، اين قرص چهار ساعت، اين قرص دو ساعت. چون او که اين را ساخته مي‌داند چه ساخته، بايد دستورش را هم خودش بدهد. خدا من را ساخته، خدا گفته اين رقمي باش. کساني که قانون خدا را کنار مي‌گذارند، اين قانون خداست، کساني که قرآن را مي‌گذارند کنار، مي‌خواهند از پرفسورها و دکترها و مهندس‌ها و علما و دانشمندان بگيرند، هر کدام اينها حرفشان در دست خدا بود، حرفشان درست است، اگر از دست خدا در بيايد، يا بر اساس وجدان خودش حرف مي‌زند که وجدان‌ها زير و رو مي‌شود يا بر اساس علم خودش حرف مي‌زند که علمشان محدود است، فوقش ليسانس صد تا کتاب خوانده، فوق ليسانس دويست تا خوانده، دکتر سيصد تا خوانده. آيت الله چهارصد تا خوانده، بالاخره از صد تا، تا هزار تا، تا ده هزار تا، با اين کتاب‌ها که آدم باسواد نمي‌شود. آنقدر دانستني‌ها زياد است که ما ساده‌ترين کلمات را نمي‌دانيم. حالا تازه يک انرژي هسته‌اي يک قدرتي در طبيعت کشف شده، هر ذره در اين عالم انرژي هسته‌اي است. هر يکي از شما انرژي هسته‌اي هستيد.

4- جهاني بزرگ در درون انساني کوچک

يک شعري است مي‌گويد که: «أتزعمُ»، حالا شما عربي هم خوانده‌ايد، يعني چه؟ يعني آيا، «زعم»، يعني گمان، «أتزعم»، يعني آيا گمان مي‌کني، «اَنَّک» يعني چه؟ «إِنَّکَ» يعني چه؟ «إِنَّ» يعني چه؟ «إنّکَ» يعني به درستي که «جرمٌ» يعني هيکلي هستيد، «صغير» هم معنايش معلوم است، «أَتَزعَمُ أَنَّکَ جرمٌ صغير» تو فکر مي‌کني يک بدن کوچولو هستي؟ تو فکر مي‌کني همين‌طور يک آدم شصت کيلويي هستي، يک آدمي هستي که ديپلم بگيري و ليسانس بگيري؟ بيشتر از اين نيستي؟ انرژي هسته‌اي هستي، «و فيک»، «فيک» يعني چه؟ در تو، «انطوي» تاب خورده، «و فيک النطوي العالم الاکبر» يعني يک دنياي بزرگ در تو تاب خورده، يعني کلّ کره زمين در تو است. تو فکر مي‌کني شصت کيلو هستي؟ ديپلم هستي؟ خوراک، پوشاک، مسکني؟ خانه، ماشين، تلفني؟ تو فکر مي‌کني يک انسان عادي هستي همين‌طور از اينهايي که در خيابان و کوچه راه مي‌روند؟ نه، يک جهان هستي، «عالَم» يعني جهان، «عالَم اکبر» يعني يک جهان بسيار بزرگي هستي، خودت خودت را نمي‌شناسي. که کل انسانها يک بمب هستند. خود قرآن مي‌گويد من بمب هستم، («لَوْ») يعني چه؟ («لَوْ») اگر، («أَنْزَلْنَا» )يعني چه؟ («هَذَا الْقُرْآنَ» )يعني چه؟ («لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ»)، («جَبَلٍ») يعني کوه، اگر اين قرآن را بر کوه نازل مي‌کرديم، کوه تکه تکه مي‌شد، يعني چه؟ يعني اين انرژي هسته‌اي است. خود قرآن اين را مي‌گويد، اين که خوانديم آيه قرآن بود، («لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ» )(حشر/21) اگر قرآن بر کوه نازل مي‌شد تکه تکه مي‌شد يعني چه؟ خود خدا، قرآن مي‌گويد(«فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» )(اعراف/143) جبل يعني کوه، تجلي، خداوند بر کوه تجلي کرد کوه تکه تکه شد. اصلا خود امام حسين يک انرژي هسته‌اي است. کدام کشور مي‌تواند بگويد يا حسين، هفتاد ميليون بريزند در خيابان. با چه پولي؟ با چه زوري؟ با چه بودجه‌اي؟ با چه آئين‌نامه‌اي؟ تمام رئيس جمهورها خواسته باشند در کشورشان براي يک روز هفتاد ميليون مردم را مفت و عاشقانه بريزند توي خيابان، هيچ کشوري نمي‌تواند. هيچ کشوري نمي‌تواند. تمام رئيس جمهورهاي کره زمين، خوب گوش بدهيد ببينيد چه مي‌گويم، تمام رئيس جمهورهاي کره زمين در يک کنگره جمع شوند بگويند ما يک ميتينگ دو ميليوني مي‌خواهيم، کجا؟ مکه، آب و هوا، همديگر را مي‌شناسند؟ نه، زبان هم را مي‌فهمند؟ نه، جاذبه دارد مکه؟ نه، يک مشت کوه داغ است. مي‌خواهي چه به آنها کني؟ مي‌خواهم حاجي‌ها را سرشان را بتراشم، اه، زلفش، بله، مي‌خواهم سرشان را تيغ بزنم، ديگر مي‌خواهي چه کني؟ مي‌خواهم لختشان کنم، ديگر مي‌خواهي چه کار کني؟ مي‌خواهم کفن به آنها بپوشانم، ديگر مي‌خواهي چه کني؟ مي‌خواهم روي خاک بخوابانمشان، ديگر مي‌خواهي چه کني؟ مي‌خواهم بدونمشان. مرجع تقليد است، باشد، رئيس جمهور است، باشد، مي‌خواهم لختشان کنم، به آنها کفن بپوشانم، سرشان را هم بتراشم، آنجا بدوانمشان. همه رئيس جمهورها جمع شوند، بعد هم بگويد نه کارگرهاي عادي فقير، يا کارمندهاي فلان، يا بازاري‌ها، يا خياباني‌ها، نه آدمهاي عادي نه، پولدارها، سالي دو ميليون پولدارهاي دنيا را خدا مي‌برد آنجا سرشان را تيغ مي‌زند، لختشان مي‌کند، کفن به آنها مي‌پوشاند، بعد مي‌گويد تاب بخوريد، به راست راست، به چپ چپ، دو ميليون، فرق مي‌کند با يک تيمسار و سرداري که چهار تا ديپلمه را برده به راست راست، به چپ چپ مي‌کند، اين يک پادگان است اين هم با زور، مي‌بيند اگر پايان خدمت نداشته باشد نه کار به او مي‌دهند، نه زن به او مي‌دهند، نه مي‌گذارند برود از کشور بيرون، گير است، يک آدم جواني که پول ندارد گير کرده همچين مي‌کند که مهم نيست، هنر اين است که دو ميليون حاجي پولدار را با زبان خوش، با دل خوش، با پاي خودشان با اختيار، با عشق بروند يک جايي بد آب و هوا، لخت شوند، سرشان را تيغ بزنند. اين انرژي اتمي است، («وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا») (آل‌عمران/97) همه پولدارها واجب است بروند مکه، مي‌گويد چشم. هيچ‌کس هم نمي‌گويد اگر حاجي مکه نرود دلار به او نمي‌دهيم، خانه به او نمي‌فروشيم، آزادي آزادي، هرکه خودش مي‌خواهد برود. به يک نفر هم نمي‌گويند‌ چون شما مکه نرفتي پروانه ساختمان به تو نمي‌دهيم، زن به تو نمي‌دهيم چون مکه نرفتي، يعني هيچ جا هم، («لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ») (بقره/256) اکراه هم نيست. اين انرژي هسته‌اي است که يک («وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»).

5- کشف علوم جديد در دوران امام زمان(ع)

حالا آغاز امامت امام زمان، حديث داريم تمام اختراع‌ها، اکتشاف‌ها، تمام پيشرفت‌هاي علمي، تا زمان امام زمان دو بيست و هفتم است، يعني اگر تمام علم را تقسيم بر 27 کني، آنچه به دست بشر کشف شده 2 بيست و هفتم است، بيست و پنج بيست و هفتمش به دست مبارک امام زمان يا در زمان حضرت مهدي(ع) کشف مي‌شود، يعني آقا مثلا مي‌آيد مي‌گويد در اينجا همچين ماده‌اي است. معدن‌هايي که مي‌گردند کشف کنند، امام زمان مي‌گويد کجاست. آخر ببينيد چراغ که خاموش شد، شما اگر يک چراغ قوه، يک ميخي، يک قوطي کبريت خواسته باشي، همه آشپزخانه را بايد به هم بزني، اما اگر چراغ خاموش شد آن کدبانوي خانه، پدرِ خانه يا مادرِ خانه قشنگ مي‌داند قوطي کبريت کجاست، در تاريکي مي‌رود برمي‌دارد ولي شما بايد دو ساعت بگردي، همه چيز را هم به هم بزني، آخرش هم معلوم نيست چراغ قوه را پيدا کني يا نکني، قوطي کبريت را پيدا کني يا نکني. حضرت مهدي(ع) چون با علم خدا دارد زندگي مي‌کند، مي‌گويد آقا فلان جا اين کار را بکن همچين مي‌شود، اين کار را بکن همچين مي‌شود، اين کار را بکن همچين مي‌شود. بيست و پنج. آغاز امامت زمان نهم ربيع، امام زمان که مي‌آيد چه مي‌شود؟ مي‌گويم مي‌شود؟ ممکن است دنيا بگويد مي‌شود؟ ما مي‌گوييم بله مي‌شود، چطور؟ براي اينکه بالاخره يکي از فرزندان پيامبر يک سيدي، عالمي آمد مثل امام، يک جمهوري اسلامي راه انداخت، شاه را هم بيرون کرد. اگر يک سيد يک طاغوت را بيرون کند، آن سيد همه طاغوت‌ها را مي‌تواند بيرون کند، اگر کسي يک اتاق ساخت، آن معمار کل مي‌تواند يک شهرک را هم بسازد. اگر يک بچه‌ يک سطر نوشت پيداست استاد دانشگاه مقاله و کتاب هم مي‌تواند بنويسد. واقعا مي‌شود مستضعفين، چون قرآن مي‌گويد («أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ») (انبياء/105) يعني بندگان صالح حکومت را خواهند گرفت. مي‌شود؟ بله، در ايران بالاخره افراد، نمي‌خواهيم بگوييم همه مسئولين ممکلت آدم خوبي هستند، ولي بالاخره توي مسئولين آدم خوب هم کم نيستند، بالاخره حساب کن اينها آمريکائي نيستند، شوروي نيستند، مسلمان هستند، طاغوتي هم نيستند، مستکبر هم نيستند، اينهايي که مي‌آيند روي کار، حالا از آن رئيس جمهور آقاي رجايي گرفته تا مقام معظم رهبري که رهبر شد، بالاخره اينها که رئيس جمهور شدند يا رده‌هاي بالا آنهايي که نماينده مجلس شدند، اينها که شوراي اسلامي شدند، اينها هيچکدام شرقي نيستند، غربي نيستند، طاغوتي هم نيستند، مستکبر هم نيستند، حالا با سليقه‌هاي مختلف، بالاخره از بدنه امت هستند، يا درجه يک هستند يا درجه دو، درجه سه و چهار نيستند، توي آنها هم آدم ناخلف هست که خوب بالاخره در نمايندگان اميرالمؤمنين هم بعضي‌ها خلاف درآمدند، بد نيست بدانيد.

6- انتقام گرفتن مخالفان امام علي(ع) از امام حسين(ع)

اميرالمؤمنين چهار پنج سال حکومت کرد، استاندار نصب مي‌کرد، بعد مي‌آمدند گزارش مي‌دادند استاندار برد و خورد، فلان فرماندار، فلان نماينده شما خلاف کرد، حضرت امير فوري عزل مي‌کرد. اينها که عزل مي‌شدند عصباني بودند، اينها مي‌رفتند کوفه يک دفتر سياسي مي‌زدند. آنجا حزب و روزنامه و باند درست مي‌کردند، آنوقت کربلا که امام حسين آمد، آن دفترهاي سياسي نيرو جمع کردند فرستادند براي کشتن امام حسين. ولذا به امام حسين گفتند امام حسين، ما با تو رفيق هستيم، «بغضاً لابيک» يعني با بابات بد هستيم، من استاندار بودم، عزلم کرد، حالا که عزلم کرد من مي‌خواهم انتقام عزل را از تو بگيرم. اين «بغضا لابيک» يعني چه؟ يعني حالا که بابايت من را برداشت، من هم انتقام مي‌کشم. آدم وقتي براي خدا پُست گرفت، وقتي هم رفت کنار، رفت کنار. براي خدا آمديم، براي خدا هم مي‌رويم. اما اگر براي دنيا و هوس خواست پست بگيرد، همين که به او ندهند عقده‌اي مي‌شود، عقده‌اي که شد انتقام مي‌کشد، مي‌گويد حالا که به من پُست نداديد، پس من هم چنين و چنان مي‌کنم.

حالا اسمش را نبرم در تلويزيون، يک کسي بود خود را کانديدا کرده بود اوائل، وقتي که مي‌خواست رأي جمع کند مي‌گفت ملت قهرمان و شهيدپرور، ملت قهرمان و غيور ايران، خوب انتخابات تمام شد و رأي‌ها را شمردند و ديد رأي نياورد، تا ديد رأي نياورد، بعد از ظهر گفت اين توده ناآگاه به فلاني رأي دادند، توده ناآگاه، يعني ساعت ده قهرمان هستند، عصر توده ناآگاه. اين رئيس‌هاي عقده‌اي که اگر خودش رئيس بود مردم خوب آدمي هستند، اگر رئيس نبود، مردم ناآگاه هستند.

خوب؛ چه دارم مي‌گويم؟ آغاز سال 86 اين تبرک است که اولين بحث ما در سال 86 بحث امامت باشد. («بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»)، نياز به امام. عقل ما کوتاه است به دليل اينکه پشيمان مي‌شويم. وجدان ما متغير است، به دليل اينکه ساعت به ساعت، روز به روز عوض مي‌شود. تربيت ما شل است، چون تربيت بر اساس وجدان است، وجدان که مي‌لرزد تربيت هم مي‌لرزد، اگر ساختمان را روي شن بسازي، چون شن روان است ساختمان هم روان مي‌شود، چون من جوري بچه‌ام را تربيت مي‌کنم که وجدانم مي‌گويد، هر کاري وجدانم مي‌گويد خوب است، مي‌گويم بچه جان انجام بده، دنيا گيج است، سران تعليم و تربيت دنيا مانده‌اند که مدرسه‌محوري يا معلم‌محوري، قرآن مي‌گويد هر دو محوري. هم مي‌گويد («قُل» )محکم به مردم دستور بده، هم مي‌گويد («شَاوِرْهُمْ» )(آل‌عمران/159) با مردم مشورت کن. هم مي‌گويد («يا بُنّي» )بچه گوش بده، هم مي‌گويد («مَاذَا تَرَى» )رأي تو چيست؟ قرآن مي‌فرمايد («أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» )کره زمين را بندگان صالح مي‌گيرند، مي‌شود اگر امام خميني بنده صالحي بود يک گوشه دنيا را حکومت کرد، اگر مقام معظم رهبري بنده صالحي است يک گوشه‌اي را حکومت کرد، پس پيداست اگر شاگرد کلاس اول و دوم يک سطر نوشتند، پيداست پرفسور و استاد دانشگاه هم مي‌توانند کتاب بنويسند. اگر يک بچه خياط يک چيزي را دوخت، پيداست استاد ماهر خياط بهتر مي‌تواند بدوزد، محال نيست.

7- نشانه‌هاي آمادگي مردم براي ظهور امام زمان (ع)

دنيا آمادگي دارد؟ بله، دنيا آمادگي دارد. حالا من نمي‌توانم اسمش را ببرم. بعضي از سران کشورها به بعضي از سران کشور ما گفتند ما شبکه تلويزيوني در اختيارتان مي‌گذاريم بيائيد هرچه مي‌خواهيد بگوئيد، ما هم شرق را چشيديم هم غرب را، مردم از هر دو خسته شده‌اند. در سازمان ملل حق وتو است، اگر همه کشورها رأي بدهيد آمريکا مي‌گويد نه، يعني کل مخ‌ها پوک، در جايي که بناست از حقوق ملت‌ها دفاع شود، يک کشور مي‌آيد حقوق را از بين مي‌برد. اگر در حمامي که جاي نظافت است، ديديد همه ادرار مي‌کنند اين پيداست بايد درِ حمام را گِل گرفت، چون آنجايي که جاي بهداشت است ضد بهداشت است، اگر رفتيد در يک بيمارستان ديديد همه دکترها مريضاند، اين بيمارستان را بايد فاتحه‌اش را خواند، چون دکتري که بايد باقي مريض‌ها را خوب کند، خودِ دکترش مريض است. سازمان مللي که مي‌خواهد از حقوق بشر دفاع کند، در سازمان ملل حقّ وتو است. حق وتو يعني چه؟ يعني هرچه بگوييد من مي‌گويم نه، اه، پس ما بشکه هستيم، شما چي هستيد؟ اينها حقوقدان‌ها، همه حقوقدان‌ها بوق هستند. چون من مي‌گويم نه، همه رأي‌ها کشک. در مرکزي که بايد از حق دفاع شود، بالاخره مردم بايد سازمان ملل را ببينند بگويند ول کن بابا، ول کن بابا. بايد معناي دمکراسي را ببينيد که او که مي‌گويد من مي‌خواهم دمکراسي باشد، حالا که مردم لبنان، حالا که مردم فلسطين، حالا که مردم عراق با رأي خودشان يک حکومت را مي‌گذارند، مي‌گويد نه. وقتي مردم از شرق خسته شدند، از غرب خسته شدند، حديث داريم هر دوره‌اي دو سه روز رئيس مي‌شود، هر گروهي يکي دو سه روزي رئيس مي‌شوند، مردم مزه رياست اينها را مي‌فهمند، مي‌گويند برو بابا، ول کن بابا، وقتي مردم خسته شدند از اين و آن، آن وقت آماده مي‌شوند که وقتي حضرت مهدي ظهور کرد با او بيعت کنند. چطور بيعت کنند؟

8- پيمان بستن با امام زمان(ع) در دعاي عهد

در دعاي عهد مي‌خوانيم «عهداً» اول تعهد، «عهداً» بعد مي‌گويد «و عقداً» بعد مي‌گويد: «و بيعتاً» اول عهد، يعني پيمان، با امام زمان پيمان ببنديد، بعد از پيمان عقد، عقد يعني گره، مي‌گويند دختر و پسري را عقد کردند يعني به هم گره زدند، عقد يعني گره، بعد بيعت، بيعت يعني تسليم. پيمان مي‌بنديم با امام زمان، اين سه جمله در دعاي عهد است، در دعاي عهد مي‌خوانيم حضرت مهدي، ‌اي امام زمان ما با تو عهد مي‌بنديم، بالاتر از عهد، با تو گره مي‌خوريم، بالاتر از گره، با تو بيعت مي‌کنيم که هرجور که تو گفتي ما همانطور باشيم.

او ما را دوست دارد. حديث ديدم حضرت مهدي فرمود روزي صد بار به شما دعا مي‌کنم، خيلي است، ما تازه خوب خوب خوب خوبهايمان روزي يکي دو بار مي‌گويند «اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ» ترجمه‌اش را بکنم، چون اين را مردم ايران مي‌خوانند ترجمه‌اش را نمي‌دانند، «اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ» بحث دارد تمام مي‌شود، دقيقه آخر است، «اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ» را همه مي‌خوانند چون امشب که بحث را بيننده‌ها مي‌بينند، اولين روز امامت امام زمان است، اين دعاي امام زمان هم الان به لطف خدا در بورس است، معنايش را هم خيلي‌ها مي‌دانند، من براي آنهايي که نمي‌دانند مي‌گويم.

«اَللّهُمَّ» يعني خدايا، «كُنْ لِوَلِيِّكَ» براي ولي‌ات حضرت مهدي اين رقمي باش، چي باش؟ «كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ» که اسم امام زمان است، «صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى‏ ابآئِهِ» صلوات تو بر امام زمان و بر پدران امام زمان، اهل بيت عليهم السلام، «كُنْ لِوَلِيِّكَ» ‌اي خدا تو ولي امام زمان باش، يعني ولايت کن، «وَحافِظاً» حفظ کن امام زمان را، «وَقآئِداً وَناصِراً» يعني رهبري کن حضرت مهدي را «وَناصِراً» نصرت و ياري کن امام زمان را، «وَدَليلاً» دليل، راهنمائي کن، دليل باش، اي خدا رهبر مهدي باش، ناصر مهدي باش، حافظ مهدي باش، دعا به امام زمان است، «حَتّى‏ تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ» تا زمين را در اختيارش بگذاري، «وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً» و در يک مدت طولاني او را از يک حکومت حق و ياران خوبي کامياب کني. اين دعايي است که با اين دعا جلسه را تمام کنيم.

خدايا تو را به آبروي امام زمان سال 86 را بر اسلام و بر مسلمين و بر مردم ايران بسيار سال مبارک، سال سعادت، سال رشد، سال وحدت، سال بندگي، سال عزت، سال قدرت قرار بده. با هم اين دعا را بخوانيم، همه اينهايي هم که پاي تلويزيون هستند با هم بخوانيم.

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى‏ ابآئِهِ، فى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، وَفى‏ كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَحافِظاً، وَقآئِداً وَناصِراً، وَدَليلاً وَعَيْناً، حَتّى‏ تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً، وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً»

خدايا ياران امام زمان را ياري و دشمنانش را که قابل هدايت نيستند نابود بفرما. شر هر کسي که براي اسلام و مسلمين و مستضعفين ايجاد شر مي‌کند، توطئه مي‌کند، طراحي مي‌کند، هر شري طراحي مي‌شود بر ضرر اسلام و مسلمين، آن شر را به خود طراح برگردان. تمام برکات مادي و معنوي را بر سر امت اسلامي نازل بفرما.

بار ديگر سال 86 را تبريک مي‌گويم و آغاز امامت امام زمان را هم تبريک مي‌گويم. هر که بچه‌دار مي‌خواهد شود، مادرهايي که بچه در شکمشان است، تصميم بگيرند اولين عهد، قرارداد، عقد، بيعت، اولين عهدمان اين باشد که خدايا اگر خدا به من پسري داد اسمش را مي‌گذارم مهدي، بگذاريد نام مهدي در همه خانه‌ها باشد، نگوييد داداشم مهدي است، پسرعمويم مهدي است، خوب داداش هم تلويزيون دارد، پسرعمويت هم تلفن دارد، پس شما چرا تلويزيون و تلفن مي‌خري؟ چطور در تلفن و تلويزيون نمي‌گويي پسرعمويم دارد، من نمي‌خواهم، در همه خانه‌ها مهدي باشد، اين اولين قراري است که ما مي‌توانيم داشته باشيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1950
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست