نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2076
موضوع: غدير در روايات(2)
تاريخ پخش: 76/02/04
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
گر چه عيد غدير را ميشناسيم، اما شناخت مراحل و درجاتي دارد. شناخت ساده و سطحي، شناخت نيمه عميق و شناخت عميق. ما بايد شناختمان را بيشتر کنيم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ» (صحيفه سجاديه/دعاى 20)، (زِدْني عِلْماً) (طه /114)، (زادَهُمْ هُدىً) (محمد /17). دو روزمان نبايد مثل هم باشد. اين بحثها تکرار نيست، عميق کردن است. يک کسي از من پرسيد: چرا نماز تکراري است؟! گفتم: تکرار نيست؛ کسي که کلنگ ميزند و چاه ميکند، هر کلنگي عمق چاه را بيشتر ميکند. اما يک بچه شايد فکر کند اين کار تکراري است. کسي که از نردبان بالا ميرود و پايش را روي پلهها ميگذارد، کار تکراري انجام نميدهد. بلکه هر پايي که بالا ميبرد يک پله بالاتر ميرود و به مقصدش نزديکتر ميشود. بنابراين اين بحثها تکرار نيست، تعميق است. يعني بر عمقش افزوده ميشود.
1- عيد غدير در قرآن
موضوع بحث: در جستجوي روز مخصوص؛ در سوره مائده آيهاي است که به آن ميپردازيم. يک روزي است در قرآن، که در قرآن اسمش را نبرده و فقط خصوصياتش را نام برده است (روز عيد غدير خم). يک وقت ميگويند: « محسن قرائتي». يک وقت اسم مرا نميگويند: يک شيخي است قد بلند، کاشاني، عمامه سفيد دارد، روي تخته سياه مينويسد، شبهاي جمعه به تلويزيون ميآيد. اسمم را نميگويد ولي خصوصياتم را طوري ميگويد که جز با من سازگار نيست. خدا هم عيد غدير نگفته، يک روزي را گفته که هرچه ميگردي جز عيد غدير امکان ندارد. اصل آيه اين است: (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ) (مائده /3)، بعد يک پرانتز باز ميکند و ميفرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» بعد جمله قبل را ادامه ميدهد: (فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ) (مائده /3) ترجمه: حرام است بر شما (خوردن): گوشت مرده، خون، گوشت خوک، حيواني که با شلاق زدن بميرد، حيواني که با پرت شدن بميرد، حيواني که با شاخ خوردن بميرد، گرگ او را بدرد (مگر آنکه جان داشته باشد) حيواني که رو به بت کشته شود. يا با قمار گوشتش تقسيم شود. اين آيه ميفرمايد: اين گوشتها حرام است. بين اين جمله پرانتزي باز ميکند و ميفرمايد: «امروز کفار مأيوس شدند. امروز دين شما کامل شد. امروز نعمتم را بر شما تمام کردم. امروز خدا از شما راضي است. امروز دينم را براي شما پسنديدم. بعد پرانتز را ميبندد و ميفرمايد: من به تو گفتم: گوشت خوک… نخور، اما: اگر مضطر شدي و ترسيدي از گرسنگي بميري، اشکال ندارد. پس: گوشت خوک و… نخوريد، در وقت اضطرار بخوريد. بين نخوريد و بخوريد خداوند يک چيزي قرار داده است. زنها که ميخواهند ميهماني بروند طلاهايشان را در متکا ميگذارند! بين طلا و متکا هيچ ارتباطي وجود ندارد. آدم ميفهمد که جايش در آنجا نيست. قديمها سکه هايشان را در کوزه، زير خاک پنهان ميکردند (گنج). در اين آيه گنجي نهفته است. اين آيه به گوشت خوک و… ارتباطي ندارد. (امروز دين شما کامل شد. امروز خدا راضي، امروز نعمت تمام، امروز کفار مأيوس…) چيه؟! اگر يک حيواني شاخ خورده، آنرا نخوريد! اين هم شد کار!؟ اين کلاه قد اين سر نيست.
2- غدير، گنجي پنهان ميان آيات
حالا چرا اينجا قرار دارد، عرض کردم که: خداوند سبحان برخي آيات را که حساسيت برمي انگيزند، جابه جا نموده است. اين فرم حفظ خداوند است. مغازههاي کفش فروشي که گاهي شلوغ هستند، صاحب مغازه يک جفت از هر کفش را داخل ويترين ميگذارد و صد جفت ديگر را در جاي ديگري ميگذارد. اگر دزدي به فروشگاه بيايد يک جفت کفش را نميدزدد. اگر هم مشتري باشد با همان يک جفت کفش راضي ميشود (انتخاب کرده و عين همان را ميخرد) خداوند هم برخي آيات را مخفي ميکند (يا جابه جا ميکند.) افرادي که مسئوليتهاي حساس دارند، نوشته هايشان طبيعي نيست. مثلا وقتي ميخواهد بنويسد: «فلان شخصيت مهم موقع ظهر به خانه من ميآيد» طوري مينويسد که فقط خودش بفهمد. مثلا يک کلمه را در اين صفحه و کلمه بعدي را صد صفحه ديگر مينويسد. مثلا صندوقهاي رمز دار. تا کسي سوء استفاده نکند (از اسناد). يکي از انواع حفظ خداوند اين است که: يا با قدرت غيبي آن چيز را محفوظ ميدارد و يا با واسطه قرار دادن چيزي. يک وقت يک تار عنکبوت پيامبر اکرم(ص) را حفظ ميکند. حفظ خدا لازم نيست هميشه غيبي باشد، گاهي با وسيله است. اول اينکه: گوشتهاي حرام سه بار ديگر هم در قرآن کريم آمده است. در سورههاي انعام، بقره و نحل. اين آيه دو ماه قبل از رحلت پيامبر(ص) نازل شد. پس حرف تازهاي نيست. علت اينکه برخي آيات تکرار شده است، اين است که: برخي چيزها بايد تکرار شوند تا بالاخره مؤثر واقع شوند. مثل: گفتن: «مرگ بر شاه» اين جمله با يکبار و دوبار گفتن محقق نميشود. دوم اينکه: ما روزهاي عمر شريف پيامبر اکرم(ص) را بررسي ميکنيم. ايشان در سن 40 سالگي به پيغمبري مبعوث شدند. در سن 63 سالگي هم رحلت نمودند. تمام روزهاي عمر حضرت را در نظر ميگيريم. يک روزي در اين 23 سال است که اين آيه با آن روز مطابقت داشته باشد. (اين کلاه قد آن سر باشد). روزهاي مهم را مينويسم: 1- روز اول بعثت: بگوييم: اولين روزي که به پيغمبري مبعوث شد مربوط به اين آيه است: اي پيغمبر امروز صبح پيغمبر شدي، همين امروز دينت کامل شد!؟ امکان ندارد. هنوز هيچ اتفاقي نيفتاده است. مثل اين است که دانش آموز، روز اول به مدرسه برود (هنوز الفبا بلد نيست) معلم بگويد: تو امروز فارغ التحصيل شدي؟! پس قطعا روز بعثت نيست. 2- پيغمبر(ص) سه سال بعد از بعثت به صورت مخفيانه مردم را به اسلام دعوت ميکرد. بعد از سه سال آيه نازل شد: بس است ديگر، داد بزن، دعوتت را علني کن: (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ) (حجر /94). روز فرمان دعوت علني: آن روز هم دين کامل نشده بود. چون هنوز روز اولي است که ميخواهد دعوت آشکار کند. دين کامل نشده. 3- روز هجرت: روز هجرت هم کفار مأيوس نبودند: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» روز هجرت روزي بود که از هر قبيله يک کافر چاقوکش از ديوار ريختند که او را بکشند. پيغمبر(ص) هم حضرت علي(ع) را در جاي خود نهاد. آن روز که جان پيغمبر(ص) در خطر بود که کفار مأيوس نبودند. اگر مأيوس بودند که آن کار را نميکردند. پس روز هجرت هم نبود. 4- روز تولد حضرت فاطمه زهرا(س) : در اين روز هم کفار مأيوس نشدند. اصلا گفتند: خوب شد که دختر شد. چون اعراب براي دختر اهميتي قائل نميشدند. ميگفتند: اين پسر است که نام پدر را زنده نگه ميدارد. 5- جنگها: در جنگهايي که مسلمانها داشتند در برخي پيروز ميشدند و در برخي شکست ميخوردند. در جنگهايي که شکست ميخوردند که اين همه شعار نميتوان سر داد: (امروز دين شما کامل شد و يا کفار مأيوس شدند) بلکه کفار اميدوارتر هم ميشدند. پس از روزهاي شکست هم نبود. روزهاي پيروزي: مسلمانها در جنگهاي: بدر و احزاب و حنين و فتح مکه و… پيروز شدند. وقتي عدهاي بر عده ديگري پيروز ميشود ممکن است که آن گروه مغلوب مأيوس شوند ولي اينکه همه گروهها مأيوس شدند امکان ندارد. نميگويد «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ في البأس» ميفرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ميفرمايد: تمام کفار مأيوس شدند. در جنگهايي که مسلمين پيروز شدند کفار مغلوب مأيوس ميشدند نه همه کفار. پس قطعا در جنگها هم نبود. 6- حجة الوداع (حج آخر): در مورد اين روز طرفداران زيادي وجود دارد که ميگويند، اين کلاه مال حج اکبر (حجة الوداع) است. در حجة الوداع جمعيت عظيمي، مراسم حج را با پيغمبر خدا(ص) انجام دادند. يعني اينکه: خدا فرمود: امروز که با پيغمبر(ص) حج مهمي انجام داديد، حجي که در محضر رسول الله(ص) باشد، و آداب حج را از شخص پيغمبر(ص) ديديد، امروز دين شما کامل شد. آيه نميفرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ حَجَّکُمْ» بلکه ميفرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» نميگويد: امروز حجتان کامل است، بلکه ميفرمايد: امروز دين شما کامل شد (همه دين شما). پس مربوط به حجة الوداع هم نميتواند باشد. چون حج قسمتي از دين است نه همه دين. آقايان و خانمها گوش بدهيد: يک کلاه در قرآن است. خدا ميفرمايد: سر اين کلاه را بيابيد. کلاه اين است: « امروز تمام کفار مأيوس شدند، امروز دينتان کامل شد و…» اين کلاه را سر کدام روز بگذاريم. هيچ روزي امکان ندارد که اين کلاه سر آن برود به جز روز «عيد غدير خم».
3- امامت در عيد غدير يأس دشمنان دين
با پيغمبر(ص) چهار نوع برخورد نمودند: 1) تهمت 2) شکنجه 3) جنگ 4) ترور. هيچکدام موفق نشدند. قرآن تهمتها را نقل ميکند: شاعر، مجنون، ساحر، کاهن. هيچ کدام نشد. تهمتها نگرفت. او را تا غار تعقيب کردند. يارانش را کتک زدند. هيچکدام مؤثر واقع نشد. براي کفار، تنها، يک روزنه اميد مانده بود. ميگفتند، ما حريف پيغمبر(ص) نميشويم. پس صبر ميکنيم که او از دنيا برود. پسر هم ندارد تا جاي او را بگيرد! کلکش کنده است! همه اميد اين کفار مرگ پيامبر(ص) بود. يکمرتبه در غدير ديدند: علي(ع) نصب شد. وقتي امير المؤمنين علي(ع) به امامت برگزيده شد، ديدند که: اگر پيغمبر(ص) پسر هم ميداشت از ايشان بهتر نميشد. آن وقت بود که همه کفار مأيوس شدند. راجع به انقلاب بگويم؟ وقتي خبر رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني(ره) پخش شد، ضد انقلابيها در فرودگاههاي کشورها جمع شدند تا به ايران بيايند. يکي از علماي بزرگوار که براي معالجه به يکي از کشورهاي خارجي رفته بود، ميگفت: تا فهميدم امام (ره) رحلت کردهاند، من هم به فرودگاه رفتم. ديدم: به! فرودگاه پر از آدمهاي ضد انقلاب است. ساکها را دست گرفتهاند تا به ايران بروند. يک مرتبه راديو اعلام کرد: امروز آية الله خامنهاي به عنوان رهبري برگزيده شد. همين که خبر رهبري ايشان گفته شد، ضد انقلاب به هم نگاه کردند و برگشتند. چون ديدند: اگر امام خميني (ره) اگر پسر هم داشت از ايشان بهتر و لايقتر نميشد. امام (ره) جمله جالبي فرمودند؛ آن جمله اين بود: « اگر پيغمبر(ص) هيچ کاري نميکردند و فقط يک علي(ع) تربيت ميکردند، بس بود.» از اين آيه (آيه 3 سوره مائده) معلوم ميشود که: تمام کفار کره زمين يک سمت، امام علي(ع) هم يک سمت. چون ميفرمايد: علي(ع) که معين شدند، همه زدند گاراژ. اين آيه خيلي مهم است. درسهايي که از اين آيه ميگيريم: 1- قوام دين به رهبري است (به دليل قرآن) چون اگر رهبر نباشد، دين کامل نيست. 2- با رهبر صحيح، از کفار نبايد ترسيد. به فرموده قرآن کريم: هر وقت از کفار هراس داشتيد، گير در رهبري شماست. چون در ادامه اين آيات ميفرمايد: «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» امروز که علي ابن ابيطالب(ع) به امامت شما نصب شد، ديگر از کفار نترسيد.
4- جايگاه امامت و رهبري حق
در اين جمله يک نکته وجود دارد و آن اين است که: هر کشوري که از آمريکا ميترسد، کمبودش علي(ع) است. لذا پرچم آمريکا را بر کشتياش ميزند تا از دريا گذر کند. کسي که به علي(ع) پناه نبرد، مسلما به پرچم آمريکا پناه ميبرد: هرکه گريزد ز خرابات شام *** بارکش غول بيابان شود شخصي پيش منصور دوانيقي رفت. منصور پايش را دراز کرد و گفت: با پايم بيعت کن! او نيز پايش را گرفت و تکان داد. گفت: خاک بر سرت، هر کس با دست علي(ع) بيعت نکند، مجبور ميشود با پاي منصور دوانيقي بيعت کند. قرآن ميفرمايد: حالا که رهبر معين شد، نترسيد، هر کشوري ميترسد، مشکل رهبري دارد، ما هم زمان شاه ميترسيديم. حتي از يک پاسبان هم ميترسيديم. بعد گفتيد: توپ، تانک، مسلسل ديگر اثر ندارد. اين آقا که از يک سوسک ميترسيد… اين آقا مستأجر خود را نميتواند بيرون کند، چه طور شاه مملکت را بيرون کرد؟! چي بود، چي شد؟! ميگوييم: ها! امروز امام (ره) رهبر شد. رهبر ما تا شاه بود ترسو بوديم، همين که امام (ره) رهبر شد شجاع شديم. برخي از ليبرالها و ورشکستگان سياسي يک چيزي در کلهشان است، که اگر ميشد آنرا قلاب کرد و بيرون کشيد. خيلي خوب بود. اين حرف خداوند قلاب است: اينها گيرشان در اين است که خيال ميکنند امامت يک نوع مديريت است. ولذا ميگويند: آقا شما فوق ليسانس مديريت داريد؟! مسائل حقوقي را آشنا هستيد؟! اينها خيال ميکنند رهبري، مسئله مديريت است! فايل و کامپيوتر و ذيحسابي و جمع بندي و روابط عمومي و همانگي و نظارت و… است. اينها قاطي کردهاند. امامت اين نيست که ميگويند: يک ليسانس و فوق ليسانس رهبري کند. امامت يعني پنجاه ميليون ترسو را شجاع کردن. جگر دادن به پنجاه ميليون نفر ترسو کار ليسانس و فوق ليسانس نيست. امامت يعني دعايش مستجاب شود. يعني از غيب خبر داد. «ما به صدام سيلي ميزنيم» اين سخن را امام (ره) زماني فرمود که تمام ايران را صدام گرفته بود. امامت يعني يک چيزي بگويد که ده سال بعد واقع شود. امامت يعني اينکه: وقتي امام (ره) را ساواک در سال 1342 ميگيرد، ساواک از او ميپرسد: قدرت تو چه کساني هستند؟! ميفرمايد: ياران من در قنداق هستند! 20 سال قبل از پيروزي ميگويد: ياران من در قنداق هستند. يعني از 20 سال ديگرش خبر دارد. بايد يک خبرهايي از جايي داشته باشد. امداد وحي بايد داشته باشد. برخي خيال ميکنند که امامت اداره اتريش و سوييس و آلمان است! ميگوييم: امامت يک حرکت ملکوتي است. رابطه بين خالق و مخلوق است. واسطه فيض است. آيت الله بهاء الديني يک عالم وارسته حدود صد ساله که به خاطر علم و تقوا برايش يک کنگره گرفتند (درقم) کنگرهاي به نام « کنگره تهذيب» علما از همه ايران جمع شدند، به عظمت اينکه يک نفر صد سال گناه نکرده است. طلبهاي از مسافرت ميآيد (ماه رمضان) ميگفت: از مسافرت آمده بودم ولي پولي راکه گرفته بودم هنوز نشمرده بودم. (30 روز ماه مبارک رمضان را در يک روستا بودم، بعد مردم يک پولي جمع کردند و به من دادند.) پيش خودم گفتم: قبل از اينکه به خانه بروم به حرم حضرت معصومه رفته و سلامي به حضرتش ميکنم. داخل حرم شدم و سلام دادم. در حرم يک طلبه را ديدم که خيلي ناراحت و پکر بود. گفتم: احوال شما؟! گفت: گرفتار شدم! طلبکارها سرم ريخته و قرض هايشان را مطالبه ميکنند. پيش خودم گفتم: خوب به هر حال او همکلاسي من است. پول را به او ميدهم. به او گفتم: من يک پاکت پول گرفتهام و آن را به تو ميدهم. پول را گرفت و با خوشحالي رفت: گفتم: به ديدار آيت الله بهاء الديني بروم. رفتم و اين عالم وارسته را ديدار کردم. ايشان به من گفتند: فلاني در حرم مرا خوشحال کردي!؟ بعد رفت اتاق بغلي و يک پاکت آورد پر از پول، به همان مقدار پول من! و به من داد! امامت يعني کانال 2 وصل به غيب است. امامت يعني نفسش اثر کند. شما خيال ميکنيد که امام (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران که نه خرجي و نه بودجهاي و نه تشکيلاتي داشت، ميتوانست با تمام سياستمداران درگير شود؟! و روز به روز آمريکا تحقير شود؟! و روز به روز پايههاي جمهوري اسلامي مستحکمتر شود.
5- يأس و تحقير كفار و پيروزي اسلام معيار غدير
دين بي رهبر هدر رفتن نعمتهاست. چون قرآن ميفرمايد: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي» امروز نعمتم را بر شما تمام کردم. اگر کفار از شما مأيوس نشدند معلوم ميشود که دين شما ناقص است. سؤال من اين است: آيا کفار از کشورهاي اسلامي مأيوس شدهاند يا خير؟ از ايران که مأيوس شدهاند. از کشورهاي ديگر مأيوس نشدهاند. آيا غدير مسئله شيعه است؟ نه خير مسئله سني هم هست. من يک طرحي را براي شما تصور ميکنم. تحقير کفار الآن در کدام کشور از همه نمايانتر ميباشد؟ در ايران. يعني آمريکا پيش ما هيچ ارزشي ندارد. اگر يک آمريکايي در کوچههاي ايران راه برود، بچهها به صورتش تف مياندازند. در هيچ جا آمريکا تحقير نشد جز در ايران. سلمان رشدي از کدام کشور بيشتر ميترسد؟! از ايران. بيداري مسلمين. يک ميليون سياه پوست در آمريکا راهپيمايي کردند. مسلمانها بيدار شدهاند. بيداري مسلمين بند به ايران است. اين مسئله شيعه و سني ندارد. تحقير کفار مال همه مسلمين است. وحشت سلمان رشدي مال همه مسلمين است. رشد معنويت: معنويت هم در ايران است. حدود 2 ميليون بچه مشغول حفظ قرآن و مفاهيم آن هستند. صدها هزار جوان به جبههها رفتند. توجهي که به مسجد و قرآن و نهج البلاغه و… ميشود… نگاه نکنيد که 4 تا دختر فکلي هم در خيابانها هستند، تعداد آنها نسبت به چادريها کمتر است، چون آنها به خيابان ميآيند. سازندگي: هيچ يک از کشورهاي اسلامي قدرت سازندگي مانند ايران را ندارند. شجاعت: شجاع ترين مردم، مردم ايرانند. ابتکار، رشد علمي و… تمام اين حرکتها از عزت اسلام است. ميخواهم بگويم که: انقلاب ما پرتوي از غدير است. ايران در بين کشورهاي اسلامي الگو است. در همه جا جنگ شيعه و سني است جز در ايران. امام خميني (ره) در صحيفه نور ميفرمايند: خداوند در غدير روشن کرد که خط حکومت چگونه بايد باشد؟ چون وقت حج است اين را هم ميگويم: غدير روشن کرد که از حج، چگونه ميتوان استفاده نمود. حج اين نيست که ما از آنجا يخچال و… بياوريم. حج آن است که در آن علي(ع) را بيابيم. استفاده از حج يعني علي عليه السلام. ضمنا امام (ره) يک حرف نوي گفتهاند اما شايد کمي سنگين باشد، ايشان ميفرمايند: غدير به علي(ع) شخصيت نداد. بلکه علي(ع) غدير را خلق کرد. جملهاي راجع به پيغمبر(ص) هم دارند: جبرئيل بر پيغمبر(ص) نازل نشد، عظمت پيغمبر(ص) جبرئيل را پايين کشيد. و لذا شما هم ميتوانيد: قرآن ميفرمايد: (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) (فصلت /30). (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ) (عنكبوت /69)، (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً) (انفال /29) تو هم اگر تقوا داشته باشي، باطن بين ميشوي. اين طور خداوند علم تعبير خواب به تو ميدهد. خداوند با يوسف(ع) قرار دادي نبسته بود. ولي وقتي ايشان جلو شهوت خويش را گرفتند، علم تعبير به آن حضرت عطا شد. (وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ) (يوسف /6) يعني خيال نکن تمام شد، به تو هم ميدهد (در صورت تقوا) اگر ميخواهي در رحمت خدا به روي تو باز شود. اگر ميخواهي از راه ناگمان رزق و روزي تو برسد: (وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) (طلاق /3). اگر ميخواهي در بن بست نماني، کدش رعايت تقواست.
«والسلام عليکم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2076