responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2344

موضوع: معاد -1، دلایل لزوم معاد

تاریخ: 30/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.

سلسله بحث‌ هاى ما درباره اصول عقايد رسيده است به بحث معاد، درباره معاد يك مقدارى ما از نظر عقل بررسى مى‌كنيم، و بعد هم وضع معاد و چگونگى معاد را در يكى دو نشست با هم صحبت مى‌كنيم.

1- خريد كالا به اميد احتمال سود

اصل مسئله معاد را علاوه بر دليل هايى كه ما داريم، اصولاً به آدم لجبازى كه هيچ دليلى را نمى‌خواهد قبول كند، اگر برخورد كرديد. گاهى آدم برخورد مى‌كند به يك آدم لجباز، افراد لجوج را چه جورى با آنها حرف بزنيم، ائمه (علیهم السلام) گاهى با افراد منكر برخورد مى‌ كردند، هر چه به آنها مى‌گفتى، كتفش را بالا مى ‌انداخت، زير بار هيچ دليلى نمى‌رفت، عاقبت ائمه (ع) با اينگونه افراد روى حساب احتمال بررسى مى ‌كردند، احتمال معنی‌اش اين است، عرض مى‌شود كه اگر شما احتمال بدهيد كه ده درصد، احتمال بدهيد نود درصد، نود درصد احتمال بدهيد كه فلان جنس را بخريد، ده درصد سود مى‌‌بريد، آقايون در بازار اين كار را مى‌كنند و يا نه؟ يعنى احتمال زيادى مى‌‌دهند كه اين قالي را بخرد هزار تومان، مى‌‌فروشد هزار و صد تومان، بازارى‌ها اين كار را مى‌كنند، اين قالى را مى‌خرند يا نمى‌‌خرند ولو سودش كم است، ده درصد سود داشته باشد، البته ده درصد هم كم نيست، فرض كنيم، ولو ده درصد باشد، باز يك اقدامى مى‌كنند و اين قالى را مى‌خرند. نود درصد احتمال بدهند كه سود در آن است مى‌خرند، حالا اگر احتمال كمتر دادند، هفتاد درصد احتمال دادند چيزى گيرشان مى‌‌آيد و سى درصد هم احتمال دادند كه چيزى گيرشان نمى‌‌آيد، اما اگر اين هفتاد درصد گرچه احتمالش كمتر است از نود درصد كمتر است ولى عوضش سود سى درصد است.
جنس را مى‌‌خرند براى فروش و يا نمى‌‌خرند؟ مى‌خرند، ولو سى درصد احتمال بدهند كه فايده نداشته باشد ولى خوب هفتاد درصد احتمال مى‌دهند كه سى درصد سود كنند، باز هم مى‌‌خرند. باز اگر احتمال كم شد و سود زياد، مثلاً ما اگر پنجاه درصد احتمال بدهيم كه سود دارد، اگر من اين فرش را بخرم پنجاه درصد ممكن است كه فايده ببرم، پنجاه درصد ممكن است كه فايده نبرم، اما اگر فايده ببرم پول خيلى گيرم مى‌آيد، پنجاه درصد سود گيرم مى‌آيد. ما اين قالى را مى‌‌خريم هزار تومان، يا مى‌فروشيم هزار و پانصد تومان، پنجاه در صد سود دارد و يا نه همان هزار تومان و چيزى گيرمان نمى‌آيد، مى‌‌خريم يا نه؟ بازارى‌‌ها مى‌‌خرند؟ اگر بيست درصد احتمال بدهيم، هشتاد درصد فكر كند كه چيزى گيرمان نيايد ولى بيست درصد ممكن است كه چيزى گيرمان بيايد اما اگر چيزى گيرمان بيايد هشتاد درصد چيزى گيرمان مى‌‌آيد، هزار تومان مى‌شود هزار و هشصد تومان، گرچه احتمالش ضعيف است ولى خوب اگر چيزى گيرمان بيايد يك شكم سيرى، باز بازارى‌ها مى‌‌خرند؟ اگر پنج درصد احتمال بدهيم كه چيزى گيرمان مى‌‌آيد، نود و پنج درصد فكر مى‌كنم كه اين قالى براى و من سودى ندارد ولى پنج درصد احتمال مى‌دهم كه سود داشته باشد اما اگر سود داشته باشد، سودش نود و پنج درصد است، سودش زياد است، باز اقدام مى‌كنم و يا نه؟ حالا اگر يك درصد آدم احتمال بدهد اما نود و نه درصد سود داشته باشد، باز هم اقدام مى‌كند.
حالا، اگر يك ده هزارم احتمال بدهد، مثل بليط‌هاى بخت آزمايى رژيم قبل، ده هزار تا بليط كه پخش مى‌‌كردند يكى از آنها برنده بود و نه هزار و نهصد و نود و نه تاى آنها هم برنده نبود. يك ده هزارم من كه يك بليط بخت آزمايى فرض كنيد كه بگيرم، يك ده هزارم احتمال است كه برنده شوم اما اگر برنده بشوم يك آپارتمان است، مسئله ده هزار تومان و بيست هزار تومان نيست، يك آپارتمان است، باز هم مردم مى‌‌خرند، گرچه يك ده هزارم احتمال است، خيلى احتمالش كم است اما چون سودش زياد است مردم می خرند.

2- دفع ضرر احتمالي

دوستان عزيز اگر با يك شخص لجبازى برخورد كرديد و هيچى هم، هر چه دليل برايش مى‌آورى قانع نمى‌شود، گاهى هم قانع مى‌شوند ولى براى اينكه ژست بگيرند، مى‌گويند حل نشد، چون كيفى راه انداخته‌‌اند كه هيچ خرجى ندارد و خيلى افراد روشنفكرى خودشان را…..انداختند، حالا از آنها بگذريم، گاهى آدم با افراد اينطورى برخورد مى‌كند، چكار كنيم؟ مى‌گويند داداش ما صد در صد يقين داريم كه معاد هست، آدم‌‌هاى شك هم پنجاه درصد فكر مى‌كند كه معاد باشد، اگر يك آدمى مثل تو لجباز بود، يك در هزار، يك در ده هزارم از گفته دين‌ها، كتابهاى آسمانى، پيامبران، مومنين، از تمام اين كتابهاى آسمانى، صد و بيست و چهار هزار پيامبر يك هزارم هم كه احتمال بدهد ولى خوب احتمالش دو تومان، سه تومان نيست، يا جهنمى است كه انسان مى‌شود و يا بهشتى است كه انواع كاخ‌ها در آن هست. هر چه هم احتمال كم باشد، توجه داريد، هر چه هم احتمال كم باشد چون سود و ضرر زياد است، حقش اين است كه انسان اقدام كند.
بنابراين داداش بنده نماز مى‌خوانم يك نفر هم نماز نمى‌‌خواند، بالاخره يا قيامت نيست و يا قيامت هست. فرض كنيد، اينطورى كه من حرف مى‌زنم با، طورى است كه امام با آدم منکر حرف زد، يعنى با آدم لجباز، فرض كنيد قيامتى نبود، داداش بنده چه ضررى كرده‌‌ام؟ مگر يك ركعت نمازى كه مى‌خوانم چقدر طول مى‌كشد الله اكبر، «بسم الله الرحمن الرحيم»، ساعت بگيريد من يك ركعت نماز بخوانم، الله اكبر! (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7-1) (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) (اخلاص /4-1) «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» (الله اكبر) «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»، چقدر كشيد يك دقيقه شد؟ سى ثانيه، چهل ثانيه، تمام اين هفده ركعت ده دقيقه بيشتر نمى‌شود، اگر معادى نبود، فرض كنيم، آنطورى كه منكر خدا و پيغمبر و همه چيز مى‌گويد، اگر معاد نبود بنده كه نماز خواندم ضررى، فوقش يك كار نقضى كرده‌ام، نظير تمام كارهايى كه تو مى‌كنى، مگر شما يك زنجير نخريده بودى در خيابان كه راه مى‌رفتى هى همچين مى‌كردى، خسته كه مى‌شدى از آنطرف مى‌چرخاندى، همان كار لغوى كه تو كردى من هم، اگر معادى نبود من ضررى نكرده‌ام اما اگر معادى بود كمااينكه اين همه دليل داريم كه معادى هست، قرآن و عقل ثابت مى‌كند كه معادى هست، اگر معادى بود، كما اينكه هست، تو كه نماز نخواندى،..، اينرا مى‌گويند دفع ضرر احتمالى.
يك مثال بزنم، ما مى‌خواهيم كه از اينجا برويم تا يك كيلو مترى يك گروه مى‌گويند در راه سنگ است، يك گروه مى‌گويند نخير سنگ نيست، يك عده‌اى مى‌گويند كه يك دشمن خطرناكى است، يك كُلتى، يك چيزى برداريم، يك عده مى‌گويند نه نمى‌‌خواهد، بالاخره گروهى يك اسلحه‌‌اى يك چيزى با خودشان بر مى‌دارند، يك گروهى هم دست خالى مى‌روند، اگر نبود اين آقاى كه يك اسلحه‌اى، يك چماقى برداشته است، چقدر ضرر كرده است؟ هيچى، شصت كيلو خودش را مى‌كشد، نيم كيلو هم اسلحه و دو، سه كيلو هم چماق، اگر خطرى نبود، من ضررى نكرده‌ام، اما اگر بود، كما اينكه همه مى‌گويند هست، اگر بود اينهايى كه دست خالى هستند، چكار خواهند كرد؟ بنابراين آقا ما روى هر حسابى حساب كنيم. ما ناهار هر روز را سالى يكبار در ماه رمضان، اين نهار بعد از ظهر را اين ناهارى كه بايد ساعت دو بعد از ظهر بخوريم، شش بعد از ظهر، هشت بعد از ظهر مى‌خوريم، يك مقدار تحمل مى‌كنيم، يا قيامتى نيست و يا قيامتى هست، اگر فرض كنيم كه نبود هيچ ضررى نكرده‌‌ايم ما، براى خاطر اينكه ناهار را بالاخره خورديم، چهار ساعت ديرتر، شش ساعت ديرتر، اما اگر قيامتى بود، كما اينكه قرآن مى‌گويد هست، كما اينكه اديان آسمانى، كما اينكه عقل مى‌گويد هست، اگر بود آنكه اعتنا نكرده است، چكار خواهد كرد؟
اين يك بيانى است كه خلاصه و به هر نحو باز ما پيروز هستيم و آنهايى كه بى اعتنا هستند ضرر خواهند كرد، اينرا در اصطلاح طلبگى به آن مى‌گويند دفع ضرر احتمالى، يعنى آدم عاقل بايد احتياطاً يك چرخ زاپاس در ماشينش بگذارد، اگر پنچر نشد، خوب ماشينى كه مى‌كشد، يك، پنج، شش نفر را، يك چرخ هم مى‌كشد اما اگر پنچر شد و تو زاپاس ندارى، چى؟ ما همه حرف‌هايى كه مى‌زنيم خوب اين دو تا فحش را نمى‌دهيم، خوب اين غيبت را نمى‌كنيم، ضررى نمى‌كنيم كه، بنابراين اعتنا به مسئله قيامت بايد بشود ولو روى دفع ضرر احتمالى، نسبت به آدم لجباز، اما ما مسلمانها كه الحمدلله يقين داريم، دليل هم داريم و حالا مقدارى از آن را براى دوستان نقل مى‌كنم. خوب، پس ديگر الان كه از اين كلاس مى‌رويم بيرون، اگر ديديم يك کسی اعتنا به مذهب نمى‌كند، اظهار علاقه به نماز نمى‌كند، فرض كنيد روزه‌اش را مى‌خورد، بى اعتنايى مى‌كند، ما الان استغفار مى‌كنيم، چون ما از آن ماشين هايى هستيم كه تاير زاپاس داريم، خيلى خوب، آنها بروند يك فكرى بكنند كه بى اعتنا هستند.

3- بي‌توجهي به معاد مايه همه خطرهاست

درباره معاد، گفتيم قرآن مى‌گويد بى توجهى به معاد، مايه همه خطرهاست. قرآن به عده‌‌اى كه انتقاد مى‌كنند، مى‌گويد (نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ) (ص /26) اينها فراموش كرده‌‌اند روز قيامت را. قرآن تعريف بعضى از انبياء را كه مى‌كند، مى‌گويد: (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار) (ص /46) ما ياد قيامت را در نظر آن پيامبر زنده نگاه داشتيم، ايمان به قيامت خيلى اثر سازندگى و نقش سازنده در ما دارد كه انسان بداند كه مسئوليت دارد. بعضى اين دادگاه‌هاى انقلاب اسلامى اين مأمورين شكنجه گرى را كه مى‌آوردند، مى‌گفتند شما چرا همچين كرديد، مى‌گفتند ما احتمال نمى‌داديم كه يك زمانى، در يك چنين دادگاهى حضور داشته باشيم، بعضى از تيمسارها را كه اعدام كردند، گفتند آخه چرا در رژيم سابق دست به يك همچين جناياتى مى‌زديد، مى‌گفتند ما احتمال نمى‌داديم كه اين رژيم قوى كه بند به همه دولتهاست، يك زمانى سقوط كند.
خلاصه‌‌اش اگر كسى توجه پيدا كند كه در دادگاه انقلاب اسلامى حاضر مى‌شود، يكخورده جناياتش كم مى‌شود، تازه اينها دادگاه مردمى است تا دادگاه الهى، حساب دادگاه الهى را بعد بحثش را مقدارى مى‌كنيم.
اما دليل معاد. دليل معاد را مى‌توانيم از چند راه بگوييم، يكى از راه حكمت و يكى از راه عدالت.

4- اگر معاد نباشد آفرينش عبث است

از راه حكمت اينكه اگر معاد نباشد آفرينش عبث خواهد بود. چطور؟ شما فرض كنيد اين زمين است و اين هم ريشه‌‌هاى درخت است. ريشه‌‌هاى درخت مواد غذايى را از زمين جذب مى‌كند، مى‌‌دهد به ساقه، ساقه هم مى‌‌دهد به گل، به برگ، به ميوه، ميوه مى‌شود جزو غذاى پدر و مادر، مى‌شود اسپرم و تك سلول و نطفه، اين تك سلول هم در رحم مادر رشد پيدا مى‌كند، مى‌شود نوزاد، نوزاد به دنيا مى‌‌آيد و حرف زدن را ياد مى‌گيرد و راه رفتن را ياد مى‌گيرد، كودكستان مى‌رود، دبستان مى‌رود، راهنمايى مى‌رود، نظرى مى‌رود، دانشگاه مى‌رود، دوره تخصصى مى‌بيند، تجربه‌‌اش زياد مى‌شود، هى روى رشد و روى رشد و تا مى‌شود يك انسان كامل، اين انسان كامل همان طفل بود، طفل همان نطفه بود، نطفه همان ميوه بود، ميوه همان مواد غذايى خاك بود، پس ما شما را از خاك آفريديم، شد، بعد يك انسان كامل كه شد، كم كم هى افت مى‌كند، زلف‌هايش سفيد مى‌شود، كمرش خم مى‌شود، اعصابش ضعيف مى‌شود، دندانش عملى مى‌شود، حافظه‌اش كم مى‌شود، چشمش ضعيف مى‌شود، فراموشى، ضعف و هى يكخورده، يكخورده بى حال مى‌شود تا مريض مى‌شود، مريض مى‌شود و كم كم در لحظات مرگ مى‌ميرد، وقتى مرد جنازه‌اش را خاك مى‌كنند. جنازه كه زير خاك رفت، كفن خاكى مى‌شود، استخوان‌ها مى‌پوسد، تراكتور مى‌آيد و زمين را زيرو رو مى‌كند، باد مى‌آيد و استخوانهاى پوسيده را در همه زمين پخش مى‌كند، اين مى‌شود مسخره بازى، چون از خاك درست شديم و به خاك برگشتيم.
قرآن مى‌گويد اگر معاد نباشد شما بميريد و خاك بشويد، مگر اولش خاك نبوديد و اين مى‌شود مسخره بازى، در اين بين چه مى‌كنيد؟ در اين بين كار مى‌كنيم، براى چى كار مى‌كنيد؟ براى اينكه يك لقمه گير بياوريم كه بخوريم، نان مى‌خوريم، براى اينكه جان داشته باشيم كه كار بكنيم. كار بكنيم براى خوردن، بخور، كار كن. كار كن و بخور، بخور و كار كن،..، هفتاد سال در اين زندگى تكرارى، و بعد چى مى‌شويم و بعد هم پوچ مى‌شويم و بعد هم مى‌ميريم و بعد از مرگ هم كه خبرى نيست. اگر فرض كنيم كه معادى نباشد، مسخره بازى است،

5- آفرينش عبث نيست

آيه‌اى را مى‌نويسم، با هم بخوانيم «أَ» يعنى آيا (أَ فَحَسِبْتُمْ) (مومنون /115) آيا اين چنين حساب مى‌كنيد، آيا جهانبينى شما اين است. قرآن در كلماتى كه مى‌گويد «أَ فَحَسِبْتُمْ» (أَ فَحَسِب) (كهف /102) جهانبينى‌هاى غلط را رد مى‌كند. انتقاد مى‌كند از ديده‌‌هاى و برداشت‌‌هاى غلط، با تعبيرهاى «أَ يَحْسَب» يا «أَ فَحَسِبْتُمْ»، (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ) (مومنون /115) آيا حساب مى‌كنيد كه ما شما را عبث آفريديم؟ راستى اگر مواد غذايى خاك بشوند ميوه، نطفه، طفل، انسان، و دو مرتبه انسان خاك بشود مگر اولش خاك نبوديم، كار خدا، كارى است كه به قول نظامى شاعر جمله‌‌اى مى‌گويد، مى‌گويد اگر ما بميريم و خاك بشويم، كار خدا كارى است كه يك كوزه‌ گر مست هم انجام نمى‌دهد، يك كوزه گر مست حاضر نيست كوزه‌اى را كه ساخته است را بزند و بشكند، كار خدا مى‌دانى مثل كار چه كسى مى‌ماند؟ مثل كار كسى مى‌ماند، بعضى از اين كوچولوها كه بادكنك مى‌خرند، بادبادك مى‌خرند يك تومان، هى بادش مى‌كنند، بادش كه كردند، خوب كه بادش كردند، دو مرتبه بادش را خالى مى‌كنند، واقعاً مسخره است. اگر يك معلم بيايد سركلاس بگويد بچه‌‌ها توجه كنيد، بعد يك ضربدرى بكشد و بعد پاك كند، دو مرتبه بگويد كه خوب توجه كنيد، يك مقدارى كه همچين كرد، بچه‌‌ها مى‌گويند امروز استاد ما خُل است، آقا اگر مى‌نويسی پس چرا پاك مى‌كنى و اگر پاك مى‌كنى چرا مى‌نويسى؟
مثل يك خياطى كه قشنگ يك پارچه‌‌اى را مى‌گيرد و كوك مى‌زند و كوك مى‌زند و تا آخر كه كوك زد، نخ را مى‌گيرد و مى‌شكافد، دو مرتبه باز كوك مى‌زند، كوك، كوك و دومرتبه نخ را مى‌كشد، مسخره بازى است، خداوند كوك مى‌زند، كوك مى‌زند، كوك مى‌زند، تا يك انسان سوپر دو لوكس، دو مرتبه خوابش مى‌برد و خاموش مى‌شود، خوب اين چى مى‌شود؟ مسخره بازى مى‌شود.
اگر قيامت نباشد خود خدا گفته است كه آفرينش مى‌شود مسخره، كداميك از شما حاضر هستيد كه يك سفره بچينيد عنوان مربا و ترشى و ميوه و غذا و خورشت و سبزى، و نمى‌دانم، فرض كنيد چراغ و لوستر و فرش و يك سفره عالى، با زحمت خستگى، خسته كننده‌اى، يك سفره عالى باشد و بعد هم چند تا گربه و چند تا هم موش رها كنيد و بروند، دريدگى و…، چه كسى اجازه مى‌دهد به خودش كه بگويد آقا يك سالن قشنگ درست كن، مى‌خواهى چكار كنى، بنده مى‌خواهم بمب بيندازم و منفجر كنم. اگر بناست كه اين سالن را منفجر كنى پس چرا من اين همه سالن را تزئين كنم. خلاصه‌‌اش اگر اين قطار بناست كه، اينكه مى‌گويم قطار غرضم همه هستى است، اگر اين قطار هستى دارد رو به نيستى مى‌رود، در كوپه هشت بنشينيم و چه در كوپه هفت بنشينيم و چه آنطرف بنشينيم و چه اينطرف بنشينيم، وقتى خود قطار دارد نابود مى‌شود، من در هر كوپه‌‌اى بنشينم مهم نيست. وقتى بناست سالن مى‌خواهد منفجر بشود، تزئينش غلط است. بنابراين اگر معاد نباشد، كار خدا غلط، عبث، (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً) (مومنون /115) شما خيال مى‌كنيد كه ما شما را عبث و…آفريديم «وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» از خاك آورديم دو مرتبه، خوب اينهمه زحمت براى چى؟ اگر بناست كه خاك بشويم.

6- دنيا وسيله و آخرت هدف است

قيامت هست و اگر نباشد رنگى به…نمى‌دهد، بايد آنجا هدف باشد، اينجا هم وسيله باشد. اصولاً دين دنياى اين است كه «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ» (مجموعة ورام،ج‌1،ص‌183) دنيا مزرعه آخرت است، يعنى اينجا كاشت و آنجا برداشت.
ما از دنيا كمال احترامى كه از آن مى‌گيريم، استفاده دنياى مى‌كنيم، مثلاً فرض كنيد كه دنيا درباره ما تقريباً نظرش همين است، مى‌گويد اموال دنيا بايد استفاده مقدمه‌‌اى از آن بشود. ببينيد آقا يك وقت مى‌خواهيم بگوييم كه دنيا براى ما هدف باشد، دنيا هدف باشد، آخرت هم هدف باشد، اين نمى‌شود، دو تا هدف نمى‌تواند باشد. يكوقت بگوييم دنيا وسيله باشد، آخرت هم وسيله باشد، اين هم باز درست نيست. بگوييم دنيا هدف باشد، اين هم درست نيست، آن ديدى كه اسلام دارد اين است كه دنيا وسيله باشد و آخرت هدف باشد. مثل آچار، وسيله است كه آدم مى‌خواهد پيچ‌‌ها را باز كند، خود آچار هدف نيست. از دنيا آدم بايد استفاده كند و استفاده‌‌اى كه بتواند سراى ديگر.

7- ارزش انسان بيش از دنيا است

اصولاً دنيا كم است براى ما، دنيا براى انسان كم است و ارزش ما بيش از اين است، از همه گذشته ما يك تمايلاتى داريم هر چه در بيرون هست، باز عنايت كنيد يك خورده مطلب ظريف است. هر چى كه در ما بود بايد در بيرون پاسخگوى آن باشد، مثلاً در ما احساس تشنگى هست، در بيرون هم آب هست. در ما احساس گرسنگى هست، بايد در بيرون هم غذا باشد. در ما شش هست، بايد در بيرون هم هوا باشد. هر نيازى كه ما در درون داشتيم، بايد پاسخ آن در بيرون باشد. يكى از نيازهايى كه ما در خودمان داريم، ميل ابديت است، هر انسانى ميل دارد كه هم سعادتمند بشود و هم سعادتش قطع نشود. ميل به سعادت ابدى در انسان هست، بايد در خارج هم سعادت ابدى باشد.
و اصولاً اگر ما بميريم و قيامتى نباشد عدالت خدا كجا مى‌رود؟ قرآن مى‌گويد (فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ) (تغابن /2) يك عده مومن هستند و يك عده كافر، يك عده ظالم و يك عده مظلوم، بعد هم مى‌ميرند و هيچ بشوند، پس چى شد؟ جنايتكارها بميرند و هيچ بشوند، افراد فداكار و خود ساخته هم بميرند و هيچ بشوند خوب پس عدالت خدا كجا مى‌رود.

8- عدل خداوند دليل بر وجود معاد است

اگر قيامتى نباشد، عدالت خدا ثابت، يعنى به عدالت خدا لطمه مى‌خورد. اگر خدا عادل است بايد قيامت باشد. منتها بحث اينست كه چرا خدا در دنيا به ما جزا نمى‌دهد، اين هفت، هشت تا جواب دارد، كه فكر مى‌كنم كه اگر واردش بشويم، جوابها ناقص بماند، يكى، دو تا از آنها را مى‌گويم. سوال مى‌كنند بسيار خوب، خدا روز قيامت ما را زنده مى‌كند براى چى، براى اينكه حساب بكشد. با من عنايت كنيد، خدا همين جا حساب بگيرد. جوابش اينست كه اگر خدا اينجا، البته جوابش را در آن جلسه مى‌گويم، فقط يك جمله اضافه كنم براى اينكه ممكن بعضى از دوستان جلسه بعد نباشند، يك جوابش اين است و هفت، هشت تا جوابش را هم در جلسه بعد مى‌گويم اگر خدا در دنيا جزا بدهد، ظلم است، بنده مى‌زنم توى سر مظلوم، دستم فلج بشود، تمام بستگان من نگاه مى‌كنند من دستم فلج است و غصه مى‌خورند، در صورتى كه بستگان من تقصيرى ندارند، چون دنيا دار سرايت است، دار روابط است، بنده اگر ظلم كردم، خدا در دنيا به من جزا بدهد، با دست فلج زدم توى سر مظلوم و دستم فلج شود، با دست فلج بروم خانه همه بستگان من غصه مى‌خورند، در صورتى كه بستگان من تقصيرى ندارند، بايد يك جايى جزا ببينم كه رابطه و سرايتى نباشد، البته پس فردا نگويد كه دست دزد را هم قطع نكنيم، چون زن و بچه‌اش غصه مى‌خورند، چون آنجا اگر خواسته باشيم مراعات زن و بچه دزد را بكنيم، امنيت عمومى به هم مى‌خورد، اين بحث مقدمه باشد، جوابش در جلسه بعد، ولى يك جواب اجمالاً داديم، در دنيا اگر جزا باشد، ظلم به ديگران مى‌شود، بخاطر روابط. اين يك جواب، مفصل آن در جلسه بعد، شما را تا جلسه بعد به خدا مى‌سپارم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2344
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست