responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2164


1- همه کارها برای قرب به خدا
2- قربانی برای دل کندن از دنیا
3- قرب به خدا، یعنی خدایی شدن
4- تقرّب به خدا، نه بندگان خدا
5- خطر شرک، حتی در کارهای نیک
6- توکل بر خدا، ترک غیر خدا
7- نماز، بهترین راه تقرب به خدا

موضوع: قربانی و تقرّب به خدا
تاريخ پخش: 02/07/94
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

زمان پخش زمانی است که غروب عید قربان است. یعنی آن زمان پخش می‌شود. من دیروز فکر کردم راجع به قربان حرف‌هایی در سال‌های قبل زده‌ام. حالا من راجع به قربان می‌خواهم صحبت کنم. گفتم راجع به کلمه قربان صحبت کنم. قربان از قرب است، یعنی نزدیک. «قربة الی الله» یعنی می‌خواهم به خدا نزدیک شوم. به گوسفند قربانی می‌گویند، چون با کشتن این گوسفند و تقسیم گوشتش، گوشت دادن، گوشت رساندن به فقرا یا به غیر فقرا، البته فقرا اولویت دارند، این… یعنی با این کار من می‌خواهم قرب پیدا کنم. ما اگر هنر داشته باشیم، می‌شود همه چیزمان قرب و قربان باشد. نه فقط در عید قربان، یک گوسفند قربانی کنیم. عمرمان را در راه خدا بدهیم، بیان در راه خدا، دوستی برای خدا، موضع‌گیری برای خدا، تحصیل برای خدا، اصلاً همه‌ی کارهای ما می‌شود قرب باشد. امام باقر(ع) بیل دستش بود و اطراف مدینه کشاورزی می‌کرد، یک نفر گفت: بروم و به امام باقر(ع) بگویم در این هوای داغ مدینه، بیل دستت است، الان اگر عزراییل بیاید در چه حالی هستی؟ رفت و گفت: شما که در این هوای داغ بیل دستت گرفته‌ای و کشاورزی میکنی‌، الان عزراییل بیاید… امام فرمود: در بهترین حالات!!! من دارم کشاورزی می‌کنم، برای خرجی زن و بچه‌ام. خرجی زن و بچه بالاترین عبادت است.

1- همه کارها برای قرب به خدا

یعنی آدم می‌تواند کاری را که انجام می‌دهد، کارگر، کشاورز و هر کسی که هر کاری انجام می‌دهد، می‌تواند در راه خدا باشد.
نیروی مسلح، نیروی انتظامی، سپاه، بسیج، ارتش، همین حضورش در پادگان عبادت می‌شود، آقا ببخشید، با شما مصاحبه می‌کنیم، چرا اینجا می‌آیید؟‌ خرجی زن و بچه! بد نیست، ولی خیلی… یک وقت می‌گویی:‌ آقا جمهوری اسلامی دشمن دارد. باید همیشه یک عده آماده باش باشند، دوره‌های رزمی را ببینند، اگر یک وقت به مملکت حمله شد، ما در خط اول برویم و دفاع کنیم، می‌خواهم از کشورم، وطنم، دینم، مردمم، ناموسم دفاع کنم. این در پادگان هم عبادت می‌شود.
یک بار حضرت به یک جایی رسید و کفش‌هایش را از پا درآورد. پابرهنه شد، گفتند: یا رسول الله چرا اینجا کفش‌هایت را از پایت درآوردی؟ فرمود: این زمین پادگان است، سربازها در آن دوره نظامی یاد می‌گیرند، و این زمینی که سرباز در آن دوره‌ی رزمی ببیند، این زمین مثل مسجد مقدس است. یعنی همه جا مسجد می‌شود. در دعای کمیل هست که می‌فرماید: «قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحي وَهَبْ لِيَ الْجِدَّ في خَشْيَتِكَ، وَالدَّوامَ فِي الاتصال بِخِدْمَتِكَ» در دعای کمیل است. یعنی من همه کارهایم برای خداست. می‌خندد، برای خدا می‌خندد. عبوس می‌کند، برای خدا عبوس می‌کند. انسان می‌تواند همه‌اش قرب باشد. قرب فقط برای یک گوسفند نیست که بگوییم در عید قربان قربانی است. همه‌ی کارهای ما قربانی است. علم ما قربانی است. آبروی ما قربانی است. من آبرویم را خرج می‌کنم، برای اینکه یک مشکلی را حل کنم. آبرو را خرج می‌کنم، مشکلی را حل کنم. پس ما همه چیزمان قربانی می‌شود. قربانی فقط گوسفند نیست.

2- قربانی برای دل کندن از دنیا

چون آن گوسفندی را هم که می‌کشد، می‌گوید من دنبال چیز دیگری می‌گردم، دنبال گوشتش نمی‌گردم. یک آیه در قرآن داریم، به حاجی‌ها می‌گوید: ‌شما در عید قربان باید گوسفند بکشید، بعد می‌گوید: من کاری به گوشت و پوستش ندارم، می‌خواهم دل از پول بکنید. آیه‌اش را بخوانم. (لَن يَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا) (حج /37) «لُحُومُ» از لحم است به معنای گوشت. «وَلَادِمَاؤُهَا»، «دِمَاء» از دم به معنای خون. «لَن يَنَالَ» یعنی به خدا نمی‌رسند. «لَن يَنَالَ اللَّـهَ» به خدا نمی‌رسند، «لُحُومُهَا وَ لَادِمَاؤُهَا» نه گوشت این به خدا می‌رسد، نه خون این. «وَلَـٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنكُمْ» من می‌بینم که تو دل از پول می‌کنی یا نه؟ خدا به ابراهیم می‌گوید: بچه‌ات را بکش، می‌خواباند و چاقو را می‌گذارد، بعد می‌گوید: نکش! نمی‌خواستم خون ریخته شود، می‌خواستم تو دل بکنی. هدف خون اسماعیل نیست، هدف دل کندن ابراهیم است. (لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ) (آل‌عمران /92) اگر می‌خواهید به بر برسید، از آنچه که دوست داری، دل بکن. وقتی می‌گویند: کمک کن! هدف حذف فقر است، نه حذف چیزهایی زیادی در خانه، بعضی‌ها پیراهنشان در خانه را نمی‌پسندند، تنگش شده است، گشادش شده است، رنگش را نمی‌پسندد، دوختش را نمی‌پسندد، می‌گوید: بدهیم به فقیر! خوب این پیراهن را می‌خواستی در کوچه بیندازی حالا می‌دهی به فقیر! این حذف مازاد است، اسلام نمی‌گوید: چیزهایی که در خانه‌ات زیادی است را حذف کن، می‌گوید: این بخلت را حذف کن، فقر را از جامعه حذف کن.

3- قرب به خدا، یعنی خدایی شدن

البته قرب به خدا قرب زمانی نیست، قرب مکانی نیست. شما وقتی می‌گویی: ایشان به بوعلی سینا نزدیک است، یعنی چه؟ یعنی پسرخواهرش است؟ یعنی این از شاگردهای درجه یک بوعلی سینا است. وقتی می‌گویند: فلان شاگرد به استاد نزدیک است، یعنی از نظر علمی نزدیک است. «قربة الی الله» خدا که مکان ندارد. خدا که زمان ندارد. قرب مادی نیست. قرب معنوی است. ما وقتی می‌گوییم: «قربة الی الله» یعنی به خدا نزدیک شویم، یعنی خدا عفو می‌کند، تو هم طرف را ببخش! این نزدیک شدن به خداست. آقا غیبت شما را کردم! حلال!!! تا گفتی حلال یک قدم به خدا نزدیک شده‌ای! چون خدا عفوّ است. خدا عفو می‌کند، تو هم عفو کردی.
انسان محدودیت دارد. ما همین طور که اینجا نشسته‌ایم، همه چیز ما فقر است، اصلاً نمی‌شود گفت: کجا فقر است. همه فقر است. مخ فقر است، حافظه فقر است، الان حافظه را از شما بگیرند، اسمتان را هم فراموش می‌کنید. یعنی محتاج به این هستیم که چیزهایی که در ذهنمان است، یادمان نرود. در حافظه، در علم، گاهی نمی‌فهمیم. توان بدنی، کمبود داریم! عمر محدودیت داریم. ما سر تا به پا فقر و محدودیت هستیم، باید به یک کسی وصل شویم، حالا به چه کسی وصل شویم؟ قرآن آمده گفته که ما وصل به چه کسی شویم. این خیلی مهم است.
قربان یعنی وسیله‌ی تقرب به خدا! از چه؟ از همه چیز! از آبرو، از مال از توان، از همه چیز!
انسان محدودیت دارد. انسان سراسر محدودیت است. باید به یک قدرتی وصل باشد. این قدرت، قدرت خداست که به خدا وصل شویم و توکل بر او کنیم. از او امید بخواهیم. دل به او، عشق به او، عبادت او، قرب به او، پناه به او… یا به غیر خدا. غیر خدا را قرآن می‌گوید: «دُونِ اللَّـهِ» این کلمه «دُونِ اللَّـهِ» و «دُونِه» در قرآن زیاد است. در ذهن من شاید دور و بر صد و پنجاه «دُونِ اللَّـهِ» در قرآن است.
زمان شاه بعضی تجار که می خواستند تجارت کلان کنند، با یکی از این خاندان سلطنتی شریک می‌شدند. با یکی از این شاپور و ماپورها که در گمرک و در انتقال ارز و این‌ها راحت باشند. بگویند که با تلفن او کارهای ما راحت حل می‌شود. یا یک کسی حالا به یک قدرتی متصل می‌شود. بعضی از این کشورهای ضعیف و خبیث، مثلاً می‌گوید اگر در دریا پرچم آمریکا را بزنم، دیگر بیمه هستم. این مثلاً تحت پرچم آمریکا می‌خواهد. «دُونِ اللَّـهِ» همه چیز «دُونِ اللَّـهِ» است. «دُونِ اللَّـهِ» چیست؟ مدرک است. به مدرکش تکیه می‌کند. به افرادی تکیه می‌کند، به آدم‌هایی تکیه می‌کند. به مقام و پستش تکیه می‌کند. به همسر و فرزندش تکیه می‌کند. به ثروتش تکیه می‌کند. به قدرتش تکیه می‌کند. همه این‌ها «دُونِ اللَّـهِ» است. ما باید به یک کسی متصل بشویم. کسی را نداریم که به کس دیگری متصل نشود. این هم که می‌گوید اعتماد به نفس، باز به نفسش تکیه کرده است. اعتماد به نفس یعنی چه؟ یعنی می‌گوید خوب…

4- تقرّب به خدا، نه بندگان خدا

به چه چیزی تکیه کنیم؟ راه قرآن و انبیاء، تمام کتاب‌های آسمانی و انبیاء آمده‌اند و می‌گویند: این آره و این نه!!! یعنی می‌خواستند مخ ما را عوض کنند. یعنی مثلاً در مخ ما این است که سخی کسی است که بریز و بپاش می‌کند. حدیث می‌گوید: «لیس السخی» سخی این نیست که تند و تند هدیه و عیدی می‌دهد، چشم روشنی می‌دهد، تبریک می‌گوید و تسلیت می‌گوید، سخی آن است که خمس و زکات می‌دهد. ممکن است آدم‌هایی بریز و بپاش بکنند، اما خمس ندهند، این سخی نیست. ما به کسی شجاع می‌گوییم که بتواند وزنه بلند کند. می‌گوید: «لیس الشجاع وزنه بردار» شجاع کسی است که جلوی هوسش را بگیرد. «لیس العلم این چیزی که در مدرسه و آموزش و پرورش و دانشگاه خوانده‌ای»، «بل العلم» آن… «لیس الزهد این… بل الزهد این…»، مثلاً ما می‌گوییم فلانی آدم زاهدی است، چرا؟ می‌گوییم از دنیا… ممکن است کسی از دنیا کناره بگیرد، ولی زاهد نباشد. چون خودش را از دنیا کنار می‌گیرد، تا به دنیا برسد. مثل آدم‌هایی که باقلوا نمی‌خورند، می‌گوید: ببین! اگر باقلوا بخوری، اشتهایت کور می‌شود. یک بشقاب پلو دیگر نمی‌توانی بخوری! اگر کسی باقلوا را نخورد، نمی‌شود گفت که زاهد است. این نمی‌خورد که بیش‌تر بتواند بخورد. زهد پانزده شرط دارد. خیلی‌ها را که می‌گوییم ایشان آدم زاهدی است، زاهد نیست. روی حصیر می‌نشیند تا در مقابل دیگران بگوید: من را ببین! روی حصیر نشسته‌ام، من را می‌بینی؟ خانه‌ام این است. من را می‌بینی؟ ماشینم این است. من را می‌بینی؟ مرتب می‌گوید: من را می‌بینی؟ من را می‌بینی؟ آن کسی هم که کاخ و باغ دارد. می‌گوید: من را می‌بینی؟ این برج برای من است. من را می‌بینی؟ آن می‌گوید: من را می‌بینی؟ این می‌گوید: من را می‌بینی؟ خانه‌ام خشتی است. هر دو می‌گویند: من را می‌بینی؟ یکی از راه برج می‌گوید: من را می‌بینی؟ برج دارم. آن می‌گوید: من را می‌بینی؟ خانه خشتی دارم. هر دو یک طور است. بعضی افراد ممکن است، پول هم نگیرد، ولی زاهد نیست. من را می‌بینی؟ مجانی کار می‌کنم. من را می‌بینی؟ مجانی… یک پولی نمی‌گیرد که هزار جا بگوید: من را می‌بینی؟ پول نمی‌گیرم. پس آن کسی که پول می‌گیرد و می‌خواهد با پول مردم را متوجه خودش کند، آن کسی هم که پول نمی‌گیرد، ممکن است با نگرفتن پول می‌خواهد مردم را متوجه خودش کند. این‌ها مشکل است.

5- خطر شرک، حتی در کارهای نیک

قرب چیست؟ گاهی آدم گوسفند می‌کشد، اما قرب نیست. در زمان حضرت امیر، یک کسی یک شتر کشت، آبگوشتی درست کرد، قابلمه قابلمه درب خانه‌ها می‌داد. یک قابلمه هم بردند درب خانه یک رئیس قبیله‌ای! گفت من خودم رئیس قبیله‌ام. شما آبگوشت درب خانه من آوردید؟ من خودم رئیس قبیله هستم. لگد زد و قابلمه هوا رفت. به طرفدارهایش گفت: شما به کوری چشم این آقا، دو تا شتر بکشید. او گفت ما از او کم نمی‌آوریم، ما سه تا می‌کشیم. آقا رقابت در گرفت، شترهای زیادی کشته شدند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هیچ کس از این آبگوشت‌ها نخورد. چون در این‌ها قرب نیست. آبگوشت هست، ولی روی چشم و هم چشمی است. قرب نیست.
خیلی‌ها افطاری می‌دهند، مهمانی می‌دهند، ولی یک ذره هم ثواب نمی‌برند. می‌گوید:‌ من می‌خواهم سفره‌ای بچینم که در فامیل بگویند: یک چنین غذایی نخورده بودیم. عجب غذایی است. می‌خواهم یک کاری بکنم، که کس دیگری نکرده باشد. هر کس یک کاری… حتی حدیث داریم که اگر کسی بند کفشش را… یک بندی به کفشش بزند که این بند یک طور خاصی باشد، مثلاً صدای موبایلش را صدای گاو می‌گذارد. حدیث داریم، هر کس یک حرکتی بکند که توجه مردم را به خودش جلب کند… مثلاً فوکولش را یک طور خاصی درآورده است. ریشش را یک ریشی گذاشته است، اوه اوه اوه… این همه ریش را این می‌خواهد چه کند؟ عطسه می‌کند، با همه عسطه‌ها فرق می‌کند. در مسجد همه می‌گویند: الهی آمین! این با صدای بلند می‌گوید: آمین! مریض هستی؟ خوب مثل مابقی آمین بگو. صلوات می‌فرستد… در مسجدی بودم، نماز می‌خواندم، یک خانمی با چادر سبز می‌آمد. گفتم: بیا! مریض هستی؟ مشکلی داری؟ خوب چرا چادر سبز؟ خوب مثل همه باش. چرا در رساله‌ی مراجع تقلید می‌گویند: لباس شهرت حرام است؟ ‌یعنی یک کسی لباسی بپوشد، یک عروسی و یک تالاری بگیرد، یک هدیه‌ای بدهد، یک کاری بکند که همه سوت بکشند… همین که دل مردم را به «دون الله» غیر خدا… اگر به غیر خدا دل مردم را جذب کردی، این شرک می‌شود. ببینید یک جاده‌ای که صد و پنجاه تابلوی خطر در آن است، پیداست خیلی خطرناک است. در این تابلوی قرآن بیش از صدو پنجاه دون الله است. یعنی حواست جمع باشد. درس می‌خواند برای مدرک. احترام به استادش برای نمره می‌گذارد. بداند نزد استاد درس ندارد، دیگر… اگر می‌خواهید ببینید احترام استاد در بین ما چقدر است، ببینید وقتی استاد مریض می‌شود، چند تا از شاگردها به عیادتش می‌روند؟ از آنجا باید فهمید. وقتی مریض می‌شوند، چند تا از شاگردها عیادت استاد می‌روند؟
قرب یعنی ما به واسطه این کار به خدا نزدیک می‌شویم. برای غیر خدا هم حساب باز نکنیم. حدیث داریم بین خودت و خدای خودت مشکلت را حل کن، یعنی نیتت خالص باشد، خدا دل مردم را به سمت تو هُل می‌دهد. عربی‌اش را بخوانم، می‌فهمید. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ» کسی که بین خودش و خدا اصلاح کند، یعنی نیتش را پاک کند. «أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (نهج البلاغة،ص483) می‌گوید: آخر به ایشان بر می‌خورد. تو برای خدا اقدام بکن… در جلسه عروسی نشستیم، عزایی نشسته‌ایم، مهمانی نشسته‌ایم، یادمان می‌آید که نماز نخوانده‌ایم، حالا بلند شویم و برویم، جلسه به هم می‌خورد، از آن طرف بنشینیم، نمازمان از بین می‌رود، بگو حالا فوقش جلسه بهم بخورد، این‌ها خواهند گفت: جلسه ما را بهم زدی. این‌ها مردم هستند. همه‌شان از ترس پشه در پشه‌بند می‌روند، ولشان کن. بلند شو و نمازت را بخوان. بلند شدی و رفتی نمازخواندی و برگشتی، همه آن‌هایی هم که نماز نخواندند، و گفتند: جلسه ما را به هم زدی، وقتی برگشتی، به شما یک نگاه دیگری می‌کنند.
این آقایان اهل مذاکره پنج به علاوه یک! در چند جلسه‌ای که کری و آن خانم بود، گفتند: الان وقت نماز ما است. جلسه تعطیل، ما نماز بخوانیم و برگردیم. می‌گفت: رفتیم در چند متری و نماز خواندیم، برگشتیم. همان کری و آن خانم، که خودشان هم اهل نماز نیستند، گفتند: خوب اینها تعهد دارند. یعنی نزد آن‌ها هم عزیز شدند. البته آن‌ها نماز نخواندند که عزیز شوند. حدیث داریم، کاری به کسی نداشته باشید، برای خدا یک کاری را بکنید، مشکل مردم حل می‌شود. مردم که هر کاری بکنید، یک حرف مفتی برایتان می‌زنند.
من یک خاطره گفتم، یک بار دیگر هم بگویم. در مسجد الحرام نشسته بودم، دست‌هایم روی زانویم بود، با بغل دستی حرف می‌زدم، یک پیرمردی آمد و دست من را بوسید و رفت، خوب گاز که نگرفت، همینطور لبش را روی دست من گذاشت و رفت. من چون سرگرم حرف بودم، نفهمیدم. دست من را بوسید و رفت و یک نفر آمد و گفت: حاج آقا! گفتم: بله! گفت: دعا کن خدا تکبرت را از تو بگیرد. گفتم: خدایا تکبر را از من بگیر. حالا از من تکبر دیدی؟ گفت: بله! یک پیرمردی که آمد دستت را ببوسد، خوب باید دستت را بکشی. چرا اجازه دادی یک پیرمردی دستت را ببوسد؟ گفتم: نفهمیدم. چون سرگرم گفتگو بودم، اصلاً نفهمیدم، لبش را گذاشت و برداشت، من نفهمیدم. خوب چشم! حواسم را جمع می‌کنم. همینطور که حرفمان را ادامه می‌دادیم، باز یک کسی دیگر آمد دستم را ببوسد، تا آمد دستم را ببوسد، چون حواسم جمع شده بود، دستم را عقب کشیدم. دوباره دیدم نفر چهارمی آمد، گفت: آقای قرائتی! دعا کن خدا تکبرت را از تو بگیرد. گفتم: چه کردم؟‌گفت: یک پیرمرد با یک عشقی آمد دستت را ببوسد، چرا دستت را عقب کشیدی؟ گفتم: چه خاکی بر سرک کنم؟ اگر همه‌ی نخ‌ها را اجاره کنی و بخری؟ که در دهان مردم را بدوزی، نخ کم می‌آوری.
عرض کنم به حضور جنابعالی که «مَنْ أَصْلَحَ…» امتحان هوش، نصفش را من می‌خوانم، نصفش را شما بخوانید. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ»

6- توکل بر خدا، ترک غیر خدا

ببینید ما یک مثلی در ایران داریم، نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید. می‌گویند: کدخدا را ببین، ده را بچاپ. در همه‌ی کارها هم هست. این مثل مثل درستی است. خدا را ببین دل را بچاپ. کدخدا را ببین، ده را بچاپ. خدا را ببین دل را بچاپ. قرآن می‌گوید: (قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْ‌هُمْ) (انعام /91) بگو خدا باقی را رها کن. خوب می‌شود، بد می‌شود، چه گفتند، چه خواهند گفت، هر کسی یک چیزی می‌خواهد بگوید، بگوید. همه‌ی کارها می‌شود، «قربة الی الله» باشد. قرب به خدا. حتی با چیزهای کم. قرآن می‌گوید: نگو پول من کم است. (مِّن نَّفَقَةٍ) (بقره /270) در ادبیات عرب این تنوین را می‌گویند: تصغیر! «مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْ‌تُم مِّن نَّذْرٍ» یعنی مهم نیست که کم یا زیاد است. ممکن یک کم قبول شود. زیاد قبول نشود.
خانمی است در نیشابور، مقبره دارد به نام شتیته! گنبد و بارگاه دارد. یک خورده پول برای امام کاظم(ع) فرستاد. پولش کم بود. آن آقایی که پول آورد. امام کاظم(ع) امام هفتم فرمود: پول آن خانم را به من بده. گفتند: آقا این که چیزی نیست. دو سه فلس است. فرمود من باقی پول‌ها را اگر گونی پول هم هست، کاری ندارم. من آن پول را می‌خواهم. مهم این است که خدا چه می‌خواهد. گاهی وقت‌ها در داروخانه یک قرص کوچک شما را نجات می‌دهد، کپسول‌های بزرگ ممکن است در آن بیماری به درد شما نخورد. شما مگر آب به صورتت نمی‌ریزی؟ وقتی می‌خواهی بخوابی، همین مشت آبی که به صورتت می‌ریزی، قصد وضو کن. عبادت می‌شود. تو که صبح تا به شام به هر کس و ناکسی حرف می‌زنی، خوب پنج دقیقه هم با خالقت حرف بزن. می‌شود قرب!

7- نماز، بهترین راه تقرب به خدا

(اَلصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ) (نهج البلاغه،‌كلمات قصار136) حدیث در کافی هم هست. یعنی اگر می‌خواهید قربانی شوید، قربانی گوسفند هست. اما نماز هم وسیله قرب است. این هم نمازی که طرح جامع است. حالا من یک سؤال می‌کنم. «ابر و باد و مه خورشید» برای چه کسی آفریده شد؟ برای انسان! «خلق لکم سخر لکم متاعا لکم»، «لکم»، «لکم» در قرآن زیاد است. همان شعر، یعنی خدا هستی را در راستای منافع ما آفریده است. ما برای چه آفریده شده‌ایم؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (الذاريات /٥٦) ما هم برای عبادت آفریده شده‌ایم. پس هستی برای ما است، ما هم برای عبادت!
آیا خدا به نماز ما نیاز دارد؟ گفته است «لِيَعْبُدُونِ» من بشر را آفریده‌ام، تا قرب به من پیدا کند. عبادت من را کند. نمی‌گوید: «لِاُعبَد» خدا نگفته است، من انسان را آفریدم تا من عبادت بشوم. می‌گوید: من آفریدم تا او عبادت بکند. فرق است، ما عبادت بکنیم، یا فرق است خدا عبادت بشود. ببینید گاهی شما دست بچه‌ات را می‌گیری ببری پارک! نمی‌روی برای خودت. می‌گویی بچه‌ام حوصله‌اش سر رفته است. پارک می‌روی برای اینکه بچه‌ات یک تفریحی کرده باشد، پارک نمی‌روی برای اینکه… نمی‌گوید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِاُعبَد» من می‌خواهم عبادت بشوم. مگر خدا کمبودی دارد. مگر خدا نعوذ بالله عقده دارد؟ خدا کمبودی دارد که با عبادت من می‌خواهد جبران بشود؟ نمی‌گوید من می‌خواهم عبادت بشوم، می‌گوید: می‌خواهم تو خدایی بشوی. می‌خواهم تو خدایی بشوی.
یک ناجی که در آب می‌پرد و دست بچه را می‌گیرد، می‌خواهد او را نجات بدهد، نمی‌خواهد خودش آدم بگیرد. می‌خواهد او را از آب نجات بدهد. این مهم است. شبیه این را راجع به امام زمان(ع) هم داریم. می‌گویند: امام زمان(ع) وقتی می‌آید که «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» امام زمان(ع) وقتی می‌آید که دنیا پر از ظلم بشود. بعضی‌ها می‌گویند: خوب پس اگر دنیا پر از ظلم بشود، امام زمان(ع) می‌آید؟ می‌گوییم: بله! می‌گوید: آقا پس بیایید همه گناه بکنیم. همه گناه بکنیم تا دنیا پر بشود، آقا تشریف بیاورد دیگر. مرتب نگوییم: عجّل علی ظهورک! خود شما مقدمات ظهور را فراهم کنید. چون حدیث داریم و این حدیث را شیعه و سنی قبول دارد. این حدیث شیعه و سنی است. همه قبول دارند. امام زمان(ع) چه وقتی می‌آید؟ وقتی که دنیا پر از ظلم بشود. پس بیایید همه ظلم کنیم. نمی‌گوید: ‌پر از ظالم بشود. نمی‌گوید: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالماً»، می‌گوید: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً» فرق بین ظلم و ظالم چیست؟ ببینید، بگذارید یک مثال بزنم. شما معلم هستید، به بچه‌ها این مثال را بگویید. یک وقتی می‌گویم وقتی پنجره باز می‌شود که اینجا پر از دود بشود، یک معناست. چه زمانی پنجره را باز می‌کنی؟ زمانی که اینجا پر از دود بشود. یک وقتی می‌گویم: وقتی پنجره را باز می‌کنم که همه مردم دودکش شوند و سیگاری شوند. فرق این دو در چیست؟ پر از دود شود، یعنی چه؟ یعنی ممکن است یک کسی یک کنده درختی را بیاورد اینجا مردم هم همه سالم هستند، ولی یک نفر یک کنده‌ای را اینجا می‌گذارد و اینجا پر از دود می‌شود. یک صدام پیدا می‌شود و عراق را فاسد می‌کند، ایران را خراب می‌کند و کویت را هم خراب می‌کند. اگر دنیا پر از ظلم شد، امام زمان(ع) می‌آید. نمی‌گوید اگر همه‌ی مردم بد شدند. می‌گوید: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً» نمی‌گوید: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالماً» یک وقت می‌گویم اگر همه مردم سیگار کشیدند، امام زمان(ع) می‌آید، بله پس بیایید همه سیگاری شویم. یک وقتی می‌گویم نه! وقتی اینجا پر از دود شد، امام زمان(ع) می‌آید، ولو ممکن است، جمع کثیری هم سیگاری نیستند و آدم‌های باتقوایی هستند. (أَنَّ الْأَرْ‌ضَ يَرِ‌ثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) (انبیاء /105) بندگان صالح زیاد هستند. همه بد نیستند. «مُلِئَتْ ظُلْماً»، با «مُلِئَتْ ظالماً» این‌ها فرق می‌کند. «لِيَعْبُدُونِ» با «لِاُعبَد» فرق می‌کند.
قرب چیست؟ خیلی وقت‌ها یک چیزی را ما فکر می‌کنیم قرب است.
یک کسی منزل ما آمده بود، گفت: حاج آقا ماه رمضان مکه رفتم، به به! به به! به به! گفتیم چه شده است؟ گفت: من کیف دنیا را کردم. نماز تراویح می‌خواندیم، کلی گریه می‌کردیم. گفتم: نماز تروایح حرام است، خوب آن‌ها می‌خوانند بخوانند، پس بگذار… گفت: عجب! گفت: آقا افطار هم می‌خوردیم، افطار یک میلیونی، گفتم: بابا افطار آن‌ها یک ربع قبل از افطار ما است، افطار آن‌ها با غروب است و افطار ما با مغرب! بین غروب و مغرب یک ربع فاصله است، معلوم شد سی روز هم روزه‌اش را خورده است، هم نماز باطل خوانده است. ولی خودش فکر می‌کند که قرب به خدا پیدا کرده است. اینکه واقعاً آدم کارش درست است؟
خیلی وقت‌ها یک سری از کارهای ما… بلندگوی مسجدها، ما غیر از اذان اجازه نداریم که صدای بلندگو را بلند کنیم. فقط آنجایی که حق داریم داد بزنیم، همسایه‌ها هم خواب بودند و بیدارشدند مهم نیست، اذان است. اذان را هم باید آدم خوش صدا بگوید. دو سه دقیقه اذان بگوید. سیمای شهر باید حفظ شود. شهر اسلامی این است که مردم با اذان از خواب بیدار شوند. ما فکر می‌کنیم شهر اسلامی کاشیکاری‌های شاه عباسی است. اگر کاشیکاری‌‌های شاه عباسی بود، می‌گویند معماری اسلامی… بابا شهر اسلامی یعنی مردم صبح با صدای اذان و الله اکبر از خواب بیدار شوند. شهر اسلامی شهری است که اذان ظهر مغازه‌ها را ببندند. این شهر اسلامی است.
از همه راهی می‌شود قرب به خدا پیدا کرد. یک وقت امام فرموده بود که سربازها از سربازخانه فرار کنند، شیر نفت را هم ببندید. شیر نفت بسته شود، و کمر اقتصاد شاه بشکند، سربازها فرار کنند کمر نظامی شاه شکسته می‌شود. امام با این دو ضربه کمر شاه را شکست. و اطاعت مردم! لشکر هفتاد و هفت مشهد، سربازها فرار کردند و دژبان این‌ها را می‌گرفت و دوباره پادگان می‌برد. اذیتشان هم می‌کردند. آن زمان چند سال قبل از انقلاب یک جمعی بودند به نام هیپی! یعنی زلف‌های خیلی شوریده و گوریده و بلند و… بابای یکی از این هیپی‌ها گفت:‌ من به پسرم گفتم: اصلاح کن. گفت: ‌من نمی‌خواهم اصلاح کنم. گفتم و هر چه التماس کردم، گفتم اگر اصلاح کنی، یک ماشین برایت می‌خرم. یک خورده فکر کرد و گفت: من زلف‌هایم را بیش از ماشین دوست دارم. گفت:‌ خدا مرگت بدهد، گفت:‌ با همین زلف‌ها در گور می‌روم. دیگر پدرش گفت: چه کنم؟ ولش کن. پدرش گفت: یک بار آمدم دیدم که سرش را اصلاح کرده است. گفتم:‌عجب! این با گرفتن ماشین هم اصلاح نمی‌کرد که یک ماشین بخریم و به او بدهیم. چطور شد که حالا اصلاح کرد؟ گفتیم لابد رفیق‌ها به او گفتند: احمق! برو سرت را ماشین کن، یک ماشین بگیری، این موها بعداً در می‌آید. تو یک ماشین را از دست نده. به او گفتم: چرا سرت را اصلاح کردی؟ برای ماشین؟ گفت:‌ نه!‌ امام از پاریس دستور داده سربازها از سربازخانه‌ها فرار کنند، سربازهای لشکر هفتاد و هفت فرار می‌کنند، دژبان این‌ها را می‌گیرد، ما هیپی‌ها تصمیم گرفتیم سرمان را ماشین کنیم، در خیابان‌ها راه برویم که آن‌ها با ما قاطی شوند، آن‌ها شناخته نشوند. ببینید به این قرب می‌گویند. یعنی گاهی وقت‌ها هیپی با موی سرش، قرب پیدا می‌کند.
اصلاً نمی‌دانیم. گاهی وقت‌ها… در آموزش و پرورش رفتیم، محله آن آموزش‌های استثنایی. یک خاطره عجیبی من شنیدم، یکی از مدیرانمان می‌گفت. گفت که یک حاج آقایی آمد در را زد و گفت که من می‌خواهم در دفتر آقای مدیر بنشینم، یک چند دقیقه‌ای بیایم بنشینم. حال شما خوب است؟ ممنون! گفتم: ‌فرمایشی دارید؟ گفت: ‌اجازه بدهید من چند دقیقه‌ای اینجا بنشینم. مدیر هم گیج شد گفت: باشد بنشین. گاهی مردم هم هنرنمایی می‌کنند.
یک پدری در مدرسه دخترانه را زد، گفتند: جنابعالی؟ گفت: من گاو هستم. رفتند به مدیر گفتند: ‌یک کسی در مدرسه آمده است و می‌گوید من گاو هستم. مدیر هم گفت: چه کسی است؟ خل است؟ گفتند: نه! خوش تیپ هم هست. گفتند: ببخشید؟ جنابعالی؟ گفت: ‌من گاو هستم. همه با هم گیج شدند. گفتند این چه شده است در مدرسه را می‌زند. گفت: دیروز معلم به بچه من گوساله گفته است. اگر بچه من گوساله است، پس من گاو هستم. این مدیر آمده بود و نشسته بود… خوب نباید به بچه گوساله گفت.
نزد این مدیر نشسته بود و گفت که به من پنج دقیقه مهلت بده، بنشینم. بالاخره نشست و یک خانم وارد شد، تا خانم وارد شد، گفت: خانم شما خرج کربلایت را من می‌دهم. این هدیه شما بروید کربلا. مدیر تعجب کرد و خانم هم جا خورد و گفت چه شده است؟‌ گفت: نمی‌دانم من دیشب خواب دیده‌ام، گفتند: برو مدرسه اتاق مدیر بنشین، اولین خانمی که در دفتر می‌آید، خرج کربلایش را بده. تا به او گفتند این خانم زیر گریه زد. گفتند: چه شده است. گفت: یکی از این بچه‌های استثنایی نمی‌توانست خود را زفت و رفت کند، از دماغ و صورتش آب بیرون می‌ریخت. من دستمال کاغذی درآوردم، این را پاکش کردم و تمیزش کردم و این بچه گفت: انشاء‌الله کربلا بروی. این دعای این بچه بود. انشاء‌الله کربلا بروی. این حاج آقا خواب می‌بیند که برو در دفتر بنشین و اولین خانمی که می‌آید…
انسان گاهی وقت‌ها با پاک کردن بینی یک بچه استثنایی، گاهی وقت‌ها با دادن زلف هیپی، گاهی وقت‌ها با بستن شیر نفت، گاهی وقت‌ها با فرار از پادگان، راه قرب به خدا زیاد است. منتها از همه مهم‌تر نماز است. نماز با همه‌ی عبادات مثل سوزن است با نخ. اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو می‌رود. سوزن ایستاد نخ هم می‌ایستد. «ان قبلت قبل…» اگر کسی همه‌ی کارهای قرب را بکند، صدتا گوسفند در عید قربان بکشد. هر سال نمی‌دانم فقرا را چه کند، برود بیمارستان چه کند، خیرین سلامت، خیرین چه، خیرین چه، تمام کارهای خیر را بکند، اما اگر اهل نماز نباشد، هیچ کدام قبول نمی‌شود. شما یک کشتی نخ اگر سرش سوزن نباشد، چیزی با آن دوخته نمی‌شود. نماز وسیله قرب به خداست. پس ما می‌توانیم همه کارهایمان قرب باشد. یک لیوان آب پای یک بوته می‌ریزی، این قرب باشد. یک سلام به یک آدم ناشناس بکنید، به همین دلش خوش است. سلام علیکم. همین قرب است. ولی سلام‌هایی که می‌کنیم، این آقا پولدار است، این آقا حاجی است، این آقا دکتر است، مهندس است، آیت الله است، این سلام‌هایی که به خاطر القاب می‌کنیم. این‌ها شاید خدا باشد و شاید هم نباشد. اما اگر یک رفتگری دارد خیابان را جارو می‌کند، خوب این سه تا مشکل دارد، یکی اینکه هر شب باید روی پا بایستد. هر شب باید احیاء بگیرد. هر شب هم باید روی پا باشد و هر شب هم باید گرد و خاک بخورد. عجب! هر شب روی پاست. هر شب گرد و خاک می‌خورد. هر شب دور از زن و بچه‌اش است. هر شب بیدار است. بروم و یک سلامی بکنم. سلام علیکم. خسته نباشید. این سلام به این رفتگر برای قیامتت می‌ماند. چون این پستی نداشت. سلام‌هایی که برای پست است. این‌ها برای قیامت… قرب یعنی فقط خدا. بعضی‌ها در خیابان تهران من را می‌بینند. می‌گویند: سلام علیکم. می‌گویم: سلام علیکم. می‌گوید: این قرائتی نبود که در تلویزیون است؟ می‌گوید نمی‌دانم شکلش است. می‌آید چنین می‌کند. ببخشید شما آقای قرائتی هستید؟ می‌گویم: بله! می‌گوید: قرائتی که در تلویزیون است؟ می‌گویم: بله! سلام علیکم!!! می‌گویم آن سلام اولی قرب بود. چون برای خدا بود. سلام دوم به خاطر تلویزیون است. گاهی وقت‌ها باید نگاه کنیم چیزی در آن نباشد. قرب یعنی فقط خدا!!!
خدایا به آبروی کسانی که فقط کارهایشان برای تو بود، همه‌ی کارهایشان قرب بود، (قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِينَ) (انعام /162) آیه قرآن است. یعنی نمازم، عبادتم، زنده بودنم، مردنم، «مَحْيَايَ وَمَمَاتِي» خدایا! من یک دعا می‌کنم، آمین بگویید. خدایا از الان تا ابد، تمام کارهای ما را وسیله قرب، و قربانی قیامت ما قرار بده. تا حالا هم هر چه ناخالصی بوده است، کج رفته‌ایم گذشته ما را ببخش و بیامرز. انشاء الله هر کس گوسفند کشته است، قبول باشد.
قربان اسلام بروم، در یکی از عیدها می‌گوید: نان مردم را تأمین کن. سه کیلو گندم و سه کیلو برنج، یک عید فطر می‌گوید به نان و شکم مردم برس. عید قربان می‌گوید به گوشت مردم رسیدگی کن. یعنی در یک عید نان مردم تأمین شده است، در یک عید گوشت مردم تأمین شده است. یعنی مردم باید نان و گوشت داشته باشند.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 37 سوره حج، هدف قربانی را چه می‌داند؟
1) رسیدگی به فقرا
2) تقویت روحیه سخاوت
3) تقوای الهی
2- بر اساس قرآن، کدام انفاق کار نیک محسوب می‌شود؟
1) انفاق آنچه مازاد است
2) انفاق آنچه دوست داریم
3) انفاق انچه نیاز نداریم
3- در روایات اسلامی، چه کاری به عنوان بالاترین قربانی شمرده شده است؟
1) نماز
2) روزه
3) حج
4- در آیه 56 سوره ذاریات، چه کاری هدف خلقت انسان شمرده شده است؟
1) ابتلا و آزمایش
2) رسیدن به بهشت
3) خدایی شدن
5- آیه 162 سوره انعام بر چه امری تأکید دارد؟
1) انجام همه کارها برای خدا
2) انجام کارهای عبادی برای خدا
3) ترک دنیا برای آخرت

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست