نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2039
1- ارزش کارها، به جلب رضایت خداوند 2- دعا برای پایداری بر راه مستقیم 3- عوامل دوری از اخلاص در کارها 4- عذرخواهی از خداوند، در دنیا، نه آخرت 5- پیروی از خواستههای نابجای مردم 6- برنامهریزی دشمنان برای انحراف جوانان 7- نقش دوستان بد در انحراف انسان 8- محاسبات نادرست در ارتباطات اجتماعی
موضوع: عوامل دور شدن از راه خدا تاريخ پخش: 09/04/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
این چهارم یا پنجمین جلسهای است که ما درمورد اخلاص میخواهیم صحبت کنیم. کسی به ذهنش نیاید، چرا طول کشید؟ خدا طولش داده است. همینطور قرآن را که ورق میزنی، میآید… «فی الله، فی رضوان الله، ابتغاء مرضات الله، فی سبیل الله، تقوم لله، جاهدو فینا» قرآن تقریباً مملوء از این است که خط را گم نکنید. چون ارزش ما به همان انتخاب خط است. ما در شکم که جلو نیستیم. گاو در شکم از ما جلوتر است. گاو بیشتر میخورد، راحتتر میخورد. پوست کندن و سرخ کردن و ظرف شویی و مسمومیت غذایی هم ندارد. در شهوت هم جلو نیستیم. چون خروس و مرغ روزی چند بار جفت میشوند، راحت راحت بدون دفتر ازدواج و عقد و مهریه و خانه خالی و ترس و لرز و حراست و حفاظت و دوربین … در شهوت زنده باد خروس! در شکم زنده باد گاو! در آدمها بیاییم.
1- ارزش کارها، به جلب رضایت خداوند
در آدمها هم که همه مردم میجنبند. کاری، کسبی، مدیریتی، سیاستی، همه دارند در دنیا یک جایی، یکی نانوا است. یکی نجار است. یکی مکانیک است، مهندس است، دکتر است. همه دارند همینطور… هنر ما به این است که این جنب و جوشها در چه مسیری است. هنر این است. ساعتها که همه ساعت است. منتهی ساعتی ارزش دارد که دقیق باشد، ظریف باشد، سبک باشد، این وگرنه صرف اینکه یک ساعت یک عقربک دارد که خوب ممکن است جلو بیافتد، عقب بیافتد، خراب شود، هنر ما این است که دقیقاً عقربک ما رو به خدا باشد. مینشینیم برای خدا بنشینیم. غذا میخوریم نگوییم: چون خوشمزه است خوردم. بگویم: من این غذا را بخورم، دو ساعت بیشتر کار میکنم. یک ساعت بیشتر مطالعه میکنم. این غذا را خانه ببرم خانم من راضیتر است، خانم من راضی باشد، بچههای من راضی باشند، خدا راضی است. وگرنه چیز خوشمزه را که… خیلی کار ظریف و دقیق است. آدم هم خودش متوجه نیست. فکر میکند کارش برای خداست بعد هم فکر میکند نه هوس بود. این هم خیلی تکرار میکنم به خاطر اهمیت کار است که تکرار میکنم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) سه گروه را زیاد مکه میبرند. آخوند و آشپز و دکتر، چون هر کاروانی یک آشپز میخواهد و یک آخوند میخواهد و یک دکتر… من هم جزء آخوندهایی بودم که مرتب مکه میبردند. یک سال گفتیم: تو هرسال برای خودت میروی، یک سال به نیابت از امام زمان برو. گفتیم: اگر به قصد امام زمان میخواهی مکه بروی، پس یک خورده مطالعه کن، آیات و روایت حج، با بصیرت مثلاً نزد خودمان حساب میکردیم. خوب یک خورده کارهای علمی و مقدماتی را انجام دادیم، در پلههای هواپیما یک مرتبه به دلم برات شد، که آقای قرائتی اگر خود امام زمان بیاید بگوید: من نایب نمیخواهم. من خودم مکه میروم. تو به جای مکه در این روستا برو و برای مردم روستا حدیث بخوان. حاضر هستی از مکه به روستا بروی؟ در پلهها فکر کردم گفتم: نه میخواهم مکه بروم. پس هوس است. برو ولی پای امام زمان حساب نکن. یعنی گاهی وقتها آدم خیلی هم که فکر میکند، سبوح قدوس، آیات حج را دیدم. روایات حج را دیدم، غسل توبه کردم، رد مظالم کردم، خمس دادم، خوب که کارهایش را میکند، میبیند هوس است. دلیلش این است که اگر بگویند: به جای این عمره پسرت را داماد کن. اصلاً عمره میرود و پسرش هم هر کاری کرد، کرد. این پیداست کار به وظیفه ندارد، این میخواهد عمره برود. فکر میکند عمره هم گردو است. میگوید: هفت بار عمره رفتم. سیزده بار مشهد رفتم. چهارده بار کربلا رفتم. گردو که نیست میشماری. گاهی انسان یک برادر دارد، مثل ابالفضل با وفا است. گاهی یازده برادر دارد مثل یوسف بیوفا است. برادر که کیلویی نیست که هشت تا دارم یا پانزده تا دارم. پول گاهی یک پول کمی است ولی برکت دارد. گاهی پول زیادی است… خیلی انتخاب راه دقیق است. اگر دقیق نبود، برای هر مسلمانی واجب نبود که روزی ده بار بگوید: «اهدنا الصراط المستقیم».
2- دعا برای پایداری بر راه مستقیم
پیغمبر ما بیست بار میگفت. یعنی ما اگر ده بار میگوییم، پیغمبر ما بیست بار میگفت. چون نماز شب بر پیغمبر واجب است. نماز شب هم یازده رکعت است. هر رکعتی «اهدناالصراط المستقیم» دارد. یعنی ما روزی ده بار میگوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» پیغمبر بیست بار میگفت: «اهدنا الصراط المستقیم». یعنی چه؟ یعنی راه خیلی ظریف است. اصلاً ما حرم هم که میآییم، باز در حرم هم دنبال دلمان هستیم. میگوییم: زیارت به دلم نچسبید. میگوییم: چرا؟ میگوید: دستم به ضریح نرسید. میگوییم: امام رضا که در ضریح نیست که دستت به امام رضا برسد، فشار هم لازم نیست. شما خلوت بود ضریح را ببوس. خلوت نبود دو متر عقبتر برو. پنج متر عقبتر برو. ما داشتیم بعضی از علما میآمدند همین فلکه آب، گنبد را میدیدند و سلام میکردند و برمیگشتند. بعد در صحن میآمدند، سلام میکردند و برمیگشتند. امام رضا هم زوارهای رنگارنگی دارد. یک مشت زوار ترک آمده بودند. چقدر اینها با معرفت بودند. یکی از علمای مشهد برای من میگفت. میگفت: از یکی از شهرهای آذربایجان زوارها آمدند و این به زبان ترکی گفت: ما هرچه بگوییم: معلوم نیست. صلاح ما هست یا نه. یا امام رضا خودت دعا کن، ما آمین میگوییم. هر چند ثانیه یکبار ما آمین میگوییم. این در ثانیهها که ما حرف نمیزنیم. هرچه میخواهی تو دعا کن. چون ما نمیدانیم چه بخواهیم. ما گاهی میگوییم: خدایا پسری به من بده! ممکن است دختر بهتر باشد. به تو چه! دختر بده، ممکن است پسر بهتر باشد. این شغل، این خانه، این مسکن، این ازدواج، نمیدانیم. پس یا امام رضا دعایش را هم خودت بکن. میگفت: همه این همشهریها ایستادند و چنین میکرد. یعنی وقتش شد… آمین! دیگر ساکت میشدند. دیدیم اینها همه ساکت هستند. گفت: دعا را هم به امام رضا گفتم: خودت بکن. اینطور میکردند… آمین! آمین! ما دعای اینطوری ندیده بودیم. این بالاترین درجه معرفت است. این اوج عرفان است. «اوّل العلم معرفة الجبّار و آخر العلم تفويض الامر الي اللّه» آخرین درجه علم این است که انسان همه را به خدا واگذار کند. از خدا راه مستقیم بخواهیم. در کتابها هم نیست. خیلی وقتها آدم از صبح تا شب مطالعه میکند و آخر هم کج میرود. پژوهش و تحقیق میکند ولی کج میرود.
3- عوامل دوری از اخلاص در کارها
بحث اخلاص است و اینکه خط را گم نکنیم. بسم الله الرحمن الرحیم، چرا ما از خدا جدا میشویم؟ دلایلش را گفتیم. تعصب بود، کینه بود، خودبینی بود، اصالت العنوان، اصالت القیافه، اصالت العلمیه، آرزوها، اینها را شبهای قبل گفتیم. بحث امشب این است. گاهی ما سراغ غیر خدا میرویم، روی جهل و نادانی است. نمیفهمیم. مثل یک بچه، خانه دوستانت رفتی؟ یک آدامس برمیداری، به بچه کوچولو صاحبخانه میدهی. صاحبخانه رفته مثلاً چای بیاورد. بچه صاحبخانه کوچک است و نشسته است. یک شکلات برمیداری و به بچه صاحبخانه میدهی. میگویی: تو مرا بیشتر دوست داری یا بابا را؟ او هم میگوید: تو را. یعنی بچه صاحبخانه از شکلات پدرش میگیرد و به مهمان میگوید: من تو را بیش از بابا دوست دارم. نمیفهمد. شما به یک بچه سه ساله بگو: عروس میخواهی یا بستنی؟ میگوید: بستنی! نمیداند عروس چیست. این بیست و دو سالش که شود تازه میفهمد عروس چیست. لب دبیرستان میایستد دو ساعت برای اینکه یک نگاه کند. افرادی هستند نمیفهمند با چه کسی معامله میکنند. چه دادند و چه چیزی گرفتند؟ دنبال چه کسی رفتند؟ قرآن میگوید: روز قیامت افرادی میگویند: (إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ) (ابراهیم /21) قاری: «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» روز قیامت افرادی به پادشاهها و رئیس جمهورها، نمایندگان مجلس، وکیل، وزیر، ستادهای انتخاباتی، اینهایی که جاویدشاه میگفتند، میگویند: بابا! «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً» ما تابع شما بودیم. ما بله قربانگوی شما بودیم. ما در کاشان میگوییم: بادمجان دور قاب چین! یعنی تشریفات! ما زنده باد… دینمان را به شما فروختیم. حالا شما روز قیامت میتوانید به درد ما بخورید؟ میگوید: ابدا! ما خودمان آنجا گیر هستیم. آدم بفهمد که اینکه عقبش میرود و دین فروشی میکند، همه نخها در روز قیامت پاره میشود. بگذارید چند تا از نخها را بگویم. روز قیامت نسبها و فامیلها قیچی میشود. (فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ) (مؤمنون /101) انساب، نسبتها قیچی میشود. روز قیامت همه اسباب قیچی میشود. (تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ) (بقره /166) روز قیامت مال و اولاد هیچی به درد نمیخورد. (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون) (شعرا /88) روز قیامت دوست به دوست، دوست از دوست سؤال میکند. دوستهای داغ! حمام یعنی آب داغ، حمیم یعنی رفیق داغ! (لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً) (معارج /10) یعنی رفیق داغ از رفیق داغ احوال نمیپرسد. «لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً» دوست به درد دوست نمیخورد. روز قیامت انسان، (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه) (عبس /34) روز قیامت آدم از برادرش هم فرار میکند. یکی یکی بگو… (وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ) (عبس /35) از مادرش فرار میکند. از پدرش فرار میکند. (وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ) (عبس /36) از همسرش فرار میکند. روز قیامت همه از هم فرار میکنند. مثل یکجایی که زلزله میشود، اصلاً همه فرار میکنند. کاری ندارد پایش را کجا گذاشت. از چه پرید و چه چیزی را جا گذاشت. میخواهد فرار کند، الآن سقف پایین میآید. آیه داریم روز قیامت به قدری سخت است که گویا مردم مست هستند. بعد میگوید: شراب نخوردند. از بس گیج هستند، مست هستند. قاری: (وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى) (حج /2) مست هستند، مست میبینی ولی مست نیستند. عذاب خدا شدید است. «وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ»
4- عذرخواهی از خداوند، در دنیا، نه آخرت
روز قیامت معذرتخواهی فایده ندارد. (لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ) (غافر /52) این برای کسانی است که اجازه معذرتخواهی بدهند. اصلاً یگ عده اجازه نمیدهند معذرتخواهی کنند. ظاهراً در قیامت دو گروه هستند. یک گروه را میگوید: اجازه بده عذرخواهی کنیم. میگوید: اجازه نمیدهیم. اصلاً اجازه عذرخواهی نمیدهند. (وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُون) (مرسلات /36) به بعضیها اجازه عذرخواهی نمیدهند، به بعضیها که عذرخواهی میکنند، میگوید: عذرخواهی کردی؟«لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ» عذرخواهی شما فایده ندارد. ما اگر بنشینیم حساب اینها را کنیم، میبینیم یک عمری است داریم، بخشی که در بچگی بود رفت، بخشی در بیسوادی بود. حالا که به یکجایی رسیدیم، عقل و حافظه داریم، این دو سه روز یک کاری که میکنیم برای خدا بکنیم. با من هست، ضد من هست. طرفدار شوهر است، طرفدار زن است. بچهها با پدرشان هستند. بچهها با مادرشان هستند. مگر لشگرکشی است. ما این کلمهها را در خانهها شنیدیم. مادر میگوید: بچهها با پدرشان هستند. پدر میگوید: بچهها با مادرشان هستند. انگار در خانه دارند لشگرکشی میکنند. با یعنی چه؟ با پدر، با مادر، جهل و نادانی باعث میشود ما خدا را رها کنیم و سراغ غیر خدا برویم.
5- پیروی از خواستههای نابجای مردم
یازدهمین چیزی که ما را از خدا دور میکند، ببینیم مردم چه میگویند؟ مد! قرآن میگوید: پیغمبر (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ) (انعام /116) پیغمبر اگر خواسته باشی ببینی مردم چه میگویند؟ تو را گمراه میکنند. مردم هرچه بگویند، قضاوت خودشان است. همه مردم را نمیشود راضی کرد. اکثر همه چی میگویند. بگویند! از تنهایی نترسید. حضرت امیر میفرماید: «لا تَسْتَوحِشُوا فى طَريق الْهُدى لِقِلَّةِ اهْلِهِ» (نهجالبلاغه/خطبه201) در راه حق، اگر دیدید جمعیت ندارید، نترسید. حضرت امیر میفرماید: اگر یک کار حقی است انجام دهید، کاری نداشته باش که مردم چه خواهند گفت؟ مردم هرچه میخواهند بگویند. گاهی ما که خط خدا را رها میکنیم، میخواهیم طبق روز باشیم. میخواهیم مردم ما را بپسندند. میخواهند مردم ما را بپسندند، میخواهند نپسندند. مردم چه کاری میتوانند بکنند؟ بارها من این مثل را برای خودم زدم. من یک آدم مشهوری در تلویزیون هستم. الآن بگویند: قرائتی سکته کرد! آنهایی که پای تلویزیون ما مینشینند، فقط یکبار خواهند گفت: اِ… یعنی سیو چهار، پنج سال است حرف میزنیم، یکبار خواهند گفت: اِ… ممکن است شما که تازه پای سخنرانی من هستید، دو بار بگویید، قرائتی مرد! اِ… اِ… دوبار بگویید. آنهایی که خیلی سال است با ما رفیق هستند، ممکن است سه بار بگویند: قرائتی مرد! اِ… اِ… اِ… این خلاصه مرگ یک آدم مشهور است. میخواهید چه کنید؟ مردم چه میکنند؟ بچههای آدم تا دم قبر بیشتر تشییع نمیکنند. قرآن که میگوید: (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) (انعام /91) یعنی خودت را با غیر خدا معامله نکن. قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون»
6- برنامهریزی دشمنان برای انحراف جوانان
از چیزهایی که ما را از خدا دور میکند، سرمایهگذاریهایی است که مخالفین میکنند. چقدر ماهواره درست کردند. چند تا شبکه درست کردند؟ برادرها و خواهرها اگر ماهواره خریدید، اگر هر ابزاری خریدید برای بچههایتان، بچههایتان از خدا جدا شدند، دیروز در همین شهر من از خانه بیرون آمدم، یک زنی ایستاده بود، تا مرا دید کنار ماشین آمد و زیر گریه زد. که بچههای من نماز میخواندند، پای ماهواره نشستند و دیگر نماز نمیخوانند. ماهواره هم علنی نمیگوید: نماز نخوان. وقتی انسان به گناه مبتلا شد، بعد دیگر حال ندارد نماز بخواند. وگرنه ماهواره نمیگوید: مردم نماز نخوانید. به بچههایتان رحم کنید. این بچهها امانت هستند. خیانت به امانت نکنیم. حافظه برای خداست. عقل برای خداست. سلامتی برای خداست. خدا اینها را به شما داده، به بچهات داده، بچهات را آلوده نکن. سرمایهگذاریهایی است که مخالفین میکنند. ما را از خدا دور میکنند. هی خودشان را بزرگ میکنند، ما عوض اینکه به خدا توجه کنیم به آنها توجه میکنیم. قرآن میفرماید: افرادی سرمایهگذاری میکنند، برای اینکه شما را از خدا دور کنند. آیهاش این است: (إِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ) (انفال /36) کفار خرج میکنند تا نسل نو را منحرف کنند. چهار کلمه برای شما بگویم. چهار تا «وَدّوا» در قرآن است. «وَدّوا» یعنی دوست دارند یک چنین برنامهای را برای مسلمانها پیاده کنند. 1- «(وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ) (نساء /102) دشمن دوست دارد شما «تغفلون» معنای «تغفلون» را میدانید، یعنی غافل شوید. دشمن دوست دارد شما غافل شوید، برنامههایی درست میکند برای اینکه شما را سرگرم کند. «وَدّوا لو تغفلون» 2- یک جا داریم: (وَدُّوا ما عَنِتُّمْ ْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاء) (آلعمران /118)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» یعنی دوست دارند شما به مشکل برسی. 3- (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) (قلم /9) دوست دارند شما سازش کنید و آنها هم با شما سازش کنند. یکجا هم داریم، (وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواء) (نساء /89) ببینید چهار تا «وَدُّوا» داریم. «وَدَّوا» یعنی دشمن برای شما آرزو دارد. 1- «وَدُّوا… تَغفُلُون» غفلت، «وَدُّوا… تُدهِن» سازشکاری! «وَدُّوا ما عَنِتُّم»، «عَنَت» یعنی دوست دارم به دردسر بیافتید. «وَدُّوا لو تَکفُرُون» دوست دارند شما از مکتب دست بردارید. دشمن را بشناسید، این دشمن سرمایهگذاری میکند. تبلیغات، قرآن در مورد تبلیغات میگوید که بعضیها شما را با تبلیغات از خدا جدا میکنند، میفرماید: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ) (لقمان /6) یعنی بعضی از مردم سراغ خرید چیزهایی میروند، حدیثهای لهو و لعب برای چه؟ «لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» شما را از خدا جدا کنند. چه چیزی باعث میشود ما از خدا جدا شویم؟ تبلیغات دشمن، چه چیزی باعث میشود از خدا جدا شویم؟ جهل! چه چیزی باعث میشود از خدا جدا شویم؟ پیروی از اکثریت.
7- نقش دوستان بد در انحراف انسان
یکی دیگر از چیزهایی که ما را از خدا جدا میکند، رفیق بد است. گاهی آدم عصبانی میشود نوک دستش را گاز میگیرد. اینطور میکند… هان! گاهی که خیلی عصبانی میشود، نوک را دست نمیگیرد. کل انگشتش را در دهانش میکند و چنین میکند. گاهی وقتها که بیشتر عصبانی میشود، تمام انگشتهایش را میجود. گاهی وقتها دو دستش را روی هم میگذارد و با هم میگزد. قرآن میگوید: آنهایی که رفیق بد دارند، روز قیامت، (وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْه) (فرقان /27) «یَدَیه» نه «یَدِه». نه انگشتش را، دو دستش را روی هم میگذارد. هردو را گاز میگیرد، چرا با فلانی رفیق شدم؟ «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»، با کسی رفیق شوید که عیب شما را بگوید. با کسی رفیق شوید که گریهات بیاندازد. با کسی رفیق نشو که تو را مست و غافل کند. «اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِح» (کافی/ج2/ص638) رفیق! قرآن میگوید: (يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا) (فرقان /28) کاش فلانی را خلیل و دوست نمیگرفتم. (لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي) (فرقان /29) رفیقم مرا گمراه کرد. رفیق بد، کتاب بد، فیلم بد، همسایه بد، معلم بد، شاگرد بد، شریک بد، فامیل بد، دعای سمات خواندید؟ آخر دعای سمات در غروب جمعه، غروب جمعه دعا مستجاب میشود. هم روایت شیعه و هم روایت سنی میگوید. دعای سمات میگوید: «و ساعة سوء» ساعت بد! «و یوم سوء» روز بد. «و قرین سوء» رفیق بد. «و سلطان سوء» حاکم بد. حاکم بد، رفیق بد، لقمه بد، گاهی انسان یک لقمه میخورد، همه چیز را قبول میکند. همه کار را قبول میکند. اخلاص! اخلاص به این معنی است که اسم ما را بردند یا نبردند در ما چیزی نشود. شاید 25 سال، 30 سال پیش تقریباً من مشهد بودم. بعد از افطاری مطالعه میکردیم. صبح، دیگر شبها کوتاه بود. مثل الآن تابستان بود. خاطرهای از بهلول خواندم. بلند شدم رفتم گفتم: یک زیارت بخوانم به قصد بهلول. بهلول را بشنوید. بهلول زمان هارون الرشید بود، دید یک مسجد میسازند. رفت به هارون الرشید گفت: این مسجد را برای چه کسی میسازی؟ گفت: برای خدا. گفت: خیلی خوب، خداحافظ! رفت به یک سنگتراش داد و گفت: سه کلمه روی این سنگ بتراش. سه کلمه چیست؟ بانی مسجد بهلول! همین سه کلمه را، سنگتراش هم پول گرفت و تق تق تق تق تق تق، سنگ را تراشید، بانی مسجد بهلول! این سنگ را برداشت و نردبان گذاشت و رفت بالای مسجد این سنگ را نصب کرد. فردا بناها آمدند، دیدند نوشته بانی مسجد بهلول! گفتند: این مسجد برای هارونالرشید است. رفتند به هارونالرشید گفتند. هارونالرشید بهلول را حاضر کرد. احضارش کرد. گفت: چرا این را زدی؟ گفت: مگر تو نگفتی: برای خدا؟ گفت: چرا من دیروز گفتم برای خداست. گفت: اگر برای خداست، خدا میداند تو ساختی بگذار اسم من باشد. اگر اسمت را نبردند و چیزی شد، معلوم میشود خدا نیست. این مهم است. اسم ما را نبرند چیزیمان نمیشود؟ گاهی در جلسه فاتحه است. میگویند: فلانی آمد، فلانی آمد، فلانی آمد. حالا نمیدانم کار خوبی است یا بد. من کاری به خیر و شرش ندارم. اما اسم یک نفر را نمیبرند… این دم در میگوید: آقا معرفت هم خوب چیزی است. اسم فلانی و فلانی را بردید که تشریف آوردند. خوب من هم تشریف آوردم، اسم مرا نیاوردید. ببین یک «قل هو الله» برای یک مرده میخواند، میخواهد اسمش باشد. اسمش نباشد، ناراحت میشود. بانی مسجد بهلول! ظاهراً دستگاه هارونالرشید بود اگر اشتباه نکرده باشم. به او گفتند: تو بیا رئیس قوه قضاییه شو. بنی عباس و هارون الرشید و اینها همه قاتلین… بنی امیه دو، سه امام را کشت. بنی عباس هفت، هشت امام را کشت. گفتند: باید بیایی قاضی شوی. این هم رئیس قوه قضاییه ، قاضی القضات شوی. ایشان برای اینکه از شر هارونالرشید آزاد شود، یک دسته بیل، یک چوب بلند مثل دسته بیل لای پایش گذاشت، سر این دسته بیل را گرفت، عبا و قبایش هم روی این دسته بیل بود. در کوچهها بالا میپرید. اسبم لگدت نمیزند. انگار سوار اسب شده است. خودش را به دیوانگی زد که قاضی جور نشود. بگذر! گاهی انسان باید از یک چیزی بگذرد. گیر نکند. چه کسی باعث میشود؟ رفیق بد، پدر و مادرها با بچهها باید رفیق باشند. یکی از عیبهای فیلمهای تلویزیون و سریالها و ماهوارهها این است که هرکسی مرد به خانه میآید با موبایلش کار میکند. او با کامپیوترش کار میکند. او با اینترنت کار میکند. زن و شوهر اصلاً از هم جدا شدند. رابطه بین پدر و پسر و گفتگوی خانوادگی کمرنگ شده است. رابطه با شرق و غرب پیدا شده است. این خیلی خطر است. حدیث داریم پدرها و مادرها بچه شوند و با بچهشان همبازی شوند. «من كان له صبىٌ صبا» کسی که بچه دارد، خودش هم بچه شود. کوچک شویم که با بچهها همدم شویم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) با بچهها، بچه شویم. گاهی حضرت امیر خانه یتیمی میآمد، میدید بچه یتیم غمناک است، با زانوها و دستهایش راه میرفت و صدای بع بع، مع مع، بع، مع، صدای بزغاله میکرد. گفتند: یا علی! تو رئیس حکومت اسلامی هستی، صدای بز میکنی؟گفت: میخواهم این بچه بخندد.کوچک شویم و با بچههایمان بازی کنیم.
8- محاسبات نادرست در ارتباطات اجتماعی
یکی از چیزهایی که ما را از خدا دور میکند، محاسبات غلط است. من اگر با ایشان رفیق شوم، اگر برای تولدش تبریک بگویم. اگر برای فامیلش تسلیت بگویم. اگر برای نوروز کارت بفرستم. اگر هی این و آن را میبینیم، برای اینکه مثلاً میخواهیم به یک نحوی کمک ما کنند. قرآن میگوید: چه میخواهی؟ قدرت می خواهی؟ (أَنَ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) (بقره /165) چند تا «جمیعاً» در قرآن هست. «جمیعاً» یعنی چه؟ یعنی یک درصدش هم برای رئیس جمهور نیست. یک درصدش هم برای علما و مراجع و یک درصدش برای تجار و مسئولین مملکتی نیست. جمیعا، یعنی اگر گفتم: تمام پولها جیب من است، یعنی چه؟ یعنی یک ریال در جیب شما نیست. خدا در قرآن گفته: «أَنَ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» قدرت دست خداست. فکر نکنید اگر رئیس جمهور شدی، حتماً عزیز هستی. ما بنی صدر را داشتیم، رئیس جمهور هم شد، ذلیل هم شد. خدا خواسته باشد ذلیلت کند، رئیس جمهور هم بشوی، ذلیل میشوی. فکر نکن اگر نماینده مجلس شدی، حتماً عزیز هستی. ممکن است نماینده مجلس هم بشوی، یک دسته گلی آب بدهی تو را استیضاح کنند. قدرت دست خداست. بعضیها هم عزیز می شوند. عزت میخواهی؟ (إِنَ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعا) (یونس /65) عزت هم دست خداست. (أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ) (نساء /139) تو عزت میخواهی سراغ غیر من میروی؟ در زیارت، در دعای ماه شعبان داریم، «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی» زیادی و نقص دست خداست. عزت به تحصیل هم نیست. خدا خواسته باشد عزت بدهد، میدهد. کار به این کارهای ما ندارد. آخرهای زمان شاه حکومت نظامی بود، گفتند: هیچکس از خانهاش بیرون نیاید. یک کسی بود مشکل داشت. نمیشد گفت: دیوانه بود. نمیشود گفت: عاقل بود. یک آدم عادی نبود. از خانهاش بیرون میآمد، بچهها هم در زنجان عقب او میدویدند، ایشان هم یک سنگ برمیداشت و میگفت: میزنم! نمیزد ولی هی بچهها خوششان میآمد، سربه سرش بگذارند، او هم میگفت: میزنمها! این خبر از شاه و حکومت نظامی نداشت، طبق معمول بیرون آمد، طبق شغل همیشه یک سنگ هم برداشت. ارتش زمان شاه به این گفت: برو خانه! گفت: میزنمها! مثل اینکه هر روز به بچهها میگفت: میزنم. به ارتشی گفت: میزنم. گفتند: اِ… این آمده با ما بجنگد. به رگبارش بستند شهید شد. آقا یک تشییع جنازه از این کردند. تقریباً همه شهر تکان خورد. وقتی خدا خواسته باشد عزت بدهد، به یک آدمی که از معمولی هم پایینتر است، بگویید: عزت میدهد. حالا یک کسی دیگر سراغ دارم، او را نمیتوانم اسم ببرم. میترسم یک جوری بگویم معلوم شود، غیبت شود. بزرگواری بود، این خاطرش جمع بود به فلان مقام میرسد. در نجف، به آن مقامی که میخواست و نرسید هیچی! کتابهایش را به چند زبان ترجمه کرد، هیچکس هم… کتابهایش هم نمیدانم کجا ریختند. مقوا درست کردند. بعد روزی هم که مرد، روزی بود که شاه قم را بمباران میکرد، هفده نفر در تشییع جنازه او بودند. یعنی یک کسی را که چهل سال پیشبینی میکند عزیز باشد، تشییع جنازهاش کسی نمیآید. یک آدمی که پایین حد متوسط هم هست، یک شهر برای تشییع جنازهاش تکان می خورند. عزت دست خداست. اینقدر آدمها هستند پول میدهند، وعده میدهند، پلو میدهند که کاندیدا شوند و رأی بیاورند. آخرش هم مردم میآیند پلو را میخورند. آروغ میزنند، به او هم رأی نمیدهند. هستند! عزت دست خداست. ذلت دست خداست. یک کسی در یک شهری تابلو زده بود، یک آیت الله بود. گفتند: آقا بیا امتحان بده ببینیم. گفتند: شما کتاب لمعه را باز کن، اگر یک صفحهاش را درست خواندی؟ یک چهار تا مرید داشت، رفتند گفتند: نه تو آیت الله هستی. آخر بعضی وقتها مریدها ول نمیکنند. من سراغ دارم کسی را که می گفت: بابا من آیت الله نیستم. مریدش میگفت: این آیت الله هست، متوجه نیست! یعنی این خود آیت الله را هم گوش به حرفش نمیداد، میگفت: این آیت الله هست، متوجه نیست! مریدهایی، گاهی مریدها میآیند آدم را دور میکنند. یک کسی یک فرش قیمتی آورد در خانه امام گفت: من دلم می خواهد امام نمازهایش را روی این فرش بخواند. قالی دستباف و قیمتی بود. نقل شد که امام فرش را انداخت و خواست نماز بخواند، فرمود: ببینید آدم همینطور شاه میشود. یکی یک فرش قیمتی میدهد. یکی یک لوستر قیمتی، یکی انگشتر قیمتی میدهد، یکی عبای قیمتی میدهد، کمکم کمکم شاه میشویم. آدم همینطور شاه میشود. شاه وقتی به دنیا آمد شاه نبود. هرکسی یک بند و بسطی میکرد، یک ذره یک ذره انسان را شاه میکند. رفیق، مرید، حاکم، دوست، فیلم، سرمایهگزاری خارجی، تبلیغات، اینها همه انسان را دور میکند. محاسبات، اینطور کنیم. بعد اینچنین میکنیم. بعد اینچنین میکنیم. بعد چنین میکنیم. در دنیای خیال زندگی میکنند. عروس به داماد میگوید: خوب البته شما که مذهبی هستید. میشود من یک تقاضایی کنم. تو را به خدا گفتگوی عروس و داماد در مذاکرات قبل از عقد. من تقاضا میکنم که اگر بین من و شما وصلتی شد، آن دو ساعتی که میخواهی در جلسه بیایی کنار من بنشینی، یک کراوات بزنی. آخر من جلوی فامیلهایم آبرو دارم. مخ را میبینید. مخ دختر! عزت دنیا و آخرتش را به کراوات دو ساعت شوهرش میبندد. حالا اینها که صبح تا شب کراوات گردنشان است، چقدر عزیز هستند؟ تو حالا میخواهی به دو ساعت… حالا اینهایی که صبح تا شب کراوات میزنند، عزیز هستند؟ نه! در بین اینها عزیز هست، ذلیل هم هست. من کاری به کراوات ندارم. من مخ این دختر را غصه میخورم. که این فکر میکند اگر شوهرش کراوات بزند،… آیا خواهد شد که یک زمانی عروسیهای ما تشریفاتش… ما چهار گیر در ازدواج داریم. ازدواج مجدد ممنوع، ازدواج موقت ممنوع، ازدواج به وقت ممنوع، حتی آخوند است، دخترش سیزده، چهارده ساله است، میگوید: زود است. باشد 25 ساله شود بعد! ازدواج به وقت ممنوع، ازدواج آسان ممنوع، چهار در را بستیم. ازدواج مجدد، ازدواج موقت، ازدواج به وقت، ازدواج آسان! چهار در را بستیم، این دختر و پسر گیر کردند. فاسد میشوند مادرش هم میآید زیارت میگوید: حاج آقا دعا کن برای جوانها، خطرناک هستند. خطر در تو است. به دخترت میگویی: باشد لیسانس شوی. به پسرت میگویی: باشد فوق لیسانس شوی. من بارها این مثل را زدم. اگر یک کسی تشنه است و میگوید: آب، به او میگویم: جنابعالی آب می خواهی؟ میگوید: بله! میگویم: انشاالله بعد از لیسانس آب به تو میدهم! این حرف درست است؟ هروقت تشنه است آب میخواهد. چه کار به لیسانس داری؟ بچه از هفده، هجده سالگی زن میخواهد. دختر از دوازده، سیزده سالگی شوهر میخواهد. حالا نمیگویند، نگویند. به زبان نمیآورند. آنها حیا دارند. اما آن کسی که خلق کرده گفته: وقت ازدواج این است. تو نمیتوانی یک برگ خلق کنی، به تو چه که وقتش هست یا وقتش نیست. آن کسی که این دختر و پسر را خلق کرده است، گفته: وقتش است. من با ازدواج دانشجویی مخالف هستم. من طرفدار ازدواج دبیرستانی هستم. اگر پسرهای ما در دبیرستان عقد بسته باشند، دخترها هم در راهنمایی منتهی نه اینکه بگوییم، تشکیل زندگی که بگویند: شغل ندارد و خانه ندارد. نه! دختر خانه پدرش باشد. پسر خانه پدرش باشد. منتهی اینها یک نامزد حلال داشته باشند، هروقت میخواهند به جای اس ام اس و چشمچرانی و فیلم و سکس و دیوی دی و این حرفها، خود دختر و پسر همدیگر را ببینند. با هم باشند. یک رفیق حلال داشته باشند و درسشان را هم بخوانند. وقتی پسر به پول رسید و دختر هم جهازیهاش درست شد، بروند تشکیل زندگی مستقل بدهند. عقد غیر از این است که زندگی تشکیل دهند. عقد یک چیز است، تشکیل زندگی یک چیز دیگر است. ما گاهی وقتها یک چیزها را به هم میچسبانیم. رئیس رادیو میگفت: ما گیر تلویزیون هستیم. گفتم: چرا؟ گفت: تلویزیون یک فیلم بد نشان میدهد. مردم که میبینند، آن کسی که بدش میآید میگوید: اَه این هم صدا و سیما! بابا بگو: این سیما! ولی وقتی میخواهد فحش بدهد یک فحش هم به صدا میدهد. میگوید: این هم صدا و سیما! میگفت: هرجا تلویزیون خراب میکند، در فحش ما شریک هستیم. اینها باید از هم جدا شود. ازدواج یک مسأله است. تشکیل زندگی یک مسأله دیگر است. حج یک مسأله است. سوغاتی هم یک مسأله دیگر است. میگوید: من اگر مکه بروم سفر اولم است پس باید برای همه سوغاتی بیاورم. خانه مستأجری که نمیشود مکه رفت پس باید اول خانهام را درست کنم. از مکه برمیگردم باید منزلم را رنگ و آب کنم. یعنی هی فکر میکند خانه بسازد، خانهاش را رنگ و آب بزند. سوغاتی بخر، پس چه؟ پس مکه نمیروم. حج را بند کردیم با دنگ و فنگها! با این دنگو فنگها… باید اینها را از هم جدا کنیم. محاسبات غلط… گاهی هم نیاکان و میراث فرهنگی است. رسم ما این است. باسمه تعالی رسم را بشکن. آقا ما یک سری رسمها را شکستیم، یک سری از رسمهای دیگر را هم باید بشکنیم. از جمله رسمهای خوبی که شکستیم، دانشگاه بود. زمان شاه روی دانشگاه پنج تا قفل بود. الحمدلله شکستیم. 1- دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. چه کسی گفت؟ شهرهای کوچک هم میشود دانشگاه زد. دانشگاه باید وسط شهر باشد. چه کسی گفت؟ بیرون شهر دانشگاه بسازید. دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد. چه کسی گفت؟ پنجشنبه و جمعه درس میگذاریم. در دانشگاه استاد نباید بالای 65 سال سن داشته باشد. چه کسی گفت؟ نود ساله میتواند درس بدهد بیاید استاد شود. دانشجو نباید کمتر از هجده سال باشد، چه کسی گفت؟ دوازده ساله هم درس را میفهمد بیاید بنشیند. همینطور که دانشگاه آزاد و دانشگاه علمی کاربردی و دانشگاه پیام نور و یک چند تا دانشگاه کنار دانشگاهها، دانشگاه باید مجانی باشد. چه کسی گفت؟ خوب پول بدهد درس بخواند. آن کسی که برای کفشش پول میدهد، برای مخش هم بدهد. چطور در دانشگاه قفلها را شکستید و میلیونها تحصیل کرده به مملکت اضافه شد؟ باید چند قهرمان بیاید قفلهایی که به زندگی خورده است را بشکنند، این قفلها را بشکنیم ازدواج راه میافتد. الآن ازدواج گیر کرده است. خیلی به من گفتند: تو ستاد نماز داری، ستاد زکات داری، ستاد تفسیر داری، بیا ستاد ازدواج هم درست کن. گفتم:دیگر این یکی را نمیتوانم. همه کاری نمیتوانم بکنم. یک کسی بچه سیدهای خوشگل را میبوسید. گفتند: حیا کن گناه است. گفت: آخر جدش پیغمبر است. من بخاطر جدش میبوسم. یک سید زشت آوردند، گفتند: جد این هم پیغمبر است. گفت: حالا همه ثوابها را من بکنم؟ (خنده حضار) این یکی را شما انجام بدهید. من دیگر این ستاد را نمیتوانم درست کنم. ولی حالا شما دعا کنید که انشاءالله یک قهرمانی پیدا شود، این گرههای کور ازدواج را باز کند. دو سوم دین جوانها مربوط به ازدواج است. حدیث است. دو سوم دین نسل نو مربوط به ازدواج است. باید ازدواج آسان شود. نیم ساعت که شد… چقدر گذشته..؟ چهل دقیقه… پس شما خواب هستید. یا من خوب حرف میزنم. بحث ازدواج بود و بگذریم… دعا کنیم. ده مرتبه یا رب و چند دعا. بسم الله الرحمن الرحیم. یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، اللهم صل علی محمد و آل محمد. خدایا دین ما به خصوص دین نسل نوی ما را از طریق ازدواج آسان و از طریق نماز با توجه، از طریق تقوا حفظ بفرما. خدایا چند شب است راجع به اخلاص صحبت میکنیم. به آبروی کسانی که اخلاص دارند، در همه افکار و گفتار و رفتار ما اخلاص قرار بده. موانعی که ما را از خدا دور میکند برطرف بفرما. خدایا ما با اسلام آشنا هستیم. صدها میلیون افراد هستند که با اسلام آشنا نیستند، وسیله هدایتشان را هرچه زودتر فراهم بفرما. هرکس را هدایت کردی، کمتر از آنی گرفتار هیچ رقم انحراف قرار نده. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2039