responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1993

موضوع: عزت و ذلت

تاريخ پخش: 10/06/67

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

بحث ما در باره‌ي مسئله عزت است. اين بحث بسيار بحث زنده‌اي است و چون در ماه محرم هم هست، و امام حسين(ع) هم فرمود: «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص‌‌97) اصولاً ما بحثي در باره‌ي عزت و ذلت داشته باشيم.
نكات بسيار ظريف درباره‌ي بحث عزت، من بيست، سي تا از اين‌ها را خيلي فشرده براي شما مي‌گويم. اول معناي عزت را مي‌گويم و بعد هم اين كه عزيز كيست. چه كنيم كه عزيز شويم؟ چگونه آدم ذليل مي‌شود. الهام اين بحث هم از سخن امام حسين(ع) است كه فرمود: «هيهات منا الذلة»
عرض كنم بحث ما موضوعش بحث بررسي مسئله‌ي عزت است. خوب، تيترهايي كه داريم، يكي راه به دست آوردن عزت است. چون خيلي‌ها خيال مي‌كنند اگرخانه‌ي آن‌ها كنار خيابان باشد، ماشين داشته باشند و مهريه‌ي آن چناني، پول و پست آن طور عزيز هستند و خيلي تلاش مي‌كنند عزت خود را از راه بدست آوردن دنيا و پول و پست و مقام به دست بياورند. اين راه‌هاي عزت را امروز ان شاءالله مي‌خواهم بگويم.

1- عزت چيست و مداهنه و مدارا كدام است؟

اول بايد بگوييم عزيز يعني چه؟ عزيز يعني نفوذناپذير ممكن است كسي چيزي را قبول كند، طبق وظيفه‌ي شرعي خود، ممكن است انسان آتش بس را قبول كند، جنگ كند يا آتش بس را قبول كند. اما عزيز يعني واقعاً ترسيد يا نترسيد. زماني آدم مي‌ترسد، ببينيد زماني مداهنه مي‌كند. زماني مدارا مي‌كند. مداهنه يعني ترسيد و كوتاه آمد. مدارا يعني نترسيد لكن كوتاه آمد. اگر ترسيد و كوتاه آمد. مي‌گويند مداهنه كرد. زماني مدارا مي‌كند. مثلاً پدر نسبت به بچه‌اش مدارا مي‌كند. نه اينكه يعني بابا از بچه‌اش بترسد. خوب، بچه است، با او كوتاه مي‌آييم. پس اگر ترسيدي وكوتاه آمدي، مداهنه است. در اسلام مداهنه ممنوع است. اگر نترسيديم ولي كوتاه آمديم. طبق وظيفه‌ي شرعي، اين مدارا است.
عزت يعني انسان نترسد. خودش را نبازد. خيلي با جرأت و شجاعت و تكيه بر خدا و اعتماد به نفس به وظيفه عمل كند. عزت اين است. عزت هم از آن خداست. (تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ) (آل عمران /26) خدايا هر كس را بخواهي عزيزش مي‌كني. آن قدر آدم هست پول ندارد و محبوب است و آن قدر آدم هست پول دارد و مردم دوستش ندارند. آن قدر رئيس اداره هست كه هيچ كس دوستش ندارد. آن قدر آدم هست كه پستي ندارد و مردم دوستش دارند. عزت و ذلت ربطي به اين‌ها ندارد. از آن خداست.

2- عزت در سايه غير خدا ذلت است

حالا چند حديث بگويم. «من اعتز بغير الله أهلكه العز»(غررالحكم، ص‌‌478) اميرالمؤمنين فرمود: هر كس بخواهد با غيرخدا عزيز شود، بدبخت مي‌شود. آدم بخواهد تحت پرچم و عكس و نامه‌ي فلاني، اتصال و پيوند به فلاني و قرارداد با فلاني عزيز شود، «هلك» هلاك مي‌شود. شاه به همه باج مي‌داد تا عزيز شود. همه از عراق حمايت كردند وعزتش را عراق مي‌خواست از اتصال به ابرقدرت‌ها بگيرد. «الْعَزِيزُ بِغَيْرِ اللَّهِ ذَلِيلٌ»(بحارالأنوار، ج‌‌75، ص‌‌10) كسي كه بخواهد عزتش را از اين و آن بگيرد، ذليل است. مثلاً شما مهمان داري و مي‌خواهي پز بدهي. مي‌روي از همه‌ي همسايه‌ها وام مي‌گيري، از كسي چنگال، از كسي زيردستي، از كسي قاشق، از كسي قالي، از كسي طلا، خانه‌ات را مثل عروس آرايش مي‌كني، اما همه قرض از همسايه‌ها، تو خيال نكن عزيز هستي. كسي كه بخواهد از كفش و كلاه مردم عزيز شود، اوذليل است. شما نمد و موكت بينداز و به مهمانت بگو خيلي خوش آمدي، من توانستيم براي تو با قرض تدارك بيشتري ببينم. اما همين طور خوب است. «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا»(صحيفه سجاديه، دعاى 28) امام سجاد(ع) در دعاي صحيفه مي‌گويد: خدايا، چقدر مردم مي‌خواستند عزيز شوند، به اين و آن چسبيدند، همه‌ي آن‌ها روسياه شدند. اگر عزت مي‌خواهيم از خدا بخواهيم. خدايا، به فرد فرد و كشور و امت ما عزت مرحمت بفرما. عزتي كه ابرقدرت‌ها نگويند، اين‌ها چون به ما چسبيدند عزيز هستند. خدايا، به ما عزت الهي مرحمت بفرما.

3- راه‌هاي رسيدن به عزت

مي‌خواهم راه‌هاي عزت را بگويم. بحث تازه و شيريني است و درس هم هست. 1- رهبري حق راه عزت است. ما بايد به اين كه رهبرمان حق است افتخار كنيم. چون به آن عزيزيم. چرا؟ به دليل قرآن، سوره طه. افرادي مي‌گويند: (رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‌‌) (طه /134) مي‌گويد: براي شما پيغمبر فرستادم تا نگوييد خدا ما رهبر نداشتيم، ذليل شديم. خدا براي اين رهبر مي‌فرستد كه اگر مردم رهبر حق نداشته باشند، ذليل مي‌شوند. رهبري حق باعث عزت است. امروز صبح يك حديث در سنن ابوداود ديدم. از كتاب‌هاي درجه يك سني هاست. آن‌ها بعد از قرآن، پنج، شش كتاب درجه يك دارند. از سنن ابي داود يك روايت قشنگ است كه پيغمبر فرمود: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً فَقَالَ كَلِمَةً أَصَمَّنِيهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»(خصال صدوق، ج‌‌2، ص‌‌472) دين اسلام دائماً عزيز است به شرط اين كه «إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» رهبرانش دوازده امام باشند. «و كلهم من قريش» اگر رهبري به دست امام معصوم باشد، مردم و مسلمان‌ها عزيز هستند. اگر رهبر امت امام حسين(ع) باشد، امام هادي(ع) باشد، امام صادق(ع) باشد، مردم عزيز هستند. اين حديث را شيعه و سني نقل كرده است.
امام رضا(ع) مي‌فرمايد: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ»(كافى، ج‌‌1، ص‌‌198) امامت «عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ» رهبر حق باعث عزت است.
امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ»(كافى، ج‌‌1، ص‌‌20) خلاصه رهبري حق عزت است. ما بايد افتخار كنيم كه رهبر حق داشته باشيم و نان خالي بخوريم. اگر رهبر باطل داشته باشيم و بهترين غذا را بخوريم. نمي‌صرفد. آدم با امام حسين(ع) نان خالي بخورد، شرف دارد تا با يزيد بهترين غذا را بخورد. بعضي چيز مفتي كه به دست مي‌آورند مي‌گويند خوب است و ديگر كار ندارد كه از كجا آمده است. مي‌گويند از كسي پرسيدند چه چيزي از عسل شيرين‌تر است؟ گفت: سركه مفت. بعضي فكر مي‌كنند، همين كه مفت است خوب است نخير با رهبري حق ارزش دارد.

4- بي‌نيازي از مردم

2 – بي نيازي از مردم، حديث زياد داريم. استعفا از مردم، روايت هايش زياد است اجمالاً اين كه اگر مي‌خواهي عزيز باشي، به كسي تكيه نكن. جواني از پدرت پول نگير. به كارگري، نجاري، خياطي، مكانيكي، ساعت سازي، دكورسازي، بالاخره شغلي اختيار كن و از پدرت پول نگير. مي‌گويد: به پدرش با 85 كيلو وزن كه بابا 50 تومان بده من بروم سرم را اصلاح كنم. 80 كيلو هستي، زشت است.
اگر مي‌خواهي عزيز شوي به كسي نگو چيزي بده. حتي در خانه تحميل نكن تا لباس هايت را بشويند. اگر نشستند، خودت بشوي. داد و بيداد راه نينداز. اگر مي‌خواهي عزيز باشي، به كسي تكيه نكن. روي پاي خودت بايست، اين جا روايت زياد است «الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ»(كافى، ج‌‌2، ص‌‌149) اگر به دست مردم چشم اميد نداشتي، معتبر و عزيز هستي. كساني در بازار معتبر هستند كه هيچ وقت تقاضاي نسيه نكنند. اگر نزد كسي گردن كج نكني عزيزي. نقل شده اميرالمؤمنين(ع) مي‌خواست گوشت بخرد، به دكان قصابي آمد يك مرتبه متوجه شد به همراهش پول ندارد. گاهي اينطور مي‌شود. من زماني مي‌خواستم جايي بروم. به راننده تاكسي گفتم: برو فلان جاي خاكي، آخر خيابان گفت: آقا خاكي است، چاله دارد. گفتم: آقا من كار واجب دارم. برو، هر چه مي‌خواهي به تو مي‌دهم. گفت: سوار شو. سوار شديم. بيچاره هم به عشق پول ماشين را انداخت در اين چاله‌ها و دست اندازها. آخر خيابان كه پياده شدم ديدم هيچ پولي در جيبم نيست. ترسيدم پياده شود و مرا يك فصل كتك بزند. گفتم: دروغ نگفتم. من نمي‌دانستم پول ندارم. او يخ كرد. گفتم: يك كار كن، دومرتبه مرا به شهر ببر. پول مي‌گيرم و پول اين سه راه را به تو مي‌دهم. گفت: آقا بس است ديگر. مي‌ترسم برويم آن جا هم كه پول مي‌گيري در آن خانه بسته باشد. ديگر بس است. اميرالمؤمنين(ع) آمد گوشت بخرد، ديد هيچ چيز در جيبش نيست، برگشت رفت و قصاب پرسيد: چرا رفتي؟ گفت: پول درجيبم نبود. گفت: آقا خواهش مي‌كنم، گوشت بگيريد، فردا پول بدهيد. گفت: عوض اين كه به تو بگويم فردا پول مي‌دهم به شكمم مي‌گويم كه فردا گوشت بخور. اين راحت‌تر و بهتر است. مي‌خواهيد عزيز شويد؟ از كسي چيزي نگيريد.

5- تقوا و گذشت و منطقي داشتن

3 – تقوا: «لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى»(نهج‌‌البلاغه، حكمت 371) عزتي بهتر از تقوا نيست. اصولاً آدم‌هايي هم كه گناه مي‌كنند، آدم باتقوا را دوست دارند. گاهي جوان‌هاي هرزه خود به بسياري از دخترها به چشم بد نگاه مي‌كنند، اما بعد وقتي مي‌خواهند ازدواج كند مي‌گويد: كسي باشد كه كسي او را نديده باشد. خودش هرزه است، اما باز وقت ازدواج دنبال دختري پاك مي‌گردد. تقوا را دوست دارند. «العزيز من اعتز بالطاعة»(غررالحكم، ص‌‌184) عزيز كسي است كه با عبادت خدا عزيز شود.
4 – اگر مي‌خواهي عزيز باشي، عفو كن. روايت زياد است، يكي دو تا را مي‌خوانم. بگو آقا شما را بخشيدم، وقتي آدم بدي مي‌آيد و معذرت مي‌خواهد گذشت كن. اگر گذشت كني، عزيز هستي. ما خيال مي‌كنيم مرد آن است كه اگر يكي خورد، دو تابزند. مردي آن است كه اگركتك خوردي، او را ببخشي. البته در برابر خودي‌ها، والا حساب نسبت به كفار جداست قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ»(كافى، ج‌‌2، ص‌‌108) اگر عفو كني، عزيزتر مي‌شوي. امام باقر(ع) مي‌فرمايد: سه چيز آدم را عزيز مي‌كند. يكي آن است كه اگر كسي به تو بدي كرد، او را ببخشي.
بزرگوار باش. اگر خانم اذيت كرده است، انتقام نگير. ببخش (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) (فرقان /63) قرآن مي‌گويد: افراد مؤمن و بندگان خوب خدا كساني هستند كه با يك برخورد افراد ناآگاه «قالُوا سَلاماً» برخورد زيبايي مي‌كنند. به تو نداد، خوب، تو به او بده. وام نداد، اگر توانستي تو به او وام بده. دعوتت نكرد، تو دعوتش كن. اين‌ها آدم را عزيز مي‌كند. اين‌ها هر كدام يك روايت دارد. منتهي ما به خاطر بي حوصله‌ها روايتش را نمي‌نويسيم.
5- آدمي كه منطق و ايمان دارد، عزيز است. آدم بي منطق مثل پر كاه مي‌ماند. هر ساعتي مثل لنگ دور پاي كسي است. لنگ‌هاي عمومي حمام را ديده‌ايد؟ هر ساعت دور پاي كسي هستند. منطق ندارد. مثل موم در دست است. بي اراده است و بي منطق. هر دعايي كنند، ايشان مي‌گويد: الهي آمين. اصلاً نمي‌فهمد دعا چيست؟ او آمين گو است. كاشاني‌ها مي‌گويند: قند گشنيز خور، يعني نگاه مي‌كنند كجا سور است. يك سور چران بود، گفتند: اين هفته كجايي؟ گفت والله دو تا بي هوش در يك بيمارستان داريم، اصلاً هر كس مي‌مرد او مي‌رفت فاتحه مي‌خواند و سور مي‌خورد و حساب آن‌هايي را هم كه يك هفته‌ي ديگر شايد مي‌مردند داشت. بعضي آدم‌ها همين طور هستند. اما بعضي آدم‌ها منطق و ايمان دارند. آن‌هايي كه منطق و ايمان دارند، عزيز هستند. روي منطقش ايستاده است، لا ابالي و بي‌فكر نيست چون روايت داريم «مَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَسْتَوْحِشَ إِلَى أَخِيهِ فَمَنْ دُونَهُ الْمُؤْمِنُ عَزِيزٌ فِي دِينِهِ»(كافى، ج‌‌2، ص‌‌245) مؤمن در دينش محكم است. يعني با يك سخنراني و تبليغات اين طرف و آن طرف نمي‌رود. راهي را پسنديده و دنبال همان راه مي‌رود. حساب نمي‌كند، برويم دراين هيئت سينه بزنيم جمعيتش بيش‌تر است. طبلش بزرگ‌تر است. كار به طبل و اين‌ها ندارد. حساب مي‌كند كجا برود، چرا برود؟ با كه برود؟ به چه دليل برود؟ منطق دارد. چون منطق دارد، عزيز است.

6- انصاف و استقامت

6- يكي از چيزهايي كه باعث عزت است، انصاف است. (أَلَا إِنَّهُ مَنْ يُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّاً) (كافى، ج‌‌2، ص‌‌144) هر كه انصاف داشته باشد، مردم او را دوست دارند. راستش را بگو، انصاف داشته باش. بگو آقا حق با تو است. بد نيست درباره‌ي انصاف چيزي بگويم. شخصي آمد خدمت امام صادق (ع) بحث كند. امام صادق(ع) به طلبه‌ها گفت: شما با او بحث كنيد. اين‌ها يك مدت بحث كردند، امام صادق هم تماشا مي‌كرد، بعد كه رفت، طلبه‌ها گفتند: آقا بحث ما خوب بود؟ بلد هستيم كشتي علمي بگيريم؟ فرمود: تو و تو و تو و به يكي گفت: اما تو بي انصاف بودي، براي اين كه حرف‌هاي حق طرف را هم قبول نداشتي، بابا اين حرفش كه حق بود. ممكن است كارش زشت بود، ولي اين حرفش حق بود. اين تعزيه خوان‌ها هستند، يك پرده به ديوار مي‌چسبانند، پاي پرده مي‌ايستند روضه مي‌خوانند. ببينيد عكس شمر را چقدر زشت مي‌كشند. بابا عمل شمر ملعون بد بود، شكل او كه اين طور نبود. شمر را كشيده كه زبانش از پشت دماغش بيرون زده. بابا، اين طور نبود. نه كه او از شمر بدش مي‌آيد، خيال مي‌كند شكل او هم زشت است. مي‌گويد: آقا شمر خوشگل بود. صد لعنت بر اين خوشگل. مثال مي‌زنم. حالا شايد هم زشت بوده است. ما چكاره هستيم كه از شكل شمر دفاع كنيم؟ ولي غرض اين است كه انصاف يك اصل است. پيغمبر مي‌گويد: بنشين ثابت كنم تو باطل هستي. مي‌گويد: بنشين تا حرف بزنيم. يا من، يا تو (إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‌‌ هُدىً أَوْ في‌‌ ضَلالٍ مُبينٍ) (سبأ /24) انصاف داشته باشيد.
7 – مسئله‌ي هفتم استقامت است. استقامت به انسان عزت مي‌دهد. ايراني كه بعد از 8 سال جنگ روي پاي خودش ايستاد، غير از ايران سال اول انقلاب است. ايران سال اول، ايران خواري بود كه گفته بودند ما دو سه روزه ايران را مي‌گيريم. يعني اين قدر ذليل بود. ايراني كه همه‌ي ابرقدرت‌ها جمع شدند و بعد از 8 سال ايران پيروز شد. اين استقامت باعث شد كه ايران امروز، ايران عزيزي است. كسي خدمت امام آمد و گفت: آقا همسايه‌ام مرا اذيت مي‌كند. گفت: صبر كن. گفت: صبر مي‌كنم منتها مردم محله فكر كنند من بدبخت و ذليل هستم. مي‌گويند: فلاني بدبخت و ذليل و مفلوك است. امام صادق(ع) فرمود: نه! تو صبر كن «إِنَّمَا الذَّلِيلُ مَنْ ظَلَمَ»(كشف‌‌الغمة، ج‌‌2، ص‌‌202) آن همسايه و صاحب خانه ومستأجري كه ظلم مي‌كند. هر كس ظالم است ذليل است. تو صبر كن.

7- علم و دانش

8 – علم باعث عزت است. آقا دمپايي پا كن، تجديد نشو. كفش دو هزار توماني، ساعت هفت هزار توماني، تيپ هشت هزار توماني، اما 16 تا تجديدي، ذليلي. اما در خيابان هشت متري، كوچه‌ي 5 متري، كوچه‌ي 3 متري و 1متري و خانه‌ي نيم متري، شاگرد اول باش عزيزي، اگر نبش فلكه تجديد آوردي ذليلي. در روستا قبول شدي، عزيزي.
آقا بايد يك مقدار درس خواند. هر چه به ماه مهر نزديك مي‌شويم، بايد به مهر، مهر بورزيم. و ما به مهر، مهر نمي‌ورزيم. ولي از فردا دو مرتبه بايد به مدرسه برويم. مگر تو نمي‌خواهي عزيز باشي؟ الآن بعضي كشورها روي گوجه كار كرده‌اند و گوجه را مثل قوطي كبريت درست كرده‌اند، يعني گوجه مثل قوطي كبريت در بيايد. براي اين كه صندوق بستن براي صادراتشان راحت باشد. روي گوجه، روي شكلش كار مي‌كنند كه صرفه جويي شود و در يك صندوق به جاي 10 كيلو، 30 كيلو گوجه جاسازي كنند. چون گوجه اين طوري كه هست، زود در يك صندوق پرمي شود. اما اگر مثل غالب صابون و قوطي كبريت شود. گوجه‌ي بيش‌تري در يك صندوق جا مي‌گيرد. براي حمل ونقل گوجه، دارند روي نژاد گوجه كار مي‌كنند. زير آب هندوانه كاشته‌اند. قربان خودمان بروم كه باغچه داريم و علف هم نمي‌كاريم.
اوضاع ما خيلي خراب است. اگر مي‌خواهيد عزيز باشيد، بايد با سواد باشيد. اگر روحاني بخواهد مسجدش شلوغ باشد، بايد مطالعه كند. براي اين كه مردم وقتي مي‌آيند مي‌گويند: ما رفتيم مسجد يا نماز جمعه، پاي منبر آقا چيزي گير ما نيامد. اگر مسجد خلوت شد. پيش نمازش مطالعه ندارد. از روحاني، دانشجو، دبيرستاني، مدرسه‌اي، همه بايد درس بخوانيم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ»(كافى، ج‌‌2، ص‌‌112) مي‌خواهيم پيراهن هفت صد توماني بپوشي. يك پيراهن 100 توماني بپوش. باقي پولت را كتاب بخر. مي‌خواهي كفش گران بخري، كفش ارزان بخر و كتاب هم بخر. مي‌خواهي به دخترت جهيزيه بدهي، براي دبيرستان دخترانه آزمايشگاه درست كن. در يك محله دبيرستان دخترانه، آزمايشگاه ندارد. مثلاً پدر دخترها جهيزيه مي‌دهند. مقداري از جهيزيه كم كنيد. براي دبيرستان آزمايشگاه درست كنيد. نمي‌شود آدم بي سواد عزيز باشد. آدم با كمد و قالي عزيز نمي‌شود.
خانواده‌ي شريف، يعني خانواده‌ي شهيد، يكي از دلائل عزت جزء خانواده شهيد بودن است. امام حسين(ع) فرمود: «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص97) ابداً زير بار ذلت نمي‌روم. چون مادرم زهراست و من در دامن فاطمه‌ي زهرا تربيت و بزرگ شده‌ام و يكي از دلائل عزت پدر و مادري است. هم چون اميرالمؤمنين و فاطمه‌ي زهرا،

8- مراقبت و كنترل از عزت

اين راه‌هاي به دست آوردن عزت بود. و اما نكات و تذكرات: من پانزده نكته را سريع مي‌گويم:
اين كه اين‌هايي كه عزيز هستند بايد مواظب باشند كنترل عزت يك اصل است. امام در صحيفه‌ي سجاديه مي‌فرمايد: هر چه مرا در جامعه عزيز مي‌كني. كاري كن كه من از درون مغرور نشوم. ممكن است مردم به من احترام بگذارند، اما خلاف‌ها و گناهان خودم يادم نرود. يعني اگر در جامعه عزيز مي‌شوم، خودم در درون، عزت خودم راكنترل كنم. آقا مردم مي‌گويند: صل علي محمد يار امام خوش آمد. خيلي خوب، مردم مي‌گويند: تو كه خود مي‌داني كه يك ركعت نماز با توجه در طول عمرت نخوانده‌اي، استاد، دانشمند، انقلابي، بابا چند سال جنگ بود، براي جبهه يك سيلي نخوردي. آقا ايشان از حزب اللهي هاست! كجاي او حزب اللهي است؟ يعني اگر مردم توجه ندارند و تجليل مي‌كنند، خودمان بايد سعي كنيم خودمان را كنترل كنيم. كنترل عزت‌ مسئله است.
آقا ايشان فوق ليسانس است. دكتري دارد. بابا ما فوق ليسانس بوديم، اما حضرت عباسي چند سال است كه مدرك گرفته‌ايم، حال مطالعه نداريم. تازگي مطالعه نكرديم، مطالعات گذشته را هم فراموش كرديم. حالا مردم مي‌گويند: دكتر، فوق ليسانس، آيت الله، خودت كه مي‌داني آن چه را خوانده‌اي فراموش كرده‌اي. اخيراً هم كه ديگرحال مطالعه نداري، كمي خودمان را كنترل كنيم.
عزت‌هاي زودگذر: اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «ساعة ذل لا تفي بعز الدهر»(غررالحكم، ص‌‌478) يك ساعت اوضاع بد به يك عمر رياست نمي‌ارزد. كسي مي‌گفت: مي‌خواهي وزير شوي؟ طرف مقابل گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: به استيضاح مجلس نمي‌ارزد. آدم را مي‌نشانند و بازخواست مي‌كنند، نمي‌ارزد.
مسئله‌ي ديگر عزت منفي است. معناي عزت اين است كه آدم زير بار نرود. نفوذناپذير باشد. يك بار ديگر هم اين كلمه را گفتم. وقتي مي‌گويند: «ارض عزاز» عرب‌ها مي‌گويند: زمين عزيز است. يعني هر چه بيل و كلنگ بزني، زمين فرو نمي‌رود. دستي كه چرب است، مي‌گوييم عزيز است. يعني آب مي‌ريزيم، چربي آب را پس مي‌زند. پس زدن و فرونرفتن كلنگ و بيل را مي‌گويند عزيز است، زمين عزيز است. مؤمن عزيز است، يعني نفوذناپذير است. يعني به او پول مي‌دهي و هر كاري مي‌كني كه در او اثر كني، او مقاومت مي‌كند. او عزيز است، منتهي عزت منفي هم داريم كه انسان از روي لجبازي مقاومت كند. اين منافقين واقعاً بعضي از آن‌ها لجبازي مي‌كنند. دليل شما چيست؟ اگر مي‌گوييد امت، خوب، اين راهپيمايي روز جمعه و نماز جمعه را ديديد، امام و عشق به امام را ديديد، قصه چيست؟ شما دنبال فلاني رفتيد، سواد دارد؟ كمال دارد؟ تقوا دارد؟ هم شرقي است، هم غربي است، هم جيره خوار است. هم بي سواد است. هم مزدور است. آخر شما براي چه اين قدر روي اين مسئله مقاومت مي‌كنيد؟ اين عزت منفي است. يعني درراه منفي نفوذناپذير است. قرآن در باره‌ي اين‌ها مي‌فرمايد: (وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ) (بقره /206) وقتي مي‌گويند: آقا جان تقوا داشته باش. بيا ببين منطق و حرف و فلان چيست؟ «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ» وقتي به او مي‌گويند: تقوا داشته باش «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» اين عزت نسبت به گناه است.
براي عزت داريم در سرزمين‌هاي كفر اگر مسلمان خلاف هم كرد، شلاقش نزنيد. اين نكته‌ي بسيار قشنگي است. مثلاً مسلمان اگر در ايران خلافي كرد، بخوابانيد و شلاقش بزنيد. اما اگر همين مسلمان در فلان كشور كافر خلافي كرد، آن جا شلاقش نزنيد ولو مجرم است. او را به ايران بياوريد و شلاقش بزنيد. چون آن جا وقتي به يك مسلمان شلاق بزني، مي‌گويند: به به! اين هم از مسلمان‌ها. اسلام به خاطر حفظ عزتش گفته است به مسلمان مجرم در سرزمين كفر شلاق نزنيد. اين هم يك نكته‌ي قشنگ است.
يكي ديگر، مي‌گويند اگر مي‌خواهيد عزيز باشيد، از آدم‌هايي كه تازه به پول رسيده‌اند پول قرض نگيريد. آن‌هايي كه تازه به پول رسيده‌اند. عرض كردم، هركار تازه‌اي ديديد، آدم كه تازه لخت مي‌شود، مي‌رود در استخر شيرجه مي‌زند. بعد كمي كه شنا كرد، مي‌آيد و دم استخر مي‌نشيند. اصولاً هميشه در حال هيجان آدم كارهاي شاقي مي‌كند و لذا حديث داريم، خدا مي‌گويد: داود دستت را در دهان مار بكن، اما اين دست را نزد آدمي كه تازه به پول رسيده است، دراز نكن. آن‌هايي كه تازه به پول رسيده‌اند، كم ظرفيت هستند و اين خاصيت كم ظرفيتي است. مشكي كه آب در آن كم است، تكان خوردنش زياد است. اين‌هايي كه تازه ساعت مچي مي‌بندند، هر 2 دقيقه يك بار به آن نگاه مي‌كنند. پيداست او تازه ساعت بسته است.

9- ظاهر سازي و كتمان فقر و نداري

داريم چيزهاي سبك نخريد به خانه ببريد. يك حديث قشنگ برايتان بخوانم. امام باقر(ع)، كسي را ديد كه يك ماهي بسيار پست، حالا گنديده بوده، كوچك بوده، بد طعم بوده، نمي‌دانم يك ماهي آشغالي خريده بود و داشت مي‌برد. امام فرمود: دور بينداز. گفت: چرا؟ گفت: بابا تو شيعه هستي و آن‌ها هم مخالف ما هستند. اين‌ها مي‌گويند: شيعيان گدا هستند. يا چيز خوب بخر و به خانه ببر، يا اگر بناست چيز متوسط بخري، روبروي انظار مردم در دست نگير. بله گاهي ممكن است آدم پول ندارد خوشه‌ي انگور بخرد، دانه‌ي انگور مي‌خرد. اما دانه‌ي انگور مي‌خري، ديگرجعبه‌اش را طوري نگير كه همه بفهمند چه خريده‌اي. آن را طوري در دستمال بپيچ كه نبينند. اين‌ها دقت است. اسلام به ما مي‌گويد: اگر مي‌خواهي عزيز باشي، چيزهاي متوسطي كه مي‌خريد، طوري ببريد كه ديگران نبينند. آبروداري كنيد.
كتمان فقر. اگر مي‌خواهيد عزيز باشيد، بي پولي خود را جايي نگو. آقا درآمد نيست. پول نيست. خوب، براي من نگو. من كه پولي به تو نمي‌دهم. خودم مثل تو هستم. گدا به گدا، رحمت به خدا. بنابر اين حالا كه من دردي از دلت دوا نمي‌كنم، چه دليل دارد بدبختي هايت را براي من بگويي؟ امام صادق(ع) فرمود: نگو وضعت چگونه است. سبك مي‌شوي. هر كه در هر شرايطي هست، به كسي نگويد. «يَا كُمَيْلُ لَا‌تري النَّاسَ افْتِقَارَكَ وَ اضْطِرَارَكَ»(بشارةالمصطفى، ص‌‌26) كميل بدبختي هايت را به ديگران نشان نده. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «رضي بالذل من كشف ضره لغيره»(غررالحكم، ص‌‌263) هر كه بدبختي هايش را براي ديگران بگويد، پيداست آماده است كه ذليل شود. اگر مي‌خواهيد عزيز باشيد، مشكلات خود رابه ديگران نگوييد. اين هم يك نكته. مسئله‌ي ديگر سكوت است.

10- سكوت و كار و پرهيز از پر حرفي و بيكاري

«إِنَّ عِزَّ الْمُؤْمِنِ فِي حِفْظِ لِسَانِهِ»(معاني‌‌الأخبار، ص‌‌385) گاهي آدم خيال مي‌كند اگر حرف نزند از قافله عقب مانده است. بابا افرادي كه كمتر حرف مي‌زنند، در جامعه عزيزتر هستند. پرحرفي آدم را خراب مي‌كند. چون آدم كه زياد حرف زد، لغزشش زياد است. لغزشش كه زياد شد، دسته گل به آب مي‌دهد. كم حرف بزنيد.
كسي آخر وقت، دم ظهر سر كار مي‌رفت، امام فرمود: اين چه وقت سر كار رفتن است. آخر تو اين موقع سر كار مي‌روي. الان سر ظهر است. امام كاظم(ع) فرمود: «اغْدُ إِلَى عِزِّكَ»(كافى، ج‌‌5، ص‌‌149) بابا كار برايت عزت است. صبح زود برخيز، كار عزت است و متأسفانه فرهنگ كار در ميان ما نيست و نمي‌دانم بايد چگونه آن را ايجاد كرد. كار نمي‌كنيم. ما بايد كار كنيم. ما خيلي كم كار مي‌كنيم. آدم‌هايي هستند تا آخر عمرشان مطالعه مي‌كنند. ما مي‌گوييم فارغ التحصيل. انسان هيچ وقت فارغ التحصيل نمي‌شود. فقط زن حامله فارغ مي‌شود. مگر انسان از تحصيل فارغ مي‌شود، كه شما اسم خودت را گذاشته‌اي فارغ التحصيل. ما فارغ نداريم. زن حامله فارغ مي‌شود. انسان بايد تا آخر عمرش كار كند. كار عزت است. كسي دير سر كار مي‌رفت، امام فرمود: واي به حالت. تو ذليل مي‌شوي در جامعه، به خاطر اين وقتي كه سر كار مي‌روي. دنبال كسي كه خرجتان را مي‌دهد راه نيفتيد. آخر گاهي وقت‌ها آدم به كسي بند مي‌شود. طفيلي او مي‌شود. هفت حديث در وسائل الشيعه داريم كه اگر مي‌خواهيد به مسافرت برويد بگوييد آقا دنگي. كارتقسيم، پول هم بايد تقسيم كنيد. به خاطر اين كه آدم دوام نمي‌آورد. آدم خوار مي‌شود. وقتي تقسيم شد، آدم سرافراز است. اگر شما خرج من را دادي، گاهي آدم خوار مي‌شود.
در مشهد زماني در يكي از حوزه‌هاي علميه نشسته بودم. يك حاجي آمد كيفي دستش بود، شايد هم حاجي نبود، پول دار بود. آمد و گفت: آشيخ! گفتم: بله! فوراً يك پنج توماني داد و گفت: يك سوره‌ي قرآن براي پدر من بخوان. من هم فوراً يك ده توماني در آوردم و گفتم: تو هم يك سوره‌ي قرآن براي اموات من بخوان. گفت: يعني چه؟ گفتم: بله. تو بخوان من هم مي‌خوانم. گفت: آقا من كه بلد نيستم. گفتم: بنشين و تو سوره‌ي توحيد را بخوان، من سوره‌هاي ديگر را مي‌خوانم. تو با اين پولي كه به من مي‌دهي، مي‌خواهي مرا خوار كني. قرآن خواندن افتخار است، اما نه به اين شكل.

11- شكست عزت

چند جا داريم كه بر سر خود بزن. حديث داريم در هشت مورد بر سر خودت بزن. جايي كه خودت، خود را ذليل كردي. بي دعوت جايي رفتي و تو رانپذيرفتند، بر سر خودت بزن. دو نفر دارند حرف مي‌زنند، مي‌روي مي‌بيني آن‌ها چه مي‌گويند و مي‌گويند آقا لطفاً بفرما آن اتاق، يا گفتند: برويم كه ايشان گوش نكند. اگر جايي دعوت نشده رفتي و بي‌احترامي شدي، بر سرت بزن. حديث داريم ملامت نكند مگر خودش را. چرا رفتي به جايي كه دعوت نشدي؟ چرا از تو سؤال نكرده‌اند و جواب مي‌دهي؟ چرا آن جا كه نبايد بنشيني، مي‌نشيني؟ با كسي كه خرجت را مي‌دهد سفر نكن. خوار مي‌شوي. حالا اگر او خرج كند، نگذار خرج كند. يك حديث شيرين بخوانم. كسي از مكه آمد. امام صادق(ع) با او برخورد بسيار تندي كرد. فرمود: تو مردم را خوار مي‌كني. گفت: آقا من چه كردم؟ گفت: دائم گوسفند مي‌كشتي و كباب مي‌دادي مي‌خوردند. گفت: اين كه من افتخار مي‌كردم در راه مكه اين همه گوسفند كشته‌ام و به حجاج كباب داده‌ام. حالا مزد من اين است؟ فرمود: بله، چون آن‌ها سهمشان را نمي‌دادند، سر سفره‌ي تو بودند. تو آقا بودي و آن‌ها جيره خوار. شما وقتي مي‌بيني طرف ندارد، نبايد گوسفند بكشي و شما هم نبايد با كسي كه از شما سطح بالاتر است، مسافرت كني. دنگي خرج كنيد. مي‌گويد: آقا جان من پول چلوكباب و بستني را مي‌دهي، بعد مي‌گويي پول تمام شد. خوب، مگر مجبوري؟
همراه كسي كه سواره است نرويد. حديث داريم: كسي سوار بود و كسي هم به دنبال اسبش مي‌رفت، فرمود: آقا من كه سواره هستم، شما ديگر دنبال اسب من نيا. «فإِنَّ مَشْيَ الْمَاشِي مَعَ الرَّاكِبِ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي»(كافى، ج‌‌6، ص‌‌540) من سواره و تو پياده. خوار مي‌شوي. خودتان را حفظ كنيد، كارهايي را كه دستتان به آن‌ها نمي‌رسد انجام ندهيد. «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيقُ»(كافى، ج‌‌5، ص‌‌63) كارهايي را كه طاقتش را نداري، نمي‌تواني قرض اين خانه را بدهي، در اين مورد ازدواج موفق نيستي، در اين خريد خانه، در اين شركت موفق نيستي، تلاش بيهوده نكن. اگر بنده‌ي طلبه را منبري كنند، خراب مي‌كنم. خوب، از من بر نمي‌آيد. خوشي نكن. نه آقا مسجد مهمي است، شلوغ است. ولي مي‌روي منبرت جذاب نيست. دسته گل به آب مي‌دهي. خانه مي‌خري، پولش را نداري بدهي. سزاوار نيست مؤمن متعرض كارهايي بشود كه طاقتشان را ندارد.

12- كمك و انفاق بي‌جا عزت شكن است

كسي مي‌خواست خمس مالش را به آقاي بروجردي بدهد، يك كاغذ كوچك برداشت و حواله نوشت كه مثلاً در قم از فلان تاجر، فلان مبلغ خمس بگيريد. تا دادند به مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، (خوب، مرجع تقليد بود) آقاي بروجردي نامه را دور انداخت. فرمود: اين‌ها خيال مي‌كنند كه به پول اين‌ها نيازي داريم. حواله به دست من داده است. اين بد است.
گوشت بخر و برو در خانه‌ي محرومين بده. بعضي از اين‌ها كه مي‌خواهند خدمت كنند واقعاً آدم را خراب مي‌كنند. من يادم نمي‌رود، زماني يك نفر در يك صحنه با من برخورد كرد، آتش گرفتم. خيلي سوختم. گفت: آقاي قرائتي كاري باتو دارم. گفتم: بفرما. البته براي زمان قديم است. يك كاغذ كوچك داد و گفت: برويد قصابي با اين يك كيلو گوشت بخريد. به قدري خجالت كشيدم. خوب، ‌اي نادان تو مي‌خواهي خدمت كني، گوشت بخر و به من بده. اين كه حواله مي‌دهي غير از اين است كه مي‌خواهي در دكان قصابي هم يك عده بفهمند كه شما گوشت دادي؟ بعضي افراد طوري كمك مي‌دهند، مثلاً از بزاز پارچه مي‌گيرد به همه‌ي طلبه‌ها يكي دو متر و نيم پارچه‌ي سرمه‌اي مي‌دهد كه همه بفهمند كه اين پارچه، پارچه‌ي فلان شخص است. خوب، پول بده تا خودم بروم بخرم. اصلاً اجازه نمي‌دهند كه خود آدم تصميم بگيرد. كفش مي‌دهند. پارچه مي‌دهند. گاهي با انفاق‌هاي بي جا آدم را به لجن مي‌كشند.
آيت الله بروجردي وقتي حواله را ديد، حواله يك پول حسابي بود، آن زمان چهارصد هزار تومان خيلي پول بود. شايد چند ميليون تومان بود. فوراً دور انداخت. فرمود: ما مرجع تقليد هستيم، به مرجع تقليد كه نبايد حواله داد. پول را بايد با احترام به او داد. پول را به فقير هم كه مي‌دهي، در پاكت بگذار و بده. اگر پول خرد است، به اسكناس تبديل و در پاكت بگذاريد. پول دادن بايد محترمانه باشد. به فقير پول مي‌دهيد، با آبرومندي بدهيد و از بس بسياري از پول‌ها را مقيد مي‌كنند، خرابش مي‌كنند. ناصرالدين شاه داشت مي‌رفت مشهد، سبزوار به خانه‌ي يكي از آيت الله‌هاي مهم رفت. گفت: بالاخره من شاه هستم وسلطنت دارم و كسي كه سلطنت دارد بايد خدمت كند. من مي‌خواهم خدمتي بكنم. فرمود: من هيچ كاري به تو ندارم. گفت: آقا من ناصرالدين شاه هستم. گفت: باش. گفت: اجازه بده ماليات زمين شما را بگويم نگيرند. گفت: نه! شما سهميه تعيين كردي كه سبزوار بايد فلان قدر پول به تهران بفرستد. اگر از من نگيري از يك بدبخت ديگر بيشتر مي‌گيري. اگر هم تو از من نگيري، از كس ديگر بيشتر مي‌گيري. گاهي افرادي هستند كه مثلاً چيزي را مفت به نهادها مي‌دهند. يا به امام جمعه‌ها يا به مسجدها، يا به تكيه‌ها چيزي را مفت مي‌دهند. بعد پولش را روي جنس‌هاي ديگر مي‌كشند. اسمش هم اين است كه آقا براي حسينيه داده است، اما جاي ديگر دوبله كرده است. خيلي مشكل است. بعضي مردم واقعاً فكر مي‌كنند خيلي زرنگ هستند.
خدا بيامرزد آقاي برقعي را. يكي از واعظين قم بود. قديم روضه خوان‌ها با اسب روضه مي‌خواندند. مي‌گفت: يك تهراني از ما براي روضه خواني دعوت كرد. ما اسبي داشتيم، سوارشديم و بعد اسب را در خانه بستيم و رفتيم روضه بخوانيم. صاحب خانه گفت: آقا قشنگ مي‌خواني ادامه بده. فردا شب باز ما يك ربع بيش‌تر خوانديم، باز همان را گفت. ما فهميديم او عاشق منبر من شده است. دو ساعت منبر بوديم. او دائم مي‌گفت: آقا طولش بده. آمديم پايين و پرسيديم چه مي‌گويد؟ از ما دعوت كرده و بالاي منبر هي مي‌گويد: بيش‌تر بخوان. گفت: آقا اين صاحب خانه بنايي دارد، شما تا منبر هستي، با اسبت آجر كشي مي‌كند. گاهي وقت‌ها مردم با آدم بازي مي‌كنند.
خلاصه اين كه اسم همديگر را عزيز ببريم. دنبال كار برويم. شغلي اختيار كنيم كه نياز به كسي نداشته باشيم. بر پدر و مادرمان بار نباشيم. ساده ترين شغل‌ها شرف است. پول گرفتن از پدر و مادر شرف نيست. ساده ترين كارها، ظرف شويي است. اگر آدم روي پاي خودش باشد شرف است. تاجرزادگي كه آدم از پدرش بگيرد شرف نيست. مواظب كمال باشيم. هنري، تحصيلي، علمي، دردي از جامعه دوا كنيم.
خدا ان شاءالله به حق محمد و آل محمد فرد فرد امت و دولت و ملت ما را عزيزترين افراد و دولت‌ها و ملت‌ها وامت‌ها قرار بدهد. خدايا ما را به علم و ايمان عزيز كن ما را با كار و تقوا عزيز كن.
خدايا، قيامت كه آن جا روز رو سياهي است (يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ) (تحريم /8) خدايا روز قيامت كه روز ذلت خيلي هاست، در آن جا ما را عزيز قرار بده. ما را در خط حسيني كه فرمود: «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص‌‌97) به ما توفيق بده دنبال هيچ عمل جزئي و كلي كه باعث ذلت ما شود، نرويم. نماز جمعه يادتان نرود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1993
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست