responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1952

موضوع بحث: طب و بهداشت در اسلام

تاريخ پخش: 15/11/66

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

درخدمت برادران دانشجو و بعضي اساتيد و مسئولين دانشگاه در دانشكده دندان پزشكي هستيم. درباره‌ي پرستاري و اهميت طب و تذكرات آن، قبلا من صحبت كردم. ديشب وقتي يادداشت هايم را نگاه مي‌كردم، ديدم كه باز هم حرف براي گفتن هست كه نگفته‌ام. مقداري از آيات و روايات و دستورالعمل‌هايي كه به درد عموم مردم مي‌خورد، خدمت شما مي‌گويم.

1- جامعيت اسلام و دستورات اسلامي

ما بايد به اسلاممان، يك بار ديگر رجوع كنيم. هر دفعه كه انسان قرآن را مي‌خواند با يك ديد نو مي‌خواند، چيز نو دستگيرش مي‌شود. من هفته‌ي گذشته درباره‌ي اين كه روش تبليغ چيست صحبت كردم. چون الآن در دنيا براي تبليغات دكتري بسيار تلاش مي‌كنند. گفتيم: خوب ببينيم قرآن درباره‌ي تبليغ چه مي‌گويد؟ از اول قرآن تا آخر قرآن را يك نگاه ساده كردم، با اين كه من اطلاعاتم كم است، حدود 500، 600 آيه درباره‌ي تبليغات درآوردم كه شيوه‌ي تبليغ را بيان مي‌كند و قرآن چه درس‌هاي قشنگ و چه نكات لطيفي را مي‌گويد. اصولي را در آورديم كه ما اين‌ها را به مراكزي كه مسئول تبليغات هستند اعلام كرديم كه اين كارها نشده است. در هر وادي كه وارد مي‌شويم مي‌بينيم كه اسلام سخن دارد. منتها به سراغ آن نرفته‌ايم. از اسلام چيزي جز نماز و روزه نمانده بود، آن هم با آن تبليغاتي كه در زمان شاه انجام مي‌شد. در جمهوري اسلامي هم جنگ و حوادث نگذاشت كه ما قدم به قدم با متن اسلام روبرو بشويم. مثلاً الآن دنيا درباره‌ي كشف جرم، براي جرم شناسي و كشف جرم تشكيلاتي دارد و در ايران هم شاخه دارد. مثلاً يك كسي خودش را كشته است، بروند تحقيق كنند كه اين گلوله از چه فاصله‌اي خورده است، با دست راست بوده است يا با دست چپ بوده است. يا مثلاً گروه خون اين مقتول چيست؟ از طريق گروه خون و كشف علمي جرم يك دنيايي دارد، ولي ما در قضاوت‌هاي حضرت امير كه نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم عجب! حضرت يك راه‌هايي را رفته است كه خيلي ابتكاري است. من يكي دو تا از آن راه‌ها را مي‌گويم و بعد سراغ بحث خودمان مي‌رويم. چون باز به آن برخورده‌ام خوب است كه بگويم. گرچه ممكن است بعضي بدانند.
يك بچه‌اي متولد شد، دو زن سر آن دعوا مي‌كردند. الآن ممكن است زايشگاه باشد، بچه‌ها قاطي بشوند. البته الآن قاطي نمي‌شوند. شك نكنيد. ولي مي‌شود كه اگر دقتي نباشد اشتباه بشود. خدمت حضرت امير(ع) آمدند و قرار بود حضرت قضاوت بکند. خوب، شاهدي هم كه نيست. بالاخره هرچه حضرت امير خواست اين‌ها را با موعظه و نصيحت و تقوي پند دهد، ديد كه فايده ندارد. حضرت امير(ع) فرمود: يك اره بياوريد تا من اين بچه را نصف كنم. تا اره آورد و روي سر بچه گذاشت، آن كه مادر بود گفت: آقا بچه مال اين است به او بده برود. تا گفت: بچه را به او بده برود، حضرت امير گفت: بچه مال توست. چون مادر بودي كه دلت تاب نياورد. بالاخره با اين حركت مادر واقعي را شناسايي كرد. حضرت امير يك شيرين كاري‌هايي در زمينه‌ي كشف جرم كرده است، اگر اين‌ها را به دنيا ارائه كنيم، اين‌ها به عنوان طرح‌هاي خيلي ابتكاري مطرح مي‌شود.
يك صحنه‌ي ديگر: يك جواني مي‌رفت و دائم مي‌گفت: ‌اي داد بي داد، ‌اي داد بي داد، حضرت امير گفت: چه شده است؟ گفت: مادرم مي‌گويد تو بچه‌ي من نيستي. تو اصلاً مال من نيستي. حضرت امير يك خرده فكر كرد و گفت: به مادرت بگو نزد من بيايد. مادر گفت: خير اين بچه مال من نيست. اين خودش را به من مي‌بندد و مي‌گويد: تو مادر من هستي. اصلاً اين بچه مال من نيست. بعد خلاصه هرچه حضرت امير خواست از هر راهي وارد شود ديد نمي‌شود. خويش و قوم خانم را آوردند. فرمود: خيلي خوب، شما خويش و قوم اين خانم هستيد؟ گفتند: بله. به پسر گفت: اجازه مي‌دهي. گفت: خيلي خوب. حالا كه من وكيل هر دوي شما هستم من همين ساعت اين خانم را به عقد اين جوان در آوردم. مهريه‌اش را هم از جيب خودم مي‌دهم. يا الله برويد ازدواج كنيد، و بايد وقتي برمي گرديد بعد از مراحل عروسي باشد. بلند شويد و برويد عروسي كنيد. مادر يك مرتبه ديد كه اين جا بايد با پسرش ازدواج كند. گفت: آقا اين بچه‌ي من است. بعد حضرت گفت: خوب، حالا بگو واقعيتش چه بوده است؟ گفت: واقعيتش اين است كه خويش و قوم‌ها‌ي من دور من جمع شدند، گفتند: حاشا كن.

2- مديريت صحيح

داستان ديگري هست که مي‌گويند وقتي مي‌خواستند بيمارستان بسازند مي‌گويند: كجا بيمارستان بسازيم؟ ايشان فرمود: چهار قسمت شهر، چهار قطعه گوشت آويزان كنيد، هر جا ديرتر گوشت فاسد شد، آنجا براي بيمارستان مناسب‌تر است، چون هوايش خنك‌تر است. تاريخ بيمارستان را مي‌خواندم، امروز صبح ديدم كه مثلا در اسلام داريم كه دانشكده‌ي پزشكي در كنار بيمارستان بود. هزار سال پيش مسلمان‌ها وقتي بيمارستان درست مي‌كردند مي‌گويند: دانشجوياني كه در رشته‌ي طب درس مي‌خوانند، محل تدريسشان كنار بيمارستان باشد. ما متأسفانه گاهي اين ديد را در كارهاي اقتصادي نداريم. ما اقتصاد سرمان نمي‌شود اما مي‌فهميم آن‌هايي كه سرشان مي‌شود، گاهي دسته گل آب مي‌دهند. يعني نقاش نيستيم اما زشت و زيبايي را مي‌فهميم. به يك كسي گفتند: معقول خواندي؟ گفت: معقول نخواندم، ولي عقل دارم.
ما الآن نگاه مي‌كنيم. در كشور چين در آن بياباني كه پنبه مي‌كارند، ماشيني كه پنبه را از دانه جدا مي‌كند، كارخانه‌اش همان جاست. كارخانه‌اي كه پنبه‌ها را نخ مي‌كند در همان بيابان است. همان جا كارخانه‌ي خياطي است. فرودگاهي كه لباس‌هاي دوخته شده را صادر مي‌كند در همان بيابان است. كارخانه شمع سازي و روغن گيري از دانه‌هاي پنبه هم همان جاست. اين يك مديريت در چين است. يك مديريت هم زمان شاه پياده مي‌شد. ذوب آهن را در اصفهان مي‌گذارند، سنگش در كرمان است و در تبريز هم مي‌فروشند.
ما گاهي نگاه مي‌كنيم كه چه چيز باعث شد كه اينطور بشود، راهي است كه ما نمي‌فهميم. البته دكتراي مديريت خواندند، اما هركاي كردند نمي‌گوييم غلط بود. اما بسياري از كارهايي كه انجام شده ضد مديريت بوده است. هزينه‌ي زياد و زمان زيادي صرف شده است. ما يك خرده به خودمان برگرديم و ببينيم كه چه چيزي كم داريم؟ چه چيزي زياد داريم؟ پيغمبر مي‌فرمايد: رسالت دانشگاه اين است «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(من‌ لايحضره ‌الفقيه، ج‌4، ص‌394) باسوادترين مردم كسي است كه اطلاعات ديگران را به علم خودش اضافه كند. يعني خودش مثل معده باشد. مواد غذايي خوب ديگران را جذب كند. يعني اول يك علمي داشته باشد، اصل علم خودش باشد، منتهي علم ديگران را به علم خودش اضافه كند. اصل معماري قديمي باشد، معماري جديد را هم ياد بگيرد و به آن اضافه كند. گيوه دوزي را بلد باشد، كفاشي را هم ياد بگيرد و به آن اضافه كند. طب قديم را بلد باشد، طب جديد را هم اضافه كند. علوم قديم را بلد باشد، اطلاعات روز را هم به آن اضافه كند. الآن يك طوري شده است كه علم خودمان براي ما هيچ چيز شده است. يعني معماري قديم و طب قديم هيچ شده است. معماري قديم و طب قديم به فراموشي سپرده شده است. الآن اگر آثار باستاني ايران خراب بشود، معماري كه بتواند آن را بسازد يا نيست يا خيلي نادر است. به طور كلي طب قديم، معماري قديم و هنر قديم محو شده است. (علم ناس) هم متوسطش گرفته شده است. يعني يك اصلي را داديم، اصل ديگران را هم خوب نگرفتيم. يك مقداري به عزت خودمان و به قدرت خودمان عنايت داشته باشيم و به اين كه خودمان را كشف كنيم.
يك ضرب المثل است، مي‌گويند: هركس را دوستش نداري، ماهي به او بده مي‌خورد و مي‌خوابد. هركس را كه دوست داري، به او تور بده تا خودش برود و ماهي بگيرد. هركس را خيلي دوست داري به او توربافي ياد بده. شغل كليدي است. پنجاه سال است كه ما به خارج دانشجو فرستاديم اما هنوز هواپيما از خارج مي‌خريم.

3- توجه به خودباوري و استقلال

به خارج رفته بودم تا براي دانشجوها سخنراني كنم. به 10 كشور سفر كرديم و برگشتيم. دانشجوها چند حرف حسابي داشتند، يكي اين كه چرا دولت ايران ارز نمي‌دهد؟ گفتيم: به عده‌اي از شما مي‌دهد. اما چرا به عده‌ي ديگر نمي‌دهد؟ اين دانشجوهايي كه به خارج رفتند و برگشتند چقدر در ايران ايستادند؟ و چقدر عقربه‌ي روحشان رو به ايران است؟ يا اگر هم در ايران هستند، چراغ سبزشان روشن است. شما بگو ببينم آخر ما كامي نديديم. پنجاه سال به خارج دانشجو فرستاديم، به خارج رفت و برگشت. مدام به ما ماهي دادند. يعني هواپيماي ساخته دادند، اما هواپيماسازي را ياد بچه‌هاي ما ندادند. اگر ذوب آهن و كارخانه‌ي پارچه بافي هم دادند، اما باز يك طوري گير داشت. اگر تور دادند، تور بافي ياد ندادند.
كسي ما را دوست ندارد، بايد اين را بدانيم. بايد هم بدانيم كه خودمان مي‌فهميم. گاهي وقت‌ها انسان نمي‌داند كه چقدر توان دارد. هم بايد بدانيم ديگران ما را دوست ندارند، اگر هم ما را مي‌خواهند براي خودشان مي‌خواهند، هم بايد بدانيم كه، الآن هم كه از كشورهاي ديگر طبيبي آورديم، مثلاً شما روي پزشك‌هايي كه آمده‌اند چه تحليلي داريد؟ خوب، اين‌ها اگر در كشور خودشان باشند حقوقشان خيلي كم است، اين جا دلار مي‌گيرند و پول مي‌گيرند و حقوقشان را هم مي‌گيرند، من زندگي يك استاد دانشگاه را هم در چين، هم در هند، هم در كشورهاي ديگر بسيار ديدم. بسيار زندگي آن‌ها روي شمعك است. اين جا خيلي به ايشان خوش مي‌گذرد. بنابراين وضعشان بهتر است. اين طور نيست كه واقعاً دلش براي ما سوخته است و براي ما پزشك دادند. بايد بدانيم كسي ما را دوست ندارد. اگر هم يك وقت كسي به ما كمك كرد، فندق مي‌دهد كه گردو پس بگيرد. بنابراين به خودمان و استعدادهاي خودمان برگرديم.

4- اهميت طبابت و پزشكي

اين دانشكده‌ي پزشكي بايد در نظر مردم بايد مثل مسجد باشد. بله حالا دانشكده‌هاي ديگر ما خيلي فرق كرده است، مي‌گويند: آخوند خوب كيست؟ مي‌گويند: آخوند خوب كسي است كه اگر بميرد جايش خالي باشد. الآن اگر بسياري از رشته‌ها در ايران نباشد احساس نمي‌كنيم كه فلج هستيم. اما اگر پزشك نداشته باشيم احساس مي‌كنيم فلج هستيم. حساب اين دانشكده با بقيه‌ي دانشكده‌ها فرق مي‌كند و مردم هم بايد بدانند كه اگر يك خوابگاه براي دانشكده پزشكي بسازند ثوابش كمتر از مسجد ساختن نيست. و بايد بدانيم كه خوب مي‌فهميم و مردم بدانند كه اين رشته با بقيه رشته‌ها فرق مي‌كند.
روايت داريم علم دو قسم است: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْيَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ»(كنزالفوائد، ج‌2، ص‌107) فقيه در كنار پزشك قرار داده شده است. من حديثش را براي شما بخوانم. امام صادق مي‌فرمايد: «لَا يَسْتَغْنِي أَهْلُ كُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ يَفْزَعُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِ دُنْيَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِكَ كَانُوا هَمَجاً فَقِيهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَةٍ»(تحف ‌العقول، ص‌319) مردم هر شهري از سه چيز بي نياز نيستند. مردم هر شهري سه چيز را مي‌خواهند. 1- «فَقِيهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ» 2 – «وَ أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاعٍ » 3 – «وَ طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَةٍ»
چه جمله‌ي زيبايي است. مردم براي شناخت دين فقيه مي‌خواهند. منتها چه فقيهي را نياز دارند؟ فقيهي كه ورع داشته باشد. تقوي داشته باشد. بالاتر از تقوا، اين است كه ورع داشته باشد. چون باز اگر فقيه تقوا نداشته باشد كلك مي‌زند. به مردم مي‌گويد: دنيا كه ارزش ندارد، يعني شما برنداريد، من بردارم. و لذا فقيه بايد ورع داشته باشد. امير بايد خير باشد و مردم به حرف او گوش بدهند. اگر امير عياش باشد ديگر همه بيچاره مي‌شوند. اگر امير آدم خوبي باشد كسي گوش به حرفش ندهد، بدبختي را به همراه دارد. هم خودش در خط خوبي باشد، هم مردم به حرف او گوش بدهند. سوم پزشك، منتها پزشكي كه بصير باشد. تخصص داشته باشد. حاذق باشد.
حالا متخصص چيست؟ متخصص خالي فايده ندارد. مورد ثقه باشد. اگر دختر مردم پيش او رفت، اگر پسر مردم پيش او رفت، موثق باشد. تقوا داشته باشد. اگر مي‌تواند كه از طريق آينه معاينه كند، يا اگر لازم است بازو را ببيند، ديگر تمام دست را بلند نكند. اگر مي‌گويند: برو كلاه را بياور، سر نياورد. (در تحف العقول، در بحار، و در سفينة البحار هم هست) اگر كسي پزشكي بود و به بيماران اعتنا نكرد، اعتصاب كرد، گفتند: جبهه لازم است نرفت. شب در خانه‌اش را زدند گفتند: ايشان خواب است. گفت بگو نيست. كشيك بود كوتاهي كرد. دردمندي ناله كرد، ايشان گوش نداد.
يک نکته در ميان بحث بگويم. ما حرف‌هاي حضرت عيسي و حضرت موسي را قبول داريم. حالا چون ممكن است به مناسبت شب ژانويه اين بحث پخش بشود، ما با اهل كتاب خيلي مشتركات داريم. قرآن اين قدر آيه دارد، آيه‌هاي مشترك را ببينيد. يك آيه در قرآن است كه مي‌فرمايد: (إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ) (عنكبوت /46) مسيحي‌ها، يهودي‌ها، خداي ما با خداي شما يكي است. (تَعالَوْا إِلى‌ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ) (آل عمران /64) بياييد سراغ يك حرفي كه «سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» كه ما و شما حرفمان يكي است. در مشتركات با هم باشيم. بعد مي‌گويد (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ) (مائده /46) من چيزهايي كه در تورات و انجيل است را تصديق مي‌كنم. من آن چه قبل از من آمده است را تصديق مي‌كنم (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً) (مائده /44) درتورات هدايت است. (مِنْهُمْ قِسِّيسينَ) (مائده /82) رهبران مسحيت بخشي از ايشان را تعريف مي‌كند. و يك عده از يهودي‌ها امين هستند. بعد هم مي‌گويد (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ في‌ إِبْراهيمَ) (آل عمران /65) چرا جدل مي‌كنيد؟ حالا كه فهميده‌ايد. «لِمَ تَكْفُرُون» شما كه فهميده‌ايد چرا روي آن پرده مي‌گذاريد؟ يعني لحن لحني است كه اول مشتركات را مي‌دهد، بعد هم مي‌گويد: «لم آيات لم» بيشتر آن براي اهل كتاب است. (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ) (آل عمران /70) (يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‌ دينِكُمْ) (نساء /171) عيسي را در مرز خدايي و حد خدايي نبريد. لحن دعوت اهل كتاب، لحن شيريني است. و لذا خود پيغمبر ما گاهي وقت‌ها كه مي‌خواهد دعوت كند، لحن دعوت كردن اهل كتاب، يك لحن بسيار شيرين و منطقي است.

5- اهميت پزشك و آثار و بركات درمان ديگران

رواياتي را هم حضرت عيسي نقل مي‌كند. يك روايتش را كه مربوط به شغل پزشكي است، را بد نيست با هم بخوانيم. «كَانَ الْمَسِيحُ(ع) يَقُولُ إِنَّ تَارِكَ شِفَاءِ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِيكُ جَارِحِهِ لَا مَحَالَة»(وسائل‌ الشيعة، ج‌2، ص‌409) كسي چاقو كشيده است، كسي را زخمي كرده است. به آقاي پزشك مي‌گويند: بدو. اگر ايشان ندود و حمايت نكند، گناه ايشان مثل گناه چاقوكش است. چرا؟ چون ما طلبه‌ها يك اصطلاحي داريم، مي‌گوييم: «علت محدثه علت مبقيه» يعني يك علت حادثه را به وجود آورد، يك علت حادثه‌ي بوجود آمده را شرح مي‌دهد. اگر چاقوكش حادثه را آفريد، اين آقايي هم كه نيامد و عنايت نكرد، حادثه را كش داد.
درباره‌ي طب يك جمله‌ي قشنگي است. حيفم مي‌آيد اين را ننويسم. مي‌فرمايد: طب چيست؟ طب «دينية ضرورة اجتماعية رسالة اخلاقية» است. خيلي جمله‌ي قشنگي است. طبابت يك مسئوليت ديني است. يك ضرورت اجتماعي است. يك رسالت اخلاقي است. پزشک اگر کسي را در‌مان کرد و اگر او يك كار خيري كرد، تا ابد كارهاي خيرش به او بند مي‌شود. پرستار، پزشك، بنده مريض مي‌شوم، مي‌افتم. شما مي‌آيي من را از مرگ نجات مي‌دهي. وقتي خوب شدم، تا آخر عمرم هر كار خيري بكنم، شما هم شريك هستي. بنابراين مشمول اين آيه مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ) (يس /12) ما خدماتي كه كردند مي‌نويسيم. «وَ آثارَهُمْ» يعني شما من را خوب كردي، خدمت است، اما آثار اين كه خوب شدم چيست؟ بعد از اين كه خوب شدم، بيست سال كار مي‌كنم. آن پزشك قلبي كه تلاش كرد، امام را با اراده خدا نجات داد، امام بعد از اين كه به حمدالله سالم شدند، هر خيري از امام سر بزند، پزشك قلب هم در كار امام شريك است.
كارهاي شما را مي‌نويسيم، آيه‌ي قرآن است. آثارش را هم مي‌نويسيم. قرآن درباره‌ي نجات مردم مي‌فرمايد: (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً) (مائده /32) اگر كسي يك نفر را از مرگ نجات بدهد يا گمراهي را هدايت كند، گويا همه‌ي مردم را نجات داده است و آنها را هدايت كرده است. چه جملات قشنگي است. «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(من ‌لايحضره ‌الفقيه، ج‌4، ص‌394) دين طبابت «مسئولية دينية، ضرورة اجتماعية، رسالة اخلاقية»

6- ضرورت ابتكار و نوآوري و به روز بودن

مگر نه اين است كه قرآن مي‌فرمايد: (وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) (مريم /12) حضرت يحيي بچه بود، حضرت مسيح بچه بود. گفت: (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‌ نَبِيًّا) (مريم /30) حضرت مسيح در گهواره گفت من پيغمبر هستم. مگر كيلو مي‌خواهد؟ يعني بايد حتماً 65 كيلو باشد، كشيدني كه نيست. متري كه نيست. قالب بندي كه نيست. رشد انساني در يك قالب‌هايي كه مي‌رود، اين قالب‌ها بايد شكسته شود. ما بسياري از قالب بندي‌هايي كه خودمان كرديم، خودمان را دچار مشكل كرده‌ايم. بسياري از روستاهاي ايران دخترهايشان را دنبال قالي مي‌فرستند، پسرهايشان را دنبال چوپاني مي‌فرستند. نهضت سواد آموزي هر كاري مي‌كند مدرسه بسازد، نمي‌آيد. مي‌گويد: من خرجم را كم مي‌آورم. بايد دخترم و پسرم و زنم همه كار بكنيم، تا بتوانيم خودمان را اداره كنيم. اگر خواسته باشم پسر و دخترم را به مدرسه بفرستم، خرجي كم مي‌آورم. خوب، حرفش منطقي است. چون شكمش گرسنه است. بايد چه كرد؟ شما بچه‌ات را دنبال كار بفرست، ما مدرسه را شبانه مي‌كنيم. تابستان كارداري، ما زمستان كلاس مي‌گذاريم. زمستان كار داري، كلاس تابستاني مي‌گذاريم. يعني بايد برنامه‌هاي آموزش و پرورش را تنظيم كنيم. نمي‌شود گفت: آقا، گرسنگي بچش و بچه‌ات را هم به مدرسه بفرست. او مي‌بيند كه يا بايد بچه‌اش با سواد بشود و به او بد بگذرد، يا براي جهيزيه دخترش، دخترش از 8 سالگي بايد دنبال قالي بافي برود. تا وقتي17 ساله شد در اين سال‌هايي كه قالي بافي كرده است، بتواند جهيزيه‌ي دخترش را تهيه كند.
فقر به او فشار مي‌آورد كه دخترش را دنبال كار بفرستد. ما بايد يك خرده مقرراتمان را شناور كنيم تا بتوانيم آن‌ها را جذب كنيم. چرا دعاي سحر يك ساعت طول مي‌كشد ولي دعاي افطار 7 ثانيه طول مي‌كشد؟ چون خدا مي‌داند كه من گرسنه‌ام. وقتي خدا مي‌داند كه من گرسنه‌ام، دعاي افطار را گفته است كه 7 ثانيه بس است. نماز صبح دو ركعت، نماز شب را خوابيده بخوان، نشسته بخوان، بدون قل هو الله بخوان. چون يك پيوندي سحر داشته باشد. حتي اگر دو دقيقه، ده دقيقه، با چشم و ابرو، ركوع و سجود كن. ما مي‌خواهيم در سحرها دلت با خدا گره بخورد. نمي‌خواهيم اذيتت هم بكنيم. دعاي سحر طول مي‌كشد.
ما خودمان يك قالب بندي‌هايي درست كرديم، هم وزارت علوم، هم وزارت آموزش و پرورش در اين قالب بندي‌ها گير افتاده است. گاهي وقت‌ها قوانين دست و پا گير مي‌شود. اصل را رشد قرار بدهيم. اگر اصل را رشد قرار بدهيم، آن وقت تمام مقررات ما تابع اين رشد قرار مي‌گيرد. هر طوري شد، يك كس گفت: آن چيست كه هم آويزان، هم سبز است، هم مي‌خواند. گفت: ماهي. گفت: ماهي كه آويزان نيست، گفت: آويزانش مي‌كنيم. گفت: ماهي كه سبز نيست. گفت: سبزش مي‌كنيم. يعني وقتي قرار شد كه ماهي اين چنين باشد، مي‌شود. ما ديديم كه ميليون‌ها بچه هستند كه به مدرسه نمي‌روند، مي‌توانيم بچه‌ها را به سوي سواد بكشيم، حتي اگر مجبور باشيم قانون هايمان را تغيير بدهيم. اگر بگوييم قانون همين هست كه هست آن وقت يك سري از قانون محروم مي‌شوند. محروم كه شدند، آن وقت هرچه نهضت سواد آموزي التماس كند، نمي‌آيند، چون آن وقتي كه بايد بيايند نيامدند، حالا مي‌آيد كه ادامه تحصيل بدهد.
شاهزاده‌هاي قديم دستشان را به كمرشان مي‌گذاشتند و راه مي‌رفتند. يكي از آن‌ها در چاه افتاد، طناب انداختند، گفتند: بگير. گفت: اگر دستم را به طناب بگيرم، شاهزادگيم به هم مي‌خورد. گفت: پس همان جا بمان تا پدرت درآيد. يك واقعيتي است كه مي‌توانيم خيلي از چيزها را خودمان حل كنيم. الآن دانشگاه آزاد با شكستن يك سري مقررات توانست يك عده را تعليم بدهد. حالا بعداً كيفيتش را مي‌بينيم. ولي اصل اين است كه يك سري مقررات شكسته بشود تا در دنياي علم باز بشود. اصل كار، كار خوبي است. اين قيدها پدر ما را در مي‌آورد.

7- ممنوعيت و مجازات انجام كارهاي تخصصي بدون تخصص

اسلام درباره‌ي طب عنايت دارد و حتي مي‌گويد: دو گروه بايد به زندان بروند. عالم فاسق، پزشك غير متخصص. اگر پزشكي با جان مردم بازي كرد و حال آن كه اطلاعات ندارد به دروغ گفت: من پزشك هستم، بايد به زندان برود. پريروز يك فردي كه نابينا بود در دفتر نهضت سواد آموزي آمد. گفتم: چه وقت نابينا شدي؟ گفت: من تا چهار سالگي چشم داشتم، بعد نابينا شدم. گفتم: چطور شد نابينا شدي؟ چند سال داري؟ گفت: پنجاه سال دارم. 46 سال هست كه نابينا هستيم. چشمم درد مي‌كرد، من را به يك جايي بردند و در چشمم دوا ريختند و كور شدم. اگر پزشكي ناشيانه كار بكند بايد به زندان برود. اين حديث است. عالم فاسق و پزشك غير حاذق بايد به زندان برود. بد نيست حديثش را بخوانم.
علي(ع) فرمود: (يَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمَفَالِيسَ مِنَ الْأَكْرِيَاءِ وَ قَالَ ع حَبْسُ الْإِمَامِ بَعْدَ الْحَدِّ ظُلْمٌ) (من ‌لايحضره ‌الفقيه، ج‌3، ص‌31) بر حاكم اسلامي واجب است «أَنْ يَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ» كه اگر چيزي را نمي‌داند، بگويد: نمي‌دانم. اين باز نسبت به عالم هست. نسبت به طبيب هم هست. مي‌گويد: (تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ) (نور /15) يعني چرا يك چيزي را مي‌گويي كه به آن علم نداري؟ اگر نمي‌داني هيچ چيز نگو.
بنده مشكل دارم. شما هم كه دانشجو هستي مشكل داري. شما دانشجوي پزشكي هستي، بنده هم طلبه هستم. پيش من مي‌آيي و مي‌گويي: يك استخاره كن. استخاره مي‌كنم نمي‌فهمم. خجالت مي‌كشم كه بگويم نفهميدم. نگاه مي‌كنم و مي‌گويم: بله. اين آيه متوسط است. يك صدقه بدهيد ان شاءالله خوب است. خوب بگو نفهميدم. طرف را راحت كن. بگو نفهميدم. شما چه كار مي‌كني؟ شما هم يك ويزيت مي‌نويسي، مي‌گويي: بله. شما اين نسخه را ببريد عمل كنيد تا 48 ساعت ديگر بياييد تا من ببينم كه زنده ‌ايد يا مرده؟ اين كارها را نكنيد. بگذاريد قرآن بخوانم. «تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» كار شما كار خيلي ارزشمندي است.

8- اهميت مسواك و بهداشت دهان و دندان

اما دو سه جمله هم آخر وقت درباره‌ي مسواك بگويم، اول كه من خيال مي‌كردم، 15 حديث هم براي مسواك نداريم. بعداً كه تحقيق كردم ديدم حدود 180 حديث براي مسواك داريم. پنج، شش مورد از آن را بخوانم. يكي اين كه پيغمبر ما قبل از خواب مسواك مي‌كرد. از خواب هم كه بلند مي‌شد، مسواك مي‌كرد.
يك روز يكي به امام صادق گفت: اين‌ها همه آدم هستند. فرمود: هر كدام مسواك نمي‌كنند، آدم نيستند، بقيه آدم هستند. اين خيلي مهم است. يعني تندترين حرف را امام صادق(ع) به كسي مي‌زند كه مسواك نمي‌كند. عبارت عربي آن را بخوانم يابن رسول الله: «أَ تَرَى هَذَا الْخَلْقَ كُلَّهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِكَ لِلسِّوَاكِ»(المحاسن، ج‌1، ص‌11) اين‌ها همه جزء آدم‌ها هستند. «فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِكَ لِلسِّوَاكِ» آن كه مسواك نمي كند را كنار بگذار. باقي همه آدم هستند. امام صادق به كسي كه مسواك نكند، خيلي تشر مي‌زند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «نَظِّفُوا طَرِيقَ الْقُرْآنِ»(الجعفريات، ص‌15) دهاني كه قرآن مي‌گويد بايد با مسواك باشد. پيغمبر فرمود: اين قدر جبرئيل مسواك را سفارش كرد كه گفتم: الآن واجب مي‌شود. (اصول كافي)
سنن ابن ماجه از كتابهاي مهم اهل سنت است. ابن ماجه از علماي درجه يك اهل سنت است و قزويني است. براي هزار سال پيش است. ايشان كتابي از كتاب‌هاي مهم دارد، روايتي در آن نقل مي‌كند. پيغمبر فرمود: اگر نبود به طوري كه مردم به درد سر بيفتند، مسواك را واجب مي‌كردم. يك ركعت نماز كه انسان با مسواك بخواند ثواب 70ركعت نماز را دارد. اما مسواك را مي‌گويد «وَ اسْتَاكُوا عَرْضاً»(من ‌لايحضره ‌الفقيه، ج‌1، ص‌54) يك حديثي داريم مي‌گويد: مسواك را رو به چانه و بيني به صورت عرضي بزنيد. «مَنِ اسْتَاكَ فَلْيَتَمَضْمَضْ»(المحاسن، ج‌2، ص‌563) اگر كسي مسواك كرد، بعد مضمضه فراموش نشود و حتي دست هايتان را بشوييد و اگر هيچ نداشته باشيد، با دست و انگشت كه شد دندانتان را مسواك كنيد و امام حسن مجتبي(ع) با گلاب مسواك مي‌كردند.
روايتي داريم كه يك گروهي خدمت پيامبر آمدند، پيامبر ديد دندان هايشان زرد است. فرمود: «مَا لِي أَرَاكُمْ قُلْحاً مَا لَكُمْ لَا تَسْتَاكُونَ»(كافى، ج‌6، ص‌496) چرا شما مسواك نكرده و پيش من آمديد؟ در اولين برخورد با اين كه ميزبان بايد مهمانش را تحويل بگيرد، با اين كه اين‌ها مهمان پيغمبر بودند، فرمود: كه من ناراحت هستم. چوب مسواك پيغمبر روي گوشش بود. مثل نجارها كه قلم پشت گوش مي‌گذارند و آن شبي كه پيغمبر از دنيا رفت وقتي بدن مقدسش را برداشتند، ديدند چوب مسواك زير متكاي اوست. و لقمان به پسرش مي‌گويد: وقتي به مسافرت مي‌روي، حتما مسواكت را با خودت ببر.
در مسواك زدن روايت داريم. روايتش در كتاب آداب الطبيعه است. يك كتاب خيلي جالبي است. چهل صفحه درباره‌ي مسواك نوشته است. 26 خاصيت براي مسواك نقل كرده است. من چند مورد از آن را مي‌خوانم.
1- «وَ مَجْلَاةٌ لِلْبَصَرِ»(كافى، ج‌6، ص‌495) مسواك در ديد چشم اثردارد. حالا ديگر شما در دانشكده دندان پزشكي هستيد و اين را بهتر مي‌دانيد.
2- «يَشُدُّ اللِّثَةَ»(كافى، ج‌6، ص‌495) مسواك در محكم كردن لثه اثر دارد.
3- «وَ يُشَهِّي الطَّعَامَ»(كافى، ج‌6، ص‌495) اشتها را زياد مي‌كند.
4- «وَ يُنْبِتُ الشَّعْرَ»(مكارم‌ الأخلاق، ص‌50) مسواك در روئيدن مو مؤثر است.
5- «إِصْلَاحِ الْمَعِدَةِ»(مصباح ‌الشريعة، ص‌123) سلامتي معده بستگي به سلامتي دندان دارد.
6- «وَ يَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ»(كافى، ج‌6، ص‌495) «وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ»(وسائل‌ الشيعة، ج‌2، ص‌7) بلغم را دفع مي‌كند و در نشاط روحي، رواني مؤثر است. «لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ طَهُورٌ وَ طَهُورُ الْفَمِ السِّوَاك»(من ‌لايحضره‌ الفقيه، ج‌1، ص‌53) براي هر چيزي پاک کننده‌اي است و پاک کننده دهان مسواک است.
26خاصيت درباره‌ي مسواك زدن هست كه من چند مورد ازآن را نقل کردم. خواهرها و برادرها كه پاي تلويزيون نشسته‌ايد، يك چوب‌هايي از مكه به نام چوب اراك مي‌آورند، كه مثل قلم و مداد است. وقتي پوست رويش را مي‌كني، پوستش مثل مداد تراشيده مي‌شود و داخلش ريش ريش مي‌شود، عين مسواكي كه ما مي‌زنيم. در آلمان يك تحقيقاتي روي اين شده است و در تركيه هم اين كار انجام شده است. اين چوب بسيار مفيد است. چوب مسواك با آن چوب سفارش شده است. مثل آن چيزي هست كه در آب براي استخرهاي شنا مي‌ريزند، كه نامش كلر است، در اين چوب موادي براي سم زدايي است، خيلي جالب است.

9- نظافت ظاهري و باطني و اداي حقوق ديگران

حالا من يك چيزي هم براي همه‌ي ملت ايران بگويم. خواهر، برادر، آقازاده، دخترخانم، پدر، مادر، چطور شد كه دندان شما زرد شد؟ مي‌رويد جرم گيري مي‌كنيد. قرآن مي‌گويد: كسي كه غيبت بكند، گويي كه گوشت مرده‌ي برادرش را مي‌جود، پس بايد جرم گيري بشود. اگر دندان را با مسواك سفيد مي‌كنيم، بايد زباني هم كه فحش داد با عذرخواهي مسواك بشود. چون هدف مسواك جرم گيري است. هدف مسواك صفا دادن به دهان است. اگر دهاني كه براي حفظ ظاهر با مسواك صفا مي‌دهي، با زبان سي گناه مي‌كنيم، حالا نمي‌خواهم بشمارم ولي همين متلك انداختن، فحش دادن، مسخره كردن، تهمت زدن، غيبت كردن، شهادت به ناحق دادن، دروغ گفتن، قسم دروغ خوردن، اگر يك غذايي كه مي‌خوري، اين همه سفارش شده كه مسواك كن براي حفظ ظاهر است آن وقت اسلام براي حفظ باطن چقدر عنايت داشته است. چقدر خوب است كه ظاهر ما با باطن ما يكي باشد. و پزشكي كه لباس سفيد مي‌پوشد، اين سفيدي نشانه‌ي پاكي و صفاي او است. كسي كه ظاهرش با يك پيراهن سفيدي كه مي‌پوشد مي‌گويد: من پزشك هستم، بايد با باطنش يکي باشد. اصلاً چرا به او طبيب مي‌گويند؟ چون طبيب با حرف خودش به انسان نشاط مي‌دهد. شنيدن درد آرامش مي‌دهد. گاهي وقت‌ها آدم بايد بنشيند درد مريض را گوش بدهد. همين كه آدم دردش را گفت، سبك مي‌شود. حضرت امير سرش را در چاه مي‌كرد و دردهايش را به چاه مي‌گفت. حرفش را بشنو حتي اگر آدم دوا نكند. همين آرامش بخشيدنش مهم است.
بين مريض‌ها فرق قائل نشدن، به فكر محرومين ومستضعفين بودن. هيچ مانعي ندارد كه يك پزشك بگويد: من هفته‌اي يك روز براي مستضعفان هستم. يك پزشك بسيار متخصص سراغ دارم كه خدا سلامتش بدارد مي‌گويد: مادرم وصيت كرده است من خرج تو را مي‌دهم كه تو پزشك بشوي به شرطي كه هر هفته دو روز در فلان محله بروي و فقرا را مجاني ببيني. برو محله‌ي پول دارها، پولشان را بگير. هفته‌اي دو بار هم محل فقيرها بيا و مجاني طبابت كن.
ببينيد اين دانشكده‌اي كه شما داريد از صدقه سر آن روستايي است. من الآن كه با شما حرف مي‌زنم بيست هزار روستا داريم كه دبستان ندارد. آن جا دبستان ندارد و براي شما دبيرستان و دانشگاه ساختند. وقتي شما با سواد شدي از صدقه سر آن روستايي است. حالا كه پزشك شدي چهار روستايي را هم مجاني معاينه كردي طوري نيست.
آخر حرف هايم يك نكته بگويم. پدري داشت مي‌رفت، دست بچه‌اش را گرفته بود، به يك معركه گيري رسيدند و ايستادند. پدر قد بلند بود و معركه را مي‌ديد، بچه گفت: بابا نمي‌بينم. گفت: بغل من بيا. او را بغل گرفت. گفت: نمي‌بينم. گفت: پايت را روي دوش من بگذار، پايش را روي دوش پدر گذاشت. پايش را كه گذاشت، قدش از پدر بلندتر شد. گفت: بابا مي‌بينم. خيلي خوب، گفت: بابا من بهتر از تو مي‌بينم. گفت: خيلي خوب، گفت: بابا اصلاً من مي‌بينم و تو نمي‌بيني. گفت: خيلي خوب، آخر پدر خسته شد گفت: بچه جان، اگر تو آن بالا مي‌بيني به خاطر اين است که من نردبان تو شدم. آقاي دندان پزشك و آقاي جراح و آقاي مهندس و آيت الله، اگر ما با سواد هستيم، آن‌ها نردبان ما شدند تا ما با سواد شديم. ما به آن‌ها بدهكار هستيم.
خود من از مخ تا پا به روستايي‌ها بدهكار هستم. روي سر من عمامه است كه از پنبه است، توليد كشاورز است. كفش من چرم، پوست گاو، گاو هم توليد كشاورز است، يعني من حجة الاسلام از مخ تا پا به روستايي بدهكار هستم والله همه‌ي ما بدهكار هستيم. هيچ مانعي ندارد از حالا تمرين كنيم. يك طوري باشد كه از حالا تمرين كنيم. من يك وقتي مي‌گفتم: كاش خوابگاه دانشجوها، در كوچه‌ها و محله‌ها باشد. وقتي دانشجوها را همه يكجا كردند و خوابگاه‌ها را سلف سرويس كردند، بعد از 6 سال ديگر حال رفتن به روستا‌ها را ندارد. يك طوري باشد. خدا ان شاءالله همه‌ي شما را «طبيبٍ بصيرٍ ثقةٍ» قرار بدهد، ان شاءالله نظام مملكت ما را را نظامي قرار بدهد كه «فَقِيهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَةٍ»(تحف ‌العقول، ص‌319) به مسئوليت ديني و ضرورت اجتماعي ورسالت اخلاقي عمل كنيم.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1952
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست