responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2045

موضوع: عوامل شيرين شدن زندگي(1)

تاريخ پخش: 04/11/86

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در محضر دوستاني هستيم كه مسئول ترافيك هستند. بحثمان هم چون مربوط به شبكه‌ي يك و سراسري است با كمال معذرت بحث را عمومي مطرح مي‌كنيم. ولي حالا راجع به ترافيك هم انشاءلله در بحث‌هايمان اشاراتي خواهيم كرد. اما بحثي كه به درد همه‌ي امت بخورد، يك بحث خانواده‌اي داشتيم، به خاطر محرم بحث را قيچي كرديم، حالا دنباله‌ي همان بحث را مي‌گوييم. عواملي كه زندگي را شيرين مي‌كند چيست؟

1- جايگاه اخلاق در زندگي امروز بشر

موضوع: عوامل شيرين شدن زندگي. مسائل خانوادگي متاسفانه كم نيست. دنياي علم هم حل نكرد. يعني در خانواده‌هاي تحصيل كرده هم دغدغه هست. نگراني هست. غرب هم حل نكرد. آنجا آمار طلاقش بيشتر از ايران است. تكنولوژي هم حل نكرد. اينهايي هم كه زندگي مدرن دارند يعني باسواد و بي‌سواد، زندگي مدرن و مرفه و زندگي مشكل‌دار، روستا و شهري، همه هست. مسائل خانوادگي تقريباً در همه خانه‌ها هست. گاهي وقت‌ها از شهر در يك خانه‌هايي مسائل پيدا مي‌شود كه آدم تعجب مي‌كند. يك چيزهايي به ذهن من آمده كه آن چيزهايي كه زندگي را شيرين مي‌كند چيست؟ حالا اين در مدرسه، در دانشگاه، روستا و شهر، كارخانه و اداره و مزرعه، دولتي و ملتي، مفيد براي همه است. يكي ازچيزهايي كه زندگي را شيرين مي‌كند تشكر است. خيلي وقت‌ها ما فكر مي‌كنيم وظيفه‌اش است.

تشكر از مردم، تشكر از خدا كه امر است. («واشكروا») ولي تشكر از مردم، فكر مي‌كنيم كه چون من مدير هستم و ايشان آبدارچي است بايد چاي به من بدهد. ولذا چاي را مي‌گذارد من تشكر نمي‌كنم. آقا دست شما درد نكند. آقا وظيفه‌اش است. دست شما درد نكند. فكر مي‌كنيم اين پليس وظيفه‌اش است. خوب بله وظيفه‌اش است. اما شما هم به او بگو: خسته نباشيد. چه مي‌شود؟

معناي اخلاص اين نيست كه ما كمك نكنيم. ببينيد يك تكه قرآني بگويم، چون درسهايي از قرآن است از قرآن بشنويد. به حضرت موسي خبر دادند كه فرعونيان دادگاه صحرايي تشكيل دادند، دستور آن هم و اعدام تو است. فرار كن! حضرت موسي هم از منطقه فرار كرد. وارد منطقه مدين شد. ديد اول شهر يا وسط شهر، حالا هرجا، يك چاه آبي بود. چوپان‌ها بزغاله‌هايشان و گوسفندانشان را آوردند آب بدهند. دو تا دختر هم كنار ايستاده بودند. حضرت موسي با اينكه خودش يك جوان فراري بود تحت تعقيب بود، پهلوي دخترها رفت و گفت: خانم‌ها چرا اينجا ايستاده‌ايد؟ گفتند: پدر پيري داريم نمي‌‌تواند چوپاني كند، ما دو تا دختر چوپاني مي‌كنيم. منتهي حالا مي‌خواهيم بزغاله‌ها را آب بدهيم. سر چاه شلوغ است، مي‌ترسيم تنه‌‌ي ما به تنه‌ي مردها بخورد. اينجا ايستاديم مردها كه رفتند ما آب بدهيم. گفت: بزغاله‌ها را به من بده من آب بدهم. حالا خودش فراري است دارد بز آب مي‌دهد.

2- كمك به ديگران، حتي در حال گرفتاري خود

آخر اين براي اين است كه بعضي‌ها مي‌گويند: خودمان گرفتار هستيم به مردم نمي‌رسد. نه! با اينكه گرفتاري، يك گره از كار مردم باز كن، شايد گره از كار خودت هم باز شد. بزها را آب داد و به خانه رفتند. پدرشان گفت: چرا زود آمديد؟ گفتند: والله! يك جواني آمد و به ما كمك كرد. گفت: برو به او بگو بيايد مزدش را بدهم. جمله اين است. («إِنَّ أَبي‏» «إِنَّ») به درستي كه («أَبي») پدر من («يَدْعُوك‏») تو را دعوت كرده («لِيَجْزِيَك‏») جزا بدهد («أَجْر») اجر پاداش است («ما سَقَيْت‏») سقايي تو. تو امروز سقايي كردي. اين آيه‌ي قرآن است (قصص/25). دختر آمد گفت: پدرم («أَبي» «يَدْعُوك») دعوتت كرده («لِيَجْزِيَك») جزا بدهد. چي چي؟ («أَجْرَ ما سَقَيْت») اجر سقايي تو را مي‌خواهد بدهد. چون تو بزغاله‌ها را آب دادي، مي‌خواهد تو… موسي براي خدا اين كار را كرد. اما اگر كسي براي خدا كار مي‌كند معنايش اين نيست كه شما پولش ندهيد. آخر گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: اين آدم خوبي است. اين اصلاً در فكر پول نيست. «قربة الي الله» او «قربة الي الله» است. تو پول به او بده. تو به او پول بده.

3- تشكر از خدمات ديگران

اين مسأله‌ي مهمي است كه ما تشكر كنيم از مردم. ولو مردم براي خدا هستند، تشكر كنيم. منتهي تشكر به اندازه باشد. بعضي‌ها خيلي تشكر مي‌كنند. خدا سايه‌ات را از سر من كم نكند. برايت بميرم. قربانت بروم. مخلصتم. چاكرتم. براي چه؟ اميرالمومنين مي‌فرمايد: اگر بيش از اندازه تشكر كردي بي‌هويت هستي. بي‌هويت يعني چاپلوسي. آدم‌هاي پست، نيم كيلو خوبي مي‌بينند. دو كيلو تعريف مي‌كنند. اگر بيش از اندازه تشكر كرديد تملق است. اگر كم گذاشتي معلوم مي‌شود كه حسود هستي. يك كيلو خوبي مي‌بيني اما نمي‌تواني به زبان بياوري. از حسادت است. يك كيلو خوبي مي‌بيني يك سيرش را مي‌گويي. اگر به اندازه تعريف كردي، انصاف داري. تشكر هم بايد به اندازه باشد. اين تشكر خيلي خوب است. زندگي را شيرين مي‌كند.

مهمان‌هاي زيادي گاهي ما داشتيم. خانواده ‌ما مي‌گفت: من در مهمان‌ها از آقاي مطهري خيلي خوشم آمده است. گفتيم: ايشان دانشمند هستند. گفت: نه! مهمان عالم ديگر هم خانه‌ي ما آمده است. مرحوم مطهري چند دفعه كه منزل ما تشريف آورد زمان طاغوت، قم من طلبه بودم. شاگرد ايشان هم حساب نمي‌شديم. ولي خوب تفقد مي‌كرد و به منزل ما مي‌آمد. چند دفعه! يك روز گفت: آشپزخانه‌ي شما كجاست؟ گفتم: آشپزخانه‌ي ما آن پايين است. اتاق هم آن بالا بود. گفت: خانواده‌ي شما در آشپزخانه هستند؟ گفتم: بله! گفت: صداي من را مي‌شنود؟ گفتم: بله! آمد نزديك آشپزخانه گفت: خانم من از شما تشكر مي‌كنم. خانواده‌ي ما مي‌گفت: تنها مهماني كه غذا خورد از من تشكر كرد، شهيد مطهري بود. باقي مهمان‌ها من مي‌پختم از تو تشكر مي‌كردند. مي‌گفت: جانش را من مي‌كندم ولي مهمان‌ها از تو تشكر مي‌كردند. مطهري كنار در آشپزخانه آمد و از من تشكر كرد. اين زندگي را شيرين مي‌كند. تشكر! گاهي هم بايد از بچه تشكر كرد. گاهي هم بايد از نوجوان تشكر كرد. گاهي هم بايد از كارگر تشكر كرد. بعضي اوليا ما دست كارگر را مي‌بوسيدند. تشكر زندگي را گرم مي‌كند. وظيفه‌اش است. بله! وظيفه‌اش است. ولي خوب تو هم وظيفه‌ات است.

4- اظهار علاقه به همسر

مسئله‌ي اظهار علاقه! دومين چيزي كه زندگي را شيرين مي‌كند، اظهار علاقه! آدم علاقه‌اش را بايد اظهار كند. حديث داريم اگر كسي به همسرش بگويد: من تو را دوست دارم. تا آخر عمر از دلش بيرون نمي‌رود. علاقه‌تان را اظهار كنيد. يك كسي به پيغمبر گفت: من چند تا بچه دارم. هيچ وقت يكي از آنها را نبوسيدم. فرمود: خيلي آدم بي‌خودي هستي. خيلي آدم بي‌خودي هستي. بعضي‌ وقت‌ها مثلاً فكر مي‌كنيم كه اگر اظهار علاقه بكنيم كوچك مي‌شويم. اين حرف‌ها چيست؟ اظهار علاقه!

گاهي وقت‌ها زندگي‌ها تلخ مي‌شود براي اينكه نگراني هم را دارند. قرآن يك آيه براي زن و شوهرها دارد. مي‌گويد: ببين! گاهي ممكن است در دلت دغدغه داري. كراهت داري. آيه‌اش اين است. («فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُن‏») چه بسا تلخي كه در درون شيريني دارد. قرآن مي‌فرمايد كه: آيه‌اش را اينجا مي‌نويسم. («فَإِن‏») يعني اگر («كَرِهْتُمُوهُن‏») كراهت داريد از خانمتان، والله آخر ما فوق ليسانس هستيم زن ما شش كلاس درس خوانده است. ما مثلاً كلاس بالا هستيم ولي با فاميل گمنام وصلت كرديم. اين به ما نمي‌خورد. نمي‌دانم ما، ما، ما، ما، … حالا ماشينش، مدركش، پولش، فاميلش، شكلش، گاهي وقت‌ها مثلاً دائم مي‌گويد: چرا با اين ازدواج كرديم. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: («فَإِن كَرِهْتُمُوهُن») اگر در دلت نق مي‌زنيد («فَعَسى‏») عسي يعني چه بسا! تو چه مي‌داني؟ («وَ عسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا») چه بسا شما يك چيزي را كراهت داريد. («أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا») خيلي وقت‌ها يك چيزي را كراهت داريد. ولي («فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ») يا («فَهُوَ») يا («وَ هُو») نمي‌دانم. («خَيْرٌ لَكُمْ» «خَيْرٌ لَكُمْ») (بقره/216) ما چه مي‌دانيم. اينقدر وقت‌ها آدم دعا مي‌كند مستجاب نمي‌شود، بعد مي‌گويد: چه خوب شد كه مستجاب نشد. ما نمي‌دانيم. گاهي مي‌خواهد يك سفري برود، نمي‌شود. عصباني مي‌شود. چرا نشد؟ بعد مي‌گويد: چه خوب شد كه نشد. ما كه علم غيب نداريم. بنابراين در قرآن خيلي آيه داريم كه همه‌ي محاسبات شما كه درست نيست. خيلي آيه داريم. («أَ فَحَسِبْتُم‏») چند تا كلمه هست در قرآن اينها را كد مي‌دهم براي اين‌هايي كه پاي تلويزيون گاهي طلبه‌ها نشستند. يا اساتيد دانشگاه نشستند مي‌خواهند ريشه‌ي اين را بفهمند. تمام كلماتي كه در آن («كَلا») است. («كَلا») يعني آنطور نيست كه تو خيال مي‌كني. يعني تحليلت غلط است. مثلاً مي‌گويند: پارسال چند ميلي‌متر باران آمده است؟ امسال چند ميلي‌متر باران… باباجان! كار به ميلي‌متر نداشته باش. پارسال باران آمد، زكات ندادي، امسال كم كرديم. پارسال به تو داديم ندادي («كَلا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم‏») (فجر/18) به يتيم ندادي، امسال كم كرديم. در قرآن خيلي («كَلّا») داريم. («كَلّا») يعني تحليلت درست نيست. تمام كلمه‌ها‌ي («حَسِبَ»)، («أَ فَحَسِبْتُم») («يَحْسَبُون‏» «لا تَحْسَبَنّ‏») يعني اين محاسبات تو كشك است. بعضي از زن‌هايي كه دختر دارند، آه مي‌كشند كه اگر خدا به من پسر مي‌داد، حالا من را به دكتر مي‌برد. حالا همه‌ي اينهايي كه پسر دارند پسرشان آنها را به دكتر مي‌برد؟ اينقدر مادر داريم كه چندتا پسر دارد، بعد در خانه مي‌نالد و هيچكدام از پسرهايش او را دكتر نمي‌برند. اگر مثلاً به جاي اينجا آنجا را خريده بوديم، الآن خيابان مي‌آمد از كنارش مي‌رفت. حالا چه شده بوديم. اگر عمه‌ي من مرد بود، عمو بود. اگر عموي من زن بود، عمه بود. چه چيز مي‌گويد؟ نصف غصه‌ها در دنياي اگر است. پهلوي خودش يك چيزهايي مي‌بافد، آن وقت در بافته‌ي خودش دارد غصه مي‌خورد. اگر به جاي اين رشته آن رشته، اگر به جاي آن رشته اين رشته، دختر در دانشگاه رد مي‌شود. يا پسر در دانشگاه رد مي‌شود. فكر مي‌كند دنيا برايش تاريك است. ما نمي‌دانيم حالا چه خبر است؟ دانشگاه يك ارزش است. ولي همه‌ي ارزش‌ها كه در دانشگاه نيست. در غير دانشگاه هم ارزش پيدا مي‌شود. اين نشد آن يكي! ما فكر مي‌كنيم حتماً بايد با ايشان ازدواج كنيم. حتماً بايد از اين در دانشگاه وارد شويم. ما دست خدا را بسته نگه مي‌داريم. يهودي‌ها مي‌گفتند: («يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَة») (مائده/64) دست خدا بسته است. ما هم در عمل فكر مي‌كنيم دست خدا بسته است. حالا كه امسال در كنكور رد شديم، ديگر بدبخت شديم. حالا كه ايشان زن ما نشد يا شوهر نشد، حالا كه نشد با اين ازدواج كنيم، پس ديگر، پس ديگر… فكر مي‌كنيم حالا نيروي انتظامي گفته شما مثلاً در اين كوچه عزاداري نكن. از آن خيابان برو. فكر مي‌كنيم اِ! اين شكست هيئت من است. ما هرسال از آن خيابان مي‌رفتيم. از خيابان 45 متري! امسال نيروي انتظامي گفت: از خيابان 12 متري برو. اين… رئيس هيئت مي‌گويد: اين امسال به ما توهين شد. توهين شد! مي‌گوييم: چه شده؟ گفت: از اين خيابان برو. مگر امام حسين در اين خيابان است؟ اين رئيس هيئت در سرش است كه امام حسين در اين خيابان است. حالا كه رئيس نيروي انتظامي گفته: اين خيابان ترافيك مي‌شود از اين طرف برو. اين فكر مي‌كند يك حادثه‌اي رخ داد. بعضي‌ها مي‌گويند: فاجعه رخ داد. حادثه رخ داد. هيچ‌طور نشده. اين روده‌ها تنگ است، هسته‌ي انار در آن گير مي‌كند. روح‌‌ها كوچك است، حادثه مي‌داند. زندگي خودمان را شيرين ‌كنيم. چرا زندگي‌ها تلخ است؟ اگر چنين بود. اگر چنين بود. اگر چنين بود. قرآن مي‌گويد: اگر كراهت داريد، چه بسا همان كه كراهت داريد…

5- آراستگي در لباس و منزل

ديگر چه؟ نظافت زندگي را شيرين مي‌كند. خيلي از نگراني اين است كه زن و شوهرها، يا بچه‌ها، يا خواهرها و برادرها، شلختگي دارند. آرايش زندگي را شيرين مي‌كند. آرايش مستحب است. پيامبر به فاطمه‌ي زهرا فرمود: علي كجاست؟ گفت: چند دقيقه‌ي ديگر مي‌آيد. فرمود: خوب! تو كه مي‌داني چند دقيقه‌ي ديگر مي‌آيد. پس چرا بلند نمي‌شوي خودت را آرايش كني؟ آرايش زندگي را شيرين مي‌كند. «خَيْرُ نِسَائِكُمُ الطَّيِّبَةُ الرِّيح‏…» (كافي/ج5/ص325) بهترين زن‌ها اين است كه بوي خوش براي شوهرش بدهد. نه در كوچه.

6- گذشت و بخشش در زندگي

عفو و بخشش! حالا گير نده. حالا يك چيزي گفت، گفت. به دل نگير. به دل نگرفتن. به ما گفتند: چند تا چيز را از بچه‌ها ياد بگيريد. يكي اين كه بچه‌ها كه با هم قهر مي‌كنند، بعد از يك ساعت با هم آشتي مي‌كنند. به بزرگ‌ها گفتند: از بچه ياد بگير. به دل نگيريم. حالا يك چيزي… نه خير! شما هفت سال پيش هم مادرت يك چنين حرفي زد. بيست و دو سال پيش هم داداشت يك چنين حرفي زد. دائم نبش قبر مي‌كند. بابا! مرده را دفن كردند تمامش كنيد. نبش قبر نكنيد. گذشته‌ها را هي… حالا يك كلمه كه نبايد بگويد. يك عملي كه نبايد بشود شده، از طرف زن يا شوهر.

7- به رخ نكشيدن مال و مدرك

به رخ نكشيدن مال، شكل، فاميل، هنر… خيلي وقت‌ها كه زندگي تلخ مي‌شود يكي به يكي به رخ مي‌كشد. اين به رخ كشيدن هم خيلي مهم است. چهارم به رخ كشيدن! حالا هر چيزي مدرك، شكل، فاميل، هنر، قرآن مي‌گويد وقتي موسي گفت من پيغمبر هستم. فرعون گفت: («أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْر») حكومت مصر دست من است. («وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‏») (زخرف/51) رودخانه از كاخ من رد مي‌شود. موسي چه دارد؟ («فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَة») (زخرف/53) يك دستبند هم ندارد. چوپان است. يعني فرعون كاخش را به رخ اين چوپان مي‌كشيد. مي‌گفت: او چوپان است. آمده مي‌گويد: من پيغمبر هستم. تو هم بايد اطاعت كني. («أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْر وَ هذِهِ الْأَنْهارُ») يا مثلاً وقتي خداوند گفت: طالوت رهبر باشد. گفتند: اصلاً طالوت چه كسي هست؟ اين گدا رئيس ما شود؟ («أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْك‏») طالوت به ملك چه؟ («وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْك‏») ما سزاوارتر هستيم. («وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال‏») (بقره/247) اين بچه گدا. گاهي وقت‌ها مثلاً مي‌گوييم: اين! اين رئيس ما باشد؟ مثلاً كيلويي حساب مي‌كنيم. من نود كيلويي حالا به حرف اين آقاي سي كيلويي گوش بدهم. مثلاً مدير را فكر مي‌كنند كيلويي است. خيلي از ما اگر امام جواد را مي‌ديديم هشت امامي مي‌شديم. چون امام جواد بچگي به امامت رسيد، مي‌گفتيم: اين! من مطيع اين! نه! همان امام هشتم براي ما بس است. خيلي از ما اگر امام جواد را مي‌ديديم هشت امامي مي‌شديم. چون كيلويي حساب مي‌كنيم. امامت كه كيلويي نيست. بارها من اين مثل را زدم. گاهي يك راديو كوچك ده موج را مي‌گيرد. يك راديو اندازه‌ي بشكه موج تهران را هم نمي‌گيرد. كيلويي نيست. به رخ كشيدن زندگي را تلخ مي‌كند. به رخ نكشيدن. هرچه داري نگو. مثلاً حالا خانم حقوق دارد. اصلاً من نياز به تو ندارم. من خودم حقوق دارم. خانم! حقوقت را به رخ شوهرت نكش. زندگي تلخ مي‌شود. خانم حالا از پدرش ارث برده يا به عكس. مرد از پدرش ارث برده است. به يك چيزي برسد دائم در سر او مي‌زند.

8- شرايط اشتغال همسر

اشتغال به كارهاي مفيد. بالاخره زن كار بكند، كار نكند؟ تخته‌مان پر شد. حالا اينها را حذف مي‌كنيم. يك صلوات بفرستيد. كار، زن و كار! كار يك فوايدي دارد، يك مشكلاتي هم هست.

مثلاً فوايد كار: 1- كار براي سلامتي خوب است. آدم‌هاي بي‌كار بيشتر مريض مي‌شوند. كار براي سلامتي خوب است. كار براي اقتصاد خوب است. كشوري كه زن و مردش كار بكنند، اقتصادش پيشرفته است. كار باعث عزت مي‌شود. آدم وقتي پول در جيبش است نياز به همسرش نداشته باشد، خوب! زن خودش كار بكند عزتش… كار براي عرض كنم كه سلامتي، پركردن ايام فراغت، يك فوايدي كار دارد كه زن كار بكند. البته يك مشكلاتي هم دارد. مشكلاتش اين است كه زن بالاخره لطيف است. لطافت، حديث داريم زن ريحان است، قهرمان نيست. لطافت زن، جسم زن، در هيچ جاي دنيا، هيچ جاي كره‌ي زمين كارهاي خشن را به زن نمي‌دهند. چون همه‌ي دنيا اين را قبول دارند كه زن لطيف‌تر است. پس اين مشكلات هست و آن فوائد هم هست. طرح اسلام چيست؟ اسلام مي‌گويد: كار به سه شرط! 1- به شرطي كه كار آزاد باشد. كار اجباري نباشد. 2- يعني هروقت خواست مشكلي آمد ول كند و برود. سبك باشد، 3- در محيط امن باشد. محيط آرام. به چه دليل؟ به دليل اين حديث: «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل‏» (مستدرك/ج13/ص187) اين حديث است. يعني به خانم‌ها بافندگي ياد بدهيد. بافندگي شغل آزاد است. دارد قالي‌اش را مي‌بافد بليزش را مي‌بافد، يك كار صنايع دستي دارد در خانه كار مي‌كند، هروقت هم بچه‌اش گريه كرد كنار مي‌گذارد. پشت در… نيستند. آقا وقت من است. بابا وقت تو است. بچه‌ي من گريه مي‌كند. من الآن خسته شدم. يك كاري باشد كه هر لحظه خواست كنار بگذارد، بله‌ قربانگوي كسي نباشد. آزاد باشد. سبك باشد. تق و توق نداشته باشد. حتي المقدور هم در خانه باشد. اينطور نباشد از اين جا كه مي‌خواهد به سر كار برود دو ساعت در ترافيك و برف و يخ و نمي‌دانم سرويس و مشكلات و… بافندگي شغلي آزاد است. هرلحظه مي‌تواند كنار بگذارد. اينكه مي‌گويم: بافندگي، نماد است. يعني كارهاي مفيد، دستي و سبك. كاري است آزاد، سبك، در خانه بله! يك وقت اضطرار هم شد بيرون برود. ولي حتي المقدور در خانه باشد. نظر اسلام اين است. با اين «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل‏» كه نمونه بيان كرده، هم اقتصاد و سلامتي و درآمد و عزت و اشتغال و پر كردن ايام فراغت و آن بركات را دارد از چيزهايي كه زندگي را زيبا مي‌كند، اشتغال به كارهاي مفيد است. از كارهايي كه زندگي را شيرين مي‌كند چشم ندوختن به زندگي ديگران، گاهي وقت‌ها زندگي آرام است. مرد مي‌رود يك خانمي را مي‌بيند، مثلاً مي‌بيند آن خانم با چه تجملاتي! مي‌آيد خانه بهانه مي‌گيرد. زن مي‌رود مهماني برمي‌گردد مي‌گويد: اگر آن زندگي است. پس تو چه چيزي داري؟ يعني اين چشم و هم‌چشمي زندگي را برهم مي‌زند. وقت تمام شد؟ تمامِ تمام؟ خوب امروز موضوع بحث چه بود؟ در خانه‌ها تلخي است. تلخي‌ها عواملي دارد. ما مي‌توانيم زندگي خودمان را شيرين كنيم.

از همسر، بچه، بزرگ، از همه تشكر كنيم. نگوييم: بايد بپزد. من خريدم او هم بايد بپزد. خريده‌ايد، خانم بگوييد: دست شما درد نكند. او هم پخته بگويد: دست شما درد نكند. زندگي شيرين مي‌شود.

اظهار علاقه، آدم به خودش اظهار علاقه كند. گاهي وقت‌ها از يك چيزهايي ناراحت است، فكر نكند چون من نپسنديدم حتماً بد است. گاهي وقت‌ها آدم نمي‌پسندد. ولي خيرش در آن است. بله بچه‌ها هم فلفل را دوست ندارند. پياز را دوست ندارند، اما واقعاً مي‌شود گفت: فلفل و پياز و سير بد است؟ به رخ كشيدن زندگي را به هم مي‌زند. به رخ نكشيم. هركس هرچه دارد به روي خود نياورد. به كسي نگويد. مدركش را، فلانش را كه من فاميلم و نمي‌دانم، به رخ كشيدن. كار زندگي را شيرين مي‌كند. به شرطي كه با لطافت زن، با مشكلاتي كه زن دارد بسازد. گذشت؛ آقا فحشم دادي. حلال! به روي خود نياوريم. نبش قبر نكنيم. تلخي‌ها را دومرتبه… نبش قبر حرام است. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد زندگي‌هاي ما را در سايه‌ي دين و اخلاق و تقوا شيرين بفرما. روح بزرگ به ما بده تا مسائل جزئي زندگي ما را تلخ نكند. در زندگي تلخ سوءظن است. در زندگي تلخ نيش است. در زندگي تلخ فحش است. در زندگي تلخ حرص و حسادت است. در زندگي تلخ سوء ظن است. بسياري از گناهاني كه ما مرتكب مي‌شويم، زندگي‌مان را تلخ مي‌كنيم و زندگي كه تلخ شد همه چيز به هم مي‌ريزد. هركس هرچه دارد به رخ نكشد. به رخ نكشيم حل مي‌شود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2045
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست