نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 222
بسم الله الرحمن الرحیم
بیندگان در لحظات و آستانه تولد امام حسن مجتبی بحث را میبینند. در این فكر بودیم كه امسال نیمه رمضان چه بگوییم كه به كتابی از دانشمند لبنانی به نام جعفر مرتضی برخوردم به نام الحیاة السیاسیة الامام حسن(علیه السلام). ایشان زندگی پیامبر و امامان را با تحلیل و دقت خاصی نوشته و برای پیامبر كتاب «الصحیح من السیره» را نوشته است و برای امام رضا هم نوشتهاند و من مطالبی را از این كتاب نوشته تا برای شما بگویم. برای اینكه در ماه رمضان هدیهای از ما به قبرستان بقیع فرستاده شود و روح ایشان از ما راضی بشود، صلواتی برای ایشان بفرستید. ما امامان خدا را نشناختهایم و بطور مثال مردم تنها مقداری از امام علی(علیه السلام) میشناسند و همه ازجمله حوزه علمیه، دانشگاه، صدا و سیما و. . . كوتاهی كردهایم. شناخت به روز تولد و علت شهادت و تاریخ وفات نیست. مثل اینكه انسان برای شناخت عالم بگوید او 63 كیلو است یا پشت گردن او خالی است و این امام شناسی و عالم شناسی نیست. امام حسن(ع) كسی است كه جدش پیامبر فرمود: «أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ»(كشفالغمة، ج1، ص528) و این را به فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین فرمود كه ما این جمله را به امام رضا میگوییم. یعنی من هر چه شما دوست دارید دوست دارم و هر چه را شما مخالف هستید مخالفم. پیامبر این جمله را به نوه خود میفرماید. من این حدیث را امروز در سنن ابن ماجه دیدم كه از كتب مهم اهل سنت است كه نویسنده آن قزوینی هم بوده است. و این برای امام حسن(علیه السلام) كه نوه پیامبر بوده است مقام بالایی است. شخصی به نام انس — سال در منزل پیامبر كار میكند و قصه لطیفی از او نقل میكند. شبهای ماه رمضان كه پیامبر برای نماز میرفت گاهی ایشان را برای افطاری میبردند و آن شبها انس خوشحال میشد، چون میتوانست سهم غذای ایشان را بخورد. شبی انس پرسید: ای حضرت! شب قبل كجا افطاری بود؟ گفتند: هیچ جایی نبودم و او پرسید: پس چرا دیر آمدید؟ حضرت گفتند: آخر مردم سؤال داشتند، برای همین دیر آمدم! انس بر سر خودزد كه دیشب سهم ایشان را خوردم ولی ایشان به روی خود هم نیاورد. این اخلاق پیامبر بود كه اطرافیانش را آتش میزد و میكشت و با این نوع حركات و فقط با یك تكه نان یك آدم را فارغ التحصیل میكردند. ولی ما هرچه هم دكترای تعلیم و تربیت بگذاریم، آخر سر ناخن گیری كه كُند است میگوییم: «برو گم شو، با این ناخن گیرت» یعنی بخاطر یك ناخن گیر فحش میدهیم. حدیث داریم عربی وارد مسجد پیامبر شد و گفت: یا رسول الله! من مسلمان شدم، به من بگو قرآن چه میگوید؟ پیامبر او را به یكی از اصحاب سپرد تا برایش قرآن بخواند و او هم او را برد و برایش سوره زلزال را خواند و تا به آیه «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»(زلزال/7) رسید رفت و هر چه معلم او را صدا كرد، برنگشت و گفت فهمیدم كه كوچكترین كاری در این عالم حساب و كتاب دارد و همین كافی است. معلم نزد پیامبر آمد و گفت عجب شاگرد بی حوصلهای بود! پیامبر فرمود: «رجع فقیها» یعنی در همین چند دقیقه فقیه شد. پس انسانی داریم كه با 5 دقیقه از پیامبر تصدیق فقاهت میگیرد. انس میگوید: «روزی امام حسن وارد شد و خواست به اتاق پیامبر برود. جلوی او را گرفتم(امام حسن ـ8 ساله بود). پیامبر فرمود «دع ابنی و ثمرة فؤادی » این حسن عصاره عمر من و جگر گوشه من است. » «فانما آذی هذا آذانی و من آذانی فقد آذی الله» و این تعبیر در مورد حضرت فاطمه هم هست كه هر كه او رادوست داشته باشد، من را دوست دارد و هر كه او را دشمن داشته باشد، من را دشمن دارد. و این را هم اهل سنت با مقداری اختلاف تعبیر در سنن ابن ماجد نقل كردهاند. پیامبر فرمود: «ان البنی هذا سید» این امام حسن و آقازاده بزرگوار است «و سیصیح الله علی یدیه بین فئتین غطمتین » و با دست مبارك و بین دو گروه بزرگ را اصلاح میكند. – پیرامون صلح امام حسن: چرا امام حسن صلح كرد؟ در مكه یك چیزی را علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میكنند و در ذهن حجاج جاكردهاند كه «الصلح خیر» یعنی صلح بهتر است و چرا شما با عراق صلح نمیكنید، قرآن آیات دیگری هم دارد. قرآن در سوره حجرات میفرماید: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ»(حجرات/9) یعنی میگوید صلح خوب است ولی صلح به عدل و عدل این است كه در دادگاه ظالم محكوم شود و خسارت را جبران نماید و حق مظلوم را بپردازد. ولی كشورهایی كه به حجاز برای حج میآیند، از ایرانیها میپرسند كه چرا صلح نمیكنید؟ «الصلح خیر» و در جوابشان باید گفت: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ» و این دو را باید در كنار هم معنا كرد. امام حسن هم صلح نكرد، ابتدا جنگید و لشكر و سپاه داشت و در مقابل هم قرار گرفتند. همینطور كه من برای شما روی تخته سیاه نشان میدهم. در لشكر امام حسن چندین افسر بود. كه یكی از این افسران، با یك میلیون درهم خودش را فروخت. و از لشكر امام حسن به لشكر معاویه پیوست و 4000 سرباز با او رفتند. یك افسر دیگر هم وضع را كه اینگونه دید گفت ما اصولا ازجنگ خارج میشویم و نه این طرف میمانیم و نه آن طرف میرویم. وقتی خبر به امام حسن رسید ایشان خودش را با افرادكم به جبهه رساند. و تازه شد مثل كربلا از این جهت كه سپاه مقابل زیاد بودند و سپاه امام نفرات كمی بودند. اما گوش كنید به فرق جنگ امام حسن با جنگ امام حسین(ع) در كربلا. و خوب گوش كنید كه چطور شد كه كار به صلح كشید. معاویه در این حالت پیشنهاد صلح كرد و كاغذ سفید داد كه اگر چه سپاه و سربازدارم هرچه میخواهی بنویس و قبول است. امام حسن دید اگر صلح را نپذیرد همه لشكر اسلام من جمله امام حسین و حضرت ابوالفضل و. . . شهید میشوند و همه هم میگویند كه حق به جانب معاویه است. چون امام حسن نیرو و تجهیزات كه نداشت و به او پیشنهاد صلح هم شده بود ولی زیر بار نرفته بود. پس قصه با كربلا فرق میكرد. چون در كربلا یزید نگفت هرچه میخواهی قبول است و به امام حسین(ع) میگفت: حتماً باید بیعت كنی، یعنی یا بیعت یا خون و امام حسین هم میفرمود: «هیهات منا الذلة»(مثیرالأحزان، ص54) و امام حسین تسلیم زور نشد. اما معاویه به امام حسن(ع) میگفت: هرچه تو بگویی قبول دارم. امام حسن هم شرط كرد كه: 1ـ تو امیرالومنین نباشی 2- پسرت را ولی عهد نكنی 3ـ هجربن علی را نكشی 4ـ مالیات كوفه را به فقرا بدهی و. . . یعنی امام چیزهایی را درنامه نوشت كه مطمئن بود معاویه اهل عمل آنها نیست. و لذا صلحنامه كه تمام شد پس از پایان یافتن جنگ معاویه بالای منبر رفت و گفت: ای مردم نگاه كنید! وصلحنامه را مقابل چشم همه پاره كرد. مثل صدام كه قرارداد را درتلویزیون پاره كرد و همه مردم دیدند. معاویه پیرمرد بود، سابقه داشت، برادر زن پیامبر بود و لقب نویسنده و كاتب وحی داشت و جزو اصحاب بود، حكومتش سابقه دار بود و مریدان فراوانی داشت. ناگهان در لشكر معاویه ولوله افتاد. و امام حسن هم مخصوصاچیزهایی نوشت كه معاویه عصبانی شود و پاره كند. مثل اینكه صدام به ما بگوید صلح كنیم و ما بگوییم حزب بعث كنار برود در حالی كه امكان ندارد صدام بخواهد حزب بعث كنار برود. امام حسن هم چیزی نوشت كه معاویه پاره كند و با این كار در مردم انقلاب فكری بوجود بیاید و بفهمند معاویه كیست و خود این این رشد است. چون انقلاب فرهنگی قبل از هر چیزی است و رزمندگان ما هم تا حزب بعث را نشناسند با انگیزه به جبهه نمیروند. و رزمنده ما باید با شناخت به جبهه برود. اگر امام حسین انقلاب نظامی كرد، امام حسن انقلاب فرهنگی كرد. اگر امام حسین با خون خود به دین را مردم ارائه داد. امام حسن با افصای خود به مردم فكر داد. و لذا حدیث شیرینی دیروز پیدا كردم كه تا به حال نشنیده بودم و شما هم حتما نشنیدهاید. پیامبر امام حسن و امام حسین را در آغوش میگرفت. گلوی امام حسین و لب امام حسن را میبوسید. یعنی حسین جان تو با خون گلویت و حسن جان تو با بیانت دین مرا حفظ میكنید. چون حتی این مطرح است كه وقتی انسان دو بچه را باهم در آغوش میگیرد هر دو را یكسان ببوسد ولی پیامبر «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(نجم/4-3) یعنی این كارهایش الهام دارد. امام حسن بقدری آبرو دارد كه وقتی پیامبر درحال صحبت كردن در بالای منبر است و امام حسن وارد میشود. از منبرپایین میاید و بچه را در بقل میگیرد و بالای منبر میرود. و مساله فقط عاطفی نیست كه نوهاش باشد بلكه خط دارد. مثل اینكه كه در كتابهای كشورهای سرمایه داری مینویسند: «این كت من است» ولی در كشورهای كمونیستی میگویند: «این كت ما است. » و اگر چه كتاب كلاس اول است ولی اولی ما كتب فردی را بیان میكند و دومی مالكیت جمعی را مطرح میسازد. پس نمیتوان گفت كه پیامبر(ص) بی جهت این طوری بوسیده است و یا از بالای منبر پایین آمده است، بلكه همه اینها خط دارد. عده از مسیحیان آمدند با استدلال با پیامبر بحث كردند. ولی استدلال پیامبر را نپذیرفتن و قرار شد همدیگر را نفرین كنند تا ببینند خدا كدامیك را قبول دارد. در مدینه مسجدی است به نام مباهله كه ان شاءالله قسمت بشود ببینید. خلاصه پیامبر با علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) رفت و اینكه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیز بود، نشان دهنده شعن زن و دخالت دادن ایشان در امور توسط پیامبر است و در مباهله كردن هم زن و هم بچه مطرح بودند. سپس میفرماید: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ»(آل عمران/61) یعنی به صورت جمع میآورد و این بدان معناست كه حسن و حسین را به صورت طفیلی برده است، چون در این حالت میگفت: «علی الكاذب» ولی و میگفتند «كاذبین» یعنی آه و ناله امام حسن در این هستی قهر خدا را به جوش میآورد، كما اینكه لطف خدا را به جوش میآورد. از نظر ما سن در امامت مطرح نیست. چون امام زمان در سه سالگی به امامت رسید. امام جواد 8-9 ساله بود كه به امامت رسید و قرآن میفرماید: «قالُوا كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»(مریم/29) یعنی حضرت عیسی درگهواره پیامبر بود و یا: «قر الكتاب بقوة اكتناه الحكمة صبیا» یعنی حضرت یحیی بچه بود كه پیامبر شد. چون مساله امامت و رشد و تعقل و تدبیر و بینش كاری به وزن ندارد و كیلویی و متری نیست، بلكه رشد است. وقتی مامون الرشید پسر هارون الرشید این مساله را دریافت كه گاهی بچه كوچك رشدی دارد كه انسان بزرگ ندارد. در تبلیغات هم سفارش میكنند كه به سراغ بچهها بروید. 5 سال است در تلویزیون گفتهام فایده نداشته است. باز هم میگویم و 100 سال دیگر ماه رمضان اگر باشم، خواهم گفت. از 58 تا 65گفتم باید در مساجد مخصوص بچهها روحانی وجود داشته باشد. همانطور كه مخصوص بچهها پزشك اطفال داریم. روحانی اطفال هم میخواهیم. اگر من زرگر باشم بچه شمش طلای خوبی است و میتوانم با قصههای شیرین او را تربیت كنم. دنیا از بچهها شروع كرد و دنیا را به فساد كشید ما هم باید از بچهها شروع كنیم و وقتی ما رشد كردهایم كه من عار نداشته باشم از اینكه بگویند: «قرائتی معلم بچه هاست. » چون من هنوز هم عارم میشود. و وقتی میپرسند آقای قرائتی چندتا كلاس داری؟ كلاس اساتید دانشگاه را میگویم و كلاس بچهها را نمیگویم. اما پزشك اطفال ننگ ندارد از اینكه پزشك اطفال است، ولی روحانی این طور نیست. وقتی بچه وارد مسجد میشود بانی و متولی و رئیس و شورای انجمن اسلامی و شورای اقتصادی باید به این نتیجه برسند كه بچه از پدرش مهمتر است. و اینگونه رشد خواهیم كرد وگرنه بچهها توپ بازی میكنند و پیرمردها هم سیگار میكشند. پس امام حسن با آن سن كمش درمباهله شركت میكرد و پیامبر از بالای منبر پایین میآمد و ایشان را در آغوش میگرفت. پیامبر روزی فرمود: (قَالَ النَّبِیُّ(ص) لِلْحَسَنِ(ع)) «أَشْبَهْتَ خَلْقِی وَ خُلُقِی»(المناقب، ج4، ص20) یعنیای حسن! تو هم قیافهات و هم خلقت شبیه من است. كتابی هست به نام مكاتیب الرسول كه آیت الله احمدی میانهای از مدرسین حوزه علمیه قم آن را نوشته است و نامههایی را كه پیامبر به سران كشورها و قبیلهها و افرادی نوشته است، در آن جمع آوری كرده است. یك نامه پیامبر به سران یك قبیله مینویسد و در آن نامه مینویسد شاهد حرف حق من این است كه امام حسن و امام حسین آن را قبول دارند. یعنی یكی از دلایل حق بودن حرف پیامبر این است كه امام حسن كوچك آن را قبول كرده است. و ببینیم چقدر طفل در جهان بینی اسلامی مهم است. و امام حسن چه جایگاهی دارد كه توانسته دلیل حقانیت حرف پیامبر باشد. امابا این حال كه اینها اسناد معتبری در كتب شیعه و سنی دارند، قبول نمیكنند و اما برای طاغوت تراشی حدیث جعل میكنند. 40 شیخ دین فروش و آخونددرباری گواهی میدهند كه «لیس علی الخلیقه حساب و لاعدناب» یعنی خلفای بنی عباس و بنی امیر هر كاری كردند درآن دنیا عذاب ندارند. یا وقتی ولیدبن حجار میخواهد شراب بخورد میگویند: «الحلال ما حلل» یعنی شراب هم كه تو بخوری حلال است و آخوند درباری آن را امضا میكند. یا داریم كه حجاج میگوید بر من وحی نازل شد و همه تبلیغات در این جهت بوده كه اهل بیت خانه نشین بشوند و خلفای جور مطرح شوند. و هزارها درهم برای جعل یك حدیث میدادند و اینقدر تبلیغ كردند كه وقتی میپرسیدند علی(علیه السلام) كیست؟ میگفتند: «علی كسی است كه نماز نمیخواند» و وقتی شنیدند كه علی(علیه السلام) درمسجد كوفه شهید شده است، گفتند: مگر علی(علیه السلام) نماز میخوانده است؟ به همین امام حسن چقدر تهمت زدند؟ بعد از شهادت حضرت علی(علیه السلام) امام حسن برای فقرا غذا میبرد و بنی امیه دید كه امام حسن(ع) محبوبیت پیدا كرده است. شایعه كرد كه امام حسن وقتی به خانه فقرا غذایی میبرد زنان را صیغه میكند و لذا امام حسن … در جمهوری اسلامی هم دیدیم چه تهمتها به افراد پاك زدند. شب تولد امام حسن بحث را گوش كردید، شب نیمه رمضان است و نیمه دوم خیلی مهم است. خدایا به آبروی امام حسن امام شناسیها را بیشتر كن و خلق حسن و توفیق زیارت امام حسن را برای همه ما آرزومندان مقدر بفرما. به آبروی امام حسن مشكلات مملكتی ما را حل و رهبر عزیزمان را موید و منصور و قلب امام زمان را برای همیشه از ماراضی بدار. برای سلامتی امام و رزمندها صلواتی ختم كنید. «والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 222