responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2031
1- ايمان به حضور خداوند، عامل دوري از گناه
2- خداوند، عليم، خبير، سميع، بصير و رقيب است
3- آگاهي پيامبر و معصومان از كارهاي مردم
4- آگاهي انسان از گذشته و حال خود
5- نظام هستي بر پايه حساب و كتاب دقيق
6- شهادت اعضاي بدن در قيامت
7- غفلت، عامل ذلت و سقوط انسان
8- ماه رمضان، ماه تمرين دروي از گناه

موضوع: عوامل بازدارنده از گناه(1)

تاريخ پخش: 08/07/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث را بيننده‌ها پاي تلويزيون كه هستند، روزهاي آخر ماه رمضان تقريباً بحث را مي‌بينند. دهه‌ي سوم و روزهاي آخر! و يكي دو تا بحث هم راجع به گناه، من داشتم. حالا از چيزهايي كه انسان را از گناه باز مي‌دارد، توجه به دوربين‌هاي مخفي است. بنابراين موضوع بحث ما در اين بيست و هفت هشت دقيقه، عوامل بازدارنده از گناه!

عوامل زيادي دارد، يك سري از عوامل، اعتقادي است. يك سري عملي است. يك سري اجتماعي است. يك سري فرهنگي است. يك سري سياسي است. الان در اين جلسه عوامل اعتقادي را مي‌خواهم بگويم. عوامل مختلفي هست، عوامل اعتقادي هست. عوامل اجتماعي هست. عوامل خانوادگي هست. عوامل اقتصادي هست و… فعلاً بحثمان عوامل اعتقادي است. ما اگر ايمان داشته باشيم، يعني غافل نشويم از اينكه خدا ما را مي‌بيند. دوربين مخفي است. يعني اگر يك راننده در يك جاده بداند كه قدم به قدم پليس راه دوربين مخفي گذاشته است، يك راننده بداند كه اين گازي كه مي‌دهد و سرعتي كه دارد، سرعت روي صفحه ثبت مي‌شود و وقتي مي‌رود كه ساعت بزند، آن صفحه نشان مي‌دهد. من اگر بدانم اين بحثي كه الان دارم، مثلاً فرض كنيد كه فلان شخصيت هم پاي تلويزيون الان دارد مي‌بيند، ايمان داشته باشم، اين مهم است.

1- ايمان به حضور خداوند، عامل دوري از گناه

ايمان به حضور! ببين. گاهي آدم در خانه‌اش ده تا سرفه هم مي‌كند و از كسي عذرخواهي نمي‌كند. اما گاهي پشت دوربين تلويزيون مي‌گويد: اِهِن! فوري مي‌گويد: معذرت مي‌خواهم. چرا معذرت مي‌خواهي؟ چون خودت را در حضور مي‌داني. گاهي آدم پايش درد مي‌كند، افرادي نشسته‌اند، مي‌گويد: حاج آقا ببخشيد، من پايم درد مي‌كند، معذرت مي‌خواهم. پا دراز  كردن كه گناه نيست، اما چون ايشان حاضر است، به خاطر حضور او حيا مي‌كنيم و لذا با اينكه حرام نيست، كاري هم كه حرام نيست، فكر مي‌كنيم گناه است و معذرت خواهي مي‌كنيم.

علت اينكه امامان ما در دعاهايشان اينقدر معذرت خواهي مي‌كنند، چون خدا را حاضر مي‌بينند. كسي كه خدا را حاضر مي‌بيند، كاري را هم كه گناه نيست، خيال مي‌كند، يعني نگاهش، نگاه گناه است. نور آن‌ها چون زياد است، ريزها را هم مي‌بيند. ببينيد اگر در اين سالن مثلاً حالا فرض كنيد 500 متر است، در اين سالن 500 متري اگر با يك چراغ قوه آمدي، مي‌گوييم چه بود؟ مي‌گويد: چيزي نبود. چرا؟ چون چراغ قوه نورش كم است. با نور چراغ قوه فقط اگر بشكه‌اي باشد، كاميوني باشد، مي‌بينيم. گوني پر باشد مي‌بينيم. اما اگر پرژكتور و اگر نور زياد در اين سالن بود، حتي يك ته سيگار را هم مي‌بينيد! يك چوب كبريت را هم مي‌بينيد. يعني هر چه نور بيش‌تر باشد، ريزها بيش‌تر ديده مي‌شوند. نور ايمان امامان زياد است، و لذا كارهاي ريز هم ديده مي‌شوند. نور دين ما به اندازه چراغ قوه است، تا مي‌گوييم گناه! مي‌گويد مگر من آدم كشتم؟ مگر ما از ديوار كسي بالا رفتيم؟ يعني ما فقط كاميون و بشكه را مي‌بينيم. چون نور ايمانمان مثل نور چراغ قوه است، گناهان بزرگ را مي‌بينيم. اما هر چه نور بيش‌تر باشد، چيزهاي ريز را هم مي‌بيند. اين مهم است. امام حسين(ع) مي‌گويد: خدايا! از خوبي‌هايم هم استغفار مي‌كنم. ما از خلاف‌هايمان استغفار مي‌كنيم، امام حسين(ع) مي‌گويد: «الهي! مَن كانَ محاسِنُهُ معاصِي» خدايا محاسن يعني حسن، خوبي‌ها، من خوبي‌هايم هم بدي است. خوبي‌هايم هم بدي است. يعني يك كسي وقتي نگاه مي‌كند به پول‌هاي بانك مركزي، اصلاً قلكش هم فقر است. چون توجه به آن سرمايه، باعث مي‌شود كه… ولي كسي كه توجه به بانك مركزي ندارد، هي مي‌گويد: بابا! پر شد. اين قلكش پر شده است و مرتب بالا مي‌پرد. اين چون غافل از سرمايه است. چون از سرمايه غافل است، قلكش را مي‌بيند. اگر توجه به آن سرمايه كند، ديگر قلكش را نمي‌بيند. اينهايي كه چهار تا ذكر و ورد و نمي‌دانم چهار دفعه مي‌روند جمكران و بعد هم مي‌گويند: حاج آقا! ما رفتيم و امام زمان را نديديم. اول اينكه هيچ دليلي نداريم كه ما ببينيم. زيارت امام يك ارزش است. اما ما مأمور نيستيم برويم جمكران كه امام زمان را ببينيم. ما مأموريم كه به حرف امام زمان گوش بدهيم. امام زمان(ع) فرموده است زماني كه من غايب هستم، به مرجع تقليد مراجعه كن. مجتهد فقيه عادل بي‌هوس! خلاص! حرفش را گوش بده! اويس قرني پيغمبر را نديد. اما از بهترين ياران پيغمبر بود و آدم‌هايي هم بودند كه صبح تا شب پهلوي پيغمبر بودند، پيغمبر دلش از دست اينها خون بود. ما مأمور به ديدن نيستيم، ديدن ارزش است، كمال است. تازه آن‌هايي كه حضرت مهدي(ع) را مي‌بينند، امام اگر بخواهد مي‌بينند، نه اينكه بگويد: بله! من خدمت حضرت مي‌رسم! مگر اختيار با تو است كه خدمت امام زمان(ع) برسي؟

افرادي هستند كه ظرفيت كم است. دو ركعت نماز شب مي‌خواند، هي مي‌گويد من نماز حاجت هم خواندم، دعايم مستجاب نشد. خيلي نمازش را مهم مي‌داند. من دعا كردم، ولي مستجاب نشد. من حمد خواندم و مريض خوب نشد. اين حمدش نزد خودش خيلي مهم است. دعايش، جمكرانش، من افطاري دادم، من سال‌ها براي عاشورا و براي ابالفضل(ع) خرج مي‌دهم. ما اگر بزرگي بزرگان را ببينيم، اگر پول‌هاي بانك مركزي را ببينيم، ديگر قلكمان نزدمان سرمايه‌اي نيست.

2- خداوند، عليم، خبير، سميع، بصير و رقيب است

ايمان به حضور خدا! اعتقادي! ايمان به حضور خدا! («إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ») (فجر/14) («أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏») (علق/14) («يَرى») يعني خدا مي‌بيند. («بِالْمِرْصادِ» )يعني خدا در كمين است. («يَعْلَمْ» )خدا مي‌داند. («شاهدٌ» )خدا شاهد است. تمام اين تعبيرها، براي همين است. خدا مي‌بيند.  اينها ايمان به حضور خداست. اين يك مورد. خدا محيط است، احاطه دارد. خدا خبير است. خدا رقيب است. رقيب از («رَقَبَ») است. («رَقَبَ» )يعني گردن! رقيب يعني كسي كه… گاهي صندلي عقب تاكسي مي‌نشينيم، يك مرتبه تاكسي مي‌خورد به يك جايي، شما از صندلي عقب گردنت را اينطوري مي‌كني، اين را مي‌گويند رقيب! يعني گردنش را چنين مي‌كند كه ببيند چي شد. خداوند رقيب است. محيط است. محيط يعني احاطه دارد. يعني در مشتش است. خوب! عليم را نوشتم؟ يعلم را نوشتم خوب به جاي عليم! اين تعبيرات زياد در قرآن است. خبير و بصير است. سميع است. اينكه اين كلمات در قرآن تكرار شده است، الكي نيست. مي‌خواهد بگويد هر چه مردم ايمان داشته باشند كه در محضر خدا هستند، اين خودش قوي‌ترين عامل است براي اينكه انسان، عوامل بازدارنده از گناه است. اين يك مورد. حالا!

3- آگاهي پيامبر و معصومان از كارهاي مردم

دوم! ايمان به علم و آگاهي پيامبر! ما بايد بدانيم كه پيغمبر هم مي‌داند. چون قرآن مي‌فرمايد كه («إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِدا» )(احزاب/45) («إِنَّا أَرْسَلْناكَ» )‌يعني تو را فرستاديم، («شاهِدا» )اين آيه‌ي قرآن است. ما اگر يك كسي غيبت يك كسي را بكند، مي‌گويم: مي‌روم و به او مي‌گويم ها! اگر به او بگويي مي‌روم و به او مي‌گويم، خودمان را نگه مي‌داريم. بفهمد كه طرف مي‌فهمد. پيغمبر شاهد است. اين هم يك مورد! سوره‌ي احزاب آيه‌ي 45!(«شاهِداً» )

امام‌ها هم مي‌دانند. قرآن مي‌فرمايد كه… ايمان به علم ائمه‌ي اطهار(ع)! عرض كنم كه(«جَعَلْناكُم‏» )قرآن مي‌فرمايد كه قرار داديم شما را («أُمَّةً وَسَطا» )ما شما را امت وسط قرار داديم. («لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس‏») (بقره/143) اين آيه‌ي قرآن است. شما را امت وسط قرار داديم تا شاهد بر مردم باشيد. خوب اين امت ما كه نيستيم. چون شاهد دو تا چيز مي‌خواهد. بايد عادل باشد… شهداء يعني شاهدها، شاهدها هم دو تا شرط دارند: 1- علم 2- عدالت! خوب حالا ببينيم اين امت، اين امت، كه مي‌گويد امت، اين امت علم دارد؟ الان من و شما امت هستيم، مثلاً من مي‌دانم شما چه كرده‌اي؟ شما امت پيغمبر هستي، مي‌داني من چه كرده‌ام؟ ما كه علم نداريم، از همه گذشته، همه‌ي امت عادل هستند؟ پس معلوم مي‌شود و حديث داريم اينكه مي‌گويد: امت! همه‌ي امت نيستند. بعضي از امت هستند و بعد روايت داريم آن بعضي از امت، اهل بيت پيغمبر هستند. چون غير از اهل بيت پيغمبر، هم در عدالتشان شك داريم و هم در علمشان يقين داريم كه علم ندارند. حتي مراجع تقليد! الان مراجع تقليد مي‌دانند كه شما چه كرده‌ايد؟ غير از اهل بيت پيغمبر هيچ كس نمي‌داند. اين يك امتي بايد داشته باشيم… ببينيد آقا! در قرآن يك آيه داريم مي‌گويد: امتي شاهد بر مردم هستند. ببينيد شما كلمات را مي‌فهميد. امت را كه مي‌فهميد يعني چه! چون در فارسي هم مي‌گوييم: فلان امت. وسط هم مي‌فهميد يعني چه! شهداء هم يعني شاهد!  ناس را هم مي‌شناسيد يعني مردم! مي‌گويد شما را امت وسط قرار دادم تا شاهد بر مردم باشيد. پس در قرآن يك آيه داريم، كه مي‌گويد شما امت وسط هستيد، من تقاضا مي‌كنم اين را به خصوص اهل سنت اين آيه را عنايت كنند. چون اهل سنت، نظرشان اين است كه اين امت، همه‌ي امت هستند. و وسط را معناي ديگر معنا مي‌كنند. بنده به دليل روايات اينطور مي‌خواهم معنا كنم.  قرآن مي‌فرمايد كه شما را امت وسط قرار داديم تا شاهد مردم باشيد. آيه‌ي قرآن است و بين شيعه و سني هم فرقي نيست. فقط ما حرفمان اين است كه شاهد بايد بداند و يا نبايد بداند؟ بايد بداند. نداند كه شهادت نمي‌دهد. شاهد بايد عادل باشد يا نباشد؟ چه كسي از امت را شما سراغ داريد كه هم عادل باشد و هم همه‌ي كارهاي مردم را بداند؟ من و شما، مراجع تقليد، علماء، پروفسورها، اساتيد دانشگاه، چه كسي را سراغ داريد كه اعمال مردم را بداند؟ اينكه خدا مي‌گوييد شاهد بر اعمال مردم هستيد، بايد يك افرادي در امت باشند، كه اينها همه‌ي كارها زير نظرشان باشد و عادل هم باشند. روايات مي‌گويد كه آن آدم‌ها فقط اهل بيت هستند. تمام شد و رفت. شما مي‌گويي: نه! بسيار خوب، نه! چه كسي را مي‌گويي؟ بالاترين علماي امت، شاهد هستند؟ يعني الان مثلاً مراجع تقليد، اساتيد دانشگاه مي‌دانند من چه كرده‌ام؟ من مي‌دانم شما چه كرده‌ايد؟ شما مي‌دانيد او چه كرده است؟ اينكه مي‌گويد: «شاهداً» شاهد و شرط شاهد اين است كه بداند و عادل باشد و اين دو شرط جز در اهل بيت(ع) نيست. البته غير از اهل بيت عادل هستند، اما عالم نيستند. عالم به كارهاي ما نيستند.

ديگر چه؟ ملائكه! ملائكه هم مي‌دانند. قرآن مي‌فرمايد كه: («وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيد») (ق/21) هر انساني كه روز قيامت مي‌آيد، يك كسي هولش مي‌دهد و يك فرشته اين را جلو مي‌راند، يكي هم شهادت مي‌دهد. («شاهدٌ» «سائِقٌ») سوق مي‌دهد («وَ شَهيد» )فرشته‌ها هم مي‌دانند.

4- آگاهي انسان از گذشته و حال خود

ديگر كه؟ خودمان هم مي‌دانيم كه چه كرده‌ايم. قرآن مي‌فرمايد كه («شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا») (انعام/130) روز قيامت مي‌گويند آقا ما خودمان مي‌دانيم كه چه كرده‌ايم. آيه‌ي ديگر مي‌گويد: («شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِم‏»)  (انعام/130) مي‌گويند مي‌فهميم كه چه كرديم. قرآن مي‌گويد كه («اقْرَأْ كِتابَك‏»)‌ (اسراء/14) روز قيامت به افرادي مي‌گويند كه پرونده‌ات را بخوان. («وَ وُضِعَ الْكِتاب» )(كهف/49) يك كتابي باز مي‌شود. انبياء و همه مي‌آيند و مي‌گويند خوب! ‏(«اقْرَأْ» )به هر كسي مي‌گويند كه («اقْرَأْ كِتابَك‏» )پرونده‌ات را بخوان. بعد مي‌گويند خودت بگو كه چه كار با تو كنيم؟ («كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا») (اسراء/14) خودت بگو چه كار با تو كنيم؟ خودت بگو چه كنيم. اين مهم است.

عرض كنم به حضور شما كه وجدان! قرآن مي‌گويد: («بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ») (قيامت/14) («وَ لَوْ أَلْقَى‏ مَعَاذِيرَهُ‏» )(قيامت/15) گرچه كارت را توجيه بكني، اما خودت هم مي‌داني خلاف است. امام رضا(ع) فرمود: كاري بكنيد كه در نماز جمعه بتوانيد بگوييد. هر كاري مي‌كنيد اين سفره… من رفتم خانه‌ي يك كسي مهماني خيلي سفره‌اش سلطنتي بود. گفتم شما اگر فيلم اين سفره را در خيابان نشان بدهند، خيس عرق نمي‌شوي؟ گفت: چرا! گفتم: پس اين سفره را نينداز. اگر يك سفره‌اي كه در نماز جمعه نتواني بگويي اين سفره را در خانه‌ات نبايد بيندازي! در قرآن يك آيه داريم كه در روز قيامت نامه اعمال را مي‌گويند: («هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَه‏») (حاقه/19) بياييد و نامه‌ي من را بخوانيد. همينطور كساني در قيامت مي‌توانند بيايند و بگويند كتاب من را بخوانيد كه در دنيا هم بگويند بياييد و پرونده من را بخوانيد. كساني كه در دنيا مي‌ترسند كه پرونده‌شان خوانده شود، پيداست آنجا هم پرونده‌شان دست راستشان نيست. («هاؤُمُ» )يعني بدويد و بياييد. («اقْرَؤُا») قرائت كنيد. («كِتابِيَه») بياييد و بدويد و نامه‌ي من را بخوانيد. كساني در قيامت نامه‌ي عملشان دست راستشان است، به مردم مي‌گويند بياييد و بخوانيد، كه اينجا هم مي‌گويند بازرس بفرست، ببيند. بازرس بفرست كه كار من را ببيند. اگر كاري مي‌كنيم كه اگر بازرس فرستاديد، رنگمان مي‌پرد پيداست كه كارمان درست نيست.

عوامل بازدارنده از گناه! ايمان داشته باشيم، ول نيستيم، رها نيستيم. آن خدايي كه مي‌داند چشم ما نياز به حفاظت دارد، پنج رقم حفاظت براي چشم ما گذاشته است، چشم را گذاشته است داخل! در كوچه‌ي بن بست، كه اگر مشت هم خورد، چشم آسيب نبيند. بعد هم چون چشممان از پي است، با آب نمك قاطي كرده است. چون پي بايد با آب نمك قاطي شود. دم در هم يك مژه گذاشته است. در ميان همه‌ي عضوها غلاف هم گذاشته است، پلك! پشت بام چشم هم ابروي سياه گذاشته است كه نور مستقيم به ابرو نخورد، و اين ابروي مشكي جلوي فشار نور را بگيرد. خطور پيشاني‌مان را هم طوري طراحي كرده است كه هر كس هر كاري مي‌كند و وقتي عرق مي‌كند، عرق‌هايش از اين طرف بيايد. يعني كسي عرقش در چشمش نريزد. آن خدايي كه براي چشم ما پنج رقم محافظ گذاشته است، آن وقت براي خود شما محافظ نگذاشته است؟ چشم شما محافظ مي‌خواهد، خود شما محافظ نمي‌خواهيد؟

رفته بوديم كره‌ي شمالي، ما را بردند بازديد از يك جايي! يك عكس خيلي قشنگ بود، اين مترجم هم… خوب كمونيست هستند، كره‌ي شمالي همه كمونيست هستند ديگر! 20 ميليون و همه كمونيست. به اين مترجم گفتم اين عكسه خودش درست شده است؟ گفت: نه! اين نقاش ماهر دارد. گفتم: عكسه مهم‌تر است يا خود خروس؟ گفت: خوب خود خروس! گفتم: چطور شما معتقديد كه عكس خروس نقاش مي‌خواهد، خود خروس خدا نمي‌خواهد؟ گفت از اين حرف‌ها شما نزنيد. گفتيم: باشد! ولي بفهم كه نمي‌فهمي! عكس كه جان ندارد، نقاش مي‌خواهد. آن وقت خود خروس نقاش نمي‌خواهد؟ براي چشم ما حفاظت هست، براي خودمان حفاظت نيست؟

5- نظام هستي بر پايه حساب و كتاب دقيق

خيلي هستي حساب و كتاب دارد. خيلي هستي حساب و كتاب دارد. يك فرمول‌هاي دقيقي هست كه يك جا يك ذره جابجا شود، همه چيز بهم مي‌خورد. همه چيز بهم مي‌خورد. («الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ») (الرحمن/5) آيه‌ي قرآن است. خورشيد و قمر… شما مي‌گويي سال چه زمان تحويل مي‌شود، يعني چه؟ يعني حركت كره‌ي زمين به دور خورشيد در اين ثانيه سال تحويل مي‌شود. آن وقت شما اين كره‌ي بزرگ در فضاي بزرگ، دور خورشيد بزرگ مي‌گردد، ثانيه‌اش را مي‌گويي، چطور بدون راننده و بدون تدبير اين دقت را مي‌كني؟ شما حاضري كه به يك راننده بگويي كه آقاي راننده ماشين درجه‌ي يك، جاده‌ي درجه‌ي يك، در فلان ثانيه از كرمانشاه برو همدان! برو سنندج! مي‌گويد: نه! نه! بگويي: نه! اصلاً جاده را خلوت مي‌كنيم. پليس راه و گردان جلو و عقب هم مي‌گذاريم كه ديگر هيچ كس در جاده نباشد. تمام موانع را برطرف مي‌كنيم، اين مقدار كيلومتر را شما بدون ثانيه برو! هيچ راننده‌ي درجه‌ي يك و پايه‌ي يك و هيچ ماشين درجه‌ي يك جرأت نمي‌‌كند كه بگويد من در فلان ثانيه به سنندج يا همدان مي‌رسم. آن وقت چرخ كوچك با داشتن راننده جرأت نمي‌كنيد كه قول بدهيد. چطور كره‌ي بزرگ دور مسافت بزرگ، شما روي آن قول ثانيه مي‌دهيد، بدون راننده؟ بايد ايمان داشته باشيم كه خدا ما را مي‌بيند. ايمان داشته باشيم كه ملائكه ما را مي‌بينند. خود ما شاهد هستيم. عمل ما حاضر است. قرآن مي‌فرمايد: («وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرًا») (كهف/49) اصلاً عملش حاضر است. عملش حاضر است. يك بار، دوبار مي‌شود توجيه كرد. باقي‌اش را كه نمي‌شود. عمل حاضر است. در دنيا شما بنزين در ماشين مي‌زنيد، يك مسافتي را مي‌روي و بنزين تمام مي‌شود. يعني اين بنزين كه ديدني است، تبديل به انرژي مي‌شود كه ديدني نيست. حالا اگر گفتند همان خدايي كه در اينجا جسم را به انرژي تبديل مي‌كند، غذا كه مي‌خوري جسم است، نان جسم است، تبديل مي‌شود به دوديدن! چطور اينجا نان انرژي مي‌شود، حالا اگر يك قدرتي گفت، همان قدرت گفت: من همان انرژي را نانش مي‌كنم، يعني مثلاً ده كيلومتر دويدي، غذا هضم شده است، حالا من اين انرژي‌ها را دومرتبه متمركز مي‌كنم، و تبديل به نان مي‌كنم. همان قدرتي كه اينجا نان را تبديل به انرژي كرد، مي‌تواند انرژي را نان كند. عمل حاضر است. تجسم عمل! («وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرًا» )

6- شهادت اعضاي بدن در قيامت

اعضاي بدن شهادت مي‌دهند. دست شهادت مي‌دهد. و لذا قرآن مي‌گويد كه («تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِم وَ أَرْجُلُهُمْ‏» )(نور/24) اصلاً پا حرف مي‌زند، دست حرف مي‌زند. گاهي هم قرآن مي‌گويد روز قيامت انسان به دستش اعتراض مي‌كند، مي‌گويد: («لِمَ شَهِدْتُم‏») (فصلت/21) خفه‌ شو! چرا شهادت مي‌دهي عليه من؟ مي‌گويد دست خودم نيست. («أَنْطَقَنَا اللَّه‏» )(فصلت/21) چطور با اين گوشت در دنيا حرف زدي؟ همان قدرتي كه اين گوشت را… شما با پي مي‌بينيد، چشم ما از پي است، با پي مي‌بيني، با گوشت حرف مي‌زنيم و با استخوان مي‌شنويم، همان قدرتي كه با استخوان شنوايي و با گوشت گويايي و با پي بينايي را درست مي‌كند، اينجا خدا ما را به زبان آورده است.

مكان! («بسم الله الرحمن الرحيم»). («إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها») (زلزال/1) خوب اين آيه را كه ايراني‌ها حفظ هستند، با هم بخوانيم، آخرهاي ماه رمضان است، يك آيه بيش‌تر بخوانيم. با هم همه بخوانيم. («بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏. إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالهََا)(1) (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا)(2) (وَ قَالَ الْانسَانُ مَا لهََا)(3) (يَوْمَئذٍ تحَُدِّثُ أَخْبَارَهَا)(4) (بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى‏ لَهَا)(5)(») (زلزال) حالا! خدا حفظ كند آقاي حسان را، اين سوره‌ي زلزله را به شعر درآورده است. مي‌گويد كه:

اين زمين در آن زمان پربلا  *** ناگهان چون (زُلْزِلَتِ زِلْزَالهََا)

از درونش (أَخْرَجَتِ أَثْقَالَهَا) *** با تعجب (قَالَ الْانسَانُ مَا لهََا)

مردگان خيزند برپا كلّهم  *** تا همه مردم (يُرَوْاْ أَعْمَلَهُم‏)

هر كه آرد َ (ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ‏) *** يا كه آرد (ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ)

آن زمان خورشيد تابان (كُوِّرَت‏ (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت‏))  ***  كوه‌هاي سخت و سنگين(سُيِّرَت‏ (وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَت‏))

آب‌ها در كام دريا(سُجِّرَت)‏  *** آتش دوزخ به شدت (سُعِّرَت)

چون در آن هنگام جنت أُزْلِفَتْ  *** خود بداند هر كسي ما (أَحْضَرَت‏)

آن وقت اين («يَوْمَئذٍ تحَُدِّثُ أَخْبَارَهَا» )يعني زمين شهادت مي‌دهد كه اين آقا روي من چه كرد؟ پس خلاصه جاي خلوتي نيست. ايمان داشته باشيم به حضور خدا، به آگاهي پيغمبر، به آگاهي اهل بيت، به آگاهي فرشته، به آگاهي وجدان، به شهادت اعضاء، به آگاهي زمان… يك حديث هم داريم كه هر روزي مي‌گويد: «أَنَا يَوْمٌ جَدِيد» من امرزو روز نويي هستم. «وَ أَنَا عَلَيْكَ شَهِيد» (وسائل‏الشيعة/ج7/ص71) من شاهد كار شما هستم. يعني زمان و زمين شهادت مي‌دهند. خلاصه ما زير دوربين‌هاي مخفي هستيم. ايمان به اين جهت خيلي مهم است. با توجه به اين ديگر ما نمي‌توانيم غافل باشيم.

7- غفلت، عامل ذلت و سقوط انسان

در قرآن چند مورد توبيخ تند است، برايتان بگويم. يك جا توبيخ مي‌كند و مي‌گويد: («أُولئِكَ كَالْأَنْعام‏») (اعراف/179) مثل چهارپا هستند. بعضي آدم‌ها مثل چهارپا هستند، مثل گاو هستند. بعضي آيه‌ها مي‌گويد كه («كَمَثَلِ الْحِمار»)‌ (جمعه/5) («الْحِمار»‌ )يعني مثل الاغ هستند. بعضي نااهل‌ها را تشبيه مي‌كند («كَمَثَلِ الْكَلْبِ») (اعراف/176) مثل سگ هستند. بعضي آدم‌هاي نااهل را مي‌گويد: («كَالْحِجارَةِ») (بقره/74) مثل سنگ هستند. ولي يك چيزي در قرآن است چون آن چهار مورد قابل تحمل است چون الاغ بالاخره بار مي‌برد، گاو لااقل شير مي‌دهد، سگ حفاظت مي‌كند از خانه! نمي‌دانم سنگ («كَالْحِجارَةِ» )سنگ براي بنايي خوب است. يك چيز در قرآن است كه خيلي بد است. يعني خيلي تند است، بد است يعني تند است. مي‌گويد كه اينها مثل چهارپا هستند، بعد مي‌گويد: («بَلْ هُمْ أَضَلُّ» )از چهارپا بدتر هستند. مي‌گويد: از چهارپا بدتر ديگر كه هستند! مي‌گويد: («أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون‏») (اعراف/179) غافل هستند. يعني اگر كسي غافل باشد، خيلي خطرناك است. گاهي انسان بنشيند، شب به شب كه مي‌خواهد بخوابد، بنشيند و ببيند كه چه كرده، صبح تا حالا ما چه كرده‌ايم؟ 24 ساعت از عمرمان رفت. در اين 24 ساعت چه كرديم. چند تا كار مفيد انجام داديم؟ چند كلمه حرف زديم و چند كلمه حرف‌هايش خداپسند بود. چند تا نگاه كرديم، چند تا را امضاء كرديم، چقدر پول خرج كرديم؟ كجا رفتيم؟ كجا آمديم؟ يك مقدار خودمان را ارزيابي كنيم. قرآن مي‌گويد افرادي كه خودشان را ارزيابي نمي‌كنند، مي‌ميرند، («فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد») (ق/22) چشم‌هايشان آهن مي‌شود. چنين مي‌شود. يعني يك مرتبه جا مي‌خوردند. چون مي‌داند. خودمان را ارزيابي كنيم. غافل نباشيم. ماه رمضان ماهي است كه انسان مي‌تواند تمرين كند.

بچه بودم به مرحوم پدرم… خدا همه‌ي اموات را بيامرزد گفتم: آقا مي‌خواهم بروم چراغاني! گفت: اين لامپ را ببين! گفتم: خوب ديدم! گفت: آنجا هم صدتا مثل اين است. ماه رمضان ديديد سيگار نكشيديد، باقي روزها هم نكشيد. ماه رمضان ديديد مقداري قرآن خوانديد، باقي روزها هم يك دو سه آيه قرآن بخوانيد. ديديد با ماه رمضان خيلي كارها را مي‌شود مثلاً افطاري‌ها، نمي‌دانم كمك به مردم، يك شرايطي ماه رمضان پيش مي‌آيد خوب باقي‌اش هم همينطور! اين لامپ را مي‌بيني؟ خوب آن يازده تا لامپ هم مثل اين لامپ. از ماه رمضان بايد يك خط يعني يك تابلو درست كنيم براي طول سالمان! رمضان نمونه است. هر يك از ما مي‌توانيم نمونه باشيم. ماه رمضان مردم با دست، به خانم خودشان، به مرد خودشان، همسر به هسمر دست دراز نمي‌كند، مي‌گويد روزه هستم.

8- ماه رمضان، ماه تمرين دروي از گناه

خوب اگر ماه رمضان به حلال خودت دست درازي نكردي، خوب باقي ماه‌ها هم مي‌شود به حرام دست درازي نكني! من در ماه رمضان تمرين دارم. به حلال خودم دست دراز نكردم پس به حرام هم مي‌شود دست دراز نكرد. خيلي‌ها مي‌گويند: بگو دهان روزه هستم و نمي‌خواهم حرف زشت بزنم. خوب پس باقي وقت‌ها هم مي‌شود حرف زشت نزد! اجمالاً از اين ماه رمضان بايد يك الگو بگيريم. يك… ماه رمضان مسجد رفتيم، خوب بعد ماه رمضان هم مسجد برويم. چرا فقط ماه رمضان مسجدها شلوغ باشد؟ خيلي كارها راما مي‌توانيم بيش از اينكه هستيم، باشيم. قرآن مي‌گويد: درجا نزنيد. («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا») (نساء/136) آيه‌ي قرآن است. («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» )تو كه مؤمن هستي، يك قدم جلوتر برو! روز به روز ما بايد رشد كنيم. («زِدْني‏ عِلْماً») (طه/114) يعني روز به روز باسوادتر شويم.  («زادَهُمْ هُدى‏») (محمد/17) روز به روز هدايتمان بيش‌تر باشد. «بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَان» (صحيفه/ص92) ايمان من را روز به روز بيش‌تر كن! ما درجا نبايد بزنيم.

خدايا! روز قيامت («تُبْلَى السَّرائِر») (طارق/9) پرونده‌ها كنار مي‌رود، سه رقم كتاب در قيامت داريم. هر انساني يك كتاب دارد، («طائِرَهُ في‏ عُنُقِه‏») (اسراء/13) لوحش گردنش است. يكي هم («كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا») (جاثيه/28) هر امتي هم يك كتاب دارد. يكي هم كل انسان يك كتاب دارد. («وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏») (تكوير/10) قرآن مي‌گويد پرونده‌ها باز مي‌شود، بعد انسان مي‌بيند كه اوه اوه اوه همه چيز را نوشته‌اند، مي‌گويد: («ما لِهذَا الْكِتاب‏») (كهف/49) اين چه كتابي است؟ («لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها») (كهف/49) ريز و درشت را ثبت كرده است. ما بدانيم كه زير نظر هستيم.

خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد تمام لغزش‌هاي ما را ببخش و بيامرز! همينطور كه ماه رمضان از ما جدا مي‌شود، ما از گناهان جدا شويم. ايماني به ما ذخيره بده كه از اين به بعد وقت گناه عامل بازدارنده ما باشد. كساني كه سال‌هاي قبل بودند و نيستند همه‌شان را ببخش! همه‌ي مشكلات را حل بفرما!

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2031
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست