نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2006
1- ارزش علم و علم آموزي در قرآن 2- آموختن دانش در مسير بندگي خدا 3- علم همراه عمل، براي خدمت به مردم 4- علم واقعي، در خدمت صالحان نه ظالمان 5- علم همراه حق پذيري 6- علم همراه اخلاق 7- جايگاه مجاهدان و رزمندگان در راه خدا 8- آخرين سخن امام صادق(عليهالسلام)
موضوع: علم، جهاد، عبادت
تاريخ پخش: 31/06/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
عزيزاني كه پاي تلويزيون بحث را ميبينند در آستانهي زماني بحث را ميبينند كه سه مناسبت است، ما هم اين نيم ساعت، 28 دقيقه را تقسيم بر سه ميخواهيم بكنيم، اگر بشود. يكي به مناسبت اول مهر، راجع به علم ميخواهم صحبت كنم. يكي به مناسبت شهادت امام صادق(ع) چندجملهاي راجع به امام صادق(ع) ميخواهم صحبت كنم، يكي به مناسبت هفتهي دفاع مقدس كه راجع به دفاع مقدس ميخواهم صحبت كنم. چون از هيچ كدام نميشود گذشت. نه ميشود از دفاع گذشت، و نه ميشود از امام صادق(ع) گذشت، و نه ميشود از حدود 20 ميليون دانشجو و مدرسهاي كه ميروند مدرسه و يك ميليون معلم و استاد، از آنها هم نميشود گذشت. پس سعي ميكنيم حرفهايمان را جمع و جور كنيم.
يك تابلويي من براي علم درست كردهام، اين تابلو را بد نيست اگر يك خطاطي هست، بنويسد، در دانشگاه يا در دبيرستان يا در مدرسه اين را تابلو كند، حتي در حوزهي علميه و مدارس اين تابلو وجود داشته باشد.
چه علمي؟ چرا علم هر چه گسترش پيدا ميكند، انسانها بهتر نميشوند؟ شما نميتواني بگويي هر كشوري كه دانشگاهش بيشتر است، آمار فسادش كمتر است. يك چنين ادعايي هيچ كسي نميتواند بكند. علم به تنهايي نجات نميدهد. اينهايي كه در دنيا جنايت ميكنند، بيسوادها نيستند. باسوادها جنايت ميكنند. بحث ما اين است كه چه علمي؟ چون اهميت علم را لازم نيست كه من بگويم چقدر مهم است. ولي عرض كنم كه…
دربارهي اهميت علم همين بس كه علم روي نجس هم اثر دارد. سگ نجس است، اما همين سگ نجس اگر آموزش ببيند، برود و يك گوسفندي را براي شما شكار كند، آن گوسفند حلال است. چرا؟ براي اينكه سگش آموزش ديده است. يعني آموزش روي سگ نجس هم اثر ميگذارد. اين براي پستترين موجودات! برويم بهترين موجودات…
1- ارزش علم و علم آموزي در قرآن
بهترين موجودات انبياء هستند، پيغمبري سوار الاغ بود، از قريهاي خرابه گذشت، گفت: خدايا اين مردمي كه مردهاند، چطور زنده ميكني؟ تا گفت چطوري؟ همانجا كه روي الاغ بود خدا همين پيغمبر را صد سال مرگش داد. قرآن بخوانم. («فَأَماتَهُ اللَّهُ»)(بقره/259) پيغمبر را خدا صد سال ميراندش. مرگش داد. («ثُمَّ بَعَثَهُ») ترجمهاش را بلديد؟ («ثُمَّ بَعَثَهُ») سپس مبعوثش كرد. صد سال مرگش داد، بعد از صد سال («ثُمَّ بَعَثَهُ» «قالَ كَمْ لَبِثْتَ») از او پرسيد چند وقت است كه اينجايي؟ چشمهايش را باز كرد و گفت: («يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ») يعني چه؟ يك روز يا بخشي از يك روز. گفت: صد سال پيش سؤال كردي، مرگت دادم. حالا نگاه كن، خودت و خرت با هم مرديد، الاغت را نگاه كن. («انْظُرْ إِلى حِمارِكَ» «حِمارِ») يعني؟ («انْظُرْ إِلى حِمارِكَ» )نگاه كن الاغت را مي خواهم روبروي چشمت زنده كنم. چه ميخواهم بگويم؟ علم به قدري ارزش دارد، به خصوص علم تجربي، كه ميارزد يك پيغمبر صد سال بميرد كه يك چيزي ياد بگيرد.
پس علم هم در پستترين موجودات اثر دارد، («مكلبين») اسمش در قرآن آمده است. «مكلبين» از «كلب» است. «كلب» يعني سگ! «مكلب» يعني سگ آموزش ديده! علم به قدري ارزش دارد كه روي پستترين موجود اثر ميگذارد، روي بهترين موجود هم اثر دارد. از پيغمبر تا سگ! يعني بالاترين انسانها، با پستترين موجودات. بنابراين ارزش علم به مناسبت اول مهر بر كسي پوشيده نيست. اما آن چيزي كه الان ما در آن مشكل داريم، اين است كه اين علمها خيليهايش فايده ندارد.
چه علمي؟ (بسم الله الرحمن الرحيم). موضوع: چه علمي مفيد است؟
2- آموختن دانش در مسير بندگي خدا
1- علمي كه براي خدا، در راه خدا، براي خدمت به خلق خدا باشد. اين علم ارزش دارد. قرآن ميگويد: («اقْرَأْ» )(علق/1) همهي دنيا («اقْرَأْ») دارند، منتها قرآن ميگويد: («اقْرَأْ بِاسْمِ رَب» )يعني تحصيل براي خدا باشد، براي مدرك نباشد. سه سال ديگر بازنشست ميشويم، برو يك ليسانس بگير، روي حقوقت اثر دارد. اصلاً ميآيد سر كلاس مينشيند براي اينكه يك مدركي بگيرد، حقوقش بالا برود. كاري ندارد كه استاد چه ميگويد.
من يك آيه مينويسم نخوانيد، چون اگر بخوانيد سجدهي واجب دارد. و اينجا هم كه نميشود، سجده كرد. هيچ كس پاي تلويزيون هم نخواند. سورهي علق اولش ميگويد: («اقْرَأْ») يعني قرائت كن، («بِاسْمِ رَب» )آخر سورهي («اقْرَأْ») ميگويد: سجده كن و قرب به خدا پيدا كن. اول سوره ميگويد («اقْرَأْ») آخر سوره ميگويد سجده كن. يعني علمي ارزش دارد، كه شما را به بندگي خدا بكشاند. الان علم ما را به بندگي نميكشاند. در نماز جماعت آموزش و پرورش، بچههاي راهنمايي بيشتر نمازخانه ميآيند، يا دبيرستانيها؟ دبيرستانيها بيشتر نماز جماعت ميآيند يا دانشجوها؟ دانشجوها بيشتر نماز جماعت ميآيند يا مثلاً كساني ديگر؟ اگر هر چه باسوادتر بود، تواضعش نسبت به پدر و مادر، نسبت به استاد، دبستانيها ادبشان نسبت به معلم بيشتر است يا راهنماييها؟ راهنماييها ادبشان نسبت به استاد بيشتر است يا دبيرستانيها؟ اگر ديديد هر چه باسوادتر ميشود، به سجده، به قرب به خدا، به ادب، به تواضع نزديك ميشود، آن علم مفيد است. اما اگر هرچه باسوادتر شد، غرورش بيشتر بشود، تكبرش بيشتر شود، اين علم مفيد نيست.
پس چه علمي؟ علمي كه همراه («اقْرَأْ»)اش ما را به سجده بياندازد. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «ثمرة العلم العبادة [العبودية]» (غررالحكم/حكمت798)
3- علم همراه عمل، براي خدمت به مردم
2- همراه با عمل! («كَبُرَ») «كبير» يعني بزرگ. («كَبُرَ مَقْتاً» «مَقْتاً») يعني غضب. يعني «كَبُرَ غضب» بزرگ است غضب خدا بر كسي كه عالم هست، ولي اهل عمل نيست. عالم بيعمل در جهنم عذابش از بقيهي جهنميها بيشتر است.
3- همراه با ادب! در روايات داريم: («عَالِمٌ مُتَهَتِّك») يعني باسواد است، اما خيلي بد دهن است.
4- علم بدون وقفه! فارغ التحصيل ما نداريم. خدا در قرآن پيغمبر را ميگويد: («مِنْ لَدُنَّا عِلْماً») (كهف/65) يعني علمش لدني است. يعني علمش وصل به علم خداست. پيغمبري كه علمش وصل به علم خداست، ميگويد: تو فارغ التحصيل نيست، نصفش را من ميخوانم، نصفش را شما بخوانيد. («وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً») (طه/114)(«قُلْ») به پيغمبر ميگويد: («قُلْ») بگو! («رَبِّ زِدْني عِلْماً») يعني تو هم كه پيغمبر هستي، فارغ التحصيل نيستي! قانع نشويد به ديپلم و ليسانس و فوق ليسانس و دكتري و اينها!
5- علم براي خدمت! ذوالقرنين علم داشت، سفرهايي به شرق و غرب كرد. مشكلات مردم را با علمش حل كرد. عالمي كه در خانه بنشيند، بيخاصيت است. در دعاها داريم: «و علماً نافعا» علم مفيد! در دعا داريم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ» (بحارالانوار/ج83/ص18) پناه ميبرم از علم بيخاصيت. بعضي از علمها هيچ خاصيتي ندارد. شما بداني چه ميشود؟ هيچ طوري نميشود. يك كسي بود، حالا اسمش را نميبرم، او را ميشناسيد. تاريخ تولد تمام شخصيتهاي مملكت را حفظ بود. ميگفت: فلان وزير تاريخ تولدش فلان است. فلان وكيل، فلان سفير، فلان… آخر چه فايدهاي دارد كه مثلاً شماره كفشش چند است. خيابان دو حرفي قديمي… جدول روزنامه حل ميكند. خيابان دو حرفي قديمي در تهران… فكر ميكند و ميگويد: آهان خيابان ري! حالا مثلاً حالا اگر نميدانستي، چه خاكي بر سرت ميشد؟ هيچ! حالا گه فهميدي، چه گلي به سرمان ميزني؟ هيچ! اينقدر حرفهاي لغو در كتابها هست، قرآن وقتي قصه ميگويد، روح قصه را ميگويد. يوسفي بود، حالا چه فرقي ميكند سيزده ساله يا چهارده ساله؟ چاهي كه در آن افتاد، چاه كنعان، سمت راست منطقه بود، يا سمت چپ؟ چاه ده متر بود، يا يازده متر، يا دوازده متر؟ با طناب يوسف را در چاه انداختند و پايينش كردند، يا هلش دادند؟ سن برادران، اسم برادران، اسم مادر يوسف… يعني در سورهي يوسف، صدها نكته است كه خدا اصلاً مطرح نكرده است. نياز نيست مطرح بشود. مهم اين است كه ميخواهد بگويد، آقا پسرها حسود داريد، حسودها به اسم بازي شما را از هدف پرت ميكنند. همانطور كه يوسف برادرانش حسود بودند، به اسم بازي بردندش و پرتش كردند. شما هم همه يوسفيد، شما را هم به اسم بازي ميبرند، شما را هم از هدف پرت ميكنند، روح قصه را ببينيد.
4- علم واقعي، در خدمت صالحان نه ظالمان
قارون با يك تشكيلاتي عبور كرد، عدهاي گفتند: خوشابه حالش، عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ» )(قصص/79) كاش ما هم مثل قارون يك چنين عظمتي داشتيم. قرآن در پشت سر اين آيه ميفرمايد كه («وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ»)(قصص/80) آنهايي كه علم داشتند گفتند:(«وَيْلَكُمْ» )واي بر شما! شما چشم به قارون دوختيد، («ثَوَابُ اللَّهِ خَيرٌْ») در انتخاب بين ماديت و معنويت هر كس كه به سمت معنويت رفت او باسواد است. اما اگر كسي علم دارد، نگاه ميكند بين داروسازي و هروئين سازي درآمد كدامها بيشتر است؟ من كاري ندارم كه كدام مردم را ميكشد و كدام مردم را نجات ميدهد؟ دارو مردم را نجات ميدهد، هروئين مردم را ميكشد. پولش كجا بيشتر است؟
قرآن ميگويد: نشانهي علم اين است كه(«وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَير» )اگر بين حق و باطل، سمت حق رفتيد ولو سودش كم بود، معلوم ميشود كه علم شما مفيد است. اما الان دانشمندان تخصصشان را به جنايتكاران ميفروشند، اين طاغوتها چطور طاغوت شدند؟ طاغوتهاي جهان چگونه طاغوت شدند؟ زمان شاه، شاه مگر طاغوت نبود؟ بسياري از متخصصين، تخصصشان را به شاه فروختند، اگر كسي باسواد باشد، ولي تخصصش در اختيار طاغوت باشد كه اين علم نيست. تخصصمان در خدمت چه كسي باشد؟
6- علم براي نشر! افرادي هستند يك شعر دارند به كسي نميگويند، يادداشتهايشان را به كسي نميدهند. اگر علم داري نشر بده. «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» (غررالحكم/ح131)
7- علم همراه با تجربه! بعضي وقتها آدم كتاب ميخواند، ولي بايد بلند شود و در دنيا هم بگردد، («سيرُوا فِي الْأَرْض») شش بار («سيرُوا فِي الْأَرْض») است. («أَفَلَمْ يَسيرُوا») چرا كوچ نميكنيد؟ توبيخ ميكند. يعني علمتان را با تجربه تقويت كنيد.
8- علم همراه با گرايش روحي! خيلي وقتها انسان در يك دانشكده درس ميخواند، اما آن درس را دوست ندارد. آن چيزي را كه ميخوانيد بايد دوست هم داشته باشيد. چون اگر دوست داشتيد در روحتان ميماند، وگرنه محفوظات است.
5- علم همراه حق پذيري
9- علم همراه با اراده! بعضيها باسواد هستند، خوب ميشناسند، ولي اراده ندارند، قرآن راجع به افرادي ميگويد: اينها («يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ») (بقره/146) پيغمبر را مثل بچهشان ميشناختند. علماي يهود و علماي مسيحيت پيغمبر را خوب شناختند، پيغمبر اسلام را، («يَعْرِفُونَهُ» )پيغمبر را ميشناختند، («كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ») همينطور كه ابن و پسرشان را ميشناختند. ولي تصميم نداشتند ايمان بياورند، ميداند كه سيگار ضرر دارد، ولي اراده ندارد. ميداند كه اين فيلم بد است، ولي اراده ندارد. الان كسي هست كه نداند آمريكا دشمن ما است؟ باز هم پاي ماهوارهها مينشينند. اين ماهوارهها را چه كسي توليد ميكند؟ دوست شما توليد ميكند؟ آخر يك جو عقل كه خوب است. از اين عقلمان استفاده كنيم. ما كه عقلمان زياد است.
سؤال: چرا در اين ماهوارهها، اختراعات و ابتكاراتشان را ياد ما نميدهند؟ سكس هر چه بخواهيد برايتان ميفرستند. كافي نيست كه يك جوان بفهمد در اين ماهوارهها و اينترنتها چه خبر است؟ آيا علم مرا اضافه ميكنند؟ اختراع و ابتكار ياد من ميدهند؟ يا مرا هوسباز ميكنند؟ حالا نميخواهيم آنها ياد ما بدهند. خود بچههاي ايران هم كه يك چيزي كشف ميكنند ميگويند: چرا كشف كردي؟ اصلاً شما چرا انرژي هستهاي داريد؟ نه كه ياد ما نميدهند، خودتان هم ياد گرفتيد ناراحت هستند. آخر كافي نيست كه بفهميم اينها دشمن ما هستند. از هرچه خوشت آمد آن خير تو است؟ علم دارند. يعني الآن كسي در ايران نيست بفهمد آمريكا دشمن ما است. كسي در ايران نيست كه نداند آمريكا دشمن ما است. خوب پس اينهايي كه پاي ماهواره مينشينند پيداست علم دارند اما علمشان بيخاصيت است. يعني علم دارند، اراده ندارند. مثل كسي كه مقاله مينويسد براي ضرر سيگار ولي دل از سيگار نميكشد.
پس ببينيد اين دانشگاهها و توسعه دانشگاهها كه هي روز به روز هم بيشتر ميشود اين را خروجياش را هم نگاه كنيد. خروجياش چيست؟ حوزه هم همينطور است. حوزه هم بايد خروجياش را نگاه كند. اگر بيشترين اسلامشناس در قم است، بايد بيشترين بچهها بچههاي قمي باشند. اگر قديميترين حوزهها حوزهي علميه نجف است بايد جوانهاي نجف از همهي جوانهاي عراق يك سر و كله بهتر باشند. اگر ديديم حوزه علميه نجف است اما بچههاي نجف بهتر از جاهاي ديگر نيستند. بچههاي ما مثل بچههاي شهرهاي ديگر هستند. اگر ديديم بايد تجديد نظر كنيم. چه حوزه، چه دانشگاه. با كسي هم رودروايسي نداريم. اگر دانشمندي مثلاً بنده طلبه هستم. اگر من در خانه طوري عمل كردم كه دختر من زن آخوند نشد، خواستگار براي دخترم ميآيد، ميگويد: اگر آخوند است من قبول نميكنم. پيداست من آخوند شكستخوردهاي هستم. يعني يك آخوندي نبودم كه رفتار من دختر مرا به آخوند خوشبين كند. استاد دانشگاه بايد يك طور باشد، معلم بايد يك طور باشد. فاميلها بايد يك طوري باشد كه هركس باسوادتر است به او عشق بورزند. نه بگويند مدركش بالا است. خوب مدركش بالا است. چند دفعه خانهي شما سركشي كرده است. چند تا عيادت كرده است؟ چند تا احوالپرسي كرده است. مردم خيلي كار به علم ندارند، كار به عمل دارند.
6- علم همراه اخلاق
من يك خاطره هست فكر ميكنم گفته باشم ولي حالا باز هم ميگويم. اگر نگفتم كه دفعه اول باشد اگر هم گفتم دو بار بشنويد. چهار سال براي جوانها كلاسداري مجاني داشتم. مجاني به معناي واقعي، يك ريال در آن پول نبود. از قم در آن شهر ميرفتم سخنراني ميكردم. يك روز شاگردان ما رفتند ديدن يك آقايي و برگشتند، گفتند: آقا او است. يعني چه؟ يعني تو آقا نيستي. گفتيم: خوب حالا بنده هم ايشان را قبول دارم. اما شما در يك ربع چه ديديد؟ من چهار سال است معلم هستم. يك ربع شما ملاقات كرديد. گفتند: ما ديدن آقا رفتيم، آقا بيرون رفت و برگشت نفهميديم چه كار داشت. وقتي آمديم كفشهايمان را بپوشيم ديديم آقا وقتي بيرون رفت براي اين بيرون رفت. ديده پشت در آفتاب است، آفتاب هم داغ است، آفتاب داغ به كفشها ميتابد ما وقتي برگرديم كف پاي ما ميسوزد. رفته يك گوني تر كرده و روي كفش ما انداخته كه آفتاب به كفش ما نتابد. ما چهار سال كلاسداري كرديم او هم يك گوني تر كرد. گوني تر او چهار سال ما را ماليد و رفت. (خنده حضار)
الآن مردم مشكل علم ندارند، مشكل برخورد دارند. اول مهر است. بايد بگوييم «إِنْشاءَاللَّه» همه حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و همه براي خدا درس بخوانيم. دنيا واقعاً چيزي نيست. ميخواهيد نرخ دنيا را هم برايتان بگويم. البته حالا در استخدام بسته است، حالا اگر يكبار درش باز شد، شما سي سال استخدام ميشويد، بيست سال هم بازنشسته پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه ششصد ماه ميشود. ششصد تا صد هزار تومان پسانداز كني كه به حضرت عباس نميشود، ششصد تا صد هزار تومان شصت ميليون ميشود. شصت ميليون پول يك خانه است. چه دادي؟ 50 سال. چه گرفتي؟ يك خانه.
حيف نيست اين كه خودمان را به يك خانه بفروشيم؟ من نميگويم خانه نخريد. ميگويم: نيت شما خانه نباشد. اما انسان بدون مسكن كه نميشود. نيت شما، شما الآن اينجا از اكسيژن استفاده ميكنيد اما هيچكدام نيتتان اكسيژن نيست. بنده اينجا آمدم آب خوردم. البته ماه رمضان كه نيست. يكوقت تلويزيون ماه رمضان نشان ميدهد، ميگويند: شيخ آب خورد. ماه رمضان كه نيست. من آب خوردم اما براي آب اينجا نيامدم. نيت شما دنيا نباشد، اما براي دنيا هم بايد تلاش كرد كه از دنيا عقب نمانيم. اين شاخهي اول بحث ما به مناسبت اول مهر بود. صلواتي ختم كنيد. (صلوات حضار)
7- جايگاه مجاهدان و رزمندگان در راه خدا
راجع به دفاع مقدس، آدم يك كسي را كه دوست دارد ميگويد: قربانت برم! قربان چشمهايت، قربان دست و پاست! گاهي كه خيلي دوستش دارد ميگويد: قربان كفشهايت. گاهي كه ديگر خيلي اوج ميگيرد علاقهاش ميگويد: قربان آن خاك زير كفشت! خدا در قرآن براي دفاع مقدس نگفته جان رزمنده، گفته: («وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» )(عاديات/1)(«فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا»)(عاديات/2)(«عادِياتِ») جمع عاديه است. عاديه اسبي كه ميدود. («ضَبْحاً») يعني اُه اُه ميكند. يعني قسم به اُه اُه اسبي كه زير پاي رزمنده است. به رزمنده قسم نخورده، به اُه اُه اسبش قسم خورده است. حالا اُه اُه براي سينه است، ميگويد: زير سم اسب. («فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا»)، («موريات») جمع موريه است. موريه يعني جرقه، اسب كه سماش به سنگ ميخورد جرقه ميزند، ميگويد: به آن جرقههايي كه زير سم اسب است. كه آن اسب زير پاي رزمنده است.
اين ارزش دفاع است. ارزش قواي مسلح است. اي قواي مسلح به اُه اُه اسبت قسم، به جرقهي سم اسبت قسم. اگر بنا باشد قواي مسلح هر كشوري يك تابلو بزند، به جمهوري اسلامي هم بگويند: شما هم يك تابلو بياور، براي عظمت و ارزش قواي مسلح، بنده پيشنهادم اين است، ميگويم: اين آيه را بخوان. قواي مسلح به قدري ارزش دارد كه خدا به اُه اُه اسب زير پايش و به جرقهي سم اسب زير پايش قسم خورده است.
قرآن راجع به دفاع، نه دفاع فقط جسمي، از هر جهت («لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ») (بقره/279) ايرانيها اين كلمه را ميتوانند حفظ كنند. («لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ») آيهي قرآن است. نه ظلم بكن، نه زير بار ظلم برو. حديث داريم روز قيامت به ظالم و مظلوم گير ميدهند. به ظالم ميگويند: چرا ظلم كردي، به مظلوم ميگويند: چرا زير بار ظلم رفتي؟ هفت سال، هشت سال دفاع مقدس، معلوم شد كه برنده چه كسي است؟ اين دفاع مقدس يك مشت آيات را براي ما تفسير كرد. ما قبلاً در قرآن ميخوانديم («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ») (اعراف/128) ميگفتيم: يعني چه؟ («وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى») (طه/132) پايان كار با متقين است. ما ديديم امام با تقوا بود، صدام بيتقوا كدام يك برنده شدند؟امام حسين برنده شد يا يزيد؟ موسي برنده شد يا فرعون؟ اين جنگها تفسير آيهها است. قرآن ميگويد: («إِنَّا لَنَنْصُرُ») ياري ميكنيم، («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») ما انبياء را ياري ميكنيم، نه فقط انبياء، («وَ الَّذينَ آمَنُوا») پيروان انبياء را هم ياري ميكنيم. در آخرت نه، («فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»). («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» )(غافر/51) يعني در همين دنيا طرفداران حق پيروز هستند. جمهوري اسلامي روز به روز جلوه ميكند، آمريكا و اسرائيل روز به روز سيلي ميخورند. در اين سي سال آمريكا چقدر سيلي خورده است؟ چقدر پرچمش آتش زده شده است؟ چقدر تحقير شده است؟ عزتش شكست. اين نتيجه ظلم است. همه جمع شدند.
در قرآن يك آيه داريم ميگويد: بيست بر دويست پيروز است. وقتي گفتند: آمريكا بيست ميليون، ببخشيد دويست ميليون جمعيت دارد، جمهوري اسلامي هم تصميم گرفت به رهبري امام (ره) بگويد: خوب آمريكا دويست ميليون جمعيت دارد، ما هم يك لشگر بيست ميليوني درست ميكنيم. بسيج بيست ميليوني. و قرآن يك آيه دارد ميگويد: بيست بر دويست پيروز است. اين آيه قرآن است. بيست بر دويست پيروز است. آيهاش اين است. («عِشْرُونَ صابِرُونَ»)، («عشرون») يعني بيست تا، («صابرون») يعني مقاوم. («عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» )(انفال/65)(«مِائَتَيْنِ») يعني دويست تا. بيست بر دويست پيروز است آيهي قرآن است. («عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» )چقدر خوب است بچههاي ايران اين كلمات را حفظ كنند. بيست بر دويست پيروز است. آيهي قرآن است. («عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»). («كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَة») (بقره/249) جنگ لبنان نشان داد، جنگ سي و سه روز، بيست بر دويست پيروز است. نشان داد قذافي را، نشان داد مبارك را، ديگران را هم نشان خواهد داد. در طول تاريخ!
قرآن ميگويد: باطل كف است. («فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً») (رعد/17) كف بالا نشين است ولي تمام ميشود. خودش را نشان ميدهد ولي تمام ميشود. آنچه ماندگار است آب است. باطل كف است، باطل جولاني دارد، ولي حقيقت ندارد. باطل خواب است. باطل حباب است. باطل رفتني است. («إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً») (اسراء/81)(«كان») اين («كان») بار دارد. نميگويد:(«إِنَّ الْباطِلَ زَهُوقاً»). («إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»)! اين («كان») يعني سنت خداست. باطل رفتني است. ميشود انسان با دروغ چهار تا قلم تجارت كند، با كلك، يك پستي بگيرد، اما بالاخره دير يا زود قصه لو ميرود. ريش مصنوعي ميشود گذاشت ولي دو تا عطسه كني پايين ميافتد.
يك قصهاي من ميترسم گفته باشم. حالا چه اشكالي دارد؟ اين هم احتمال ميدهم گفته باشم. مگر حالا يك چيزي را گفتيم همه مردم هستند؟ يك چيزي را خواسته باشي همه مردم ايران بشنوند بايد سي، چهل بار بگويي هر دفعه يك عده ميشنوند.
ناصرالدين شاه ماه رمضان يك افطاري به علماي تهران ميداد، علما گفتند: امسال افطاري نميرويم. دربار نميخواست اين قصه را به ناصرالدين شاه برساند. شب افطاري علما كه شد، گفتند: چند تا طلبه مصنوعي درست كنيم. چند تا جوان را گرفتند و عمامه سرش گذاشتند، و دنبال يك آيتالله مصنوعي ميگشتند. سرچشمه تهران يك خربزه فروش بود يك قيافهي خيلي قشنگي داشت. گفتند: اين را براي آيتاللهي ببريم. گفتند: درآمدت چقدر است؟ گفتند: دو برابر به تو ميدهيم، يك شب بيا افطار فقط لباس را ما به تو ميپوشانيم. يك لباسي به اين آقاي خربزه فروش نشاندند و يك افطاري و گفتند آقا «الْحَمْدُلِلَّه» امشب علما افطار كردند. گفت: نه علما بايستند كارشان دارم. گفتند: آقا اينها همه منبر دارند. مسجد دارند، بگذاريد بروند. گفت: نه! يك دقيقه صبر كنند. ناصرالدين شاه آمد قيافهها را ديد. نشست خربزه بخورد. گفت: آقايان ببخشيد دربار نتوانستند خربزه شيرين براي شما تهيه كنند، من معذرت ميخواهم. خربزهها بيمزه است. يك مرتبه اين آيتالله گفت: دكان خودم ميآمدند! ببين وقتي خربزه فروش را آيتالله كردي، لو ميرود.
چه باطلي تا حالا ماندگار شده است؟ و چه حقي تا حالا كتمان مانده است؟ ما هي تخممرغها را رنگ ميكنيم. يك باران ميآيد رنگش ميپرد. با يك خرده آب دهان رنگش پاك ميشود. اما دم طاووسي را كه خدا رنگ كرده هرچه هم شيلنگ بگيري پاك نميشود. چيزهاي خدايي ماندگار است. شاه عباس تاجش كو؟ حرمسرايش؟ فرشهايش؟ طلاهايش؟ تمام چيزهاي ناصرالدين شاه پودر شد. اما يك چيز از شاه عباس مانده و آن كاروانسراي شاه عباسي. اين هم به خاطر اينكه در جاده كربلا ساخته است. چيزي كه رنگ خدايي داشته باشد ماندگار است. اسلام و جمهوري اسلامي ماندگار است. هرچه هم در سرش ميزنند، ماندگارتر ميشود. مثل بعضي قاليها هست كه هرچه پا ميخورد قيمتيتر ميشود. مگر كم با ما مخالفت كردند. از زمين و آسمان هشت سال بمباران، هر كشوري بود يك ماه دوام نميآورد. هشت سال! سلام و صلوات خدا بر امام و بر شهدا. اين هم مربوط به دفاع مقدس. خدا قول داده حزب الله غالب است. خدا قول داده («إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»)(حج/38) خدا قول داده باطل كف است و رفتني است. خدا قول داده بيست بر دويست پيروز است. اينها قولهاي خداست، خدا قول داده («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»). اين هم براي دفاع مقدس.
8- آخرين سخن امام صادق(عليهالسلام)
و اما راجع به امام صادق يكي دو دقيقه بگويم. در آستانه شهادت امام صادق(ع) هستيم. چند جلد كتاب هست، آخرين كلمات بزرگان. مردان بزرگ آن آخرين كلمهاي كه ميگويند و از دنيا ميروند آن ديگر عصارهي عمرش است. امام صادق لحظات آخر چشمش را باز كرد. فرمود: همه فاميل جمع شوند. جمع شدند. آخرين كلمه را گفت و از دنيا رفت. گفت: ما شفاعت نميكنيم كسي كه نماز را سبك بشمارد. آقاياني كه مدير اداره هستيد پاي تلويزيون هستيد. بيني و بينالله اتاق خودت قشنگتر است يا نمازخانه اداره؟ چرا هركس ميخواهد با خدا مذاكره كند در دخمه برود؟ هركس ميخواهد با مدير مذاكره كند در اتاق لوكس بيايد؟ هركس اتاق خودش بهتر از نمازخانه است، اين نماز را سبك شمرده است. منتهي ممكن است توجه نداشته باشد. حالا كه توجه پيدا كرديد، وزير مسكن اين برجهايي كه هرشب نشان ما ميدهي، انبوهسازي، دست شما درد نكند. اما در اين برجها نبايد سر و كلهي مسجد هم پيدا شود. بنده در اين سالها ساختمانهايي كه پاي تلويزيون ديدم، مسجد نديدم. ما صدها شهرك داريم كه مسجد ندارد. دولت نبايد نماز را سبك بشمارد. اول مسجد بعد خانه. («إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس»)(آلعمران/96) خدا ميگويد: ما اول مسجدالحرام را درست كرديم و بعد باقي شهرها را. به مسجد رو كنيد.
شما براي فيزيك و شيمي و مدرسهات چقدر تا حالا حساس هستي؟ اما يك مرتبه شما كه پاي تلويزيون هستي نميدانم چه كسي هستي؟ يكبار زنگ زدي الو! مدير مدرسه، من پدر يا مادر يكي از بچهها هستم. از اينكه در مدرسه نماز جماعت برقرار كرديد، بچهي من را هم با نماز آشنا ميكنيد، به خاطر نماز با يك تلفن تشكر ميكنم. يك تلفن به شما كردند؟ سي، چهل هزار تا نماز جماعت در آموزش و پرورش هست. ميليونها بچه نماز جماعت ميروند. يك تلفن از يك پدر شده است؟ يك تلفن از يك مادر شده است؟ اما اگر بند كفش بچهي ما تا به تا باشد، ميگوييم: آبرويم رفت، برويم بازار بندهاي كفشش يك شكل شود. شش تا بشقاب بايد گلاش يك شكل باشد. اگر يكي از اين بشقابها گلاش به آن پنج تا نخورد ميگوييم: خاك بر سر ما كند. گل اين به آن نميخورد! براي گل سفال به بازار ميرويم. ولي براي نماز بچهمان يك تلفن كرديم. در چند خانه كتاب اسرار نماز است؟ حالا نويسندهاش هركس ميخواهد باشد. روي نماز تكيه كنيم. تا نماز حل نشود پول خرج جاي ديگر نكنيد. به حمدالله وضع نماز در اين سالها خيلي خوب شده است. نماز عاشورا، تاسوعا، جادهها، نسبت به گذشته خيلي خوب شده است. اما خيلي راه ديگر بايد برويم تا به نماز مطلوب برسيم. اخرين سفارش امام صادق اين بود.
خدا آيتالله كاشاني را رحمت كند. شهادت امام صادق زمان شاه هم تعطيل رسمي بود. و خدا رحمت كند آيتالله العظمي گلپايگاني را، روز شهادت امام صادق من هم طلبهي جواني بودم، فيضيه مزدوران شاه با چماق ريختند چه كتكي زدند. چه افرادي را پرت كردند؟ چه خونها ريختند؟ سي چهل تا طلبه دور آيتالله العظمي گلپايگاني نشستند كه به ايشان لطمه نخورد. جان ايشان را از دست مزدوران نجات دادند ولي خيلي طلبهها لت و پار شدند، بعضي شهيد شدند، بعضي را از پشتبام پرت كردند. آغاز حركت ما كتكي بود كه طلبهها در مدرسه فيضيه خوردند. ولي نميدانم چه حسابي بود آن كتك سهم من هم نشد. ما آن زمان بوديم و خودمان را براي هر خطري آماده كرده بوديم.
خدايا كساني كه در طول تاريخ حق را شكستند عذابشان را زياد كن. و كساني كه در طول تاريخ طرفدار حق بودند بر درجاتشان بيافزا. روح انبياء و اوصيا و شهدا و امام و پدران و مادراني كه ما را با اسلام و اهل بيت آشنا كردند روحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- خداوند برای نشان دادن صحنهی قیامت، یكی از پیامبرانش را چند سال مرگ داد؟ 1) یك سال 2) ده سال 3) صد سال 2- آغاز و انجام سورهی علق بر چه امری تأكید دارد؟ 1) علم همراه عبادت 2) علم همراه خدمت 3) علم همراه عمل 3- در روایات چه علمی مورد سفارش واقع شده است؟ 1) علم زیاد 2) علم مفید 3) هر دو مورد 4- بر اساس آیهی 146 سورهی بقره چه كسانی از ایمان آوردن به پیامبر اسلام سرباززدند؟ 1) كسانی كه او را نمیشناختند 2) كسانی كه او را میشناختند 3) كسانی كه با او دشمن بودند 5- خداوند در مورد رزمندگان اسلام به چه چیزی سوگند یاد كرده است؟ 1) نفس اسبان در جبهه 2) جرقه زیر سم اسبان 3) هر دو مورد
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2006