نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2345
موضوع: معاد -2، دلائل تأخیر کیفر و پاداش
تاریخ: 31/05/58
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
دنباله بحث را كه آقايان در جريان هستند، بحثمان درباره معاد بود.
1- علت ترس از مرگ
خيلىها از مرگ مىترسند، اين را قرآن گفته است كه چرا از مرگ مىترسند. عدهاى خودشان را نور چشمى مىدانند و خيلى خودشان را آدمهاى خوبى مىدانند، قرآن مىگويد نشانه اينكه چه كسى آدم خوبى است، اينكه هر كسى كه از مرگ نترسيد معلوم مىشود كارهايش درست است. (إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ) (جمعه /7-6) هرگز نمىخواهد بميريد، چون بعضى از كارهاى گذشته شما. عدهاى كه از مرگ مىترسند بخاطر رفتار خودشان است. از ابوذر مىپرسند كه چرا از مرگ مىترسيم؟ مىگويد براى اينكه براى آنطرفتان كارى نكردهايد، ديدتان فقط ديد اين جهانى بوده، بنابراين از آن طرف وحشت داريد، مثل يك كسى كه از يك خانه درست شده، بخواهد برود در يك خانه خراب شده اما اگر يك كسى يك خانه عالى هم يك جاى ديگرى ساخته باشد و اين خانهاش را هم كمى تعمير كرده است، وقتى مىخواهد از اينجا بلند شود و اساس كشى بكند، ناراحت نيست. فرق است بين كسى كه اساس كشى مىكند به خرابه و يا كسى كه اساس كشى مىكند به يك خانه مجلل و بهتر، علت ترس از مرگ اين است. اميرالمومنين (ع) وقتى ضربت مىخورد شب نوزدهم، مىفرمايد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة» (خصائصالأئمة،ص62) به خداى كعبه رستگار شدم. لذت مىبرد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة» من فائز شدم، رستگار شدم. امام حسين (ع) از يك پسر سيزده ساله، حضرت قاسم مىپرسد كه مرگ چه جورى است براى تو؟ مىگويد: مرگ از عسل شيرينتر است. ببينيد چقدر رشد پيدا كرده است اين پسر سيزده ساله، مىگويد كه اگر بناست كه حكومت به دست يزيد باشد، ما همه شهيد بشويم به صلاح است، مرگ پهلوى من پسر سيزده ساله از عسل شيرينتر است، خيلى مهم است، اينكه به ما گفتهاند كه برويد روضه، يكى از فايدههاى روضه همين است كه آدم برود و ببيند كه ديگران چه جور بچه تربيت كردهاند، برو و ببين يك پسر سيزده ساله چه مىگويد، شما هم پسر سيزده ساله ات را اين چنين تربيت كن. مثلاً درباره على اكبر مىگويد، امام حسين مىگويد شهيد مىشويم، مىگويد: مگر ما حق نيستيم. مىگويد: بله. مىگويد: اگر بر حق هستيم، شهيد شويم، افتخار ما است. اينها تربيت شدگان اسلام هستند. ولى خدا از مرگ نمىترسد. در شهادت مرحوم مطهرى، امام خمينى در مدرسه فيضيه فرمود، ما از مرگ نمىترسيم، بيايد امتحان كنيد، امتحان كردهايد و ديديد كه ما نترسيدهايم، حالا هم امتحان كنيد، ما از مرگ نمىترسيم. واقعاً آقاى خمينى از مرگ نمىترسيد، ولى افرادى هستند كه دير برايشان كف بزنى، يك بار طاق نصرتشان يكخورده كمرنگ باشد، ممكن است كه مرض روانى بگيرد.
2- روسفيدان و روسياهان هنگام مرگ
مردم وقتى مردند دو گونه هستند، البته اينها را هم مىخواهم بگويم و هم مىترسم سنگين باشد يكخورده، ولى قرآن مطرح كرده است، چون در مسير قرآن است، يك اشارهاى بكنم. دو رقم آدم در وقت مرگ، مردم دو دسته هستند: يك دسته افرادى كه رو سفيد هستند، وقتى مىخواهند بميرند، قرآن مىگويد (الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبين) (نحل /32) افراد خوبى كه مىخواهند بميرند، لحظه مرگ، ملائكه و فرشتگان خدا مىآيند و مىگويند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» درود بر تو، َ (قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ) (زمر /73) ملائكه مىآيند و درود بر او مىفرستند، اين يك دسته. (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي) (فجر /28-27) اى روحهاى خود ساخته، اى اولياء خدا، اى كسانى كه دنيا شما را در خودش غرق نكرده است، اى كسانى كه دلتان به ياد خدا آرام بود، (ارْجِعي إِلى رَبِّكِ) (فجر /28) پرواز كنيد به سوى بى نهايت. اما يك عده ديگر هم در مقابل، اينها وقتى مىخواهند كه بميرند، لحظه مرگ، اول اينكه وقت مردنشان خيلى حالت عجيبى دارند، اميرالمومنين (ع) يك جملهاى دارد و اين جمله را برايتان معنا كنم. در نهج البلاغه وضع مردن را مطرح مىكند، مىگويد وقتى انسان مىميرد، (فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِم) (نهجالبلاغه،خطبه109) نمىدانيد كه چه جور مىشود، بعد مىگويد: روح كم كم از چشمش گرفته مىشود، از گوشش گرفته مىشود، از زبانش گرفته مىشود، تا مىرسد به آنجا كه حضرت على در نهج البلاغه مىفرمايد لحظه آخر چه فكرى مىكند انسان، فكرش اين است «فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» (نهجالبلاغه،خطبه109) چه كرد با عمرش؟ عدهاى لحظه مرگ رو سفيد هستند و ملائكه به آنها سلام مىفرستند، عدهاى هم لحظه مرگ، خودش مىگويد چه كار كردم عمرم را، بعد دعا مىكند، مىگويد «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مومنون /99) خدايا من را برگردان (لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً) (مومنون /100) شايد اين سفر ديگر كار خوب بكنم «كلاَّ» قرآن مىگويد خفه شو و ابدا، «إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» تو حرف مىزنى، دروغ مىگويى. لحظه مرگ گروهى رو سفيد، برخورد با فرشتگان رحمت و سلام، عدهاى هم غصه مىخوردند و از درون، خودشان، خودشان را مىخورند كه چه كار كردم با عمرم و بعد هم التماس مىكنند كه دوباره من را عمرم بده تا شايد كار خوب بكنم. بعد قرآن هم مىگويد، عدهاى هم مىگويد، در لحظه مرگ مىگويد: شما چه كار مىكرديد؟ مىگويند: والله حناى ما در دنيا رنگى نداشت، ما طبقه دوازده بوديم، ما وضعمان، مىفرمايد، فرشتگان مىگويند: آيا زمين خدا بزرگ نبود، آيا در اين منطقه و شهر و كشور نتوانستى كار بكنى، بايد حركت بكنى، چرا هجرت نكردى. كسانى كه براى زنده كردن حق حيات خودشان، براى زنده كردن ايمان خودشان و براى زنده نگه داشتن فكر خودشان هجرت نمىكنند و تلاش نمىكنند، لحظه مرگ رو سياه هستند و در بازپرسى ملائكه شرمنده هستند. دليل معاد را داشتيم مىگفتيم، يك دليل حكمت را گفتيم و دليل ديگر را هم بگوييم و بعد بگوييم كه چطور در دنيا جزا نيست و بايد جزا در قيامت باشد، اين خطوط كلى اين چند دقيقه را پر مىكند.
3- شرايط بوجود آمدن
دوستان عزيز يك كارى كه بناست بشود، يك شرايطى دارد، چه كارى بايد باشد، مثلاً ببينيد. شرايط شدن، يك كارى كه بايد بشود، چند تا شرط دارد، مثلاً شما كه نشستهايد، مىخواهيد محكم بزنيد پس گردن آن كسى كه جلوى تو است، محكم، خوب اين مىشود به يك كسى بزنيم پس گردنى، خوب بله، چند تا شرط دارد. اول اينكه امكان بايد داشته باشد، يعنى بايد آن يك گردنى داشته باشد و شما هم يك دست قوى داشته باشيد، بعد هم بايد علت داشته باشد، يعنى فرض كن آنكه جلوى تو نشسته است يك پسر بدجنسى باشد و سوم اينكه مانعى نباشد، يك كسى نباشد كه حالا من بزنم، آن بلند شود و چهار تا به من بزند، مانعى نباشد. مىخواهيد خانه بسازيد، مىشود؟ بله، بايد امكان داشته باشد، مصالح و بنايى باشد، علت بايد داشته باشد خانه ساختن، نياز به مسكن علتش است، مانعى هم نباشد، شهرسازى و نمىدانم فرض كنيد كه شهردارى و اداره هايى نيايند و مانع بشوند. هر كارى اين سه تا شد، حالا، پس بنابراين شرايط شدن: امكان بعلاوه علت داشتن، بعلاوه مانعى نبودن مساوى است با شدن. حالا، آيا قيامت شدنى است و يا نشدنى؟ اگر شرايط شدن را داشت، شدنى است و اگر شرايط را نداشت… آيا امكان دارد كه ما دوباره زنده شويم؟ خوب بله كه امكان دارد. چه جورى؟ چه جورى ندارد، خوب گوش دهيد، مىگويند چه جورى وقتى ما مرديم و استخوانهاى ما هم پوسيد، استخوان پوسيدههاى ما چه جورى دو مرتبه زنده مىشود؟
4- امكان زنده شدن بعد از مرگ
انسان توانسته است پارچه را از شكم نخل بكشد بيرون، خداى ما هم مىتواند استخوان پوسيدههاى ما را هم از زمين بيرون بكشد. يك مثال ساده بزنم، آقايان يك مشكى را فرض كنيد كه اين مشك را پر از ماست مىكنيم و دوغ، مشك را پر از ماست و دوغش مىكنيم، ذرات چربى پخش است ولى وقتى شروع كرديم و مشك را محكم زديم، ذرات پخش شده همه يك جا جمع مىشود، درست است، خدا مىگويد: استخوان پوسيدههاى شما پخش است، چطور شما مشك را مىزنيد، چربى هايش يك جا جمع مىشود، من كُره زمين را مىزنم، (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها) (زلزال /3-1) همينطور كه شما مشك را مىزنيد و ذرات چربى يك جا جمع مىشود، من كره زمين را مىزنم، استخوان پوسيده شما جمع مىشود.
5- شبهه آكل و مأكول و پاسخ آن
حالا خيلى وحشت دارى، يك مثال ديگر بزنم، جنابعالى كه اينجا تشريف دارى، انسان، خود ما، مگر غير از اين هستيم، از يك تك سلوليم، خود ما از يك نطفه هستيم، از يك تك سلول، اين تك سلول از غذاست، غذا از چى است؟ غذا از ذرات پخش شده است. گندم آمريكا، برنج پاكستان، گوشت استراليا، روغن هلند، سيب لبنان، پرتقال مصر، پنير بلغار، چايى هند، ادويات كجا، تمدن بزرگ ايران، خوب ايران كه چيزى نداشت، فقط يك تمدن بزرگ داشت و يك بيسكويت و يك آريا مهر، حالا، ما از ذرات خاك پخش شده، يعنى ذرات خاك آمريكا، ذرات خاك پاكستان، ذرات خاك استراليا، هلند، لبنان، مصر، ذرات خاك هستى از كانال و لوله و راه غذا و نطفه شديم ما، پس خيلى وحشت نكن كه چه جورى دو مرتبه ذرات خاك پخش شده را جمع مىكند، خود شما در همين دنيا هم از ذرات خاك پخش شده هستيد. بله…، گياه را هم شغال مىخورد، شغال را هم گرگ مىخورد، گرگ را هم سگ مىخورد، همينطور، فهميدم اين شبههاى است كه بنام شبهه آكل و مأكول، در كتابها زياد مطرح شده است، عرض مىشود، خوب فهميدم اشكالتان را. مسئله تفكيك، آقا در حيوان نگاه مىكنيم وقتى علف مىخورد، دستگاهش را خداوند جورى آفريده كه اين دستگاه گوارش حيوان، شير را از شكم علف مىكشد بيرون، خدايى كه شير را از شكم علف مىكشد بيرون، من را هم از شكم سگ مىكشد بيرون، يا از شكم شغال مىكشد بيرون، گيرى ندارد كه اينها همه…، و از همه گذشته يك ذره كافى است براى پيدايش ما مسئله يك انسان اولش، حالا من نمىدانم اينرا بگويم و يا نگويم، يك انسان اولش، بر وزن جمعيت ايران مىگويم، حدود سى ميليون اسپرم در يك قطره است، در يك قطره نطفه مىگويند حدود سى ميليون اسپرم است و من و شما از يكى از آن اسپرم هستيم، اينطور مىگويند، شد. يك سى ميليون و يك قطره باعث شده است كه ما شدهايم، پس هر حيوانى، هر موجودى را بخورد، من خاك بشوم، خاك درخت بشود، درخت جزو بدن شغال بشود، شغال جزوء بدن سگ بشود، سگ جزوء بدن گرگ بشود، هر چه هم اين سلسله طى بشود، يك ذره، يك سى ميليونيم يك قطره از من در اين آفرينش باشد كافى است براى اينكه من دو مرتبه زنده بشوم. پس لازم نيست بنده تمام بدنم، شصت و پنج كيلو مىميرم، همين شصت و پنج كيلو استخوانم باشد كه زنده بشوم، از اين شصت و پنج كيلو يك سى ميليونيم يك ذره هم باشد براى پيدايش من كافى است.
6- اشاره قرآن به خلقت نخستين
خوب، حالا قرآن ببينيد چه مىگويد، قرآن مىگويد كه يك شخصى آمد و يك مقدارى استخوان برداشت، پهلوى پيغمبر و همينطور استخوانها را در دستش نرم كرد و فوت كرد و اين استخوانها را پخش كرد، گفت: (مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ) (يس /78) استخوان پوسيده هايى را كه من آردش كردم و گردش كردم و نرمش كردم، فوتش كردم، پخش شد، «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ » اين استخوان پوسيدههاى پخش شده را چه كسى دو مرتبه زنده مىكند؟ «قُلْ» به او بگو (يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ) (يس /79) همان كه اولين مرتبه شما را آفريد، يك كسى كه يك كارى كرد، ديگر همه كارهایش…، اگر شما ماشين سوار شديد كه از يك منطقهاى برويد به صد فرسخى، پنجاه فرسخ رفتى وسط راه يك مرتبه دستت را بلند مىكنى و داد مىزنى كه آهاى آقاى راننده، آقاى راننده، مىگويد: بله، مىگويى: وايسا آقا شما رانندگى بلد هستى، يكى، دو سه تا فحش به ما مىدهد، مىگويد آقا من پنجاه فرسخ آوردم تو را، آن كسى كه آن پنجاه فرسخ را آورده. شما مىروى دكان خياطى و مىگويى آقا دو دکمه، لبه آستين من بدوز، دکمه اول را كه مىدوزد، مىگويد دکمه دوم را بلد هستى بدوزى؟ مىگويد: خوب آن كسى كه آن يكى را دوخت خوب آن يكى را هم مىدوزد. مىروى دكان آرايشگاهى و شمال شرقى زلفها را درست مىكند، بعد مىگويد آقا جنوب غربى آن را هم بلد هستى درست كنى، خوب كسى كه اينجاش را درست كرد خوب آنجا را هم درست مىكند. يك بچه به مادرش بگويد كه ننه بلد هستى كه بزايى، مىگويد خوب آره، تو را زاييدم. كسى كه يك نمونه، دو نمونه كارى كرده است، ديگر وحشت ندارد. غلط است كه آدم به يك خطاط بگويد كه آقا سوال، آيا شما بلد هستى كه بنويسى؟ اين مسخره است آقا. «قُلْ» به آنها بگو «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» همان كسى كه اول درستت كرد، بقيهاش را هم درست مىكند، آن كسى كه ما را از، به قول مثنوى كه مىگويد (از جمادى مردم و نامى شدم، وز نما مردم ز حيوان سر زدم) يعنى جمادات بودم، خاك بودم، مواد غذايى خاك بودم و جماد بودم، شدم درخت، درخت هم شدم اسپرم و تك سلول و موجود و حيوان و بعد از حيوان هم شدم انسان، آن قدرتى كه مرا (از جمادى مردم و نامى شدم، و از نما مردم و به حيوان سر زدم) آن قدرتى كه مرا تا به اينجا آورده است، بعد هم مىبيند، آقا يك مثال ديگر بزنم، يك كسى اگر آمد و گفت آقا يك سنجاق به ما بدهيد، پهلوى شما هست سنجاق، اگر كسى آمد و يك دانه سنجاق گرفت، حالا نمىخواهم، سنجاق را گرفت و رفت پشت اين تابلو و يك مرتبه يك هواپيما زد بيرون، همه برایش كف مىزنيم، بنازم يك قدرتى را كه يك سنجاق گرفت و يك هواپيما ساخت. حالا بگويد كه داداش من اين هواپيما را باز مىكنم و دو مرتبه مىبندم، قبول نمىكنى، خداوند يك سنجاق مىگيرد، يك تك سلول و يك اسپرم مىگيرد، يك مرتبه يك پچه مىدهد بيرون، بعد مىگويد من اين بچه را باز مىكنم و مىبندم، قبول نمىكنى، مردن يعنى خداوند اين بچه را باز مىكند و روز قيامت هم دو مرتبه مىبندد، گيرى ندارد، ساختن هواپيما مهم تر از باز كردن و بستنش است، الان كشورهايى كه هيچ هنرى ندارند بلد هستند كه ماشينهاى كشورهاى ديگر را باز كنند و ببندند، باز كردن و بستن كه كارى ندارد. بنابراين امكان دارد، خوب بله ممكن است، همان قدرتى كه اينطرفش را درست كرد، آنطرفش را هم درست مىكند، خيلى هم آسان درست مىشود، ساختن هواپيما مهمتر از باز كردن و بستنش است، پس امكان دارد دو مرتبه زنده شدن، بله، امام صادق (ع) فرمود: همينطور كه مىخوابيد، همينطور مىميريد و همينطور كه بيدار مىشويد، زنده مىشويد. برگ درختها هر سال مىريزند و برگ نوى. پس شرط اولش هست، شدن سه تا شرط دارد، شرط اولش امكان دارد، بله كه امكان دارد. (أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى) (قيامت /37) قرآن مىگويد آيا انسان از منى نبود؟ (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ) (واقعه /62) بشر تو كه مىدانى من پنجاه فرسخ آوردمت چرا ديگر شك مىكنى، تو كه مىدانى من تو را از اقتدار آفريدم پس چرا دوباره شك مىكنى. قرآن مىگويد (وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ) (روم /27) اعادهاش «أَهْوَنُ عَلَيْهِ» ساختنش مشكلتر بود، باز كردن و بستنش آسانتر است، (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون) (اعراف /29) همينطورى كه ساخته، همانطور دو مرتبه اوجتان مىدهد. بنابراين اين شرط امكان، امكان دارد. آمديم سراغ چى؟ علت. خوب حالا، خيلى كارها ممكن است، بنده الان ممكن است كه يقه خودم را پاره كنم، شما ممكن است بلند شوى و چراغها را بشكنى، امكان دارد، چرا، خيلى كارها امكان دارد، علت هم دارد، علت آن اينست كه مردم دو دسته هستند، خوب هستند و بد.
7- اگر در دنيا جزا باشد ناراحتي به ديگران سرايت ميكند
يكى اينكه در اينجا هم جزا نيست، سوم خدا هم عادل است. پس حالا بايد كه اينجا جزا نيست و خداوند هم عادل است، پس بايد جاى ديگرى براى جزا باشد. حالا بحثمان اين را مطرح كنيم كه چرا در دنيا خدا به ما جزا نمىدهد. سوال، خداوند در قيامت براى چى ما را زنده مىكند؟ براى حساب و كتاب. خوب است كه هر چيزى را كه مىخواهد تصفيه كند، خوب است كه نقدى معامله كند، خوب است كه همين جا جزا بدهد. جواب، در دنيا چرا جزا نيست؟ پاسخ، اول گفتيم كه دنيا دار سرايت است، حالا يعنى چه؟ گفتيم، مثالى كه زديم در جلسه قبل بود، بنده مىزنم توى سر مظلوم، بنده گناهى مىكنم، اگر خدا در دنيا به من جزا بدهد، ديگران هم پا سوز مىشوند، چون ناراحتى من به ديگران هم سرايت مىكند. چون در دنيا علاقه و روابط، سرايت هست، ناراحتى من به ديگران هم سرايت مىكند، بايد جايى به من حساب و كتاب بدهند، بايد جايى من تصفيه حساب بشوم كه ناراحتى من به ديگران سرايت نكند. دنيا دار سرايت است، ظلم به ديگران مىشود.
8- دنيا براي جزا دادن كم است
2- دنيا كم است، دنيا قد نمىدهد براى جزا. مرحوم شيخ طوسى (ره) بيش از هزار سال پيش آمد و حوزه نجف را تأسيس كرد، دهها هزار عالم ربانى تعليم داد، دهها هزار عالم در اين هزار و چند سال، يكى از آن دهها هزارها مرحوم آقا شيخ عبد الكريم حائرى موسس حوزه علميه قم (ره) است، كه ايشان حدود شصت سال پيش آمد در قم، حوزه علميه قم را تأسيس كرد، او هم در حوزه علميه قم، دهها هزار روحانى را در اين شصت سال تربيت كرد، كه يكى از شاگردهايش امام خمينى است، يكى از آنها، باقى مراجع، و همه مدرسين و همه علما تقريباً مىشود گفت، هفتاد درصد، هشتاد درصد آنها از حوزه علميه قم هستند. خوب حالا شما بيا و جزا بده به آقاى شيخ طوسى، به شيخ مرتضى انصارى جزا بده، خود امام خمينى، رهبر انقلاب آمد و ايران را، سلطنت دو هزار و پانصد ساله را برداشت، خوب حالا شما جزاش را در دنيا بده، ببينم چى چى مىدهيد. مىگوييم: صبحانه عسل به آن مىدهيم، ظهر هم كباب برگ، چى، مثلاً چى دارى؟ هواپيماى شخصى و قالى ابريشمى، واقعاً چى دارى كه لياقت داشته باشد براى ايشان، كسى كه به تمام دنيا مىخندد. اميرالمومنين (ع) فرمود: حكومت براى على خيلى پائين است، يعنى ديد بالاست، گفتم وقتى با هواپيما وقتى آدم مىرود بالا، هر چه كه مىرود بالاتر، خانههاى زمين براى آن كوچكتر مىشود، بندگان شايسته خدا هر چقدر كه اوج بگيرند، دنيا براى آنها…، دنيا كم است براى آن، از طرفى مثالهاى خوب بزنم و مثالهاى بد را بزنم، مخترع هروئين مىآيد هروئين مىسازد، هزارها جوان را نابود مىكند، ما در دنيا چيزى نداريم براى آن، فوقش خودش را مىكشيم، خودش آدم هروئين ساز و كه كشتيم مساوى است با يك جوانى كه هروئينى كرده است، اين هزارها جوان را… يك نفر هزارها جوان را مىكشد، شما خودش را مىكشى، نهصد و نود و نه هزار نفر ما طلب داريم، دنيا نه براى خوب چيزى دارد و نه براى بد چيزى دارد.
9- اگر در دنيا جزا باشد مردم از ترس و طمع خوب ميشوند
3- اگر در دنيا جزا باشد مردم يا از ترس خوب مىشوند و يا از طمع، يا از ترس، يا از طمع خوب مىشوند، خوب شدن از ترس و يا طمع ارزشى ندارد. بگويند آقا هر كسى كه نماز بخواند امسال در كنكور شاگرد اول مىشود، نماز شب خوان خيلى زياد مىشود. هر بازارى امروز اين كار را بكند، امروز درآمدش زياد است، خوب خيلىها نماز مىخوانند، خوب بگو الان هم ترس از جهنم هست، طمع بهشت هست اما ترس و طمع نسيه با ترس و طمع نقدى خيلى فرق مىكند. شما اگر فردا بدهكار باشی دستباچه هستى اما اگر شش سال ديگر بدهكار هستى، دستپاچه نيستى. ترس و طمع، يعنى جزاى دنيا انسان را دستباچه مىكند و از ترس و طمع خوب شدن ارزش ندارد، بايد آزمايش بشويم، بايد آزادى داشته باشيم.
10- برخي كارهاي خير و شر اثرشان سالها باقي است
مسئله چهارم – ديگر اينكه بايد….. تا هر عملى رشد خودش را بكند، رشد خود را بكند. يك نفر مىآيد و يك تأسيساتى را راه مىاندازد، يك كتابى مىنويسد و اين كتاب دويست نفر را هدايت مىكند، خوب مزدش بدهيم، كم است. بايد صبر كنيم تا شايد اين كتاب صد سال ديگر هم ده نفر را هدايت كرد، شايد كتاب دويست سال ديگر چهار نفر را، ما الان مثلاً كتاب اصول كافى براى هزار سال پيش است، الان رواياتش را مىخوانيم تحت تأثير قرار مىگيريم. درست نيست كه مرحوم كلينى تا يك حديث نوشت مزدش را بدهيم، بايد صبر كنيم تا ببينيم اين كار خير يا اين كار شر تا آخر دنيا چقدر عقبه دارد. قرآن مىگويد: (نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ) (يس /12) بسيارى از كارها اثر دارد. يك مادرى كه دست مىكند در كيسهاش، در كيسه شوهرش بدون رضايت و پولى بر مىدارد و به شوهرش هم نمىگويد، البته قديم بوده و حالا كه الحمدلله همه زن و شوهرها با هم رفيق و مالها همه مال همه است ولى يك وقتى اينطور بود، مادر دست مىكرد در كيسه شوهرش پول برمى داشت و مىخواست كه شوهرش نفهمد، بچه دختر كوچك مىفهمد، اين دختر كوچولو كه نگاه مىكند، فيلمبردارى مىكند با چشمهايش كار مادرش را، فردا هم دختر ممكن است كه جنسى را بردارد و از خانه ببرد و بفروشد، آنوقت گناه دختر هم، مقدارى گوشهاش دامن مادر را مىگيرد. بايد صبر كنيم كه اين كار خير و يا اين كار شر چقدر عقبه دارد، بنابراين در دنيا جزا نيست و بايد صبر كنيم كه عمر دنيا تمام شود تا ببينيم اين كار خير و يا اين كار شر تا چقدر… من يك جمله مىگويم الان ممكن است اثر نكند يا ممكن است الان در شما اثر كند و پنجاه سال ديگر هم در بچه شما و بعد هم در بچه شما، در نوه شما، ممكن است درس امروز من تا سيصد سال ديگر اثر پيدا كند، چه خير و چه شر، بنابراين بايد صبر كنيم كه تا عمر دنيا تمام شود تا عاقبت ببينيم كه كارها چقدر كش برداشته است، اينها باعث مىشود كه جزا در دنيا نباشد. خوب پس مردم دو دسته هستند و اينجا هم جزا نيست، خدا عادل است، پس بنابراين مانعى هم نيست، چون خداوند قادر مطلق است، عالم بى نهايت، علم بى نهايت دارد و قدرت بى نهايت دارد، هيچ مانعى براى خدا تصور نمىشود، شرايط شدن كه هست، پس قيامت شدنى هست، اين خلاصه بحث ما، تا جلسه بد شما را به خدا مىسپارم.
«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2345