نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2330
موضوع: مسئولیت انسان در برابر قلب و نیّات درونی
تاريخ پخش: 22/02/1401
عناوين:
1- خطر محروم کردن فقرا از سهم خود
2- آیات قرآن در مؤاخذه قلب گنهکار
3- خطر علاقه به تعریف و تمجید نابجای دیگران
4- ارزش علاقه به پاکی و دوری از گناه
5- خطر عجب و غرور به خاطر کارهای نیک
6- قلب سلیم، قلب منیب، قلب مریض
7- خطر خودبینی و خودخواهی در کارهای خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در ظرف بیست و چهار، پنج دقیقه، بین بیست و پنج دقیقه، حول و حوش بیست و پنج دقیقه، بحثی را امشب داریم راجع به اینکه ما فقط پاسخگوی عملمان نیستیم، پاسخگوی قلبمان هم هستیم، یعنی اگر شما دست و پایت حرکتی نکند، کار زشتی انجام ندهد، اما دلت بیمار باشد، تو دلت بدبین، بدخواه، سوءظن داشته باشی، یا تو دلت طرّاحی کنی که کلاه چه کسانی را برداری، با چه کسی شرکت کنی، چه کسی را گول بزنی، همین که تو دلت نیّت گول زدن را داری، نماز قبول نیست. «مُضمَرٌ فی قَلبِه»، یعنی در قلبش، ضمیر، تو دلش نقشه میکشد که این کلاهبرداری کند حتّی اگر کلاهبرداری نکند، ما ضامن قلب هم هستیم. یکی از سورههای قرآن سورهی نون و القلم است. یک قصّهای را نقل میکند، چکیدهاش این است:
1- خطر محروم کردن فقرا از سهم خود
شخصی باغی داشت، از میوههای باغ به فقرا میداد، مُرد. چند تا وارث داشت. آمدند باغ و میوهها را دیدند، گفتند: «ما به فقرا نمیدهیم.» گفتند: «خب آخر پدرمان میداده و مردم، فقرا چشم دارند به این میوهها و باغ.» گفتند: «خب پدرمان زنده بوده، اختیارش مال خودش بوده، الآن که ارث به ما رسیده، ما نمیدهیم.» تو این چند تا برادر یکیشان گفت: «بابا، بیایید کار پدر را دنبال کنیم.» باقیها گفتند: «نخیر، به فقرا نخواهیم داد.» گفتند: «خب با فقرا چه کار کنیم؟» گفتند: «سر شب بخوابیم، سحر بلند شوید، تا هوا تاریک است، فقرا خوابند، بروید میوهها را سریع انبار کنید.» نیّت کردند به فقرا ندهند، تو دلشان هان، فقط خوابیدند که سحر بلند شوند، سحر بلند شدند، صدای همدیگر زدند، گفتند: «یالّا، یالّا، اگر میخواهید فقرا نفهمند، الآن وقتش است، تا صبح نشده، تا هوا روشن نشده، برویم.» آمدند دیدند باغشان سوخته! «نیّت کردید تو دلتان ندهید، خدا هم به شما نداد.» این قصّه در سورهی؟ شما بگویید، کدام سوره گفتم؟ بلند بگویید: «سورهی قلم» از این قصّه معلوم میشود که نمیشود نیّت بد کرد، فکر کلاه. حالا بحث امشبمان این است که بعضی از ما مشکل قلبی داریم، در بعضی روایات داریم «سُوءِ سَرِيرَة» (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص 67)، یعنی چون تو دلش کینهای است، بدعنق است، میخواهد یک کسی را مسخره کند، مچل کند، میخواهد حقّ یک کسی را طفره برود، ندهد، میخواهد کلاه سر کسی بگذارد، همین که نیّت میکند، مرخّص است، یعنی خدا کار به قلب هم دارد، حالا آیاتی در این زمینه برایتان بخوانم:
2- آیات قرآن در مؤاخذه قلب گنهکار
1- قرآن میفرماید که: (يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُم) (بقره /225)، «كَسَبَتْ قُلُوبُكُم»، «قُلُوب» قلب، قلبهایتان دنبالش بوده، یعنی شما ضامن قلبتان هم هستید. این یک. 2- آیهی دوّم. قرآن میفرماید: (آثِمٌ قَلْبُه) (بقره /283)، «آثِم» با س سه نقطه، قلبش گنهکار است. 3- آیهی سوّم. (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ) (إسراء /36)، «فُؤاد» یعنی قلب، گوش و چشم و دل، (كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) (إسراء /36)، اینها همه مورد سؤال هستند. از قلب سؤال میکنند که چرا یک همچین فکری کردی؟ نیّت کردی کلاهبرداری کنی، چرا؟ نیّت کردی فلانی را گولش بزنی، چرا؟ قرآن یک آیه دارد میگوید همینکه دوست داری عیب مردم لو برود، عذاب دردناکی داری: (يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ) (نور /19). یک کسی یک جرمی کرده، عمل خلافی کرده، تو دوست داری این پخش بشود، عکس میگیری، عکسش را به این و آن طرف صادر میکنی که فلانی را ببین، از زندگی مردم عکس میگیری، از زندگی مردم نباید عکس گرفت، باید فیلم گرفت، فرق بین عکس و فیلم چی هست؟ عکس در یک لحظه تا میخندد، تیک، عکس میگیرد، فیلم نه، همهی صبح تا شام را نشان میدهد. ممکن است یک کسی مثلاً روز عاشورا یک صحنهای دیده، خندهاش گرفته، بالا سرش هم نوشته: ایّام عاشورا. شما عکس میگیری ببین تابلو بالا سرش است ایّام عاشوا ولی دارد میخندد! بیانصاف من صبح تا حالا عزاداری رفتم، گریه کردم، روضه بودم، نذر دادم، زحمت کشیدم، تو هیئتها بودم، حالا یک صحنه دیدم، خندهام گرفت، همه را پاک میکند، همان لحظهای که خندید عکس میگیرد. از زندگی مردم عکس نگیرید، یعنی لحظهای، فیلم بگیرید، یعنی همهی کارشان را با هم حساب کنید، همه چیزش را با هم حساب کنید. یک کسی به یک خطّاط گفت: «این خط را برای من بنویس.» ایشان هم یک خطّاط خوبی بود، یک سطر نوشت. گفت: «چهقدر میشود؟» گفت: «فلان مبلغ.» گفت: «اوه! تو یک دقیقه، یک سطر نوشتی، این همه پول میخواهی؟! بیانصاف!» گفت: «آقا من یک دقیقه نوشتم ولی دو سال هم تمرین کردم که خطّم خوب شده، اگر میخواهی حساب کنی، حساب آن تمرینش را هم حساب بکن.» ما جاهایی که میرویم مهمانی، از صاحبخانه تشکّر میکنیم اما از آن خانوادهای که تو آشپزخانه چند ساعت روی پا ایستاده این کارها را کرده، از او تشکّر نمیکنیم، یعنی از یک قسمت، از آقا تشکّر میکنیم که تا لب در آمد و استقبال کرد، آن خانمی که ظرفها را شسته، پخته، ساخته. میگوید افرادی هستند تا یک عیب را از یک کسی دیدند، فوری دوست دارند پخش کنند، همین که (يُحِبُّونَ) (نور /19) خوشت میآید که عیب مردم لو برود، (لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ) (نور /19)، عذاب دردناک هم در دنیا، هم آخرت، یعنی دنیایت هم میسوزد، خواستی آبروی فلانی را، آبروی کسی را نریزید. گاهی وقتها تماشا کردن هم گناه است. روایت داریم روز قیامت یک قطره خون میچکد به سینهی یک نفر. میپرسد: «این یک قطره چی هست؟» میفرماید: «یک نفر را به ناحق کشتند، تو هم به اندازهی یک قطرهی خون شریک بودی، چون ایستادی تماشا کردی!» تماشای صحنهی گناه هم گناه است، فیلمبرداریاش، عکسبرداریاش، بعد هم اِس اِم اِس کنیم، این عکس را به همه منتقل کنیم. اینها گناهانی است که تو جامعهی ما هست و این را گناه هم نمیدانیم.
3- خطر علاقه به تعریف و تمجید نابجای دیگران
امشب چه میگویم؟ میخواهم بگویم یک سری گناهان مربوط به درون ما هست، کارهای درونی هم قیامت مسئولیت دارد، مثلاً یک کسی تو دلش این است تعریفش را بکنند، قرآن میگوید کسانی که تو دلشان، نیّتشان این است که از آنها تجلیل بشود به کارهای انجام نداده، آنها میگوید: (فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ) (آل عمران /188)، احتمال نده اینها رستگار بشوند، یعنی قطعاً روسیاه هستند، مثلاً دکتر نیست ولی خوشش میآید به او بگویند دکتر، مهندس نیست، خوشش میآید به او بگویند مهندس، آیت الله نیست، خوشش میآید به او بگویند آیت الله، کسانی که دوست دارد، جبهه نبوده، حالا ممکن است چند روز هم، قلیل بوده، میگوید: «بله ایشان جوانیهایش جبهه بوده»، چند روز جبهه بوده. کسانی که لذّت میبرند که مردم تملّق، ثناگو، ستایش کنند به کارهایی که انجام نشده، جلوی مردم را بگیرد. یک وقت امام نشسته بود، یکی از نمایندگان مجلس مرحوم شد، ایشان گفت: «ای امام، بِنَفسی أنت»، «بِنَفسی أنت» تو زیارتها هم هست، یعنی خدایا جان من را قربانت کند، «بِنَفسی أنت»، یک خورده صحبت میکرد میگفت: «ای امام، بِنَفسی أنت»، باز از امام تعریف میکرد، میگفت: «بِنَفسی أنت»، هی. امام فرمود: «چی میگویی بِنَفسی أنت؟ این حرفها را نزنید، اینها در قلب من اثر میکند، چرا تملّق میگویی؟!» یک بار دیگر امام دید شعار میدهند تو حسینیهی جماران: «ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی.» فرمود: «نه من سرباز شما هستم، نه شما سرباز من، همه سرباز اسلام هستیم.» تو هواپیما که مینشستیم، چیزی را که میخوانند، درود بر امام و شهدا میدهند، بعد توجّهی به مقام معظّم رهبری داشتند، ایشان فرمود: «حذف کنید، اسم من را حذف کنید، مسافر است برای سلامتی خودشان، برای امام، شهداء طوری نیست، اسم من را حذف کنید.» اگر کسی تو دلش میخواهد مردم یک چیزی به او بگویند که اهل آن چیز نیست، سخاوتی ندارد، حالا یک بار دری به تخته خورده، یک پولی داده، بگویند: ایشان جزء خیّرین است! میگوید همین که دوست داری، (يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا) (آل عمران /188)، خوشش میآید ستایش بشود، (بِما لَمْ يَفْعَلُوا) (آل عمران /188) به کارهایی که انجام نداده، (فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ) (آل عمران /188)، احتمال نده اینها رستگار بشوند.
4- ارزش علاقه به پاکی و دوری از گناه
اگر کسی خوشش میآید پاک باشد ولی ناپاک است، میگوید همین که دوست داری پاک باشی، اجر داری. قرآن یک آیه دارد، میگوید: (فيهِ رِجالٌ) (توبه /108)، در این ساختمان مردانی هستند، (يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا) (توبه /108) دوست دارند پاک باشند، منتها خب، مثلاً دوست دارد فحش ندهد ولی خب باز عصبانی میشود، فحش میدهد، دوست دارد غیبت نکند، اگر دوست داشته باشی پاک باشی، همین دوست داشتنش اجر دارد، ثواب دارد، کمال است، یعنی ما از نظر قلبی هم باید مواظب باشیم کجا قلبمان را کنترل کنیم. مسئلهی نیّت خیلی مسئلهی مهمّی است. یکی از امتیازات دین خدا این است که میگوید اگر نیّتت پاک باشد، حرم هم نرفتی، زیارت هم نرفتی، میخواستی بیای حرم، آمدی دیدی باران میآید، برگشتی خانه، ثواب زیارت داری، آمدی بیایی حرم، دیدی خیلی شلوغ است، آمدی بیایی حرم، دیدی یک کسی تلفن کرد، کاریت داشت، به هر دلیلی نتوانستی، سلام کردی به کسی، نشنید، جواب شما را نداد، نگو: «کاش سلام نکرده بودم، ما سلام کردیم!»، بابا شما جواب سلام را داری. یک وقت جوان بودم، دور و بر بیست سالم بود، بچّههای کاشان را جمع کردم، کلاس گذاشتم پای تخته سیاه، بانیاش هم گاهی خود ما بودیم، تو خانهی خودمان. یک بار بابایم آمد، دید که چهل، پنجاه تا نوجوان نشستهاند، من پای تخته سیاه! یک خورده نگاه کرد و گفت: «محسن!» گفتم: «بله» گفت: «بیا!» روبهروی جمعیت من را احضار کرد با تندی. این کارها چی هست؟! من تو را فرستادهام قم مرجع تقلید بشوی، معلّم بچّهها شدی؟! من راضی نیستم. جلسه را تعطیل کن. گفتم: «آقا شما مگر نمیخواهی من مرجع تقلید بشوم؟» گفت: «چرا» گفتم: «شما ثواب پدر مرجع تقلید را داری، اجازه بده من معلّم بچّهها باشم، ما پزشک اطفال داریم، خب آخوند اطفال هم داشته باشیم، من آخوند بچّهها باشم، همان چیزهایی که تو قرآن و حدیث هست، روانتر، سادهتر، فشردهتر، کوتاهتر برای بچّهها بگویم. شما نیّتت خیر باشد. نیّت کنید یکی از بچّههایتان را وقف اسلام کنید، عالم ربّانی بشود. حالا بچّهی شما قبول نمیکند، خب نکند، همین که شما نیّت کردی، اجرش را داری. نیّت میکنی افطاری بدهی، آشپز میگوید مریضم، خانواده میگوید مریضم، نمیتوانم، کافی است، همین که، یک خورده مواظب باشیم، چون ببینید ما در هر چیزی محدودیت داریم، پول شما چهقدر است؟ محدود است، هر چی باشد محدود است. زور شما چهقدر است؟محدود است، تا یک مقداری وزنه بلند میکنی، بیش از این باشد وزنه را هم دیگر نمیتوانی بلند کنی. علم شما محدود است، یک چیزهایی بلدی، میرسیم به جایی که سؤال میکنیم میگویید این را دیگر من بلد نیستم. همه چیز ما محدود است اما نیّت ما محدود نیست، شما الآن اینجا نشستی، میتوانی در همهی خیرهای هستی شریک بشوی، چه جوری؟ نیّت کن، خدایا، مثلاً میخواهید بخوابید اینطور بگویید: «خدایا در هر زمان، در هر مکان، هر انسانی، هر کار خیری که کرده، الحمدلله ربّ العالمین، هر سفری که به خیر گذشته، هر بیماری که شفا دادی، هر توطئهای که خنثی شده، هر گرسنهای که سیر شده، برای همهی کارهای خیری که شده الحمدلله ربّ العالمین.» با یک کلمهی الحمدلله در همهی خیرها شریک میشوید.
5- خطر عجب و غرور به خاطر کارهای نیک
روایت داریم: «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُك» (مستدرك الوسائل، ج 1، ص 139)، خلافی بروی، کج بروی که خودت را از نظر قلبی توبیخ کنی که چرا من این کار را کردم، این بهتر از کار خیری است که بکنی غرور تو را بگیرد. مثلاً یک کار خیری بکنیم، غرور ما را بگیرد، یا نه، برویم یک کار خیری بکنیم، موفّق نشویم. میگوید آن کار خیری که موفّق نشدی، بهتر از آن کار خیری است که موفّق شدی، چون آن کاری که موفّق نشدی، خودت را از درون، از نظر قلب خودت را توبیخ کردی که چرا من گناه کردم، چرا من این کار را موفّق نشدم، اما آن عبادتی که انجام دادی، میگوید من هم رفتم چهار ساعت! من یک شبه این کتاب را مطالعه کردم! من چهقدر به فقرا کمک کردم! اگر انسان دست کند تو جیبش، ببیند پول نیست، غصّه بخورد، یک کسی هم دست کند تو جیبش پول حسابی دارد به فقرا کمک میکند، آن کسی که دست کرد تو جیبش پول نداشت، غصّه خورد، ثواب این غصّه بالاتر از ثواب کسی است که پول داشت و به فقرا داد ولی غرور او را گرفت. توجّه، حرفهای من که روشن است؟ بحث امشب چی هست؟ بحث این است که غیر از زبان و چشم و دست و پا و کارها ما باید ضامن قلبمان هم باشیم، دلت کجا بود؟ تو یکی از جبههها یک کسی به حضرت علی گفت: «کاش فلانی بود، پیروزی ما را هم میدید.» مسلمانها پیروز شده بودند، به حضرت علی علیه السلام گفت که: «کاش فلانی بود، پیروزی ما را میدید.» حضرت فرمود: «مگر قلبش با ما نیست؟» گفت: «چرا قلبش با ما بود، جزء شیعیان ناب بود.» فرمود: «همین که قلبش با ما هست در جبههی ما، در جنگ ما، در پیروزی ما شریک است.» خیلی مهم است هان. یک چیزی بالاتر بگویم، امام فرمود: «بچّههایی که هنوز متولّد نشدند، بعداً متولّد خواهند شد، بزرگ خواهند شد، تاریخ جنگ ما را خواهند خواند و از پیروزی اسلام خوشحال خواهند شد، آن بچّهها هم که هنوز به دنیا نیامدند، آنها هم در اجر ما شریک هستند.» الله اکبر! چه دینی داریم! لازم نیست به همهی کارها برسیم، به مقداری که به کار میرسیم بگوییم: «خدایا من بیش از این ندارم ولی اگر میداشتم این کار را میکردم.» راست بگوییم هان. صلواتی بفرستید، اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. گاهی یک آه ثواب یک عمل دارد. زمان طاغوت علما را تبعید کردند، از جمله آیت الله عظمای مکارم را تبعید کردند به سقّز، کردستان. تفسیر نمونه را زیر نظر ایشان ما ده تا طلبه بودیم، دو تا، دو تا شیفتی میرفتیم ده روز میماندیم، برمیگشتیم دو نفر دیگر، برمیگشتیم دو نفر دیگر. یک روز خدمت ایشان نشسته بودیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان آمد، آیت الله مکارم را دید، خویش و قومش بود. وقتی میخواست برود، یک نگاهی کرد، گفت: «خوشا به حالتان، شما تو تبعید هم تفسیر مینویسید، خوشا به حالتان! ما که عمرمان رفت، کاری هم نکردیم.» وقتی رفت، من به آیت الله مکارم گفتم که: «آقا آه این ثوابش بیشتر است یا تفسیر نمونهی ما؟» ما تفسیر نمونه نوشتیم، بیست و هفت جلد شد، شاید صد بار چاپ شده باشد، به چند زبان دنیا ترجمه شده باشد، این بنده خدا فامیل شما هیچ کاری از این نکرده ولی آه کشید، گفت خوشا به حالتان، ما که عمرمان رفت، خوشا به حالتان که شما سر سفرهی قرآن هستید، همین آهی که کشید، ثواب تفسیر ما، مال او هم شد، نه که از ما کم کنند هان، همان ثوابی که خدا به ما داد، به آنها هم میدهد. ما در خیر دیگران شریک باشیم. کار خیر بچّه و بزرگ ندارد، زن و مرد ندارد، پولدار و غنی ندارد، ما بیاییم با نیّت ملحق به خوبیهای هستی بشویم.
6- قلب سلیم، قلب منیب، قلب مریض
تا اینجا ده، پانزده دقیقه صحبت کردم که ما ضامن قلبمان هم هستیم. در قرآن میگوید، مؤمن میگوید که خدایا تو قلبم کینهی کسی نباشد: (رَبَّنَا … لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ) (حشر /10)، «غِلّ» با غین یعنی خدایا کینهی کسی تو دلم نباشد. خوشمان نیاید که فلانی خراب شد. گاهی وقتها یک سرباز تو پادگان مشکلی پیدا میکند، یا دانشجو تو کنکور مشکل پیدا میکند، میگوید: «فلانی هم رد شد؟! جون، خوب شد رد شد!» کیف میکند که فلانی افتاد! کیف میکند که فلانی شکست خورد! ما میتوانیم با راضی بودن به کارهای خیر دیگران در ثوابشان شریک باشیم، مواظب قلبمان باشیم. در قرآن سه تا قلب داریم: – قلب سلیم (شعراء/ 89 و صافات/84)، یعنی قلبی که سالم است، نه یعنی از نظر پزشکی، از نظر اخلاقی، کینه ندارد، تکبّر ندارد، بخل ندارد، حسود نیست، سوءظن ندارد، قلب سلیم. – یک آیه داریم قلب منیب (ق/ 33)، یعنی نه، سالم نیست، کج میشود ولی زود برمیگردد. قلب سلیم، قلب منیب. – یکی هم قلب مریض داریم که قرآن میگوید: (في قُلُوبِهِمْ مَرَض) (بقره /10). سه تا روح در قرآن داریم: روح سالم، روح کج شده و برگشته، توبه کرده و روح مریض، اصلاً هر چی به او میگویی بد میفهمد، کج میفهمد، حتّی حدیث که برایش میخوانی، این حدیث را چپه معنا میکند. به یک کسی گفتند: «در جنگ تبوک یک خرما را سه تا رزمنده میخورد، یعنی اینقدر وضعشان، فقر به آنها فشار آورده بود، یک خرما را سه تا رزمنده میخوردند.» این گفت: «یک خرما را سه تا رزمنده؟! خیلی خب، پس در صدر اسلام خرماها یکی سه کیلو بوده!» حاضر نشد بگوید اینها قانع بودند، یک خرما را سه نفری میخورند. گفت: «نه، خرما سه کیلو بوده!» قلب مریض: زهرا خانم چه آشی پخت! برو بابا، فاطمه خانم کمکش کرد! یعنی چه؟ یعنی تحمّل نمیکند که بگوید او آشش خوب بود، یک نیش میزند، این آشپزی او را سوراخ کند. عجب سخنرانی کرد! گفت: «از بس که پررو هست! من میخواهم سخنرانی کنم، روم نمیشود.» نمیگوید: «باسواد است.» میگوید: «پررو هست، سخنرانیاش خوب شد.» نشستند حرف میزنند: «ما زمانی که لیسانس گرفتیم.» این آقا گوش میدهد، میگوید که خب این که گفت لیسانس گرفته، ما هم یک چیزی بگوییم روی دست او: «ما زمانی که فوق لیسانی گرفتیم.» ما سفر دوّمی که رفتیم مکّه. ما یکی از سفرهای متعدّدی که رفتیم مکّه. یعنی هر چه او گفت، این یک چیزی بالاتر از او را میگوید که خوبی او رنگ نگیرد، زود پاک میکند رنگش را. مواظب باشیم.
7- خطر خودبینی و خودخواهی در کارهای خیر
تو دلتان کینهی چه کسی است؟ چه کسی تا حالا از اوّل عمرتان تا حالا چه کسی به شما کتک زده؟ مالت را خورده؟ فحشت داده؟ تحقیر کرده؟ چه کسی به شما ظلم کرده؟ شما الآن تو قلبت چی میگذرد؟ در حرم هستیم، یک جایی گیرمان آمده جای خوبی است، نمیخواهیم بلند شویم، هی مردم میآیند نگاه میکنند، آنها هم دنبال جا میگیرند، ما روی خود نمیآوریم، خودخواهی حتّی بغل امام رضا! این خودخواهیها را هم خود آدم متوجّه نیست هان. برای خودم من پیش آمده، یک جایی خودخواه بودم، حالیام نبود، زمان قدیم حرم را خلوت میکردند چند ساعتی برای شستوشو و نظافت و اینها. یکی از این خادمهایی که پالتوی سیاه میپوشد تو حرم، گفت: «آقای قرائتی امشب کشیک من هست، میخواهی شب تا صبح تو حرم باشی؟! زوّارها که رفتند فقط دو تا، چند تا خادم میمانند، تو امشب بیا با خادمها باش.» گفتم: «از خدا میخواهم.» خب حرم خلوت شد و چند تا خادم بودند و ما هم گفتیم: «امشب سیم وصل شده.» عبا را انداختیم پای قبر مطهّر و صورتمان را چسباندیم به قبر و یک امشب دیگر سیم وصل شد، ملاقات خصوصی! یک مرتبه به ذهنم رسید، خدا لطف کرد، لطف خدا بود: «آقای قرائتی دوست داری درها باز بشود، زوّارها بریزند تو؟» گفتم: «نه!» گفتم: «نه، یعنی خودخواه، میخواهی تو باشی، دیگران نباشند، نه آقا سیم قطع شده، تو فکر کردی سیم وصل شده، سیم قطع شد، همین که میخواهی تو باشی، دیگران نباشند.» میرود یک جنسی را میخرد، به رفیقش نمیگوید، میگوید: «جنسی خوب بود، قیمت مناسب خریدم، من به او بگویم، او هم میرود میخرد، به او نگویم، به من چه؟! چشمش کور بشود، پولش را خرج کند!» یعنی حاضر نیست این سیبزمینی که رفته خریده، بگوید آقا این فلانی سیبزمینی آورده، سیبزمینیهای خوب است، قیمتش هم مناسب است، حاضر نیست حتّی این را به همسایه بگوید، روی حسادت. هر کمالی شنید، نیش میزند، هر کمالی شنید، بالاتر از خودش را میگوید، به خیر رسید، به دیگران نمیگوید، عیبهای خودش را نمیگوید. بگو: «آقا من عیب دارم، من این عیب را دارم، من این عیب را دارم، حالا شما با این شرایط میتوانی با ما زندگی کنی؟ ازدواج کنی؟ تجارت، شرکت بکنیم؟ کار بکنیم؟ من اخلاقم این است.» میگوییم: «نه، او که نمیداند، بگذار نداند.» افرادی هستند تعریف کسی را میکنند ولی بعدش میبینی نه، این تعریف که میکند، میخواهد کلاهبرداری کند. افرادی هستند میآیند میگویند: «آقا، ما فقط تو را قبول داریم.» بیخود قبولم داری، به خود من رسیدند گفتند بعضی: «آقای قرائتی ما تو تلویزیون بحثهای شما را گوش میدهیم، باقیها را نه.» من هم تو دلم کیف میکنم، خب این قلب نجس است، تو از اینکه بحث تو را گوش میدهند الحمدلله، از اینکه باقیها را خاموش میکنند، خوشت آمد؟! معلوم میشود که آدم خبیثی هستی، یعنی از اینکه دیگر آقایان بیفتند زمین، تو کیف میکنی، پس آدم خبیثی هستی. حجّت الإسلام هستی ولی قلبت فاسد است، از افتادن دیگران لذّت میبری، مواظب قلبتان باشید. خدایا تو میدانی از اوّل عمر تا حالا چهقدر قلبمان کج رفته، کینه، سوءظن، بدخواهی، حسادت، به آبروی آنهایی که تو قرآن گفتی اینها قلب سلیم و منیب دارند، به آبروی همهی آبرومندانت از الآن تا ابد فکر ما، قلب ما، روح ما، نیّت ما و اعمال ما را در راه مستقیم قرار بده.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس سوره قلم، چه امری باعث سوختن باغ میوه شد؟