نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2061
موضوع بحث: عيد غدير
تاريخ: 15/06/63
بسم الله الرحمن الرحيم
عيد سعيد غدير مبارك باشد. بحث امروز به اين مناسبت است. من آيهاي را مينويسم و تفسير و ترجمه ميكنم و بعدهم يا 30 سؤال كوچك ميكنم، كه اميدوارم بيش از 40 دقيقه طول نكشد. بحث را خيلي گوش بدهيد. آيهاي در قرآن است كه جايش معلوم نيست كجاست. يعني جايش نزد ما معلوم است، ميخواهيم روشن و روي حساب دو دو تا چهار تا، روي فرمولي حساب كنيم كه جاي اين آيه كجاست. شيعه گوش بدهد، سني گوش بدهد! كوچك و بزرگ و زن مرد، با سواد و بي سواد همه گوش بدهند. آيهاي كه مينويسم از آن آيههايي است كه بعضي از كلماتش را ميفهميد و بلد هستيد. 2 يا 3 تا از لغات را نيز ممكن است بلد نباشيد كه من معني ميكنيم.
1- آيهاي كه آخر عمر پيامبر نازل شد
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ) (مائده /67) «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» يعنياي رسول! «بَلِّغْ» ابلاغ كن و بگو به مردم، رسول بگو، چه را بگويم؟ «ما» بگو چيزي را كه «أُنْزِلَ إِلَيْكَ» بگو آن چيزي را كه نازل شده است به سوي تو «مِنْ رَبِّكَ » از طرف خدا، چيزي را كه خدا به تو گفته است، بگو. معطل نكن «وَ إِنْ» و اگر «لَمْ تَفْعَلْ» اگر نگويي و انجام ندهي «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رسالت خدا را انجام ندادهاي، اگر نگويي زحمتي را كه كشيدهاي هيچ. «وَ اللَّهُ» و خدا «يَعْصِمُكَ» حفظ ميكند تو را «مِنَ النَّاسِ »خدا تو را از مردم حفظ ميكند. بگو، نترس، نگويي آني را هم كه گفتهاي فايدهاي ندارد. شما در نماز همه مراحل را انجام بده ولي سلام نماز را نده نماز باطل است. شماره تلفن، شماره آخر را نگير، كسي گوشي را بر نميدارد. بايد حالا كه بناست مسئوليت رسالتت را انجام دهي، بايد اين را نيز كه به تو ميگويم، بگويي. هم سني و هم شيعه به ماگفتهاند كه اين آيه روزهاي آخر عمر پيامبر نازل شده است. فخر رازي از مفسران بزرگ سني و بسياري از ديگر مفسران سني و تفسير نويسهاي شيعه همه ميگويند كه آيه روزهاي آخر يا دو سه ماه مانده به فوت پيامبر نازل شد. اين «ما» چيست؟ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما» اي رسول بگو آنچه كه نازل شد، آني كه به تو نازل شد بگو و نترس، پيامبر چه بود كه تا 2 ماه به فوتش نگفته بود و اين آيه ميگويد «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» اي رسول بگو، بايد حساب كنيم كه كجاي دين است كه پيامبر تا 2 يا 3 ماه به رحلتش نگفته بود. اين ‹ما› بالاخره يك قسمت از دين است. ببينيم كجاي دين است؟
2- فرمان آيه اصول و فروع دين نيست
دين ما يك اصولي دارد و يك فروع، اصول دين ما عبارت است: از توحيد، نبوت، معاد. آيه را ميخواهيم مشخص كنيم. فعلاً فروع دين نيز عبارت است از نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و امر به معروف و نهي از منكر وتولي و تبري. حال صحبت ميكنيم، رسول من بگو آنچه كه به تو نازل شد، يعني بگو كه خدا هست يا خدايكتاست. آيا پيغمبر تا 2 ماه مانده به رحلتش نگفته بود كه خدا هست يا خدا يكتاست؟ ! پيغمبر روز اولي كه آمد فرمود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»(المناقب، ج1، ص55) توحيد را روز اول گفته بود، الآن سال آخرعمر پيامبرست، چهل سالگي پيغمبر شده است، 23 سال نيز پيغمبر بوده است، 2 ماه ديگر از دنيا ميرود و 2 ماه به رحلت هنوز خدا را نگفته بود. پس قطعاً اين مطلبي كه آيه ميفرمايد: اي رسول بگو آنچه را كه نازل شد، آن توحيد نبوده است. دوم اينكه آيه اينگونه باشد، اي رسول بگو آنچه را كه نازل شد، يعني بگو من پيغمبر هستم. يعني آيا پيامبر تا 2 ماه به فوتش نگفته بود كه من پيغمبر هستم، به همه گفته بود و مخالفين جنگها كرده بودند و طرفدارها ايمان آورده بودند، پس نبوت نيزنيست. رسول بگو آنچه را كه نازل شد، آن را بگو، يعني بگو معاد هست. معاد را نيز گفته بود، 2 ماه ديگر پيامبر از دنيا ميرود، و20 سال است براي مردم معاد ميگويد. اين قرآن از 40 سالگي شروع به نزول كرده است و آيههاي معاد در آن است (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزال /1) (الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ ) (قارعه /2-1) از 23 سال پيش كه پيامبر شد در كنار توحيد، معاد را نيزگفته بود. پس اين مطالب نيست. بگوييم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» اي رسول بگو آنچه را كه به تو گفتهايم، يعني بگو مردم نماز بخوانند، يعني پيامبر تا 2 ماه به فوتش نماز را نگفته بود، پيغمبر نماز ميخواند، مسلمانها نماز ميخواندند. حج و زكات و روزه و خمس اينها هم سال دوم هجري آمد و اكنون سال آخر عمر پيامبر است. پيامبر سال دهم هجري از دنيا رفت. سال دوم هجري كجا، دهم هجري كجا! ؟ سال دوم هجري فرمان روزه صادر شد، مردم روزه بگيريد. 8 سال قبل از فوتش فرمان جهاد و زكات و خمس آمد. يعني روزه، جهاد، زكات، خمس و. . . اينها سال دوم هجري نازل شد و پيامبر سال دهم هجري از دنيا رفت. 8 سال پيش قانون روزه آمد و مسلمانها روزهها گرفتهاند، 8 سال پيش دستور جهاد آمد وپيغمبر و مسلمانها جهادها كردهاند، زكاتها و خمسها دادهاند. بگوييم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» يعني پيامبر بگو، مردم به حج بروند، اين آيه وقتي نازل شد كه مردم از حج برميگشتند و به غدير خم رسيدند، يك فردي را كه از حمام برميگردد آدم بگويد بيا باز نيز به حمام برويد. اين مسخره است. اين فرد اكنون از حمام بيرون آمده است. كسي را كه از حج برميگردد به او بگوييد آقا «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ»اي رسول بگو! مردم به مكه بروند، مردم از مكه دارند ميآيند! مردم از مكه برميگشتند كه به غدير خم رسيدند. غدير خم بياباني است بين مكه و مدينه كه مردم در حال بازگشت از مكه در آنجا پياده شدند و دستور آمد. پس حج نيز نبوده است. بگو مردم امر به معروف و نهي از منكر كنند. اينها نيز نبوده است، چون بگو آني را كه به تو گفتهام. يك چيزي دراين وجود دارد كه پيامبر از گفتن آن ميترسد. خدا ميگويد: نترس! (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) (مائده /67) خدا تو را حفظ ميكند، نترس. مشخص است كه چيزي است كه پيغمبر از آن ميترسيده است. امر به معروف يعني سفارش به خوبيها ونهي از منكر يعني جلوگيري از مفاسد. تشويق به خوبيها و جلوگيري از بديها چيزي نيست كه پيامبر از آن بترسد. يك چيزي است كه پيامبر ميترسد و خدا ميگويد: نترس! «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» خدا تو را حفظ ميكند، پيداست چيزي است كه پيامبر از گفتنش دلهره دارد. امر به معروف آن چيز نيست، پيامبر اگر قرار بود بترسد بايد روزهاي اول بترسد كه هيچ يار نداشت و با خداها و بتهاي كفار جنگيد. حالا كه از مكه برميگردد و 23 سال از پيغمبري او ميگذرد و اين همه مريد و ياور دارد، حالا بترسد. آدم اگر بناست كه بترسد وقتي ميترسد كه تك است، آن روزي كه يكي بود و با خدايان اينها مبارزه كرد نترسيد، حالا كه از مكه برميگردد و بيش از 100000 طرفدار دارد، حال از امر به معروف بترسد؟ يكي بود و با بت جنگيد نترسيد، 100000 تاست حال از امر به معروف ميترسد. پس امر به معروف و نهي از منكر هم نيست. چون اينها بعد از 23 سال و 100 هزار طرفدار ترس برايشان نيست.
3- امامت و رهبري حق، اساس اصول و فروع
اين «ما» چيست؟ چون بحث به مناسبت غدير خم پخش ميشود. آيه را بررسي ميكنيم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» اي رسول «بَلِّغْ» ابلاغ كن «ما» آن چيزي را كه «أُنْزِلَ» نازل شد. آنچه را كه نازل كرديم و گفتم بگو، ابلاغ كن «بَلِّغْ» و بگو. چه چيزي است كه پيامبر تا دو ماه قبل از فوتش نگفته بود. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر نگويي «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» آنهايي را هم كه گفتهاي فايدهاي ندارد. اينجا بايد چيزي باشد كه اگر نباشد، تمام لامپها خاموش ميشود و به واسطه اين كنتور است كه چراغها روشن است. بگو آني را كه به تو گفتهام، اگر نگويي آنهايي را هم كه گفتهاي بي فايده است. اين چيست؟ ما معتقديم اين «ما»، «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» بگو آنچه كه نازل شد، يعني بگو امام بعد از من علي بن ابي طالب است. علي(ع) نباشد، چراغ خدا خاموش ميشود. بله، اگر رهبر حق نباشد، خدا فراموش ميشود. زماني كه ما رهبر انقلاب و رهبر حق نداشتيم عوض «بسم الله» ميگفتند به نام نامي آريامهر، يعني به جاي «الله» ميگفتند: به نام شاه. عوض قانون خدا قانون شاه بود. پيغمبر قانون خدا را ميگويد. اگر رهبر حق نبود همين جايي كه ما صحبت ميكنيم پادگان ارتش است، اول صبحگاه جاويد شاه بود، امام و رهبر آمد «الله اكبر» شد. يعني اگر رهبر حق بود توحيد شكوفا ميشود. اگرنبود توحيد به طاغوت تبديل ميشود. اگر رهبر حق نبود احكام پيامبر به احكام طاغوت تبديلميشود. اگر امام نباشد، مردم قيامت را فراموش ميكنند و نمازهاي ما ارزشي ندارد. الان نماز جمعه كشور ايران ارزش دارد ولي كشورهاي ديگر كه نماز جمعه دارند پشه نيز از آنها نميترسد و از نماز جمعه ما همه ابر قدرتها حساب ميبرند. چرا؟ زيرا امام به كشور ما آمد. نماز بود ولي امام نبود. اگر امام نباشد جبهه و جنگ نيز بخار ندارد. اگر امام نباشد خمس و زكات داده نميشود، گرفته نيز نميشود، و درست نيز تقسيم و عمل نميشود. اگر امام نباشد انسان ميترسد امر به معروف و نهي ازمنكر كند. يعني امامت و رهبري حق، واقعاً كنتوري است كه به همه چراغها نور ميدهد و لذا درست است كه خداميگويد. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر نگويي؛ «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رسالت خدا را انجام ندادهاي. آيه خيلي داغ است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» اي رسول آنچه از طرف خدا بر تو نازل شد بگو، را كه گفتيم بگو، بگو. و اگر نگويي زحماتي را كه كشيدهاي از بين ميرود. مسجدي كه ساختهاي اگر خادم نداشته باشد، زيلو و قالي و لامپ آنرا ميبرند. حفاظت از تأسيس ارزش بيشتري دارد. قالي بافتن 1 سال زحمت دارد، 6 ماه زحمت دارد اما حفظ قالي يك عمر زحمت دارد. هر چيزي تأسيس آن مهم نيست، حفظ آن مهمتر است. ايمان آوردن آسان است، حفظ ايمان مشكل است. حفظ دين خيلي مهم است. اي رسول ماه ديگر از دنياميروي بگو آنچه را كه گفتم. يعني بعد از خودت را معين كن. اگر نگويي توحيد و نبوت هم دو سه روز ديگر، دير يا زود به دست فراموشي سپرده ميشود. بگو و اگر نگويي زحماتت نابود ميشود و نترس خدا تو را حفظ ميكند. پيغمبر وحشت داشت كه علي بن ابي طالب(ع) را معرفي كند. و لذا خدا ميگويد نترس! چرا وحشت داشت؟ چون علي(ع) در جبهههاي جنگ پدرهاي خيليها را كشته بود و لذا تحمل نميكردند كه قاتل پدرشان حالا بيايد رهبر شود. لذا در دعاي ندبه داريم: كينههايي كه در جنگ بدر و خيبر بود و شمشيرهايي كه علي(ع) زده بود و كفار را كشته بود و حال بچههاي آنها مسلمان شده بود و نميتوانستند تحمل كنند. و يكي عدالت علي(ع) را نميتوانستند تحمل كنند، چون پول مفت به كسي نميداد و سبيل كسي را چرب نميكرد. تحمل علي(ع) سنگين بود، ميترسيد كه علي(ع) بگويد فرار كنند. ولي خدا فرمود: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ» تا اينجا ترجمه قرآن بود.
4- ماجراي اعلان آيه در غدير خم
قصه برايتان بگويم. همين آيه كه نازل شد كه داغ هم هست، بگو! نگويي زحماتت نابود ميشود. نترس، بگو پيامبر ايستاد. بالاخره يك سري جوان، آنها هميشه تند ميروند، فرمود: به تندروها بگوييد باز گردند، يك عده پير مرد هميشه عقب ميمانند، فرمود: صبر ميكنيم تا آنها نيز برسند. غدير خم يك زميني بود مثل بشقاب، وسط گود و دور و اطرافش بلند، مثل زمين ورزش كه بازيكنها در گودي هستند و تماشاچيها در بلندي، در غدير كه غدير يعني گودي، خم نيز اسم آن گودي بود. «گودي خم » در اين گودي مقداري آب نيز بود كه آنهايي كه مسافر بودند خود و حيوانهايشان از آب استفاده ميكردند. اصولاً در معرفي يك شخصيت، بايد معرفي كننده در يك گودي باشد كه تماشاچيها از بالا همه او راببينند. خلاصه آنجا هوا داغ بود و به نحوي كه حاجيها كه از مكه ميآمدند، لباسهاي خود را در ميآوردند و زير پايشان ميانداختند كه كف پايشان نسوزد. مدتي، دو سه روز ماندند تا جلوييها برگشتند و عقبيها رسيدند، جمعيت زياد بود. حال جمعيت چند نفر بودند، ميگويند در غدير خم 124 هزار نفر جمع بودند. يعني به عدد جمعيت پيغمبرها. جهاز شتر از اين وسايل و پارچهها كه روي شتر مياندازند روي هم گذاشتند و پيامبر بالا رفت و سخنراني كرد و گفت همه پيغمبرها مردند، من هم از دنيا ميروم، عمر من دارد به پايان ميرسد و خلاصه «من كنت مولاه» هر كس من رهبر او هستم، علي(ع) رهبر اوست. علي بن ابي طالب(ع) معرفي شد. اين حرف و سخن ماست. اما ديگران چه ميگويند؟ ديگران ميگويند پيغمبر از دنيا رفت، اين مطالبي كه تا حال گفتهام، سه سال پيش بخشي از آن را گفته بودم، اما اين مطلب كه ميخواهم بگويم تازگي دارد، يعني امروز اينها نوشته شده است، و لذا زياد گوش دهيد. ما ميگوييم كه پيغمبر وصي تعيين كرد. در غدير خم و به دستور خدا و طبق آيه 67 سوره مائده.
5- ادلّه لزوم معرفي جانشين و ردّ ادعاي خلاف آن
ديگران چه ميگويند؟ ميگويند پيغمبر از دنيا رفت و هيچ كسي را براي جانشيني خودش تعيين نكرد. اين حرف چقدر درست است؟ چند سؤال ميكنيم. 1- پيغمبر يك جبهه كه تشكيل ميداد و يك افرادي به جبهه ميفرستاد، فرمانده براي اينها تعيين ميكرد، چگونه براي يك جبهه، براي يك تيپ و يك گردان فرمانده تعيين ميكند ولي براي كل جامعه اسلامي ايشان از دنيا بروند و فرمانده مشخص نكنند. جواب دهيد. خيلي دوست دارم كه برادرها و دخترها و پسرهاي اهل سنت اين سؤالات را بنويسند وپاسخ گويند. چگونه پيامبر گروهي را كه به جبهه ميفرستاد، برايشان فرمانده تعيين ميكرد، ولي براي بعد از خودش هيچ كاري نكرد؟ مشكل است كه اين را قبول كنيم. 2- يك وقت قبله مسلمانها بيت المقدس بود و دستور داده شد كه قبله به سمت كعبه و مسجد الحرام برگردد. عدهاي آمدند و گفتند قبله عوض شده است، نمازهايي كه به آن سمت خواندهايم چه ميشود؟ آيه نازل شد (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ) (بقره /143) آن نمازهاي قبلي شما را خدا ضايع نميكند. چگونه چهار تا خم و راست شدن را خدا ميگويد، نترسيد! من آنها را از بين نميبرم. اما يك تأسيس اسلام را، پيغمبر از دنيا برود و هيچ معين نكند و اين اختلاف در مردم بيفتد و آنچه كه بافته است ضايع شود؟ آيا اصل اسلام مهمتر است يا نماز؟ خدا درباره نماز ميگويد كه آنها را ضايع نميكند «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ» اما اصل اسلام كه پيغمبر از دنيا برود و جانشين تعيين نكند و اصل اسلام بي صاحب بماند، اصل اسلام كه مهمتر است از چهار ركعت. اين اشكال را نيز جواب دهيد. 3- دربارة تيمم و روزه، ميگويد اگر آب نبود تيمم كنيد، سالم نبودي روزهات را بخور، ميفرمايد: ( وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ) (حج /78) من نميخواهم كه تو به دردسر بيفتي، در وضو اگر آب برايت ضرر دارد، تيمم كن. نميخواهم به دردسربيفتي. روزه برايت ضرر دارد، بخور. نميخواهم به دردسر بيفتي. چطور در يك وضو خدا ميگويد كه نميخواهد كه ما به دردسر بيفتيم، آن وقت پيامبر(ص) از دنيا برود و كسي را تعيين نكند، مردم به دردسر نميافتند؟ آخر بي كس بودن دردسرش از بي آب بودن بيشتر است. ميگويد: آب نداري تيمم كن. آن وقت بي رهبري كه خيلي مهمتر است و انسان به دردسر بزرگتري ميافتد را برايش فكر نكرده است. اين را نيز جواب دهيد كه چگونه ميتوانيم بگوييم، پيامبر از دنيا رفت و كسي را براي بعد خودش تعيين نكرد. 4- قرآن ميفرمايد: (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ) (توبه /115) خدا كسي را كه هدايت كرده است، دوباره گمراه نميكند. آيا پيامبر بيايد مردم را هدايت كند و بعد بي صاحب بگذارد و برود. مردم به خطا نميافتند. 2 فلس پول داري، خدا ميگويد: (إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ) (بقره /180) كسي كه داري ميميري، اگر پول داري حتماً وصيت كن. اگر كسي 2 فلس پول دارد، بايد وصيت كند كه پولها دست چه كسي باشد و كجا مصرف شود. آنوقت مكتبي به نام اسلام، آن هم مكتبي كه پيامبر در آن دندانش شكسته، لبش پاره شده است، عمويش و بسياري از ياران مسلمان پيامبرشهيد شدهاند، بلال شكنجهها ديده، سميهها شهيد شدهاند، هجرت به حبشه شده است. با ضرب و شتم و شكنجه وزجر، اين همه پيغمبر زجر كشيده و ديني را آورد و بعد بگوبد: آقا رفتي كه رفتي، هيچي به هيچي. يعني دين پيامبر اندازه 200 تومان پول ارزش ندارد. قرآن ميگويد: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ» اگر چيزي(اينجا يعني مال) مفسرين تقريباً همه اين معنا را ميگويند. اگر مال داري وصيت كن، آنوقت آدم براي مالش وصيت بكند ولي براي مرامش وصيت نكند. چگونه آدم بايد بگويد كه پيامبر از دنيا رفت و وصيت نكرد. 5- آيهاي در قرآن است كه ميگويد: اگر زن و شوهر اختلاف پيدا كردند به دادگاه مراجعه نكنند زيرا دادگاه پنج تا عيب دارد. 1- آبروريزي ميشود، آدم(زن و شوهر) در خانه دعوا ميكنند تا به دادگاه بروند يك عده منشي و بازرس ودادستان و همه ميفهمند، زن و شوهر دعوا كردند به دادگاه مراجعه نكنند. 2- غير از آبروريزي وقتتان نيز تلف ميشود. 3- دادستان دلش براي آنها نميسوزد، اما اگر پدرزن و شوهر دخالت كنند، خويش و قومها دلسوزيشان از دادستان غريبه بيشتر است. هم سوز بيشتر است و هم آبروريزي كمتر است و هم وقت كمتر تلف ميشود و. . . . بنابراين قرآن ميگويد: اگر زن و شوهري اختلاف پيدا كردند، يك داور از فاميل مرد و يك داور از فاميل زن بيايند و مسأله را حل كنند. خدا چگونه براي اختلاف زن و شوهر ميگويد: داور تعيين كنيد، اما براي اختلاف امت ميگويد: پيغمبر! تو برو و بگذار مردم با هم دعوا كنند؟ كي به كيست؟ به ما چه؟ نميخواهد وصيت كني و جانشين تعيين كني تو دين درست كردي، رها كن و برو، وصيت نيز نكن. براي اختلاف زن و شوهر خدا ميگويد: داور! ولي براي اختلاف امت خدا، داور تعيين نميكند! ؟ باوركردني است؟ ! چگونه آدم باور ميكند؟ چقدر بحث خوبي است. انسان بايد فكر كند، چگونه قبول كند كه پيامبر فوت كرد و هيچ و هيچ. اين را نميشود تحمل كرد. با هيچ آيه و حديثي منطبق نيست. 6- حضرت موسي(ع) 40 روز ميخواهد براي مناجات برود، وصي تعيين ميكند. آنوقت پيامبر خدا، براي هميشه ميخواهد برود، وصي تعيين نميكند. آيا ميتوان پذيرفت؟ 7- قرآن ميگويد: رشتهها را بعد از ريسندگي پنبه نكنيد، يعني زحماتي را كه كشيدهايد از بين نبريد. (وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً) (نحل /92) مثل زني نباشيد كه رشتهها را ميريسد و بعد دوباره پنبه ميكند. زحماتتان را از بين نبريد. آيا پيامبر اگر بدون وصي از دنيا برود و وصيت نكند آن وقت مثل پيامبري، مثل كسي نيست كه رشته خودش را پنبه كرده است؟ خدا به ما گفته است كه زحمت هايتان را از دست ندهيد! رشته هايتان را پنبه نكنيد. آنوقت خود پيامبر چنين كاري بكند؟ اين درست است؟ پنج دقيقه فكر كنيم. 8- دو آيه در قرآن است كه (الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ) (بقره /191) و يك آيه ديگر ميگويد: (الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ) (بقره /217) دو آيه داريم. اختلاف وفتنه از خونريزي بدتر است. آن وقت خدا در قرآن خود بگويد كه اختلاف از خونريزي بدتر است و پيغمبر نيز اين را بگويد. آن وقت خود پيامبر از دنيا برود و وصي تعيين نكند و ميان مردم اختلاف بشود. وجدان قبول ميكند؟ 9- قرآن ميگويد: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) (آل عمران /103) متفرق نشويد، متحد شويد. اگر پيامبر وصي تعيين نكند اين باعث نميشود كه مردم بعد از پيامبر متفرق شوند. 10- پول ميدادند، براي اينكه مسجد الحرام را بسازند، بعضي از كفار اين كار را ميكردند. آيه نازل شد (ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) (توبه /17) مشرك حق ندارد، پول ساختمان مسجد را بدهد. اگر مشركي پول براي ساختمان داد، پول او راپس بده. مشركين حق ساختن مسجد ندارند، بي وصي پيامبر از دنيا برود، خوف اين نيست كه مشركين حق دخالت دركل اسلام را داشته باشند. 11- مگر در قرآن نگفته است كه بعد از موسي كتابش تحريف شد، خدايي كه پيغمبري كه خودشان به ما گفتهاند تورات موسي(ع) دستخوش هوسها قرار گرفت، انجيل عيسي(ع) دستخوش هوسها قرار گرفت و همين طور كتابهاي آسماني ديگر نيز. و قابل قبول نيست كه پيامبر بيايند و بروند و هيچكس را جانشين تعيين نكنند. تا باز آيات قرآن دستخوش سليقهها قرار بگيرد. اگر ولي خدا يك فردي كه عملش مانند پيامبر (مِنْ لَدُنَّا عِلْماً) (كهف /65) علم لدني، اگر يك امام معصومي نباشد كه هيچگونه انحرافي نداشته باشد. پيغمبر قرآن را آورد و از دنيا رفت. هيچي به هيچي. قرآن را شما اين آيهاش را يك جور معني كردي و ديگري به گونهاي ديگر. پيغمبري كه چند بار گفته است كه كتاب موسي دستخوش هوسها شد، انجيل نيز همين طور، آيا ميشود همين پيامبر از دنيا برود و امام تعيين نكند و كتابش دست سليقههاي مختلف دستخوش سليقهها قرار بگيرد. چه آدم بگويد؟ چه وجداني؟ 12- حزب سرپرست نميخواهد، چگونه هر حزبي چه حق و چه باطل سرپرست ميخواهد. اما حزب الله بعد از پيامبر سرپرست نميخواهد؟ مگر به پيامبر، نميگفتند: پيامبر پسر ندارد، پيغمبر يك دختر بيش ندارد كه كاري از او ساخته نيست. پيغمبر بميرد سر و صدايش خاموش ميشود. زيرا پسري ندارد كه كارش را دنبال كند، دختر نيز كه كاري نميتواند بكند، آنها اينگونه ميگفتند و لذا به پيامبر ميگفتند: ابتر، يعني ناقص، يعني بميرد، صدايش خاموش ميشود. پيغمبري كه با گوش خودش ميشنيد كه ميگفتند: بميرد راحت ميشوند، اين فرد نبايد براي اينكه دماغ دشمنان را به خاك بمالد، قبل ازمرگ كسي را تعيين كند؟ كه اگر پسري نيز ميداشت، بهتر از او نميشد. آخر وقتي به كسي ميگويند: كه تو بميري از دستت راحت ميشويم، بايد بگويد: نه! من اگر بميرم يك كسي عين خودم و مثل خودم و اگر هم پسري ندارم پسر عمويي دارم، علي بن ابي طالبي دارم كه اگر هم پسر داشتم از علي(ع) بهتر نبود. وقتي پيامبر با گوش خود نيش ميشنود بايدعملاً كاري بكند كه دماغ كفار را به خاك بمالد. 13- قرآن ميگويد: كفار دست از تو نيز برنميدارند (وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً) (اسراء /74) اگر من حفظت نميكردم، مردم تو را نيز منحرف ميكردند. مردمي كه دست از انحراف خود پيامبر برنمي دارند، خدا در قرآن ميگويد: من تو را نگه داشتم و الا نزديك بود كه دلت هواي آنها را بكند، نزديك بود كه به آنها تكيه بكني، (يَخْدَعُوك) (انفال /62) قرآن ميگويد: پيغمبر! مردم ميآيند كه به تو كلك بزنند، مردم بدجنسي كه حتي دست از پيغمبر نميكشند، آيا امكان دارد بعد از پيغمبر دست از امت او بردارند؟ پيغمبر نبايد براي بعد از خودش كسي را تعيين كند؟ كه بگويد مردمي كه اين قدر حرام زادگي ميكنند، كه ميخواهند مرا نيز منحرف كنند(بعضيهايشان) خوب بعد از من چه ميكنند؟ خلاصه اينكه ما هيچ راهي نداريم، راه عقلي، فطري، وجداني، آيهها زياد است، چند مورد خوانده شد. خدا رحمت كند يكي از علماي مشهد را، كتابي نوشته است «الامام عند الشيعة» از كتابهاي گمنامي است كه بسيار كتاب خوبي است. ما يك زماني براي سخنراني در يك كارخانه رفتيم، يك كارگري اين كتاب را به ما داد. معمولاً كتابي را كه مفت به آدم ميدهند، آدم كنار ميگذارد. ما اين را كنار منزل گذاشتيم، بعد وقتي ميخواستيم آن را بايگاني كنيم، گفتيم حالا يكي دو صفحهاي از آن را بخوانيم، وقتي خواندم ديدم الله اكبر چه كتابي است. پر ازمطلب. خدا اين علما را رحمت كند. و اين آيهها را از آن كتاب ميگويم. 14- و علياي حال، نميتوانيم تحمل كنيم پيغمبري را كه قرآن ميگويد: (حَريصٌ عَلَيْكُمْ) (توبه /128) يعني پيغمبر دلش براي شما ميسوزد، مگر ميشود پيغمبري كه دلش براي ما ميسوزد از دنيا برود و وصيت نكرده ما را رها كند. پيغمبري كه: «حَريصٌ عَلَيْكُمْ» است نميشود اينگونه باشد. ديني درست كرد كه بسياري از مردم كشته شدند تا اين دين سرپا شد، بعد رها كند و برود. اين سوز فردي، كه سوز دارد نيست. يك مادري كه دلش براي بچهاش ميسوزد او را بي شير و بي دايه رها نميكند، بي پرستار نميگذارد. چگونه اين حرفها را تحمل كنيم. محال است پيغمبر وصيت نكرده از دنيا رفته باشد. عقيدة ما اين است كه پيغمبر از دنيا رفت و وصي نيز تعيين كرد. عدهاي به بحث دير رسيدهاند، ميخواهند بگويند امسال در مورد غدير خم در تلويزيون در مورد امير المؤمنين(ع) چه گفتند؟ 2 يا 3 دقيقه مطلب را براي اين افراد جمع بندي ميكنيم.
6- خلاصه درس غدير خم
بسم الله الرحمن الرحيم درسهايي از قرآن به مناسبت غدير خم، آيه 67 سوره مائده، اين سوره آخرين سورهاي است كه نازل شد. اين آيه نيز آسان معني ميشود. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» اي رسول «بَلِّغْ» ابلاغ كن. رسول بگو آنچه را كه به تو گفتم و اگر نگويي زحماتي كه كشيدهاي از بين ميرود و نترس، سني و شيعه عقيدهشان اين است كه اين آيه 2 يا 3 ماه مانده به فوت رسول الله نازل شد، و ما عقيدهمان اين است كه 2 يا 3 ماه مانده و در غدير خم بود. بعد اين «ما» را تحليل كرديم كه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» اي رسول آنچه را كه به تو گفتيم بگو، بگو! بررسي كرديم كه اين «ما» چيست؟ اي رسول آنچه را كه به تو گفتهام بگو، بگو! اين چيست كه پيامبر تا 2 يا 3 ماه به فوتش نگفته بود. خدا را نگفته بود كه روز اول گفته بود «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، پيغمبر را نگفته بود، روز اول گفته بود كه من پيغمبر هستم، كه زير بار نميرفتند و جنگها كردند و عدهاي نيز پذيرفتند. معاد را نگفته بود كه (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) (زلزال /1) (الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ ) (قارعه /2-1) و. . . . روزهاي اول در مكه نازل شده بود، همان سال اول. نماز را نگفته بود، پيامبر يعني2 تا 3 ماه به فوتش نماز را نگفته بود! نماز را از همان روزهاي اول گفته بود. روزه و جهاد و خمس و زكات را نيز سال دوم هجري گفته بود و الان سال آخر عمر پيامبر و سال 10 هجرت است. حج را نگفته بود؟ آيه وقتي نازل شد كه مردم از حج برمي گشتند، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» آيا يعني اينكه بگو بروند مكه، نه اينها از مكه باز ميگردند. بگو مردم را امر به معروف ونهي از منكر كنند، بگو مردم را تشويق به خوبيها كنند و جلوي فساد را بگيرند، اين كه ترس ندارد، پيغمبر اگر ترسو بود بايد آن روزي ميترسيد كه يكي بود و با بت مبارزه ميكرد. حالا كه يار دارد ترس ندارد. اين چيست كه 2 يا 3 ماه به فوتش نگفته بود. چيست كه اگر نگويد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» خدا ميگويد: اگر نگويي! زحماتت نيز از بين ميرود. بايد پيامبر چيزي را نگفته باشد كه اگر نگفته باشد، همه زحمتهايش از بين ميرود. ميگوييم آن امامت است. چون اگر رهبر نباشد خدا فراموش ميشود. ايران ما امام نبود، خدا فراموش شده بود. ذكر شاه از ذكر خدا بيشتر بود. اگر رهبر نباشد، نمازها بي بخار ميشود. ما در زمان شاه حج ميرفتيم، حجمان هيچ اثري نداشت. امسال حاجيهاي ايراني در حج چه ميكنند؟ اگر امام باشد حج بخار دارد، امام نباشد خير. امر به معروف و جهاد همينطور. امام است كه جبهه را اداره ميكند. امام نباشد جبهه شكست ميخورد و جبههاي نيست. پس آن امامت است.
7- امامت اصل اساسي اصول دين
بنابراين سؤال امامت از اصول دين است يا از فروع دين. امامت از اصول، اصول دين است. يعني از اصول دين نيز امامت مهمتر است، به دليل اين آيه. خدا ميگويد: اگر امامت را در غدير خم نگويي تا حاجيها پخش نشدهاند. چرا آيه در زمان حج نازل شد؟ براي اينكه از حج حاجيها برمي گشتند و از غدير خم حاجيها پخش ميشدند. حاجيهاي يمن به راه خود ميرفتند، حاجيهاي حبشه به حبشه و. . . . آنجا چهارراهي و پنج راهي بود كه حاجيها پخش ميشدند. آيه نازل شد كه تا متفرق نشدهاند بگو. چون راديوو تلويزيون نيست كه برساند، بايد همه حاجيها بشنوند كه بروند و تبليغ كنند و بگويند و خبرنگار شوند، امامت از اصول دين نيز مهمتر است. بخاطر اينكه قرآن ميگويد: اگر امامت را نگويي، اگر براي مردم رهبر حق تعيين نكني، خدا و پيغمبر هم به دست فراموشي سپرده ميشوند. البته اين معنايش اين نيست كه امام از خدا مقامش بالاتر است؟ نميخواهم بگويم امام از خدا بالاتر است، نميخواهم بگويم كه امام از پيغمبر مقامش بالاتر است. نه خير! امام عبد خداست، امام وصي پيغمبر خداست. اما نقش امام، نقش مهمي است. به قدري مهم است كه در ايران خودمان ما اين را حس كرديم، واقعاً اگر امام خمين، ي نبود اصلاً نماز جمعه نبود و اگر هم بود بخاري نداشت. امام خميني نبود، حجمان مثل حج كشورهاي ديگر بود. امام خميني نبود، كسي جرأت امر به معروف نداشت، كسي جرأت نهي از منكر نداشت، كه به زن بگويد چرا بي حجابي، بخاطر وجود امام است كه بچههاي حزب الهي جرأت دارند بگويند خانم روسري خود را درست بپوش، اگر امام خميني نباشد كسي نميتواند جبهه را بعد از چهار سال زور رزمندهها بيشتر نيز بشود از سال اول جنگ. ما ديديم كه اگر امام باشد هم نماز، نماز است، هم حج، حج است و. . . . خدايا اين امام عزيز را براي اسلام و مستضعفان نگه دار. توطئهها عليه اسلام و مسلمين را خنثي بگردان. شناخت ما رانسبت به امام، و اطاعت ما را از امام، و عشق ما را نسبت به امام، روز به روز افزون بگردان، امام عزيز ما حضرت مهدي(عج) را قلب ايشان را از ما راضي بگردان، نايبش رهبر عزيز انقلاب را در پناهش حفظ بفرما. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2061