نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2371
موضوع: معلم و ارزش تربيت
تاريخ پخش: 74/06/30
بسم الله الرحمن الرحيم
1- مقام معلم
در آستانهاي بحث ما پخش ميشود كه مدارس باز شدهاند و مقداري درباره مقام معلم ميخواهم بحث كنم مساله آموزش و پرورش، دانشگاه حوزه و هركسي كه معلم است، تربيت معلم، نهضت سوادآموزي، معلمهايي كه توي پادگانها به سربازها درس ميدهند، معلم به معناي وسيع، روحانياي كه توي مسجدش براي مردم صحبت ميكند و چيز ياد مردم ميدهد. معلمي كار خدا است.
2- اولين معلم خداست
«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (الرحمن/1و2) خداي رحمان معلم است علم مال خداست، (يُعَلِّمُهُمُ) (بقره /129) مال پيغمبر است، (عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى) (نجم /5) مال جبرائيل است، يعني توي قرآن علم داريم «وَ يُعَلِّمُهُمُ» داريم «عَلَّمَهُ»، علم براي خداست «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، معلم خداست، خدا چيزي ياد آدم ميدهد و آموزش خيلي مهم است و قدر معلم هم زياد است.
3- ارزش آموزش
يك نكته بگويم شنيديني و شيرين حيوان را آموزش ميدهند يك مدت كمي آموزش ميدهند حتي به سگ براي گرفتن قاچاق، به خاطر اينكه چند روز سگ آموزش ميبيند يك عمري براي مربياش قاچاقچيها را شناسايي ميكند، يا بو ميكشد و ميگويد اين قاچاق دارد. چندروزي به سگ ياد ميدهند كه شكار كند تا آخر عمر سگ آموزش ديده شكارش را تحويل استاد ميدهد. ببينيد ميگويد سگ وفا دارد چند روز آموزش ديده تا آخر عمر آموزشي را كه ديده سگ را ميفرستند و شكار ميكند، و شكارش را تحويل مربيش ميدهد. آموزش به قدري مهم است كه اگر سگ آموزش نديده باشد شكارش حرام است اما اگر سگ آموزش ديده باشد شكارش حلال است يعني يك حلال و حرام به خاطر آموزش سگ فرق ميكند. علم نور است و معلم به انسان نور ميدهد. علم بينايي است و معلم به انسان چشم ميدهد يك آيه توي قرآن داريم كه ميفرمايد هر كس يك نفر را احيا كند انگار همه مردم را احيا كرده، هر كس يك نفر را بكشد انگار همه مردم را كشته. امام ميفرمايد: هر كس يك نفر را احيا كند معلمي است كه گمراهي را هدايت كند اگر كسي يك نفر را هدايت كند انگار همه مردم را هدايت كرده، تا حالا حرفهايي كه در اين دو سه دقيقه زدم، به هر حال شاه رفت، و اينجا هم خانه شاه و كاخ شاه و شما هم طبقه محروم تهران و آمديد كلاس ما كه توي كاخ شاه است يك خورده درباره معلم صحبت كنيم، آموزش در حيوان اثر دارد، حيواني كه آموزش ببيند يك عمري شكارش را تحويل معلمش ميدهد، آموزش ديده و آموزش نديده يك حلال و حرام فرقش است، اينها مسايل مهم آموزش است. اما مقام معلم چيست و معلم چه صفاتي بايد داشته باشد؟ خاطراتي از معلم هم نوشتم، سي تا خاطره نوشتم از اين سي تا چندتاي آن را خواهم گفت مقداري روايت نوشتهام كه خواهم گفت، و وظيفه مردم نسبت به معلم چيست؟ اول چند تا روايت بخوانم پيغمبر فرمود: «بِالتَّعْلِيمِ أُرْسِلْتُ» (منيةالمريد/ص106) من مبعوث شدم براي اين كه به مردم آموزش دهم، علم به قدري مهم است كه پيغمبر قبل از آنكه بيايد اسمش را گذاشت تا حالا كه من نبودم .زمان، زمان جاهليت است اسم قبل از آمدنش را، قبل از بعثت را ميگويند زمان جاهليت، يعني من كه آمدم ديگر زمان جاهليت نيست، من يك يادداشتي دارم، چون گاهي سفرهايي پيش ميآيد كه من يك سخنرانيهايي براي آنجاها درست كردم، يك بحثي دارم، هفتاد امتياز يادداشت كردم، البته بيش از اينها است، حالا آنهايي كه گير من آمده به عنوان يك طلبه معمولي كه مخصوص اسلام است، يكي از امتيازات اسلام اين است اولين آيهاي كه بر پيغمبر نازل شد اقرا بود اقرا يعني بخوان، يعني دين ما با بخوان شروع شده است. يك زني را آوردند نزد پيغمبر چون مكه با سواد نبود كل مكه هيچ با سواد نبود كل كشور عربستان هفده تا با سواد در آن بود مكه هيچ با سواد نداشت بعد از مدتها يك زني پيدا شد توي مكه گفتند اين خواندن و نوشتن بلد است، پيغمبر آوردش خانه تو بشو معلم زنهاي من كه زن پيغمبر بي سواد نباشد معلم سرخانه آورد. خانم به خانم درس بدهد، «بِالتَّعْلِيمِ أُرْسِلْتُ» من اصلاً آمدم براي آموزش، قبل از من جاهلي است ولي شما. «تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْم»(كافي/ ج1/ ص36)، هر كس درستان داد تواضع كنيد، احترام استاد به خاطر نمره نيست به خاطر خودش است.
4- جايگاه استاد و شاگرد
جملهاي است كه نقل ميكنند حضرت علي فرمود: «من علمني حرفا فقد صيرني عبدا» هر كس يك كلمه ياد من بدهد تا آخر عمر بنده او هستم. ميگفت اين حديثها آدرسش كجا است و اين حديث را پيدا نكرديم، اما حديثهاي ديگر را پيدا كرديم كه حضرت فرمود: اگر كسي چيزي ياد كسي بدهد آن كس كه آموزش ديده، تا آخر عمر برده است، پرسيدند برده يعني ميتوانند ببرند بفروشند؟ فرموده برده است ولي قابل خريد و فروش نيست، به او ميتواند امر و نهي كند و او بايد اطاعت كند. ارزش معلم از ارزش پدر و مادر كمتر نيست. اصلاً حديث داريم آدم سه تا پدر دارد: «والدك، زوجك، معلمك» يكي آن پدري كه ما از او به دنيا آمديم پدر و مادر است، پدر دوم آن كسي كه به ما درس داد، پدر سوم ما آن كسي كه به ما همسر داد يعني پدرزن پدر ست حق پدري دارد، معلم حق پدري دارد، پدر هم كه پدر است، مساله مهمي است در مورد آموزش، «مَنْ عَلَّمَ شَخْصاً مَسْأَلَةً فَقَدْ مَلَكَ رَقَبَتَهُ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَبِيعُهُ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ يَأْمُرُهُ وَ يَنْهَاهُ»(عوالياللآلي/ ج4/ ص71) فقد ملك رقبته، اگر كسي چيزي ياد كسي بدهد او مالك آن ميشود «فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَبِيعُهُ» ميتواند بفروشد او را، «فَقَالَ لَا» فرمود: خري و فروش نه، «وَ لَكِنْ يَأْمُرُهُ وَ يَنْهَاهُ»، امر ونهي كند اولا مثل اينها كه يك بار در تلويزيون گفتيم خيلي سر و صدا پيچيد سر و صدا ندارد مگر هر چيزي را شما قبول نداريد باطل است؟ چيزي كه من ميگويم سعي ميكنم حرف درستي بزنم يك وقتي چند سال پيش من توي تلويزيون گفتم هر كس مادرش سيد است او هم سيد است، استفتاء كردند از علما كه قرائتي توي تلويزيون گفته سيد است پس خمسش بدهيم، آقا وقتي گفتند سيد است معنايش اين نيست كه خمسش هم بده اين سيد است ولي خمس به او نميشود داد. هر كس مادرش سيد است قطعاً سيد است ما به امام حسن وامام حسين كه ميگوئيم يابن رسول الله شما بچههاي پيغمبر هستيد به خاطر اين است كه مادرشان سيد است، ذريه رسول الله كه ميگوئيم به خاطر اين است كه اينها بچههاي فاطمه زهرا (س) هستند. به هر حال ما گفتيم سيد است معنايش اين نيست كه ميتوان به او خمس داد. گفتيم برده است معنايش اين نيست كه ميشود او را فروخت. روايتهاي زيادي داريم كه هستي به معلم دعا ميكنند. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ حَتَّى النَّمْلَةَ فِي جُحْرِهَا وَ حَتَّى الْحُوتَ فِي الْبَحْرِ لَيُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِي النَّاسِ الْخَيْرَ» (بحارالأنوار/ ج61/ ص244) فرشتهها و خدا، حتي مورچه توي لانهاش، حتي ماهي در دريا، «لَيُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِي النَّاسِ الْخَيْرَ» همه صلوات و درود ميفرستند بر كسي كه معلم است منتها معلم خير، حديث داريم، «مُعَلِّمِي النَّاسِ الْخَيْرَ»، آخر گاهي وقتها آدم يك چيزهايي ياد ميگيرد كه ياد بگيرد مهم نيست ياد هم نگيرد مهم نيست. علم بوعلي سينا را ياد بگيريم مهم است اما مثلاً بو علي سينا چند كيلو است خوب كه من چه كنم بعضي از علمها را بداند يا نداد فرقي نميكند و لذا خيلي خطرناك هستند آدمهايي را كه مدركي را ميگيرند و چيزهايي را حفظ كردند، اما حضرت عباسي خودشون ميدانند و استادشان هم ميداند كه چيزهايي را كه ياد گرفت و حفظ كرد باري برايش نيست. يعني نميدانست هم طوري نميشود حالا هم كه دانسته جايي را آباد نميكند و آخوندها را هم خيليها گير مياندازند. الحمدالله ما يك خوردهاي رو داريم هركسي بيايد حسابي توي ذوقش ميزنم، آقا مادر حضرت موسي كي است؟ ميگويم: بسمه تعالي به توچه؟ مثلاً مادر حضرت موسي اسمش را بداني چه مشكلي را حل ميكند؟ آدم چيزي را كه ميداند سه تا شرط دارد: 1- يا به درد دنيا بخورد و يا به درد آخرت بخورد و متأسفانه در حوزه علميه ما در دوران طلبگي گرفتار آن بوديم حالا يك تغييرات خوبي شده، اول طلبگي ما را وادار كردند هزار تا شعر عربي حفظ كرديم به نام الفيه! الفيه يعني هزار تا شعر، خوب ماهم حفظ كرديم يادمان رفت حالا كه فكر ميكنم ميبينم بيهوده بود. اي كاش قرآن حفظ كرده بودم بله هر طلبهاي بايد ادبيات را خوب بخواند به طوري كه بتواند آيه و حديث را درست بخواند اما يك چيزي را حفظ ميكنيم و بعد هم يادمان ميرود بعد كه چي؟ يك سري چيزها را بيخودي الگو ميكنيم.
5- علومي كه بدردمان ميخورد را ياد بگيريم
يك وقت يك كسي را آوردند توي تلويزيون كه ايشان مثلاً سوره قل هو الله را به زبان اندونزي ميخواند حالا مثلاً من چه خاكي به سرم بكنم؟ حالا ايشان هوشش خوب است پدرش ياد داده اندونزي بخواند، من چه كار كنم به من چه؟ آخر گاهي وقتها يك چيزي است كه هيچ ربطي به زندگي ما ندارد. بله يك وقت آدم مثلاً يك بچه خوش استعدادي يك كار خوبي كرد اين ميتواند الگو باشد ما بايد يك چيزهايي توي تلويزيون مطرح كنيم كه باقي بچهها هم بتوانند فتوكپياش را بردارند يعني باقيها هم بتواند مثل او الگوسازي كنند. خوب ميگوئيم اين را من هم ميتوانم مثل اين باشم اما اگر يك كسي 18 متراست خوب مردم ايران چه كنند كه 18 متر است. گاهي وقتها يك الگويي توي تلويزيون مطرح ميشود كه جزو ديدنيها است خوب ببينيدش اما اين الگو نميتواند باشد. در حوزه و دانشگاه و در…، اي كاش يك حركتي ميشد و در دانشگاهها كتابهاي ديني بر اساس نياز نوشته ميشد يعني آنكه ميخواهد پزشك بشود ما حدود 3000 حديث براي غذا داريم بالاي 100 براي لباس حديث داريم. دهها حديث براي مسواك داريم، دهها حديث براي صابون داريم، براي عدس، براي كاهو، براي خيار، براي هندوانه، شير، ماست، پنير، براي گردو، براي تنفس زير درخت خوابيدن، براي لباس شستن، براي آب وصابون، براي سدر، براي آب گرم، براي حمام رفتن كه صدها حديث داريم آنقدر حديثهايي داريم كه مربوط به جسم است يك مقداري از حديث بايد وارد دنياي پزشكي بشود كه وقتي يك پزشك ميخواهد بگويد بداند كه اسلام هم روي اين كار نظر دارد، آيات و رواياتي داريم مربوط به حقوق اينها براي دانشكده حقوق، مثلا سپاه پاسداران من نميدانم اين الفباي كار است، سپاه دور هم جمع ميشوند عقيدتي سياسي كلاس دارند، كلاسهاي خوبي دارند اما زيباترين بحث براي سپاه و ارتش اين است كه ما در قرآن سيصد و پنجاه آيه در مورد جنگ داريم جنگ خندق، جنگ بدر، جنگ احد، جنگ تبوك، جنگهايي كه در قرآن آمده تاريخ اين جنگها را در دانشكده افسري بگوئيم براي رزمندهها بگوئيم كه رزمندهها آشنا بشوند با آياتي كه مربوط به كارشان است. بحث من چيست؟ بحث من اين است كه يك معلم خوب آن معلمي است كه امروز براي ايشان چه بگويد وگرنه حالا بنده يك مشت پاسدار و سرباز جمع كنم و بگويم براي آنها شيخ مفيد چه كسي بود؟ خوب به اين چه كه كي بود؟ اين چه خاكي به سرش كند؟ بايد به او گفت كه در جنگ احد چطور شد كه اول پيروز شدند و بعد شكست خوردند. قرآن ميگويد: (حتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ) (آلعمران /152)، رمز شكست درآمد، سه چيز بود كه ياد بگير اگر عمليات نظامي شد تو مواظب باش از اين پوست خيارها زير پايت نباشد در جنگ بدر ماجرا چي بود از كجا به كجا كشيده شد؟ ما بايد براي هر دانشكدهاي مطلب اختصاصي بگوييم، البته يك سري چيزها هم مشترك است مثلاً اصول عقايد مشترك است، ايمان به مبدا و معاد مشترك است يك سري مشتركات است كه در مشتركات حرفي نداريم. معلم خيلي مقام دارد و خيلي هم صفات دارد يك مقداري از صفات معلم برايتان بگويم اول اينكه معلم بايد توجه به رسالت معلمي داشته باشد و قدر خودش را بداند، معلم از همه مهندسها ارزشش بيشتر است. همه مهندسها روي جماد كار ميكنند مهندس يا روي تونل كار ميكند و يا روي زمين كار ميكند ويا روي سد كار ميكند و يا روي ماشين كار ميكند و يا روي پل و يا كارخانه كار ميكند همه مهندسها روي جماد كار ميكنند اما معلم با آدم كار ميكند. آدم سازي از جمادسازي بيشتر است منتها ما كم بها ميدهيم. البته جمهوري اسلامي اخيراً خيلي به معلم و فرهنگ رسيده، اما هنوز هم جا دارد كه تعريف كند ما وقتي حساب ميكنيم در نهضت سوادآموزي، صدها نفر از كلاس نهضت سوادآموزي مقدماتي و تكميلي را خواندند، كتاب اول و دوم نهضت را و بعد رفتند چهار و پنج را خواندند و بعد راهنمايي رفتند. بعد دبيرستان رفتند و الان دانشگاه هستند، حضرت عباسي يك كسي كه از نهضت سوادآموزي رفت دانشگاه و شد دانشجو، و در دانشكده پزشكي چند تا از آنها هستند، اين به اندازه مثلاً افتتاح يك كارخانه ارزش ندارد؟ خيلي ارزش بيشتر از يك كارخانه دارد، كارخانه ميگوئيم توليد پارچه بالا رفت، توليد ذوب آهن بالا رفت. توليد مس رفت بالا، اين توليدها ارزش است اما توليد كسي كه از صفر آمده وارد دانشگاه شده خيلي مهم است، معلم قدر خودش را داشته باشد به خصوص معلم كلاس اول، حتي امام و بزرگان مملكتي هر چي مطالعه كنند و هر مرجع تقليد و پروفسوري و علامهاي هر كي هر چي سواد دارد صدقه سر معلم كلاس اول است اما اگر او نميبود باقي كتابها را سر در نميآورد. بنابراين معلم خيلي مهم است. به خصوص معلم كلاس اول و به خصوص معلم دخترها، تربيت يك دختر مساوي است با تربيت هفت پسر اين خيلي مهم است. چرا؟ چون نسل نو خيلي مهمتر از نسل قديمي است، دبستان مهمتر از راهنمايي است راهنمايي مهمتر از دانشگاه است. اينها خيلي مهم است، معلم قدر خودش را داشته باشد كه مهندس روي جماد كار ميكند واين روي آدم كار ميكند. معلم گاهي ميتواند يك سيستم را عوض بكند. معاويه دستور داد به علي بن ابيطالب توي خطبههاي نماز جمعه لعنت كنند، در ابن ابي الحديد هم بخشنامهاش آمده و سني و شيعه اين كتاب را قبول دارند.
6- نمونهاي از گذار معلم
يك روز استادي داشت ميرفت. ديد يكي از بچهها يك ناسزايي به حضرت علي گفت، خوب تربيت شده همان نظام و همان تفكر بني اميه يك ناسزا گفت. معلم عبوس كرد رد شد. بچه فهميد معلم عبوس كرد. رفت گفت: آقا ناراحت شدي؟ معلم گفت: بله، چون معلم شيعه بود، گفت: چرا؟ علي چه كرده؟ بعد شروع كرد. اين معلم به بچه ده دوازده سالهاي كه توي كوچه بازي ميكرد علي بن ابيطالب را معرفي كرد، بچه گفت كه بابا و مادرم يك چيز ديگري گفتند. حكومت چيز ديگري گفته، گفت نه، علي مظلوم است اين بچه گفت من از حالا مهر علي به دلم آمد. بعد گفت: خدايا ميشود يك زماني رژيم مملكتي دست من بيفتد كه لعنت به علي را حذف كنم اتفاقاً حوادث پائين و بالا شد و ايشان شد رئيس حكومت اسلامي و ايشان دستور داد بعد از صد سال كه به علي بن ابيطالب(ع) ناسزا ميگفتند جلوي ناسزا را همين بچه گرفت و اين صدقه سر يك بچه سيزده ساله كه بيست دقيقه با علم صحبت كرد. گاهي معلم يك كارهاي كليدي ميكند معلم قدر خودش را داشته باشد، قصه شيطان را داريد با آن حرام زاده، يك شيطان يا يك حرام زاده گفتند برويم شيطنت كنيم، بعد بيائيم غروب گزارش بدهيم ببينيم كدام يك از ما شيطانتر هستيم، شيطان از يك طرف رفت و حرام زاده هم از يك سمت. صبح تا شام زحمت كشيدند و شب آمدند براي گزارش، حرام زاده گفت چه كردي، گفت صبح تا به حالا هفتاد وسه تا خلاف به وجود آوردم، چند تا غيبت چند تا دروغ چند تا فحش، چند تا چاقوكشي و چند تا…، حرام زاده گفت من هفتاد وسه تا توليد داشتهام، به شيطان گفت تو چي كردي؟ گفت من هيچ كاري نكردم، فقط يك زن وشوهر حرام رفتند پهلوي همديگر زناكار شدند يك حرام زاده درست كردند، گفت خاك توي سرت كند من هفتاد و دو تا از تو جلوتر هستم، گفت نه من يك حرام زاده درست كردم مثل تو كه روزي هفتاد و سه تا توليد ميكند، اين معلم بايد بداد كه گاهي وقتها يك هلال زاده درست ميكند. معلم گاهي يك منحرفي را ده دقيقه با او صحبت ميكند. و ضمناً همه حرفها مال سر كلاس نيستند من اين را راحت بگويم كه معلم سر كلاس فقط ميتواند درس بگويد آن كارهاي كليدي معلم آن ملاقاتهاي معلم است.
7- معلم انسانساز است
تقريباً بيست روز، سي روز از انقلاب گذشته بود. مرحوم مطهري به من زنگ زد. گفت شما برويد در تلويزيون، من با امام صحبت كردم امام تو را نميشناخت. گفتم: من كلاسهاي قرائتي را ديدم شما برويد توي تلويزيون، گفتم تلويزيون آدرسش، جايش، آخه كسي ما را راه ميدهد، گفت بله من ميسپارم فلاني بيايد تو را ببرد، ما رفتيم كنار در ايستاديم ديديم يك كسي آمد گفت شما قرائتي هستيد گفتم بله رفتيم و كار نداريم كه چطور وارد تلويزيون شديم. شانزده هفده سال گذشت يك روز گفتم الحمدالله، من وقتي رفتم توي تلويزيون هر چه ميخواهم به همه مردم ميگويم بعد فهميدم نه اين فكر اشتباه است گاهي آدم ده دقيقه خصوصي با كسي حرف ميزند آن پنج دقيقه و ده دقيقه اثرش از پانزده سال در تلويزيون بيشتر است. من اگر امشب بيايم خانه شما پنج دقيقه با شما صحبت كنم اين اثرش بيش از سال هاست كه پاي تلويزيون نشستهاي و اين را من از يك ديوانه ياد گرفتم. در كاشان، خوب ديگه كاشان ما ديوانههايش هم عاقل هستند، عرض كنم يك ديوانهاي كاشان بود آمد توي مسجد يك فحش داد همه خنديدند، فحش دوم، فحش سوم، هر چي فحش داد همه خنديدند، اين ديد فحش ميدهد ميخندند رفت توي محراب و گفت حضرت آقا با تو بودم، بعد آمد گفت با تو بودم، با تو بودم وقتي گفت با تو بودم اين ديوانه را بغلش كردند و از مسجد بيرون انداختند، از اين ديوانه ياد گرفتم كه سخنراني عمومي فايدهاي ندارد بايد گفت با تو بودم، يعني اينكه معلم سر كلاس يا رئيس دبيرستان براي عموم حرف ميزند، گاهي وقتها مثلاً يك بچه در مورد نماز سرسنگين است معلم ميبيند كه هر روز نماز توي مدرسه برپا ميشود و اين بچه نميآيد. صدايش ميزد ميگويد بيا، و در را هم ببند و تنها بگو چرا نماز نميخواني؟ به ما بگو خدا را دوستش نداري؟ خدا را قبول نداري، نماز بلد نيستي، خجالت ميكشي هر مشكلي داري من حل ميكنم، نميداني اسرار نماز چيست؟ بركاتش را نميداني، بنابراين ده دقيقه خصوصي صحبت كن يك نمازخوان درست ميشود. اين بچه نمازخوان بشود بچه آن هم نمازخوان ميشود و بچه بچهاش هم نمازخوان ميشود و تا آخر، اينها يك بركاتي است كه منتقل ميشود، مهندس وقتي يك پل ساخت سي سال، چهل سال يك قرن، پنج قرن پل است ولي معلم آدم ميسازد و اين آدم يك آدم ديگر ميسازد و آدم يك آدم ديگر ميسازد قدر معلمي را داشته باشيم،
8- معلم بايد متواضع و دلسوز باشد
دوم تواضع: خودماني باشيم من رفتم يك جايي تربيت معلم و ديدم يك دستشويي درش را قفل كردند گفتم چرا در اين قفل است؟ گفتند اين مخصوص اساتيد است. گفتم حالا مثلاً استاد و شاگرد دستشويي رفتنشان چه فرقي ميكند؟ بچهها آنجا توي صف هستند آخه كه چي؟ بله يك سري چيزها گفتند شريكي نباشد مثل حوله، كسي حوله كسي را حق ندارد استفاده كند، مسواك، اما يك چيزي مثل آينه آقا اين آينه را ميخواهم من توي آن نگاه كنم حالا من توي آن نگاه كنم يا تو. كم نميآيد، اين يعني كه چي؟ معلم بايد تواضع داشته باشد، پيغمبر ما گرد مينشست يك كسي وارد شد نگاه كرد آخرش نفهميد كه كدامها پيغمبر هستند فرود: «أَيُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» (كنزالفوائد/ ج1/ ص212)، كدام يك از شما پيغمبر است، تواضع و خودماني بودن، قرآن آيه دارد كه ميگويد: (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ) (ص /86) من تكلف ندارم، يعني زور نميزنم، خود معلم برود توي صف نانوايي، خود معلم مثل باقيها، و امام جمعه هم همين طور است و استاد دانشگاه هم همين طور است خيلي طبيعي، دلسوزي، سوز، ما معلمين خوبي داشتيم دلسوز بودند، معلميني هم داشتيم دلسوز نبودند، خدا رحمت كند آيت الله العظمي گلپايگاني را يك روز پاي درسش نشسته بوديم ايشان فرمود كه گاهي كه من متوجه ميشوم كه طلبهها كم درس ميخوانند از غصه تب ميكنم من فكر كردم كه اگر همه بچههايم رفوزه شوند من تب نميكنم، داد ميزنم، غيض ميكنم اما تب نميكنم. ولي ايشان ميگفت حتي اگر بچههاي مردم كم درس بخوانند من از غصه تب ميكنم خيلي مهم است اين دلسوزي است. استادي را من سراغ دارم طلبهاي آمد خانهاش ديد يك قالي توي خانهاش است طلبه گفت كه اگر من اين قالي را داشتم ميفروختم داماد ميشدم، استاد گفت پاشيد پاشيد همين الان فردا دير است. قالي قيميتي را جمع كرد و پشت ماشين گذاشت. گفت برو بفروش و داماد شو، اگر تو داماديت به اين است، چون تو آدم هستي و اين پشم است پشم فداي آدم شود، خيلي مشكلات را ميتوانند حل بكنند. خدارحمت كند همه اموات را، بابايم ميگفت يك زماني وضع بازار و اقتصاد كاشان بد بود توي بازار مغازه داشت. گفت گفتيم آقا هر روز هر كي چك دارد همه بيائيم بسيج شويم و چك آن را بدهيم. فعلاً من چك دارم. همه پولتان را به من بدهيد فردا تو، و اين كار را ما نگاه كرديم ديديم كه طلاب قم هم ميكنند، طلاب يكي از شهرستانهاي چهارصدتا طلبه داشت گفت آقا هركي داماد ميشود فوري جمع شويم و پول به او بدهيم. واين كار كار خوبي است كه اخيراً در جهيزيه دخترها در همه ايران رسم شده، يعني هر يك كسي كه عروس ميشود يك مرتبه هر كسي يك كادو بر ميدارد و ميآيد و جهيزيهاش جور ميشود. حالا دختر و داماد تو. ما چه كار خواهيم كرد؟ حالا فعلاً، … به ايشان گفتم چون استادمان را دوستشان داريم ميخواهيم براي استادمان كار انجام دهيم كمك به استادمان كنيم چه اشكالي دارد؟ آن چيزي كه الان در مملكت ما كم است اين كارهاي عاطفي و محبتي است، يك قانون خوبي قرار شد كه در انتخاب مدير عامل كارخانهها اعمال بشود، سابق ميگفتند كشاورز نمونه، معلم نمونه، نويسنده نمونه، خوب براي تشويق اين كار كار خوبي است كه انسان افراد نمونه را، افراد برجسته را تشويق كند، ولي يادمان رود كه مثلاً در انتخاب مدير عامل كارخانه، آقاي مدير عامل كارخانه يك سالي ضرر داشته، ضررش جلو افتاده و امسال هم به سوددهي رسيده است، كارگرها را، بهداشت آنها را، بيمه آنها را، استخر آنها، براي بچههاي آنها، صدتا كار را مدير عامل كرده و توليد را هم بالا برده اما ببينيد اين آقاي مدير عامل نسبت به نماز چه كرده حالا اگر توي كارخانهاش كه هفتصد نفر هستند 70 نفر، 40 نفر نماز نميخوانند. مدير عامل در اين پنج سال كه مدير عامل است يك جلسه هم تشكيل داده كه آنهايي كه نماز نميخوانند مشكل آنها چي است؟ كه اگر بلد نيستند يك كسي بگوئيم به آنها نماز ياد بدهد، اگر خجالت ميكشند يك برنامهاي براي خجالت آنها درست بكنيم، به هر حال همهاش فكر ميرود روي اينكه اين كارخانه ضرر داشته و اين كارخانه سود داشته است، معلم خوب كيست؟ مهربان، خودماني، بي تكلف، مخلص، اكثر معلمهاي ما اگر از آموزش و پروش و دانشگاه بيايند بيرون يك جاهايي پول زيادي گيرشان ميآيد.
9- خاطرهاي از شهيد بهشتي
خدا رحمت كند شهيد مظلوم بهشتي را يك روز تلفن زد ميخواهم بيايم خانه شما، گفم قدم به چشم، آمد منزل ما گفت تو در معلمي يك خوبي داري و يك بدي، آمدم بگويم خوبيات مبارك باشد و بديت حواست جمع باشد. گفتم خوبي من چيست؟ گفت تو معلم قوي هستي چون من خودم معلمي كردم و در معلمي قوي هستي و اما يك خطر هم هست كه ميترسم دست از معلمي بكشي، مثلاً كانديدا بشوي بروي مجلس، قاضي بشوي، دادستان بشوي، امام جمعه بشوي، وكيل بشوي، يك مسئوليتي بگيري و من ميترسم دست از گچ و تخته سياه برداري، از تهران آمد منزل ما گفت من خواهش ميكنم از معلمي دست برندار. همين شغل را داشته باش، گفتم باشد و گاهي هم كه به من چيزهايي پيشنهاد ميشود ميگويم نه، مرحوم بهشتي به من گفته معلم باش كار خوبي هم هست. اخلاص، اگر جاي ديگر بود، بله اگر شما برويد شركت دخانيات در عوض 30 تومان ممكن است به شما 60 تومان بدهند. منتها دود به ريههاي سالم تزريق ميكند و شما علم به مغزهاي سالم، نشر دود به ريه، با نشر علم به مغز. حسابش خيلي فرق ميكند. قداست معلمي، آقا چرا آمدي تربيت معلم، ما در كنكور امسال قبول نشديم. گفتيم حالا برويم تربيت معلم، اي بابا معلمي اين طور نيست كه چون حالا كنكور قبول نشدم بروم تربيت معلم، اگر اين معلم باشد معلم ورشكستهاي است علم بايد با عشق و نشاط به معلمي بيايد. اصلاً هر كاري عشق ميخواهد، ما آياتي در قرآن داريم براي عشق، يعني كار بينشاط، فايدهاي ندارد. خدا به بني اسرائيل گفت گاوي را بشكند. بهانه زدند چه رنگي باشد آقا زرد باشد، چه سن باشد؟ نه پير باشد و نه جوان، آنقدر پيغمبر را اذيت كردند كه ميگويد بهانههاي بني اسرائيل، آخرش جانشان درآمد گاو را كشتند. قرآن ميگويند كشتند (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ) (بقره /71)، كشتند ولي انگار نكشتند. چرا؟ براي اينكه با رغبت و ميل نبود، اگر خانم شما به شما ميگويد پول بده اگر پول را برايش پرت كني ميگويد ديگه پول نميخواهم اگر ميخواهي پول بدهي درست بده پرت كرده نميخواهم، به بچهات اگر شكلات پرت كني گريه ميكند،
10- اخلاص در كار
قرآن يك آيه دارد براي زكات ميگويد زكات اينها قبول نيست. چرا؟ (وَ هُمْ كارِهُونَ) (توبه /54)، چون به زور زكات ميدهند. يك كسي از من پرسيد امسال زكات ميخواهيد بگيريد هر كس ميخواهد گندمش را بفروشد كيلويي دو تومان برداريد براي زكات، گفتم اين كه فايدهاي ندارد اينكه با زور است مثل جنبي كه دستهايش را ببندي بيندازيش استخر اين كه پاك نميشود. اين بايد خودش برود زير دوش، به زور بيندازي كه باز هم جنب است هر كسي بايد خودش، وگرنه خوب بله بنده دستهايم را ببندند و پولها را از جيبم بردارند بعد بگويند واقعاً آقاي قرائتي سخاوت دارد. نخير سخاوت ندارد دستهايم را بستهايد. بگير و ببندش بده به دست من پهلوان اين كه ديگه پهلوان نيست. معلم بايد نشاط داشته باشد به كارش عشق بورزد. ميگويند نماز هم با كسالت قبول نيست، در قرآن دو مرتبه داريم كه اينها نماز ميخوانند با كسالت: (وَ هُمْ كُسالى) (توبه /54)، يعني اينها با كسالت نماز ميخوانند، نماز با كسالت مورد انتقاد است، زكات با كراهت مورد انتقاد است، گاوي را كه كشتند با بهانه گيري قبول نيست نشاط ميخواهد، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ» (كافي/ ج2/ ص585)، به خدا پناه ميبرم از بي نشاطي، معلم اول مهر بايد با نشاط باشد، بچهها ميگويند تعطيلات تمام شد زجر ميكشد كه برود درس بخواند با بي نشاطي، محصل بايد با عشق درس بخواند، سه چيز بوسيدني است، 1- در كلاس، 2- دست معلم، 3- كتاب، با عشق بايد درس بخوانيم نبايد بگوئيم الحمدالله، اين همه تعطيلي براي چي؟ هيچ ميداني در جمهوري اسلامي تعطيلات از باقي كشورها بيشتر است، ما در ميرويم، ميگوئيم امروز روز خوشي است ميگوييم چرا؟ ميگوييم چون كار ندارم، امروز روز نحسي است. چرا؟ چون خيلي كار دارم، خوش است ميگويد بيكارم و نحس است كه كار دارد. داماد چه كاره است بدبخت. چرا؟ بدبخت كارگر است، بايد بگويم داماد خوشبخت است اصلاً ما به آدم بيكار دختر ندهيم. عدهاي آمدند پهلوي امام صادق(ع) احوالپرسي كردند امام صادق فرمود: جنابعالي شغلتان چي است؟ به قول امروزيها به نام خدا. اينجانب بيكار هستم، تا گفت بيكار هستم امام صادق رويش را برگرداند فرمود: سقط من عيني، من به آدم بيكار نگاه نميكنم، چرا بيكار، اصلاً آدمهاي بيكار مورد لعنت هستند، حديث داريم امام سه مرتبه فرمود خدا لعنت كند دو مرتبه خدا لعنت كند سه مرتبه، خدا لعنت كند آنكه سفره پهن ميشود ميآيد ميخورد و موقع كار در ميرود. چرا بيكار؟ در يك كارواني كه ميخواستند آبگوشت بخورند يكي گفت: من گوسفند را ذبح ميكنم، يكي گفت نان تهيه ميكنم، يكي گفت ظرفها را ميشويم يكي گفت ميپزم، حضرت فرمود پس من هم هيزم تهيه ميكنم، هر چي گفتند يا رسول الله زشت است. پيغمبر هستي، فرمود اگر زشت است من غذا نميخورم، اگر ميخواهيد بخورم پس من هم بايد كار بكنم، نشاط، تواضع، اخلاص.
11- معلم بايد شجاع باشد
شجاعت، بعضي معلمها شجاعت ندارند، «بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» بلد نيستم، سفت، بلد نيستم، با صراحت بگو: بلد نيستم محكم بگو. چرا من و من، آقا بلد نيستم ياد ميگيريم فردا ميگوئيم. حالا يك كلاه سرش بگذاري دري وري يك چيزي جوابش بدهي، خوب ميرود از يكي ديگر ميپرسد بعد ميفهمد، تو خودت بگويي كه بهتر است، به هر حال شهامت داشته باشيم كه بگوئيم بلد نيستيم. مقيد نباشيم، ساده حرف بزنيم، ساده گويي از هنرها است، عدالت بين بچهها هم يك جور نگاه كنيم، بچهها حساس هستند.
12- عادل بودن معلم
حضرت امير ميفرمايد: به قاضي كه وقتي نگاه ميكني به دو طرف نگاه كن، نگاه، نمره، محبت، اگر هم سئوال ميكنند سه بار جواب بده، حديث داريم از حضرت زهرا(س) سئوال ميكردند حضرت سه بار جواب ميداد ميگفتند ميترسم دفعه اول حرف را نگرفته باشند يك بحث را سه بار تكرار ميكرد اصلاً قرآن ميگويد: (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا) (اسراء /41)، كه چند بار در قرآن ميگويد «صَرَّفْنا»، «صَرَّفْنا»، يعني حرفها را در قالبهاي مختلف گفتيم، مثلاً من توي تلويزيون ميگويم كه ساندويچ، خوب صدها هزار نفر هستند كه نميدانند ساندويچ چي است؟ ساندويج فوري ميگويم و نان و تخم مرغ و گوجه ميگويد حالا فهميديم، يك كلمه كه ميگويي امپرياليسم ميگويد امپرياليسم يعني چه؟ من نميدانم چه هست؟ فوري بگو امپرياليسم و زورگو، يعني يك كلمه كنار اين كلمه بگو كه اگر از اولي نفهميد از دومي بفهمد كه اولي مرادش چي است.
13- معلم ساده بگويد
ساده بگوييم، به بچهها سلام كنيم قرآن ميگويد: فقل سلام عليكم، به پيغمبر ميگويد پيغمبر تو به مردم سلام كن نگو سلام از كوچك است نخير، قرآن ميگويد سلام از بزرگ است (فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ) (انعام /54)، اصلاً خدا بزرگ است، سلام ميكند: (سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ) (يس /58)، خداي بزرگ سلام ميكند، پيغمبر حتي بر بچهها سلام ميكرد، «فَقُلْ سَلامٌ»، آيه قرآن است كه خدا به پيغمبر ميگويد تو بايد سلام كني سالم از كوچك است يعني چه؟ احترام كردن، شهامت داشتن، خودماني بودن، مطالعه داشتن، از وسايل كمك آموزشي استفاده كردن، يك كسي از من پرسيد از وسايل كمك آموزشي گفتم بله. حديث داريم، منتها حديث را شنيده وقتي ما ميگوييم ميگويد اين بود اين را من ميدانستم، الان ميگويم كمك آموزشي، ميگويد كمك آموزشي نميدانم، حالا تو بگو. بعد ميگويد ما ميدانستيم. طوري نيست، عقيل برادر حضرت علي آمد گفت يا علي من برادر تو هستم تو هم رئيس حكومت اسلامي هستي، عيال وار هستم، سير نميشويم يك چند كيلو گندم و جو بيشتر به ما بده، حضرت فرمود: صبر كن، رفت يك آهن داغ كرد. گفت: بگذار دستت را ببينم، دستش را پيش گرفت، گفت همانطور كه تو از آهن داغ ميترسي من هم از آتش جهنم ميترسم، اين آهن داغ وسيله كمك آموزشي است حتي حديث داريم به پيغمبر گفتند راه مستقيم چيست؟ حضرت از تخته سياه استفاده كرد. البته تخته سياه نبود يك چوب برداشت فرمود. ببينيد اين راه مستقيم است و بعد فرمود ببينيد اينها راههاي مختلف است. بعد فرمود: راه مستقيم هميشه يكي است راه كج خيلي است ولذا در قرآن نور هميشه مفرد آمده. كلمه اموال در قرآن نيست. نور مفرد است ولي ظلمات جمع است صراط مفرد است ولي سبل جمع است سبل يعني سبيلها و راهها. راه حق يكي بيشتر نيست ولي راه باطل زياد است يعني حرف راست يكي است اما اگر از حرف راست پرت شديم صد رقم ميشود دروغ گفت. مثلاً اين كاغذ سفيد است يكي بيشتر نميشود گفت رنگ كاغذ سفيد است، اما اگر خواستي دروغ بگويي، سبز است، قهوهاي است. آبي است، يعني صدتا دروغ ميشود. گفت: يعني هميشه حق يكي است و باطل زياد است، معلمي شغل مقدسي است به شرط اينكه معلم بداند از مهندس مهمتر است مهندس با جماد كار ميكند اين با آدم، مهندس پل ميسازد ولي پل، پل نميسازد ولي اين آدم ميسازد كه آدم، آدم ميسازد، با نشاط كار بكنيم شغل خودش را مقايسه با شغلهاي ديگر نكند كه فلان كارخانه شوهر همشيره من نميدانم چقدر؟ معلم را داشته باشيم، دست معلم را ببوسيم، يك خرده پول خرج مدرسهها ميدهيم البته اين را كسي به من نگفته بگو البته اخيراً مردم به من ميگويند خيلي به من ميگويند كه مثلاً بچه را بنويسيم، گفتند آقا اين قدر بده، حالا ممكن است يك مدرسهاي زياد بگيرد من آن را ضامن نيستم اما اين را بدانيد اگر پول خرج كرديد براي مغز بچهتان غصه نخوريد اگر پول كفشي دادي غصه بخور، كفش مال پا است كتاب مال مخ است. هر جا وقت پول خرج مغز كردي غصه نخور، بعضي وقتها كساني هستند، حالا باز فقرا حق دارند چون درآمدشان كم است. حقشان است، يك كساني كه مثلاً ماشينشان پنج ميليون تومان است ميگويد آقا، ميگوييم چي شده؟ ميگويد 90 تومان پول دادم براي مدرسه بچه، ميگويم ماشينت چقدر ميارزد ميگويد پنج ميليون، ميگويم تو پنج ميليون براي پاي بچهات دادي آن وقت ده هزار تومان ميخواهي براي مخ بچهات بدهي جيغ ميزني؟ حالا آنهايي كه ندارند جيغشان حق است، اما يك سري آدمهايي دارند اما هنوز توجه ندارند كه خرج مغز كردن ارزشش بيش از خرج پا كردن است. خانه ميسازد اتاق مهمان بزرگ، ميگويم راستش را بگو حضرت عباسي سالي چند دفعه مهماني ميكني با اين اتاق قشنگي كه ساختي، سالي ده بار، چطور با اين كه سالي ده بار غريبهها ميآيند توي خانهات، يك هم چين اتاق و لوستر و فرش اين همه خرج اتاق مهمان كردي با اين كه سالي ده بار مهمان داري آن وقت مدرسهاي كه بچهات درس ميخواند تنگ نميتواند نفس بكشد. آن وقت اگر بگويند ميخواهيم خانهاي كه كنار مدرسه است بخريم اضافه كنيم بچهات نفس بكشد جيغ ميزنيم براي نه ماه بچهمان پول دو متر نميدهيم براي سالي ده روز مهمان غريبه پول بنايي ميدهيم و اتاق مهمان درست ميكنيم، هنوز ما قدر علم و قدر معلم را نميدانيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2371