نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2263
موضوع بحث: گناه شناسي، عوامل گناه – رمضان 62
تاريخ پخش: 30/3/62
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
1- عوامل گناه
پنجمين بحث است كه ميخواهيم دربارهي فرار از گناه صحبت كنيم. بحث امروز ما دربارهي تقوا است. تقوا چيست؟ همهي فسادهاي ما به خاطر بي تقوايي و هوس است و همهي كمالات به خاطر وجود تقوا است. دو عامل در ايجاد بي تقوايي نقش دارد. يك عامل هواپرستي است كه عامل مهمي در انحرافات است. تقوا عامل همهي سعادتهاست. تقوا بحث مفيدي است. از هواپرستي برايتان بگويم كه عامل همهي بدبختيهاي ماست.
2- هواپرستي و شرك
مهمترين عامل گناه، همين هواپرستي است. و عامل ديگر شرك است. هواپرستي عامل نسيان قيامت است. شعار نميدهم. اين آيات قرآن است و من نظمي به اينها دادهام. هواپرست نه خداپرست است و نه توحيد درستي دارد. نه نبوتش درست است و نه معادش درست است اما دربارهي توحيدش قرآن ميفرمايد: (مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) (فرقان /43) آيا كسي را ديدهاي كه خداي خود را هواي خودش بگيرد؟ يعني هوي و هوسش خداي او شود. يعني هواپرستي به جاي خداپرستي قرار گيرد. ميگويند: خدا گفته است. ميگويد: من دوست ندارم. درست است خدا گفته است اما من دوست ندارم. من را جاي خدا ميگذارد. ميگوييم قانون خداست، ميگويد: بايد سليقهي من هم باشد. هر جا ميگويند: خدا. ميگويد: من «اتخذ الهه» خدايش را هواي خودش گرفته است. پس هواپرستي عامل شرك است. كسي كه هوا پرست شد، به حرف پيغمبر هم گوش نميدهد. قرآن ميفرمايد: (فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَك فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ) (قصص /50) يا محمد! اگر اينها به حرفت گوش ندادند، ميداني چه مشكلي دارند؟ اگر تو كه پيغمبر هستي، فرياد زدي و به حرفت گوش ندادند «فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ» علتش اين است كه اينها هواپرست هستند. پس هواپرستي مهم شد. هواپرستي كه ميآيد، خدا پرستي به كنار ميرود. هواپرستي كه ميآيد، نبوت و وحي كنار ميرود.
3- مشكلات اعتقادي ناشي از هوا و هوس
قرآن دربارهي اينها ميفرمايد: (نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ) (ص /26) اينها روز قيامت را فراموش ميكنند. آدم عياش و هواپرست كه نميتواند ياد معاد باشد. نقش هواپرستي را بگويم. دراصول دين، هواپرست نميتواند خدا پرست باشد. هواپرست نميتواند تسليم قانون وحي و نبوت شود. هواپرست نميتواند ياد معاد باشد. اگر ياد معاد باشد كه «اذْكُرُوا هادِمَ اللَّذَّاتِ»(غررالحكم/ ص162) ياد مرگ كه لذتها را از بين ميبرد. بايد آدم غافل باشد تا اين لذات به دلش بچسبد. پس هواپرستي يك مسئلهي اخلاقي نيست. مثلاً ايشان نصيحت ميكند، ميگويد: آدم نبايد هوا و هوس داشته باشد. وقتي در دلي هوا هست، نميتواند چيز ديگري باشد. در عالم ماده هم همينطور است. تا در شيشهاي هوا باشد، جاي نفت يا آب نيست. خواستي آن را آب كني، بايد از هوا خالي شود. ظرفهاي كمپوت هم همينطور است. اگر درونشان هوا باشد، فاسد ميشوند. اگر در لامپ هم هوا باشد ميسوزد. اگرماشين هم هوا بگيرد، حركت نميكند. بايد آن را هل داد. در مسائل محسوس هم همينطور است تا چه رسد به معقولات! هواپرستي ديد را منحرف ميكند. آدمي كه هواپرست است، درست نميبيند. نه اين كه چشمش نابينا شود بلكه تشخيص و ديد آدم هواپرست درست نيست. وقتي مادري به كوچه ميآيد و ميبيند بچهاش با بچهي مردم دعوا ميكند، قبل از آن كه ببيند حق با كيست، به بچهي مردم حمله ميكند. صبر كن. شايد حق به جانب بچهي مردم باشد. علاقه به بچه نميگذارد كه مادر فكر كند و ببيند حق با كيست. اگر من رسيدم و ديدم يك آخوند با يك آدم كت وشلواري و سوپر دو لوكس دعوا ميكند، اصلاً فكر نميكنم، سريع به او حمله ميكنم كه چرا به مقام روحانيت توهين ميكني؟ مرگ بر ضد ولايت فقيه! صبر كن، شايد حق با او باشد. يعني حب لباس، حب فرزند، حب پول، هواها و حبها نميگذارد آدم درست فكر كند. اين هم مسئلهي مهمي است. «مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ(أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ) أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ»(غررالحكم/ ص65) اگر كسي دنبال هواي نفسش باشد «أعماه و أصمّه» يعني كور و كرش ميكند. هوا عامل عدم لذت بردن از مناجاتهاست. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «كَيْفَ يَجِدُ لَذَّةَ الْعِبَادَةِ مَنْ لَا يَصُومُ عَنِ الْهَوَى»(غررالحكم/ص199) چطور ميشود آدم هم هواپرست باشد و هم از مناجات لذت ببرد؟ علت اين كه بعضي از مناجات لذت نميبرند، همين است. اگر كسي از مناجات بدش آمد، حال مناجات نداشت، بايد ببيند چه مشكلي دارد؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: اي انسان! اگر ديدي حال مناجات نداري، هوا گرفتهاي. ماشين كه هوا گرفت، حركت نميكند، بايد هلش داد. هواپرست نميتواند ديندار باشد و نميتواند درست فكر كند. اميرالمؤمنين فرمود: «لا دين مع هوى»(غررالحكم/ ص306) نميشود آدم با هواي نفس دين داشته باشد. فلاني بسيار آدم متديني است، تا ببينيم چقدر هواپرست است. «لا عقل مع هوى»(غررالحكم/ ص64) اگر آدم هواي نفس داشته باشد، نه جاي عقل است و نه جاي ايمان است. در هر صورت مسئلهي زمينهي گناه، مسئلهي هواپرستي است.
4- مشكلات اجتماعي ناشي از هواپرستي
الآن شما در مشكلات اجتماعي دقت كردهايد. مثلاً ازدواجهايي كه بر اساس شهوت و هوا و هوس بين دختر و پسر بوده است. چه فسادهايي در خانهها ايجاد كرده است. به خاطر اين كه انتخاب همسر معيار اسلامي نداشته است و براساس هوس بوده است. حالا هر دوي عروس و داماد در هوس ميسوزند. اين شاخهي هوا و هوس در ازدواج هاست. سراغ دفتر طلاق برويم. چند درصد از طلاقها بر اثر هوا وهوس بوده است؟ شايد 90 درصد از ازدواجها دليل آسماني و ديني هم نداشته باشد. معمولاً ميگويند: عدم توافق اخلاقي است. وقتي بررسي ميكني، ميبيني مرد هوا و هوسهايي دارد و زن تمكين نميكند. زن هوا و هوسهايي دارد و مرد طاقت ندارد. سراغ اعتيادها برويم. الآن ما چقدر سيگاري و ترياكي و هروئيني داريم؟ ريشهي تمام اين اعتيادها، هوا و هوس است. سراغ رقابتها و مانورها برويم. بسياري از كارهايي كه حتي ابرقدرتها در مسائل نظامي مثلا در مانورها و در رژهها ميكنند همه بر اساس هوس است. حالا از رقابت دو بچهي كوچك گرفته تا رقابت دو كشور و ابرقدرتها، همه بر اساس هوس است. به سراغ مصرفها برويم. در مسئلهي مسكن آن مقدار كه خرج آجر و گچ ميشود، و آن مقدار كه خرج دكورسازي ميشود، شايد پول تزئينات خانه خيلي بيش از آجر خانه شود. در مصرفها، در غضبها، در قهرها، در دوستيها و آشتيها، خلاصه مسئلهي هوا و هوس، چيزي است كه همه به آن گرفتار هستيم. شما الآن يك نامه به من بدهي كه آقاي قرائتي، لطفاً بحث خودتان را زودتر تعطيل كنيد، من ناراحت ميشوم. اگر بگويند: از اين اتاق به آن اتاق برو، قهر ميكند. اگر رئيس باشد و او را معاون كنند، ناراحت ميشود. اگر «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» ميگويد، به او بگويي: نگو ناراحت ميشود. اگر كمي شغل و شهر او عوض شود، لباسش عوض شود، مسكنش عوض شود، ناراحت ميشود. در هر صورت هوا و هوس مسئلهاي بسيار ريشهاي و عمومي است و همه به آن مبتلا هستيم. قرآن ميگويد: همهي اينهايي كه با هم رفيق هستند، در روز قيامت به صورت هم چك ميزنند. او ميگويد: خدا ذليلت كند. او ميگويد: مرگ بر تو! (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً) (اعراف /38) همه به هم نيش ميزنند (الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ) (زخرف /67) «اخلاء» جمع «خليل» است. دوستان در روز قيامت همه به هم نفرين ميكنند و همه دشمن همديگر ميشوند. مگر افراد باتقوا كه اصلا چنين نيستند. عامل گناه زمينههاي خود ماست. كيست كه بگويد: من هوا و هوس ندارم. كافي است وقتي سوار دوچرخه ميشود، طبيعي برود. هر چقدر موتور او گاز ميخورد، گاز ميدهد. سوار الاغ ميشود، آرام راه ميرود. سوار اسبش ميكنند، ميبينند اسب خوب است، سيخي به اسب ميزند و جفتك ميزند. اگر زلفش كمي قشنگ باشد به قيافهاش افتخار ميكند. يا اگر صدايش خوب باشد بلندگوي مسجد براي او اكو ميشود و با گفتن اذان مردم را از خواب بيدار ميكند. در هر صورت چه كسي است كه روي هوا و هوسش مانور ندهد. حالا نميخواهم بگويم من ندارم. هرچه ميگويم دربارهي همهي ماست اما ميخواهم بگويم اسلام اين است. ماه رمضان هم ماهي است كه شما ميتواني هر چه ميخواهي از خدا بخواهي. هوا و هوس در جبهه كم است. برادران وقتي ميخواهند به جبهه بروند، ميگويي كجا ميخواهي بروي؟ ميگويد: هر جا نياز است. اينها خيلي خالص هستند ولي بعداً وقتي كمي در جبهه مأنوس شدند، باز شيطان به سراغشان ميآيد. ميگويد: نه، من غرب نميروم. اگر جنوب باشد، ميروم. يا ميگويد: جنوب نميروم، اگر غرب باشد ميروم. ديگر اگر به وسط ميآيد. آن اول كه آدم ميخواهد به جبهه برود، هيچ اگري وجود ندارد. طلبگي هم همينطور است. روز اولي كه من طلبه شدم، اگر به من ميگفتند: براي چه طلبه ميشوي؟ ميگفتم: من ميخواهم با قرآن آشنا شوم و قرآن را ياد بگيرم و ياد بدهم. ميخواهم اسلام را بشناسم و پخش كنم. هيچ اگري در اول طلبگي در ذهنم نبود. الآن كه طلبه هستم، وقتي ميگويند: بيا. ميگويم: اگر شهر است ميآيم. اگر جمعه است، ميآيم. اما شنبه حالش را ندارم. اگر مسجد نزديك خيابان است ميآيم. پاي هزاران اگر به وسط كشيده ميشود. آدم اول خالص خالص است. بعد ميبيند وضع او بهتر است، اوركت او بهتر است. حقوق او بيشتر است. خيليها اول خالص هستند. بعد كم كم هوا اينها را ميگيرد. خدا آيت الله مدني شهيد محراب را رحمت كند. ايشان نزد آقا سيد عبدالهادي شيرازي از مراجع تقليد رفته بود و گفته بود: شما يك دعا كن كه خدا به ما اخلاص بدهد. مرحوم آقا سيد عبدالهادي شيرازي گفت: خدا اخلاص را ميدهد، حفظ كردنش سخت است. چون همهي افراد وقتي شروع به كار ميكنند، ميگويند: من به خاطر خدا شروع كردم. بعد كه يك مدت گذشت، آفتاب به كلهاش ميخورد. ميگويد: اگر كولر بود، ميايستم والا نيستم. يعني روز اول خالص بود اما بعد شرط گذاشت كه از اين به بعد فقط در حضور كولر ميمانم. بنده همينطور هستم. بسيجي هم همينطور هست. ادارهاي هم همينطور است. بازاري هم همينطور است. بازاريها ميگويند: آقا ما با ابوالفضل شراكت داريم. اين شوفرها ماشين را ديدهايد؟ ميگويند: از يك تومان هر چه در آوردم، يك قرآن براي حضرت ابوالفضل است. براي اين خاطر است كه تازه پشت فرمان نشسته است و ميترسد تصادف كند. نميداند آيا گيرش ميآيد؟ ضرر ميكند يا سود ميكند. بالاخره يك نفر ديزي خريده و سه نفري خوردهاند و پول جمع كرده است. يك ماشين قسطي خريده و پشت ماشين هم نوشته است كه بر چشم بد لعنت. پشت اين ماشينهاي قراضه مينويسند: بر چشم بد لعنت. هرچه ماشين قراضهتر است، بيشتر بر چشم بد لعنت ميكند. بالاي آن هم يك(يا ضامن آهو) ميزند. زيرش هم مينويسد شركت با ابوالفضل. چرا؟ براي اين كه نه دلواپس در آمد است و نه ميداند كه تصادف ميكند يا نه. يك سال يا دو سالي كار ميكند، ميبيند هم رانندگي خوب است و هم مسافر زياد است و وضعش هم خوب است. اين شركت با ابوالفضل، كم رنگتر ميشود. محلها اثر ميگذارد. زمانها اثر ميگذارد. فرار از گناه را تقوا ميگويند. انسان خودش را حفظ ميكند.
5- معناي تقوا و كاربرد اجتماعي آن
تقوا دو نوع است. يك سري شناخت هست كه انسان به طور طبيعي دارد (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) (شمس /8) يك سري شناخت هم هست كه خدا به انسان داده است. يعني بچههاي كوچك هم ميدانند كه كار بد، بد است. مثلاً يك بچهي دو ساله به شما سيب ميدهد و ميگويد: اين سيب را نگه دار تا من دستم را بشويم و بيايم. ميرود دستش را ميشويد و بر ميگردد و ميبيند شما سيبش را خوردي. يك نگاهي به شما ميكند. با اين نگاه ميخواهد بگويد: سيب امانت بود و تو به امانت خيانت كردي. البته بلد نيست حرف بزند ولي آن نگاه معنا دارد. يعني خيانت بد است. چيزي است كه بچه هم ميفهمد. يك سري خوبيها و بديها هست كه خدا به طور فطري در انسان قرار داده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» البته يك سري جاها اينطور نيست. يك سري سرازيريها هست كه انسان ليز ميخورد و يك سري جاها بايد با گاز برود. آن جا كه انسان بايد با گاز برود، محيط خرابش ميكند مثل اين كه باران ميآيد و زمينهايي را سيراب ميكند اما يك سري جاها را سيراب نميكند. آنجايي كه باران كم است بايد چاه آب بزنيم. اين از سؤالات ايدئولوژي هم هست. ميگويند: آيا اخلاق فطري است يا اكتسابي است؟ يعني خودمان خوب و بد را ميفهميم يا بايد به ما ياد بدهند. از درون حس ميكنيم يا از بيرون به ما تلقين ميشود. جوابش اين است، يك سري اخلاقيات مثل باراني كه از آسمان ميآيد، به طور طبيعي است ولي بعضي از اخلاقيات را بايد چاه زد و از خارج اكتساب كرد. خدا مرحوم مطهري را رحمت كند. بحثي دربارهي تقوا دارد. ايشان ميگويد: بعضي خيال ميكنند تقوا قيد است. چون تقوا ميگويد: اين كارها را نكن. آدم با تقوا دائم نهي ميشود. پس او خودش را محدود ميكند. تقوا محدوديت و قيد است. آدم را اسير ميكند. يك روايتي داريم كه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَة»(نهج البلاغه/ خطبه 230) تقوا قيد نيست. تقوا آزادي است. براي اينكه هر قيدي محدوديت نيست. آدم كه براي خودش خانه ميسازد، درست است. يعني از اين خانه بيرون نرو. خانه چهار ديواري است، ولي اين چهار ديواري، آزادي است. چون تقوا به معني اين است كه آدم اسير خدا باشد. اگر اسير خدا نبوديد، اسير همه كس ميشويد. اگر شما بندهي خدا بودي، يك بله قربان گو بيشتر نيستي. بايد فقط بله قربان گوي خدا باشي. اگر تقوا را رها كردي، امروز اين و آن مرتب از شما كارهاي مختلف ميخواهند. خدا يكي است و زود هم راضي ميشود ولي مردم زياد هستند و زود راضي نميشوند. حضرت يوسف به زندانيها فرمود: (أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌام اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ) (يوسف /39) بالاخره شما بايد يك بله قربان به خدا بگويي. حتي اگر به هوا و هوس خودت هم بله قربان بگويي اسير هستي. چون هر روز هوس شما به يك شكل و نحوي است. امروز خودت را اين چنين درست ميكني، فردا ميگويي مد عوض شد و خودت را به شكل ديگر درست ميكني. حتي اگر هيچ كس به شما دستور ندهد، فقط شما تابع هواي خودت باشي، اين هوا و هوس روز به روز فرق ميكند. بنابراين باز آدم متزلزل است. اما رضاي خدا ثابت است. پس تقوا به معناي انجام ندادن نيست كه آدم گير كند. معناي تقوا آزادي است. يعني خودت را از بله قربان گفتن به هزار نفر رها كن و فقط به خدا بله قربان بگو. اين معناي تقوا است. تمام انبيا كه آمدند براي گسترش تقوا آمدند. قرآن ميفرمايد: (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (اعراف /63) تعجب ميكنيد كه ما برايتان پيغمبر فرستاديم تا تقوا داشته باشيد؟ خدا در قرآن ميفرمايد: هدف بعثت اين است كه مردم از گناه فاصله بگيرند. تمام خيرهايي كه ما انجام ميدهيم، قبولي آن مشروط به تقواست. (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ) (مائده /27) فقط عمل افراد با تقوا مورد قبول است. عمل آدم بيتقوا قبول نيست. «لَا صِيَامَ لِمَنْ عَصَى الْإِمَامَ»(دعائم الإسلام/ ج1/ ص268) اگر كسي فرمان رهبر را گوش ندهد، روزهاش قبول نيست. «لَا صِيَامَ لِامْرَأَةٍ نَاشِزَةٍ حَتَّى تَتُوب»(دعائم الإسلام/ ج1/ ص268) اگر زني به حرف شوهرش گوش ندهد، روزهاش ارزش ندارد. اگر تقوا نباشد، عمل زن و مرد قبول نيست. قرآن ميفرمايد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» عمل فقط از افراد با تقوا قبول است. زمان شاه بعضي از سرهنگها بودند و همه نوع جنايتي ميكردند كه حالا بعضي از آنها فرار كردند. اينجا هم خانهي يكي از آن هاست. نميدانم خانهي كدام است. بعضي از اين سرهنگهاي فراري، مثلاً بچهي فلان ده بود، روز عاشورا به فلان ده ميرفت و سنگ مرمر مسجد را تقبل ميكرد. ميگفتند: آقا او سرهنگ بسيار خوبي است. ببين زيلوهاي مسجد را جناب سرهنگ داده است. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» فقط از افراد با تقوا قبول ميشود. ائمهي جمعه يك جمله گفتند و اين جمله اين بود كه بايد توليت مسجدالحرام و توليت قبر پيغمبر از دست صعودي بيرون برود و گرفته شود. براي اين كه قرآن ميفرمايد: (إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ) (انفال /34) مربوط به مسجد الحرام است. يعني كسي حق ندارد توليت مسجدالحرام را به جز متقين داشته باشد. سرپرست مسجدالحرام غير از افراد با تقوا هيچ كس نميتواند باشد و شخص آمريكايي نميتواند با تقوا باشد. به همين دليل، ائمه جمعه گفتند: بايد توليت قبر پيغمبر و زيارت خانهي خدا دست گروه و هيئتي باشد كه انتخاب شدهي همهي كشورهاي اسلامي باشند. يك نفر آمريكايي حق ندارد بگويد من خادم الحرمين هستم. قبولي كار بر اساس تقواست. تنها ملاك قبولي تقواست. اين قدر در خانهها حاج خانم داريم كه تمام روزههاي مستحبي را ميگيرند. قرائت قرآن، دورهي قرآن، روضهي هفتگي در خانهاش برپا ميشود اما خدا ميداند كه با عروسش چه ميكند. اين حاج خانم هرچه روزه مستحبي بگيرد، فايدهاي ندارد. چون خدا كار را از آدم با تقوا قبول ميكند. همه ميدانيد كه تنها ملاك برتري تقواست (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات /13) هر كه با تقواتر است، ارزش بيشتري دارد. عمل افراد با تقوا قبول ميشود. اگر آدم با تقوا روزي يك آيه از قرآن را بخواند و آدم بي تقوا همهي قرآن را بخواند، آن يك آيه از او قبول ميشود ولي همهي قرآن از بي تقوا قبول نميشود. آيندهي جهان تنها با متقين است. آيات زيادي در قرآن داريم (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ) (اعراف /128) (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى) (طه /132) بر خلاف ماركسيستها كه ميگويند: حكومت كارگري است. آيندهي دنيا به سوي حكومت كارگري ميرود. اسلام ميگويد: آينده به سمت حكومت مستضعفين با تقوا ميرود. آيندهي تاريخ از نظر ما اين است (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) (انبياء /105) همانها كه ما روزي چند بار به آنها سلام ميكنيم. «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» از نظرما وارثان زمين بندگان صالح هستند. از نظر ما «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» است. از نظر ما مستضعفيني هستند كه متقين هم هستند. (وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ) (نور /55) اما از نظر آنها محرومان جامعه، اعم از اين كه مؤمن باشند يا نباشند، در هر صورت نظر ما با نظر ماركسيستها 180 درجه فرق ميكند و يكي از اين اختلافها اين است كه آنها ميگويند: درآيندهي جهان حكومتها بايد به اين برسند كه حكومت دست نظام كارگري باشد. ما ميگوييم «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» اگر هم ميگوييم مستضعف، منظور ما كارگر نيست. مستضعفي كه در كنارش تقوا هم داشته باشد «آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ايمان و عمل صالح هم باشد. اگر تو را به دو مهماني دعوت كردند، به آن جا برو كه مؤسسين آن، آن جا را بر اساس تقوا تأسيس كردهاند. من قصهي مسجد ضرار را دو سال و نيم پيش در تلويزيون گفتهام. اگر آدم به قصد ياد گرفتن گوش دهد، خيلي چيزها را ياد ميگيرد. خود من الآن تا كسي حرف ميزند، نگاه ميكنم ببينم به درد تلويزيون ميخورد يا نه. از يك جك استفاده ميكنم. مثل اينهايي كه بزغاله دارند و تا پوست خيار ميبينند، براي بزغالهاش برميدارد. چون بزغاله دارد، از يك پوست خيار هم نميگذرد ولي آدمي كه بزغاله نداشته باشد، پايش را روي پوست هندوانه ميگذارد و ليز ميخورد، آخر هم پوست هندوانه را بر نميدارد. آدم بايد خودش را مقداري تشنه كند تا از يك قطره آب هم نگذرد. ما تشنه هستيم.
6- ماجراي مسجد ضرار
قصه اين است كه منافقين آمدند و در مدينه يك مسجد ساختند. براي اين كه ديدند نميتوانند خانهي تيمي تشكيل دهند. بالاخره مسجدي باشد، پيش نمازي باشد و به اسم مسجد، آن جا همديگر را ميبينند. وعده گاه را مسجد قرار ميدهند. گفتند: برويم و به پيغمبر بگوييم، بيايد و يك نماز بخواند و مسجد ما افتتاح شود و رسميت پيدا كند. نزد پيغمبر آمدند. گفتند: آقا ما در كوچهي بغلي يك مسجد ساختهايم. لطفاً تشريف بياوريد و يك نماز بخوانيد تا مسجد ما افتتاح شود. پيغمبر فرمود: مگر اين كه ما ساختهايم مسجد نيست؟ با بودن يك مسجد، چرا رفتهايد و يك مسجد ديگر ساختهايد؟ گفتند: آقا گاهي باران ميآيد، پيرزن و پيرمرد خيس ميشوند. آفتاب درسرشان ميخورد. ما مسجد ساختيم، براي آنها كه راهشان دور است. پيغمبر فرمود: الآن من ميخواهم به جنگ تبوك بروم. وقتي برگشتم تكليف شما را روشن ميكنم.
7- منافقين در قرآن
قرآن دربارهي منافقين چهار برخورد دارد. ميگويد: اگر منافق موزي است (وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ) (توبه /73) تو هم غيظ كن و با خشونت باش. اگر منافق فقط حرف ميزند، تو هم به حرف او گوش بده. (وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُم) (توبه /61) منافقين نزد پيغمبر ميآمدند و مرتب نق ميزدند، بعد هم ميرفتند و ميگفتند: ما گفتيم. من خودم در گوش او گفتم و قبول كرد. پيغمبر سري تكان ميداد. دل اينها خوش بود كه او قبول كرده است. ميگفتند: هرچه به پيغمبر ميگوييم گوش ميدهد. «قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُم» تا آن زمان كه حرف ميزند، حرفش را گوش كن. اما اگر اعلام جنگ مسلحانه كرد، قرآن هم ميگويد «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» به نحوي كه ميگويد: به جنازهي آنها هم نماز نخوان. اگر منافق مرد، به پيغمبر ميگويد: (وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ) (توبه /84) بر جنازهاش نماز نخوان، سر قبرش هم نرو. اگر منافق اعلام جنگ مسلحانه كرد، برخورد شديد است اما اگر در حد اعتراض است، منطق و فكر آزاد است. هركس ميتواند به همه چيز فكر كند و همه چيز هم بگويد. فكر كن و بگو. خلاصه پيغمبر به جنگ تبوك رفتند و برگشتند. دوباره منافقين آمدند و گفتند: آقا بياييد و يك نماز جماعت هم درمسجد ما بخوانيد. پيغمبر فرمود: برويد من ميآيم. آنها رفتند. پيغمبر به مسلمانان گفت: آن مسجد لانهي جاسوسي است اما اسمش مسجد است. شما بيل و كلنك وآتش و هيزم برداريد تا برويم. بيل و كلنگ برداشتند و مسجد را خراب كردند. بعد هم پيغمبر فرمود: اين مسجد را آتش بزنيد. و بعد هم فرمود: ديگر كسي حق نماز خواندن در اينجا را ندارد و بعد هم آيه آمد (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيه فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا) (توبه /108) اگر خواستي نماز بخواني به آن مسجدي برو كه مؤسس آن، مسجد را بر اساس تقوا ساخته است. به مسجدي كه فلان سرهنگ طاغوتي يا فلان وزير و وكيل ساخته است، نرو و در ساختن مسجد به او كمك نكن. براي اين كه اين مسجد سرپوش گناهش است. اصلاً قرآني را هم كه چاپ ميكند، نخوان. پس اگر مراكزي از شما براي افطاري دعوت كردند، ببينيد كه آيا واقعاً ياد اين افتاده است كه افطاري دادن ثواب دارد؟ حديث داريم، پيغمبر فرمود: هر كه به يك مؤمن افطاري بدهد، چقدر ثواب دارد. يك نفربلند شد و گفت: آقا پول نداريم، فرمود: ولو به نصف خرما. اين نصف خرما را براي كسي كه پول ندارد، گفته است. در بعضي از مساجد تاجرهايي هستند كه شايد خانه و زندگيشان ده ميليون ميارزد، نيم كيلو ميخرد و در مسجد ميدهد. مردم هم ميخورند و هستهي خرما را زير زيلوها پنهان ميكنند. او شنيده است كه ولو به نصف خرما، اما نميداند كه اين نصف خرما براي عرب پابرهنهي لنگ بستهاي بود كه به مسجد آمده و پيراهن هم نداشت و در عين حال ميخواست ثواب افطاري هم داشته باشد. شما اگر يك قالي ابريشمي خود را بفروشي، به همهي شهر افطاري ميدهي! پس آن ولو به خرما براي من و شما نيست. زشت است من اين چيزها را در تلويزيون جمهوري اسلامي بگويم اما اگر اين چيزها را آقاي خامنهاي بگويد، زشتتر است. آنها بالا هستند. حالا بگذاريد من از اين پايين اين چيزها را بگويم. اگر كسي نمازش را بخواند و بلافاصله تسبيحات حضرت زهرا را بگويد، بيشترين ثواب را برده است. امام صادق فرمود: ثواب گفتن تسبيحات مادرم حضرت زهرا، از هزار ركعت نماز مستحبي بيشتر است. حالا عوض اين كه مردم تسبيحات حضرت زهرا را بگويند، دو تا خرما ميخورند. بعد هم جايي براي هستهاش ندارند، آن را زير فرش ميگذارد. اين جنايت به خاطر يك كار ثواب زشت است. بايد گفت: اگر كسي خواست خرما بدهد، كنار در بايستد و به اينهايي كه ميخواهند بيرون بروند، خرما بدهد تا حداقل هستهاش را دور بيندازد. كسي سور ميدهد براي اين كه خودش را مطرح كند و كسي سور ميدهد براي اين كه افطاري بدهد. نگوييم: براي نماز جماعت به كجا برويم. قرآن ميفرمايد: در انتخاب نمازهايي كه ميخواني، مراكز و افطاريهايي كه ميروي، در اين ميان نگو: به هر كجا چربتر است ميروم. به هر كجا شلوغتر است، ميروم. ميگويد: به آن مسجدي برو كه مؤسس آن را بر اساس تقوا ساخته است. (فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا) (توبه /108) ممكن است آدمهاي آن مسجد هم خراب باشند، يعني دوست دارند آدم خوبي باشند ولي گنهكار هستند. پس اگر در اين مسجد منافقين هستند و در آن مسجد مسلمانان گنهكار هستند، چون مسلمانان گناهكار دوست دارند خوب باشند، همين مقدار كه در فكر خوب شدن هستند، يك قدم از اينها جلوتر هستند. شخصي به يك نفر گفت: تو با اين حرفهايي كه ميزني، نشان ميدهي كه آدم خوبي هستي. گفت: نه من خوب نيستم اما دوست دارم خوب باشم. قرآن به آدمهايي كه دوست دارند آدم خوبي بشوند، ميفرمايد: «فيهِ رِجالٌ» كنار در مدرسهي حجتيهي قم هم اين را نوشته است. الآن اين مدرسه در اختيار آيت العظمي منتظري است. از 32 كشور طلبه آوردهاند و الآن حدود 300 طلبهي خارجي در قم است. بر سر در آن آيهي قشنگي نوشته است. آيه اين است. مربوط به آن مسجدي است كه پيغمبر ساخت. نوشته «فيهِ رِجالٌ» اگر هم در آن مسجد پيغمبر آدمهاي خوبي نيستند «يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» ميخواهند خوب بشوند. همين كه آدم بخواهد خوب شود، مقداري از راه را رفته است. آخركسي ميگفت: من غيرت ندارم و لازم هم ندارم. پس تو هيچ وقت غيرت نخواهي داشت. چون ميگويي اصلاً لازم هم ندارم. دو روز پيش جواني آمد و گفت: من ناراحت هستم، عاطفهام كم شده است. يعني وقتي يك مسئله را ميبينم كه بايد غصه بخورم، غصه نميخورم. باز اين خوب است. يعني ميفهمد اين جا بايد غصه بخورد ولي نميخورد. امام زين العابدين مناجاتي دارد. ميگويد: خدايا، ميخواهم گريه كنم ولي اشك نميريزم، چرا اشك من نميآيد؟ «اشكوا اليك» شكايت ميكنم كه چرا چشمم گريه ندارد؟ پس توجه دارد كه چشم بايد گريه داشته باشد. بايد دل بتپد، چرا نميتپد؟ همين قدر كه انسان بداند كجاست، توجهاش خوب است. هواپرستي مايهي همهي فسادهاست و تنها ملاك قبولي عمل تقوا است. آدم هرچه عمل خوب انجام دهد اما تقوا نداشته باشد، قبول نميشود. خدايا، در اين ايام مقدس تقواي لازم را كه در موقع گناه و انتخاب بتواند به ما خط دهد، به همهي ما مرحمت كن. خدايا به محمد و آل محمد ما را شيعهي خالص اميرالمومنين قرار بده. توطئهها را خنثي و توطئه گران را نابود بفرما. هرچه به عمر ما اضافه ميكني، به تقواي ما هم اضافه كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2263