نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2265
موضوع بحث: گناه شناسي، گناهان کليدي – رمضان 62
تاريخ پخش: 3/4/62
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
1- گناهان كليدي
بحث امروز ما بحث گناهان كليدي است. يك سري گناهان، گناهان كليدي است. يعني گناهي است كه خودش گناه مادر است. از آن گناه گناهان ديگري سر ميزند. بعضي كارها مثل اخلاقيات نيز اين گونه است. بعضي اخلاقيات نيز كليدي است. يعني يك اخلاق فاسدي است كه از آن اخلاق فاسد، اخلاق هاي ديگري بروز ميكند. مقداري هم دربارهي آدمهايي كه گناه نميكنند صحبت ميكنيم. اگر شما گناه نميكني وظيفهات چيست؟ اين بحث هاي امروز ماست.
2- شراب و دروغ از گناهان كليدي
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ»(كافى، ج2، ص338) «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» عز به اين معني است كه خداوند عزيز است. جل به اين معني است كه خداوند جليل است. اين تعريف خداست. خداوند براي شر قفلهايي قرار داد. «وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ» و كليدهاي اين قفلها را قرار داده است. «تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ» شراب كليد همهي بدي هاست. بعد ميفرمايد و دروغ «شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ» از شراب بدتر است. اين يك بياني غير از ترجمهاش ميخواهد و نوشتن اين حديث نيز به خاطر بيانش است. خداوند براي شر اقفالي قرار داده است. اگر فسادها را در جايي جمع كنيم، خداوند براي فسادها قفل قرار داده است. چند كليد است كه اين قفلها را باز ميكند. يكي از كليدها شراب است. كليد فسادها شراب است. همينطور نيز هست. آدمها خيلي از تصادفهايي كه ميكنند، به خاطر حال مستي است كه دارند. خيليها وقتي مست هستند، خيلي برنامهها و وظايفي كه بر عهدهي آنهاست را انجام نميدهند. آدمي كه مست است ممكن است در حال مستي حتي به محرم خودش، به مادر و خواهر و دختر خودش تجاوز كند و متوجه نشود. به خاطر مستي چه واجباتي را ترك ميكند و چه حرامهايي را انجام ميدهد. بنابراين انساني كه مست شد، مثل ماشيني است كه ترمز آن بريده باشد و ممكن است به هر جايي بزند. شراب با همهي بدي هايش يك گناه است. آدم با دروغ ميتواند همهي گناهانش را توجيه كند. يعني دروغ به همهي گناهان لباس قشنگ ميپوشاند. مثلاً كسي روزه خور است، ميگوييم: چرا روزه ميخوري؟ ميگويد: مريض هستم. دروغ ميگويد. يعني با كلمهي مريض هستم، روزه خوردن خودش را توجيه ميكند. ميگوييم: چرا دزدي كردي؟ ميگويد: اشتباه كردم. گناه ميكند و ميگويد: يادم نبود. اشتباه كردم. مريض هستم. به راحتي دروغ ميگويد. چون تمام جنايتها را ميتوان با دروغ صاف كرد. تمام شخصيتهاي كاذب، با دروغ شخصيت ميشوند. او ميگويد: دلم به حال شما ميسوزد و دروغ ميگويد. مردم نيز خيال ميكنند كه راست ميگويد به او رأي ميدهند. مهرههاي خطرناكي كه در كشورها هست، چگونه اين گونه شده اند؟ خودشان را به دروغ معرفي كرده اند. در بازار به دروغ جنس خراب را به جاي درست جا ميزنند. با دروغ، مشورت ميكند كه فلان دختر براي ازدواج چگونه است؟ فلان پسر چگونه است؟ بايد راست بگويد، دروغ ميگويد. چون واقعيات را به دختر و پسر نميگويند، بعد از ازدواج واقعيات معلوم ميشود و زندگيها تلخ ميشود. چقدر زندگيها به خاطر اين كه دختر و پسر همديگر را نشناختهاند تلخ است و اين نشناختنها به علت اين است كه در موردهاي تحقيق دروغ گفتهاند. چقدر جنس قلابي رد و بدل ميشود. چرا دروغ اين قدر بد است؟ چون دروغ شخصيت باطل را حق جلوه ميدهد. گناه را ثواب جلوه ميدهد. دروغ مثل لنگ است كه هر ساعت دور پاي يك نفر است و عيب هاي طرف را ميپوشاند. پس لنگ از عورت بدتر است، چون عورت خودش بد است و لنگ تمام عورتها را ميپوشاند. چون ستار العيوب است. دروغ توجيه كنندهي همهي جنايتهاست. چون انسان و هركسي ميتواند جنايتي بكند و تمام جنايتها را با دروغ توجيه كند. پس واقعاً دروغ از همهي گناهان بدتر است. و لذا ميبينيم ائمهي ما وقتي ميخواهند بچههايشان را تربيت كنند، به بچههايشان ميگويند: از كذب و دروغ چه جدي و چه شوخي، دوري كن. چه گناه بزرگ باشد، چه گناه كوچك باشد در هر صورت از گناه دوري كن. براي اين كه گناهان كوچك باعث ميشود كه گناهان بزرگ نيز انجام شود. در حوض كه پريدي و شنا كردي، در استخر نيز شنا ميكني. پس يكي از گناهان كليدي دروغ است. شخصي خدمت رسول اكرم يا يكي از ائمه آمد و گفت: من خيلي آدم فاسدي هستم، خيلي وضعم خراب است. چه كنم كه خوب شوم؟ فرمود: دروغ نگو. گفت: دروغ نگويم؟ اين كه كار ندارد. گفت: خيلي كار دارد. بعد خواست كار خلاف عفت انجام دهد، زنا كند. گفت: حال اگر ما اين كار را كرديم و نزد رسول خدا رفتيم و حضرت در اين مورد سؤال كرد، اگر خواسته باشم بگويم كه اين كار را كردهام كه خيلي بد است. اگر هم بخواهم بگويم كه اين كار را نكردهام، پيامبر گفته است دروغ نگو. يعني اگر آدم تصميم بگيرد دروغ نگويد، خيلي كارها درست ميشود. بسياري از دروغهايي كه ما ميگوييم، ريزه دروغ است و متوجه نيستيم. امام كاظم(ع) به خانه رفت. امام رضا(ع) بچهي كوچكي بود و دنبال پدرش بود. امام رضا(ع) گفت: آقا اين مرد كه از علاقه مندان ماست خوب بود يك تعارفش ميكردي كه به داخل بيايد. امام كاظم(ع) فرمود: چون قلباً ميل پذيرايي ندارم و آمادگي قلبي براي پذيرايي ندارم، او را تعارف نكردم. اگر كسي ظاهراً بگويد: بفرماييد، دروغ گفته است. اين نفاق است. چرا ميگويي آقا مشتاق ديدار؟ چرا دروغ ميگويي؟ چه وقت مشتاق ديدار ما بودي؟ حاج آقايتان چطور است؟ سلام رساند. اي دروغ گو! كي سلام رساند؟ اگر بدانيد چقدر خرده دروغ در زندگي ما هست. دروغ هاي ريز كه پيدا نيست. مثل مو ميماند. ولي در عالم هستي و نزد خدا پيداست. اين موها وقتي به هم تابيده ميشود، طناب ميشود. يكي از گناهان كليدي دروغ است.
3- يكي ديگر از گناهان كليدي جدل و بحث است
يكي ديگر از گناهان كليدي مراء است. مراء به معني جدال و جر و بحث است. حضرت علي(ع) فرمود: «المراء بذر الشر»(غررالحكم، ص463) تخم شرها جر و بحث است. يك زن و شوهر يكدفعه با هم به خاطر يك موضوع جر و بحث ميكنند. مثلا اين پرده را اين طرف بزنيم يا آن طرف؟ خريد با من باشد يا با تو؟ چون با هم تفاهم ندارند، اختلاف پيش ميآيد. جر و بحث كينه ميآورد. دنبالهي كينه سوءظن و فحش و غيبت هم ايجاد ميشود. حديث داريم «دع المراء و إن كنت محقا»(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج10، ص139) اگر هم حق با تو هست، جر و بحث را رها كن. ميگويد: نه، من ميخواهم ثابت كنم. نميخواهد ثابت كني. ميگويد: بايد اينها را روبرو كنيم. نه اين كار را نكنيد. آخر بعضيها مدعي هستند كه رو در رو كنند. اين لجبازي ميكند كه بايد اين حرف روشن بشود و بايد روبرو كنيم. او ميخواهد اين كار را بكند و با اين كار يك فاميل را به هم ميريزد. آدم عصباني شده و دو فحش داده است. ديگر روبرو كردن براي چيست؟ «دع المراء و إن كنت محقا» اگر هم حق با تو است و طرف باطل ميگويد، قيچي كن. تمام شد و رفت. بحث نكنيد. براي اين كه بحث كينه ميآورد. ميگويد: روبرو كنيم، در اين كار آبروريزي است. او خيط شده است و مشت او باز شده و ميخواهد انتقام بگيرد. او نيز دنبال عيبي ديگر ميگردد. آن وقت طرف را حساس ميكنيم. ما خيلي وقتها طرف را حساس ميكنيم. گاهي پدر ميخواهد پسرش را تربيت كند، بر سرش ميزند و ميگويد: خاك بر سرت كند. پسر عمويت از تو بهتر است. رفوزه شدي؟ دو تا تجديدي آوردي؟ تا ميگويي پسر عمويت از تو بهتر است، او را حساس ميكني. ميگويد: عمويم نيز از تو بهتر است. يعني رفتي درستش كني خرابش كردي. وقتي ميگويي: پسر عمويت از تو بهتر است، حساس ميشود و ميگويد: عمو هم از تو بهتر است. عمو خودش دكان نانوايي ميرود و تو مرا ميفرستي. عمو هر وقت پسرش يك توماني ميخواهد، به او دو تومان ميدهد. آن وقت اين را نميگويي كه پسر عمويم نمازش را بد ميخواند يا نميخواند. اين را نميگويي كه پسر عمويم پارسال تجديد شد. شروع ميكند پدر را ميكوبد و ده تن غيبت و تهمت هم به پسر عمو ميگويد. به خاطر اين كه پدر بلد نبود چگونه تربيت كند. خيال كرد راه تربيت اين است كه بگويد پسر عمويت از تو بهتر است. گاهي متوجه نيستيم كه چه كنيم. يعني ميخواهيم جذبه بگيريم خرابش ميكنيم و لذا مسائل دقيق تربيتي خيلي ظريف است.
4- بخل از عيبهاي كليدي
سه مورد از گناهان كليدي را گفتيم. مراء، شراب، و بدتر از همهي اينها دروغ است. حال عيب هاي كليدي را نيز بگوييم. بعضي عيب ا، مادر همه عيبها هستند. مثلاً حديث داريم (الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُيُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ يُقَادُ بِهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ) (نهج البلاغه، حكمت 378) اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُيُوبِ» اين نيز گناه كليدي است. اين اخلاق و فساد كليدي است. شما راحت ميتوانيد اين را بفهميد. چگونه انقلاب ما پيروز شد و شكست نخورد؟ پيروزي ما يك رمز داشت و رمز اين بود كه ما بخيل نبوديم. ميداني اگر بخيل بوديم چه ميشد؟ به جبهه جوان نميفرستاديم. اگر بخيل بوديم خون نميداديم. اگر بخيل بوديم گوشواره و غذا و ميوه نميداديم. يك برادر رزمنده وقتي به جبهه ميرود، از بسيج و سپاه و ارتش و ديگر نيروها مينشيند و ميبيند اصفهاني گز فرستاده است. قمي سوهان فرستاده است. يزدي باقلوا فرستاده است. آن يكي انار فرستاده است. آن قدر باغ دار داريم كه ميگويد: اولين ميوه هاي باغ براي جبهه است. بعضي باغ دارها را نگاه نكن كه يك صندوق نيز نميفرستند، باغ دارهايي داريم كه ميگويند: اولين برداشت باغمان براي جبهه است. حالا كه قيسي و زردآلو رسيده است، بگذار با دست خودم به جبهه بدهم. وقتي رزمنده ميبيند كه هركس چيزي فرستاده است، شرمنده ميشود. ميبيند اين جا تداركاتش از خانهي خودش بهتر است. خانهي خودش براي هريك بايد برود در صف بايستد. ميگويد: واقعاً چه مردم عزيزي داريم. جانم فداي اين مردم. جانم به فداي آن ديني كه مردم را اين طور تربيت كرد. اين نشانهي سخاوت مردم است. نشانهي ايثار مردم است. اگر بخل باشد، رزمنده ميرود و ميبيند آن جا هيچ چيز نيست. (وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ) (مائده /2) جهاد بر است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» اگر ايرانيها بخيل بودند، حتماً شكست خورده بوديم. الآن يكي از مشكلات، مشكل مسكن است. خدا ميداند كه چقدر اتاق خالي هست. حالا اينهايي كه يك اتاق خالي دارند ممكن است بگويند: ما نميتوانيم به آدم عيال وار بدهيم. حياط ما تنگ و شلوغ است و بچهها با هم دعوايشان ميشود اما زن و شوهرهايي هستند كه بچه ندارند. يك بچهي شير خوره دارند. بچهاي نيست كه بدود و دعوا كند و يا زغال بردارد و ديوار را سياه كند. يك اتاقت را به يك زن و شوهر بدهيد، هيچ طوري نميشود. اگر بخل كنار برود، 50 تا 60 در صد مشكل مسكن حل ميشود. الآن كه ما آمار ميگيريم، ميبينيم چقدر زن و شوهر بي خانه داريم. اينهايي كه عروس و داماد هستند به يك خانه بروند. آنهايي كه يك بچهي شيرخواره دارند به يك خانهي ديگر و آنهايي كه بچه هايشان بيشتر است به خانه هاي بزرگتر بروند. در نتيجه آنهايي كه بچه زيادتر دارند، تعدادشان كم ميشود و كم كه شد، ميشود برايش راه حلي پيدا كرد. يك كسي گفت: آقا اين هواپيماي به اين بزرگي را چگونه ميدزدند؟ فردي ميخواست سر به سر او بگذارد گفت: هواپيماي به اين بزرگي را نميدزدند، ميگذارند برود در هوا كوچك شود، آن وقت آن را ميدزدند. مشكل مسكن به اين بزرگي را نميشود حل كرد، اما كوچك كه بشود قابل حل است. فقط بايد خانه دارها بخل نكنند. براي كسي كه اتاق خالي دارد و اجاره نميدهد حديثي بخوانم. حديث داريم كه اگركسي اتاق بخواهد و كسي اتاق دارد و به او نميدهد، خداوند به فرشتگانش ميگويد: اي فرشتهها شاهد باشيد اين اتاق چند متري دنيا را بخل ورزيد، شاهد باشيد كه روز قيامت من به او اجازه نميدهم. بهشتم را برايشان حرام ميكنم. اصولاً وقتي آدم همه را بچهي خودش دانست، چيزي دادن برايش آسان ميشود. يعني چشم انداز ما را از خود ما وسيعتر برده است. يك خورده كلي فكر ميكنيم. پيامبر اسلام(ص) ميفرمايند: (الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ) (كافى، ج2، ص164) اگر ديد اين شد كه همهي مردم بندهي خدا هستند، همهي مردم نان خور خدا هستند، اگر همه را بچهي خود بداند، همه را برادر خود بداند، ديگر برايش فرق نميكند. پارتي بازي تمام ميشود و ميگويد: تو با برادرم چه فرقي داري؟ تو با خواهرم چه فرقي داري؟ همه يكي هستيد. اگر يك مقدار ديدها بيشتر اسلامي شود، بهتر ميشود. كساني كه يك اتاق اضافه دارند، بخل نكنند. ميشود فردي خيلي چيزها را در اختيار كس ديگر بگذارد. قرآن ميفرمايد: (وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ) (ماعون /7) ماعون به معني چيزهايي است كه كسي دارد و كس ديگر ندارد. به همديگر بدهيد. يك سماور بزرگ در يك محله كافي است، براي اين كه گاهي كسي عروسي دارد و كس ديگر عزا دارد. يك ماشين لباس شويي در يك آپارتمان كافي است. سه شنبه اين لباس ميشويد و روزهاي بعد نفرات بعدي از آن استفاده ميكنند. اين قدر هم ماشين لباس شويي در محاصره و صف بندي و قرعه كشي قرار نميگيرد. اگر بخل نورزيم همه چيز داريم. گاهي درانبارها جنس زياد است. مثلاً فرض كنيد شوفاژ كشيده و بخاري هايش را در انبار گذاشته است. سماور برقي خريده است و سماور نفتي را در انبار گذاشته است. اگر انبار بسياري از خانهها را باز كني ميبيني در انبارهاي يك محله احتياجات يك روستا تأمين ميشود. يعني اگر در يك محله پانزده خانه باشد، پانزده انباري دارند كه اگرچيزهايي را كه اضافه كنار گذاشتهاند، بيرون بياورند، احتياجات بسياري از خانهها كه ندارد تأمين ميشود. بعضيها در سواد بخل دارند. من خودم يك موقع دفتري را از دانشمندي گرفتم. ديدم چيزهاي خوبي در آن است. گفتم: آقا چيزهاي خوبي است. گفت: من راضي نيستم كه آنها را يادداشت كني. يك سال دفترش نزد من بود و هر وقت آن را ديدم متوجه ميشدم كه راضي نيست. آخر دفترش را به او دادم. آن وقت ميداني خدا با او چه كرد؟ بخل چيست؟ آدم هرچه دارد بايد بدهد. البته اين هم هست. گاهي چيزي را ميگيرند و بي انصافها نميآورند. خود من تا به حال چندتا از دفترهاي يادداشتم كه خيلي روي آنها زحمت كشيده بودم دادهام و برايم نياوردند و نفهميدهام به چه كسي داده ام. گاهي هم يك كاري ميكنند كه مقدمات بخل را فراهم ميكنند. قالي براي عروسي قرض ميكند و گليم پس ميدهد. دو طرف را بايد گفت. كساني كه با حفظ نكردن امانت مردم را بخيل تربيت ميكنند، شايد آنها هم در اين بخل شريك باشند. بخل صفت بدي است. بخل نورزيدن مسئلهي مسكن را حل ميكند. جنگ ايران را سخاوت حل كرد. يكي از گناهان كليدي بخل است.
5- سوء ظن يكي ديگر از عيبهاي كليدي
يكي ديگر از عيب هاي كليدي سوءظن به خداست. سوءظن به خدا يكي از عيب هاي كليدي است. ما سه نوع سوءظن داريم. دو مورد آن غلط است و يكي درست است. سوءظن به مردم بد است كه آدم بگويد: اين آدم بدي است. (إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) (حجرات /12) قرآن ميگويد: به مردم سوءظن نكن. اگر در جامعه بيشتر مردم فاسد هستند، اگر آدم سوءظن داشته باشد عيبي ندارد. يك وقت جامعهاش فاسد است، خوب آدم ديگر چشمش آب نميخورد كه بگويد ان شاءالله فلاني آدم خوبي است. امام ديدند كه چند ميليون به خبرگان رأي دادند و ديد ديگر امت ايران گول گروهكها را نميخورد و رشد كرده است و امتحان خود را پس داده است. فرمود: جامعه كه خوب شد سوءظن بي خودي نسبت به افراد نداشته باشيد. سوءظن به مردم بد است. سوءظن به خدا نيز بد است اما سوءظن به خود خوب است. به خودت سوءظن داشته باش. نگو مرا ميبيني؟ من آدم مخلصي هستم. شك كن. هميشه در خودت شك كن. نه اينكه وسواس داشته باشي، يعني در خوبي خودت شك كني. سوءظن به خدا، مايهي ترس است. چقدر در قرآن گفته شده است: خدا قدير است و قدرت دارد (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ) (محمد /7) خدا شما را ياري ميكند. خدا شما را پايدار ميكند (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) (عنكبوت /69) خدا ما را راهنمايي ميكند. بعضيها ميترسند، زيرا در قدرت خدا شك دارند. ميگويد: اگر امروز پول هايم را به جبهه يا جهاد و يا به فلاني بدهم در آينده بچه هايم چه خواهند كرد؟ خودم هم پير ميشوم. بخل دارد. ريشهي حرص سوء ظن است. حرص ميزند كه آدم پيري و كوري دارد. بايد مقداري جمع كند و پس انداز داشته باشد. علت اين كه حرص ميزند، ميترسد كه وقتي پير ميشود خدا او را از ياد ببرد. مثل اين كه خدا فقط توجه به جوانها دارد. خدا از هيچ چيز و هيچ كس غافل نيست. (ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها) (انعام /59) قرآن ميگويد: يك برگ كه از درخت ميافتد، به ارادهي خدا است. خدا تعداد شنها و ريگها را ميداند. تعداد اتمهاي درون شن را ميداند و مخفيها و آشكارها را ميداند. آينده و گذشته را ميداند. ما به علم خدا ايمان داريم، هرچه ميخواهد بشود، بشود. وظيفه ي من اين است. هرچه ميخواهد بشود. خدا مرحوم مطهري را رحمت كند. ايشان در يكي از نوارهايشان فرمودند: امام سه ايمان دارد: 1- ايمان به خدا 2- ايمان به مردم 3- ايمان به هدف. به خدا ايمان دارد، يعني يقين دارد. يعني يقين دارد كه خدا به او كمك ميكند. خدمت امام در پاريس رفتند، آقا شاه برود برنامه چيست؟ فرمود: شاه بايد برود نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر. ايمان به خدا دارد كه اگر كسي براي خدا اقدام كرد همهي كارها درست ميشود. طوري درست ميشود كه تمام سياست كاران بين المللي طراحي ميكنند، چهار بچه بسيجي طراحي مغزهاي بين المللي را خنثي ميكنند. به مردم مسلمان هم ايمان دارد. هر وقت ديدند اسلام در خطر است، از پا نميشينند. بني صدر يازده ميليون رأي آورده بود. مردم او را به راحتي كنار گذاشتند. ايمان داشت به اين كه مردم مسلمان هستند. همان جوانهايي كه خيليها آنها را قبول نداشتند، امام به همانها هم ايمان داشت. به هدف ايمان داشت. در هدف شك نداشت و معتقد بود كه راهش درست است. امام به خدا، به هدف و به مردم ايمان داشت. يعني به ايمان مردم ايمان داشت. در مورد سوءظن حديث داريم كه رسول خدا به اميرالمؤمنين فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ»(من لايحضره الفقيه، ج4، ص409) يعني ترس و بخل و حرص، همگي يك ريشه دارند و ريشهاش سوء ظن است. سوءظن عيب است. بخل و شراب وكذب و مراء همه عيوب كليدي هستند. برايتان قصهاي دربارهي عيب كليدي بگويم. ميگويند: من اين را جايي نديدهام. يك وقتي بچه بوديم، پدرمان برايمان نقل ميكرد ولي يا حقيقت است و يا اگر هم حقيقت نيست به حقيقت ميخورد. ميگفت: يك روز شيطان با يك حرام زاده قرار گذاشتند كه بروند و خراب كاري كنند و فساد و فتنه كنند. حرام زاده رفت و خيلي فساد به پا كرد. جنگها به وجود آورد. حدود 100جنايت را اين حرام زاده انجام داد و شب آمد. شيطان صبح تا شب رفت و يك پسر و دختر و يك زن و مردي را وسوسه كرد تا يك عمل خلاف زنا را انجام دهند. غروب كه آمدند، گفت: چه كردي؟ گفت من يك زن و مردي را به زنا وسوسه كردم. گفت: خاك بر سرت كند. من صبح تاكنون فتنه به پا كرده ام. گفت: نميفهمي من يك حرام زاده مثل تو درست كردم كه او خودش فتنه درست كند. اين گناه كليدي است. شما هيچ ميدانيد ما چقدر يهودي و مسيحي داريم؟ ميليونها يهودي و مسيحي داريم. ميدانيد ريشهاش چيست؟ ريشهاش يك كلمهي نه بود. چگونه؟ تمام اوصاف پيامبر ما در تورات و انجيل آمده است. يعني حضرت موسي(ع) در تورات خبر داده است كه بعد از ما كسي از مكه ميآيد كه اسم او اين است. وصف و برنامه و حرف هايش اين است. نام و نشان پيغمبر ما در انجيل مسيحيها و تورات يهوديها آمده است. علماي يهود نيز خوب پيامبر را ميشناختند. قرآن ميفرمايد: (يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ) (بقره /146) چنان علماي يهود و مسيح پيامبر ما را ميشناختند، همين طور كه پدر بچهاش را ميشناسد. اما يهوديها و مسيحيهاي بي سواد نزد علما ميآمدند و ميگفتند: آن كه شما قبلاً صفاتش را ميگفتيد آمده است. قرآن ميگويد: (وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ) (بقره /89) قبل از اين كه پيامبر بيايد ميگفتند كسي با چنين احوالي ميآيد. حال كه آمد «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا» وقتي آمد و شناختند كه اين همان است، مردم كه ميگفتند: اي علماي يهود، اي علماي مسيحيت، آيا اين پيامبري كه آمده است همان است؟ ميگفتند: نه! يك كلمه نه گفتند و يهودي يهودي و مسيحي مسيحي ماند و بعد هم نسلها و قرنها و عصرها يهودي و مسيحي ماندند. اين را گناه كليدي ميگويند. من و شما هم ممكن است گاهي يك آري يا نه بگوييم و ريشهاش و نتيجهاش تا كجا برود. گناهان كليدي اين چنين هستند. گاهي كارها بركت دارد و گاهي هم بركت ندارند. گاهي دو دقيقه حرف زدن كليد ميشود. يك كسي نصيحت ميكند، ميگويد: اي برادر و خواهر، شكي نيست، اين قرآن است. قرآن سه مرتبه وعده داده است «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33- فتح/28- صف/9) يعني خداوند اسلام را برهمه دنيا پيروز خواهد كرد. پس قرآن وعده داده است كه اسلام عالم گير است و روايات نيز وعده داده است كه حاكم مطلق كرهي زمين حضرت مهدي(عج) است. امام زمان بازو ميخواهند. رهبر انقلاب اگر دو سه نفر مثل رجايي و باهنر و بهشتي و مفتح و. . . را نداشت كه نميتوانست ادامه دهد. پس رهبر انقلاب براي جمهوري اسلامي بازو ميخواهد. امام زمان هم بازو ميخواهد. چه عيبي دارد كه من بروم درس بخوانم و يك اسلام شناس با تقوا شوم و بازوي حكومت حضرت مهدي بشوم؟ بيايم و طلبه شوم. دنيا چيزي نيست وقتي نداشته باشيد روي زيلو مينشينيد و وقتي داشته باشيد روي قالي مينشينيد. گاهي 5 دقيقه كسي به آدم نصيحت ميكند، آدم يك مقدار فكر ميكند و ميگويد: باشد. يك فردي اين گونه خود مرا نصيحت كرد. 13 يا 14سالم بود. چند دقيقه مرا نصيحت كرد و گفت: برو طلبه شو. از فردا صبح در من اثر كرد. حرف مثل اسيد دل مرا سوراخ كرد. آمدم و شروع كردم و مقداري درس خواندم و بالاخره طلبه شدم و الآن آن بندهي خدا كه مرا نصيحت كرده است 14 سال است كه فوت كرده است. الآن شما با دهان روزه اين مطالب را كه از امامان بزرگوار ما است و از تلويزيون پخش ميشود ياد ميگيريد. شريك در اين ثواب فردي است كه14 سال است فوت كرده است. گاهي يك جمله قرنها و عصرها بر روي نسلها اثر ميگذارد. گاهي هم يك كسي، كس ديگر را منحرف ميكند و اين انحراف تا ابد باقي ميماند. براي همين است كه بايد خيلي مراقب باشيم.
6- داستاني از بركت مال
يك روز رسول خدا به اميرالمؤمنين فرمود: برو يك پيراهن براي من بخر. اميرالمؤمنين رفتند و پيراهن خيلي شيكي خريدند و دوازده درهم پرداخت كردند. پيامبر ديد اين پيراهن قشنگي است. گفت: برو و پيراهن را پس بده و يك پيراهن ارزان بخر. اميرالمؤمنين وقتي خواست برود پس بدهد گفت: با هم برويم. رسول خدا و اميرالمؤمنين با هم به بازار رفتند و يك پيراهن به قيمت چهار درهم خريدند و هشت درهم اضافه آمد. در راه كه به بازار ميرفتند، ديدند كه كنيزي گريه ميكند. گفتند: چرا گريه ميكني؟ گفت: خانم خانه چهار درهم به من داده است كه بروم چيزي بخرم اما من پولها را گم كردهام و ميترسم برگردم. گفت: بيا و اين چهار درهم را بگير. چهار درهم ديگر باقي ماند. داشتند از بازار برميگشتند كه ديدند يك نفر كه پيراهني بر تن ندارد كنار بازار نشسته است. گفتند: چرا لخت هستي؟ گفت: پيراهن ندارم. گفتند: بيا اين پيراهن را بپوش. پيراهن خريداري شده را به فرد لخت دادند و او هم پوشيد. خدا آيت الله سعيدي را رحمت كند. ايشان يك بار لخت به خانه آمدند. با عبا و قبا به مسجد رفته بودند اما وقتي برگشتند ديدند كه آقا لخت است. گفتند: لباسهايتان كجاست؟ گفت: ديدم فردي لخت است، لباسهايم را به او دادم. اين دو بزرگوار آن كنيز را به خانه بردند. گفتند: اين كنيز پول را گم كرده بود و حالا پول دارد. او را به خاطر اينكه دير به خانه آمده است ببخشيد. گفت: به خاطر احترام قدم شما اين كنيز آزاد است. آن وقت پيامبر فرمود: اين دوازده درهم چه با بركت بود. يك نفر را آزاد كرد و به يك نفر لباس پوشاند و حالا هم چهار درهم از آن نيز باقي مانده است. ايشان با آن چهار درهم كه باقي مانده بود براي خود لباسي را تهيه كردند. گاهي اوقات انسان بايد دنبال استادش برود. اين استادهايي كه با اين وضع فرهنگي داريم، اسلامي نيستند. دراوضاع اسلامي مردم با اولياي خدا مسافرت ميكردند، راه ميرفتند. گاهي در مسافرت مربي با شاگردش جرقههايي ايجاد ميشود كه امكان ايجاد آن در كلاس درس نيست. هيچ مانعي ندارد كه يك مربي با يك عالم اسلامشناس به گردش بروند. گاهي يك برخوردهايي خوب به وجود ميآيد كه اثرش از يك كتاب بيشتر است. البته اين را هم بايد بگوييم كه بعضيها هستند كه انسان تا آنها را نديده به آنها ايمان دارد و با يك سفر، آن يك ذره ايمان نيز از بين ميرود. آدمهايي هستند كه با من زندگي نكردهاند و ميگويند: چه آدم خوبي است. بعد از يك سفر ميگويند: بي خود تا به حال به حديثهايش گوش داديم. اگر فردي تربيت شده باشد و انسان نيز با او مسافرت كند، آن برخوردها هم اثر سازندگي دارد. خداوند ان شاءالله همه را سلامت بدارد. يكي از دعاهايي كه در ماه رمضان ميكنيد، اين دعا باشد كه خدايا به عمر ما بركت بده. پيامبر يك دختر داشت، اين دختر خيلي بركت داشت. حاج شيخ عباس قمي، يك كتاب مفاتيح نوشت، اين كتاب مفاتيح بركت داشت. تمام كتابها را كنار زد. در هر خانهاي يك قرآن هست، كنارش هم يك مفاتيح است. اين دو در كنار هم خيلي بركت دارد. رابطهي بين خلق و خالق است. هر خلقي ميخواهد با خالقش حرف بزند، كتاب مفاتيح را ميخواند. يعني واسطهي بين خدا و خلق مفاتيح است و همهي كتابها را نيز كنار زده است و كنار قرآن رفته است. حاج شيخ عباس قمي فقيه نبود، ايشان مقلد بودند. پس وقتي خدا بركت ميدهد به آدمي هم كه فقيه نيست چنان بركت ميدهد كه كتابش رابط بين خلق و خدا ميشود. حاج شيخ عباس سالها است درقبر و عالم برزخ است ولي از همهي مسجدها و خيابانها و روستاها و شهرها مردم مناجات ميكنند و اشك ميريزند و ايشان در ثوابش شريك هستند. از خدا اين را بخواهيد كه خدايا پول مرا، بچهي مرا، نسل مرا، فكر مرا، زمين مرا، پربركت قرار بده. اين حسينيه جماران چقدر بركت داشت. يك باغ بود كه براي يكي از باغ دارهاي جماران بود. 200 يا 300 متر را براي حسينيهي جماران داده است. گاهي يك چيزي بركت دارد. گاهي سيب بركت دارد. اين سيب را امام بزرگوار ميل ميكند و بر اثر ويتامين آن سيب ميفرمايد: آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. گاهي هم يك سيب ميخورد و ملق ميزند. خلاصه از خدا بخواهيد كه خدا هرچه را كه به شما داده است، پر بركت قرار دهد. خدايا به فكر و قلم و عمر و بيان و اولاد و نسل و مال و هر آن چه كه به ما دادي بركت بده كه بركتش در راه سعادت خودمان و امت و در راه رضاي تو صرف شود. خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2265