نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2160
1- وساطت در کارهای نیک، به ویژه ازدواج 2- ابتدا خمس و زکات، سپس صدقه و انفاق 3- اولویت خویشاوندان نیازمند در صدقه 4- اقدام پیامبر اکرم در اشتغال نیازمند بیکار 5- فقر فرهنگی، سختتر از فقر مالی 6- نقش انصار در یاری مهاجران نیازمند 7- استمداد از هیأتهای عزاداری در مبارزه با فقر 8- بهرهگیری از همه ظرفیتها، با مدیریت بهتر
موضوع: قرآن و فقرزدايي (۲)
تاريخ پخش: 24/11/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثمان راجع به فقر زدايي است. به خصوص حالا که تورم اضافه ميشود يا گراني ميشود، نياز بيشتر ميشود، راجع به كمك، افرادي ميتوانند كمك مستقيم كنند. افرادي هستند كمك دلالي ميتوانند بكنند. در قرآن ميگويد: (وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ) (ماعون/3)(حَضّ) يعني تحريك كن. پسر داريم، دنبال همسر ميگردد و دختراني داريم، كسي اينها را نميشناسد. اين زنان و مرداني كه سراغ دارند، اينها بايد…
1- وساطت در کارهاي نيک، به ويژه ازدواج
يك آيه در قرآن داريم، (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَة)(نساء/85) شفاعت، يعني دلالي. (مَنْ يَشْفَعْ) يعني هركس دلالي خوبي كند، حديث داريم بهترين دلاليها، دلالي در ازدواج است. نگذاريم سن دخترها بالا برود. جبران ميكند.
به هر حال اين كمك به ازدواج، كمك به اشتغال، مسألهاي كه بايد عرض كنم اين است كه افراد پولدار قانع نباشند، حالا ما يك چكي ميكشيم ميدهيم. يا براي اطعام، يا براي جهاز، يا براي فلان كار. كار خوبي است، دستشان درد نكند. اما گاهي هم رفتن و يك يتيم روي زانو نشاندن و يك بچه يتيم را بوسيدن، محبت كردن، پنج دقيقه با او گفتگو كردن، آن مسألهي عاطفي كار خودش را ميكند. گفتگوي تن به تن اثر دارد.
مقام معظم رهبري بلند ميشود ميرود خانهي خانواده شهيد. چند دقيقه مينشيند. آن چند دقيقه اي كه با همسر و پدر و مادر و بچهها صحبت ميكند، آن چند دقيقه اثرش از تجليل ميليوني كمتر نيست. گفتگوي تن به تن!
خود شما الآن كارمند كميته امداد هستيد. خود شما بايد مجري هم شويد. يعني كسي كه ميخواهد دلاكي كند، در حمام كيسه بكشد، خودش هم بايد يك دوشي بگيرد. قرآن وقتي ميخواهد بگويد: به پيغمبر صلوات بفرستيد، اول ميگويد: خدا خودش صلوات ميفرستد. فرشتهها هم صلوات ميفرستند. بعد بخشنامه ميكند كه مردم شما هم صلوات بفرستيد. (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ) يعني خدا و ملائكه صلوات ميفرستند، بعد بخشنامه ميكند: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً)(احزاب/56) (صلوات حضار)
اين كار شما اثر دارد. همه شما پول در اين صندوقهاي كميته امداد بياندازيد. چون شما اين صندوقها را سر كوچهها گذاشتيد تا كمك مردم كنيد. خوب اگر كار خير است خودت هم انجام بده. ممكن است ما هفتهاي يكبار، دو بار، سه بار كمتر يا بيشتر بياندازيم، ولي شما بايد هرروز بياندازيد. چون شما ميخواهيد دعوت كنيد، (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ) بخشنامه فايده ندارد. تماس تن به تن مهم است. عمل خودتان مهم است.
2- ابتدا خمس و زکات، سپس صدقه و انفاق
تا بدهي واجب است، بدهي مستحب انجام ندهيد. ما داريم آدمهايي را كه خير هستند، مدرسه ميسازند، يا چك ميكشند به كميته ميدهند. وقف ميكنند.
يك كسي يك روز پيش من آمد، گفت: ميخواهم تمام اموالم را وقف نهضت سواد آموزي كنم. حدود 20 سال پيش، با كم و زيادش. گفتم: چه داري؟ گفت: باغ دارم در ملارد كرج است. مقداري طلا دارم. پول نقد دارم. كارخانه دارم. به او گفتم: خمس دادي؟ گفت: نه! حدود هشتاد ساله بود. گفتم: خمس واجب است. وقف مستحب است. تو اموالت را وقف كني، باز هم در قيامت گير هستي. مثل اينكه آدمي كه غسل واجب دارد، جنب است، هي شيرجه ميرود. تو در همهي اقيانوسها شيرجه بروي باز هم جنب هستي. بايد نيت غسل كني. گفت: پس چه كنم؟ گفتم: اول برو بيست درصد از مالت را به مرجع تقليدت بده، هشتاد درصد براي خودت باشد، بهشت ميروي اما اگر صد در صد وقف كني باز هم جهنم ميروي. خيليها هستند صبح تا شب جان ميكنند آخرش هم جهنمي هستند. آيهاش را بخوانم. آيه سه كلمهاي است، همه شما ميتوانيد حفظ كنيد. (عَامِلَةٌ) يعني اهل عمل است. (عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ) (غاشيه/3) (ناصبه) يعني خودش را به زحمت مياندازد. (عَامِلَةٌ) عمل ميكند، بيكار نيست. (نَّاصِبَةٌ) خودش را به زحمت مياندازد. (عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ) ولي (تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً)(غاشيه/4) در جهنم ميرود. براي اينكه اخلاص ندارد. مثل رانندهاي كه راه را گم كرده و هي گاز ميدهد. هرچه گاز ميدهد، از مقصد دورتر ميشود. عمرش و بنزين و استهلاك ماشين دارد، اما از هدف دور ميشود. (عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ، تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً).
كساني كه ميخواهيد كمك كنيد، يكوقت روز قيامت خداي نكرده ميگوييد: خوب، بنده چند تا دختر را جهاز دادم، چند تا پسر را داماد كردم. چه كردم، چه كردم، چه كردم. ايجاد اشتغال كردم. ميگويند: خيلي خوب، همه درست! آنچه واجب بود انجام دادي؟
3- اولويت خويشاوندان نيازمند در صدقه
اولويت را در نظر گرفتي؟ اول فاميل خودت؟ لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج (فقيه/ج2/ص68) حديث داريم. اگر فاميل تو محتاج هست، صدقهي شما ارزشي ندارد. مسألهي كمك به فقرا نبايد مخصوص يك نهادي باشد، مثل بنياد 15 خرداد، بهزيستي، كميته امداد، اين مؤسسات خيريه. همه ما كميته امداد باشيم.
يك قصه بگويم، اين قصه را هم يادم است در تلويزيون يك وقتي گفتم. من وحشت داشتم از اينكه يك چيزي را دو بار بگويم. گفتم: تكراري نشود، مردم خسته ميشوند. بعد يك حديثي را پيدا كردم از كامپيوتر ديدم نوشته كثيراً ما يقول يعني اين جمله را پيغمبر چند بار گفت. يعني گاهي وقتها يك چيزي را بايد آدم زياد بگويد. حالا اين را من يادم است گفتم. ولي حالا دو بار ميگويم. البته همهي حرفهايم تكراري نيست. ولي نبايد سعي كنم هيچ كلمهي تكراري در آن نباشد. ماجرا به اين صورت است.
4- اقدام پيامبر اکرم در اشتغال نيازمند بيکار
شخصي خدمت پيغمبر آمد، گفت: يك پولي به ما بده خرج كنيم. حضرت فرمود: برو كار كن. گفت: كار، ابزار ميخواهد، ابزار كار ندارم. سرمايه ميخواهد، سرمايه ندارم. گفت: برو در خانهات ببين يك چيزي داري بيار. گفت: من فقير واقعي هستم. گفت: خوب در خانهات برو بلكه يك چيزي پيدا كني. ايشان ناراحت شد، رفت يك پلاس، به قول ما موكت پاره، نمد پاره، يك پلاسي آورد و گفت: يا رسول الله، در خانهي من اين است. اين را بفروشم! حضرت فرمود: اين پلاس چقدر ميارزد؟ گفتند: اين قيمتي ندارد. پاره است! كهنه است. حالا يك درهم! گفت: كسي است اين را بخرد؟ يکي گفت: من ميخرم. پلاس را فروخت و خود پيغمبر دلال شد. يك درهم را گرفت، به اين فقير داد. صاحب پلاس كه اين پلاس را از او خريده بود. گفت: برو با اين يك درهم يك سر تبر بگير و بياور. آهنش را بگير. اين هم رفت و يك كلهي تبر را آورد. حضرت فرمود: كسي در خانهاش دسته تبر ندارد؟ يك چوبي كه مثل نصف دسته بيل است. يك نفر گفت: آقا ما يك دسته تبر در خانهمان زيادي است. گفت: برو بياور. او هم دسته تبر را آورد و خود پيغمبر شروع به نجاري كرد. اين دسته تبر را در اين تبر جاسازي كرد و بغلهايش را هم سفت كرد و گفت: بين، اين ابزار توليد. برو هيزم پيدا كن و گدايي نكن! از اين چه ميفهميم؟ از اين ميفهميم كه از اقل چيزها ميشود ابزار توليد درست كرد.
الآن خود شهرداري اين زبالهها را بازيافت ميكند. خود كارخانهي شيشه، شيشه شكستهها را ميخرد. خود ذوب آهن، آهنهاي قراضه را، فاضلاب را تصفيه ميكنند براي آب كشاورزي. وقتي مملكت ما از فاضلاب، از خرده شيشه، از خرده آهن، خرده كاغذها را مقوا سازي ميدهند. خرده نانها را به مرغ ميدهند. ما يك طوري شده بعضيها مشكل مخي پيدا كردند. خدا ميداند چقدر چيز در تالارهاي مهماني، در تالارهاي عروسي، در روضهها، خدا ميداند چقدر چيز حرام ميشود.
ولي آدمهايي هستند نه، من تاجري را دارم يكجا مهمان بود. آن تاجر دو سه هزار تا كارگر دارد. يك بشقاب برنج بود و چند دانه برنج، شايد دو تا برنج در بشقابش زياد آمد. گفت: پلاستيك اينجا نيست. يك پلاستيك كوچولو گرفت، اين برنجها را در آن ريخت و بست. گفتم: كجا ميبري؟ گفت: خانه مرغ دارم. چند صد تا مهندس در كارخانه دارد. معاملات سي ميلياردي، چهل ميلياردي دارند. اما دو دانه برنج را نگذاشت حرام شود. حالا آقا هم گداست، هم ميگويد: من ته بشقاب را بخورم؟ بهداشتي نيست. بابا چه كسي گفت: بهداشتي نيست. سور مؤمن است، سور مؤمن شفا است. بله قاشقي كه در دهان رفته است، دهان نزن. ولي باقي برنج را بخور. بله اگر مريض است، بهداشتي نيست. اما ما به هواي اينكه بهداشتي نيست، همينطور كيلو كيلو، در پادگانهاي ما، بعضيها به قدري بد غذا ميپزند كه سربازها ديگ غذا را ميريزند در سطل زباله ميروند نان بربري ميخرند ميخورند. من اينها را ديدم. ديدم ديگ غذا را در سطل زباله ريختند. بعد ميگويد: آقا من كه نميتوانم براي سه هزار نفر غذاي خوب بپزم! ميگوييم: سه هزار تا، ده نفر را بياور كمك آشپز شوند. من سربازي آمدم، نيامدم عدس پاك كنم. اصلاً مشكل ما فعلاً فكر ما است. يعني بعضيها فقير فكري هستند. ميگويد: حالا كه سرباز هستم در شأن من نيست عدس پاك كنم. پس سفت بايست. خوب بنشين فوتبال بلژيك ميخواهد گل بزند، بنشين ببين. ظهر كه ميشود، گرسنهمان است! گرسنه هستيم، غذا. غذا را كه ميپزد؟ آشپز. آشپز براي سه هزار نفر نميتواند بپزد، ميگويد: وقت ندارم. خوب بد پخته در ديگ زباله ميريزيم. گرسنه كه شديم، نان بربري ميخوريم. پول نان بربري به پدرم نامه مينويسم پول بفرست. ببين همه داغون است. اصلاً از دَم تا دُم، همه داغون است. اين جوانها كه از يك جايي ميافتند، ميگويند: آخ سرم! آخ پايم! اما پير كه افتاد، ميگويد: آخ! همهام. (خنده حضار) چون اين همهاش چيز است. آشپزش گير دارد، كمك آشپزش گير دارد. ما عارمان ميشود. چقدر ما غذاي كهنه ميخوريم؟ هرجا مهماني هست به طور متوسط غذاها زياد ميآيد.
حضرت يكجا مهماني بود، ديد غذاي سفره زياد است. فرمود: كس ديگري نميخورد؟ گفتند: نه! گفت: يك ظرف بدهيد من اينها را خانه ببرم. خود پيغمبر غذاهاي زيادي را در قابلمه ريخت و خانه برد. البته من هم اين حديث را كه شنيدم، يكجا مهماني رفتم. ديدم غذا زيادي است، گفتم: كسي نميخورد. گفتند: نه! يك قابلمه آوردم و همه را خانه بردم. (خنده حضار) گفتم پيغمبر گفته است. وقتي مهماني نوبت ما شد، فاميلها همه آمدند ديدم همه با يك قابلمه ميآيند. (خنده حضار)
اگر كسي مريض است، زكام است، سرفه ميكند، مريض است. خوب حسابش جداست. اما اگر كسي سالم است، از مقدار خورده يك برنج هم دور نيانداز. 75 ميليون آدم هستيم. هر كدام يك دانه برنج دور بريزند، 75 ميليون برنج ميشود، چند كيسه برنج ميشود؟ صرفهجويي در آب، در برق، در لباس، در ظرف، در… حضرت عباسي عروس و داماد روزهاي اول عروسي چند كيلو لباس دارند؟ آخر يك عروس و داماد جوان يك كيلو لباس بيشتر دارد؟ آخر براي يك كيلو لباس بايد ماشين لباسشويي بخريم؟ اسمش را ميگذاريم از واجبات است. بعد از همهي بانكها براي جهازيه قرض كنيم. يك كسي ميگفت: من از همهي بانكها قرض كردم جز بانك خون. (خنده حضار) بانك خون، خون ميگيرد. از همه بانكها قرض ميكنيم كه ماشين لباسشويي بخريم، براي عروس يك كيلو لباس زن و شوهر دارند، وگرنه نصف كنيم كه نيم كيلو، براي نيم كيلو لباس، هر روز هم كه لباس نداريد. هفتهاي يك بار، دو بار لباسهايتان را عوض ميكنيد. حاج آقا ما مشكل پيدا كرديم.
5- فقر فرهنگي، سختتر از فقر مالي
فقر ما فقر ديگر حالا هرچه ميخواهيد اسمش را بگذاريد. فقري داريم كه مشكل داريم. من ليسانس هستم، بروم دختر سيكل بگيرم. مگر مدركها ميخواهند ازدواج كنند، آدمها ميخواهند ازدواج كنند. ازدواج مدرك كه نيست. اگر اين حرف درست باشد، تمام علما بايد بيهمسر باشند. چون خانم علما همه خانهدار هستند. تمام مراجع ما خانمشان خانهدار است. بگويد: من! مرجع تقليد، آيت الله العظمي، بيايم يك زن خانهدار بگيرم؟! پنج كلاس درس خوانده! من مرجع تقليد هستم بايد زن من هم مرجع تقليد باشد. هيچي بيزن ميمانند. (خنده حضار)
اگر ازدواج با مدرك است، همه آيت الله العظميها بايد بيهمسر بمانند. اخلاق ميخواهي، مگر هردو ليسانس هستند با هم خوب هستند؟ ما چقدر آدم داريم هردو ليسانس هستند، هردو فوق ليسانس هستند، هردو دكتر هستند، ولي با هم مسأله دارند. اينطور نيست كه اگر مدركهايتان يكي باشد، بي… نه ما بايد فرهنگمان… فرهنگ مدرك نيست، فرهنگ اخلاق است. آخر ما در معناي فرهنگ هم قاطي كرديم. فكر ميكنيم فرهنگ يعني تحصيلات. نه آدمهايي هستند از نظر تحصيلات با هم هستند، اما اخلاقشان به هم نميخورد. لغتها را بد معنا ميكنيم. اشكال ندارد كه انسان يك كاري هم بلد باشد. لااقل اصطلاحات را بلد باشد. طوري هم نيست.
يك كسي خدمت آيت الله العظمي بروجردي رسيد، يك بحث علمي كرد. آقاي بروجردي استاد همهي مراجع موجود است. يعني همه مراجع موجود تقريباً همه شاگرد آقاي بروجردي بودند. استاد مراجع است. يك عالمي از اين استانها آمد و يك بحث علمي كرد و آقاي بروجردي خوشش آمد. گفت: احسنت! ما باور نميكرديم در استان شما هم يك چنين رجالي هستند. يك چنين علمايي؟ گفت: بله شما فكر ميكنيد همه علما در قم جمع شدند؟ فكر ميكنيد ما در استانمان تنبك ميزنيم؟ يك دوبار گفت: تنبك، تنبك، دستش را چنين كرد! آقاي بروجردي گفت: ببين تنبك را اينطور ميزنند. (خنده حضار) آنكه اينطور ميزنند داريه است. گفت: خيلي خوب! اشكال دارد كه ما…
حالا آن آقا مثلاً ليسانس دارد. حالا مثلاً حال ندارد شيشهي خانهاش را پاك كند. ما خيلي بيحال شديم. من اين دكانهاي ساندويچي را ميبينم غصه ميخورم. ميگويم ديگر مردم حال پختن ندارند. اخيراً آب ميوه ميخورند، حال جويدن هم ندارند. (خنده حضار) نميدانم (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ) (تكوير/26) كجا ميخواهيم برويم؟ فقري كه در كشور ما است، خيليهايش دست خودمان است.
نجات از فقر، يك كار الهي است. خدا به پيغمبرش ميگويد: (وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى) (ضحي/8) پيغمبر يادت نرود، تو فقير بودي، من تو را غني كردم. فقير بودن بد نيست. گاهي خود اهل بيت گرسنگي ميكشيدند. حضرت موسي گفت: (رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ)(قصص/24) خدايا هرچه ميفرستي من الآن فقير هستم. امام صادق فرمود: حضرت موسي گرسنه بود. رويش نشد بگويد: نان ميخواهم، گرسنه هستم. گفت: خدايا هرچه ميرساني، بفرست، من فقير هستم.
6- نقش انصار در ياري مهاجران نيازمند
مردم مدينه انصار بودند، آنهايي كه از مدينه هجرت كردند، آمدند مهمان بودند، قرآن ميفرمايد: (يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِم)(حشر/9) اصحاب صفه، خدا قسمت كند مدينه برويد، كنار مسجد پيغمبر يك صُفّهاي است، حدود چهل، پنجاه متر شايد باشد. نيم متر هم بلندتر از مسجد است. مهاجرين كه ميآمدند جا نداشتند. كنار مسجد آنوقت اين اصحاب اينها را يكي يكي خانه ميبردند، يا مثلاً به كار ميگرفتند. (يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِم) يعني محبت ميكردند.
كمك به فقرا كار پيغمبر است. موسي و خضر وارد يك روستايي شدند، ديدند يك ديواري خرابه است. گفت: بياييد اين ديوار را بنايي كنيم. گفت: آخر باني اين… آخر اين را چه كسي گفت؟ به چه دليل بنايي كنيم؟ مردم اين روستا يك تكه نان به ما ندادند.
موسي و خضر سوار كشتي شدند. اين كشتي را سوراخ كرد. موسي جيغ زد كه آقا چرا كشتي را سوراخ ميكني؟ غرق ميشويم. گفت: به تو نگفتم جيغ نزن. گفت: تو آخر داري جان همه را فدا ميكني. آخرش گفت: ببين اين كشتي براي چند تا فقير بود. يك پادشاهي است، كشتيهاي سالم را ميگيرد. من ميخواستم اين كشتي يك نقصي داشته باشد، از خيرش بگذرد كه اين مال به صاحبش برسد. يعني براي اينكه اين پول به مسكين برسد، اين مهم است.
كار شما كار مهمي است، بايد مواظب باشيد براي دخترهايي كه سنشان بالا ميرود بايد يك فكر ويژهاي كنيد. چون اين دخترها غصه ميخورند. خود شما بايد امين باشيد. بالاخره زنان جواني هستند، فقير هستند، به شما مراجعه ميكنند، خود شما، دست شما، چشم شما، نياز داريد كه گاهي آيات و روايات به گوش شما بيشتر برسد. اگر پولي را براي كاري دادند، خرج كار ديگري بكنيد. اگر گفتند: آقا اين شكر براي تاسوعا است، شما براي روز عاشورا شربت بدهيد، حرام است. هي نگو امام حسين مهمتر است. امام حسين مهمتر از ابالفضل است. بله، والله بالله امام حسين مهمتر از ابالفضل است. اما اين براي ابالفضل است. چيزي كه براي ابالفضل است شما نميتواني خرج امام حسين كني. امانتداري كنيم. ما واسطهگري كنيم. كارهايتان را منتقل كنيد.
7- استمداد از هيأتهاي عزاداري در مبارزه با فقر
يعني شما، كميتهي امداد بايد اين كار را بكند. تمام هيأتها را دعوت كند. بگويد: اي رئيس هيأت، تو كه روز عاشورا ميتواني دو هزار نفر را در خيابان بكشي، اين عزاداري را راه بياندازي، نميتواني پنج تا دختر را عروس كني، پنج جوان را داماد كني؟ اين رئيس هيأتها خيلي زور دارند. رئيس هيأتها خيلي زور دارند. خيليهايشان هم مشتي هستند. ما ميگوييم: مشتي! يعني آدمهايي هستند خيلي با عرضه و دلسوز و خدا مرحوم طيب را رحمت كند. يك آدمي بود خيلي مرد بود. خيلي مرد بود! شاه او را گرفت، گفت، برو بگو: امام به من پول داده كه اين هيأت را 15 خرداد راه انداختم. گفت: من به اين سيد خيانت نميكنم. به من پول نداده است. جانش را در راه عشق به امام داد!
حضرت عباسي اگر كميته امداد خواسته باشد منتظر صندوقهاي كميته امداد باشد كه در خيابانها جمع كنند، يا از دولت پول بگيرد، اين همين است كه هستيد. شما سي سال است تجربه داريد. با دولت و ملت، با اين صندوقها قصه حل نميشود. بايد شما، خود بنده 34 سال است در تلويزيون هستم. چند بار كميتهي امداد سراغ من آمده كه آقاي قرائتي دو شب راجع به فقر صحبت كن. 34 سال است در تلويزيون هستم. اگر سالي يكبار هم براي مردم صحبت كنم، بايد 34 تا سخنراني كرده باشم، شما سراغ من نيامديد. چقدر سراغ نظام مهندسي رفتيد؟ آقا نظام مهندسي بيايد اين كار را كند. نظام پزشكي بيايد اين كار را كند. هيأتها بيايند اين كار را كنند.
بگذاريد يك چيزي بگويم. اين چوب كبريت پنج سانت است. اگر خودش را روشن كني، بعد از چند ثانيه خاموش ميشود. شما بايد كبريت تا روشن شد، فرصت را هدر ندهيد. فوري كبريت را به چراغ گاز بزنيد. چراغ گاز هم قابلمه را رويش ميگذاريد، غذا پخته ميشود.قابلمه كه پخته شد، غذاي انسان ميشود. اين سلول بدن من كه شد، بعد من ميگويم: تو در راه خدا حركت كن. يعني اين چوب كبريت تا خدا ميرود. چون چوب كبريت به گاز وصل شد. گاز وصل شد به نخود، نخود به من وصل شد و من به كارهاي خدايي وصل شدم. يعني چوب كبريت تا خدا پيش ميرود. كميتهي امداد چوب كبريت است.
گفتگو با هتلدارها، گفتگو با كاميوندارها، چند تا رانندهي كاميون آن طرف يزد، يك مسجد درست كردند، به نام مسجد ابالفضل. مقام معظم رهبري به من ميگفت: اگر ميخواهيد در جادهها مسجد بسازيد، از مسجد يزد ياد بگيريد. رفتيم آنجا گفتيم: بانياش كيه؟ گفتند: كاميوندارها! كاميوندارها يك مسجد ساختند حمام دارد، آرايشگاهي دارد، چرخ و فلك دارد، باغچه هست، رستوران هست. آب گرم هست. 85 هزار تاكسي در تهران است. ما هيچ رابطهاي با اينها نداريم. كاميوندارها، ورزشكارها، همين ورزشكارها را اگر دعوت كنيم ميگوييم: آقا ما دويست جوان ميخواهيم ورزشكارها داماد كنند. ببينيم بايد چه كنيم. برنامهريزي كنيم، رئيسهايشان را بخواهيم.
عرض كردم ظرفيتها خيلي است، همينطور كه چاه نفت حفاري نشده داريم، استعدادهاي حفاري نشده هم داريم. يك تذكري ميدهم براي همه كساني كه پاي تلويزيون نشستند. اساتيد دانشگاه، مهندس، دكتر، تاجر، پيرزنهايي كه پولدار هستند. پيرمردهايي كه پولدار هستند. آنهايي كه پول ندارند، زبان دارند. آبرو دارند. چهره هستند. همه شما با هم يك اقدامي كنيد. ببينيد آقا ماشين چطور ماشين شد؟
ماشين، چگونه ماشين شد؟اين سؤال است. پنج كار كرديم. مراحل عمليات: 1- كشف معدن؛ اول معدنش را كشف كرديم. معدن آهن! 2- استخراج معدن 3- ذوب معدن 4- قطعهسازي 5- اتصال، مونتاژ، اتصال قطعات. اين پنج كاري كه روي آهن شد، ماشين شد، بياييم انجام بدهيم.
اول كشف كنيم. چه ظرفيتهايي هست كه ميتوانند كمك كنند؟ امام ايران را كشف كرد. ما ميگفتيم: مگر ميشود شاه را بيرون كرد؟ آدم مستأجرش را نميتواند بيرون كند. شما ميخواهي شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امام آمد كشف كرد، پس ما ميتوانيم. بارها من اين مثل را زدم. اگر به شما بگويند: چقدر ميتواني بدوي، ميگويي: فوقش يك كيلومتر، دو كيلومتر، اما يك گرگ دنبال شما كند، سي كيلومتر ميدوي. پس پيداست ما بيش از اينكه فكر ميكنيم توان داريم. خودمان را كشف كنيم. چه ظرفيتهايي داريم. دانه دانه شغلها را…
ما جايي در ايران داريم حدود سيصد كارخانه دارند، 17 پيشنماز دارند. ميگوييم: چرا؟ ميگويند: خوب آخوند گير ما نميآيد. ميگوييم: يك آخوند گير ميآيد اين آخوند را تقسيم كنيد. شنبه اين كار را كند. يكشنبه آن كار را كند. دوشنبه اين كار را كند. طوري باشد كه اينها سالي يك مرتبه يك نماز جماعت، اگر هر روز ندارند، ماهي يك مرتبه يك نماز جماعت اينها ببينند.
ما چند هزار روحاني داريم كه در ادارهها، وزارتخانهها نماز ميخوانند. پشت اين اداره دبستان است، پيشنماز ندارد. اين مدير عامل بايد به عقلش برسد كه من رئيس كلانتري هستم يا رئيس ادارهي قند و شكر هستم. يا رئيس فلان اداره هستم. خوب يك روحاني را آوردم، ماشين دارم ميرود آقا را ميآورد. ميگويد: آقا شما ماشينت را من ميدهم. سه روز در كارخانهي من نماز بخوان يا در ادارهي من. دو روز هم برو دبيرستان پشت مدرسه. يعني چطور ماشين به هم بوكسل ميكنيم. نميشود يك دبيرستاني را كه چهارصد جوان دارد، بوكسل كنيم با ادارهي قند و شكري كه سي نفر پرسنل دارد؟ اين سي پرسنل آخوند دارند، آن چهارصد نفر جوان آخوند ندارند. خوب اينها حداقل كار است. ناخنك بزنيم. چطور انرژي هستهاي را در طبيعت طرح كرديد، خوب انرژي هستهاي در مخ هم هست. يك خرده ناخنك بزنيد در مخ… يك چيزهايي از آن ميجوشد. خودمان را كشف كنيم. بعد خودمان را استخراج كنيم. ذوب كنيم، قطعه سازي كنيم، به هم متصل شويم. اگر اين مراحل طي شود، مشكلي نداريم.
داريم امام زمان كه ظهور ميكند، زكات كه جمع ميشود ميگويند: كسي نيست بگيرد. چون هيچ فقيري وجود ندارد. يعني اين امكان دارد.
كميتهي امداد پيراهنهاي عروس را جمع كند. ميليونها پيراهن عروس است. داروهاي اضافه را جمع كنيم. داروهايي كه خراب نشده است. چند تن دارو است. بايد بنشينيم فكر كنيم، صرف اينكه يك پولي از دولت بگيريم و يك پول هم از صندوقها جمع كنيم و بنشينيم تقسيم كنيم، اين كار بيش از اين شما ميتوانيد كار كنيد. بنده اعتقادم اين است كه كميتهي امداد بيش از اين ميتواند كار كند. رئيس هيأت بيش از اين جمعيتي كه روز عاشورا راه مياندازد، بيش از اين ميتواند كار كند. ميشود از پاره وقتها استفاده كرد.
يك طرحي را من خدمت شما بگويم، از باب نمونه ميگويم. ما چند وقت پيش به دليلي دماوند رفتيم. فاتحهاي بود، يك حسينيه رفتيم. ديديم اِ… چه حسينيهاي است، بيست تا كاميون ميتواند در آن دور بزند. جايي كه ده هزار آدم ميگيرد. گفتيم: دماوند چه حسينيهي بزرگي دارد. گفت: كجايش را ديدي؟ ما حسينيه داريم سه هزار نفر ميتوانند در آن بخوابند. گفتم: چه ميكنيد در اين حسينيه؟ گفتند: روضه ميخوانيم. گفتم: روضه دهه محرم، باقياش چي؟ گفتند: باقياش هيچي خالي است. گفت: اگر كسي مرد فاتحه ميگيريم. من خيلي ناراحت شدم و از طريق نمايندهي دماوند و امام جمعه و تمام اين صاحبان حسينيه را دعوت كرديم. بعد گفتيم: آقا شما تابستان، دماوند، هواي خنك هست، حسينيهي شما هم خالي است. آنوقت قم آتش از آن درميآيد سه ماه تابستان تعطيل است. اين طرف سمنان، اين طرف خوزستان، بندرعباس، دانشجوي ما تابستان جا ندارد، طلبهي ما جا ندارد، حسينيهي شما… هيچي آمدند يك قراردادي امضا كردند، امسال تابستان چهل روز دو هزار نفر دماوند بروند با يك برنامهريزي، هر چهل نفري يك مربي داشته باشد. بروند استفاده كنند. يعني هم سوزن است، هم نخ است، هم لباس پاره است. پيداست مشكل، مشكل خياط است.
شهر خنك داريم، حسينيهي فرش كرده داريم. آب و گاز و حمام و همه چيزي داريم، آنجا هم طلبهي خوش استعداد داريم. دانشجوي خوش استعداد داريم. آن گرما ميخورد سه ماه تعطيل است. آن هم گنجشك در حسينيه ميرود. خوب اين مقصر كجاست؟ بگذاريد اين آيه را بخوانم. ميگويند: وقت تمام شده است. ولي بگذاريد بگويم. من خواهش ميكنم اين را حذف نكنيد. يك آيه داريم خدا اين را تند گفته است. يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
8- بهرهگيري از همه ظرفيتها، با مديريت بهتر
قرآن ميفرمايد: (خَلَقَ السَّماوات) آسمانها را خلق كرد. (وَ الْأَرْض)زمين هم خلق كرد. (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء)(ابراهيم/32) باران هم آفريد. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرات» همهي ثمرات را هم داد. بعد ميگويد: (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ)(ابراهيم/32) نهرها را براي شما قرار داد. (سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك) كشتي را هم براي شما قرار داد، (سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ)(ابراهيم/33) شب و روز هم براي شما قرار داد. (سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمر) (ابراهيم/33) شمس و قمر، خورشيد و ماه هم قرار داد. اينها همه در سورهي ابراهيم آيهي 31 به بعد، هيچ جاي قرآن اينقدر پشت سر هم نگفته است. ميگويد: ببين آسمانت دادم. زمينت دادم. باران فرستادم. گياه آفريدم، ميوه به تو دادم. بعد ميگويد: (وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه)(ابراهيم/34) يعني هرچه نياز داشتي به تو دادم. (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها) نميتواني بشماري. آخرش ميگويد: پس چه مشكلي داريم؟ آسمان داريم، زمين داريم. باران داريم، ميوه داريم، گياه داريم، نهر داريم، كشتي داريم، شب داريم، روز داريم، خورشيد داريم، ماه داريم، (سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمر)،(وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه)هرچه سؤال كرديد داديم، پس چه مشكلي است؟ ميگويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34)
خدا آيت الله شهيد صدر را رحمت كند. يك كتاب اقتصاد داشت. ما قبل از انقلاب درسش را ميگرفتيم. اين آيهها را ميخواند، ميگويد: گير در مديريت است. همه چيزي داريد، انسان عقلش نميرسد. يعني بعد از اينكه همهي نعمتها را شمارد، ميگويد: (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ) مديريت گير دارد. همه چيزي هست، مديريت گير دارد. همه مشكلات قابل حل است. به شرطي كه نيت خدا باشد، و همت و فكر كنيم و مشورت كنيم. به كار موجود قانع نباشيم. فكر كنيم كار جديد خلق كنيم. منتظر اضافه كار هم نباشيم. ابلاغ هم نميخواهيم. نه ابلاغ ميخواهيم، نه اضافه كار. فكر كنيم اين بدن چقدر انرژي دارد. كشور چقدر امكانات دارد. چه ظرفيتهايي خالي است و ما استفاده نكرديم. اگر يك حركتي شود بين جاهاي سردسير و گرمسير، امام جمعهي گرمسير با امام جمعهي سردسير بنشينند، (رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ) (قريش/2) راه بياندازد، تعطيلات حوزه و دانشگاه كم ميشود.
خدايا هرجا خوابمان برده است و امكانات را هدر داديم و مصداق اين هستيم (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ)، هرجا خوابمان برده است و غفلت كرديم ما را بيدار كن. توفيق جبران مرحمت بفرما. به اميد اينكه هيچ مشكلي امت اسلامي نداشته باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آيات اوليه سوره ماعون به چه امري سفارش ميکند؟
1) اطعام نيازمندان
2) تشويق ديگران به اطعام
3) پنهادني بودن اطعام
2- در فرهنگ قرآن، کدام شفاعت است که از عهدهي همهي انسانها بر ميآيد؟
1) وساطت در آمرزش گناهان
2) وساطت در کارهاي نيک
3) وساطت در سعادت
3- آيات اوليه سوره غاشيه چه کساني را دوزخي ميداند؟
1) انسانهاي بيکار و بيعار
2) انسانهاي پرکار ولي غيرمخلص
3) انسانهاي بدکار و بدگفتار
4- در فرهنگ اسلامي، انفاق به کدام نيازمندان، اولويت دارد؟
1) نيازمندان خويشاوند
2) نيازمندان بيگانه
3) تفاوتي ميان خويشاوند و بيگانه نيست
5- هدف حضرت خضر از سوراخ کردن کشتي چه بود؟
1) تنبيه صاحبان کشتي
2) کمک به صاحبان کشتي
3) تنبيه مسافران کشتي
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2160