نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1968
موضوع: عاقبت، سوء عاقبت و حب دنيا
تاريخ: 21/02/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»
بحث ما در جلسه قبل به مناسبت خيانتي بود كه براي جماران و امام پيش آمده بود كه الحمدللّه دستها رو شد و درباره عهدشكني و بي دين شدن و بدعاقبت شدن داشتيم صحبت ميكرديم. حالا اين هفته هم مقداري در اين رابطه صحبت ميكنيم. ولي اين را بايد خودمان فكركنيم. يك جملهاي از يكي از صوفيها ديدم. ميگفت: كه هر انساني در دلش ميگويد: (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى) (نازعات /24) يعني هر كسي ميگويد من خدا هستم. حرفي كه فرعون ميزد، او هم ميگفت من خدا هستم. يعني هر كسي در درونش هيتلر است. هر كسي در درونش قطب زاده است. همهي ما بني صدر هستيم مگر اين كه خدا او را حفظ كند. خلاصه مايهي انسان مايهي خطرناكي است، جز اين كه تربيت انبيا او را بسازد. علم او را نميسازد. دانشگاه او را نميسازد، مطالعه او را نميسازد، لباس و عمامه هم او را نميسازد، تنها خدا او را در خط انبيا ميسازد. پس با اين تفاسير موضوع بحث ما: سوء عاقبت، توقع نابجا، عقده و پيمان شكني است.
1- زحمات بر باد رفته
چگونه بعضي افراد بدعاقبت ميشوند؟ بدعاقبت شدن مهم است. انسان عمري درس بخواند، اگر وقت امتحان سر جلسه امتحان نرود، بدعاقبت شود. عمري مراعات بهداشت بكند و يك مرتبه يك قاشق سم بخورد، بدعاقبت شود. خانم در منزل زحمت ميكشد و لباس ميشويد، بعد مياندازد روي بندي كه محكم نيست، بند پاره ميشود و همهي لباسها گلي ميشود. اعمالشان (هَباءً مَنْثُوراً) (فرقان /23) ميشود. اعمالشان (كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ) (ابراهيم /18) ميشود. قرآن ميگويد افرادي خيلي زحمت ميكشند ولي زحمات ايشان مانند خاكستر ميشود كه باد شديد آن را ميبرد، آن هم (في يَوْمٍ عاصِفٍ) (ابراهيم /18) در روز بادخيز. آخر گاهي وقتها يك باد تند ميآيد، بعد آفتاب ميشود و خوب ميشود. اگر يك باد تند آمد و خاكسترها را پخش كرد و برد ولي باد ايستاد، آدم ميتواند برود و خاكسترها را جاروب كند و جمع كند. اما يك وقت روز، روز بادي است. يعني از صبح تا شب باد ميآيد. اين چنان خاكستر را پخش ميكند كه قابل جمع كردن نيست و لذا نگفته مثل خاكستري كه باد پخش كند، ميگويد مثل خاكستري كه باد آن را پخش كند و اين باد هم در يك روز بادخيز باشد.
2- توقع نابجا داشتن
مسئلهي توقع نابجا: مثلاً ميگويد فرض كنيد چرا مردم دور و بر من نيامدند؟ چرا من را رئيس جمهور نكردند؟ خوب من كه خودم را كانديدا كرده بودم، چرا من رأي نياوردم؟ و حالا بايد خانه نشين بشوم؟ پس در انفجار جماران من هم شركت ميكنم. چطور اين فكر براي آن اشخاص پيدا ميشود؟ يا چرا من رهبر انقلاب نشدم؟ دربارهي توقع نابجا من دو سه تا آيه برايتان ميخوانم. (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ) (انعام /122) افراد ترسو كه شجاع ميشوند، افراد جاهلي كه عالم ميشوند، افراد بيرون از خط كه وارد خط ميشوند، افراد مرده دلي كه زنده ميشوند، افرادي كه بيدار ميشوند، نسيم الهي كه ميوزد، حزب اللهي را حركت ميدهد. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ» آنها خط خودشان را پيدا ميكنند، شعارهايشان شعارهايي است كه بدون اين كه كسي اين شعارها را به دهانشان بگذارد، خودشان اين شعارها را الهام ميگيرند، آيا اين حزب اللهيهاي بيدار شدهي به نور هدايت خدا «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ» مثل آنهايي هستند كه در تاريكيهاي فكر و وسوسه و خيال رفتهاند؟ «ليس بخارج منها» از آن ظلمات خيالها، شرك و جهل هم بيرون نميآيند. كسي كه با نور خدا روشن شده است، آيا مثل كسي است كه در توطئهها خفه شده است؟ در عالم خيال و در عالم وهم، زن رجوي كشته ميشود، بني صدر به رجوي براي هلاكت زنش تلگراف ميزند و پايش مينويسد: «امضا، بني صدر، رئيس جمهور محبوب ايران» آيا كسي كه نور حق او را بيدار كرد، مثل كسي است كه در ظلمات خواب ميبيند؟ «لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها» بيرون هم نميآيد. در همان عالم اسير است. «كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» قرآن ميفرمايد هميشه براي كفار عملشان زينت داده ميشود. يعني نزد خودشان فكر ميكنند كارهايشان خوب است و اين بسيار خطرناك است. (وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) (كهف /104) انفجار جماران را ميدانيد اسمش چه بود؟ «نجات انقلاب» «كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» خطهاي آمريكايي و عملشان نزد خودشان زينت داده ميشود و خيال ميكنند عملشان نجات است. (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ) (انعام /123) در هر قريهاي مهرههايي هستند كه اينها مهرههاي خطرناك هستند. اينها مكر و توطئه ميكنند. قرآن ميفرمايد: «لِيَمْكُرُوا فيها» اينها در دهات و مزرعه و داخل و خارج مينشينند و حيله ميكنند. اين مجرمان بزرگ مينشينند «لِيَمْكُرُوا» براي اينكه مكر كنند، ولي: «وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ» مگر به خودشان حيله نميكنند. «وَ ما يَشْعُرُونَ» و در عين حال نميفهمند كه اين حيلهها به ضرر خودشان است. عجب قرآن زندهاي داريم. اصلاً مثل اين است كه اين آيهها ديشب براي قطب زاده و ماجراي جماران نازل شده است. اكابر مجرمين، يعني مجرمين كبير ميكنند و در عين حال «وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ» مگر به خودشان مكر نميكنند. پول ميدهد كه براي انفجار برو، همين پول در دادگاه ميآيد! و مكرها مگر به خودشان برنمي گردد. «وَ ما يَشْعُرُونَ» شعور هم ندارند. نه شعور سياسي دارند و نه شعور غير سياسي دارند.
3- عدهاي وقتي حق را ديدند، گفتند: ما ايمان نميآوريم
و اما بحث عقده: ميگويد: چرا من رئيس جمهور نشدم؟ يا آن مرد ميگويد چرا من هم كه يك عالم و يك فقيه هستم، پس چرا من رهبر انقلاب نشدم؟ (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ) (انعام /124) وقتي يك آيه نازل ميشد، وقتي فتح مبين ميآمد، وقتي فتح بستان ميآمد، وقتي جوانان حزب اللهي پيدا ميشدند، وقتي آيهها و نشانههاي قدرت نمايي و معجزات پي درپي الهي را ميديدند، وقتي رهبري به حق را ميديدند «قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ» ميگفتند: ما ايمان نميآوريم. ما به اين مجلس عقيده نداريم. ما به قانون خبرگان رأي نميدهيم. ما رهبري را امضا نميكنيم. ما ولايت فقيه را نميپذيريم؟ شما را چه شده است؟ ميگويند: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ…» ايمان نميآوريم، مگر آنكه آنچه كه به رسولان عطا شده، به ما داده شود. اينها متوقعين نابجا هستند. كساني كه دلشان ميخواهد رهبر يا رئيس جمهور بشوند و بازارشان نگرفته است، ورشكستهها ميگويند ما هرگز ايمان نداريم، نه به قانون، نه به مجلس، نه به رهبر و نه به خط رهبري و. . . در برابر انبيا آيات وحي را ميديدند ولي عدهاي با اين كه قرآن را ميديدند، ايمان نميآوردند. دليلش اين بود كه ميگفتند ما ايمان نميآوريم مگر به ما هم داده شود، مثل آن چيزي كه به «رُسُلُ اللَّهِ» داده شده است. يعني همين طور كه خدا به پيغمبر وحي كرد بايد به ما هم وحي بكند. ميگويند: چرا مردم ميگويند اين خون كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست؟ بايد بگويند هديه به فلاني است. اينها توقع نابجايي است. قرآن در ادامه ميفرمايد: دنبال كارتان برويد. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» يعني خدا عالمتر است كه رسالتش را كجا قرار بدهد. خدا ميداند كه جايگاه رسالت كجاست! شربت را در ظرف بلور ميريزند، كسي شربت را توسفال نميريزد، حالا هر چه سفال هست توطئه كنند كه ما به خاطر اين كه شربت را در ما نريختند، اعتراض داريم. خوب تو سفالي! محبت پوستري نيست. فردا بنده يك پولي ميدهم و پوستر خودم را پخش ميكنم، آيا اين باعث جلب محبت براي من است؟ محبت ريشهاش درقرآن است. آيهاش را بخوانم. ميفرمايد: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) (مريم /96) ودّ به معناي محبت است. يعني كساني كه واقعاً به حق ايمان آوردند، (و اين ايمان سياستمدارانه نبوده و واقعاً به حق بوده است)
4- ايمان منهاي عمل صالح مردود است
اگر يادتان باشد يك روز اقسام ايمانها را مطرح كرديم. حدود 9رقم ايمان در قرآن آمده است كه همهاش مردود است و خدا ميگويد من اين ايمان را نميخواهم. مثلاً ايمان اكراهي، ايمان زوركي، ايمان منافقانه، ايمان روشنفكرانه، ايمان منهاي عمل، ايمان يك جانبهاي، ايمان موسمي، ايمان موضعي و. . . اين ايمانها در اسلام مردود است. ايماني كه وقتي سوار كشتي ميشود و ميخواهد غرق بشود يا الله، يا الله، يا الله ميگويد، مردود است. ميفرمايد: (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ) (عنكبوت /65) اما زماني كه نجات پيدا كردند، جفتك ميزند. اين ايمان موضعي و پذيرفته نيست. ايمان موسمي مانند اينكه مكه كه ميرود، در آن مكان مقدس و متقي ميشود، اما از آن مكان كه بيرون ميآيد، مانند قبل ميشود. ماه رمضان يك شكل ميگيرد و در غير از ماه رمضان شكل ديگر به خود ميگيرد. وقتي حزب اللهيها حاكم ميشوند، يك چهره عوض ميكند و زماني كه غير حزب اللهيها حاكم ميشوند، چهره ديگري به خود ميگيرد. ايمان منهاي عمل، ايمان موضعي، ايمان موسمي، ايمان روشنفكرانه، ايمان منافقانه، اينها همه مردود است. «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آنهايي كه دربست ايمان مطلق دارند و تسليم خدا هستند و هم عملشان سالم است.
5- ايمان و عمل صالح ايجاد محبت در دلهاي مردم ميكند
در ادامه ميفرمايد: تو به خاطر ايمان و عمل صالحت «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» يعني در آينده خداوند محبت شما را در دلها قرار ميدهد و خدا در دلها محبت مياندازد. محبت نيازي به پوستر ندارد. ما خيال ميكنيم اگر پوستر ما زياد پخش شد مردم ما را بيشتر دوست دارند. محبت خدايي است. شاهپور بختيار تحليلي كه داشت اين بود كه ميگفت: «اگر امام ايران بيايد و مقداري صحبت كند و مردم امام را ببينند، محبت مردم نسبت به امام كم ميشود. چون در حال حاضر عطش دارند» اين خيال ميكند محبت به خاطر غربت است. بله! اگر محبت به خاطر غربت پيدا شد، اگر آدم آمد و از نزديك ديده شد ديگر محبت كم ميشود. اما محبت وقتي خدايي شد «سَيَجْعَلُ» ديگري ربطي به اين مسائل ندارد. اگر شاهپور بختيار اين آيه را بلد بود كه «الرَّحْمنُ وُدًّا» (يعني خدا مودت ميگذارد) از اين حرفها نميزد. به امام اولها ميگفتند: «شما كمتر سخنراني كن، چون زياد كه حرف ميزني عظمت حرف هايت كم ميشود» اين حرف غلطي است. به خود من خيلي گفتهاند كه شما هر شب جمعه در تلويزيون صحبت نكن. حتي گفتهاند كه يك مدتي برنامههاي تلويزيون را تعطيل كن، يك عدهاي كه ثابت حرف هايت را گوش ميدهند، ميبينند نيستي دلتنگ تو ميشوند. مگر بازي است، اصلاً اين حرف شرك است. مثلاً آدم بگويد: من مادرم را مدتي نبينم تا وقتي رفتم مادرم برايم بميرد. مثلاً مدتي نجف بمانم كه وقتي به ايران ميروم، بگويند: اين آقا بيست سال است كه در نجف است. مدتي در اين شهر بمانم كه وقتي ميروم بگويند: «خيلي سال است كه ما فلاني را نديده ايم» اينها همه وهم است. اينها خودنماييهايي است كه ريشهي خدايي ندارد. به افرادي سفارش ميكردند كه شما كه در اين شهر سخنراني كردهايد، تا يك سال ديگر به اين شهر نرويد، چرا كه اگر خواسته باشي، پشت سر هم بروي، عظمتت در اين شهر كم ميشود. اينها همه خيال است. در مجموع راه را گم كردهايم. سوراخ دعا اين است كه ميگويد: تو بنده خدا باش، خداوند محبت را در دلها قرار ميدهد، ما خدا را رها كردهايم و ميخواهيم از راه پوستر، دير ديدن، دير حرف زدن، كم حرف زدن، ژست گرفتن و. . . جلب محبت كنيم. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» ميگويند چرا ما مرجع و رهبر نشديم؟ چرا رئيس جمهور نشديم؟ نمونهي اين حرفها را به پيغمبران ميگفتند. ميگفتند ما ايمان به قانون شما نميآوريم، چرا؟ «قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ» بايد به ما هم داده شود، مثل همان مقداري كه به پيغمبران داده شده است. خدا هم ميگويد دنبال كارتان برويد. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» خدا خود بهتر بلد است كه چه كسي را رهبر كند. بعد ميفرمايد: «سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ» اين ذلت و مرگها و زندانها و اعدامها، اينها عذاب دنيايي است. در آينده هم به اين مجرمين «عَذابٌ شَديدٌ» خواهد رسيد. اينها به خاطر توطئهها عذاب در پيش دارند و عذاب خدا هم شوخي نيست. الحمدلله دعاي كميل در همهي شهرها هست. ميدانيد در دعاي كميل چه ميگويد؟ ميگويد: (و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض) (مصباح المتهجد، ص847) اي خدا! عذاب جهنم را آسمانها و زمينها تحمل ندارند پس چگونه من در آتش جهنم خواهم سوخت؟ (كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها) (نساء /56) دكترهايي كه مربوط به آتش سوزي هستند ميگويند پوست دست و قوه لامسه حساسيت دارد، يعني اگر پوست بسوزد و آتش به استخوان برسد، دردش كم ميشود. پوست حساسيتش خيلي بيشتر است. قرآن ميگويد نميگذاريم حساسيت كم بشود و نميگذاريم آتش به استخوان برسد. جلود به معناي جلد است. يعني پوست تازه به تو ميدهيم كه ديگر حساسيتش كم نشود، اين واقعيت جهنم است. علي بن ابي طالب از جهنم ناله و گريه ميكرد.
6- تفاوت مؤمنين و غير مؤمنين در ديدن امدادهاي الهي
قرآن ميفرمايد: (فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام ِوَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ) (انعام /125) اين آيه هم دربارهي عقده است. خداوند به هر كس كه لطف دارد روحش را باز ميكند. هر كس را خدا غضب كرده است، روحش را تنگ ميكند تا اين كه منفجر بشود. هركس را خدا لطف به او دارد به خاطر آمادگي و قابليتي است كه دارد و به همين خاطر خداوند «يَشْرَحْ صَدْرَهُ» سينه و روحش را باز ميكند و حق را ميپذيرد. وقتي برايش يك معجزه را ميگويند، وقتي به او ميگويند كه فلان سرباز و پاسدار و بسيجي حضرت مهدي (ع) را در جبهه ديد، فلان صحنه پيش آمد معجزات و امدادهاي غيبي را كه ميبيند سينهاش باز ميشود و قبول ميكند. اما در عين حال هر كسي را كه خدا بخواهد، گمراه ميكند. البته خدا بي خود كسي را گمراه نميكند. چون قرآن ميگويد: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ) (بقره /26) افراد فاسق را گمراه ميكند. اما افرادي كه به خاطر فسقشان مورد غضب خدا قرار گرفتند و سرنوشت اينها بدبختي و گم راهي است «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً» صدر و سينه و قلبش تنگ ميشود. يعني هر چه ميشنود، ناراحت ميشود. قرآن درپايان ميگويد: «كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ» پليدي و ننگ، خباثت و نجاست بر كساني است كه ايمان ندارند. اين آيه دربارهي توقع نابجا است. انسان ميشود عالم باشد و منحرف باشد. ما در قرآن آيههايي داريم كه افرادي عالم بودند و با وجود علم منحرف شدند. تمام دكترهاي حقوقي كه نظاره ميكنند كه در فلسطين جوانها شهيد ميشوند و هيچ تكان نميخورند! همهي دكترهاي حقوق دانشگاه كه اين همه جنايات صدام را ميبينند و حركت نميكنند، همگي منحرفاند. علم خالي فايدهاي ندارد. هر كشوري كه دانشگاهش بيشتر است جناياتش هم بيشتر است. در حوزه هم همين طور است. قرآن ميفرمايد: (أَ فَرَأَيْتَ) (جاثيه /23) علم كافي نيست، گاهي ممكن است عالم و در عين حال بدعاقبت باشد. گاهي ممكن است عالم باشد و توقع بي جا و عقده او را منحرف كند. گاهي ممكن است عالم باشد و پيمان خدا را بشكند. مگر ابليس با سواد نبود؟ مگر ابليس شش هزار سال عبادت نكرد؟ اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: شيطان 6 هزار سال عبادت كرد، كه معلوم نيست اين 6هزار سال از سالهاي دنيايي و يا آخرتي است. (وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ) (حج /47) قرآن ميفرمايد: (أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ) (جاثيه /23). اين آيه چه ميگويد؟ به پيغمبر خطاب ميكند و ميگويد: اي پيغمبر! آيا ميبيني كسي كه خداي او هواي اوست؟ چون فرق بين اله و الله است. اله به معناي جاذبه است، آن چه كه شما را جذب كند اله ميشود. گاهي انسان را پول جذب ميكند و اله او پول ميشود و لذا داريم كه «لا اله» يعني بدون هيچ جاذبهاي و هيچ چيزي من را جذب نميكند. هيچ چيزي معبود من نيست. هيچ چيز من را به بندگي و بردگي و پرستش و ستايش وادار نميكند. فقط من جذب خدا ميشوم و جذب هيچ چيز ديگري نميشوم. لذا نگفته است: «اتخذ اللّهه» و گفته است: «اتَّخَذَ إِلهَهُ» بعد ميفرمايد: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ» خدا او را گمراه ميكند «عَلى عِلْمٍ» با اين كه باسواد است، (ممكن است مرجع تقليد باشد، دكتر باشد، مهندس باشد. هر كس از خط خدا دنبال خط هوا رفت) «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ» يعني با اينكه عالم است خدا او را گمراه ميكند.
7- حديثي درباره رياست
حديثي دربارهي رياست داريم. «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّس مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(كافى، ج2، ص298) خدا لعنت كند هر كس كه مقدمات رئيس شدن خودش را فراهم كند. بله يك وقت خدا كسي را رئيس ميكند، مردم ميروند دورش و او را ميخواهند، لياقت دارد، يك وقت چنين نيست. لياقت چنداني ندارد، مردم هم گرد او نيستند. اين زور ميزند كه خودش رئيس بشود. اين افراد را خدا لعن ميگويد. خدا لعنت كند كسي را كه به خودش وعده رياست بدهد كه مثلاً حالا كه اين دوره نشد، ان شاءاللّه دورهي بعد ميشود. مثلاً بياييم اين را تضعيف كنيم تا خودمان رئيس بشويم. خدا لعنت كند نالايقهايي را كه تصنعي زور ميزنند تا خودشان را رئيس كنند و خدا لعنت كند كساني را براي خودشان خواب رياست ميبينند. بله يك وقت انسان وظيفهي شرعي دارد كه به ميدان وارد شود. مثل اين كه يك وقتي آيت اللّه العظمي گلپايگاني فرمود: هر كس در شهرها خودش را لايق ميداند و رقيب هايش را ميبيند كه لايق نيستند، بر او واجب است كه شرعاً خودش را براي مجلس شوراي اسلامي كانديدا كند. اگر من در يك شهري بودم و ديدم كسي ميخواهد وكيل بشود كه خدايي نكرده لايق نيست، آنجا بر من واجب است كه وارد گود شوم.
8- پيمان شكني با خدا
دربارهي پيمان شكني چند تا جمله دارم برايتان ميگويم. اصولاً مهم ترين پيمانها و مكرها، پيمان و مكر با خداست. انسان گاهي با خدا پيمان ميبندد يا خدا با انسان پيمان بسته است (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَم) (يس /60) خدا با ما پيمان بسته است كه به دنبال شيطان نرويد. گاهي هم انسان با خدا پيمان ميبندد. ميفرمايد: (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ) (توبه /75) افرادي هستند عهد با خدا ميبندند«لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» افرادي هستند در بي پولي ميگويند: خدايا اگر به ما پول دادي، هر چه گيرمان آمد توماني دو ريال براي حضرت عباس(ع) ميدهم. (فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ) (توبه /76) اما وقتي كه خدا به ايشان پول داد، ديگر فراموش ميكنند. آن قدر افراد بودند كه وقتي كنار پياده رو ميايستادند يك ماشين خالي كه ميآمد ميگفت: اي بي انصاف! من را سواركن و حالا خودشان ماشين سواري دارند و ويراژ ميدهند و كسي را سوار نميكنند. ما يك دوستي داشتيم ايشان ماشين خريد بعد ماشينش را فروخت، به او گفتم ماشينت چه شد؟ گفت من ماشينم برايم قساوت قلب آورده بود. ديدم ازنظر اخلاقي خرابم كرده است، ماشينم را فروختم. گفتم يعني چه؟ گفت ماشين كه خريدم، چون خودم خيلي بي ماشيني كشيدم، ماشين دار كه شدم، يك كسي كه در پياده رو ايستاده بود سوارش ميكردم، بعد ديديم كه اين يكي را سوار ميكنيم، يك بي چارهي ديگر ايستاده است، پيرمرد ايستاده است، اين طرف وآن طرف آدم سوار كرديم، ديديم به كار خودمان نميرسيم، بعد ديگر بي اعتنا شدم و گاز ميدادم و ميرفتم. بعد از مدتي ديدم حالتم مثل حالت آنهايي شده كه كسي را سوار نميكنند. من ديدم هر طرفش را بگيري خراب ميشود. سوار نميكنيم، قساوت قلب است، سوار ميكنيم، به كارمان نميرسيم. افرادي با خدا پيمان ميبندند «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» عهد باخدا ميبندند كه اگر خدا به ما بدهد، چنين و چنان ميكنيم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» اما همين كه به مقصودشان ميرسند، نميدهند. اين يك عده كه با خدا مكر ميكنند. قرآن ميفرمايد: (يُخادِعُونَ اللَّهَ) (بقره /9) اينها با خدا خدعه ميكنند، يا خدا را مسخره ميكنند. ميفرمايد: (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ) (توبه /65) شما خدا را مسخره كردهايد؟ كسي كه ميگويد «أستغفراللّه، اللهم اغفرلي» خدايا من را بيامرز ولي زبانش ميگويد و واقعاً و قلباً پشيمان نشده است، خدا را مسخره ميكند. امام رضا ميگويد: كسي كه به زبان بگويد من را بيامرز و قلبش تكان نخورد، او هم از كساني است كه خدا را مسخره كرده است. در حديث داريم كه: انسان كه سر نماز ميرود، ميگويد: اللّه اكبر، خدا بزرگ است، اما خدا ميداند كه خدا در قلب اين شخص بزرگ نيست. خدا به ملائكه ميگويد به اين بنده بگوييد اين قدر من را مسخره نكند. خدا ميداند كه اين در دلش چيز ديگر بزرگ است. اين آمريكا بزرگ است، شرق و غرب بزرگ است. ايسم و ايستها بزرگ است. خدا به او ميگويد آيا با من خدعه ميكني؟ گاهي افراد از نظر علمي حقه بازي ميكنند. قرآن آياتي دارد كه افراد فيلسوف نما ميشوند. ميگويند: ايشان خيلي پروفسور و فيلسوف است، حضرت عباسي فيلسوف نيست. خدا و قرآن را بلد نيست، اما ميگويند اسلام شناس است. به خدا حديث بلد نيست. به خدا تاريخ اسلام را بلد نيست، ولي در جامعه به اسلام شناس مشهور است.
9- كساني كه بطور مصنوعي بالا روند، خدا آنها را به زمين ميزند
قرآن دربارهي كساني كه خدعه علمي ميكنند، يعني بيش از آني كه هستند خودنمايي ميكنند، ميگويد: (يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ) (آل عمران /78) زبانشان را ميچرخانند و گاه و بي گاه يك چيزهايي هم ميخوانند كه شما خيال كني اينها از وحي است، ولي اينها از وحي نيست. افرادي هستند كه چيزهايي را ميگويند كه افراد ديگر خيال كنند ايشان دانشمند هستند، ولي هيچ نميدانند. كتابهايي را ميخرد و در اتاقش ميچيند، مهمانها را هم در همان اتاق ميبرد كه بگويند: چقدر با سواد است! ! ! «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ» كه خيال كني اين از كتاب است «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ» ولي كتاب نيست. افراد ديگر (يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه) (بقره /79) يك چيزي را از خودشان مينويسند و ميگويند اين اسلام راستين است. افرادي كه با قلم خدعه ميكنند، يك چيزي مينويسند و ميگويند اين اسلامي است: (يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا) (آل عمران /188) دوست دارند تعريف بشنوند به چيزي كه اهلش نيستند. ساعات مطالعهاش را بالا ميبرد و مثلاً ميگويد: من در اين زمينه چند هزار ساعت مطالعه كردهام. عكسهايي كه باافراد و شخصيتها دارد را از هر عكاسي و به هر قيمتي ميخرد و قاب ميكند، اينها را ذخيره ميكند و يك كسي كه ميآيد آن عكسها را به او نشان ميدهد كه اين من هستم كه با فلاني بودم يا عكاس با خودش ميبرد كه بگويد من وقتي پهلوي فلاني هستم فوري عكس ما را بينداز. اينها همه بالا بردن و شخصيت كاذب است، آدم اگر بزرگ باشد پايين هم بنشيند بزرگ است. كوچك باشد بالا هم بنشيند كوچك است. حديث داريم هر كس به طور مصنوعي بالا برود، خداوند دير يا زود او را زمين ميزند. قرآن ميفرمايد كه زياد نميخواهد حقه بازي كنيد (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ) (بقره /72) خدا آن چه كه در دل داريد، خارج ميكند. خدا به پيغمبرش ميگويد: اينهايي كه ميآيند و ميگويند: «ما حزب اللهي دو آتشه هستيم» (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ) (محمد /30) يك حرفهايي ميزنند كه بالاخره دير يا زود دسته گل به آب ميدهند. انسان تا يك مدتي ميتواند خودش رانگه دارد و بالاخره مشتش باز ميشود. ناصرالدين شاه ماههاي رمضان افطاري ميداد، آخوندها هم فهميدند كه افطاري ناصرالدين شاه كلك است. آخوندها تصميم گرفتند كه اعتصاب كنند و به دربار نروند. اطرافيان شاه ديدند اگر به ناصرالدين شاه بگويند علما بنا دارند امسال افطاري نيايند و حقه بازي تو معلوم شده است، به ناصرالدين شاه برمي خورد. خلاصه يك خربزه فروشي كه ريش بلندي و هيكل چاقي داشت را آوردند و يك عمامه سرش گذاشتند و اين را به عنوان حضرت آيت الله قالب ميكنيم، يك مشت طلبه مصنوعي درست كردند و به ناصرالدين شاه حقيقت را نگفتند. آقا را آوردند با سلام و صلوات و طلبهها هم اطرافش نشستند. ناصرالدين شاه هم كه به خيال خودش دارد در دل آخوندها خودش را جا ميكند، به ديدار اينها آمد. سر سفره ناصرالدين شاه خربزه بود، گفتند كه حضرت آقا! ما خيلي مغازهها فرستاديم ولي خربزه خوب نبود و. . . يك مرتبه آيت الله گفت، آقا بيا دكان ما خربزه خوب به شما بدهم، تا گفت خربزههاي خودم خوب است، رنگ آقاي وزير دربار سرخ شد و خيلي ناراحت شد و دسته گل به آب داد. آدم مگر ميشود خربزه فروش را جاي آيت الله جا بزند. مثل بنده كه زبانم كاشاني است، اگر بخواهم تهراني حرف بزنم، يك بار وسط حرف زدنم دو كلمه كاشاني ميگويم و دسته گل به آب ميدهم. به من ميگويند كه آقاي قرائتي! خواهش ميكنم در تلويزيون كاشاني حرف نزن. خوب من كه كاشاني هستم، اگر خواسته باشم تهراني صحبت كنم، يزدي حرف بزنم، كرماني يا اصفهاني حرف بزنم، بالاخره دير يا زود دسته گل به آب ميدهم. قرآن ميگويد: (انْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ) (محمد /29) خيال ميكنيد آن كينههاي دروني را خدا كشف نميكند. هر كس، هر چه در دل دارد دير يا زود خدا به زودي مشت او را باز ميكند. اين آيهها را يادتان نرود. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» آنچه كتمان كردي، خدا مشت تو را باز ميكند. حالا گيرم در دنيا هم كسي نفهميد كه من باسواد يا بي سوادم، حق هستم يا باطل، دنيا چقدر است؟ به فرعون گفتند گيرم تو ما را زير شكنجه سوزاندي، دست و پاي ما را قطع كردي و به درخت هم آويزان كردي (إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا) (طه /72) دنيا خيلي زور بزند همين دنياست، قيامت چه خواهي كرد؟ (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) (طارق /9)روز قيامت پردهها كنار ميرود، استيضاح ميشوي، آدم گناهاني را كه حاضر نبوده كسي بفهمند، در يك لحظه نزد همه انبيا ميفهمد، لايحه باز ميشود. قرآن ميگويد: روز قيامت پرده باز ميشود، شما نگاه به لايحه ميكني، ميگويي: (يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها) (كهف /49) اين چه كتابي است؟ ريز و درشت ما ضبط شده است. بنابراين خدا كه هم در اين دنيا مشت تو را باز ميكند، و هم در قيامت باز ميكند. با اين وضع، اين همه جوانهاي انقلابي نما بالاخره مشتشان باز شد، بهتر اين است كه ما از اين نفاقها دست بكشيم و بياييم هر چه هستيم خودمان را عرضه كنيم. بلد نيستيم، بگوييم بلد نيستيم. بلد نيستيد، بپرسيد. لايق نيستي بگو من لايق نيستم. پستي را به تو ميدهند بگو اصلاً نميآيم. اگر جوانتر از خودت لايقتر است، بگو اين از من لايقتر است. آنچه هستيم عرضه كنيم تا هميشه اينطور كه هستيم باشيم. آنهايي كه مصنوعي بالا ميروند همين طور هم پايين ميافتند. خداوند به حق محمّد و آل محمّد عوض كينهها و دو دوزه بازيها به ما صفا بده و ما را از سوء عاقبت و توقع نابجا وعقده و پيمان شكني حفظ كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1968