نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 224
موضوع بحث: امام حسن(عليه السلام)، رمضان 65
تاريخ: 01/03/65
بسم الله الرحمن الرحيم
بيندگان در لحظات و آستانه تولد امام حسن مجتبي بحث را ميبينند. در اين فكر بوديم كه امسال نيمه رمضان چه بگوييم كه به كتابي از دانشمند لبناني به نام جعفر مرتضي برخوردم به نام الحياة السياسية الامام حسن(ع). ايشان زندگي پيامبر و امامان را با تحليل و دقت خاصي نوشته و براي پيامبر كتاب «الصحيح من السيره» را نوشته است و براي امام رضا هم نوشتهاند و من مطالبي را از اين كتاب نوشته تا براي شما بگويم. براي اينكه در ماه رمضان هديهاي از ما به قبرستان بقيع فرستاده شود و روح ايشان از ما راضي بشود، صلواتي براي ايشان بفرستيد. ما امامان خدا را نشناختهايم و بطور مثال مردم تنها اجمالي ازعقايد امام علي(ع) ميشناسند و همه ازجمله حوزه علميه، دانشگاه، صدا و سيما و. . . كوتاهي كردهايم.
1- امام شناسي
شناخت به روز تولد و علت شهادت و تاريخ وفات نيست. مثل اينكه انسان براي شناخت عالم بگويد او 63 كيلو است يا پشت گردن او خالي است و اين امام شناسي و عالم شناسي نيست. امام حسن(ع) كسي است كه جدش پيامبر فرمود: «أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ»(كشفالغمة، ج1، ص528) و اين را به فاطمه(س) و امام حسن و امام حسين فرمود كه ما اين جمله را به امام رضا ميگوييم. يعني من هر چه شما دوست داريد دوست دارم و هر چه را شما مخالف هستيد مخالفم. پيامبر اين جمله را به نوه خود ميفرمايد. من اين حديث را امروز در سنن ابن ماجه ديدم كه از كتب مهم اهل سنت است كه نويسنده آن قزويني هم بوده است. و اين براي امام حسن(ع) كه نوه پيامبر بوده است مقام بالايي است.
2- نمونهاي از رفتار پيامبر
شخصي به نام انس سال در منزل پيامبر كار ميكند و قصه لطيفي از او نقل ميكند. شبهاي ماه رمضان كه پيامبر براي نماز ميرفت گاهي ايشان را براي افطاري ميبردند و آن شبها انس خوشحال ميشد، چون ميتوانست سهم غذاي ايشان را بخورد. شبي انس پرسيد: اي حضرت! شب قبل كجا افطاري بود؟ گفتند: هيچ جايي نبودم و او پرسيد: پس چرا دير آمديد؟ حضرت گفتند: آخر مردم سؤال داشتند، براي همين دير آمدم! انس بر سر خود زد كه ديشب سهم ايشان را خوردم ولي ايشان به روي خود هم نياورد. اين اخلاق پيامبر بود كه اطرافيانش را آتش ميزد و ميكشت و با اين نوع حركات و فقط با يك تكه نان يك آدم را فارغ التحصيل ميكردند. ولي ما هرچه هم دكتراي تعليم و تربيت بگذاريم، آخر سر ناخن گيري كه كُند است ميگوييم: «برو گم شو، با اين ناخن گيرت» يعني بخاطر يك ناخن گير فحش ميدهيم. حديث داريم عربي وارد مسجد پيامبر شد و گفت: يا رسول الله! من مسلمان شدم، به من بگو قرآن چه ميگويد؟ پيامبر او را به يكي از اصحاب سپرد تا برايش قرآن بخواند و او هم او را برد و برايش سوره زلزال را خواند و تا به آيه (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ) (زلزال /7) رسيد رفت و هر چه معلم او را صدا كرد، برنگشت و گفت فهميدم كه كوچكترين كاري در اين عالم حساب و كتاب دارد و همين كافي است. معلم نزد پيامبر آمد و گفت عجب شاگرد بيحوصلهاي بود! پيامبر فرمود: در همين چند دقيقه فقيه شد. پس انساني داريم كه با پنج دقيقه از پيامبر تصديق فقاهت ميگيرد. انس ميگويد: «روزي امام حسن وارد شد و خواست به اتاق پيامبر برود. جلوي او را گرفتم(امام حسن هشت ساله بود). پيامبر فرمود: اين حسن عصاره عمر من و جگر گوشه من است. و اين تعبير در مورد حضرت فاطمه هم هست كه هر كه او را دوست داشته باشد، من را دوست دارد و هر كه او را دشمن داشته باشد، من را دشمن دارد. و اين را هم اهل سنت با مقداري اختلاف تعبير در سنن ابن ماجد نقل كردهاند. پيامبر فرمود: اين امام حسن و آقازاده بزرگوار است و با دست مبارك و بين دو گروه بزرگ را اصلاح ميكند. پيرامون صلح امام حسن:
3- چرا امام حسن صلح كرد؟
در مكه يك چيزي را عليه جمهوري اسلامي تبليغ ميكنند و در ذهن حجاج جاكردهاند كه «الصلح خير» يعني صلح بهتر است و چرا شما با عراق صلح نميكنيد، قرآن آيات ديگري هم دارد. قرآن در سوره حجرات ميفرمايد: (فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ) (حجرات /9) يعني ميگويد صلح خوب است ولي صلح به عدل و عدل اين است كه در دادگاه ظالم محكوم شود و خسارت را جبران نمايد و حق مظلوم را بپردازد. ولي كشورهايي كه به حجاز براي حج ميآيند، از ايرانيها ميپرسند كه چرا صلح نميكنيد؟ «الصلح خير» و در جوابشان بايد گفت: (فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ) (حجرات /9) و اين دو را بايد در كنار هم معنا كرد. امام حسن هم صلح نكرد، ابتدا جنگيد و لشكر و سپاه داشت و در مقابل هم قرار گرفتند. همينطور كه من براي شما روي تخته سياه نشان ميدهم. در لشكر امام حسن چندين افسر بود. كه يكي از اين افسران، با يك ميليون درهم خودش را فروخت. و از لشكر امام حسن به لشكر معاويه پيوست و 4000 سرباز با او رفتند. يك افسر ديگر هم وضع را كه اينگونه ديد گفت ما اصولا ازجنگ خارج ميشويم و نه اين طرف ميمانيم و نه آن طرف ميرويم. وقتي خبر به امام حسن رسيد ايشان خودش را با افرادكم به جبهه رساند. و تازه شد مثل كربلا از اين جهت كه سپاه مقابل زياد بودند و سپاه امام نفرات كمي بودند. اما گوش كنيد به فرق جنگ امام حسن با جنگ امام حسين(ع) در كربلا. و خوب گوش كنيد كه چطور شد كه كار به صلح كشيد. معاويه در اين حالت پيشنهاد صلح كرد و كاغذ سفيد داد كه اگر چه سپاه و سربازدارم هرچه ميخواهي بنويس و قبول است. امام حسن ديد اگر صلح را نپذيرد همه لشكر اسلام من جمله امام حسين و حضرت ابوالفضل و. . . شهيد ميشوند و همه هم ميگويند كه حق به جانب معاويه است. چون امام حسن نيرو و تجهيزات كه نداشت و به او پيشنهاد صلح هم شده بود ولي زير بار نرفته بود. پس قصه با كربلا فرق ميكرد. چون در كربلا يزيد نگفت هرچه ميخواهي قبول است و به امام حسين(ع) ميگفت: حتماً بايد بيعت كني، يعني يا بيعت يا خون و امام حسين هم ميفرمود: «هيهات منا الذلة»(مثيرالأحزان، ص54) و امام حسين تسليم زور نشد. اما معاويه به امام حسن(ع) ميگفت: هرچه تو بگويي قبول دارم. امام حسن هم شرط كرد كه:
4- شروط امام حسين براي صلح
1- تو اميرالمؤمنين نباشي 2- پسرت را ولي عهد نكني 3- هجربن عدي را نكشي 4- ماليات كوفه را به فقرا بدهي و… يعني امام چيزهايي را درنامه نوشت كه مطمئن بود معاويه اهل عمل به آنها نيست. و لذا صلحنامه كه تمام شد پس از پايان يافتن جنگ معاويه بالاي منبر رفت و گفت: اي مردم نگاه كنيد! و صلحنامه را مقابل چشم همه پاره كرد. مثل صدام كه قرارداد را درتلويزيون پاره كرد و همه مردم ديدند. معاويه پيرمرد بود، سابقه داشت، برادر زن پيامبر بود و لقب نويسنده و كاتب وحي داشت و جزو اصحاب بود، حكومتش سابقه دار بود و مريدان فراواني داشت. ناگهان در لشكر معاويه ولوله افتاد. و امام حسن هم مخصوصاً چيزهايي نوشت كه معاويه عصباني شود و پاره كند. مثل اينكه صدام به ما بگويد صلح كنيم و ما بگوييم حزب بعث كنار برود در حالي كه امكان ندارد صدام بخواهد حزب بعث كنار برود. امام حسن هم چيزي نوشت كه معاويه پاره كند و با اين كار در مردم انقلاب فكري بوجود بيايد و بفهمند معاويه كيست و خود اين رشد است. چون انقلاب فرهنگي قبل از هر چيزي است و رزمندگان ما هم تا حزب بعث را نشناسند با انگيزه به جبهه نميروند. و رزمنده ما بايد با شناخت به جبهه برود. اگر امام حسين انقلاب نظامي كرد، امام حسن انقلاب فرهنگي كرد. اگر امام حسين با خون خود دين را به مردم ارائه داد. امام حسن با بيان خود به مردم فكر داد. و لذا حديث شيريني ديروز پيدا كردم كه تا به حال نشنيده بودم و شما هم حتما نشنيدهايد. پيامبر امام حسن و امام حسين را در آغوش ميگرفت. گلوي امام حسين و لب امام حسن را ميبوسيد. يعني حسين جان تو با خون گلويت و حسن جان تو با بيانت دين مرا حفظ ميكنيد. چون حتي اين مطرح است كه وقتي انسان دو بچه را باهم در آغوش ميگيرد هر دو را يكسان ببوسد ولي پيامبر (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى) (نجم /4-3) يعني اين كارهايش الهام دارد. امام حسن بقدري آبرو دارد كه وقتي پيامبر درحال صحبت كردن در بالاي منبر است و امام حسن وارد ميشود. از منبرپايين ميآيد و بچه را در بقل ميگيرد و بالاي منبر ميرود. و مساله فقط عاطفي نيست كه نوهاش باشد بلكه خط دارد. مثل اينكه در كتابهاي كشورهاي سرمايه داري مينويسند: «اين كت من است» ولي در كشورهاي كمونيستي ميگويند: «اين كت ما است. » و اگر چه كتاب كلاس اول است ولي اولي ما كتب فردي را بيان ميكند و دومي مالكيت جمعي را مطرح ميسازد. پس نميتوان گفت كه پيامبر(ص) بي جهت اين طوري بوسيده است و يا از بالاي منبر پايين آمده است، بلكه همه اينها خط دارد. عدهاي از مسيحيان آمدند با استدلال با پيامبر بحث كردند. ولي استدلال پيامبر را نپذيرفتند و قرار شد همديگر را نفرين كنند تا ببينند خدا كداميك را قبول دارد. در مدينه مسجدي است به نام مباهله كه ان شاءالله قسمت بشود ببينيد. خلاصه پيامبر با علي، فاطمه، امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) رفت و اينكه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نيز بود، نشان دهنده منزلت زن و دخالت دادن ايشان در امور توسط پيامبر است و در مباهله كردن هم زن و هم بچه مطرح بودند. سپس ميفرمايد: (فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ) (آل عمران /61) يعني به صورت جمع ميآورد و اين بدان معناست كه حسن و حسين را به صورت طفيلي برده است، چون در اين حالت ميگفت: «علي الكاذب» ولي ميگفتند «كاذبين» يعني آه و ناله امام حسن در اين هستي قهر خدا را به جوش ميآورد، كما اينكه لطف خدا را به جوش ميآورد. از نظر ما سن در امامت مطرح نيست. چون امام زمان در سه سالگي به امامت رسيد. امام جواد 8-9 ساله بود كه به امامت رسيد و قرآن ميفرمايد: (قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا) (مريم /29) يعني حضرت عيسي درگهواره پيامبر بود و يا: (خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) (مريم /12) يعني حضرت يحيي بچه بود كه پيامبر شد. چون مساله امامت و رشد و تعقل و تدبير و بينش كاري به وزن ندارد و كيلويي و متري نيست، بلكه رشد است. وقتي مامون الرشيد پسر هارون الرشيد اين مساله را دريافت كه گاهي بچه كوچك رشدي دارد كه انسان بزرگ ندارد. در تبليغات هم سفارش ميكنند كه به سراغ بچهها برويد. پنج سال است در تلويزيون گفتهام فايده نداشته است. باز هم ميگويم و 100 سال ديگر ماه رمضان اگر باشم، خواهم گفت. از 58 تا 65گفتم بايد در مساجد مخصوص بچهها فضاي روحاني وجود داشته باشد. همانطور كه مخصوص بچهها پزشك اطفال داريم. روحاني اطفال هم ميخواهيم. اگر من زرگر باشم بچه شمش طلاي خوبي است و ميتوانم با قصههاي شيرين او را تربيت كنم. دنيا از بچهها شروع كرد و دنيا را به فساد كشيد ما هم بايد از بچهها شروع كنيم و وقتي ما رشد كردهايم كه من عار نداشته باشم از اينكه بگويند: «قرائتي معلم بچه هاست. » چون من هنوز هم عارم ميشود. و وقتي ميپرسند آقاي قرائتي چندتا كلاس داري؟ كلاس اساتيد دانشگاه را ميگويم و كلاس بچهها را نميگويم. اما پزشك اطفال ننگ ندارد از اينكه پزشك اطفال است، ولي روحاني اين طور نيست. وقتي بچه وارد مسجد ميشود باني و متولي و رئيس و شوراي انجمن اسلامي و شوراي اقتصادي بايد به اين نتيجه برسند كه بچه از پدرش مهمتر است. و اينگونه رشد خواهيم كرد وگرنه بچهها توپ بازي ميكنند و پيرمردها هم سيگار ميكشند. پس امام حسن با آن سن كمش درمباهله شركت ميكرد و پيامبر از بالاي منبر پايين ميآمد و ايشان را در آغوش ميگرفت. پيامبر روزي فرمود: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَ خُلُقِي»(المناقب، ج4، ص20) يعنياي حسن! تو هم قيافهات و هم خلقت شبيه من است. كتابي هست به نام مكاتيب الرسول كه آيت الله احمدي ميانجي از مدرسين حوزه علميه قم آن را نوشته است و نامههايي را كه پيامبر به سران كشورها و قبيلهها و افرادي نوشته است، در آن جمع آوري كرده است. يك نامه پيامبر به سران يك قبيله مينويسد و در آن نامه مينويسد شاهد حرف حق من اين است كه امام حسن و امام حسين آن را قبول دارند. يعني يكي از دلايل حق بودن حرف پيامبر اين است كه امام حسن كوچك آن را قبول كرده است. و ببينيم چقدر طفل در جهان بيني اسلامي مهم است. و امام حسن چه جايگاهي دارد كه توانسته دليل حقانيت حرف پيامبر باشد. اما با اين حال كه اينها اسناد معتبري در كتب شيعه و سني دارند، قبول نميكنند و اما براي طاغوت تراشي حديث جعل ميكنند. چهل شيخ دين فروش و آخونددرباري گواهي ميدهند كه خلفاي بني عباس و بني امير هر كاري كردند درآن دنيا عذاب ندارند. يا وقتي وليدبن حجار ميخواهد شراب بخورد ميگويند: «الحلال ما حلل» يعني شراب هم كه تو بخوري حلال است و آخوند درباري آن را امضا ميكند. يا داريم كه حجاج ميگويد بر من وحي نازل شد و همه تبليغات در اين جهت بوده كه اهل بيت خانه نشين بشوند و خلفاي جور مطرح شوند. و هزارها درهم براي جعل يك حديث ميدادند و اينقدر تبليغ كردند كه وقتي ميپرسيدند علي(ع) كيست؟ ميگفتند: «علي كسي است كه نماز نميخواند» و وقتي شنيدند كه علي(ع) درمسجد كوفه شهيد شده است، گفتند: مگر علي(ع) نماز ميخوانده است؟ به امام حسن چقدر تهمت زدند؟ بعد از شهادت حضرت علي(ع) امام حسن براي فقرا غذا ميبرد و بني اميه ديد كه امام حسن(ع) محبوبيت پيدا كرده است. شايعه كرد كه امام حسن وقتي به خانه فقرا غذايي ميبرد زنان. . . . را صيغه ميكند و لذا امام حسن. . . در جمهوري اسلامي هم ديديم چه تهمتها به افراد پاك زدند. شب تولد امام حسن بحث را گوش كرديد، شب نيمه رمضان است و نيمه دوم خيلي مهم است. خدايا به آبروي امام حسن امام شناسيها را بيشتر كن و خلق حسن و توفيق زيارت امام حسن را براي همه ما آرزومندان مقدر بفرما. به آبروي امام حسن مشكلات مملكتي ما را حل و رهبر عزيزمان را مويد و منصور و قلب امام زمان را براي هميشه از ماراضي بدار. براي سلامتي امام و رزمندها صلواتي ختم كنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 224