نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2206
موضوع: کنترل نفس
تاريخ پخش: 70/01/14
بسم الله الرحمن الرحيم
يكى از دستوراتى كه به ما دادهاند و من مىخواهم بگويم ولى خجالت مىكشم بگويم، مثل اين كه مثلاً من بخواهم در مورد پزشكى حرف بزنم، خوب اين بى ادبى است يك سرى بحثهاى اخلاقى مهم است كه بايد اولياي خدا در آن مورد بحث بكنند. و من مىخواستم بگويم ولى خجالت مىكشيدم. حالا گرچه حرف از دهان من بزرگتر است ولى خوب است اشارهاى بكنيم. مىگويند: بچهاى كه خودش را به پيرى بزند زشت است و پيرى كه خودش را به بچگى بزند زشت است دوتا چيز خيلى يخ است، يكى شيخى كه بچه شود و يكى بچهاى كه شيخ شود. حالا ما امروز بچهاى هستيم كه شيخ شديم… مىخواهيم بحث كنترل نفس را بگوييم.
1- هوا و هوس در انسان
در تلويزيون و راديو راجع به كنترل نفس خيلى صحبت شده است. حالا يك بحثى به مناسبت كنترل نفس داشته باشيم. اصولاً نفس انسان، غرائز انسان، تمايلات انسان اگر به اينها خط داده شود و كنترل شود، خيلى مهم است. مثل كپسول گاز، مثلاً اين كپسول گاز است و اين هم چراغ سه شعله. اگر اين كپسول با شلنگى به چراغ وصل شود و طبق فرمولى اين موادى كه داخل كپسول است وارد چراغ شود و اين مواد داخل كپسول كنترل شود، حرارت هست، روشنى هم هست. اما اگر كنترل نشود، موجب انفجار و خطر است. در كنترل، حرارت و روشنايي و در نبودِ كنترل، انفجار و خطر. غرائز ما همين طور است. آدم غيظ مىكند اگر غيظ نباشد آدم مىرسد به يك سرى كارهاى بى خيالى، بىغيرتى، بىتفاوتى. از طرفى اگر غيظ را تا هرجا دلش مىخواهد اعمال كند يك حالت درندگى پيدا مىكند. خطرناك. به همين خاطر قرآن روى كنترل نفس آياتى دارد. مىگويد كه: (وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى) (نازعات /40). يعنى نهى مىكند نفس خودش را از هوا و هوس. نفس او مىخواهد حالش را بگيرد، مىگويد خدا كه راضى نيست. حالش را مىگيرم. نفسش مىگويد: مشترى ناشى است، كلاه سرش بگذار، مىگويد خدا خواسته باشد روزى به من بدهد، ميدهد. نفسش مىگويد حالا كه اين طور شد انتقام بگير، خدا مىگويد عفو بهتر است. تمام اين زن و شوهرهايى كه در خانه بحث مىكنند و بحثشان به مرز طلاق كشيده مىشود به خاطر اين است كه مرد مىگويد آن طور كه من گفتم بايد باشد و زن هم مىگويد آن طور كه من گفتم، مثل خواهرم مثل زن داداشم. با اين بايدها با هم شاخ به شاخ مىشوند. يك شعرى دارد مثنوى. شعر قشنگى است. مىگويد كه: نردبان اين جهان ما و منى است *** عاقبت اين نردبان افتادنى است لاجرم آن كس كه بالاتر نشست *** استخوانش سختتر خواهد شكست يعنى هر كس كه خيلى قلدريش گل كرد… اين غيظ كرده است. گفتم بايد بشود، اين حسابش است، حرف من است، مرد حرفش يكى است، مرغ يك پا دارد. آن وقت اين خصلت كه كنترل نمىشود، به كجا كشيده مىشود. روى كنترل نفس آياتى داريم كه اگر توجه به اين آيات داشته باشيم مىشود كمك بگيريم: 1- بشر نمىداند خدا مىبيندش. خدا كه مىبيند نكن اين كار را. در بيابان به آن زن گفت: از آن شيرهاى گوسفند بخورم؟ گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: صاحبش نيست. گفت: حالا كه صاحبش نيست بده بخوريم. گفت: پس خدا چطور شد؟
2- خداوند رقيب است
اگر ايمان به خدا در مردم زنده شود چقدر كار پليس كم مىشود، چون مردم خودشان مواظبت مىكنند. آيا بشر نمىداند كه خدا مىبيندش؟ خدا كه مىبيندش. نه آنكه خدا فقط مىبيند بلكه (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً) (نساء /1) خدا رقيب شماست. مىدانيد رقيب چيست؟ رقيب از «رَقَبَ» است «رَقَبَ» يعنى گردن. خدا رقيب است يعنى چه؟ يعنى خدا گردن است؟ در ماشين كه نشستى خيابان را مىبينى گاهى ماشيني كه در آن نشستهايد تق مىخورد. شما گردن مىكشى. يعنى از صندلى عقب، جلوى ماشين را. اين را مىگويند رقيب. رقيب يعنى گردن مىكشى كه خوب مسائل را كنترل كنى. نمىگويد: خدا مىداند، مىگويد خدا رقيب است. يعنى دقيق همه جا را در نظر دارد، نه تنها پوست كار را مىبيند. الآن دوربين چه را مىتواند فيلمبردارى كند؟ قيافه مرا. اين ميكروفن چي را ضبط مىكند؟ صداى مرا. اما من نيستم، چيست؟ كسى نمىداند. اما قرآن مىگويد: (بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ) (بقره /225) يعنى امروز شما را هم خدا مىداند. (إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ) (انبياء /47). آيهي ديگر مىگويد: (يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ) (مجادله /6)، «أَحْصاهُ اللَّهُ» خداوند تمام كارها را تك تك شمرده. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ». خدا دقيق همه راجمع مىكند. شما فراموش كرديد. ما ايمان به خدا داريم اما فراموش مىكنيم. چون فراموش مىكنيم هر چه هوس پيش آمد خدا كنار مىرود. هر چه خدا به ذهن ما بيايد، هوس كنار مىرود.
3- محاسبه نفس
پيامبر(ص) فرمود: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» (محاسبةالنفس/ص13). حديث داريم اگر گاهى انسان بنشيند بگويد چرا من، چرا من داد زدم، من چرا بوق زدم او ترسيد، من پشت فرمان بودم بوق زدم او ترسيد يك كيفى كردم. يا وقتى وارد مىشوم خدا مىداند كه چقدر از من حساب مىبرند. خوب حالا فكر مىكنى اين خيلى مهم است. ارزش اين است كه دوستت داشته باشند، نه اينكه بترسند. ببينيد حرفت منطقى است و خودت هم اهل عملى، قربانت بروم از ترس گوش به حرفت بدهم. گوش به حرف دادن كه هنر نيست. مردمان وقتى پخته شدند ديگر خام نمىشوند. اما اگر آمديم به زور و نيزه و قانون داغش كرديم تا يك لحظه از قانون مىگذرد سرد مىشود. فرق است بين پختن و داغ كردن. مىدانى فرقش چيست؟ هر داغي سرد مىشود اما هيچ پختهاى خام نمىشود. ما بايد مردممان از لحاظ ايمان پخته شوند. مردم اگر پخته شدند خودشان اتوماتيك مىروند جلو. اما اگر مردم را داغشان كردى با هارت و پورت داغ شدند هر داغى سرد مىشود اما هيچ پختهاى خام نمىشود. روايت داريم: كسى كه كلاهش را قاضى كند گاهى از خودش حساب بكشد ما امروز چه كرديم. اين جا يك دروغ گفتم. «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» آنجا هم يك فحش دادم، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» آن جا يك نفر را مسخره كردم «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ». اگر كسى مواظب خودش باشد رقيب خودش باشد خداوند روز قيامت از او حساب نمىكشد. به فرشتهها مىگويد اين آدمى بود كه از خودش حساب مىكشيد و من حيا مىكنم كسى را كه خودش از خودش حساب مىكشد يك بار هم من، از او حساب بكشم. اين ارزش كنترل نفس است. يعنى اگر كسى مواظب خودش بود نه يعنى در ظاهر. آخر يك وقتهايى افرادى هستند قيافه مىگيرند، نه، قيافه نگير، عادى زندگى كن، منتهي شبى پنج دقيقه ببين چه كردى. چطور پولهايت را مىشمارى، مثلاً ماهى هشت تومان گرفتى، 200 تومان قسط داديم، 1000 تومان جاى ديگر قسط داريم. همين طور كه حساب پول مىكنى حساب عمرتان را هم بكنيد. كه اين مدت چه كردى. «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا». خودتان از خودتان حساب بكشيد، قبل از آن كه از شما حساب بكشند. امام صادق(ع) فرمود: «مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُ شَيْئاً» (أمالي مفيد/ص28) اگر خودت چاهت آب نداشته باشد با سخنرانى آب بريزند در چاه، شما آبدار نمىشويد. يعنى روحت بايد روحى باشد كه مراقب خودت باشى. اگر خودت، خودت را موعظه كردى. موعظه بيرونى هم وصل مىشود به موعظه درونى و شما را رشد مىدهد. اما اگر خودت خواب بودى و غافل، با سخنرانى وچند تا بك يا الله راه نمىافتى. امام صادق(ع) فرمود: بايد طرف خودش سالم باشد. اگر از درون خودت را كنترل نكردى. «فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُ شَيْئاً». اين موعظهها فايدهاى ندارد. شاعر مىگويد: مادر بتها بت نفس شماست *** زانكه آن بت، مار و اين بت اژدهاست همه كارها بر مىگردد به اين كه من گفتم آن گفت. الآن دنيا كه به آتش كشيده شده است براى چه؟ صدام دلش مىخواهد كويت را بگيرد. جنگ و قلدرى و هوا و هوس. هوا و هوس مسئولين آمريكا، دلشان مىخواهد امير كويت، امير باشد. ببين دنيا را به آتش مىكشند براى اين كه دو تا قلدر هوسشان است، كيفشان است. وقتى دليل طلاق فلان عروس و داماد را مىبينى و بررسى مىكنى عروس روى نفس يا داماد روى هوس. روى هوس يك زندگى را آتش مىزنند، روى هوس دو تا كشور را روى هوس دنيا را آتش مىزنند.
4- جهاد اكبر و جهاد اصغر
خيلى مسئله مهمى است، به همين خاطر پيامبر(ص) وقتى ديد افرادى را كه صورتشان پر از خاك است از جبهه برگشتند، گفتند: ما پيروزيم رفتيم و فتح كرديم، فرمود: اين پيروزى جنگ اصغر بود. جهاد اصغر بود. جهاد اكبر مهم است. اينكه در روايات آمده است كه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» (مجموعةورام/ج1/ص59) بزرگترين دشمن شما نفس شماست. براى اين كه آدم آمريكا را مىشناسد. اما نفس مرموز است، اين دشمن تازگى است نفس دشمن هميشگى است. اين دشمن را آدم مىشناسد مىفهمد كه دشمن است، موشك كه مىافتد مىفهمد. اما نفس گاهى آدم را مىبرد و آدم نمىفهمد.
5- دشمنترين دشمنان
اين حديث است شعار نيست. حديث است: بزرگترين دشمن شما نفس شماست. 1- هم مخفى است 2- هم دائمى است 3- رنگ عوض مىكند رنگارنگ است. گاهى آدمي مىگويد: لباس شيك، ماشين شيك، تا همه بگويند به به چقدر سر و وضعش خوب است. يكى نفر ديگر هم مىگويد: برو بابا. ما كه متكبر نيستيم، اين قدر با خودمان ور برويم من با همين كفش و دوچرخه كارم را انجام مىدهم. اين هم نفس است. هر دو نفس است. چون هر دو پز دادن است گاهى آدم روى حصير مىنشيند پز مىدهد گاهى روى قالى مىنشيند پز مىدهد. خيلىها هستند نان و ماست مىخورند تا بگويند مرا مىبينى نان و ماست مىخورم. چه فرقى مىكند؟ «مرا مىبينى» در اين هم هست. پيامبر(ص) ما به ابوذر فرمود: «يَا أَبَاذَرٍّ الْبَسِ الْخَشِنَ مِنَ اللِّبَاسِ وَ الصَّفِيقَ مِنَ الثِّيَابِ لِئَلَّا يَجِدَ الْفَخْرُ فِيكَ مَسْلَكاً» (أمالي طوسي/ص537). به ابوذر فرمود: لباس ساده بپوش تا افتخار در تو راه پيدا نكند. حالا آدم دو جور باد مىكند. گاهى با لباس شيك باد مىكند، گاهى با لباس ساده. گاهى درِ مسجد مىكوبد كه برود بالاى مسجد بنشيند كه بگويد من شخصيتم بالا است، اين يك هوس است. گاهى هم دمِ در مىنشيند مىگويد ما مثل آنها نيستيم برويم بالا، همين جا مىنشينيم. اين هم يك دكانى است. مىخواهد بگويد: من آدم خوبى هستم. آدم نمىداند كجا بنشيند تا نفسش ولش كند. هر جا مىنشينى يك رنگ بازى مىكند. گاهى فحش دادن به يك چيزى مُد مىشود. اين هم فحش مىدهد. گاهى عكسش مىشود، او هم عكسش مىشود. «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ» كنترل. اگر با نفس خود مشورت مىكنى، هرچه گفت خلاف آن عمل كن. من ز مكر نفس ديدم چيزها *** كو برد از سحر خود تمييزها
6- معيار انتخاب شغل
چه شغلى مىخواهى انتخاب كنى. در انتخاب شغل اصول دين اين است: 1- رضاى خدا: خداوند چه دوست دارد؟ 2- نياز مردم 3- توان خودم هركس انتخاب شغلش روى اين باشد ارزش است. چه شغلى مىخواهى انتخاب كنى؟ اين شغل پُزش بد نيست، پولش هم بد نيست. آدم زود هم بازنشست مىشود. آينده نگرى. ما اساس انتخابمان اين است.
7- معيار انتخاب همسر
اصلاً وقتى با بچهها در مورد شغل مصاحبه مىكنند، خيلىها مىگويند خلبان و ژست او ديدن دارد. اين هوس است. خواستگار مىآيد. داماد بايد چه جور باشد؟ در انتخاب داماد اصولى است: 1- ايمان 2- اخلاق 3- لقمه حلال 4- سلامتى اگر پدر و دختر روى اين اصول بررسى كرد اين خدايى است. داماد كيست؟ درآمد،
8- اخلاص علي
عنوان، رفاه، انتخاب رشته. اين مسئله هوى و هوس در تمام كارها وجود دارد. الله اكبر. اميرالمؤمنين(ع) دشمن را كوبيد به زمين تا رفت بكشدش دشمن آب دهان پرتاب كرد. اميرالمؤمنين(ع) غيظ كرد خودش را نگه داشت. گفت: الآن اگر من بكشمش نفس است، و من نيامدم دنبال نفسم، بايد ببينم خدا چه مىگويد. رفت قدم زد. آرام شد برگشت. گفتند: ياعلى! چرا آن وقت نكشتى؟ فرمود: آن وقت نفسم بود من نيامدم براى نفسم بجنگم. آمدم براى خدا بجنگم. ساختمانى ساختى، حضرت عباسى اين ساختمان براى اين اداره زياد است، خدا مىداند بعضى از اين ادارهها منشى سومشان اتاقش 40 متر است. و بعضى از ادارهها شخص اولشان اتاقش 15 مترى است. ما نمىدانيم اين ساختمان براى ما پُزى است. حاضر است توي اتاقش باد برود، چون نفس است ساختمانش را نمىدهد. يك جا را گرفته خالى نمىكند. حرفى را زده فهميده اشتباه است بر نمىگردد. ما درس عالمى بوديم، خدا ان شاءالله همه ايشان را حفظ كند. درس آيت الله العظمى نشسته بوديم. بحثى مفصل كرد. فرداى آن روز آمد روى منبر فرمود: آنچه ديروز گفتم اشتباه بود. راحت. جنگ جنگ تا پيروزى. بسيار خوب الآن شرائطى است كه بايد قطعنامه را قبول كرد من اين جام زهر را مىنوشم. مىگويم نماز شما غلط است. آقاى قرائتى مىشود در تلويزيون بگويى مردم نمازشان را درست بخوانند. آخر چند سال است از انقلاب ميگذرد نمازش را غلط مىخواند. اگر من حمد و سوره را بگويم اين پرستيژم به هم مىخورد. بيايم تازه حمد و سوره بگويم. شما كه پاى تلويزيون نشستهايد: اَه بابا! خاموش كن ديگر. آقاى قرائتى هم دارد براى ما حمد و سوره مىگويد. اين دو تا نفس است: يكى نفس من كه عارم مىشود و مىترسم كه سبك شوم و تو عارت مىشود كه گوش دهى و اين دو تا نفس باعث مىشود يك عمر نمازت را اشتباه بخوانى. خودمان را مىبينيم حاضر نيستيم بشكنيم. كسى سوار اسب بود به رودخانه رسيد. نيم متر آب در آن بود و اسب مىتوانست از آب رد شود ولى ايستاد. هر چه شلاق زد نرفت. زير شكم اسب كوبيد. ديد نمىرود. خيلى ناراحت شد. برو حيوان! نيم متر آب بيشتر نيست. تو مىتوانى از آب رد شوى. يك مرد حكيمى گفت: چه شده؟ گفت: اسب نمىرود. گفت: آب را گلى كن مىرود. ميلهاي را برداشت آب را گِل آلود كرد، تا آب را گل آلود كرد اسب رفت. گفت: خدا اجرت دهد: فلسفهاش چه بود؟ گفت: اول آب تميز بود اسب خودش را مىديد كسى كه خودش را ببيند پا روى خودش نمىگذارد كسى كه خودبين باشد گرفتار نفس است. و كسى كه پا روى خودش نگذارد حركت نمىكند. عمرى نماز را غلط مىخواند پا روى خودش نمىگذارد. بياييد آقا! شماره تلفن يك اسلام شناس را داشته باشيد، گاهى از او مسئله بپرسيد. هفتهاى يك كتاب يا نصف كتاب مطالعه كنيد. رابطهمان را با مسجد گرم كنيم، بياييم نمازمان را درست كنيم. و اگر عارتان نمىشود براى دفعه چندم من يك ركعت نماز بگويم. برادرها عارتان نشود. اگر عارتان شد نفس است خجالت ندارد. حديث بخوانم، امام(ع) مىفرمايد: هر كس براى آموزش يك ساعت نفس خود را نكُشد، يك عمرى بايد زير عار بى سوادى بماند. نماز هفده حرف است. مستحباتش را بگذاريم كنار. كلماتى كه واجب است بگوييم هفده كلمه است. از اين 17 تا كلمه، 2 تاى آن را همه درست مىگويند. الله اكبر، (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4) را درست مىگويند. آن پانزده تايش را اشتباه مىگويند. يكى گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» را بلد هستم ولى وقتى مىرسد به «نَسْتَعينُ» گيج مىشود. حالا آدمهايى هستند ليسانس دارند ديپلم دارند گاهى هم ندارند نمازش غلط است. برادرها حركتى كنيد يك شب تمرين كنيد. امشب آموزش نماز. روز قيامت خجالت نمىكشى كه ده دقيقه از عمرت را صرف ياد گرفتن نماز نكردى، 370 ساعت فيلم اوشين را ديدى. كلماتى كه ح جيمى دارد سفت بگوييد.(ع) را هم از ته گلو بگوييد. چون «عالم» با «آلم» فرق مىكند. «عالم» يعنى سواد دارد. «آلم» يعنى مرض دارد. سين با صاد فرق مىكند. شما اگر س و ص را مثل هم بگوييد مثلا «اللَّهُمَّ صَلِّ» را بگوييد «اللَّهُمَّ سَلِّ» يعنى خدايا بكش. ولى «اللَّهُمَّ صَلِّ» يعنى خدايا درود بفرست. ص را مثل صوت بگوييد. مىدانى براى چه همهاش را نمىگويم. شيخ عباس قمى در مفاتيح گاهى يك دعايى را يك سطرش را مىگويد بقيهاش را مىگويد به فلان كتاب مراجعه كن. گفتند چرا همهاش را نمىگويى؟ گفت: اگر همهاش را بگويم باقى كتابها فراموش مىشود. حالا من يك خوردهاش را مىگويم، باقى آن را برو مسجد پيش آخوند محله. نه حالا آخوند محله، از دوستانت بپرس. ما داشتيم آدمهايى كه آمده بودند مكه ريششان سفيد بود مىگفت «الْحَمْدُ رِلاَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» به جاى الحمدالله اين قدر ناراحت شديم بعد از 70 سال بلد نبود بگويد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» گرفتار نفس نشويد عارتان نشود نمازتان را درست كنيد. خدايا ما كه نمىتوانيم نفسمان را كنترل كنيم، تو خودت وقت خطر خودت ما را حفظ كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2206