نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2192
موضوع بحث: کتاب و قلم در قرآن
تاريخ: 8/10/67
بسم الله الرحمن الرحيم
به مناسبت 7 دي سالگرد نهضت سواد آموزي بحثي داريم به نام بحث كتاب و قلم. بحثي است مهم كه شنيدنش هم براي بي سوادها مفيد است و هم براي متوسطين هم براي دانشمندان. كتاب و قلم: اين بحث را تا به حال در تلويزيون نداشتيم و فرصتي خوب است امروز هم كه بخصوص در محضر همكاران عزيز هستيم كه بحثمان كتاب و قلم باشد. عناوين آنرا نوشتهام و در اين مورد ميخواهيم صحبت كنيم.
1- ارزش قلم و نوشتهها در قرآن و روايات
مطلب اول: «ارزش قلم» در قرآن سورهاي به نام سوره قلم داريم. مي فرمايد: (ن وَ الْقَلَمِ) (قلم /1) «ن» يعني چه؟ در فارسي نون همين است كه ميخوريم در قرآن(نون به گفته 15-10 تفسيري كه ما ديروز ديديم بسياري) نون را به معني دوات معني كردهاند. (وَ الْقَلَمِ) (قلم /1) سوگند به قلم. در ارزش قلم همين بس كه خداوند به قلم قسم خورده. در جاي ديگر ميفرمايد: (الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ) (علق /4) قلم وسيله تعليم شماست. بعد نميگويد «ن وَ الْقَلَمِ» ميگويد (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ) (قلم /1) قسم به قلم و سطرهايش. يعني چه؟ من در تفسير نديدهام، ولي شايد اين طور بتوان معني كرد. يعني قلمهاي بي كار ارزش سوگند ندارد. قلمي ارزش دارد كه كنارش نوشتن هم باشد. انتقاد از كساني كه قلم دارند و چيزي براي جامعه نمينويسند و لذا نميگويد: «ن وَ الْقَلَمِ» ميگويد: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ». قسم به قلم و قسم به سطرهايش. شرف قلم به سطرش است. قلم چند جور است: يكي قلمي كه ما با آن مينويسيم يكي قلم قضا و قدر. جاهايي كه قرآن ميگويد: «كتب» آن هم يك قلمي دارد. وقتي ميگويد: (كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة) (انعام /12) خداوند رحمت را براي خودش نوشته، با چه قلمي نوشته؟ قلم قضا و قدر چه قلمي است؟ (كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمان) (مجادله /22) آن چه قلمي است، نميدانيم. قلم يك معناي وسيعي دارد خدا قلمي دارد به يك معنا قلم درباره خدا يك معناي ديگر دارد درباره فرشتهها يك معنا دارد. فعلا بحث ما قلمي است كه وسيله علم آموزي خودمان است. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» قلم رمز تكليف است، كتاب رمز تكليف است. وقتي ميخواهند بگويند فلاني تكليف ندارد، «رُفِعَ الْقَلَمْ» يعني قلم از روي آن برداشته شد. «رُفِعَ الْقَلَمْ» يعني قلم رمز تكليف است. وقتي ميخواهند بگويند فلاني تكليف دارد ميگويد: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ) (بقره /183). (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ) (بقره /180). هرجا ميخواهند تكليف ميگويند: «كتاب» هر جا ميخواهند بگويند تكليف نيست ميگويند: قلم برداشته شد. پس قلم و كتاب رمز تلكيف است. قلم وكتاب هست يعني تكليف است. نيست يعني تكليف نيست. در حديث داريم: «مداد عالم از خون شهيد بهتر است. » نه هر قلمي و هر عالمي. قلمي كه آيات و روايات شهادت و جهاد را بنويسد كه جوانها با خواندن آن قلم به جبهه بروند يا قلمي كه خون شهدا را حفظ كند و گرنه اگر بنده عالم باشم و كتابم كتاب قصه خيالي باشد، نوشته محسن قرائتي آن هم كتاب قصه خيالي اين افضل از خون شهدا نيست. يعني آن عالمي كه قلمش شهيد پرور باشد، يا آن عالمي كه قلمش پاسدار خون شهدا و اهداف آنها باشد. پيامبر فرمود: «ضَعِ الْقَلَمَ عَلَى أُذُنِكَ فَهُوَ أَذْكَى لِلْمُمْلَى»(بحارالأنوار، ج73، ص50). قلمت را روي گوشت بگذار مثل نجارها يعني از قلم جدا نشو. زبان و قلم وسيله نقل و انتقال هست. ولي ارزش انسان به قلم است چون نطق را حيوانها هم دارند قرآن ميفرمايد: (عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ) (نمل /16). يعني پرنده نطق دارد، ولي پرنده قلم ندارد. نبايد بگوييم انسان حيوان ناطق است بلكه بايد بگوييم انسان حيواني است قلم به دست. امتياز انسان به نطق او نيست بلكه به قلم اوست. اين مطالب در مورد ارزش قلم.
2- مسئوليت و بايستههاي اهل قلم و مكاتبات
مطلب دوم: اهل قلم. سفارشاتي داريم به اهل قلم و نويسندهها. در مورد اهل قلم قرآن ميگويد كه شرايطي دارند: اهل قلم ناز نكند. آيه قرآن ميگويد هركه با سواد است ناز نكند. همشاگرديت تجديد شده، به برادر كوچك يا به خواهر كوچك ميگويد كه يادم بده، ولي ناز نكند. آيهاي كه ميگويد ناز نكند اين است: (وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ) (بقره /282) ميگويد: «وَ لا يَأْبَ» يعني ناز و ابا نكند، منع نكند «كاتِبٌ» آنهايي كه قلم به دست هستند ناز نكنند. قلم به دست مختصر بنويسد. حضرت امام وقتي تشريف آوردند ايران، در مدرسه رفاه بودند، كساني كه كاري داشتند، مثلاً خمس و سهم امامي به دفتر ميدادند، دفتر امام يك نامههاي بزرگي درست كرده بود، بردند امام امضاء كند، امام گفت: خمس و سهم امام آوردند، ولي چرا نامه اينقدر بزرگ؟ و فرمود: نامه را خيلي كوچك كنيد. الان اگر شما 10 ميليون هم خمس بدهيد نامهاي كه به شما ميدهند 10 سانت در 5 سانت است. حالا بگذريم از بعضي از ادارهها كه براي يك پيچ گوشتي نامه نيم متري بدند. امام فرمود: نامه كوچك! حضرت امير(ع) ميفرمايد: «وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»(خصال صدوق، ج1، ص310) سطرها را حذف كنيد و كم حرف بنويسيد. گاهي يك كتاب چهارصد صفحهاي را ميخوانيم، سه صفحه حرف حسابي بيشتر ندارد. «وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ» حرفهاي زيادي را كم كنيد. «وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي» خلاصه بنويسيد. «إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ». اينقدر پرگوئي و پرنويسي نكنيد. بعضي از نويسندهها دو كيلو كتابشان يك مثقال حرف ندارد. نوشته بايد چيزي باشد مثل زعفران كه كم آن زياد باشد. چيزي نباشد مثلاش رشته كه يك ديگ آن خاصيتي نداشته باشد. نيازها را بنويسند، هنرمندانه، ساده و شيرين بنويسد. البته وقتي ميگوييم كه ساده بنويس، دو تا كلمه اشتباه ميشود. يكي كلمه سست و ديگري ساده. ساده نويسي خوب است اما سست نويسي خوب نيست. سخنراني هم اينطور است، سخنران خوب است ساده حرف بزند. نه اينكه سست بگويد. سست يعني بي منطق. حرف عالي ولي منطق ساده مثل گلابي. گلابي هضمش آسان است ولي ويتامين هم دارد. ساده نويسي، شيرين نويسي، خلاصه نويسي و. . . اينها تذكر است به اهل قلم.
3- كاتبان و اهل قلم خائن و بيتعهد
و اما جناياتي كه قلم ميكند. درباره جناياتي كه قلم يا قلم به دست ميتواند بكند، قرآن آياتي دارد. گاهي ميگويد: (وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) (بقره /282) اين آيه در قرآن است كه ميفرمايد آقايي كه قلم به دست دارد و سعي كند با قلمش ضرر نزند، بعد ميگويد: «وَ إِنْ تَفْعَلُوا» قلم به دست اگر با قلمت خيانت كردي «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» عمل تو فسق است و تو فاسق. سنن ابي داود اهل سنت نقل كردهاند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَ مُؤْكِلَهُ وَ كَاتِبَهُ وَ شَاهِدَيْهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص8) رسول خدا لعنت كرد «آكِلَ الرِّبَا» كسي كه ربا بخورد «و مُؤْكِلَهُ وَ كَاتِبَهُ وَ شَاهِدَيْهِ». كسي هم كه نويسنده ربا هست همچون خورنده ربا و شاهد ربا و موكل ربا همه مثل هم هستند. يعني كاتب هم سهم دارد. نظير اين حديث را در مشروبات الكلي داريم كه لعنت شده كسي كه مشروبات را بخورد «لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ آكِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص8) «وَ غَارِسَهَا» كسي كه انگور را بكارد به خاطر شراب «وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ بَائِعَهَا» ده گروه در آبجو لعنت شدهاند و چهار گروه در ربا. يكي از گروههاي ربا كاتب ربا است. قرآن درباره قلم به دستي كه خيانت ميكند ميگويد: (يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه) (بقره /79) بعضيها يك چيزهايي را پيش خود مينويسند «ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه» سپس ميگويند اين حكم خداست. كسي كه يك چيزي را مينويسد و با قلم خيانت ميكند و ميگويد اين حكم خداست. يك قصه برايتان بگويم: اميرالمومنين سخنراني ميكرد، حسن بصري با قلم و كاغذ دنبال حضرت علي(ع) ميدويد و هر جا حضرت علي سخنراني ميكرد حسن بصري مينوشت. اميرالمومنين فرمود: چه مينويسي؟ گفت: در سخنرانيهاي شما يك سوژههاي خوبي است، آنها را مينويسم تا از روي همين سوژهها سخنراني ميكنم. فرمود: (وَ هَذَا سَامِرِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ) (إحتجاج طبرسى، ج1، ص171) حضرت فرمود: تو مثل سامري هستي. سامري چيست؟ سامري وقتي گوساله درست كرد و مردم را از خداپرستي به گوساله پرستي برد. حضرت موسي گفت: چرا چنين كردي؟ گفت: (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها) (طه /69) يعني از اثر رسول يك چيزهايي را گرفتم و يك چيزهايي هم خودم قاطي آن كردم و گوساله ساختم. فرمود: كسي كه حق را بشنود و باطلي را با حق مخلوط كند و به باطل سخنراني درست كند، او هم سامري است. يعني سخنراني او ميشود گوساله و خودش هم ميشود سامري. خيلي زشت است كه اميرالمومنين به يك نويسنده بگويد: تو سامري هستي!
4- محبوبيت صداي قلم و كتاب و كتابخواني
از قلم خيلي حرف زديم، برويم سراغ كتاب. دنباله قلم اين را هم به شما بگويم كه حديث داريم: در همه صداها خداوند سه صدا را دوست دارد كه حجابها را اين سه صدا كنار ميزند. (هر انساني، هر برگ درختي، بوق ماشيني، صداي رعد و برقي، هر حيواني و هر موجودي صدايي دارد. به آهن ميزني يك صدا دارد و به مس ميزني يك صدا دارد به شيشه ميزني يك صدا دارد) در ميان ميليونها صدا حديث داريم: سه صدا محبوب خداست. يكي از صداها صداي قلم دانشمندان است. يكي از صداها صداي چرخ پيرزنها است كه در قديم نخ و پشم و پنبه را نخ ميكردند. پس صداي قلم محبوبترين صداها است. درباره كتاب، قرآن همينطور كه به قلم قسم خورده به كتاب هم قسم خورده است. گفته و كتاب مسطور. همينطور كه ميگويد (وَ الْقَلَمِ) (قلم /1) در آيه ديگر ميگويد و كتاب يعني قسم به كتاب. واقعا آدم غصه ميخورد چه ديني داريم كه اينقدر براي سوادآموزي ارزش قائل شده است. اصلا كتاب ما قرآن است. قرآن يعني چه؟ قرآن از «قراء» هست، يعني «خوان»، قرآن يعني «خواندني». دين ما (اقْرَأْ) (علق /1) اولش است و كتابمان قرآن است قسم كه ميخورد به كتاب و قلم قسم ميخورد. از اين همه بي سوادي كه ما داريم، حيف است شبهاي زمستان بي سواد و باسواد كنار هم مينشينند ولي تعهدي چندان ندارند. كتابخواني در ميان ما نيست و البته اين نقشه استعمار است كه بيشترين كتابها در كشورهاي غربي مطالعه ميشود. سه درصد كتابها در 51 كشور آفريقايي و 97 درصد از كتابها در كشورهاي غير از آفريقا مطالعه ميشود. سه درصد كتاب در آفريقا مطالعه ميشود. اين چه درسي است كه بايد كشورها عقب مانده نگه داشته باشند. اگر خواستيد بدانيد كشوري رشد دارد يا ندارد، ببينيد مقدار كتابخوانهايش چقدر است. البته من نميخواهم بگويم هر كه كتاب بيشتر خوانده بهتر است، از اين هم كه بخواهم سفارش كتابي را بكنم، معذورم چون متاسفانه كتابي بود هشتصد تومان و ما در تلويزيون گفتيم تفسير خوبي است، شد 1600 تومان. نبايد كتاب فروش با كتاب مثل دلار و سكه معامله كند. كتاب رشد ملت است و كتاب و كاغذ از نيازهاي اوليه است. بگذريم از اينكه خيلي هم ما اسراف ميكنيم.
5- ارزش كتاب و كتابخانه
در مورد كتاب و كتابخانه بايد بگويم كه دوست بي آزار كتاب است. اذيت نميكند، تجربه قرنها كتاب است. وسيله انتقال علوم كتاب است. كتاب در هر زمان و در هر مكان براي هركس باز است. مربي بي طمع و بي توقع كتاب است. ميتواند بين پست ترين افراد و با شرفترين افراد، بي سوادترين افراد و با سوادترين افراد رابطه برقرار كند. يك كسي كه كتاب دست ميگيرد و ميخواند مثل اينكه با نويسنده كتاب دست بيعت ميدهد. كتابخانه جايي است كه انسان امروز را با مردان ديروز بي سر و صدا با هم يكجا جمع ميكند. «ارزش كتاب «و كتاب مسطور»؛ قرآن به كتاب قسم خورده است. كتاب گوش است اما گوشي است كه صداي قرنها را ميشنود. كتاب چشم است و كتاب حرف ميزند، كتاب دست است اما دست بيعت علمي، كتاب مغز است و به افكار نسل امداد ميدهد. حديث داريم: «الْكُتُبُ بَسَاتِينُ الْعُلَمَاءِ»(غررالحكم، ص49) مدرسه فيضيه جلوي در كتابخانهاش اين حديث نوشته شده است. اميرالمومنين فرمود: كتابخانه بوستان علي است. من يك ماه رمضان دعوت شدم و رفتم خانه كسي. ديدم آقاياني كه دعوت شدهاند همه تاجر يا شخصيتهاي بزرگ هستند. وقتي خواستم بيايم بيرون، بابت همه چيز تشكر كردم و بعد به صاحبخانه گفتم، من تشكر كنم يا راستش را بگويم؟ گفت: راستش را بگو! گفتم: اين غذا را اگر به ما نميدادي طوري نبود، ما در خانه داشتيم كه چيزي بخوريم ولي اگر اين هزينه را به كتاب ميدادي و هديه ميكردي به كتابخانهاي قرنها از اين استفاده ميشد. ولي الآن پول را خورديم و تمام شد. شما اگر ميخواهيد ميهماني دهيد كتاب بخريد بدهيد كتابخانهها. گفت: باشد. مقداري پول به من داد و من كتاب خريدم و وقف كتابخانه فيضيه كرديم و اين خيلي ارزش دارد. يك طرحي آموزش و پرورش در دست دارد كه به مناسبت دهه فجر هر بچهاي كه در خانه كتاب دارد، نه اينكه كتاب بخرد كتاب گران است و پدر و مادرها پول ندارند، اما در خانه كتابهاي مفيدي هم هست. از هر خانهاي يك كتاب مفيد داده شود و آموزش و پرورش هم برنامهريزي كند و ما با همين كار ميتوانيم هزارها كتابخانه در مدرسهها درست كنيم. به شرط اينكه كتابخانهاش با انبار سيب زميني فرق داشته باشد. يكجايي روشن و خوبي باشد.
6- وقفهاي ارزشمند و وقف كتاب و كتابخانه
ما عاشق كتاب نيستيم، اما از عاشقان كتاب برايتان بگويم. ما هر وقت حرف وقف را ميزنيم ميگويند آقاي قرائتي ما كه مزرعه نداريم وقف كنيم، پاساژي و سرمايهاي نداريم كه وقف كنيم. اين وقف را براي پولدارها بگو. وقف ده توماني ميشود؟ بله وقف كتاب! اگر فكر بالا باشد وقف مهم نيست. من چهار تا قصه بگويم. يكي از ايران يكي از لبنان يكي از مصر و يكي هم از سوريه. در ايران كسي چيزي را وقف كرده كه درآمدش كم است. گفته همين درآمد كم را بدهيد به كساني كه ناله مظلوم را به مقامات رسمي برسانند و اين موقوفه درآمدش خرج اين شود. اين فكر ميخواهد ممكن است كسي در روستايي ناله دارد نالهاش به جايي نرسد. در قديم يك همچنين وقفي داشتيم. در لبنان يك كسي وقف كرد و گفت درآمد اين را بدهيد به آدمهايي كه دو تا دو تا بروند بيمارستان، بيماراني كه عيادت كننده ندارند و بالا سر اينها عيادت كنند. اين كار مغز ميخواهد، پول نميخواهد. اين قدر پول هست ولي مغز نيست. و اينقدر مغز هست كه پول ندارد. در قاهره يك كسي بودجهاي را وقف كرده و گفت وقف اينكه افرادي بيايند سرود بخوانند براي بيماراني كه دل گرفته هستند، براي بيماران غم زده سرود بخوانند. درد مشق كسي وقف كرد براي غلامها و كنيزهايي كه ميروند تا چيزي بخرند و ظرف را در راه ميشكنند و ارباب اينها را ميزنند. براي خريد ظرفهاي شكسته و براي سنگچين كردن كوچه هايشان كه آن موقع اسفالت نبوده وقف شده بود. پس ببينيد بيماران لبنان كه عيادت كننده ندارند برايشان وقف ميشود. ما اگر بتوانيم هر كدام همان يك كتاب دو كتاب و 20 كتاب را وقف كنيم و وقتي هم وقف شد به كتاب بايد احترام بگذاريم. ما كتاب برايمان ارزش ندارد، علماي قديم كتابهايشان جلدشان (خوب) چرمي بود، لباسهايشان (كمارزش) كرباس. الان لباس بنده فاستوني ولي كتابهايم جلدش مقوا است. كفشها چرمي شده يعني چرمي كه براي مخ بود براي پا شد. كتابها جلدش چرمي بود و غذايي كه آقا ميخورد آبدوغ بود، الآن كتاب كه مال مغز است مقوا است و چرم رفته كفش شده است و جابه جا شده است.
7- اهتمام عمومي به علم و سواد و رفع بيسوادي
اگر قداست علم در مملكت ما جا بيفتد، بي سوادها سراغ ما ميآيند. الآن آموزشيارهاي ما چقدر زحمت ميكشند. معلمهاي نهضت سوادآموزي به روستاها هجرت ميكنند، تك تك در خانهها را ميزنند، آنهايي كه ديپلمشان را گرفتهاند ميروند روستاها اتاق اجاره ميكنند. در برف و زمستان دور از پدر و مادر يك دختر جوان در روستا زندگي ميكند ولي خواهرهاي روستايي دنبالشان نميآيند. البته طرحهايي هست كه شوراي مصلحت شايد به يك نحوي اجرا كند. حالا بزرگترها هيچي، بچههايي داريم كه پشت در مدرسه ماندهاند. بايد به سواد عنايت شود. يا مثلا داريم كه وقف شده و گفته درآمدش را نخودچي و كشمش بخرند براي بچههايي كه ميآيند در مسجد نماز بخوانند. اينها فكر ميخواهد! اگر ستاد نماز جمعه احساس كرد يك وقتي نماز جمعه خلوت شده بايد احساس كند كه چرا خلوت شده؟ معلوم ميشود هزارها زن ميخواهند بيايند نماز جمعه دو تا بچه دارد. مقداري لااقل بايد احساس كنيم، جاهاي ديگر چه خبر است. در آمريكا كتابخانهاي با 82 ميليون جلد كتاب داشته باشند ولي در اينجا كتابخانه هايش خاك گرفته باشد. اصولا بسياري از ديپلمههاي شهرستان اگر از آنها بپرسيد آيا در اين شهر كتابخانه هست يا نيست؟ شايد خبر نداشته باشند. ولي اگر او بپرسي چه كسي گل زد؟ ميداند كه چه كسي بود. اگر يك موشي دو قلو بزياد در زيمباوه اين را ميخواند اما علماي شهرستانش را نميشناسد. دانشجو كيست. دانشجو كسي است كه وقتي دفتر شماره تلفن او را آوردي بيرون، شماره دانشمندان بيشترين شماره تلفنهاي در دفترچهاش باشد. الآن در دفتر تلفن دانشجو تلفن قصابي، بيمارستان، نانوايي و. . . همه هست ولي. . . من غصه ميخورم. بعضي وقتها دانشگاه تعطيل ميشود براي اينكه برق ميرود، لبوفروشيهاي جهموري اسلامي تا برق ميرود يك چراغ توري ميزنند ولي دانشگاه به خاطر برق رفتن تعطيل ميشود. خدا رحمت كند موسس حوزه علميه قم حاج شيخ عبدالكريم حائري را يك روز در قم برف آمده بود، حدود نيم متر يا بيشتر. اين پيرمرد، استاد رهبر كبير انقلاب بلند شد در آن برفها آمد به حوزه علميه. طلبهها گفتند با اين برف سنگين امروز حوزه علميه تعطيل است. آمدند و ديدند حاج شيخ عبدالكريم حائري تشريف آوردهاند. گفتند: آقا درس را تعطيل نكردي؟ گفت: مگر عطارها و بقالهاي قم تعطيل كردهاند؟ يعني ما بايد از كاسبها هم ضعيفتر باشيم؟ چطور ديگران در كارشان سفت و پابرجا هستند. سيد بحر العلوم مرجع تقليد جدّ آقاي بروجردي هر شب پسرش را براي نماز شب صدا ميزند تا پسر داماد ميشود. داماد كه ميشود حال ندارد كه از كنار عروس بلند شود و نماز شب بخواند، ايشان ميآيد در را ميزند و ميگويد: وقت نماز شب است و ايشان ميگويد: من همين كه در رختخواب خوابيدهام ميگويم «الهي العفو العفو العفو» تو عروس بگو: حاج آقا ايشان دارد نماز شب ميخواند. چند شب به همين ترتيب وقتي ايشان ميرود براي نماز شب صدا ميزند، ايشان دو سه «العفو» الكي ميگويد و آقا را رد ميكند. تا يك مدتي ميگذرد. . . عروس و داماد با هم حرفشان ميشود. عروس ميگويد آبرويت را ميريزم به پدرت ميگويم كه ايشان نماز شب نخواند. ميگويد: خيلي خوب. يك شب سيد بحرالعلوم آقازاده را صدا ميزند ميگويد: امشب بايد با من بيايي. دست ايشان را ميگيرد و ميبرد، ميبيند يك فقيري در كنار حضرت امير(ع) لب در نشسته با يك ظرفي گدايي ميكند به پسرش ميگويد: اين فقير براي يك فلس پول سحرخيزي ميكند، تو چرا براي گرفتن بهشت و رضاي خدا سحرخيزي نميكني؟ چرا لبوفروشيهاي ما وقتي برق ميرود با چراغ توري لبو ميفروشند؟ ولي دانشگاه و حوزه ما به خاطر برق و برف تعطيل ميشود؟ البته دبستانها حسابش جداست، راهنماييها حسابش جداست، حالا اگر بچهها غصه بخورند چيزي نيست. گاهي وقتها بچه ميگويد جان برف آمده و تعطيل است. بعد ميرويم سراغ استادش ميبينيم او ميگويد: «آخ جون» آن وقت نتيجه اين «جون» و «آخ جون» اين ميشود كه وقتي تب كردي بايد بروي پيش دكتر پاكستاني و هندي. در مملكت ما دكتر كم است، نميخواهم بگويم دكتر و مهندس پاكستاني بد است ميخواهم بگويم چرا خودمان دكتر كم داريم؟ اين جزاي كسي است كه بيشترين وقتش را صرف پرت و پلا ميكند. تذكرات را بگويم برادرها و خواهرها عنايت بفرماييد.
8- اهتمام عمومي به كتابخانهها و مراكز علمي
اول اينكه من در كره شمالي بودم، يك كتابخانه رفتم، ديدم در اين كتابخانه روزي به طور متوسط 5 هزار نفري ميرفتند و مطالعه ميكردند. بعد ديدم چند تا اتاق است نوشته بود اتاق اساتيد دانشگاه. گفتند دانشجوهايي كه اين جا مطالعه ميكنند اگر مشكلي داشتند از اين استادها ميپرسند. ما الان بسياري نيروي باسواد داريم كه در خانه نشستهاند اينها را ميتوانيم بياوريم كتابخانه و يك اتاق به آنها بدهيم و اعلام كنيم مشكلات علمي را با اين اساتيد حل كنيد. چرا در خيابان كه ميرويم مشاور املاك داريم ولي مشاور افكار نداريم؟ بايد در كتابخانهها مشاور افكار باشد و حالا اين را چه كسي به عهده بگيرد، نميدانم. شايد ارشاد، شايد دفتر تبليغات، شايد سازمان تبليغات، كار خيلي زياد است. گاهي ميگويند چه كتابي را مطالعه كنيم؟ كتابهاي عقايد؟ كتابهاي تاريخ؟ آدم تاريخ آندلس را بخواند، تاريخ انقلابها را بخواند، شخصيتها را بخواند. خواهرها تاريخ زنها را بخوانند، تاريخ مردها را بخوانند. خواندني زياد داريم من معذورم اسم كتاب را ببرم، چون ميترسم فردا قيمت آن دو برابر شود. وظيفه كشور است كه كتابخانههاي اماني درست كند. يك وقت من حدود 18-17 سال پيش يك مشت كتاب در خانهام داشتم. به بچههاي قمي گفتم: بچه قميها! اين خانه مال من است هر كدام كتاب ميخواهيد بياييد و بگيريد، هفته ديگر، ماه ديگر به من برگردانيد. گاهي وقتها ميتوان با اين كار جوانهاي محل را با كتاب آشنا كرد. اگر در برنگرداندن كتاب اشكالي وجود ندارد، همين اندازه كه آدم دانه بپاچد، همين مقدار كه انسان اطلاعات و كتاب را در اختيار بگذارد، خودش ارزش است، و چقدر اين كارها رابطه را زياد ميكند و علاقهها را زياد ميكند. دانشجوها و محصلهاي عزيز يك كتاب را كه خوانديد خلاصهاش را به همديگر بگوييد. گاهي ميگويند آنچه مطالعه كرديم را يادمان ميرود. اين به اين دليل است كه نتيجه مطالعهات را به ديگران نميگويي.
9- خلاصهنويسي و تنوع كتاب و راهكارهاي توجه به كتاب
كتابها بايد دو رقم چاپ شود. كتاب ارزان كتاب گران. چون گاهي وقتها يك گاو صندوق ميخواهد تا بشود كتاب خريد. 280 تومان، 450 تومان، 100 تومان، 50 تومان كتاب گران است. بايد دو رقم چاپ شود. كتاب گران و كتاب ارزان. راه دسترسي به كتاب باز شود. اصولا ما سه رقم آدم داريم 1- بيحوصله 2- كم حوصله 3- پرحوصله. بايد يك كتاب نوشته شود براي پرحوصلهها، همان را خلاصهاش كنند براي كم حوصلهها. ما گل داريم و گلاب و عطر. علماي قديم اينطور بودند كه مطول مينوشتند، مختصر هم مينوشتند. خود خدا نماز واجب دارد و در كنارش هم نماز مستحب دارد. حج دارد و كنارش عمره را گذاشته است. ازدواج دائم دارد ازدواج موقت هم كنارش گذاشته شده است. بايد هميشه در كنار چيزهاي گران يك چيزهاي ارزان عوض كپسولهاي 12 كيلويي بايد از اين كپسولهاي پيك نيك هم باشد. كتابهاي فشرده ارزان بايد باشد. تنها يك رقم كتاب چاپ كردن ظلم به قشري از مردم است. مطالعه دسته جمعي؛ اين چيزي كه اخيرا به آنها رسيدهام و خيلي استفاده كردهام. گاهي دو سه تا طلبه ميشويم و هر كدام يك كتاب را مطالعه ميكنيم. شب ميآييم ميگوييم كه خلاصه اين دويست صفحه اين چهار تا كلمه بود. او هم ميگويد خلاصه اين 150 صفحه اين مطلب بود. يعني شب كه ميخوابيم هزار صفحه مطالعه كردهايم و حال آنكه خودمان بيش از دويست صفحه نديدهايم. گاهي چهار، پنج تا طلبه ميشويم و هر كدام چيزي را ميبينيم و بعد حرفهايمان را روي هم ميريزيم و اطلاعات را به هم منتقل ميكنيم. مطالعه دسته جمعي بخصوص براي قشر جوان. اصولاً الآن ميگويند: «كتابخانه»! قديم ميگفتند: «قرائت خانه»! يعني در ده يك باسواد كتاب را ميخواند و بقيه مردم روستا مينشستند حرفهاي ايشان را ميشنيدند. آنجايي را كه مينشستند ميگفتند: «قرائت خانه» يعني يك باسواد به باقي مردم نور ميرساند. چرا بايد اين سنتهاي خوب حذف و برداشته شود. در مورد جلسات فاميلي؛ الان من در تهران چند تا از اين جلسات فاميلي را سراغ دارم. در كاشان خودمان هست در بعضي شهرهاي ديگر هم هست. فاميل جمع ميشوند و هفتهاي يك بار يا دو هفتهاي يك بار آن كسي كه از همه باسوادتر است يك مقاله مينويسد، خلاصه كتاب را مينويسد، از يك كتاب 50 صفحهاي 4 نكته مهم در ميآورد و مينويسد، در مسجد ميزند، در مدرسه ميزند، محصلين مدرسه كه وارد مدرسه ميشوند نگاه ميكنند تابلوي اعلانات را كه ميخوانند، 5 صفحه ميخوانند در هر صفحهاي 5 نكته و اين 5 نكته خلاصه 40 صفحه ميشود. خلاصه كتابها را روي ديوار مساجد و ديوار مدارس زد. ميشود در روستا يك باسواد بخواند و بقيه گوش دهند. ميشود پسر بزرگ درس بدهد به پسر كوچك. امام در پيامي كه هفت دي به مناسبت سالگرد نهضت سوادآموزي به مناسبت تاسيس نهضت فرمود: ايران را سراسر مدرسه كنيم. خدا به قلم قسم خورده، خدا به كتاب قسم خورده، كتابخانه جاي مقدسي است. اصلا در كلاس را بايد بوسيد، در كتابخانه را بايد بوسيد. مكان، مكان مقدسي است. جاهل ميرود، باسواد ميآيد بيرون. اي كاش اين مسائل باشد. در حفظ كتابها بايد دقت كنيم. سالي 120 ميليون جلد كتاب تقريبا چاپ ميشود كه 10 تومان قيمت آن است با نرخ تعاوني و دولتي. (120 ميليون 10 تومان) اگر يكسال جوانهاي ايران و محصلين ايران تصميم بگيرند كه كتابهايشان را تميز نگه دارند تا سال ديگر نياز به چاپ دوم نباشد 120 ميليون 10 تومان به نفع آموزش و پرورش ميشود. ديگر نميگويند مدرسه دو شيفتي است، بچههايمان خفه ميشود، آزمايشگاه ندارد، ما كتاب را چگونه نگه ميداريم؟ اول سال درسمان است ميخوانيم، تا هوا گرم شد بادبزن ميكنيم، تا ميبينيم زمين خاكي است ميگذاريم زمين و رويش مينشينيم. تا با بچهها دعوايمان ميشود ميزنيم به سرش. اين كتاب سال ديگر بايد 120 ميليون چاپ شود. در اين صورت معلم شما اتاق براي زندگي كردن ندارد و شما آزمايشگاه نداريد و دودش به چشم خودتان ميرود. (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ) (اسراء /7) بحث ما ارزش قلم بود. قرآن به قلم قسم خورده است. قلم تكوين، قلم شروع، قلم قضا و قدر و قلم آموزشي. (عَلَّمَ بِالْقَلَمِ) (علق /4) اهل قلم ناز نكنند. (وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ) (بقره /282) اگر گفتند بنويس ناز نكنند. مختصر بنويسند. يكي از عللي كه كاغذ در مملكت ما كم است گاهي به خاطر اين است كه مسائل مختصر را خيلي مفصل مينويسند. با قلم چه خيانتهايي ميشود كرد. قرآن ميگويد: آقاي كاتب ضرر نزن. بايد بدانيم كلاسهاي اول مهمتر است. ديروز در تفسير مجمع البيان ديدم نوشته «الف لام ميم» چند تا معنا دارد: يكي از معانيش اين است كه به الف، قسم به لام و قسم به ميم قسم. يعني خداوند به الفبا و حروف قسم خورده و اين ارزش است. اگر از بنده بپرسند مهمترين شغلها چيست؟ ميگويم معلمي و اگر بگويند مهمترين معلم؟ ميگويم معلم كلاس اول است. چون معلم كلاس اول است كه اينها را با الفبا آشنا ميكند. بعد همه معلمين صدقه سر آشنايي با الفبا دارند كارشان را ميكنند.
10- نظارت و بررسي محتواي كتاب
وقف كتاب را برايتان گفتم. البته كتابها هم اگر چرت و پرت است بايد از بين برود. چون گاهي وقتها كتاب منحرف است. اميرالمومنين وارد مسجد شد ديد يك كسي دارد قصه ميگويد، ديد قصه از قصههاي چرت و پرت است او را با شلاق از مسجد بيرون كرد. چرت و پرت گو را با شلاق بايد از مسجد بيرون كرد. بايد چرت و پرت نويس را هم كتابش را حذف كرد(سانسور علمي) ما انحصار طلب هستيم ميگوييم جز حرف حق نبايد در مملكت چاپ شود. ما انحصار طلب هستيم خداوند انحصار طلب است چون ميگويد: «لا اله» هيچ كس را به خدايي قبول ندارم «الا الله» جز خداوند! اگر انحصار طلبي بد است اولين انحصار طلب خداوند است. خدا گفته: جز خودم هيچ كس به درد خدايي نميخورد. جز حرف منطق و جز حق حسابي نبايد پخش شود. قصه نويسي كار آساني نيست، هنر داشتن باسواد بودن، سودمند بودن و خلاصه اينكه آقايان انتشاراتي هم كه كتاب چاپ ميكنند اين را به عنوان عبادت تلقي كنند. نگويند چاپ كنيم تا مردم را بچاپيم. انتشارات كار مقدسي است، نويسندگي كار مقدسي است، سخنراني كار مقدسي است. اين كارهاي مقدس را با اغراض مادي آلوده نكنيم. خدايا تو را به حق و محمد و آل محمد به همه امت ايران توفيق شناخت و خواندن و نوشتن و توفيق رشد علمي و فكري و توفيق پيدا كردن تخصص و شعور و سوز نسبت به علم و تحصيل مرحمت بفرما. بار ديگر به مناسبت نهضت سوادآموزي 7 دي به همه خواهران و برادران كه در سراسر ايران و حتي در روستاهاي دور كه آموزش و پرورش هنوز نرفته و نهضت رفته و پشت برفها زحمت ميكشند از اينها تشكر ميكنيم و اميدواريم همه بي سوادها قدر اين معلمين ايثارگر را داشته باشند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2192