responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1951
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقی بالهدی و الهمنی التقوی

بینندگان عزیز بحث را در آستانه ایام حساسی گوش می‌دهید. موضوع هفته‌های قبل ما سفر بود به مناسبت جهانگردی و سفر، در این جلسه می‌خواهم اشاره كنم به سفرهای انبیاء و بعد هم به سفرهای امام خمینی «ره» و بعد هم آخرین سفرش، ورود امام خمینی به ایران.
پس ادامه بحث هفته قبل است كه پخش شده موضوع بحث سفر، سفرهای انبیاء و اولیاء، سفرهای امام خمینی آخرین سفر، بركات.
اما سفرهای انبیاء، انبیاء كه خیلی سفر داشته‌اند ما پنج تا سفر از پیامبران اولی العظم را می‌گوییم. یعنی پیامبرانی كه كتاب داشته‌اند. چون یك پیغمبر محور بوده و باقی انبیاء فتوكپی قبلی بوده‌اند، بلندگو بوده‌اند.
مثلاً فرض كنید ما یك امام داریم و بقیه نماینده امام هستند در خط امام می‌شوند. مثلاً حضرت ابراهیم پیامبر بود، حضرت لوط یكی از یاران حضرت ابراهیم بود، او هم خودش پیغمبر بود ولی.
سفر نوح، سفر حضرت ابراهیم، سفر حضرت موسی، سفر حضرت عیسی، سفر حضرت رسول اكرم حضرت محمد(ص)(صلوات حضار).
اما سفر نوح برای نجات امت بود. برای نجات، قصه نوح را كم و بیش شنیده‌اید، 950 سال تبلیغ كرد، حالا سال سنش چقدر بود نمی‌دانم. این 950 تا هم شوخی نیست.
چون می‌فرماید: (;أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً) (عنكبوت/14) هزار تا 50 تا كم.
آخه گاهی وقت‌ها آدم می‌گوید: من دو ساعت است نانوایی ایستاده‌ام. دو ساعت است توی برفها ایستاده‌ام، دو ساعت است زیر آفتاب ایستاده‌ام، این دو ساعت معلوم نیست واقعاص 120 دقیقه است، یا مبالغه می‌كند، اما اگر گفت: دو ساعت 18 دقیقه كم، اگر گفت: 18 دقیقه كم معلوم می‌شود ساعتش دقیق است.
در بیان عدد را گفتند: دو ساعت، گاهی وقت‌ها عدد مبالغه است.
مثلاً داریم كه: یهودی‌ها دوست دارند هزار سال عمر كنند.
می فرماید: (;یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ) (بقره/96) یعنی دوست دارد هزار سال عمر كند.
یعنی: معنایش این است كه دوست دارد هزار سال عمر كند یعنی دوست ندارد هزار و صد سال عمر كند؟ چرا هزار و صد سال را هم بیشتر دوست دارد اما وقتی می‌گوید: «أَلْفَ سَنَةٍ» هزار سال، مبالغه است. گاهی عدد برای مبالغه است، دو ساعت زیر آفتابم، دو ساعت توی برفم، هزار سال می‌خواهد عمر كند، گاهی مبالغه است، گاهی مبالغه نیست، دقیق است، اعداد قران كد است، یعضی هایش عین آن است، یعنی یك ذره كم و زیاد نمی‌شود.
مثلاً می‌خواهد بگوید: اصحاب كهف 309 سال خوابیدند، اگر گفت سیصد و نه سال می‌گوییم شاید مبلاغه است، ولی می‌گوید: سیصد سال خوابیدند بعد می‌گوید نه تا هم بگذار رویش.
(;وَ ازْدَادُوا تِسْعاً) (كهف/25) لحن عبارت یه جوری است كه نمی‌گوید: سصید و نه سال، اول می‌گوید: سصید سال، نه سال هم بگذار رویش. «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» این خمسین سنه، «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ».
خب بالاخره عده كمی بهش ایمان آوردند و خسته شد و به درگاه خدا ناله كرد كه خدایا من نهصد و پنجاه سال دعوت كردم، هر چی می‌گویم اینها گوش نمی‌دهند، توهین، جسارت، خدا بهش گفت: كشتی بساز به امر ما، الهام یم كنم بهت كه چه جوری كشتی بساز:
«اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا» مومنون/27
صنعت، تكنولوژی، به دست انبیاء به الهام و «وَحْیِنا» من وحی می‌كنم كه كشتی بساز، كشتی را كه می‌ساخت تق، تق، تق، مردم مسخره‌اش می‌كردند:
(;وَ كُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ) (هود/38) مسخره می‌كردند.
مثل اینكه پیامبری‌ات گل نكرد به نجاری افتاده‌ای، بعضی‌ها مسخره می‌كردند كه این كشتی را، هر آدم عاقلی كه كشتی می‌سازد، لب دریا می‌سازد آخر تو كه كشتی می‌سازی با كدام حمال، جرثقیل كه نبود كه چه جوری كشتی را می‌خواهی بیاندازی توی آب، گفت: خیلی خب حالا شما مسخره كنید، یه زمانی هم ما شما را مسخره می‌كنیم، به هر حال، كشتی كه ساختند به زمین دستور داده شد، آب، باران به زمین دستور داده شد، هر چه آب داری بجوش، زمین جوشید و به قول قران ِ «بِماءٍ مُنْهَمِرٍ» قمر/11جوشید اب از زمین و آسمان، زمین رفت زیر آب، حضرت نوح مومنین را سوار كرد.
(;بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها) (هود/41) تا خلاصه یه سفر دریایی. قران می‌گوید:
َ (;یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ ) (هود/48) اینجا فرود‌ای به سلام و بركات.
سفر برای نجات امت، همه مؤمنینی را سوار كرد، هم مؤمنین و هم نسل حیوان‌ها، از هر حیوان مفید دو تا نر و ماده را سوار كشتی كرد كه نسل حیوان‌ها هم منقرض نشود.
باز این هم خودش درسی است برای محیط زیست كه باید برنامه‌ها جوری باشد كه نسل حیوان‌ها ورنیافتد. پس ببینید چند تا قصه است توش، تا حالا هفت، هشت تا نكته گفته‌ام ببینم تیز بودید نكته‌ها را بگویید كه هستید.
1- بسم الله تاریخش مال اسلام نیست
2- صنعت تاریخ طولانی دارد
3- صنعت كشتی سازی به امر خداست. «اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»
4- اعدادی كه قران می‌گوید دو جور است، اعداد مبالغه‌ای و اعداد دقتی و این عدد، عدد دقتی است كه می‌گوید 950 سال نوح عمر كرد
5- سه تا پیامبر را خداوند سه جا حفظ كرد، یكی پیامبر را روی آب حفظ كرد و یه پیامبر را زیر آب و یه پیامبر را كنار آب. پیامبری را كه روی آب حفظ كرد نوح، پیامبری را كه زیر آب حفظ كرد یونس و پیامبری را كه كنار آب حفظ كرد یوسف بود كه برادرانش او را به چاه انداختند، كنار آب حفظش كرد. رو آب، زیر آب، كنار آب.
گر نگهدار من است ان كه من نمی‌دانم         شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد.
خب این یك سفر نوح(ع).
سفر حضرت ابراهیم:
سفر حضرت ابراهیم هم رفت به یه جایی كه، سفرهای پیامبران هم تاریخی است. خود پیامبران كه تاریخی هستند سفرهای آنها هم، یعنی همه‌اش ابتكار و منحصر به فرد است. نمونه ندارد. خداوند، ابراهیم بچه دار نمی‌شد. تا استانه صد سالگی به درگاه خداوند ناله و گریه كرد. در سن حدود صد سالگی بچه دار شد.
حالا می‌خواهد ابراهیم را آزمایش كند می‌گوید: زن و بچه‌ات را بردار برو در بیابان‌ها، حالا اولش كه هنوز نوجوان بود بهش گفت: برو توی بیابان‌ها، سفر ابراهیم به مكه، در بیابانی كه نه اب بود و نه گیاه، (;بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ) (ابراهیم/37) گفت: این زن و بچه كه شیر خواره هم هست، هنوز سیزده، چهارده سالش نشده، آغاز تولد، بگذار برو، ابراهیم اسماعیل را گذاشت و حالا ماجرا كار دارد، من می‌ترسم بگویم پرت بشوم از حرفم، بالاخره. این سفر ابراهیم به مكه بعد هم پایه هایش را بالا برد:
(;وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ) (بقره/127) پایه‌های ابراهیم، حضرت ابراهیم پایه‌های كعبه را بالا برد بعد هم گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا».
از این تقبل هم یك نكته‌ای استفاده كنیم كه، هر چی كار مهم باشد ولو ساختن كعبه و هر چه آدم مهم باشد ولو حضرت ابراهیم اگر خدا قبول نكند ارزش،
مثل ماشین، درشكه یا بنز اگر كلیدش گم بشود هیچ كدام راه نمی‌رود. اصل این است كه كلیدش باشد یا نه.
كلید قبولی، خدا قبول، «رَبَّنا تَقَبَّلْ» گاهی وقت‌ها خدا یه كار كم را قبول می‌كند و كار بزرگ را قبول نمی‌كند، مهم این نیست كه چه كسی كار می‌كند، مهم این اس كه چكار می‌كند، كی كار می‌كند، هر كی می‌خواهد باشد، چه كار می‌كند؟ هر كاری باشد، مهم این است كه خدا قبول كند.
گاهی یه نخ كوچك مورد نیاز است و قبول می‌شود و گاهی یه طناب كلفت مورد نیاز است و قبول نمی‌شود.
ابراهیمبزرگ، كعبه بزرگ را می‌سازد و تازه می‌گوید: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا».
به همین خاطر ما نباید نگاه كنیم كی چكار كرده، قبول شده یا نه. سفر ابراهیم هم بركتش این بود، بنیانگذار كعبه شد، یعنی پایه‌های كعبه را بلالا برد و بنیانگذار شهر مكه شد، در آن زمان مكه شهری نبود. حالا بركات این سفر چیه، خودت آنهایی كه رفته‌اند مكه و خواهند رفت.
سفر موسی:
قران می‌گوید: (;أَسْرِ بِعِبادى) (طه/77) یا الله بنی اسرائیل را بردار بو كنار دریا، رفت و دیدند اِ جلوشان دریاست، پشت سرشان هم فرعون با لشكری می‌آید اینها را بكشد گیج شدند، جلو دریا پشت سر دشمن، گفت خدایا، حالا بگو چكار كنم، گفت هیچی عصایت را بزن به دریا، عصایش را زد به دریا خشك شد از آن طرف دریا رفتند.
حالا جالب این است كه وقتی گچ می‌كشی سفید می‌شود، زغال وقتی می‌كشی سیاه می‌شود. می‌گویند: یك علت یك معلول بیشتر نمی‌شود داشته باشد، یا سفید می‌شود یا سیاه. اما عصای موسی چه علتی بود، كه یكبار به دریای‌تر می‌زند خشك می‌شود یه وقت به سنگ می‌زند‌تر می‌شود.
(;اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ) (بقره/60) یه ایه است و (;اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ) (شعراء/63) هم یه آیه است.
یه موسی و یه عصا، یه قدرت، یه آدم، یه چوب، هیچ تغییری هم نكرده.
سفر موسی باز برای نجات بود.
سفر عیسی:
سفر عیسی كه تقریباً دائم السفر بود. او دیگه تقریباً دائم السفر بود.
این هم سفر عیسی.
سفر پیغمبر:
پیغمبر ما هم 5، 6 رقم سفر داشت. سفر تجاری، سفر عاطفی، سفر علمی، سفر تبلیغی و حكومتیؤ سفر نظامی، سفر عبادی، سیاسی هم داشت، عبادی، آموزشی و سیاسی. انواع سفرهارا داشت.
اما سفر تجاری همان وقتی كه مال التجاره را از مكه برد به شام. سرمایه خدیجه، هنوز خدیجه همسرش نشده بود، خدیجه خانمی بود سرمایه دار، سرمایه‌اش را گرفت.
از این هم بار معلوم می‌شود كه سرمایه بد نیست، علاقه به سرمایه بد است. ببین مال خوب است، مال پرستی بد است. وطن خوب است كه انسان وطنش را دوست داشته باشد. وطن پرستی بد است. لباس خوب است لباس پرستی بد است. هر چیز خوب تا مادامی كه به پرستش نرسد خوب است. پول خوب است، امام پول پرست، یعنی چه؟ پول پرستی یعنی، علم و تقوا و عاطفه و وجدان، همه را به خاطر پول زیر پا می‌گذارد.
ورزش خوب است، ورزش پرستی بد است. كه آدم از درسش هم عقب می‌افتد به خاطر فوبال، نمی‌دانم به مادرش هم جسارت می‌كند، نمی‌دانم نان هم نمی‌گیرد، یعنی به پدر و مادر و تحصیل همه چیزها را زیر پا می‌گذارد برای گل زدن، این دیگه پرستش ورزش بد است.
ورزش دوستی، خوب، پرستش ورزش بد است. علمدوستی خوب، اما پرستش علم من فقط می‌خواهممدرك بگیرم، حالا كار ندارم دو تا هم دروغ گفتم، تقلب كردم، من فقط نمره بگیرم، من می‌خواهم مدرك بگیرم به هر قیمتی می‌خواهد باشد، هر چیزی به پرستش برسد بد است، ما یكتا پرستیم فقط خدا.
سفر عاطفی
مادرش پیغمبر وقتی 6 سالش بود از مكه بردش مدینه برای دیدن دایی‌ها، فامیل
سفر علمی
معراج، سفر هوایی، فضایی دومین فضانورد هستی
«سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» اسراء/1 بعد می‌گوییم: معراج رفت چكار كند؟ قرآن می‌گوید: «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» بردیمش آنجا تا آیات و نشانه‌های الهی را نشانش بدهیم.
سفر تبلیغی و حكومتی
هجرت به مدینه
سفر نظامی
سفرهایی كه پیامبر برای جنگ رفت كه دورترینش تبوك بود تبوك الان مرز عربستان است. كسانی كه از عراق می‌آیند با ماشین مرزشان تبوك است.
سفر عبادی و آموزشی
حج الوداع، سال آخر عمرش پیامبر رفت مكه، تبلیغات كردند، كه هر كه می‌خواهد برود مكه بیاید مدینه از اطراف مدینه با كاروان پیغمبر برود كه مراسم و مناسك حج را پیغمبر، در مسیر آموزش بدهند، یعنی آموزش عملی، آموزش عملی هم بهتر از آموزش كلاسی است. دكترها دانشكده‌های پزشكی، دانشكده نظامی همه دانشجوها در رشته‌های مختلف ممكن است سر كلاس یه فرمول‌هایی را یاد بگیرند. اما بعد از این فرمول‌ها باید بروند تجربه كنند. یعنی آنچه خوانده برود پیاده‌اش را ببیند.
حجه الوداع: یعنی حجی كه درش وداع، خداحافظی بود، آخرین حج
سفر سیاسی: مردم از همه دنیا جمع كنند آنجا در غدیر خم، خط امام و رهبری را تعیین كند، تبیین خط رهبری، تبیین، بیان كردن خط رهبری معصوم:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»(كافی، ج‏1، ص‏286)
سفر چیز مقدسی است. حالا شما این سفرها را بگذار پهلوی سفرهایی كه:
1-    برای گناه می‌روند.
2-    برای غفلت می‌روند، خاصیتشان این است كه یك كباب می‌خورند، آروغ می‌زنند، و یه نیم كیلو هم تخمه می‌شكنند، و یه خورده هم چرت و پت می‌گویند. البته تفریح خوب است. تفریح منهای گناه خوب است. سفرهای باردار. آدم می‌تواند سفرهای تفریحی‌اش را هم، آقا می‌خواهیم برویم مسافرت هر كس یه خاطره شیرینی كه برای خودش اتفاق افتاده، هم تجربه منتقل شود، هم خاطرات شیرین را بخندیم. جون خنده هم لازم است، اگر خنده لازم نبود قران نمی‌فرمود:
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏» نجم/43 یه ایه داریم در قران كه خدا می‌خنداند و می‌گریاند، اگر خنده بد بود خدا نمی‌خندانید، این هم درست نیست كه همه‌اش آدم گریه كند. یعنی انسان به همان مقدار كه اشك و ناله می‌خواهد به همان مقدار هم خنده می‌خواهد. حالا بعضی‌ها همه‌اش می‌خواهند ناله كنند، بعضی‌ها هم همه‌اش می‌خواهند بخندند، «أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏» هم خنده و هم گریه.
(حدیث): امام رضا فرمود: یه ساعتی را برای تفریح و لذت كنار بگذار. « و ساعه للذه»؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ! ! ! ! ! حدیث داریم: دین ما دین جامعه‌ای است هیچ مسئله‌ای را فروگذار نمی‌كند. به تمام ابعاد روحی انسان رسیده و بعضی‌ها كه گریه دارند خنده ندارند، 50 درصدی هستند. و بعضی‌ها كه خنده دارند گریه ندارند 50 درصدی هستند. قصه همان شنا است كه گفتند: شنا بلدی؟ گفت 50 درصد، گفت چه جوری؟ گفت شیرجه می‌روم دیگه بیرون نمی‌ایم. یعنی 50 درصدی‌های ناقص.
سفر سفر مقدسی است. گفتم كه در قران بارها فرموده: «سیرُوا فِی الْأَرْضِ» انعام/11.
حتی گاهی افراد هم كه سفر نمی‌كنند می‌فرماید: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ» یوسف/109
حالا جون بحث قزوین پر می‌شود، شما حساب كنید، در خود این قزوین، اواخری كه ما یاد داریم مثلاُ، استام امام قزوینی بوده است. آیه الله رفیعی. توی قزوین بود كه آیه الله رفیعی نمی‌شد در نیروی هوایی بابایی قزوینی بوده. من سفارش می‌كنم كه زندگی بابای ر باید جزوه كنند و جزء كتاب‌های درسی باشد. اگر خواستند یه وقتی برای دبیرستان‌ها و دانشجوهای كشور اخلاق بنویسند، زندگی بابایی، زندگی رجایی، كتاب اخلاق باشد. اخلاق ملموس.
یه وقت می‌گویند چه كرد، ما نمی‌دانیم راست است یا دروغ. یه وقت می‌گوییم این است و با چشم‌های خودت می‌بینی. (;وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ) (حجر/76) قران می‌فرماید: اگر قوم لوط را داغون كردیم چه كردیم. این جادتان است. جلو راه كه می‌روید ببینید خرابه هایش را «لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ» یعنی جلو راهتان است.
یه شهرداری حرف می‌زد میگفت: هر كسی می‌تواند دروغ بگوید من كه نمی‌توانم دروغ بگویم، من شهردارم. وقتی گفتم: مثلاً تهران چهل تا پل دارد مردم در یك لحظه پل‌ها را می‌شمارند، یكی كم بود می‌گویند مثل سی و سه پل نمی‌شود سی و دو تا باشد ادم بگوید سی و سه تا یكی می‌شمارد. بله می‌شود گفت: در ایتالیا چند پل، آدم نمی‌داند راست می‌گوید یا نه، اما اصفهان را نمی‌شود سی و سه پل را دروغ گفت. چون هر كسی نگاه كند می‌شمارد.
ما باید تاریخمان تاریخ‌های زنده باشد. ابوترابی كی بود؟ آیه الله رفیعی كی بود؟ رجایی كی بود؟
و اما سفرهای امام خمینی(ره):
امام 6 تا 7 تا سفر داشته، هر سفری هم یه مبنی داشته است.
اولین سفر امام به اراك بوده، از خمین ه اراك، 2- از اراك به قم، از قم حالا ما سفر حجش را حساب نمی‌كنیم. سفرهای زیارتی‌اش را حساب نمی‌كنیم كخ، مكه یه بار رفته و كربلا نمی‌دانیم چند بار رفته، از خمین به اراك، از اراك به قم، از قم به تركیه، از تركیه به عراق، از عراق به كویت، از كویت به فرانسه، از فرانسه به ایران. شب دوازده بهمن. آن وقت هر حركتی یه زیر بنایی دارد كه ریشه مبنایی دارد.
خوشا به حال كسی كه حرف هایش ریشه داشته باشد.
بعضی حرف‌ها بی ریشه است. آدم‌ها بی ریشه‌اند. ولی بعضی‌ها ریشه دارد، ریشه‌ها.
ـ سفر از خمین به اراك ریشه‌اش چیه؟ آیه قران، قران یه آیه دارد می‌فرماید:
(;فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ) (توبه/122) از هر فرقه‌ای یك نفر بیاید فقیه شود.
سفر برای طلبه شدن، الان هم ما طلبه كم داریم.
طلبه از قم، خمین آمد اراك، از اراك رفت قم برای چی؟ چون استادش حاج شیخ عبدالكریم حائری رفت قم، مردم جمع شدند گفتند شما چرا اراك حوزه علمیه؟ بیا قم حوزه علمیه درست كن. كنار حضرت معصومه، شهر قدیمی و مذهبی. اراك هم خوب است ولی حالا قم قداستش بیشتر است. آیه الله حائری استخاره كرد كه طلبه‌ها را از اراك بیاورد قم آمد كه:
«وَ أْتُونی‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعینَ» یوسف/93
حضرت یوسف گفت: بروید همه دارو دسته‌تان را بیاورید تا پایتخت، این آیه آمد كه همه فامیل را بیاورید اینجا.
بالاخره حوزه را منتقل كرد و آیه الله العظمی گلپایگانی، آیه الله العظمی امام خمین همه علمایی كه آنجا گردش بودند همه را كشید قم بعد به تركیه.
سفر به تركیه‌اش این بود كه: «الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ» حج/40
تبعید بود، مردان خدا در راه حق تبعی می‌شوند، بعد تركیه گفتند: او را بفرستیم عراق چرا؟ چون در نجف آیه الله العظمی زیاد است وقتی زیاد است آنوقت امام را پهلوی آن آیه الله‌ها نورش كم می‌شود. یعنی وقتی آنجا مرجع تقلید هست، حوزه علمیه نجف هزار سال سابقه دارد، آنجا آنقدر علمای قدیمی هستند، دیگه امام توی ایران گل كرد آنجا دیگه گل نمی‌كند اصلاً بردنش در عراق برای اینكه نورش كم شود.
(;وَ مَكَرُوا مَكْراً) (نمل/50) قران می‌گوید: اینها حیله زدند اما حیله‌شان.
ایشان رفت در نجف هم گل كرد، ولایت فقیه را آنجا مطرح كرد بین علما، بعد عراق گفت: اینجا باید تابع من باش. امام خمینی فرمود: من نه تابع شاه می‌شوم نه تابع صدام، گفتند بیرونت می‌كنیم. گفت من فرودگاه به فرودگاه میروم و ناله خودم را می‌زنم من ساكت نمی‌شوم.
یادم می‌آید از این آیه كه به شعیب گفتند: «لَنُخْرِجَنَّكَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی‏ مِلَّتِنا» اعراف/88 یا هر چی ما می‌گوییم گوش بده یا اگر تو می‌خواهی برای خودت یه خط فكری داشته باشی بیرونت می‌كنیم. من بیرون می‌روم.
فرانسه رفت، قران می‌فرماید: «إِنَّ أَرْضی‏ واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ» عنكبوت/56 زمین بزرگ است.
یه جا نمی‌توانی كار بكنی پاشو برو جای دیگه «فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ».
به ایران برگشت شب دوازده بهمن.
«إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ» قصص/85 یه ایه داریم توی قران: اونی كه قران را بر تو نازل مرده بر می‌گردد به جایگاه اصلی.
قران می‌فرماید: (;إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ) (قصص/7) ما به موسی می‌گوید: موسی را شیرش بده بگذارش توی جعبه بیاندازش توی رودخانه این جعبه را برمی گردانیم: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ» ما این را بر می‌كردانیم. «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ»
امام را پرت كنید به تركیه، و از تركیه به عراق و از عراق به كویت و از كویت به فرانسه بالاخره شب 12 بهمن با عظمت برمی گردد. با ماشین زمان شاه كه یكی دو تا سرهنگ این طرف و آن طرفش نشسته بودند رفت و با استقبال 5 میلیونی برگشت. این است كه نقشه خدا‌ای است، ورود امام خارج شد با دو نفر، وارد شد با 5 میلیون. شاه توی ایران نتوانست حكومت كند. امام از بیرون كشور را اداره می‌كرد و رهبری می‌كرد. اگر خدا بخواهد كسی توی ایران نمی‌تواند رهبری كند. از بیرون می‌تواند رهبری كند. اگر خدا بخواهد شاه با همه قدرتش فلج می‌شود. امام دست خالی پیروز می‌شود. پیغمبر یتیم، رجایی هم یتیم، رجایی رئیس جمهور می‌شود و آدم‌هایی كه پول پدر و مادر و زور و پاری دارند فلج می‌شوند. دست خدا را در این حركت‌ها ببینید.
خدایا ترا به حق محمد و آل محمد دعایی بكنم بحث سفر بود. خدایا سفرهای ما را مبارك كن.
تحصیلات ما را مبارك كن.
خدایا بركت را در علم و مال و سفر و فكر قرار بده.
روح شهدا از ما راضی، روح مراجع، امام، پدران و مادران، اساتید و مربیان، روحشان از ما راضی، و ما را خون‌ها و خدمات آنها قرار بده.
رهبر و دولت و ملت و نسل و ناموس ما را حفظ بفرما.
آنها كه به مملكت خیانت می‌كنند دستشان بشكن و آنهایی كه خدمت می‌كنند كمكشان كن.
والسلام علیكم و رحمه الله بركاته.

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1951
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست