نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1994
موضوع: عصمت، شرط امامت
تاريخ پخش: 22/07/1400
عناوين:
1- نقش ظالمان در گسترش ظلم در جهان
2- امامت، امری انتصابی است، نه انتخابی
3- قرآن، بیانگر نیازهای اساسی انسان
4- جمعبندی آیات قرآن درباره اولیالامر
5- معصوم بودن امام و اولیالامر جامعه
6- حفظ وحدت مسلمانان در برابر دشمنان
7- رجوع به فقیه عادل در دوران غیبت امام معصوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزان بحث را شب شهادت امام عسکری میبینند پای تلویزیون، مهرماه 1400. یک بحث کلی هست راجع به امامت. امامت فقط یک چیز اعتقادی تنهایی نیست که ما عقیده داریم بعد از پیغمبر حضرت علی و امام حسن و امام حسین و این چهارده معصوم و دوازده امام را. اصلاً مشکل دنیا در امامت است. شما نگاه کنید رهبر جنایتکاران دنیا، رهبرانی هستند که، امامانی هستند که، (يَدْعُونَ إِلَى النَّار) (قصص /41) همهاش کج میروند. رئیس جمهورها را نگاه کنید، پادشاهها نگاه کنید، افرادی که حکومت میکنند روی کرهی زمین در کشورها نگاه کنید، چه جور آدمهایی هستند؟ این مسئلهی مهمی است امامت. عقیدهی ما شیعیان این است که امامت مثل نبوت است، همانطور که پیغمبر را باید خدا تعیین کند، امام را باید خدا تعیین کند.
1- نقش ظالمان در گسترش ظلم در جهان
یک خاطره هست، این را من قبلاً هم گفتم در تلویزیون، خاطرهی خوبی است، شما هم یاد بگیرید، خواستید نقل کنید، نقل کنید و آن خاطره اینکه، نظر شیعه و سنّی این است که امام را، امام زمان علیه السلام، شهادت امام عسکری آغاز امامت امام زمان هم هست، یعنی امشب که امام عسکری شهید شد، فردا صبحش امام زمان، اول روزش امامت امام زمان است، پس شهادت امام عسکری و آغاز امامت امامت حضرت مهدی. شیعه و سنّی این حدیثی را که میگویم قبول دارند، میگویند امام زمان وقتی ظهور میکند که، نصفش را من میگویم، نصفش را اگر بلدید بگویید، میگویند امام زمان وقتی ظهور میکند که دنیا پر از، بلند بگویید، دنیا پر از؟ ظلم بشود. خب اینجا دو تا سؤال است: خب اگر امام زمان وقتی میآید که دنیا پر از ظلم بشود، پس بیایید همه گناه بکنیم، دنیا پر از ظلم بشود، امام تشریف بیاورد. اگر کسی این را گفت، چه به او میگوییم؟ شما شیعه و سنّی میگوید امام زمان علیه السلام وقتی ظهور میکند که دنیا پر از ظلم بشود، پس بیایید همه گناه بکنیم، هر چه میتوانید جنایت کنید، دنیا پر بشود از جنایت و ظلم، بعد آقا تشریف بیاورد. حدیث نمیگوید دنیا پر از ظالم بشود، میگوید دنیا پر از ظلم بشود، فرق بین ظلم و ظالم چه هست؟ با یک مَثَل حل میکنم. یک وقت میگویم این پنجرهها را وقتی باز میکنیم که اینجا پر از دود بشود. پر از دود لازم نیست همهی مردم سیگاری بشوند، پس همهتان سیگار بکشید، اینجا پر از دود بشود، در و پنجرهها باز بشود! نه. ممکن است یک نفر پیدا بشود، یک کنده درختی را بیاورد در سالن بگذارد، همان یک نفر، همان یک نفر با یک کنده درخت اینجا را پر از، بگویید، دود کند. نگفته اگر همهی مردم سیگار کشیدید، پنجره را باز میشود و امام زمان میآید، میگوید اگر دنیا پر از ظلم بشود، نه پر از ظالم بشود، پر از ظلم بشود یعنی پر از دود بشود، پر از ظالم بشود، یعنی همهی مردم سیگاری بشوند، همه یکی، همه سیگار، تریاک، هر چی، قلیان. دنیا پر ا زظلم بشود، بنابراین معنایش این نیست که پس همه مردم گناه بکنند، نه، ممکن است یک گنهکار بیاید، صدّام، یک جنایتکار بود، هم عراق را خراب کرد، هم ایران را خراب کرد، هم کویت را خراب کرد. یک کنده درخت میگذارند اینجا، پر از دود میشود، پر از دود بشود، نه پر از سیگاری. نمیدانم توانستم، بیانم جوری بود که، متوجه شدید یا نشدید؟ پس حالا حرفهایم را ناقص میزنم. معلم اگر شک دارد که شاگردش فهمید یا نفهمید، حرفها را یک بار خودش میگوید، یک بار نصفه حرف میزند، نصفش را من میگویم، نصفش را شما. شیعه و سنّی میگویند امام زمان علیه السلام وقتی پیدایش میشود و ظهور میکند که دنیا پر از؟ ظلم بشود، نگفته دنیا پر از؟ ظالم بشود. دنیا پر ازظلم بشود مثل اینکه میگوییم سالن پر از دود بشود، اگر میگفتیم دنیا پر از ظالم بشود، یعنی نه، پر از ظالم بشود، یک آدم میآید، با یک کنده درخت، یک نفره با یک کنده درخت اینجا را پر از دود میکند. بنابراین معنای حدیث این نیست که همهی مردم ظالم بشوند، دنیا پر از ظلم بشود، نه دنیا پر از؟ ظالم بشود. انشاءالله که این یک مسئله. 2- امامت، امری انتصابی است، نه انتخابی من یک بحثی داشتم این هم از یک طلبهی یمنی که در جامعة المصطفی بود یاد گرفتم، حق او از بین نرود، خیلی بحث قشنگی است. میگفت ما با علمای اهل سنّت بحث داشتیم و آن بحث این بود که شما بیایید این حدیث را چه جوری معنا میکنید، نظرتان راجع به امام زمان چیست؟ گفت: امام زمان، آخرین امام است، امام آخری است، امام دوازدهم است. گفتیم: خب، پس بیایید تعیینش کنید، یک مهدی پیدا کنیم، با او بیعت میکنیم، دست میدهیم، اطاعت میکنیم، ظهور میکند، دنیا را پر از عدالت میکند. پس یاالله بیایید حضرت مهدی را تعیین کنید!! گفت: ما که نمیتوانیم تعیین کنیم، امام زمان را باید خدا تعیین کند، ما حقی نداریم، مگر ما میتوانیم پیغمبر را، بگوییم آقا، یک محمد پیدا کنیم، با او بیعت کنیم، بشود حضرت محمد. یک محمدی که در خیابان راه میرود، نمیشود با بیعت حضرت محمدش کرد، پیغمبر را خدا تعیین میکند، امام را هم باید خدا تعیین کند. شما میگویید: نه، ما تعیین میکنیم. بعد از پیغمبر به جای اینکه بروند سراغ امیرالمؤمنین، رفتند سراغ خلیفهی اول و دوم و إلی آخر، از آنها کشیده شد به معاویه، از معاویه کشیده شد به بنیامیه، از بنیامیه کشیده شد به بنیعباس، چهارده معصوم را سیزده تایش را کشتند، معمولاً. بیایید یک مهدی پیدا کنیم از توی خیابان، او را بیاوریم با او بیعت کنیم، بشود امام مهدی، امام مهدی که ظهور کرد، دنیا پر از عدالت میشود. گفت: ما نمیتوانیم تعیین کنیم. گفت: اگر نمیتوانید، حالا اینجا دقت کنید، گفت: اگر امامت دست شما نیست، باید خدا تعیین کند، همینطور که میگویید امام دوازدهم حضرت مهدی را باید خدا تعیین کند، امام اول را هم باید خدا تعیین کند، شما چهطور امام اول را قبول نکردید، رفتید سراغ ابوبکر؟! پس حالا که شما با امام اول بیعت کردید، شد خلیفه، خلیفهی اول شد ابوبکر، حالا که امام اول را تعیین کردید، بلند شوید امام آخر را هم؟ با هم بگویید، تعیین کنید، بلند بگویید، تعیین کنید، بلندتر، تعیین کنید. اگر حالا که حق دارید امام اول را تعیین کنید، به جای علی، ابوبکر را گذاشتید، حالا که اولی را انتخاب کردید، بلند شوید آخری را هم؟ انتخاب کنید و اگر حق ندارید، همانطور که آخرش را حق ندارید امام زمان را تعیین کنید، معلوم میشود که اولش را هم حق؟ نداشتید، حق؟ نداشتید. همهی ایرانیها بگویید: اگر انسان حق دارد امام را تعیین کند با بیعت، ما بیعت کردیم با خلیفهی اول، شد امام، اگر خلیفهی اول و امام اول را حق داشتید تعیین کنید، شما که حق داشتید اولش را تعیین کنید، بلند شوید آخرش را هم تعیین کنید و اگر حق ندارید تعیین کنید، همانطور که میگویید آخرش را حق نداریم تعیین کنیم، معلوم میشود که اولش را هم حق؟ نداشتید. گرفتید؟ این بحثی است خیلی دو دو تا چهارتا و عقلی، فهمیدنش هم یک دقیقه، دو دقیقه با کم و زیادش.
3- قرآن، بیانگر نیازهای اساسی انسان
قرآن چند تا آیه دارد میگوید ما همه چیزی را گفتیم: (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ) (انعام /38)، پس موضوع بحث چی هست؟ آیا امامت مثل نبوت است باید خدا تعیین کند، یا امامت یک بیعت سیاسی است، خودمان بیعت مثل رئیس جمهور، به او رأی میدهیم مثلاً، شورای شهر، خبرگان، نمایندههای مجلس، آیا امامت و نبوت از یک جنس هستند، یا از دو جنس؟ اگر یک جنس هستند میگوییم همانطور که پیغمبر را خدا تعیین میکند، امام را هم باید خدا تعیین کند. خب وقتی عقیدهمان این شد که امام را باید خدا تعیین کند، پس هر حاکمی، رئیس جمهوری، وکیلی، وزیری، هر چی گفت برای ما حجّت نیست، میگوییم: تو که امام نیستی، معصوم نیستی. قرآن یک آیه دارد میگوید: (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ) (انعام /38)، یعنی در قرآن هیچ چیزی را کم نگذاشتیم. مگر میشود این قرآنی که میگوید: همه چیزی در قرآن هست، بحث آیندهی جهان اسلام در قرآن نباشد؟! بالأخره رهبر چه کسی باید باشد؟ یعنی بگوییم: آقا این کشور همه چیز در آن هست، ولی رهبر ندارد، خب این چه کشوری است، همه چیزی دارید، رهبر ندارید؟! رهبر اصل است. قرآن میگوید: همه چیزی در قرآن هست، بعد میگوید: بله، ولی امام آینده را تعیین نکرده، پیغبر از دنیا رفت و تمام شد رفت. خب بعد پیغمبر؟ قرآن حرف نمیزند، یعنی رهبری جهان را خدا ساکت شده، خدا میگوید من همه چیزی را در قرآن آوردم. بعد میگوییم: بله، همه چیزی را آوردی، ولی رهبری آینده را نگفتی. نمیشود. همه چیز، یک چیزهای خیلی ریزی را گفته، مثلاً راجع به خانمها میگوید که: (لا يُبْدينَ زينَتَهُن) (نور /31)، آرایش خود را به نامحرم نشان نده، آیه قرآن است، عربیهایی که میخوانم آیه قرآن است، (لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن) (نور /31)، در خیابان پایکوبی نکنی، روبروی مردها پایکوبی نکنی، که حواس مردان به کفش و لباس شما باشد. دیگر چی؟ (قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم) (نور /30)، (يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِن) (نور /31) به زن و مرد بگویید به نامحرم رسیدند خیره نگاه نکنند، چشم افتاد طوری نیست، اما همینطور زُل نزنید، همین که چشمتان افتاد، چشمتان را پایین بکشید. دیگر چی گفته؟ ارث ببرند خانمها. دیگر چی؟ به پدر و مادر یک جور احترام کنید، یعنی هر دو احترام کنید، حالا یک جورش که نه، حق مادر بیشتر است، حتی اگر بچه کوچولو توی خانه هست، میخواهد برود در اتاق مادر را باز کند، میگوید حق نداری باز کنی، به بچههای کوچولو بگویید در بزنند، یک سره در را باز نکنند، یعنی تنگول زدن، انگشت زدن به در را گفته، یک بچهای که هنوز بالغ نشده، (وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ ) (نور /58)، یعنی هنوز به تکلیف نرسیده، بچهای که به تکلیف نرسیده، میخواهد در اتاق را باز کند، گفته در بزن، همه چیز را گفته اما نگفته بعد از پیغمبر اسلام، اختیار اسلام دست چه کسی باشد؟!، (تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء) (نحل /89)، قرآن میگوید من همه چیزی را گفتم، پس رهبری جهان بشریت را نگفته؟! بعد حالا نتیجهاش چه شد؟ نتیجهاش اینکه ما چون قبول داریم که رهبر را باید خدا تعیین کند، امام را باید خدا تعیین کند، هر سؤالی شد از امام میپرسیم، آنهایی که امام ندارند که، آنها خلیفه دارند، بیعت کردند، مثل همین که مهدی پیدا کنیم در خیابان، با او بیعت کنیم، آنهایی که امام معصوم ندارند، گیر میکنند در سؤالات، آن وقت با مشابهت، با قیاس و استحسان، میگویم قیاس و استحسان چی هست، باید به هم، یعنی با استحسان، یعنی چه جوری بگویم، یک شعر است نمیدانم ما بچه بودیم یاد گرفته بودیم، شما شنیدید یا نه؟
درخت گردکان با آن بزرگی *** درخت خربزه؟ الله اکبر!
این را میگویند قیاس. یک کسی نگاه کرد، گفت درخت گردو با این بزرگی، گردویی که کوچک است، درختش بزرگ است، پس درخت خربزه چهقدر بزرگ است؟! یعنی یک چیزی را در ذهنمان میبافیم. اسلام بافتنی نیست. بگذار یک بافتنیهای غلط را بگویم. اگر یک کسی یک انگشت کسی را قطع کند، ده تا شتر جریمهاش است، دو تا، بیست تا، سه تا، بگویید، سی تا، بلند بگویید: سی تا، چهار تا؟ چهل تا، میگوید: نه، چهار تا، بیست تا. این قیاس است که بگوییم حالا که یکی ده تا، دو تا، بیست تا، سه تا سی تا، پس لابد چهار تا هم چهل تا، اسلام میگوید: نه، این قیاس نیست، ممکن است به چهار تا رسید حسابش جدا باشد. الآن در قراردادها اینطور هست، مثلاً اینهایی که داربست درست میکنند که پشت دیوارشان را سنگ کنند، در کوچه بعد از بنایی سنگ میکنند، این داربستها میدانید قانونش چه هست؟ قانونش این است که پنج روز هم باشد باید پول یک ماه را باید بدهید، ده روز هم باشد، پول یک ماه باید باشد، یعنی چه یک روز باشد، چه بیست و نه روز، کرایهاش، قانونش یک ماهه است، ما یک ماهه به شما اجاره میدهیم، میگویی: آقا من دو روز بیشتر سنگکاری ندارم، میگوید چه دو روز، چه بیست و نه روز، قانون است. ما نمیتوانیم یک چیزی را حساب کنیم، حالا که مثلاً یک ماه اینقدر است، پس پانزده روزش نصفه میشود، پس یک روز که داربست میخواهم، یک سیام میشود، یک روز میخواهم، یک سیام میگوید نه، یک روز و دو روز. در مسائل و قوانین بشری گاهی وقتها قیاس نمیکنند. شما دکان بنگاهدار معاملهها مینشینی، در بنگاه معاملاتی، در مغازهی بنگاه معاملاتی مینشینی، خانه که معامله شد، بنگاهدار مبلغ خوبی میگیرد، حالا یا خوب یا متوسط، همین جلسهای که در اتاق بنگاه داری بود، این مغازه بغل بنشینی، حق کمیسیون را ندارد. میگویی آقا یک خانه خریدیم فروختیم، حالا چه در این اتاق بنشینیم، چه برویم در خانه خودمان بنشینیم، مثلاً برویم در مسجد معامله کنیم، میگوید اگر بنگاه بود و این سندها بود، یک حسابی دارد، اگر از اینجا بلند شدی رفتی جای دیگر نشستی، دیگر حق کمیسیون نداری. آنها هر چیزی به عقلشان نمیرسد قیاس میکنند. مثلاً وقتی همان، ما نمیتوانیم یک چیزی را قیاس کنیم، بگوییم حالا که اینطور شد، پس آن هم اینطور خواهد شد. ممکن است کسی یک خلاف بکند، یک سیلی به او بزنند، میگوییم این دو تا خلاف کرد، دو تا سیلی، نه، ممکن است یک نفر یک خلاف کرد، نفر دوم به دلیلی بگویند عفوش کنید. شما در قرصی که میخوری حاضری این طوری قیاس کنی، بگویی: دکتر گفته این را تاریکی شب بخور، بگوییم: پس حالا که این تاریکی هست، پس آن قرص را روز بخوریم، چون شب تاریک است، قرصش کوچولو باشد، حالا که آن روز است قرصش بزرگ باشد! در مسئلهی شکمی حاضرید این کار را بکنید؟ در شکم ما نعنا که میخواهیم بخوریم با ماست میخوریم، ولی ریحون را با کباب میخورند. یعنی هر میوهای با یک چیزی، هر غذایی با یک چیزی. الآن این قبای من، این دگمه هست اینجا. این دگمه الآن سفید است، بگوییم حالا قبا سفید است، دگمهاش هم سفید است، پس اگر قبا سیاه باشد، دگمهاش هم سیاه باشد، پس اگر قبا سرخ است، دگمهاش هم سرخ باشد، این را میگویند قیاس، یعنی یک چیزی را در ذهنمان با هم بالانس میکنیم. اگر به بچه گفتی: سلام علیکم، به پدر بچه بگو: سلام علیکم [بلندتر]، به پدربزرگ بگو: سلام علیکم[بلندتر]. میگوییم: چیه؟ خب او سنّش بزرگتر است، پس من هم سلامم را بلندتر بگویم. اینها قیاس است. استحسانات است، یعنی یک چیزی را به هم قیاس میکنیم. ما چون امام داریم، هر چیزی بلد نبودیم، از خود امام میپرسیم، اگر امام غایب بود، از مجتهد عادل میپرسیم، آنها چون امامشان را خودشان در خیابان درآوردند، با یک کسی بیعت کردند، امامش کردند، گفتند: خلیفهی اول، خلیفهی دوم، آن وقت در مسائل علمی میمانند، وقتی میمانند، قیاس میکنند، میگویند: حالا که آنجا اینطور است، پس اینجا هم اینطور باشد. شما در یک نماز میگوید: بسم اللهاش را بلند بخوان، حمدش را یواش بخوان. قیاس، چرا؟ چرا؟ نمیدانم. ما نمیدانیم. امام را باید خدا تعیین کند. 4- جمعبندی آیات قرآن درباره اولیالامر حالا من یک بحث ریاضی خیلی آسان برایتان میگویم، که تا آخر عمر یادگاری باشد برایتان، چون بالأخره ما باید تشکر کنیم از دفتر ترویج، سی سال است که از بحثهای شب جمعهی ما چهار تا، پنج تا سؤال طرح میکند و دو سه میلیونی هم علی التناوب شرکت میکنند و الآن آغاز سیامین سال است. من هم دستم در کار نیست، خود دوستان ما این کار را کردهاند، ولی کاری است که به قول مسئولین آموزش و پرورش گفتند که: ارزانترین، سادهترین، مفیدترین، سالمترین راه ارتباط نسل نو با قرآن و حدیث همین درسهایی از قرآن است، چون نه خرجی دارد، هفتهای ده تا جایزه میدهند، حالا این هم در حدّ یک روسری، در حدّ یک کاپشنی، در حدّ یک چیز ارزانی و دو سه میلیون نسل نو مشتری این سی سال ما هستند علی التناوب. حالا من این هم یک بحث یادگاری داشته باشم. در قرآن بعضیها را گفتند: گوش به حرفش ندهید، گوش به حرفش ندهید در عربی میشود: «لا تُطِعْ»: یعنی اطاعت نکن، گوش به حرفش نده، یعنی این به درد رهبری نمیخورد. بسم الله. [پای تخته] چهار تا تعبیر است: «لا تُطِعْ»، «لا تُطيعُوا»: اطاعت نکنید، «لا تَتَّبِعْ»: یعنی اطاعت نکن، «لا تَتَّبِعْ» هم یعنی تبعیّت نکن، پیروی نکن، «لا تَتَّبِعُوا»: پیروی نکنید. حدود بیست تا گروه هستند میگوید گوش به حرف اینها نده، اینها به درد رهبری نمیخورند، وقتی اینها نفی شدند، پیداست که باید رهبر چه کسی باشد. (لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً) (انسان /24)، «آثِم»، با ث سه نقطه، «آثِم»: یعنی گنهکار، اگر کسی گنهکار است، گوش به حرفش نده. «کَفُور»، (لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً) (انسان /24): کسانی که اهل کفر هستند، گوش به حرفش نده. (لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين) (اعراف /142): مفسد، کسی است که فساد میکند، گوش به حرفش نده. (لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ) (شعراء /151)، مُسرِف کسی است که ولخرجی میکند بیتالمال را، مال شخصیاش را اسراف میکند، گوش به حرف او ندهید. (أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ) (جاثیه /18): جاهل، کسانی که جاهل هستند، گوش به حرفش نده، «لا يَعْلَمُونَ». (ضَلُّوا مِنْ قَبْل) (مائده /77)، بدسابقه، «ضَلُّوا مِنْ قَبْل»، یعنی قبلاً سابقهشان ضلالت بوده، گوش به حرفشان نده. دیگر چه؟ عرض کنم که (اتَّبَعَ هَواهُ) (کهف /28): هواپرست، «اتَّبَعَ هَواهُ»: یعنی کسانی که دنبال هوا و هوس هستند، گوش به حرفشان ندهید. (وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا) (کهف /28)، غیر معتدل، آدمهای افراطی، معتدل نیستند، تندرو هستند، یا کندرو هستند، غیر معتدل را گوش به حرفش نده. ما در قرآن حدود بیست گروه داریم که میگوید لا، لا، لا، لا، نه، نه، نه، گوش به حرفش نده، گوش به حرفش نده، گوش به حرفش نده، خب وقتی در قرآن بیست تا آیه داریم که میگوید از اینها لا، لا، لا، لا، یک جا هم قرآن میگوید: (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء /59): اطاعت کنید، «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ». پس ببینید یک جمع و تفریق. خدا را که میشناسیم، «أَطيعُوا اللَّهَ»، خدا معلوم، رسول هم معلوم، «أُولِي الْأَمْرِ» چه کسی است؟ «أُولِي الْأَمْرِ»، از «أُولِي الْأَمْرِ» پیروی کنید، «أولوا» یعنی صاحب، «أُولِي الْأَمْرِ» یعنی صاحبان فرمان، کسانی که قدرت دستشان است، از کسانی که قدرت دستشان است، پیروی کنید، آن وقت آنها میگویند چه؟ میگویند: از صدام هم پیروی کنید، از خاندان آل سعود پیروی کنید، از هر جنایتکاری که زور دارد، پیروی کنید. ما میگوییم قرآن این آیهها را نمیبینی؟ چهقدر گفته لا، لا، لا، لا، لا، گنهکار نه، کافر نه، مفسد نه، مسرف نه، جاهل نه، بدسابقه نه، هواپرست نه، غیر معتدل نه، نه، وقتی میگوید از «أُولِي الْأَمْرِ» پیروی کنید، یعنی باید اولی الأمر جزء این گروهها، با هم بلند بگویید: نباشد، ما به دلیل قرآن میگوییم اولی الأمر معصوم است، تمام این امام جمعههای اهل سنّت اگر هر کدام، با اگر میگویم، اگر امام جمعهای در یک کشور اسلامی گفت: اطاعت کنید از اولی الأمر و فعلاً صدام حسین اولی الأمر است، پس ما باید اطاعت کنیم از اولی الأمر، این معلوم میشود ضدّ همهی قرآن است. آیات قرآن پر است که میگوید از گروههایی پیروی نکنید، پس وقتی میگوید از این اولی الأمر پیروی کنید، پیداست اولی الأمر جزء این گروهها؟ نیست، بگویید: نیست.
5- معصوم بودن امام و اولیالامر جامعه
حالا یک مَثَل هم بزنم برای یک بچهی ده ساله، شما چهارده، شانزده سالتان است تقریباً، برای بچه سه ساله هم میتوانیم بگوییم. اگر به یک بچهی سه ساله گفتیم: [پای تخته] از لبنیات استفاده کنید، بعد گفت: ماست؟ نه، ماست نخور، پنیر؟ نه، کره؟ نه، سرشیر؟ نه، خامه؟ نه، روغن؟ نه، دوغ؟ نه، قراقروت؟ نه، چی چی شد؟! از لبنیات استفاده کنید، ماست نه، پنیر نه، کره نه، سرشیر نه، نه، نه، نه، نه، نه، پس چی؟ شما بگویید: پس چی؟ چه کسی میتواند بگوید؟ بلند بگویید: شیر، بلندتر، شیر. شیر، وقتی میگوید از لبنیات استفاده کنید، بعد میگوید: نه، نه، نه، ، نه، نه، میشود پس شیر. وقتی که میگوید از اولی الأمر پیروی کنید، صاحبان فرمان، بعد میگوید: کفور نه، نه، نه، نه، نه، یعنی پس معصوم. وقتی اینها را میگوید نه، پس نتیجهی این این است که هان، نتیجه: پس معصوم. یعنی اولی الأمری که قدرت دارد، ولی گناه نمیکند، کفر ندارد، فساد ندارد، اسراف ندارد، جاهل نیست، بدسابقه نیست، هواپرست نیست، پس معصوم میشود. ما با یک جمع و تفریق قرآنی، هیچ کس هم نمیتواند جواب این حرف را بدهد، چون من بارها این را در تلویزیون گفتهام، استمداد هم کردهام، کسی جواب بخواهد بدهد، جواب بدهد، یک جمع و تفریق است، یک بچه سه ساله هم میفهمد، اگر به بچه سه ساله، پنج ساله، کمتر، بیشتر، گفتیم از لبنیات بخور، اما ماست نه، نه، نه، نه، میگوییم، میماند خب، همه را گفتی نه، خب فکر کن، تدبّر کن در قرآن. این قرآن است، قرآن را باز کن، آیهاش را تدبّر کن، فاسد نه، مفسد نه، مسرف نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، پس اولی الأمر، صاحب قدرتی که گفتی پیروی کن از کی؟ همهاش که گفتی نه، پس چی؟ میگوید: پس معصوم. از لبنیات استفاده کنید، ماست نه، پنیر نه، نه، پس شیر. یعنی ما از یک جمع و تفریق آیات قرآن بدون اینکه هیچ حدیثی هم نمیگوییم هان، البته روایات زیادی داریم که مراد از اولی الأمر، ائمهی معصوم دوازده امام هستند، منتها میخواهیم بگوییم اگر به روایات هم مراجعه نکنیم، اگر به روایات هم مراجعه نکنیم، خود جمع و تفریق که میگوید لبنیات بخور، میگوید این چیزها را نخور، پس شیر. از صاحبان قدرت پیروی کنید، اما این آدمها را پیروی نکنید، پس معصوم است. گرفتید یا نه؟ این یک استدلال است. این بحثها هم کهنه نیست هان. در همه مسائل هست مطلب. 6- حفظ وحدت مسلمانان در برابر دشمنان یک کسی یک وقتی با من صحبت کرد گفت که: ببینید شما چه کار دارید به صدر اسلام که حق با علی بوده یا حق با ابوبکر، هر چه بوده گذشته است دیگر؟! ببین ما دعوا با کسی نداریم هان، ما در مشترکات شریک هستیم، یک مَثَل انگشتی بزنم. این انگشت میگوید: زنده باد من! میگوییم چی هست؟ میگوید: من شصت هستم، نباشم همهی کارها فلج است. راست هم میگوید، انگشت را بگذار کنار، با این چهار تا نه میتوانی آمپول بزنی، نه میتوانی قلم دست بگیری، نه میتوانی ارّه، نه میتوانی پیچگوشتی، نه میتوانی دگمهی یقهات را ببندی، یعنی همهی کارهای ما با همین کوچک است. این میگوید زنده باد من! میگوییم تو چه کسی هستی؟ میگوید: من؟ مُهر من است که انتخابات رئیس جمهور را تعیین میکند، در سند بند انگشت من است. این میگوید: زنده باد من! میگوییم تو چه کسی هستی؟ میگوید: از همه درشتتر، قویتر. این میگوید: زنده باد من! میگوییم: تو چه کسی هستی؟ میگوید: انگشتر به من قشنگ است، شما انگشترت را به اینجا کنی، یا به اینجا قشنگ نیست، انگشتر به این قشنگ است. هر انگشتی ممکن است یک امتیازاتی داشته باشد، اما دشمن مشترک که شد، انگشتها متحد میشوند، جمع میشوند، تا بخورد تو سرش. خدا هم که میخواهد بگوید زور دارم، میگوید: چون یکی هستم، زور دارم، (لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار) (غافر /16)، سه مرتبه این در قرآن تکرار شده است، «واحِدِ الْقَهَّار»، «واحد» یعنی یکی، اگر یکی بودی، زور داری، چند تا شدید، تفرقه شدید، زورتان کم میشود. ما وحدتمان سر جایش، عقیدهی ما هم سرجاش. عقیدهی ما این است که رهبری به دست خداست، بشر حق انتخاب رهبر را ندارد. یک دلیل هم یکی از بزرگان گفته بود، در ذهنم نیست، بوعلی سیناست، در ذهنم بوعلی سینا است که میگوید: امام باید معصوم باشد، چون معصوم یعنی گناه نکند، اگر امام هم گناه کند، او خودش هم نیاز به یک رهبر دیگر دارد که جلویش را بگیرد و عصمت را کسی نمیتواند تشخیص بدهد جز خدا. من نمیدانم مثلاً شما به من نگاه کنی، من به شما نگاه کنم، از کجا بفهمم معصوم هستیم، چون امام باید معصوم باشد و معصوم بودن را کسی نمیتواند تشخیص بدهد، پس باید خدا تعیین کند که این معصوم است، پس امام این است و لذا اسم دوازده امام در روایات آمده است. صدها، با کم و زیادش حدیث داریم که امامها یکی یکی اسمشان برده شد، حتی غدیر خم. غدیر خم که برای تعیین کردن حضرت علی است، پیغمبر ما چند بار اسم همهی امامها را برد و حتی اسم امام غائب، امام زمان را هم اسمش را برد، گفت این است، یعنی روز غدیر برای حضرت علی نیست، برای چهارده معصوم است. کل امامت در طول تاریخ. آن وقت میشود قرآن میگوید من در قرآن همه چیزی گفتم، بگوییم بله، همه چیزی گفتی، ولی نگفتی رهبری بشریت در آینده برای کیست؟! سر شکم چهقدر در قرآن آیه داریم، «كُلُوا»: این غذا را بخورید، «كُلُوا»: بخور این غذا را، «كُلُوا»، «كُلُوا»، «كُلُوا»، «كُلُوا»، «لا تَأْكُلُوا»، «لا تَأْكُلُوا»، «لا تَأْكُلُوا»، این را نه، نه، نه، نه، برای شکم ما دهها آیه آمده، آن وقت برای رهبری بشریت هیچ حرفی پیغمبر نزد؟! مگر پیغمبر سکته کرد که بگوییم: بله، پیغمبر سکته کرد، فرصت نکرد تعیین کند؟! میشود گفت پیغمبر سکته کرد؟ مدتها در خانهاش مریض بود. میشود بگوییم پیغمبر دلسوز نبود؟ یک کسی یک چوپان است، چند تا میش و بز باشد، بزهایش را ول نمیکند، به یک چوپان دیگر میسپارد، آن وقت پیغمبر امّت را رها کرد، گفت: من مُردم و هر کاری خواستید بکنید، بروید با هر کسی که میخواهید بیعت کنید. پیغمبری که میگوید: (حَريصٌ عَلَيْكُمْ) (توبه /128)، برای هدایت شما حرص میزند، (رَؤُفٌ رَحيمٌ) (توبه /128)، پیغمبری که میگوید: (ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى) (طه /2)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، پیغمبری که تمام وجودش سوز و حرص بود، از دنیا رفت و هیچ کس را تعیین نکرد؟! این خط امامت است. امام را باید خدا تعیین کند، چون امام باید معصوم باشد و عصمت را کسی سراغ ندارد که چه کسی معصوم است جز خدا، یک. امام را باید خدا تعیین کند، خدا هم با یک جمع و تفریقی که کرده از اولی الأمر پیروی کنید، از آن گروهها پیروی نکنید، جمع و تفریق، پس باید از معصوم پیروی کنید. از لبنیات استفاده کنید ولی ماست و پنیر و کره و دوغ و خامه نخورید، یعنی پس باید شیر بخورید. با یک جمع و تفریق میشود امام را شناخت. ما افتخار باید بکنیم، همهی دنیا فقط شیعه است که میگوید رهبر ما باید معصوم باشد.
7- رجوع به فقیه عادل در دوران غیبت امام معصوم
روی کرهی زمین تمام کشورها و تمام ملتها و تمام احزاب سیاسی و مذهبی و تاریخی و هر فرقهای هست میگوید رهبر را خودمان تعیین میکنیم، تنها مکتب اسلام است، این هم که ما به مراجع تقلید احترام میگذاریم، چون مرجع تقلید تعیین شدهی رهبر معصوم است، امام زمان پیغام داد زمانی که من غایب هستم، دستتان به ما نمیرسد، سراغ کسی بروید که: 1- فقیه باشد؛ 2- عادل باشد؛ 3- مخالف هوسش باشد، دنبال هوسش نباشد. فقیهِ عادلِ بیهوس. فقیه بودن هم آسان نیست، من شصت سال است طلبه هستم، فقیه هم نیستم، شصت سال هست درس خواندم، مطالعه کردم، با کم و زیادش، ولی فقیه هم نیستم. فقیه، هر کسی فقیه نیست. عادل باید در عمرش کسی گناه کبیره از او ندیده باشد، یعنی نزدیکترین فرد به امام معصوم، مرجعیت است، با این مرجعیتی که گفتم. از آن طرف هم گفتند: اگر مرجعی، عالمی، بد بود، خلاف بود، آن هم حسابش جداست. خب امام عسکری خصوصیاتی دارد، پدری بود که از بچهاش، توی خانه خیلی سخت است، توی یک خانه باید امام زمان را کسی نفهمد امام است، چون او را میکشتند، گفته بودند از نسل امام عسکری پسری به دنیا میآید، که حکومت طاغوتهای کرهی زمین را حذف میکند، همه در کمین بودند، پسر امام عسکری چه کسی است، یک پدر با بچهی نوجوانش، با بچهی سه چهار سالهاش باید جوری زندگی کند که مخفی بماند. به شما بگویند: آقا، شما در یک خانه با مادرت باش، اما باید بین تو و مادر غریبه رفتار کنی، حرفهایتان مادر و فرزندی نباشد، خیلی سخت است، امام عسکری، خیلی سخت است. تنها امامی بود که مکه مشرّف نشد، طبق نقلهایی که نقل میکنند، امام عسکری. خدایا هر چه به عمر ما اضافه میکنی، به ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. شهادت امام عسکری را تسلیت میگویم و آغاز امامت امام زمان را تبریک میگویم.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 41 سوره قصص به کدام یک از پیشوایان جامعه اشاره دارد؟ 1) پیشوایان نار 2) پیشوایان نور 3) هر دو مورد
2- بر اساس آیه 38 سوره انعام، چه اموری در قرآن بیان شده است؟
1) امور فردی و خانوادگی 2) امور اجتماعی و اقتصادی 3) همه امور مورد نیاز انسان
3- آیه 151 سوره شعراء، از اطاعت چه کسانی نهی میکند؟
1) مفسدان 2) مسرفان 3) جاهلان
4- مراد از اولیالامر در قرآن چه کسانی هستند؟
1) حاکمان جامعه 2) امامان معصوم 3) عالمان عادل
5- آیه 128 سوره توبه به کدام ویژگی پیامبر اکرم ص اشاره دارد؟
1) دلسوزی برای هدایت مردم 2) رأفت و رحمت 3) هر دو مورد
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1994