نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2119
موضوع: فقر و جهل
تاريخ پخش: 18/3/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. »
بحث امروز دربارهي فقر است. يكي از بلاهاي جامعه فقر و ديگري جهل است. بحث فقر را مطرح ميكنيم و بحث جهل را هم ان شاء الله وقت ديگري مطرح خواهيم كرد. منتها بحث جهل را ان شاءالله به يك مناسبتي خواهم گفت. در زمينهي فقر چند بحث داريم. يكي معناي فقر، يكي برخورد فقير و غني و يكي مسئلهي آثار شوم فقر را مطرح ميكنيم.
1- فقر انتخابي و تحميلي و ريشههاي فقر انتخابي
دو رقم فقر داريم: يك فقر انتخابي و يك فقر تحميلي است. فقر تحميلي بد است، يعني نظام اقتصادي يك جوري باشد كه قهراً يك عده در جامعه فقير باشند و فقر به اينها تحميل شده باشد. فقر انتخابي هم ريشههايي دارد. در مورد ريشههاي فقر اولاً بايد گفت كه گاهي ريشهي فقر اسراف است. در در يك حيطه زماني ولخرجي كرده و حالا به گدايي افتاده است. زماني عياشي كرده، و حالا ندار شده است. چشم و هم چشمي كرده و پز داده است، حالا دستش خالي شده است. دوم اينكه افرادي خودشان براي خودشان فقر را انتخاب ميكنند. يعني افرادي يك كاري ميكنند كه فقير ميشوند يا فقر را انتخاب ميكنند. البته در اين حالت ممكن است كه به خاطر اسراف وازده(دلزده) شده باشد. يعني از بس در رفاه بوده، حال به خاطر حس تنوع طلبي دلش ميخواهد يك مدتي هم در فقر و نداري زندگي كند. مثل اينهايي كه روي قالي مينشينند و از بس كه روي قالي مينشينند رها ميكنند و روي خاك مينشينند. يعني زندگي در فقر به خاطر دل زدگي از غناست. گاهي فقر به خاطر قهر است. دنبال دنيا دويده و به آن نرسيده است، ميگويد: گور پدر دنيا، ديگر دنبال كار نميرود. در يكي دو مورد موفق نشده، بعد ديگر دنبال كار نميرود. گاهي هم ريشهي فقر به خاطر آينده نگري است. زندگي ساده را انتخاب ميكند ولي به خاطر اين كه ميگويد: «يك سال بخور تره***صد سال بخور نان و كره» ساده زندگي ميكند كه در دل مردم جا باز كند، ساده زندگي ميكند كه بعد پول هايش را پس انداز كند. افرادي در مهماني باقلوا نميخورند كه بعد بتوانند غذاي زياد بخورد. ميبيند اگر شيريني بخورد، جلوي اشتهايش گرفته ميشود. دنيا را ول كرده كه به دنياي بهتري برسد. ميگويد من فلان پست را قبول نميكنم، كه بگويند فلاني علاقه به رياست ندارد. آن وقت به اسم اين كه علاقه به رياست ندارد، يك رياست مهمي را به او ميدهند. پس گاهي علت آينده نگري است. از ديگر عوامل بايد گفت كه گاهي فقر به خاطر فريب و گاهي به خاطر عادت است. اصلاً عادتش اين است كه لباسش چنين و زندگيش چنان باشد. هر چه قوم و خويشها و همسايهها، دوستان، سعي ميكنند كه او را تغيير و تحول دهند، باز سر خانهي اول ميرود، «نيش عقرب نه از ره كين است» اصلاً خوشش ميآيد زندگيش اين طور باشد. اين چند مورد از ريشههاي فقر بود. حديث داريم: كسي اگر در زندگيش ميانه روي را دنبال كند، من ضامن هستم كه اين هيچ وقت در زندگيش فقير نشود. پيشوايان ما ضمانت كردهاند. پس گاهي فقر به خاطر اسراف است. گاهي زندگي فقيرانه را انتخاب ميكند، به خاطر اين كه حال زندگي جور ديگر را ندارد. فقير است، بي عار است، نميخواهد كار بكند، كه دربارهي بي عاري روايات زيادي داريم. امام باقر(ع) فرمود: «إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ أَوْ أُبْغِضُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَكُونَ كَسْلَاناً [كَسْلَانَ] عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَلُ»(كافى، ج5، ص85) ميفرمايد كه من از آدم كسل بدم ميآيد. يكي از جملات دعاي ابوحمزهي ثمالي اين است كه: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِك مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَل»(مصباح المتهجد، ص597)
2- غفلت و شهوت و عياشي و ترس و بخل، عوامل بدبختي جامعه
اصولاً تمام رمز بدبختي يك جامعه چيست؟ رمز بدبختي يك جامعه در يك سطر دعاي ابوحمزه آمده است. الان اگر خواسته باشند بدانند كه عوامل سقوط يك ملت چيست؟ امام زين العابدين(ع) عوامل سقوط يك ملت را در يك خط دعا گفته است: «أَعُوذُ بِكَ اللَّهُمَّ مِنَ الْهَمِّ وَ الْغَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْعَجْزِ وَ الْكَسَلِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ»(البلدالأمين، ص58) يعني عامل بدبختي يك ملت غفلت و شهوت و عياشي و ترس و بخل است. كه رأس همه اينها اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر مسئول مملكت شدي و خواستي افرادي را استخدام كني «لَا تَسْتَعِنْ بِكَسْلَانَ وَ لَا تَسْتَشِيرَنَّ عَاجِزاً»(كافى، ج5، ص85) هيچ وقت كارمند شل را استخدام نكن. حديث داريم اگر دست به كاري زدي و ناكام شدي، حتماً كارت را عوض كن، شايد در كار ديگر كام بگيري! يك خاطرهي جالبي است برايتان بگويم. آقاي داروين پدرش پزشك بود. خواست آقازادهاش هم پزشك بشود، پسرش را دانشكده پزشكي فرستاد كه در آن مردود شد. بين پدر و پسر جنگ و دعواشد. پدر گفت: حالا كه تو در پزشكي ناموفقي بيا برو آخوند بشو، يعني كشيش باش. در رشتهي روحانيت مسيحيت هم شكست خورد، رفت دنبال رشتهي علوم طبيعي، در آن رشته موفق شد. حالا نظريهاي داده است، يا حق يا باطل، ولي بالاخره يك نبوغي از خود نشان داده است. بنابراين حديث داريم اگر در يكي دو رشته، شكست خورديد، نا اميد نشويد، ممكن است همين دختر خانم دبيرستاني كه در رياضي و فيزيك به مغزش فشار ميآورد، آخرش هم تجديد ميشود، و به خاطر رقابتي كه با دختر عمويش دارد، اين هم ميخواهد ديپلمش را بگيرد. همين اگر برود خياطي، پيراهن عروس ميدوزد، و كلي درآمد دارد. خوب مگر مجبوري بروي فيزيك بخواني؟ ذوق فيزيك نداري، دنبال خياطي برو. پيدا كنيد و ببينيد در چه رشتهاي ذوق داريد، در همان رشته زحمت بكشيد. پس فقر يا انتخابي است، يعني دلزده است و با دنيا قهر كرده است. يا زندگي ساده را پيش ميگيرد، يا به فكر آينده است، يا فريب است، يا عادت كرده كه اين طور زندگي كند و يا تن پرور است. بايد گفت كه همه نوع فقري در اسلام مذموم است.
3- فقرهاي انتخابي خوب
اما در قسمت در مورد فقرهاي خوب جملاتي را بگويم. يك سري فقرها خوب است. يعني بعضيها زندگي سادهاي را پيش ميگيرند كه نسبت به آن مدح شده است. بعضي از آن فقر انتخابي است، اما اين نوع فقر انتخابي خوب است. چرا؟ اول اينكه: به خاطر عشق به خداست. وقتي خدا ميگويد: ميدهد. چيزي ندارد، براي اين كه آن چه داشته است به عشق خدا داده است. (وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً) (دهر /8) بنا بر يك تفسير كه به خاطر عشق به خدا هر چه دارند ميدهند، قرآن ميگويد: (قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ) (توبه /24) اگر مال و زن و خانه و تجارت و اموالي كه جمع كردي را بيش از خدا دوست داري، منتظر عذاب باش. بعضي به خاطر عشق به خدا، هر چه دارند ميدهند: (وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) (بقره /165) ميگويد من كه به خاطر نامزد و عروس حاضرم يك حلقهي 10 هزار توماني بخرم، حالا كه خدا را از عروس بيشتر دوست دارم، پس چرا خمس ندهم؟ چطور در وقتي كه ميخواهد عروسي كند، با فعاليت ميدود و زحمت ميكشد و هر چه ميتواند از حلال وحرام تأمين ميكند؟ يا گاهي وقتها به خاطر عشق به تحصيل چنين ميكند. حديث داريم: «إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْيَا مَعَ الْحِكْمَةِ»(كافى، ج1، ص17) حاضر است كه زندگي او كم رنگ باشد، اما تحصيلاتش را ادامه بدهد و در اين كارها هم زنها خيلي ثواب دارند. ما زن داريم كه به شوهرش تحميل ميكند كه دست از مطالعه و تحصيل بردارد و فقط زندگي او را مرفه كند. زن هم داريم كه ميگويد من در خانه قالي ميبافم و زحمت ميكشم و در خرج تو را كمك ميكنم، تا تو به تحصيلت ادامه بدهي. امام ميفرمايد: آن زني مؤمن است كه حاضر باشد علم و حكمت را بگيرد، گرچه دنيايش كم رنگ باشد. گاهي هم به خاطر عشق به مردم است. ميفرمايد: (يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ) (حشر /9) قرآن مردم مدينه را تعريف ميكند، ميگويد مردم اموالشان را ميدادند و عشق ميورزيدند. گاهي فقر به خاطر دلداري است. حديث داريم، اگر يك گروهي ميخواهند مسافرت بروند، اگر در بين ايشان يكي دو نفر وضع ماليشان خوب است، در جمع زندگي ساده را انتخاب كنند، مثلاً نگويند: تو برو ديزي بخور و من ميروم چلوكباب ميخورم. يا تو غذاي ساده بخور و من غذاي فلان ميخورم. اميرالمؤمنين ميفرمايد: من زندگيام را ساده ميگيرم تا آنهايي كه محرومند دلگرم بشوند. گاهي به خاطر آزادگي است. مثلاً اگر خواسته باشد زندگيش خوب بشود بايد بله قربان بگويد و حاضر نيست كه بله قربان بگويد. فقري را كه آزاد باشد ترجيح ميدهد بر پولي كه از بله قربان باشد. در اتاق كاهگلي مينشيند و از اين صندوقها قرض نميكند. گاهي هم فقر به خاطر اين است كه حساب آخرت را ميكند. ميفرمايد: (فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَاب) (نهج البلاغه، خطبه 82) سوغاتي نميخرد، نه اين كه پول ندارد و نه اين كه زن و بچهاش را دوست ندارد. ميخواهد جلوي گمرك معطل نشود. گاهي زندگي ساده به خاطر اين است كه در گمرك معطل نشود. گاهي زندگي ساده به خاطر اين است كه خودش را رشد بدهد. در قرآن ميخوانيم كه شما كمك كنيد، اول به خاطر اين كه شكم فقرا سير بشود و ديگر اين كه (وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (بقره /265) خودتان را رشد بدهيد. غنا يك خوبيهايي دارد، فقر هم يك خوبيهايي دارد. اگر فقر به خاطر عشق به خدا و به خاطر زندگي ساده بود خوب است.
4- هر زندگي ساده دليل بر فضيلت نيست
مثلاً فرض كنيد كه ميگويند فلاني بسيار آدم خوب مستضعفي است. يا ميگويند: بسيار آدم فقير و محرومي است. حالا فقير و محروم خوب است يا بد است؟ بعضي از فقيرها را بايد با چوب بر سرشان زد كه چرا فقير هستيد؟ اينطور نيست كه هر كس فقير است مدح بشود. آقا بچه تاجر نيستيم، ما مثل شما پولدار نيستيم. گاهي وقتها در زمان طاغوت افتخارمي كردند به اين كه من پول دارم. در جمهوري اسلامي از اين طرف سعي ميكند بگويد كه من اين طرفي هستم و زندگي سادهاي دارم. بايد عنايت داشته باشيم كه اگر فقرهايي به خاطر ولخرجي است، هيچ ارزشي ندارد. ميگويد: آقا ما همين زندگي بسمان است. نخير! بايد خاك بر سرت بشود. جوان بودي، پول هم داشتي، عياشي و ولخرجي كردي و همه را از دست دادي. اين به عنوان يك نقطهي قوت در زندگي شما حساب نميشود كه نشستي و پز ميدهي كه ما زندگيمان ساده است. يا اينكه از بس خوردهاي، ديگر دلزده شدهاي، ميگويد: ما نان و گوجه و خيار ميخوريم. خسته شديم از بس پختني خورديم! در جلسات گاهي وقتها كه افراد دور هم مينشينند، بعضي خودشان را آدم خوبي ميدانند به دليل اين كه زندگيشان ساده است. بايد در جواب گفت كه اين زندگي ساده براي شما كمال نيست. ممكن است سادگي زندگي به خاطر مسائلي كه گفته شد، باشد. اگر سادگي زندگيات به خاطر اين عوامل است، هم ساده زندگي ميكني و هم روسياه هستي. اما اگر سادگي زندگي به خاطر مسائل ديگر است، خوب است. اين معيارهاي قرآني و حديثي را بايد عنايت كنيم. يك كسي نمازهايي ميخواند، ركوعهاي طولاني و سجدههاي طولاني، امام ميفرمايد: نگاه به ركوع و سجود كسي هم نكنيد. اصولاً ما همه چيز قلابي داريم. اشك قلابي داريم، سوگند قلابي داريم، مسجد قلابي هم داريم. و همگي اين موارد در قرآن وجود دارد. در مورد اشك قلابي ميخوانيم كه يوسف را در چاه انداختند و نزد يعقوب آمدند و زار زدند كه گرگ يوسف را پاره كرده است. خدا ميگويد: به هر اشكي اطمينان نكن. در مورد سوگند قلابي ميفرمايد: (اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً) (مجادله /16) يعني قسم ميخورند تا تحت سپر قسم سالم بمانند. در مورد سخنراني قلابي ميفرمايد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام) (بقره /204) بعضي مردم حرف كه ميزنند آدم ميگويد، واقعاً چقدر قشنگ حرف ميزند. (وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ) (منافقون /4) بعضيها به قدري قشنگ حرف ميزنند كه تو هم كه رسول الله هستي اگر حرف هايشان را بشنوي، گوش به حرف هايشان ميدهي. در مورد مسجد قلابي(مسجد ضرار) هم كه قصهاش را همه ميدانيد. نگاه به ركوع و سجود نكنيد. نگاه به قيافه نكنيد. در رساله داريم كه اگر يك كسي طبيعي نباشد نمازش باطل است. يعني چه؟ يعني وقتي ميخواهد نماز بخواند يك قيافهاي به خود بگيرد كه اين قيافه خدايي نيست. گر چه براي خدا نماز ميخواند ولي قيافه و هيبت اگر در نمازش خدايي نباشد، باز شبهه ميكنند. هر زندگي سادهاي را دليل بر فضيلت نبايد گرفت. خلاصه شناخت اسلام گاهي دقيق است. مثلاً گاهي يك حادثهاي پديد ميآيد و آدم نسبت به آن بي تفاوت است، بعد ميگويد: ما جنبهمان زياد است. اين حوادث بر ما اثر ندارد. اين كه تو حادثهي تلخ را ميبيني و ناراحت نميشوي، هميشه دليلش اين نيست كه تو جنبهات زياد است و سعهي صدر داري و بردبار هستي، شايد اين بي تفاوتي تو از بي غيرتي تو باشد. يعني يك سيلي كه من بر سر مظلوم زدم، دو عده ناراحت نميشوند، يك عده آدم بي غيرت، كه ميگويند: زد كه زد، به ما چه؟ يك عده هم ممكن است كه روحش، روح بزرگي باشد كه به خاطر يك سيلي، تصميم فوري نميگيرد، مسائل را تحليل ميكند، زود دست پاچه نميشود. هر كس ساكت است، دليل بر اين نيست كه حوصله دارد، شايد بي غيرت است. هر كس ساده زندگي ميكند، دليل بر آن نيست كه هدفش درست است.
5- فقر معنوي
اما در مورد فقر معنوي من چند حديث ناب دارم كه ميخواهم بنويسم. اين حديثها براي خود من هم تازگي داشته است، چون در همين هفته پيدا كردم. خيلي از حقوق بگيرها و تاجرها فقيرند ولي همين كه خيال ميكنند، در خانهشان قالي و يخچال و ماشين لباسشويي هست، غني هستند. فقر معنوي در وجود خيلي از ما هست. قال ابوعبداللّه(ع): «الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْفَقْرُ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ مِنَ الدِّينِ»(كافى، ج2، ص266) امام صادق(ع) ميفرمايد: فقير كسي است كه ايمان و دين نداشته باشد، جهل فقر است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «يَا عَلِيُّ لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْل»(كافى، ج1، ص25) فقري شديدتر از جهل نيست. اسلام به جهل فقر گفته است. «ما افتقر من ملك فهما»(غررالحكم، ص60) حضرت علي(ع) فرمود: فقير نيست كسي كه چيز فهم باشد. يعني اگر كسي نفهم است، فقير است، اگر چه روي قالي ابريشم مينشيند. اگر درك دارد و حق و باطل را ميفهمد، ملاك و معيار دستش هست، اين غني است، گرچه روي حصير بنشيند. اگرملاكها با هم مخلوط شود و با چهار پوستر و شعار و تلفن و تشكر و اعتماد، خط از دست برود و گم بشود، اين فقراست. «الغنى بغير الله أعظم الفقر و الشقاء»(غررالحكم، ص370) اين هم حديث جالبي است. يعني كسي كه غني از مال مردم بشود. . . (مي گويد: اگر ميشد اين دايي ما، يا همسايهي ما، يك نيم ميليوني به ما ميداد و وضعمان راه ميافتاد. . .) كسي كه دلش ميخواهد با پول ديگران غني بشود، بزرگ ترين گدا همين فرد است. كسي كه به غير لطف الهي ميخواهد غني بشود، بزرگ ترين گداست. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): (الْغِنَى فِي الْقَلْبِ وَ الْفَقْرُ فِي الْقَلْبِ) (الجعفريات، ص155) غني كسي است كه قلبش غني باشد «وَ الْفَقْرُ فِي الْقَلْبِ» اگر كسي دل دارد، غني است. كسي كه دل ندارد، فقير است. آدم هست كه نصيحتش ميكني، ولي بي تفاوت است. قرآن ميگويد: (لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْب) (ق /37) يعني اگر روحت آمادهي پذيرش حق بود، غني است. اگر كسي روحش آماده پذيرش حق نبود، فقيراست. اگر خواستي بفهمي كه غني يا فقير هستي، ببين قلب داري يا نداري، يعني روحت آماده هست، يا آماده نيست. تاجري كه گناه ميكند و دلش از ترس خدا نميتپد، اين تاجر در ديد اميرالمؤمنين(ع) فقير است ماشين قيمتي دارد، اما گناه كه ميكند نميترسد، قلبش تكان نميخورد. يعني (وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ) (انفال /2) و (تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) نيست. اگر دل وقتي گناه كرد ترسيد، غني است. فقيري كه از گناه بترسد غني است و غني كه وقت گناه نترسد، فقير است. قال علي(ع): «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ»(نهجالبلاغه، حكمت452) اين خيلي مهم است. اگر خواستيد ببينيد چه كسي غني است و چه كسي فقير است، زماني مشخص ميشود كه: «الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» يعني بعد از قيامت معلوم ميشود چه كسي فقير و غني است؟ به يكي از بزرگان گفتند: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ فرمود: هر كدام از پل صراط بگذرد. اگر از پل صراط گذشت، ريش من بهتر است وگرنه دم سگ بهتر از ريش من است. خيلي اولياء خدا كانال ديگري را ميبينند. غذايي كه الان ميخورد، مزهي در دهانش را حساب نميكند، عوارض بعد از خوردن را محاسبه ميكند، اين غذا خوب يا بد است؟ اگر مسموم نشديم، مشخص ميشود كه خوب است. يزيد به حضرت زينب گفت: ما پيروزيم يا تو؟ گفت: ظهر شود مشخص ميشود كه چه كسي پيروز است. اذان گو ميگويد: «و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» شهدا زندهاند يا ما؟ بايد ببينيم كدام يك اثر دارد؟ شهدا توانستند نمازهاي ظهر صد نفري و دويست نفري را تبديل به نماز جمعه يك ميليوني كنند. او با خونش توانست، نماز را يك ميليون نفري كند، تو چه كردي؟ شهيد به خاطر خوني كه داد، خودش و خانواده و فاميل را انقلابي كرد، تو كه خون ندادي چند نفر را تا حالا انقلابي كردي؟ شهيد با خونش تيراژ كتابهاي مرحوم مطهري را از پنج هزار جلد به نيم ميليون جلد رساند، شما كه زنده هستي چند جلد كتاب پخش كردي؟ نگاه نكنيد كه چه كسي نفس ميكشد و نميكشد، خيليها زنده هستند ولي به اندازه مردهها هم ارزش ندارند. بگذار در دادگاه خدا حاضر شويم و ببينيم چه كسي برنده است. «انَ ّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ»(نهجالبلاغه، حكمت 38) اميرالمؤمنين ميگويد: غني ترين افراد كسي است كه عاقل باشد و بزرگ ترين فقرا كسي است كه احمق باشد. باز در اين حديث ميبينيم كه اسلام و اميرالمؤمنين(ع) به آدم احمق فقير ميگويد. قال الهادي(ع): «الْغِنَى قِلَّةُ تَمَنِّيكَ وَ الرِّضَا بِمَا يَكْفِيك»(بحارالأنوار، ج75، ص368) غني اين نيست كه داشته باشي، غني اين است كه مجذوب اين چيزها نشويد، اگرچشم به كسي نداشتي غني هستي. آدم ممكن است كنار خيابان كفش واكس بزند، اما چشمي به مال مردم ندارد، آدم هم ممكن است روزي دو هزار تومان در بازار به دست بياورد ولي تا يك مشتري به مغازه ديگري ميرود، اين به اوچشم دارد. قصهاي برايتان بگويم: دو نفر حمال بودند كه فرش حمل ميكردند، يك نفر در بازار تهران اينها را صدا زد و گفت: بيا اين فرشها را فلان جا ببر، گفت: من نميبرم به آن دوستم بده تا برايت ببرد. گفت: چرا تو نميبري؟ گفت من صبح تا حالا سه بار بردهام و 20 تومان گرفتهام، اما كسي صبح تا حالا اين برادرم را صدا نزده است، همه من را صدا زدهاند. شما اين را صدا بزن و اين فرش را بده به او ببرد تا چيزي هم گير او بيايد. اين شغلش ضعيف است، ولي غني است. ولي ممكن است همان تاجر قالي، حاضر بشود صد تا حق را ناحق بكند تا يك فرش بيشتر بفروشد. غني كسي نيست كه دارد، غني كسي است كه چشم دارد. پس ممكن است كسي ماهي سه هزار تومان حقوق داشته باشد و چشمي به كسي نداشته باشد، اين غني است و ممكن است ماهي 12 تومان حقوق داشته باشد اما چشمش دنبال اين و آن برود. اين بيان امام هادي(ع) است كه: «الْغِنَى قِلَّةُ تَمَنِّيكَ وَ الرِّضَا بِمَا يَكْفِيكَ وَ الْفَقْرُ شِرَّةُ النَّفْس» فقير آن نيست كه قالي يا زيلو دارد، ببينيد دل دارد يا نه! روي قالي بنشيند و قساوت داشته باشد، فقير است. اما اگر روي زيلو بنشيند و توجه داشته باشد غني است. پس در مجموع ما دو نوع فقر داريم: فقر مادي كه بخش اول بحث بود و فقر معنوي كه بخش دوم بحث مابود. اما در اين بخش از صحبتها عوامل فقر را بگوييم: فقر ممكن است عوامل زيادي داشته باشد. سه مورد ممكن است كه از عوامل فقر باشد. 1- گاهي عوامل الهي است. 2- گاهي عوامل شخصي است. 3- گاهي عوامل اجتماعي است. افرادي كه وضع ماليشان خوب نيست، سه جور ممكن است وضع ماليشان خوب نباشد.
6- عوامل الهي فقر بخاطر آزمايش
بعضي وقتها اين تفاوتها را خدا چنين اراده ميكند. دست كسي نيست، نه دست من است، نه دست سيستم اقتصادي و نه دست هيچ كس ديگري. . . من و تو كشاورزي ميكنيم، منطقهي من بارندگي ميشود، كشت من خوب ميشود، منطقهي شما بارندگي نميشود، كشت شما بد ميشود. نه سيستمي و نه استعماري هست، نه استضعافي و نه استحماري است. (فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْق) (نحل /71) يكي را ميبيني زنش دو قلو ميزايد، يكي را ميبيني زنش بچه دار نميشود. اين را ديگر كاري نميشود كرد. يكي ذوق شعر دارد، و يكي ذوق شعر ندارد. يكي خوش مزه حرف ميزند و يكي بي مزه حرف ميزند. يكي قد بلند است، و يكي قدكوتاه است. البته اين را بايد توجه داشته باشيم كه خداوند هر جا يك خرده كم رنگ ميكند، از روي بغض نيست. ازموسي بن جعفر(ع) حديث داريم كه خدا ميگويد: «إِنِّي لَمْ أُغْنِ الْغَنِيَّ لِكَرَامَةٍ بِهِ عَلَيَّ»(كافى، ج2، ص265) اگر به كسي دادم، معنايش اين نيست كه دوستش دارم و اگر به كسي ندادم، معنايش اين نيست كه با او بد هستم. اين پول را در دستها ميچرخانم، امروز به او ميدهم، فردا به او ميدهم. ازاين ميگيرم به او ميدهم. امروز روز اين است و يك روز، روز ديگري است. و اينها همه وسيلهي آزمايش است. چون اگر همهي مردم يك جور باشند استعدادهايشان شكوفا نميشود. بايد يك با شما زور داشته باشي تا ببينيم چه ميگويي؟ زماني كه زور نداري، پول داري، و زماني كه زور و پول نداري، ذوق داري. زور و پول و ذوق نداري، بچهي خوبي داري. زور وپول و ذوق نداري، محله و منطقه و آب و هواي خوبي داري. هيچ كدام را نداري، زن خوبي داري. زن خوبي نداري، بچههاي خوبي داري. بالاخره در كنار يك خوبي، يك بدي هم هست. زندگي از يك جهت پر رنگ و از جهت ديگر كم رنگ است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه ميفرمايد: «وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهمه»(نهجالبلاغه، خطبه234) ممكن است كسي قدش بلند باشد، اما همتش كوتاه است. «طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ»(نهجالبلاغه، خطبه234) بيانش روان است، اما قلبش قساوت دارد. هر چه زبانش شل است، قلبش سفت است و همه اينها به خاطر آزمايش است. چون من و شما جسممان مطرح نيست، روح و شخصيتمان مطرح است واستعدادهاي ما در لابلاي تضادها و تفاوتها رشد ميكند. اگر همهي مردم شكل و قد و استعداد و درآمدشان يكي بود اينها هيچ كدام امتحان پس نميدادند و استعداد من شكوفا نميشد. از خودمان مثال بزنم. من بايد اين آيهي قرآن را بفهمم. بعد شما بايد بيايي و بگويي، چه ميگويي؟ تا من آزمايش بشوم كه آيا حوصله ميكنم اين را براي شما تفسيركنم يا نه؟ شما هم فيزيك ميفهمي و من از فيزيك چيزي نميفهمم. من هم بايد نزد شما بيايم. آيا تكبر دارم؟ حاضرم شاگردي شما را بكنم، يا نه؟ غرور آخوندي نميگذارد كه من پهلوي شما بيايم. يعني شما بايد يك چيزي را نفهمي و من بايد يك چيز ديگر را نفهمم، و بايد اين تفاوتها باشد و براساس اين تفاوتها تعاون باشد. چون اگر همهي مردم يك جور باشند، زير بار همديگر نميروند. چون زندگي دسته جمعي است. در اين زندگي بايد همه كاري كنند و اگر همهي مردم، در يك صف باشند، همكاري صورت نميگيرد. پس يك سري تفاوتها الهي است. قرآن ميگويد: خدا براي آزمايش مال را از تو ميگيرد و با فقر آزمايشت ميكند، آيهاش هم اين است: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين) (بقره /155) يعني شما را به ترس و گرسنگي آزمايش ميكنم. «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ»
7- عوامل شخصي و اجتماعي فقر
يك سري مردم هم به خاطر گناه ندارند. قرآن ميفرمايد: (فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْف) (نحل /112) فلان گروه به نعمتهاي خدا كافر شدند، چون نعمتهاي خدا را ناسپاسي كردند، ما هم به آنها فقر داديم. يعني خداوند به آنها «لِباسَ الْجُوعِ» چشاند. گاهي هم فقر ريشهي اجتماعي دارد، فلاني ندارد، چرا ندارد؟ سيستم اقتصادي يك سيستمي است كه سرمايه دارها با يك گاوبنديها و قراردادهايي جلو سود و درآمد ديگران را گرفتهاند. كه در اين موارد هم اسلام مطالبي دارد. ميفرمايد: «مَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ»(نهجالبلاغه، حكمت328) يا در بعضي نسخهها داريم كه: «الا بما منع به غني» خيلي از شكمها كه گرسنه است، به خاطر پرخوري ديگران است. (برخورد فقير و غني)
8- چگونگي برخورد اغنيا با فقرا
منتها هم فقير معنوي، هم فقير مادي در اينجا مطرح است. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «ما احْسَنتوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ»(نهجالبلاغه، حكمت 406) حديثي داريم كه خوب است، اغنياء كه به فقرا رسيدند تواضع كنند. ماشين سوار به پياده سلام كند، و اسب سوار به پياده سلام كند. كسي كه زمين بيشتري دارد به كسي كه زمين كمتري دارد، سلام كند. البته نه اينكه به اين نيت سلام كند كه بگويد: اين كه گرسنه است، بگذار دلش به اين سلام خوش باشد، بلكه براي رضاي خدا سلام كند. ممكن است يك غني يك پولي هم به كارگرهايش بدهد كه جلوي دهانشان را بگيرد، كه اينها مزرعه و كارخانهاش را تعطيل نكنند. اميرالمؤمنين ميگويد: ارزش اين نيست كه آدم يك پولي بدهد كه اينها صدايشان بلند نشود، حق السكوت ارزش ندارد. ارزش اصلي به اين است كه شما به اينها براي خاطر خدا احترام بگذاري و بهتر از اين، اين است كه فقير هم به غني بي اعتنايي كند، آن هم نه به خاطر عقده «اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ» بلكه به خاطر رضاي خدا. واقعاً دقيق است. ما بعضي وقتها پولدارهايمان به فقيرها سور ميدهند، ولي به خاطر اين كه يك مرتبه باغ و خانهي آنها مصادره نشود. زود به حساب مستضعفين پولي ميريزد، و دو سه فتوكپي از آن ميگيرد كه اگر يك بار پنير و روغن و انبارش را گرفتند، بگويد من به جبهه كمك كردهام. گاهي پول دار به خاطر ترسش پول ميدهد، اين ارزش ندارد. گاهي پولدار، پول ميدهد به خاطر اين كه جلوي هجوم فقير را بگيرد. جلوي عقده را بگيرد، باز فايده ندارد. دقت حديث اين جاست كه ميفرمايد: ارزش به اين است كه تواضع غني نه به خاطر ترس از حكومت، و ترس از انفجار مردم باشد، تواضعش براي خدا باشد. بعضي بچه فقيرها به بچه پولدارها ميرسند، ميگويند بيا سرمان را پايين بيندازيم و به او بي اعتنايي كنيم. اينها عقده است. چون نداري دلت ميسوزد. ميگويد: تو اگر بي اعتنايي ميكني به خاطر توكل به خدا بي اعتنايي كن. او هم اگر تواضع ميكند به خاطر خدا تواضع بكند. مبناي كار را خدا قرار بدهيد. مبنا عقده و انتقام نباشد. قال علي(ع): «لِيَجْتَمِعْ فِي قَلْبِكَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِي لِينِ كَلَامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاؤُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزِّكَ»(كافى، ج2، ص149) ميگويد: نسبت به مردم برخوردي كن كه انگار هم به ايشان نياز داري، و هم نياز نداري. از نظر اخلاق به آنها نياز داري، پس با آنها خوش برخورد باش، ولي از نظر نياز مادي متانت خودت را حفظ كن. در حديث داريم كه. . .
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2119