responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2120

موضوع بحث: فقه، نقش زمان و شرائط در حکم

تاريخ پخش: 06/05/67

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

بحث ما در اين جلسه درباره‌ي اين است كه گاهي اوقات كه شرايط فرق مي‌كند، وظيفه‌ي ما نيز فرق مي‌كند. موضوع بحث تغيير حكم به خاطر تغيير موضوع است، حالا نه به خاطر اين كه پذيرش قطعنامه، يا رفتن به جبهه و يا آتش بس مسئله روز است. موضوع اين است مادامي كه شما در وطنت هستي، بايد نمازت را چهار ركعت بخواني، موضوع كه عوض شد و لقب مسافر گرفتي، نماز شما هم شكسته مي‌شود. زماني كه موضوع عوض شود، حكم هم عوض مي شود. گاهي هم اگر حالت عوض مي‌شود، حكم عوض مي‌شود. مثلاً دو نفر آمدند خدمت امام رضا(ع)، دو برادر بودند، از يك شهر حركت كردند و آمدند خدمت امام رضا(ع)، گفتند: دو برادريم از فلان منطقه آمده‌ايم، نماز ما چگونه است؟ امام رضا يكي را گفت: شكسته و ديگري را گفت كه نمازت درست است. اين دو برادر گيج شدند. چرا يكي درست و يكي شكسته؟ فرمود: براي اين كه نيت شما فرق مي‌كند. به اولي گفت چون براي زيارت آمدي، سفرت حلال است، ثواب هم دارد، نمازت هم شكسته است. اما تو چون براي زيارت مأمون الرشيد آمدي، و چون او طاغوت است و كسي كه براي ديدن طاغوت سفر كند، سفرش حرام است و كسي كه سفرش حرام است، نمازش شكسته نيست.
اين كه مي‌گويند نماز چهار ركعتي مسافر دو ركعت است به شرط آن است كه سفرش حلال باشد. اگر كسي براي قمار، دزدي، ملاقات با طاغوت و كار حرام ديگري مسافرت كند، سفرش حرام است و بايد در سفر حرام نماز را كامل بخواند و نمازش شكسته نيست. دو برادر هستند و از يك جا آمده‌اند اما حكم اين‌ها فرق مي‌كند، چون هدف اين‌ها فرق مي‌كند.

1- انواع تقليد و مدپرستي

بد نيست اين جا انواع تقليد را بگويم: زماني تقليد عالم از عالم است. زماني تقليد جاهل از جاهل است. زماني تقليد عالم از جاهل است و زماني هم تقليد جاهل از عالم است. در دنيا كلاً چهار نوع تقليد داريم. حالا مي‌گوييم تقليد، شايد بشود گفت: مدپرستي، و گاهي هم مي‌شود گفت: جوسازي! انسان گاهي تابع جو است. گاهي تابع پدر و مادرش است. از هر كس حرفي گرفتيد، مقلد او هستيد. ممكن است آدم مقلد خانمش باشد. گاهي ممكن است مقلد بچه‌اش باشد و. . . ببينيم كدامش درست است؟
تقليد عالم ازعالم بد است. يعني كسي كه خودش مي‌فهمد و از ديگران تقليد كند. من دراينجا مثال مي‌زنم به لباس‌هايي كه ديگران مي‌پوشند. مثلاً مي‌گويد: آقا اين چه شلواري است؟ بگو ببينم ران شما كلفت است يا باريك؟ مي‌گويد: ران من كلفت است. مي‌گويي: مچ پاي شما كلفت است يا باريك؟ مي‌گويد: باريك است. مي‌گويي: «خيلي خوب! ران شما كلفت و مچ پايتان باريك است، پس چرا شلواري كه دوختي براي ران، تنگ گرفتي كه نمي‌توان در آن نشست و براي مچ پاي باريك پاچه را گشاد گرفتي؟ چرا چنين كردي؟ » مي‌گويد: «ببخشيد، اين مد است» يعني خودم مي‌فهمم لباسم بايد چگونه باشد، اما فهم خودم را كنار مي‌گذارم تا ببينم ديگران چه مي‌گويند. گاهي وقت‌ها آدم مي‌فهمد كه اين كار غلط است، اما مي‌گويد: چون ديگران انجام مي‌دهند مد است و من هم انجام مي‌دهم. در هر صورت تقليد عالم از عالم غلط است.
تقليد جاهل از جاهل و عالم از جاهل غلط است. اگر زماني يك كيلو زغال به يك جاهل دادند گفتند: روي ديوارهاي فلان شهر بنويس مرگ بر «الف» و مي‌داند كه آدم الف آدم خوبي است، منتهي چهار نفر جوساز، با يك نردبان و 2 كيلو زغال و هزار تومان پول و كمي خريت، بر همه‌ي ديوارها نوشتند مرگ بر «الف» يا مرگ بر «ب». حالا ما بياييم و بگوييم چون با دو كيلو زغال جو را خراب كردند، عالم هم بايد به دنبال جاهل برود. خوب، اگر اين طور باشد كه به راحتي با 2 كيلو زغال مي‌شود همه را خراب كرد.
پس تقليد عالم از جاهل، عالم از عالم و جاهل از جاهل بد است. به بت پرستان مي‌گفتند: چرا بت مي‌پرستيد؟ مي‌گفتند: (إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا) (زخرف /22) پدرانمان بت پرست هستند. خدا مي‌گويد: خودت و پدرت نمي‌فهميد. (أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ) (اعراف /71)
امام صادق آمد خانه‌ي شخصي و ديد خانه‌اش خيلي كوچك است. گفت: تو با اين وضع مالي مي‌تواني خانه‌اي وسيع‌تر تهيه كني! ولي چرا در اين خانه‌ي كوچك زندگي مي‌كني؟ گفت: اين خانه‌ي پدرم و او هم خانه پدرش بوده است. اين خانه‌ي باستاني است و اجداد ما اين جا بوده‌اند. امام فرمود: هم خودت نمي‌فهمي و هم نياكانت نمي‌فهميدند. گاهي اصرار روي روش پدران است و اين غلط است.
و اما تقليد جاهل از عالم خوب است. اين كه در رساله از تقليد گفته‌اند، همين نوع چهارم است. در قرآن بيست، سي آيه است كه مي‌گويد: «تقليد بد است» كه همان تقليد جاهل از جاهل است. چون او بت مي‌پرستد، من هم بت مي‌پرستم. مدپرستي تقليد عالم از جاهل است. گاهي وقت‌ها مي‌گويند: آقا قوانين بين المللي چنين است. ما قانون اسلام را به خاطر قوانين بين المللي زير پا بگذاريم؟

2- تقليد صحيح و مراجعه به متخصّص

همين طور كه آدم مريض شد، راحت در اختيار پزشك است. پزشك امروز مي‌گويد: آن آمپول را بزن، بعد مي‌گويد: فردا ديگر اين آمپول را نزن و يا مثلاً ماشين را مي‌گويند: از كيلومتر اول تا كيلومتر هزار در اين سرعت برو و بعد سرعت را چنين تنظيم كن. همينطور كه ماشين را راحت در اختيار مكانيك مي‌گذاريم و حرف نمي‌زنيم، همينطور كه راحت جانمان را در اختيار پزشك مي‌گذاريم و چيزي نمي‌گوييم، همين طور وقتي فهميديم كسي فقيه است، هواي نفس ندارد، ترس ندارد، مي‌فرمايد: امروز صلاح اين است. بايد بگوييم: چشم! بنابراين بايد توجه كنيم كه دين ما در اين موارد ثابت مي‌شود. چون اگر آدم هر طور دلش مي‌خواهد زندگي كند، فايده‌اي ندارد.
شيطان آدم خوبي بود. به خاطر اين كه يك گناه بيش‌تر نكرد. اصول دين چند تاست؟ توحيد، نبوت، معاد. اگر هر كه اين‌ها را قبول دارد، آدم خوبي است، پس شيطان هم خوب بود. توحيدش درست بود چون گفت: (خَلَقْتَني‌‌ مِنْ نار) (اعراف /12) يعني خدايا! تو مرا از آتش خلق كردي، پس شيطان خدا را به خالقيت قبول دارد. نبوت را هم قبول داشت. گفت: همه را گمراه مي‌كنم (إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ) (حجر /40) من مخلصين را گمراه نمي‌كنم. و مخلصين همان انبيا و اوليا هستند كه شيطان حريفشان نيست. پس شيطان قبول داشت كه در جامعه عده‌اي انبيا و اوليا هستند كه تيرهاي او به آن‌ها اثر نمي‌كند. معاد را هم قبول داشت. چون گفت: (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‌‌ إِلى‌‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (حجر /36) خدايا تا روز قيامت عمرمرا طولاني كن. توحيد و معاد و نبوت داشت. پس گناه شيطان چيست؟ گناه شيطان اين است كه يك جا كه خدا گفت: «به آدم سجده كن» سجده نكرد. بعد حديث داريم، شيطان گفت: خدايا تو به من مي‌گويي كه به آدم سجده كن؟ اين كار را از من نخواه و من در عوض عبادتي بكنم كه احدي چنين عبادتي برايت نكرده باشد. خدا گفت: من عبادت تو را نمي‌خواهم. اين كاري را كه مي‌گويم انجام بده.
گاهي وقت‌ها دست كسي زخمي و خوني مي‌شود، مي‌گويد پارچه يا باندي بياور ببندم. شما مي‌روي و لحاف كرسي مي‌آوري. مي‌گويد: اينرا نمي‌خواهم. دو مثقال پنبه براي من كافي است.
گاهي وقت‌ها خوبي و بندگي ما اين است كه كجا تسليم شويم. اجمالاً بايد مواظب باشيم، چون گاهي شورش مي‌كنيم. حديثي بخوانم براي كساني كه زياده‌روي مي‌كنند. كسي آمد و گفت: «يا رسول الله السلام عليك و رحمة الله و بركاته» پيغمبر فرمود: زياده روي كردي. يا بگو «السلام عليكم» يا «السلام عليكم و رحمة الله» اين كه تو مي‌گويي زياده روي است. بايد كمي مواظب باشيم. اگر گفتند: اين جا بايست، همين جا بايست.
«مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ(ع) بِقَوْمٍ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ فَقَالُوا عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا تُجَاوِزُوا بِنَا مِثْلَ مَا قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ لِأَبِينَا إِبْرَاهِيمَ(ع) إِنَّمَا قَالُوا رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ»(كافى، ج‌‌2، ص‌‌646)
بعد نماز مي‌گويند تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها را بگوييد، (34 بار الله اكبر، 33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله) امام صادق (ع) فرمود: هر كس اين تسبحات را بگويد ثواب هزار ركعت نماز مستحبي دارد. حالا شما كه مي‌گويي 34 بار، يك دفعه 40 بار بگو! برايتان گفته بودم كه شخصي در اجراي حد 3 شلاق زياد زد، اميرالمؤمنين شلاق را گرفت و خود او را خواباند و همان جا قصاص كرد. بايد مواظب باشيم. گاهي بايد جوش بياوريم و گاهي بايد بايستيم. خلبان خوب كسي نيست كه فقط پرواز كند. بلند كردن هواپيما يك هنر است. نشاندن هواپيما هم يك هنراست. رهبري آن است كه هم بتواند گاز بدهد، هم بتواند خوب به جايش ترمز كند. به كسي گواهينامه مي‌دهند كه هم بتواند ماشين را براند و هم بتواند آن را پارك كند. اجمالاً ما وقتي گفتيم تقليد بر ما واجب است، ديگر حرف نمي‌زنيم. مثل اين كه دكتر مي‌گويد: امروز اين آمپول را بزن و فردا نزن، تسليم هستيم. مواظب كارهايمان باشيم.

3- انجام وظيفه و جبران كمبودها

و اما مسئله‌اي كه مي‌خواهم امروز چند دقيقه‌اي برايتان صحبت كنم، اين است كه اگر ما به وظيفه‌ي خود عمل كنيم، خود خدا آيه‌اي دارد كه مي‌گويد: (وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ) (محمد /2) اگر شما بنده‌ي خوبي شديد و در خط خدا حركت كرديد، اگر زماني از شما خلافي سر زد «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» خود خدا اصلاح مي‌كند.
امام در ابتدا كه قطع نامه را قبول كرد، بعضي پكر و مغموم شدند. ولي خوبي‌هايي هم داشت. خوبي آن اين است كه وقتي صدام دو مرتبه حمله كرد، آن‌هايي كه مي‌گفتند: اگر كمي ما كوتاه بياييم او كوتاه مي‌آيد، ديگر زبانشان بسته شد. شهيد بهشتي از دست ما رفت، اما خط ليبرال و منافق مشخص شد. امام حسين (ع) شهيد شد، اما دست يزيد و امثال او رو شد. امسال آل سعود ما را از مكه محروم كرد، اما يك سري چيزها روشن شد. چون خداقول داده است (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (اعراف /128) ما مواظب باشيم، تقوا داشته باشيم و به وظيفه‌ي خود عمل كنيم. اگر هم جايي پايين و بالا شد، خود خدا قول داده است اصلاح كند. «أَصْلَحَ» چاله‌ها را پر كند. امروز وظيفه اين است، مثل امام كه مي‌گويد: «من جام زهر مي‌خورم، اما براي مصلحت اين زهر را مي‌خورم و آبرويم را مي‌دهم» امام خالصانه اقدام مي‌كند و خود خدا همه‌ي كمبودها و همه‌ي چيزهاي دلخواه ما را اصلاح مي‌كند. بعد از قبول اين قطع نامه و هجوم صدام، ببينيد از ديروز تا حالا چه شوري در مملكت ماست. مردم ديگر با عشق مي‌روند.
ما ضامن وظيفه هستيم. ضامن نتيجه نيستيم. وظيفه‌ي ما اين است كه امروز كه اين افراد آمدند و شهادت داده‌اند وگفته‌اند پذيرش قطع نامه به مصلحت است، امام هم بر خلاف ميلش، به خاطر رأي همه قبول كرده است. حالا اگر هم زماني اين به نفع نباشد، وضعي به وجود مي‌آيد و همه مي‌‌فهمند كه همين درست بود.
در مورد اينكه ما ضامن وظيفه هستيم، ضامن نتيجه نيستيم يك ماجرا برايتان بگويم. قرآن مي‌گويد: (أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ‌ام نَحْنُ الزَّارِعُونَ) (واقعه /64) تو زراعت مي‌كني يا من؟ تو دانه مي‌كاري، دانه بكار و برو. اما اين دانه چند خوشه شود كه هر كدام چند گندم است، به عهده‌ي تو نيست.
به ابراهيم مي‌گويد: با چاقو سر بچه‌ات را ببر. ابراهيم هم گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» من بنا دارم بر خلاف ميل باطني خودم، بر خلاف اين كه اسماعيل را دوست دارم، به خاطر فرمان خدا، طبق وظيفه‌اي كه الآن به من رسيده ‌است، فردا اسماعيل را سر ببرم. به ابراهيم مي‌گويد: «بچه‌ات را بكش». ابراهيم صد سال بچه نداشت، صد سال منتظر بچه بود، حالا كه آمده است و چشم و چراغ خانه‌ي ابراهيم است، سر او را ببرد؟ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ) (صافات /102) يعني اسماعيل به جنب وجوش افتاده است. از امام صادق (ع) پرسيدند بهترين لذات چه لذتي است؟ امام فرمود: بهترين لذت اين است كه پدر بنشيند و بچه جلوي او بازي كند. ابراهيم صد سال منتظر بوده است. حالا كه بچه به جنب و جوش افتاده است، مأمور مي‌شود با چاقو او را ذبح كند. اگرشما بوديد چه مي‌كرديد؟ يا مي‌گفتيد حضرت ابراهيم غذا زياد خورده است و خوابش درست نيست(العياذ بالله) و يا مي‌گفتيد او شيطان بوده است. خلاصه ما تسليم نمي‌شويم. ابراهيم مي‌گويد: حالا كه بناست اين طور شود، بر خلاف ميل باطني خود اين كار را مي‌كنم. امام هم فرمود: برخلاف ميل باطني خود، مثل زهر، اين را مي‌نوشم. بر خلاف ميل باطني‌ام اسماعيل را با دست خود ذبح مي‌كنم. چاقو را گذاشت، ندا آمد كه نه! چاقو را بردار.

4- تسليم فرمان خدا بودن ارزش است

عيد قربان كه ما گوسفند مي‌كشيم و همه‌ي حاجي‌ها گوسفند مي‌كشند، به خاطر يادگار اين است كه ابراهيم از بچه‌اش دل كند و در هر جاي مكه واجب نيست سه روز بمانيم، به غير از جايي كه ابراهيم دل از ابراهيم برداشت. عمل عمره را يك روزه مي‌شود انجام داد، عمل حج را يك روزه مي‌توان انجام داد. عرفات نصف روز است، مشعر، بين الطلوعين، يك ساعت و نيم است. در مكه يكي دو روز كافي است و در مدينه يك روز كافي است. تنها جايي كه واجب است دو، سه شب بخوابيم، آن جايي است كه ابراهيم دست از اسماعيل كشيد. يعني يك حركتي بوجود مي‌آيد. پدري كه صد سال است منتظر بچه‌اش است، چرا بچه‌اش را بايد بر خلاف ميلش بكشد؟ چند هزار سال از اين ماجرا مي‌گذرد. همه‌ي حاجي‌ها بايد از همه‌ي دنيا به آن سرزمين بروند و دو سه شب بمانند. نمي‌دانم چيست؟
ما ضامن وظيفه هستيم. امروز بگويند انجام دهيد، انجام مي‌دهيم. نتيجه چيست؟ «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» اگر خوب شد كه خوب شد، اگرهم خوب نشد، خود خدا قول داده است «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»
من در عالم آخوندي خودم بگويم، شايد هم گفته باشم. ما بيست سال در اين فكر بوديم چه نوع آخوندي شويم؟ چون آخوندهاي مختلفي داريم. واعظ داريم، فقيه داريم، دفتر عقد و ازدواج و طلاق داريم، من در اين فكر بودم كه چه نوع آخوندي بشوم؟ اين طرف و آن طرف رفتم و ديدم آخوند اطفال نيست. پزشك اطفال هست ولي آخوند اطفال نيست. گفتم ما مي‌شويم آخوند بچه‌ها! همه خنديدند و گفتند زشت است. چون راه كه مي‌رفتم، بچه‌ها دنبالم مي‌دويدند. معمولاً بچه‌ها يا دنبال ديوانه مي‌دوند و يا دنبال سگ مي‌دوند. ما راه مي‌رفتيم، بچه‌ها دنبال ما مي‌دويدند. كار به جايي رسيد كه پدر من گفت: من از كاري كه در پيش گرفتي راضي نيستم. برو مسجدي بگير، براي مردم و آدم‌هاي حسابي صحبت كن، اين بچه‌ها چيست؟ و خلاصه شديم آخوند اطفال و اشكالي هم نداشت. يك مشت بچه جمع كرديم و شروع كرديم به گفتن قصه. قرآن هم حدود 268 قصه دارد. همين قصه‌هاي قرآن را مطالعه كردم و ذره ذره نوشتم و ذره ذره تمرين كردم، حالا براي بزرگان هم صحبت مي‌كنم. اگر آدم تشخيص داد كاري خوب است، انجام مي‌دهد. بعد هم مي‌بينيم كه من از كوچك‌ترها شروع كردم و به بزرگ‌ترها رسيدم.
غربي‌ها از همين پايين شروع كردند. اتم شناسي، سلول شناسي، از همين مسائل كوچك شروع كردند و آپولو هم هوا كردند. بعضي از همان بالا شروع كردند. عالم لاهوت، ناسوت، جبروت، و در آخر نه آن بالاها را مي‌فهمند و پايين هم از دستشان مي‌‌روند. گاهي وقت‌ها مي‌گويند: وظيفه‌ات اين است كه آقا برخيزي و نمكدان بياوري. نگو: آقا من از ديس پلو كمتر نمي‌آورم. گاهي بايد همان چيزي را كه نيست انجام داد. وظيفه‌ي شما چيست؟ همان را انجام بده! قرآن مي‌گويد: (قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ) (نساء /77) همان آيه‌اي كه مي‌گويد: (جاهِدُوا) (توبه /41) همين آيه هم مي‌گويد: «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ» ايست. يعني قرآن برو دارد، ايست هم دارد و در هر صورت ما بايد تسليم باشيم.
شخصي خدمت امام آمد. گفت: آقا من بي‌پولي را بيش‌تر از پول داشتن دوست دارم. مرض را بيش‌تر از سلامتي دوست دارم. الآن هم كساني هستند كه مي‌گويند: من دمپايي را بيش‌تر از كفش دوست دارم. موكت را بيش‌تر از قالي دوست دارم. جنوب شهر را بيش‌تر از شمال شهر دوست دارم. امام فرمود: اما بنده هيچ چيز را دوست ندارم. هرچه خدا قبول دارد، من همان را قبول دارم. اگر دوست داشت سالم باشم، سلامتي را دوست دارم. خدا خواست مريض شوم، مريضي را دوست دارم. خدا دوست داشت پول دار باشم يا فقير، همان را دوست دارم. هر چه پيش آمد، خوش آمد.
مهمان‌‌هايي هستند كه مي‌گويند: آقاي قرائتي ترا به خدا براي ما فقط نان و ماست بياور. يكي نيست كه بگويد: ماست نيست. شما بگو هر چه براي شما آسان است، بياور. ممكن است برايم آب گوشت آسان باشد، ماست و خيار مشكل باشد. شما به هر چه آسان است به همان راضي باش.

5- خدا محوري و پرهيز از خود محوري

افرادي هستند كه وقتي وارد جايي مي‌شوند، مقيد هستند كه پايين مجلس بنشينند. همين قيد خودش هم ممكن است دكان باشد كه بگويند ايشان خيلي آدم خوبي است. هر وقت وارد مي‌شود، همان پايين مي‌نشيند. گاهي سادگي و دمپايي پا كردن دكان است. مرا ببينند، هفت سال، ده سال است از انقلاب مي‌گذرد، هيچ چيز از انقلاب نگرفته‌ام. اصلاً نگرفتي تا دائم بگويي هيچ چيز نگرفته‌ام. بعضي‌ها نمي‌گيرند تا زبانشان باز باشد. خود من اين كلك را داشتم. هر جا براي سخنراني مي‌رفتم، پول نمي‌گرفتم. زماني ديدم اين دكان است. و سرانجام گفتم كه از راديو و تلويزيون نمي‌گيرم، اما جاي ديگر اگر كسي پول داد، خواستيم مي‌گيريم و نخواستيم نمي‌گيريم. يكي دو بارگرفتم تا اين سد را بشكنم. . همان طور كه آن آقا مي‌گويد: تا به من پول ندهي سخنراني نمي‌كنم، آن يك دكان است، من هم كه مي‌گويم بي پول سخنراني مي‌كنم، اين هم يك دكان است. هيچ دكاني خوب نيست.
كسي به خواستگاري رفت، گفت: دخترت را به ما مي‌دهي يا نمي‌دهي؟ اگر دخترت را دادي، الحمد لله، اگر ندادي الله اكبر، به جاي ديگر مي‌رويم. نمي‌گويد: اگر دادي خدا سايه‌ات را از سر من كم نكند، اگر ندادي در عشق شكست مي‌خورم و ضعف اعصاب مي‌گيرم. «ان تزوجونا الحمدلله و ان تمنعونا الله اكبر» نه تملق مي‌گويد، نه مي‌گويد در عشق شكست خوردم.
حديث داريم: كه مؤمن بايد مثل مرده در دست مرده شور باشد. مؤمن در اختيار خدا باشد. اگر چيزي گفت، بگويد: چشم! خود پيغمبر يك وقت سوار الاغ مي‌شود، يك زمان هم سوار براق مي‌شود. براق وسيله‌اي است كه پيغمبر يك شبه به معراج رفت. يك وقت الاغ بي پالان، يك وقت براق است. يك بار پيغمبر در غار مي‌نشيند، نيازمند است كه عنكبوت در غار تار بتند تا جانش حفظ شود (أَوْهَنَ الْبُيُوتِ) (عنكبوت /41) و گاهي هم در مني كه سرش را تيغ مي‌زند(چون حاجي‌ها روز عيد قربان در مني 3 كار انجام مي‌دهند؛ يكي اين است كه سرشان را تيغ بزنند.) جمعيت ريختند و هر كس يك موي سر پيغمبر را براي تبرك برد. حتي معاويه‌ي كذايي وصيت كرد اگر من مردم، يكي از اين موها را در كفن من بگذاريد. يعني گاهي براي حفاظت نيازمند به تار عنكبوت است، گاهي براي تبرك از موي سر او بلوا مي‌شود. گاهي پيغمبر به بچه سلام مي‌كند و گاهي جبرئيل سلام خدا را به پيغمبر مي‌رساند. شرايط فرق مي‌كند. ما بايد خودمان را در اختيار امام بگذاريم.
امام جمله‌اي فرمود كه شما مرا مي‌شناسيد. من هم شما را مي‌شناسم. چون امام حدود سال 42 بود. ما طلبه بوديم و پاي سخنرانيش بوديم. در مسجد اعظم قم فرمود: آمدند مرا بگيرند مأمورين گردن كلفت شاه، اين طرف و آن طرف نشسته بودند، من وسط ماشين نشستم. يكي اين طرف و يكي آن طرف، من ديدم آن دو نفرمي لرزند. به آن‌ها گفتم نترسيد. يعني آن وقت شب كه امام تنها بود و اين طرف و آن طرفش قوي‌ترين قدرت‌ها بودند، قدرت‌ها مي‌لرزيدند و امام نلرزيد.
پريشب به خاطر هجومي كه شده بود، پشت بي سيم گفتند: افراد نيروي انتظامي خون بدهند. بچه‌ها گفتند برويم سازمان انتقال خون كه ببينيم كسي رفته يا نرفته است؟ شور و هيجان مردم را ببينيم. ما رفتيم ديديم همين برادران سرباز و پليس‌هايي كه سرچهارراه‌ها مي‌ايستند، جمعيتي آمده‌اند كه 3، 4 ساعت براي خون دادن در صف هستند و بايد تا 2 نيمه شب بايستند. پليس، كميته و سپاه و مردم همه بودند. بچه‌هاي سپاه چون بچه‌ي جبهه هستند، خون دادنشان طبيعي است. اما پليس، بچه شهر است. لب چهار راه مي‌ايستد. اما مي‌بيني خون آن پليس شهري با خون آن جبهه‌اي چنان مخلوط شده كه اصلاً يكي هستند. من از يكي خوشم آمد. مي‌گفت: هم از اين دستم خون بگير و هم از آن دستم خون بگير. هر زمان اگر امام بخواهد همه‌ي مردم آماده هستند. اگر هم گفت: ايست! ما ضامن وظيفه هستيم.

6- اطاعت محض و دقت در انجام وظيفه

مادر موسي او را به دنيا آورد، به فرعون گفتند: امسال پسري به دنيا مي‌آيد كه كاخت را ويران مي‌كند. فرعون دستور داد همه‌ي نوزادان پسر را امسال بكشيد كه كاخ مرا ويران نكند. مادر موسي او را به دنيا آورد. قرآن مي‌گويد: (وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌‌ام مُوسى‌‌) (قصص /7) به مادر موسي گفتيم: موسي را شير بده و در صندوق بگذار و به رودخانه بسپار. حالا شما اگر باشيد چه مي‌كنيد؟ بچه‌اي كه روز اول تولدش است بگذارند در صندوقچه و به رود نيل بيندازند. اگر شما باشيد به نظر شما اين كار عقلاني است؟ هيچ چيز با محاسبات كامپيوتري و منطقي درست درنمي‌آيد. حرف صد در صد با عقل ما درست نيست. مصلحت بچه اين است كه امروز او را درصندوق به رودخانه بيندازي. اما خدا مي‌گويد: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» همين بچه بعداً طوري رفتار مي‌كند كه فرعون هر دايه‌اي را مي‌آورد، پستان او را در دهان نمي‌گيرد. ضمناً به خواهر موسي هم مي‌گويد: دنبال اين صندوق برو تا ببيني چه مي‌شود؟ اين دختر هم چقدر زرنگ بود. خيلي سياست مدار بود. از من بپرسند يكي از سياست‌مداران درقرآن كيست؟ مي‌گويم: همين دختر بود. براي اين كه اين دختر وقتي به دنبال صندوقچه مي‌رفت، اگر جيغ مي‌زد، مي‌فهميدند كيست. خيلي اطلاعاتي رفت. وقتي هم فرعون بچه را گرفت، دختر چنان جاسوسانه كنار ايستاد، هر دايه‌اي را آوردند و موسي پستان نگرفت، دختر آمد جلو و نگفت: او را به من بدهيد تا نزد مادرش ببرم. اگر مي گفت: «بروم به مادرش بگويم بيايد» فرعون مي‌فهميد بچه‌ي كيست. گفت: (هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‌‌ مَنْ يَكْفُلُهُ) (طه /40) يعني به زني بگويم بيايد و اين بچه را تكفل كند و نگفت مادرش است. اگر اين جا در عوض اين دختر سياست مدار كس ديگري بود لو مي‌رفت. اگر دختر كوچك جيغ مي‌زد، مي‌دويد، و يا زماني كه فرعون گفت: برو و بگو بيايد، اگر مي‌دويد باز لو مي‌رفت. اگر مادر مي‌دويد، لو مي‌رفت. مادر بچه‌اش را در بغل گرفت، اگر عكس العمل نشان مي‌داد، لو مي‌رفت. اين آيات جاسوسي قرآن است. من آن‌ها را جمع كرده‌ام. تاكتيك‌هاي هنري كه به ما مي‌آموزد گاهي برخوردها بايد چنان اطلاعاتي باشد كه در اصل طرف هيچ احتمالي ندهد. وقتي طرف فرعون است ما بايد ريزترين دقت‌ها را انجام بدهيم.
فرمان خدا اين است كه طفل يك روزه در رودخانه بيفتد. مادر هيچ نگفت. گفت: چشم!
حسين جان يك روز روي دوش پيغمبربودي، قرار است يك روز هم زير سم اسب باشي. «رضاً برضا الله» راضي است برضاي خدا.

7- دعا و مصلحت الهي

وظيفه‌ي ما دعا كردن است، اگر مستجاب شود، لذتش را مي¬بريم، و اگر مستجاب نشود، صلاح نبوده است. اگر خواست مستجاب كند و اگر نخواست، مستجاب نكند. وظيفه‌ي ماست كه كار بكنيم، اما كار كرديم، آيا رزق ما هم آماده است. گاهي وقت‌ها آدم خيلي كار مي‌كند اما رزقش نيست. هركس هم هر چه دارد، رزقش نيست. گاهي وقت‌ها آدم خيلي چيزها دارد اما ازگلويش پايين نمي‌رود، رزقش نيست و لذا حديث داريم كه نگوييد: «اللهم الرزقني مالاً لأحج» نگو: خدايا به من پول بده تا به مكه بروم. بگو: خدايا! سفر حج قسمت من كن. نگو: خدايا! به ما پولي بده تا در جامعه عزيز باشيم. آدم‌هايي هستند پول دارند، اما خار هستند ولي كساني ‌بي‌پول هستند كه عزيزند.
خدا به موسي گفت: موسي! برو نزد فرعون و موعظه كن. آقا! فرعون موعظه بشنو نيست. تو چه كار داري؟ تو ضامن وظيفه هستي. وظيفه‌ي تو تبليغ است. اثر بكند يا نكند تو وظيفه‌ات را انجام داده‌اي.
امت ما از امت زمان حضرت علي(ع) بهتر است. از امت موسي(ع) بهتر است. از امت عيسي(ع) بهتر است. البته سواد ما كم است اما به همين مقدار سواد، امت امام و خود او از امت تمام انبيا بهتر هستند. «الحمد لله رب العالمين»
خدايا! اين مكتب و اين امت و اين امام را از هم جدا نكن. ايماني به ما بده كه اگر خواستي روي دوش پيغمبر باشيم، بگوييم راضي هستيم، و اگر خواستيم زير سم اسب باشيم، بگوييم راضي هستيم. خدايا به ما ايمان كامل مرحمت بفرما.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد قسم، ما را تسليم قانون و مصلحت اسلام قرار بده! بزرگ ترين درس امام اين بود كه گاهي وقت‌ها آدم بايد از همه چيزش بگذرد. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ايماني به ما بده كه هر جا، هر چه خواستي، اگر پول خواستي، از پول بگذريم، جان خواستي، ازجان بگذريم، آبرو خواستي، از آبرو بگذريم و هر جا، هر چه لازم بود از آن بگذريم.

«السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2120
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست