responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 229

موضوع: امام حسين(ع)، تغيير جامعه فاسد، (محرم 61)

تاريخ: 03/07/61

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و اهل بيته»

«السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک»

1- وجود رهبر براي تغيير امت

به مناسبت ايام عاشورا، درسهايي از قرآن را با مباحثي از عاشورا تلفيق مي‌نمائيم. کار امام حسين(ع) تغيير امت بود. امت فاسد زمان خود را با انقلاب و خون خود عوض کردند. يزيد وقتي حکومت را در دست گرفت، جامعه چگونه بود؟ پيرمرداني که پيامبر و اسلام واقعي را ديده بودند از دنيا رفته بودند، چرا که از فوت پيامبر تا آمدن يزيد پنجاه سال طول کشيد و جواناني که تازه چشم باز کرده بودند و پيامبر را که مجسمه اسلام واقعي بود، نديده بودند، حکومت اسلامي‌ را در کارنامه و قيافه يزيد مي‌ديدند. اگر امام حسين اين جامعه را واژگون نمي‌کرد، جوانان گمان مي‌کردند که اسلام واقعي همان جامعه يزيدي است. خداوند نشانه‌هاي جامعه غيراسلامي ‌را در قرآن بيان فرموده است: فساد، خفقان، تقليد نابجا، محيط زدگي، تبعيد مردان خدا، ارتجاع، مصرف نابجا، مواد آموزشي، تفرقه، تعصب، مردم را در جهل نگاه داشتن، نيش و تحقير و. . .
جامعه غير اسلامي ‌را چه کسي جز امام مي‌تواند عوض کند؟ جامعه فاسد را چه کسي جز عالم بايد عوض کند؟ امام زين العابدين(ع) به يکي از علما(آخوندها) نامه‌اي مي‌نويسند و مي‌فرمايند: تو که در جامعه به مانند سلاطين رفت و آمد مي‌کني چرا در برابر برخورد با فساد ساکت هستي؟ مگر نان و مزد سکوتت را مي‌خوري؟ نامه امام نامه‌اي تند و داغ بود مبني بر اينکه جامعه فاسد را بايد عالم حق عوض کند. درست است که مردم بايد جامعه را عوض نمايند، ولي مردم رهبر مي‌خواهند. بعضي از جواناني که امروز در جبهه هستند ممکن است ديروز در صف سينما و مکانهاي ديگري بودند، اما رهبر انقلاب بود که آمد و آنها را عوض نمود.
در يکي از جنگها نادر شاه پيرمردي را ديد که خيلي خوب مي‌جنگد. از او پرسيد تو که در پيري بدين خوبي جنگ مي‌کني، پس چرا در جواني اجازه دادي که ايران از دست برود؟ پيرمرد جواب داد که من بودم ولي تو نبودي. يعني استعداد بود و رهبر نبود که نيروها را بسيج کند.

2- خفقان و فساد در زمان يزيد

1- خفقان: مردي از علاقه مندان به اسلام وارد شام شد در حالي که سوار بر شتر بود ناگهان مردي از اهالي شام گفت: که اين «ابل» يعني شتر ماده براي من است و هر چه مرد غريبه انکار کرد، مرد شامي ‌زير بار نرفت تا جايي که کار به محکمه کشيد. مرد شامي ‌از غريبي صاحب شتر سوء استفاده کرد و با آوردن چند شاهد ساختگي شتر را از چنگ صاحبش درآورد. مرد نيز براي احقاق حقش شکايت را به کاخ حاکم شهر برد ولي رئيس کاخ نيز گفت که اين ابل براي مرد شامي ‌است. مرد شامي ‌که تعجب کرده بود گفت: شما که از شاهد تا قاضي و حاکم مي‌گوييد كه اين ابل براي مرد شامي‌ است، دست کم نگاه مي‌کرديد تا ببينيد که اين شتر ابل(يعني شتر ماده) نيست، بلکه جمل(يعني شتر نر) است. در شام خفقان به قدري بود که گفتند هر گاه ما به شتر نر، ماده گفتيم شما هم بايد آن را تصديق کنيد و حق مخالفت نداريد. حال با اين شرايط جز امام حسين(ع) چه کسي بايد اين جامعه را عوض نمايد؟
2- فساد: در دعاي کميل مي‌خوانيم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ»(مصباح‌ المتهجد، ص‌844) يعني خدايا گناهاني را که باعث پرده دري مي‌شود را بيامرز.
انسان پاک و مؤمن وقتي مرتکب گناه مي‌شود، ناراحت است و مانند برق گرفته مي‌لرزد و اين نشانه ايمان است. مي‌گويند اگر مي‌خواهي بداني که مؤمن هستي يا منافق ببينيد که وقتي به ياد گناهانتان مي‌افتيد، چه حالتي داريد؟ اگر ناراحت مي‌شويد، مؤمن هستيد ولي اگر بي‌خيال و بي‌تفاوت بوديد، معلوم مي‌شود که منافق هستيد. در زمان يزيد فساد به حدي بود که «تَهْتِكُ الْعِصَمَ» شده بود، يعني پرده‌ها دريده شده بود. (يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ) (توبه /67) به وجود آمده بود. خداوند در قرآن مي‌فرمايد که در بعضي از جوامع فاسد بجاي (يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ) (آل عمران /104) و امر کردن به خوبيها، «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ» امر به منکر مي‌کردند.

3- تقليد نابجا و بدعت‌ها و محيط‌زدگي‌ در زمان يزيد

3- تقليد: بسياري از سنت‌هاي پيامبر عوض شده بود و بسياري از بدعت‌ها وارد جامعه شده بود. در حديث آمده که اگر در جامعه اسلامي ‌بدعتي پيدا شد و علماء در برابر اين بدعت نايستند، لعنت خداوند بر آنها فرستاده مي‌شود. بدعت يعني چيزي که در دين نمي‌باشد را در دين وارد نمايند. مثلاً اقتصادي را که اسلامي ‌نيست يا اخلاقي را که اسلامي ‌نيست، اسلامي ‌به شمار آورند. اينکار بدعت است. پس اگر چيزي را که جزء دين نيست، در طرز تفکر و معارف اسلامي ‌آورند و بخواهند باصطلاح امروز، التقاطي شوند، نبايد علماء ساکت بنشينند و اگر فرياد اعتراض نکشند، مورد لعنت الهي قرار مي‌گيرند. تقليد نابجا هم يعني تبعيت از کسي که خود او نيز نمي‌فهمد و در قرآن آيات زيادي وجود دارد که اينکار را بسيار نهي مي‌كند. در اين بين نكته‌اي را بگويم كه حائز اهميت است: آن تقليدي که مي‌گويند در فقه واجب است، اين است که بايد انساني که مهارت ندارد به اشخاصي که مهارت و علم دارند، رجوع کرده و از آنها سؤال کند. درست مثل اينکه ما وقتي مريض مي‌شويم و نمي‌دانيم چه مريضي داريم، به پزشک مراجعه مي‌کنيم يا اينکه براي اصلاح سر به آرايشگاه مي‌رويم و يا اينکه پيراهن را به خياط و ساختمان را به معمار مي‌سپاريم. پس همينطور سؤال ديني را از دين شناس مي‌پرسيم. پس تقليد واجب رجوع به کارشناس است و تقليد حرام، تقليدي است که کورکورانه باشد. اسم ديگر تقليد کورکورانه، مد مي‌باشد، يعني کاري به دليلش علم نداريم و اکتفا به مد بودن آن مي‌كنيم.
4- محيط زدگي: در شام بخاطر اينکه سيستم و فرهنگ زندگي، فرهنگ مسيحيت بود و بعد از اسلام اين دو فرهنگ با هم تعارض داشتند، به دليل شرايط خاص اين شهر فرهنگ مسيحي در حال غلبه بود و کم کم وارد زندگي مسلمانان شده بود و اخلاق آنها را تحت تأثير قرار داده بود.
يك ماجرايي را از قرآن در مورد محيط زدگي نقل كنم. حضرت موسي(ع) و افرادي که به دين ايشان ايمان آورده بودند از دست فرعون و سپاهيانش فرار مي‌کردند تا اينکه به دريا رسيدند و دريا به اذن الهي و با عصاي حضرت موسي شکافته شد و ياران حضرت موسي نجات پيدا کردند و فرعون و سپاهيانش غرق شدند. همين که ياران حضرت موسي نجات پيدا کردند به گروهي بت‌پرست در آن طرف رود يا دريا رسيدند، به حضرت موسي(ع) گفتند: براي ما مثل اين بت پرستان، الهي بياور. افرادي خداپرست بودند گفتند: (يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ) (اعراف /138)‌ اي موسي! همينطور که اينها خداهاي بتي دارند، ما هم مثل اينها را مي‌خواهيم. يعني اين سوي رودخانه خداپرست بودند، ولي آن سوي رودخانه بت‌پرستي را ديدند و از پيامبرشان خواستند که برايشان بتي بياورد. اين بهترين آيه قرآن درباره محيط زدگي است.

4- تبعيد مردان خدا در جامعه فاسد

5- تبعيد مردان خدا: ابوذر را تبعيد کردند و حتي اجازه بدرقه کردن ايشان را نيز ندادند و هنگامي‌ که حضرت علي و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) به بدرقه او رفتند، حکومت وقت از آنها انتقاد کرد که با پاسخ کوبنده اميرالمؤمنين(ع) مواجه شدند و در هنگام تبعيد ابوذر حضرت علي به او فرمود: ‌اي ابي ذر! تو بخاطر دينت تبعيد مي‌شوي و اينها نتوانستند ترا تحمل کنند که در جامعه باشي.
خداوند درباره تبعيد در جامعه فاسد مي‌فرمايد: (أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ) (اعراف /82) اين مردان خدا مزاحمند، پس از شهرهايتان آنها را بيرون کنيد. در زمان شاه بعضي افراد روحاني‌ها را سوار ماشينشان نمي‌کردند، براي اينکه مزاحم موسيقي گوش دادنشان نشوند و حتي برخي حاضر بودند که براي گوش دادن موسيقي روحاني‌ها را در بيابان رها کنند. (وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت) (بقره /257) يعني افرادي که کافرند، ولي و سرپرستشان طاغوت است. اما جامعه مؤمن طاغوت را نمي‌پذيرد.

5- ارتجاع و مصرف نابجا در جامعه فاسد

6- ارتجاع: خداوند در قرآن در اين باره مي‌فرمايد: (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ) (بقره /51)‌اي طرفداران خداپرست موسي! چرا به عقب برگشتيد و مرتجع شديد و سراغ گوساله پرستي رفتيد؟ (آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا) (نساء /137) ايمان داشتيد ولي بعد از آن کافر شديد. (ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ) (بقره /64) چرا عقب گرد کرديد؟
7- مصرف نابجا: در اين باره نيز مي‌فرمايد: (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‌ أَمْوالِنا ما نَشؤُا) (هود /87) نشانه جامعه فاسد اين است که مردم آن اموال خودشان را به دلخواه خود مصرف مي‌کنند. در اسلام مالکيت داريم، ولي نوع مصرف مشخص شده است و در اين موارد آزادي مطلق وجود ندارد. به پيامبر خدا مي‌گفتند: (أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‌ أَمْوالِنا ما نَشؤُا) (هود /87) آيا بخاطر نماز تو، ما معبودان پدرانمان را ترک کنيم يا اينکه اموالمان را به دلخواه تصرف نکنيم؟ و حاضر نشدند مصرف دل بخواهي اموالشان را رها کنند.

6- تفرقه و مواد آموزشي مضر و در جهل نگه داشتن مردم در جامعه فاسد

8- مواد آموزشي: (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ) (بقره /102) چيزهايي که برايشان مضر است و سودي برايشان ندارد را مي‌آموزند و. . . الان آمريکا فاسد است، شوروي فاسد است، دنيا فاسد است و به تعبير امام خميني(ره) عليل و مريض است، چرا؟ چون اينهمه فکر و آموزش خرج تسليحات جنگي مي‌شود که همگي براي انسان مضر است. بسياري از چيزهايي هم که الان در مدرسه‌ها آموزش مي‌دهند، متعلق به جامعه فاسد است و مضر مي‌باشد.
9- تفرقه: خداوند مي‌فرمايد: (لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ) (مومنون /91) يعني در مسئله اثبات توحيد، اگر غير از خداوند چند خدا بود و در آفرينش همه شريک بودند، هر خدايي سراغ مخلوقات خودش مي‌رفت، مثل اينکه هر مادري سراغ بچه خودش مي‌رود. اگر در جامعه‌اي گروه‌هايي تشکيل شوند که هر کدام مؤسس دردسري شوند و باعث تفرقه شوند، اين کار باعث فساد جامعه مي‌شود.
10- مردم را در جهل نگهداشتن: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» براي اينکه مردم را در جهل نگهدارند، مي‌گويند: «به قرآن گوش نکنيد.» مثلاً براي نگهداشتن مردم در جهل مي‌گويند: کتابهاي مطهري را نخوانيد، يا گوش به بحث فلان فرد نکنيد، يا مي‌گويند: تحليل‌هاي آقاي رفسنجاني را گوش نکنيد. (لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ) (فصلت /26)

7- فلسفه قيام امام حسين اصلاح جامعه فاسد بود

ايام عاشورا است، جامعه فاسد جامعه‌اي است که رئيس آن به شتر ماده شتر نر بگويد و مردم حق حرف زدن در آن جامعه را نداشته باشند. جامعه‌اي که مردم را به منکرات دعوت مي‌کند، جامعه‌اي که از خرافات تقليد مي‌کند و اسم آن را مد مي‌گذارد، جامعه‌اي که محيط زده است و رنگ شرق و غرب را بخود مي‌گيرد، جامعه‌اي که براي باز شدن ميدان براي فسادشان، مردان خدا را بيرون مي‌کنند، جامعه‌اي که طاغوت را مي‌پذيرند، جامعه‌اي که بسوي ارتجاع بر مي‌گردند، جامعه‌اي که مصرف نابجا دارند، اين موارد نشان دهنده فساد جامعه است و در زمان يزيد جامعه به اوج فساد رسيده بود و حکومت بکلي از مدار اسلاميت خارج شده بود. در اين هنگام حرکتي لازم بود تا به مقابله با اين فساد بر خيزد.
گاهي مواردي فساد با يک اشاره، تلفن يا تلگراف، نامه، نصيحت، سخنراني و يا راهپيمايي عوض و اصلاح مي‌شود، گاهي هم تا انفجاري صورت نگيرد فساد درست نمي‌شود. در زمان حکومت يزيد جامعه‌اي وجود داشت که حکومت رسول الله(ص) تبديل به حکومت فاسد يزيدي شده بود. در فاصله پنجاه سال، از حکومت اسلامي قدم به قدم رنگ اسلام کم شد و اين کمرنگي بجايي رسيد که «لَا يَبْقَى. . . وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ»(كافى، ج‌8، ص‌307) چيزي از اسلام به جز اسمش باقي نمانده بود. مثل ماشيني که از هر طرف با چيزي تصادف کند به طوري که «لا يبقي من الماشين لا قيافه» يعني وقتي در کنار جاده به آن نگاه کنيم مي‌گوئيم که اين يک زماني ماشين بوده است. در چنين جامعه فاسدي تنها حرکت امام حسين(ع) بود که مي‌توانست عقل‌هاي خفته و چشم‌هاي خواب و دل‌هاي سنگ و چشمه‌هاي خشک و فکرهاي راکد و اراده‌هاي ضعيف و بدن‌هاي ترسو و تفرقه‌ها را به حرکت و توجه وادار کند و اين است فلسفه قيام امام حسين(ع) بود.
«السَلامُ عَلَيکَ يا اَبا عَبدِالله وَ عَلَي الاَرواحِ الَّتي حَلَّت بِفَنائِک عَلَيکَ مِنِّي سَلامُ الله اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقي اللَّيلِ وَ النَّهار وَ لا جَعَلَهُ الله آخِرَ العَهدِ مِنِّي لِزيارَتِکُم اَلسَلامُ عَلَي الحُسَين وَ عَلي عَلي بنَ الحُسَين وَ عَلي اَولادَ الحُسَين وَ عَلي اَصحابَ الحُسَين وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَکاتُه»

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 229
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست