نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1995
1- حضرت زهرا سلاماللهعلیها، کوثر الهی 2- خطر غرور دینی برای اهل ایمان 3- افتخار کردن امام حسین(ع) به حضرت خدیجه(س)
4- سبقت حضرت خدیجه در اسلام آوردن 5- انفاق تمام سرمایه در راه ترویج اسلام 6- امتیاز حضرت خدیجه بر دیگر همسران پیامبر 7- پایداری و استقامت در برابر نیش زبانها
موضوع: عطیّه خدا به حضرت خدیجه سلاماللهعلیها تاريخ پخش: 25/02/98
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
شب دهم ماه رمضان شب رحلت حضرت خدیجه است، برای اینکه ما هم یک هدیهای برای ایشان هدیه کنیم، با هم سوره کوثر را میخوانیم و ثوابش را به حضرت خدیجه هدیه میکنیم. بسم الله الرحمن الرحیم، شما هم بخوانید. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» سوره کوثر را چرا انتخاب کردم؟ چون در سوره کوثر خدا به پیغمبر میگوید: من به تو کوثر دادم، بعد معلوم میشود کوثر حضرت زهراست. کوثر به معنای خیر کثیر است. من به تو خیر کثیر دادم منتهی میگویند جمله آخرش مراد این است که حضرت زهراست، چون میگوید: دشمنت بی عقبه است. پیغمبر ما دو تا پسر داشت، از دنیا رفتند در کودکی، فقط کسی که از پیغمبر ماند فاطمه زهرا(س) بود در زمان جاهلیت هم دختر را جزء انسان به حساب نمیآوردند، لذا گفتند: پیغمبر پسر ندارد، دختر هم جزء حساب قرار نمیدهیم، پس ابتر است. ابتر یعنی عقبه ندارد. قرآن میگوید: ما به تو کوثر دادیم، دشمنت عقبه ندارد. این دشمنت عقبه ندارد یعنی با همین یک دختر این نسل فاطمه را به قدری مبارک میکنیم معلوم میشود ابتر کیست. تو ابتر هستی یا پیغمبر؟ ما به تو کوثر دادیم. این کوچکترین سورههای قرآن است ولی خیلی مطلب دارد. آنچه در ذهن من است بیش از هشتاد نکته در این «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» گیر من آمده است. مقدار زیادی را در تفسیر نور آوردم.
1- حضرت زهرا سلاماللهعلیها، کوثر الهی
ما به تو کوثر دادیم، وقتی خدا به پیغمبر میگوید: ما به تو کوثر دادیم، به خدیجه هم کوثر داده است. چون خدا که به آدم اولاد میدهد، هم برای پدر است و هم برای مادر، اگر یک کسی به شما گفت: بچه شما هدیه است، یعنی هم برای شما هدیه است هم برای مادرش، پس خدا به خدیجه هم کوثر داد. یک آیه در قرآن داریم «وَ وَجَدَكَ عائِلًا» قاری: (وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى) (ضحی /8) قرآن میگوید: ای پیغمبر تو فقیر بودی، وضعت را خوب کردیم. چطور پیغمبر فقیر وضعش خوب شد، با پول خدیجه، یعنی حضرت خدیجه بستر لطف خدا شد. خدیجه اموال زیادی داشت، در منطقه بی نظیر بود اگر نگوییم کم نظیر بود. خداوند توسط اموال خدیجه میگوید… یکبار دیگر بخوانید. «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» تو وضع مالیات خوب نبود، بی نیازت کردیم. با همه ثروتی که داشت در راه خدا داد، باز هم نگران بود. میگفت: من نگران هستم، خدا از من راضی هست یا نه. یک آیه داریم که میفرماید: «وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» قاری: (وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ) (مؤمنون /60) حاج آقا: «وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا» یعنی پول خیلی خرج میکند، اما «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» غرور نمیگیرد، باز هم میگویند: نکند بیش از این وظیفه ما باشد. این خیلی مهم است. افرادی هستند همین که کار خیری کردند، دیگر فکر میکنند بهتر از این روی کره زمین نیست. دو شب نماز شب میخواند هی آستینهایش را تکان میدهد که ملائکه پایین بریزند. من دیشب نماز شب خواندم! یک خرجی برای امام حسین میدهد یا یک کاری میکند، فکر میکند خیلی آدم خوبی است. خدیجه ثروتمندترین زنان زمان پیغمبر، همه اموالش را داد. باز به پیغمبر گفت: نگران هستم نکند وظیفه من چیزی باشد. «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» خوشا به حال کسی که هم کارش زیاد باشد ولی خودش هم باد نگیرد و مغرور نشود.
2- خطر غرور دینی برای اهل ایمان
حالا دو تا کلمه درس خوانده و لیسانس، فوق لیسانس و حجت الاسلام شده است. دو تا گل زده یک فوتبالیست شده است. خوشا به حال کسی که هم کمال داشته باشد و هم او را باد نگیرد. غرور او را نگیرد. اگر عبادت میکند مغرور نشود. ارزش خدیجه این بود که همه اموالش را داد و… من در ذهنم میآید که سخی داریم، پولدار داریم، افرادی که پولهایش را در راه خدا خرج میکند اما اینها هیچکدام خدیجه نمیشوند.خدیجه بایکوت شد به قول امروزیها، یعنی زنان تصمیم گرفتند رفت و آمد را با خدیجه قطع کنند که چرا مثلاً عروس فلان قبیله مهم نشد و رفت زن یک بچه یتیم شد. تمام اموالش را هم داد. «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» نوه حضرت خدیجه کیست؟ زینب، چون خدیجه مادر فاطمه هست. فاطمه مادر زینب است. زینب کبری در کربلا دو تا برادر داد، امام حسین و ابالفضل، دو تا پسر داد، چهار تا. چهارده تا هم از بنی هاشم بود که فامیلش بودند، هجده تا شهید در نصف روز داد. بعد وقتی کنار جنازه برادرش آمد، گفت: خدایا قابل تو را ندارد. این قلیل را بپذیرید. «ربنا تقبل منا هذا القلیل» این قلیل است، کم است. این کم را بپذیرید. این خیلی مهم است. یعنی خدایا اینقدر تو عزیز هستی که حسین و ابالفضل و بچههایم و بنی هاشم فدای راه تو باشند و اینها قابل شما را ندارد. قلیل، اگر شما به یک نفر چک بدهی و بگویی: این قابل تو را ندارد، این خیلی مهم است. یاد نمیرود جوان بودیم شوشتر رفته بودیم. چند شب سخنرانی کردیم، بانی نداشتیم، یک فرهنگی بانی شد. یک پولی در پاکت گذاشت و پشت پاکت نوشت (مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى) (نساء /77) دنیا چیزی نیست. به فکر آخرت باش. یک معلم این جمله را پشت پاکت برای من نوشت. من نمیدانم پول چقدر بود، هرچه بود خرج شد. اما این کلمه خرج نشده و هنوز در مغز من کار میکند. «متاع الدنیا قلیل» خدا در قرآن میگوید: بهشت میدهیم. حورالعین میدهیم، چه میدهیم و چه میدهیم، همه را که گفت، آخر میگوید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» قاری: (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ) (توبه /72) این که خدا از تو راضی است، این اکبر است. مهم این است. که آدم بگوید… یکی از یاران امام حسین که در کربلا شهید شد، امام حسین(ع) بالای سرش آمد، میدانی چه پرسید: نگفت تشنه هستم. سوختم و مجروح شدم، فرمود: «أ رضیتَ أنیّ» حسین جان تو از من راضی هستی؟ فقط میخواهم تو راضی باشی. «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ». خدیجه اموالش را داد ولی میگفت: خدایا راضی هستی؟ من وظیفه دیگر هم دارم؟ خداوند از طریق جبرئیل به خدیجه سلام رساند. جبرئیل به پیغمبر گفت: خداوند سلام خدیجه را میرساند. آخر یک زن به جایی برسد که خدا به او سلام برساند، این خیلی مهم است.
3- افتخار کردن امام حسین علیهالسلام به حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
امام حسین روز عاشورا وقتی گفتند: بیعت کن با یزید، کاری نداریم. گفت: من، با یزید بیعت کنم؟ میدانی مادرم کیست؟ «أنا أبن خدیجه الکبری» من مادربزرگم خدیجه است. یعنی کسی که در دامن خدیجه پرورش یافته باشد با یزید و بنی امیه بیعت میکند؟! یعنی امام حسین افتخارش این است. امام سجاد که بعد از کربلا در شام اسیر شد، وقتی رفت سخنرانی کند، باز گفت: مادربزرگ من خدیجه است. امام سجاد به خدیجه مینازید. امام حسین به خدیجه مینازید. خداوند سلام خدیجه را میرساند. اول زنی که اسلام آورد خدیجه بود. اصولاً کارهای اول خیلی مهم است. بعضی قبل از فتح مکه به پیغمبر کمک میکردند، بعضی بعد از فتح مکه به پیغمبر کمک کردند. آیه نازل شد آنهایی که قبل از مکه کمک کردند، زنده باد آنها! وقتی بازار اسلام گل کرد، این مهم نیست. ما در خیابان راه میرویم، افرادی ما را میبینند و سلام میکنند. بعضی میگویند: این قرائتی نیست که در تلویزیون است؟ میگوید: شکل او است. میگوید: شاید هم خودش باشد. برمیگردد هی نگاه میکند میگوید: ببخشید. شما آقای قرائتی هستی؟ میگویم: بله، میگوید: سلام علیکم! میگویم: سلام اولی قبول است. سلام اولی برای خدا بود و سلام دومی برای تلویزیون بود. آنهایی که قبل از فتح مکه کمک پیغمبر کردند زنده باد آنها! «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ» قاری: (لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا) (حدید /10) کسانی که قبل از فتح مکه به پیغمبر کمک کردند، آنها مهم هستند. قرآن یک آیه دارد میگوید: آنهایی که سبقت گرفتند، ارزش آنها بیشتر است. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» قاری: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و11) آن کسی که در کار خیر سبقت گرفت، او ارزش دارد. زود دخترش را شوهر داد. زود پسرش را داماد کرد. زود قرض الحسنه داد. اینکه میگویند: قرض الحسنه، حسنه چیست؟ حسنه یعنی قرض نیکو، در تفسیر قرض نیکو ده تا شرط گفتند. یکی این است که زود بدهید و لفت ندهید. بعضیها یک پولی که میدهند اینقدر لفت میدهند، لفتش میدهند، یک بنده خدایی بود، وضع مالیاش خوب بود، منتهی به هرکس میخواست کمک بدهد، لفت میداد. مثلاً میگفت: پول میخواهی چه کنی؟ میگفت: برای ازدواج، نماز میخوانی؟ نماز جمعه چند رکعت است؟ خطبههای نماز جمعه قبل از نماز است یا بعد از نماز است؟ هرکس میآمد یک کمکی بگیرد اول سین جین میکرد و اصول دین میپرسید. یک مرده شور نزد او آمد و گفت: آقا کسی مدتی است نمرده و وضع ما بد است! یک کمکی کن. گفت: مرده شویی بلد هستی؟ مرده را چند غسل باید داد؟ تلقین مرده چیست؟ قبر چند وجب باید باشد؟ هی پرسید و پرسید و این هم جواب داد. آخرش این مرده شور گفت: آقا، ما وقتی خاک روی مرده ریختیم و میخواهیم خانهمان برویم، لحظه آخر یک چیزی در گوش مرده میگوییم. گفت: چه میگویی؟ گفت: میگوییم: خوشا به حالت که مردی و نیازت به این حاج آقا نیافتاد. که وقتی بخواهد یک قران بدهد ما را سین جین میکند. قرض الحسنه یعنی لفت نده. خمس میخواهد بدهد دل نمیکند و لفت میدهد. نماز میخواهد بخواند، لفت میدهد. قرآن میگوید: «سارعوا» سرعت کنید. «سابقوا» سبقت بگیرید، «فاستبقوا» سبقت بگیرید، امیرالمؤمنین در دعای کمیل میگوید: «فی میادین السابقین» من در میدان مسابقه باشم. یعنی در کار خیر عجله کنید. چه کسی گفته عجله کار شیطان است؟ خدا خیلی جاها به ما دستور داده عجله کنید. «عجلوا بالصلاة قبل الفوت، عجلوا بالتوبه قبل الموت»، «حیّ علی الصلاة» حیّ یعنی عجله کن، چرا لفتش میدهی؟
4- سبقت حضرت خدیجه در اسلام آوردن
اول زنی که اسلام آورد، «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» خدا میفرماید: کعبه آولین خانهای است که ساخته شد. «إِنَ أَوَّلَ بَيْتٍ» قاری: (إِنَ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِين) (آل عمران /96) اول جایی که روی کره زمین پیدا شد، کعبه بود، این مقام است برای آن. مسجدی که روز اول براساس تقوا ساخته شود، «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» قاری: (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ) (توبه /108) یعنی آن مسجدی که روز اول پایهاش براساس… در نماز جمعه میگویند: صف اول مهمتر است. در نماز جماعت صف اول مهمتر است. این اول خیلی مهم است. اول… خدیجه اول زنی بود که روی کره زمین به اسلام ایمان آورد. «إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» قاری: (إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ) (انعام /14) پیغمبر میگوید: من مأمور شدم اول کسی باشم که اسلام بیاورم. خلاصه این مسأله مهم است. اول، «أَوَّلَ بَيْتٍ»،«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ»، اول زنی که «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ». ابوطالب هم همه اموالش را داد. ابوطالب پدر امیرمؤمنین او هم همه اموالش را داد و خدیجه هم همه اموالش را داد. یک آیه در قرآن داریم میگوید: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً» قاری: (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى) (ضحی /6) پیغمبر آیا تو را یتیم نیافتیم؟ به تو مأوا دادیم؟ «فَآوى الی ابی طالب» ای پیغمبر چه کسی به تو مأوا داد؟ پیغمبر خانه پدر امیرالمؤمنین، ابوطالب عمویش، «یحفظک» حفظت کرد، «و یُرَبیکَ» تربیتت کرد، «وَ وَجَدَكَ فی قومٍ ضال» «و وجَدَکَ ضَالًّا فَهَدى» توسط ابوطالب تو را هدایت کرد. «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» توسط مال خدیجه تو را بی نیاز کرد. یعنی خدیجه و ابوطالب، یک مرد و یک زن، اینها بخاطر حمایتهایشان بستر لطف خدا قرار گرفتند.
5- انفاق تمام سرمایه در راه ترویج اسلام
فرق بین خدیجه و دیگران چیست؟ 1- خدیجه تمام اموالش را داد. در قرآن میگوید: شما که نمیتوانید تمام اموالتان را بدهید، یک مقدار را بدهید. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ» قاری: (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون) (بقره /3) ممَّا یعنی بخشی را، پانزده کیلو گندم برداشتی، یک کیلو را برای زکات بده، مثلاً. صد میلیون گیرت آمد، بیست میلیونش را برای اسلام بده، هشتاد میلیون برای خودت! ممَّا او همه اموالش را داد. این یک مورد. تنها بود، آخر یکوقت همه پول میدهند برای هیأتی، مسجدی، حسینیهای، یک کار خیری بخواهند بکنند همه پول جمع میکنند، آن حاج آقا هم پول دارد یک پولی میدهد اما خدیجه تنهایی بود. 3- بدون منت بود. 4- با تواضع میداد. میگفت: من کنیز تو هستم. به پیغمبر گفت: تمام اموالم فدای تو، یک تقاضا دارم. آن لباسی که پوشیدی که بر تو جبرئیل وحی نازل شده است، آن لباست را به من بده کفنم کنم. یعنی مرید بود. با تواضع بود، با عذرخواهی بود. خدیجه لحظه اواخر عمرش گریه میکرد، به پیغمبر گفت: واقعاً از من راضی هستی؟ خدا از تو راضی است. من از تو هیچ نقطه ضعفی ندیدم. میگفت: عفوم کن و مرا ببخش. این خیلی مهم است. الآن اگر خانم درآمدی داشته باشد، از پدرش ارثی ببرد و به شوهرش بدهد یا یک درآمدی داشته باشد کمک شوهر کند در خرید خانه، جهازیهاش هم با پول خودم انجام دادم، من خودم کارمند بودم و کارگری کردم، من خودم خیاطی کردم، من خودم ارث پدرم را به تو دادم. اینها حرام میکند کار را. خدیجه همه اموالش را داد و منت نگذاشت. عذرخواهی کرد، تواضع داشت و غرور او را نگرفت، خیلی مهم است. عزت مادر به بچه هم منتقل میشود. عزیز یعنی چه؟ کلمهی عزت در قرآن هم هست. «اِنَ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» قاری: (اِنَ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) (یونس /65) عزت در لغت یعنی نفوذ ناپذیر، دستی که چرب است، آب میریزی، این چربی آب را پس میزند. عربها میگویند: این دست عزیز است. یعنی آب در خوردش نمیرود، آب را پس میزند. زمینی که سفت است و کلنگ میزنی فرو نمیرود، میگویند: ارضٌ عزاز، این زمین عزیز است. یعنی نوک کلنگ و بیل در آن فرو نمیرود. عزیز یعنی هیچ چیز در آن اثر نمیکند. پول بدهیم پس میزند. میترسانیم پس میزند. تشویقش میکنند، با هر نیرویی خواستند این را سوراخ کنند پس میزند، این را میگویند: مؤمن عزیز است. یعنی با پول خریدار نمیشود. حدیث داریم هرکس میخواهد ببیند چقدر دین دارد، ببیند خودش را چند میفروشد؟ اگر یک بستنی به تو دادند و از تو دروغ گرفتند، معلوم میشود نرخ شما یک بستنی است. اگر با بستنی دروغ نمیگویم، یک سکه بیاید یک دروغ میگویم، نرخ شما یک سکه است. اگر با سکه هم دروغ نمیگویم، یک قطعه زمین بدهند یک دروغ میگویم. نرخ شما یک قطعه زمین است. اگر نه، هر مبلغی که گناه کردی نرخ شما همان است. نرخ امیرالمؤمنین چقدر است؟ امیرالمؤمنین فرمود: اگر حکومت کره زمین را به من بدهند من خلاف نمیکنم. اقالیم سبعه! اگر حکومت کره زمین را به من بدهند، من گناه نمیکنم. یعنی نرخ من از هستی بیشتر است. آدم هم هست یک بستنی بدهی 22 دروغ میگوید. هرکس میخواهدببیند چقدر دین دارد ببیند کجا گول میخورد؟ خدیجه وقتی میخواست بمیرد به پیغمبر گفت: فاطمه را به تو میسپارم. مواظب فاطمه باش. چند جمله گفت، گفت: مواظب باش کسی به او سیلی نزند. کسی اذیتش نکند. شب عروسی حضرت زهرا حضرت امیر فرمود: همه زنها بروند بیرون، یک زن هی پا ور میکرد و هی پا به پا میشد و بیرون نمیرفت. حضرت فرمود: خانمها بفرمایید بیرون. یک زن گفت: یا علی نمیتوانم بیرون بروم. گفت: چرا؟ گفت: خدیجه لحظه مرگ وصیت کرد و گفت: شب عروسی زهرا مادر ندارد. تو آنجا باش و مادری کن. من طبق وصیت خدیجه امشب باید اینجا باشم. سفارش زهرا را کرد و عبای پیغمبر را برای کفنش خواست. حالا…
6- امتیاز حضرت خدیجه بر دیگر همسران پیامبر
بعضی وقتها هر روز پیغمبر، یا هر روز یا بسیاری، بسیاری از روزها پیغمبر یاد خدیجه بود. یک روز عایشه بود یا کسی دیگر، گفت: یا رسول الله تو از خدیجه بهتر داری، چرا اینقدر یاد این پیرزن میکنی؟ خدا بهتر از خدیجه نصیب تو کرده است. مرادش خودش بود. مثلاً عایشه یا دیگری. فرمود: شما بهتر از او هستید؟ او زمانی به من ایمان آورد که یکی از شما ایمان نیاوردید؟ او زمانی مرا کمک کرد که احدی مرا کمک نمیکرد. خیلی مهم است. گاهی پیغمبر یک گوسفندی میکشت و گوشتهایش را در خانه دوستان خدیجه میفرستاد به عنوان یادبود. میگفتند: کیه؟ میگفت: این دوست خدیجه بوده است. به مناسبت اینکه یاد خدیجه زنده بماند، ما یک مقدار گوشت برایش میفرستیم. خدیجه یک پسرعمو داشت از دانشمندان مسیحی بود. یک چیزهایی برای پیغمبر اسلام شنیده بود. تحقیقاتش را دنبال کرد. میدانست که این آیندهاش چه میشود. و لذا خود خدیجه پیشنهاد ازدواج کرد. گفت: مهریهاش هم با خودم، گاهی یک داماد خوب پیش میآید. آدم نباید چانه بزند. در ازدواج ببینید چه دامادی خوب است. چه عروسی خوب است ولو هیچی نداشته باشد. افرادی هستند عاقل هستند. بلد هستند پولشان را کجا خرج کنند. نمیدانم این را از من شنیدهاید یا نه. یک جاهایی گفتم حالا تلویزیون بوده یا بیرون تلویزیون ولی حرف خوبی است. یکی از مراجع تقلید جوان بود پای درس استاد اشکال میکرد. یک بنده خدایی هم زوار قم بود، آمد دید در جلسه حوزه علمیه که طلبهها نشستند و استاد درس میدهد، یک طلبه خیلی با قدرت دارد اشکال میکند. استاد هم جواب میدهد. اشکال جواب را نفهمید ولی فهمید این طلبه به درد بخورد است که استاد به اشکالش توجه دارد. درس که تمام شد گفت: بیا! من تاجر هستم. من نمیفهمم درس تو چیست ولی فهمیدم اشکالهایت وارد است و استاد توجه میکند. اگر مشکلی داری بگو من حل کنم. چه مشکلی داری؟ گفت: من مشکلی ندارم. گفت: برای رشد خودت، هیچ مشکلی نداری؟ گفت: والا من حوزه قم را با علما و مراجع دیدم، ولی علمای نجف را ندیدم. میل دارم مدتی نجف بروم، درسهای مراجع نجف را هم ببینم. گفت: خرجت چقدر است؟ خانه میخواهی برو بخر. رهن میخواهی بکنی، اجاره میخواهی بکنی. برای حمل و نقل بارت، انتقالت، هر خرجی دارد من میدهم. این تاجر تبریزی بیست سال خرجی این طلبه را داد. این طلبه را نمی توانم اسم ببرم شاید راضی نباشد. یکی از مراجع درجه یک ایران شد. این تاجر است، همین که میبیند این طلبه در آینده یک مرجع تقلید میشود، یک طلبه نگاهش میکنی این فردا مطهری میشود. این فردا دکتر بهشتی میشود. یک جوان نگاهش میکنی، این فردا شهید چمران میشود. این فردا رجایی میشود. خدیجه تشخیص داد این پیغمبر کیست. از پسرعمویش شنیده بود که کسی در مکه مبعوث میشود و چنین شرایطی دارد، این جرقه به ذهنش خورد، دنبال کرد و دنبال کرد. اطلاعاتش را کامل کرد. فهمید این همان است، خودش پیشنهاد ازدواج داد. در مقابل بایکوت همه زنها گفت: همه شما قهر کنید. اصلاً هیچکس سراغ من نیاید. من خدا دارم. گاهی وقتها یک دختر، فامیلهایش با او قهر میکنند. آقا من انتخاب کردم با فهم و شعور نه با احساسات، من انتخاب کردم این رشته را، کسی میآید طلبه شود، در و دیوار ممکن است بگویند: چرا چنین شد؟ ممکن است در ازدواجش هی تاب بخورد. مشکل نیست. آدم راهش را که انتخاب کرد مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. یک کسی در مصر شتری اجاره کرد برای عباسیه، صاحب شتر پول را گرفت و ایشان را مسافر را سوار شتر کرد، افسارش را گرفت و داشت میرفت. منتهی این صاحب شتر که افسار را میکشید به این آقایی که سوار است دری وری گفت. هی حرفهای زشتی میزد و این هم هیچی نمیگفت. یک نفر رسید در راه دید صاحب شتر دارد دری وری میگوید، گفت: آقا ببخشید میدانید چه میگوید؟ گفت: بله دارد فحش میدهد. گفت: خوب شترش را پس بده و بگو: خودتی، ننتهات است. بابای تو است و جد و آباد تو است. بیا پایین، مشرق و مغرب و شمال و جنوب بزن. همینطور نشستی مثل بت، دارد فحش میدهد. گفت: جاده کجاست؟ گفت: جاده عباسیه است. گفت: من میخواهم بروم عباسیه، این اگر مرا به عباسیه میرساند بگذار هرچه میخواهد بگوید، بگوید. من تشخیص دادم این حجاب برای قیامت من بهتر است. تشخیص دادم این ازدواج برای من خوب است. با احساسات نه، با عقل و تدبیر اگر تشخیص دادی، رسم نیست. رسم نباشد. به شأن ما نمیخورد، نخورد.
7- پایداری و استقامت در برابر نیش زبانها
ما نباید در مقابل متلکها، تمام انبیاء مورد مسخره شدند، «إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» قاری: (إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ) (یس /30) تمام انبیاء بدون استثناء مسخره میشدند. حضرت نوح که کشتی میساخت، هرکس آمد یک متلک گفت. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا» قاری: (وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا) (هود /38) آی مسخره میکردند. مثلاً مسخرهشان چه بود؟ مثلاً این بود. نوح! پیغمبریات گل نکرد به نجاری افتادی؟ هان. پیغمبریات نگرفت رفتی نجار شدی؟ یکی دیگر، نوح بله، آدم عاشق کشتی را کنار دریا میسازد که هولش بده در آب برود. تو در کویر کشتی میسازی، این کشتی را با چه وسیلهای میخواهی در دریا کنی؟ گفت: کشتی شو. خدا گفت: کشتیاش را بساز. آبش را من میآورم. (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ) (انفال /49) مسخره میکردند. ما الآن زمانی هست که اگر یک دختری خواسته باشد زن یک جوان پاکی شود، ولی جوان بی پول باشد، خواهرهایش، دخترخالههایش و دختر عمههایش، در و دیوار متلک میگویند. دختر لیسانس دارد و پسر دیپلم، زن دیپلم شدی؟ این به شأن ما نمیخورد. فرهنگ ما با هم نمیسازد. من میدانم کوه هیمالیا چند متر است. این خانم نمیداند. کوه هیمالیا چه کار به ازدواج دارد؟ یک مشت چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته، فکر میکند حالا که مدرکش بالاست فرهنگش هم بالاست. نه آقا! خیلی دخترها به خاطر این نیش و نوشها، به فرهنگ ما نمیخورد. صبر کنیم تا داماد پیدا شود، میبینیم سن دختر رفت تا 34، 35، 36 و 37. اگر این حرف درست باشد، همه آخوندها باید بی همسر باشند. چون بنده آخوند هستم 55 سال درس خواندم خوب زن من هم باید 55 سال درس بخواند. نه تو به من نمیخوری. من 55 سال است طلبه هستم. تو 5 سال هم طلبه نبودی. در شأن ما نیست. همه مراجع هشتاد سال درس خواندند، خانمشان هم شاید درس کم خوانده است. این یعنی چه که من لیسانس هستم و باید شوهرم هم فوق لیسانس باشد؟ من چون محله بالا مینشینم باید فامیل من هم محله بالا بنشینند. لهجه ما به هم نمیخورد. مگر ازدواج لهجههاست؟ ما سوار بنز میشویم و او ژیان دارد. مگر ازدواج بنز و ژیان است؟ ازدواج آدمهاست. بعضیها که دیگر رسواتر از این. به حماقت میافتند. به جوانی گفتم: چرا داماد نمیشوی؟ مادرش گفت: هرجا میرویم میگوید: عروس میخواهیم، 195 سانت باشد. گفتم: عروسها متری شدند ما نبودیم. نفهمیدیم و ازدواج کردیم. نفهمیدیم کیلویی است، متری است. گاهی ممکن است کسی عیب هم داشته باشد ولی اینقدر کمال دارد که آن عیب چیزی نیست. مثل بلال، بلال شین نمیتوانست بگوید. در اذان میگفت: اسهد ان لا اله الا الله! عوض اشهدُ میگفت: اسهد. گفتند: یا رسول الله این را عوض کن. بلال سخنگوی حکومت تو مؤذن رسمی تو نمیتواند شین بگوید. فرمود: آخر بلال یک کمالاتی دارد که سین او ویتامین شین دارد. ممکن است یک عروسی یک میلی متر پایش کوتاه باشد. رفتی این لنگ را گرفتی؟ این همه دختر… بابا، یک سانت پایش کوتاه است. اما سی تا کمال دارد. لهجه دارد ولی پنجاه کمال دارد. خدیجه کمال شناس بود. همه اموالش را داد. من شما را نمیشناسم. اگر میتوانید یک مسجد بسازید، البته اول اگر، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است را داشته باشید. اگر پسرت شغل ندارد، خانه ندارد، اول پسرت، دخترت، خواهر و برادر و بستگانت، اما اگر نه بحمدلله دخترها رفتند، پسرها رفتند، دیگر اینها نیازی ندارند. اگر میتوانید یک مسجد بسازید، یک مسجد بسازید. منتهی اگر شما مسجد ساختی ما پنج کمک به شما میکنیم. به شرطی که آنجایی که ما میخواهیم بسازی. چون ما حساب نمیکنیم شما بچه کجا هستی. حساب میکنیم کجا جمعیتش بیشتر است. میگوییم: آقا اینجا پنج هزار نفر هستند مسجد ندارند. تو نگو من میخواهم محله ما باشد. محله شما هزار نفر هستند، اینجا پنج هزار نفر هستند. اگر آنجایی که ما تشخیص میدهیم جمعیتش بیشتر است مسجد ساختی، 1- خاکبرداری مجانی، نقشه مجانی، حمل مصالح مجانی، آب و برق و گاز مجانی، پایان کار از شهرداری مجانی، فقط شما یک مسجد بساز. اگر این کار را کردید زشت است برای ما، برای جمهوری اسلامی بد است که بگویند: اینها چهل سال است حکومت راه انداختند هنوز جاهای چند هزار نفری مسجد ندارد. تاجری هم که سخاوت ندارد فکر نکند آدم خوبی است. این یک گاوصندوق گوشتی است. در مغازهها گاوصندوق آهنی است. این هم یک گاوصندوق است منتهی گوشتی است. پولها را در قبر نمیبریم. اگر پسر و دخترت مشکل مالی ندارند، هر یک از شماها از خدیجه یاد بگیرید. خدیجه همه اموالش را داد و شما یک صدم مالت را بده. دو صدم مالت را بده و یک مشکلی از جامعه حل کن. برای ازدواج جوانها، برای ساختن مسجد، ساختن خوابگاه، ساختن حوزه علمیه، ایجاد اشتغال، هرکس میتواند یک کاری بکند. سال دیگر شاید ما نباشیم. شما نباشید. در قرآن چهارده مرتبه گفته «بغتة» یعنی ناگهانی. به امام صادق گفتند: چرا بعضی مردهها چشمشان باز است و بعضی مردهها چشمشان بسته است؟ چرا؟ فرمود: آن که باز است فرصت نکرده ببندد. آن کسی که بسته است فرصت نکرده باز کند. از کجا ما و شما باشیم؟ اگر مشکلی در بچههایت نیست، در خواهر و برادر و بستگانت نیست، یکی یک مسجد میتوانید بسازید. اگر هم نمیتوانید شریک شوید. فامیل جمع شوید و بگویید: آقا ما فامیل فلان بیایید با هم یک مسجد بسازیم. به اسم فامیلتان هم بسازید. مسجد قبیله فلان، مسجد فامیل فلان، یک کاری بکنید قبل از آنکه امکانات از دست ما گرفته شود. خدایا همه برکات و صلواتت را نثار خدیجه و نسل او سرازیر بفرما. پولدارهای ما را خدیجه گونه قرار بده. نسل ما را یاران حضرت مهدی قرار بده. هرچه ماه رمضان برای خوبها مقدر میکنی به آبروی همه خوبها همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 1995