نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2372
موضوع: معلم و شاگرد
تاريخ پخش: 70/06/28
بسم الله الرحمن الرحيم
1- تعليم و تربيت
بحث ما در باره معلم و شاگرد است به مناسبت اول مهر سال هفتاد و لذا در خدمت معلمين عزيز، شاگردان عزيز هستيم. موضوع بحث، شاگرد و معلم، يک مدتي که آدم درس نخواند، تابستان شد. اول مهر برايش سنگين است يک خورده، مثل ماشيني که يک مدتي روشن نشده است يک مدتي حرکت دادنش طول میکشد راه دستش نيست و يک مرتبه پرواز، يکخورده سنگين است. حالت آماده باش، بايد داشته باشد. اين بخاطر اينکه ما، واقعا گاهي با مطالعه و درس و کتاب و معلم و مدرسه و کتابخانه و آزمايشگاه خداحافظي میکنيم. تذکراتي را که در اسلام براي ما گفتهاند اين است. اول اينکه اهميت علم، بنظر میرسد که درباره اهميت علم کسي نباشد که توي ايران که نداند اهميت علم چقدر است؟ اهميت علم بر کسي پوشيده نيست قرآن که حرف میزند، میگويد حرفهايي که من میزنم (لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) (بقره /230)، (لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) (بقره /164) مخاطبين قرآن، آدمهاي چيز فهمي هستند.
2- اهميت علم
قرآن وقتي میخواهد انتقاد کند، میگويد اينها (لا يَعْلَمُونَ) (بقره /13) هستند. چيزي حاليشان نيست. اسلام قوه مقننه و مجريه و قضاييه را گفته است که بايد با سواد باشند، قوه مقننه بايد با سواد باشد مجريه بايد با سواد باشد، قضاييه بايد با سواد باشد، مثلث قوه مقننه و مجريه و قضاييه، شرطش علم است علم بقدري ارزش دارد که اسلام بخاطر علم، همه چيزها را ريخته دور، رو خاک بنشينيم يا حصير يا مبل، میگويد: اگر طرف با سواد بود رو خاک بنشيند. حديث داريم امام فرمود با علم روي خاک بنشين شرف دارد، اما اگر طرف دانشمند نبود رو قالي هم بنشيند ارزش ندارد. تمام شروط را حذف کرد، مثلا شرط لباس اسلام نگفته هرکس میخواهد فلان درس را بخواند بايد لباسش چي باشد، هيچي شرط ندارد با هر لباسي شرط لباس حذف شده است شرط سني، حالا دخترهاي ما با هر لباسي بروند، توي دبيرستان مگر آقاي قرائتي اول مهر نگفت که با هر لباسي، با هر لباسي، شرط لباس را حذف کرده، لباسي که ضرر نداشته باشد، اما گاهي يک رقم لباس ضرر دارد براي تفکر عمومي، افکار عمومي، اخلاق عمومي، آن نه، حسابش جداست اگر ضرر ندارد ديگه باقي آن مهم نيست لباس بي ضرر و هر چي باشد ديگه، خيلي وقتها يک لباس ضرر دارد، شرط سني حذف است، در چه سني میخواهيم درس بخوانيم «مِنَ الْمَهْدِ» ز گهواره تا گور، شرط مکان را حذف کرده است (قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ) (انعام /11)
3- اهميت گردشگري
بلند شويد راه بيفتيد، شش بار قرآن میگويد: «سِيرُوا» يعني بلند شو، سير کن، جهانگردي، شش بار در قرآن گفته است برو جهانگردي، نه جهانگردي براي عياشي، بريم سوار فيل شويم يک عکس بگيريم، بريم بالاي کوه يک عکس بگيريم، يک دوربين برداريم، هي همچين کنيم. اينکه جهانگردي نشد که، آخر ما جهانگردي هايمان هم بازي است، آنگونه که اروپا جهانگردي کرد وجب به وجب کشورهاي اسلامي را، منابعش را کشف کرد. منافعش را کشف کرد، امروز مهماني داشتيم، نهضت سوادآموزي از افرادي که خوب تحصيل کرده بود دکتراي نفت داشت و فوق ليسانس چي داشت و ليسانس چي داشت در چند رشته تخصصهاي بالا داشت، میگفت: ما معادني کشف کرديم که چند دفعه زمان شاه رفتند استخراج کنند، آن حکومتهايي که اين را به ما میفروختند، پول میدادند به مزدورهاي ايراني و میگفتند: بگو اين قابل استخراج نيست، از همه آنهايي که آنها را به ما میفروختند قابل استخراجتر است. آمدن وجب به وجب در کارخانههاي ما، بعنوان کارشناس، در ارتش ما، تحت عنوان مستشار، تو اداره ما تحت عنوان مديريت، بازرسي، بررسي، در مجلس ما، تو دربار ما، هر کس میخواهد بداند، چي بودهايم اين کتاب «ظهور تا سقوط پهلوي» را بخواند که چقدر اين استعمارگرها، از کجاها، در دربار، با زن شاه، با خود شاه، با مادر شاه، با خواهر شاه، اصلا چقدر اينها شير را تو پستان تقسيم میکردند. اصلا قبل از اينکه دوشيده شود گاوبندیهاي قبل از تولد. شرط مکان ندارد، میگويد پاشو برو، نه، پاشو برو چهار تا عکس بگير. رفته بوديم چند تا کشورهاي اروپايي، دانشجوها را ديدم گفتم شما چند سال است اينجا هستيد گفتند ده سال، نه سال، گفتم خوب درس خوانديد برگرديد، يکوقت میبيني يکجايي میروند جا خوش میکنند. بعد يک مثلي برايشان گفتم، البته به آنها برخورد، ولي خوب حالا من خيلي هم کار ندارم، که کسي به آن بربخورد يا نخورد. گفتم شما هنوز دانشجو هستيد پانزده سال است اينجا درس میخوانيد يک کسي میآمد منزل آيت ا… العظمي گلپايگاني میگفت که براي اين بچههاي صغير يک پولي بدهيد ايشان يک پولي میداد باز يک مدتي آمد هر چند ماه میآمد، میگفت براي اين صغيرها، يک پولي بده سالها از ايشان پول گرفت براي صغيرها، يکروز آقا خسته شد. گفت اين صغيرها ده، بيست سال است هنوز کبير نشدهاند. حالا اين دانشجو که ده سال میرود خارج، پانزده سال میرود خارج، هنوز نيامده.
4- شرايط استاد و علم
گاهي وقتها ما «سيرُوا فِي الْأَرْضِ» مان هم بله، براي تحصيل علم لباس مهم نيست. اسلام نگفته است هر کس میآيد با چه لباسي بيايد شرط سني، شرط مکان، همه شرطي، شرط استاد، استاد چه شرطي باشد داريم، وقتي میگويد برو «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ» (مشكاةالانوار/ص135) مگر در چين استاد مسلمان است، در چين که استاد مسلمان نبود، ولي به مسلمانها میگويد برويد پهلوي استاد کافر درس بخوانيد تذکري که هست اسلام میگويد: «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» (بحارالانوار/ج58/ص124) اهميت يادداشت، آقازادهها، کتابها، دفترهايتان را نگهداريد هر چي حتي بچههايي که کلاس اول هستند بچههاي خوب اين کار را میکنند. اين کار را بکنيد من بچه خودم اين کار را کرده است، ازاولين کتابي که الفبا نوشته است دارد تا آخرش، بد نيست آدم دلش میخواهد دست خط روز اولش را داشته باشد و ببينيد هم براي يادگاري خوب است. بعضي قوطي کبريت جمع میکنند، بعضیها تمبر جمع میکنند، عزيزي، جواني، نوجوان خوبي، به هفت رقم، قرائت قرآن میخواند مثلا میگفتند صوت عبدالباسط، مثل عبدالباسط میخواند، صوت کي، نمیدانم چي، يکبار که خوب پهلوي من خواند گفتم: آفرين خيلي خوب است، اما يک صوت هم مثل خودت بخوان، آخر درست نيست که ما همش مثل ديگران بخوانيم، ما اگر بناست تمبر ديگران را جمع میکنيم. يادداشتهاي خودمان را جمع کنيم. آدم گاهي بد نيست که نوشته هايش را مقايسه کند، ببيند آهنگش فرق میکند يا نه. از عظمتي که امام دارد اينکه خصلتهايي که داشت از اول داشت آن روزي که امام انقلاب کرد شاه به اسدا… اعلم وزير دربار گفت. اين خميني چه کسي است؟ شلوغ کرده، خوب نمیشناخت امام را، با آن ديکتاتوري و تبختر و استبداد و باد دماغي که داشت با اهانت گفت خميني چه کسي است؟ اسدا… علم گفت: يادتان هست شما رفتيد قم خونه آيت الله العظمي بروجردي آنجا يک عده آقايون نشسته بودند آنجا تا شما وارد شديد همه جلوي پاي شما بلند شدند. يک سيدي آن کنار نشسته بود بلند نشد که پرسيدي آن چه کسي است. امام اون است، شما کتاب کشف الاسرار را میخوانيد، امام مثلا در چهل سالگي نوشته است. بعد پيام را در هشتاد سالگي میخوانيد میبيني چهل و پنج سال فاصله شده است اما روح يک روح است اين پيداست که يک آدم ثابتي است آخه ما گاهي وقتها هي رنگ وارنگ میشويم آدم حساب کند خط فکريش چه جوري است قلم هايش، فکرش، ببيند عقايدش متغير است، البته حالا دستخط و تحصيلات آدم بالا میرود اما يک سري خصلتها و روحيات را میشود آدم از ياداشتها بفهمد اين آهنگ همان آهنگ است اين فکر همان فکر است يادداشت برداشتن، من خودم در نظام طلبگي، بيست سال پيش که رفتم پاي تخته سياه، پنج شش تا، هفت تا بچه جمع کرديم هفت تا بودند، درخانههايشان را زدم هفت تا بچه را جمع کردم توي کوچه توي مسجد گفتم: بسم الله الرحمن الرحيم آن کلاس اولم را نوشتم حالا نگاهش میکنم، میخواهم بدانم تفاوت چقدر است هر چه هست بنويسيد. شايد شنيده باشيد داريم که امام صادق(ع) مثل نجارها، قلمش پشت گوشش بود اصلا دانشجوي بدون قلم و دفتر، اصلش دانشجو نيست قهوه خانه قنبر است و لذا حديث داريم «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» (بحارالانوار/ج58/ص124) منبرهاي ما میدانيد چرا چيزي توش نيست براي اينکه ما وقتي میرويم پاي منبر مینشينيم آقا بالاي منبر به قصد آموزش نمیگويد و شما هم به قصد يادگرفتن گوش نمیدهيد من اگر ببينم هرچه بگويم شما مي نويسي مواظبت میکنم يکجوري بگويم که قابل يادداشت باشد، يعني من وقتي ديدم شما قلم نداري، میشوم قصه گو، میروم روي منبر قصه میگويم اما اگر شما با قلم و کاغذ بودي من حرفهايم را يکخورده بسته بندي میکنم، ما الآن کلاسهايمان و سخنرانیهايمان چي است؟ مثلا به جنس بسته بندي نشده چه میگويند، فله، ما سخنرانیهايمان فلهاي است و کلاسهايمان هم، ما فلهاي درس میدهيم. من اين اصطلاحات را گاهي توش ميمانم. يکبار روي تخته سياه میخواستم بنويسم تفنگ و باطوم و اينها، آخرش ماندم که باتوم «م» است يا باتون «ن» است «با» را نوشتم «تو» را هم نوشتم آخرش را ماندم رويم را برگرداندم پرسيدم آقايون آخرش چي است يک کسي گفت: بايد چند تاش را بخوري تا بفهمي.
5- اهميت كتابت در روايات
اهميت يادداشت، حالا يک حديث برايتان بخوانم، براي کارمندهاي دولت، امام رضا(ع) هر چه نامه به هر کسي میداد يک نسخهاش را بر میداشت براي خودش، میگفت همه نسخهها را دوبله بنويسيد به قول امروزیها زيراکس و فتوکپي، که اگر من يک نامهاي د ادم به ايشان، ايشان رفت يک کلمه توش کم يا زياد کرد معلوم باشد، امام رضا(ع) به هر کس نامه میداد يک نسخهاش را بر میداشت، خوب اين مديريت اداري ما است و حساب شده بود. بگذاريد يک حديث بخوانم چه حديث هاي خوبي و چه دين خوبي، رسول اکرم(ص) هفده تا منشي داشت، چو ن خودش نوشتن نمیدانست اما هفده نفر مینوشتند قراردادها را يکنفر مینوشت، خمس و زکات و ماليات را يک نفر مینوشت، حديثها و آيات قرآن را يکنفر ديگر مینوشت، حساب شده بود اينکه میگويند: کاغذ بازي، کاغذبازي اضافي بد است. و اگر نه در حق همه مردم بايد کاغذ بازي کرد، اصلا ما آيه داريم براي کاغذ بازي نه کاغذبازي؛ آيه داريم براي ثبت. آيهاي که مربوط به حقوق است آيه بسيار بزرگي است و يک جملهاش مربوط به نوشتن است. اينکه میفرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ) (بقره /282) مسلمانها اگر به هم پول قرض میدهيد ردو بدل میکنيد وام میدهيد، حتما بنويسيد، حالا اگر سواد نداريد «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» اگر سواد نداريد يک کاتبي عادلانه بنويسد «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ» اگر به باسواد گفتند ما سواد نداريم بيا بنويس باسواد ناز کند. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ» وقتي میخواهد بنويسد کي املاء کند آن کسي که بدهکار است ممکن است به بستانکار بگويد بنويس دوهزارتومان من که میخواهم بدهم من بايد بگويم چقدر بنويس، «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» تقوا داشته باش کمش نگذار «فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً» اگر طرف خل بود و ديوانه بود و ميزان نبود و ناميزان بود «أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ» يا اگر لال بود نمیتوانست املا بگويد، «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ» وليش املا کند «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ» يا دو تا شاهد بگيرد اگر دو تا شاهد مرد نبود، يک شاهد مرد و يک شاهد زن. چرا براي اينکه اگر زن يادش رفت آن زن يادش بياورد، بعد اگر به شاهدها گفتند: بيا گواهي بده نگويد حوصله ندارم «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» اگر دعوت کردند گفتند تو که بودي، بيا شهادت بده ناز نکند، نه نويسنده ناز کند و نه شاهد. بعد میفرمايد که اگر صغير باشد «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ» شاهد سر اين کلمه بود. يعني چه صغير و چه کبير کم بود يا زياد بود، پول به کسي رد و بدل میکنيد يادداشت کنيد. صدتومان به برادرت هم که میدهي نگو حالا برادرم، صدتومان طوري نيست. بايد چيزها ثبت بشود و نوشته شود و لذا داريم اگر به کسي وام دادي و از آن رسيد نگرفتي برد و قورتش داد «فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ» حديث داريم بزن توي سر خودت، هشت جا داريم بزن توي سر خودت. حديث داريم در هشت مورد بزن توي سر خودت، يعني مقصر تو هستي، يکي بي دعوت جايي رفت گفتند جنابعالي… بي دعوت آمدي ديگه، يکبار میگويند. آدم ميماند بگويد چه، اگر بي دعوت رفتي جايي رسوا شدي، بزن توي سر خودت، اگر دو نفر با هم حرف میزنند گوش وايسادي گفتند: آقا ما با هم حرف خصوصي داريم لطفا برويد کنار، اگر رسوا شدي باز بزن توي سر خودت که چرا رفتي گوش وايسادي. چند جا داريم «فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ» يعني سفت بزن توي سر خودت به همين خاطر گفتهاند اگر کسي وصيت نامه داشته باشد و از دنيا برود خدا ثواب شهيد به آن میدهد و اگر کسي اموال را ننويسد و وصيت نکند حساب و کتابي در يادداشتش نباشد، اين به دين جاهليت مرده است يعني انگار مسلمان نيست. يعني کافر است يعني اين روش، روش جاهليت است. هم بايد به تحصيل اهميت داد هم به يادداشت نوشتن. بگذاريد يک جمله بگويم هم براي طلبهها خوب است و هم براي دانشجوها خوب است، هم براي معلمها خوب است يکي از علماي بزرگ زندان بود، زمان شاه ما رفتيم ديدنش، پشت ميلههاي زندان گفتيم حضرت آقا، يک نصيحتي به ما بکن، يادگاري يک چيزي براي ما بگو، باز يادش نيامد. گفتم پس چيزي نمیفرماييد گفت: همينکه من الآن چيزي يادم نمیآيد، اين بزرگترين نصيحت براي تو يعني فراموشي من نصيحت است براي تو، تو از اينجا که از ديدن من میروي بيرون، برو يک سي تا دفتر بخر، پشتش بنويس، مثلا بنويس دفتر تفسير، دفتر داستان، دفتر حديث، دفتر مسأله، دفتر شعر، دفتر حقوق، دفتر توحيد، دفتر معاد، دفتر مسائل اجتماعي، دفتر مسائل سياسي، دفتر مسائل اقتصادي، بنويس پشتش بگذار، بعد همينطور که مطالعه میکني، يا حرف میشنوي هر چي شنيدي، برو تو دفتر مربوطهاش بنويس، اين دفترها ذره ذره پر میشود ما هم آمديم، مثل سوهان فروشهاي قم، سوهان فروشهاي قم، اين قوطیها همه خالي است آدم فکر میکند سوهان توش است، بيست کيلو سوهان بيشتر ندارند، منتها پانصد تا قوطي خالي هم دارند، ما اين دفترها را برداشتيم مثل قوطیها، روي هم چيديم، بعد به مرور زمان هر چه گيرمان میآمد، توش مینوشتيم. يکروز مثلا در روزنامه نوشته بود که يک ماهي در اقيانوس اطلس پيدا شده سه ميليون سال عمرش است. سه ميليون سال، چيز مهمي است، اين را کجا بنويسم من براي اقيانوس اطلس که قوطي ندارم براي ماهي هم که قوطي ندارم. گفتم اين را مینويسم در دفتر امام زمان (عج) اگر کسي پرسيد چطور امام زمان (عج) هزار سالش است میگويم همان خدايي که سه ميليون سال يعني يکوقت ممکن است اين ذرهها جمع شود بعد میبيني يک بحث خوبي شد «أَعْلَمُ النَّاسِ» چه کسي است. حديث داريم اين براي دانشگاه خوب است. سر در هر دانشگاهي اين حديث بايد نوشته شود «أَعْلَمُ النَّاسِ» رسول اکرم(ص) فرمود: «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ص394) باسوادترين مردم کسي است که جمع کند علم مردم را با علم خودش. ازهمه باسوادتر کي است؟ کسي است که يک علمي دارد و علم مردم را به علم خودش اضافه میکند يعني گيوهدوزي بلد است کفاشي هم ياد میگيرد معماري قديم را بلد است معماري جديد را هم اضافه میکند طب قديم را بلد است طب جديد را هم اضافه میکند حساب سياق را بلد است خطاطي بلد است نقاشي هم اضافه میکند جمع کند علم مردم را به علم خودش. يادداشت برداشتن مسأله مهمي است منتها يادداشتها منظم باشد بعضي مواقعها خيلیها يادداشتهايش به درد خودش میخورد ما داشتيم حتي در ميان خودیها و طلبهها، روحانيون، علما، عالمي هفتاد سالش است يادداشتهاي بسيار خوبي است، ما رفتيم خانهاش هر چه نگاه کرديم ديديم نمیتوانيم بخوانيم. خودش بايد بخواند از بس ريز نوشته است. شما يادداشتها را درشت بنويسيد غصه کاغذ را نخوريد چون گاهي وقتها میروي صرفه جويي کني در يک تومان کاغذ اين يادداشتها از بين میرود يک مقداري زياد تنک هم مینويسيد اميرالمؤمنين فرمود: سطرها را تنگ هم بنويس مال بيت المال است در بيت المال کاغذ را کوچک بگير. حضرت امير در نهج البلاغه میفرمايدکه: نوک قلمت را تيز کن «قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ» (خصال صدوق/ج1/ص310) بين سطرها تنگ هم بنويس براي اينکه بيت المال است اما يادداشت شخصي خيلي تنگ هم ننويس. مسأله ديگر شاگرد نياز دارد نيازهاي شاگرد رغبت «الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ» (مصباحالشريعة/ص13) يعني شاگرد احتياج دارد يک «إِلَى رَغْبَةٍ» ميل داشته باشد ما در نهضت سواد آموزي به اينجا رسيديم چون حالا اول مهر هم هست بگويم برادرها و خواهرها صدها هزار نفر خواندن و نوشتن را يادگرفتند و خبر شادي اين آموزشيارهاي ما معلمين نهضت سوادآموزي براي جمهوري اسلامي يک مدال گرفتن از يونسکو، يعني کشور جمهوري اسلامي کشور دوم شد در دنيا، بخاطر اينکه امسال رياست، مقام رئيس جمهوري، آموزش و پرورش، ائمه جمعه، يک مقداري بسيجي عمل شد و در دنيا کشور دوم شد صدها هزار نفر با سواد شدند حالا هم باز اسم نويسي میکنند باز هم بياييد اسم نويسي کنيد دير نشده است عارتان هم نشود نه عارتان شود و نه دير شده، بياييد اسم بنويسيد.
6- شيوه تبليغ
ما در نهضت سوادآموزي فکر کرديم يعني اين فکر از همکارانمان است. که اگر ما کلماتي انتخاب کنيم يک جوري باشد که ميل ايشان باشد يعني کشاورز کلماتي که انتخاب میکند مثلا اين ابر باران دارد خوب اين براي کشاورز خوب است حالا براي زن خانه دار، اين ابر باران دارد حالا داشته باشد يا نداشته باشد. يعني براي هر کلمهاي بايد، عبارتي را، بايد عبارتي را به کار برد که طرف دوست داشته باشد ما رفته بوديم مجلس شوراي ملي، شوراي اسلامي، از کمسيون بودجه، پول بگيريم براي نهضت، نمايندههاي مجلس گفتند آقاي قرائتي اين نهضت سوادآموزي چقدر چيزي ياد اين مردم میدهد تا ما پول بدهيم گفتم: در اين حد که میتواند بنويسد من مجلس را دوست دارم. و اگر نه میتوانست بنويسد مجلس جاي بدي است خوب میشد جمله بندي اينطوري هم باشد اينها سليقهاي است شما میدانيد که کفار خيلي مسلمانها را اذيت کردند مسلمانها قبل از مدينه، هجرت کردند، شما بگوييد به حبشه قبل از آنکه هجرت کنند، به بصره و مدينه، هجرت کردند به حبشه، شاه حبشه نجاشي، مسلمانها را خواست گفت خوب شما کي هستيد گفتد، پيغمبري مبعوث شده است در مکه، ما طرفدارش هستيم کفار ما را اذيت میکنند، آمدهايم اينجا. کفار هم يک هيئت فرستادند کادو دادند که اينها را از مملکت بيرون کن، گفت من خودم بايد قضاوت کنم خود نجاشي شد قاضي، مسلمانها يکطرف، کفار هم يکطرف، به مسلمانها گفت: سخنگوي شما چه کسي است. جعفر طيار برادر حضرت علي(ع) بلند شد گفت: من نماينده مسلمين هستم. يک جوان رشيد در جنگ هم شهيد شد دو تا دستش را هم داد، برادر حضرت علي(ع). گفت: خوب اين پيغمبري که آمده است حرف حسابش چي است؟ اين يک پادشاه، نشسته قاضي باشد اگر میگفت: پيغمبر ما آمده اينطور میگويد: «بِسْمِ الله قَاصِم الجَبَّارِين»، (تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ) (مسد /1) بريده باد دست ابولهب، اين قاضي میگفت عجب، عجب کسي آمده پيامبر شده است اين به عموي خودش رحم نمیکند خيلي آدم خشني است. اصلا اين دين به درد نمیخورد. چون نجاشي مسيحي بود شروع کرد جعفر طيار سوره مريم را خواند که از مريم تعريف میکند، خوب مسيحیها مريم را خيلي دوست دارند ما هم دوست داريم ولي تجليل از عيسي و مريم، نجاشي شروع کرد زار زار گريه کردن، به کفار گفت: هدايا را برداريد برويد گم شويد. گورتان را گم کنيد. يعني اينجا هنر جعفر طيار بود که «تب يدا» سوره قرآن است سوره مريم هم سوره قرآن است منتها هنر میخواهد که آدم اينجا، چه جايي است. اينطوري است. مثلا براي يک آخوند شما، يک کراوات سوغاتي بياوري خوب اين مثلا حالا محبوبيت پيدا میکني اينکه متنفر است از اين. نه آخوند متنفر است، خيلیها متنفر هستند لباس بي خاصيت، حالا بايد کلمات يک جوري باشد رغبت داشته باشد مثلا بچههاي کاشان اگر در تاريخشان، کتاب فيض کاشاني باشد، فيض کاشاني چه کسي بود، خوب فيض کاشاني، میدانيد چه کسي بود؟ کسي بود که امام فرمود: بنيانگذار جمهوري اسلامي فرمود: فيض کاشاني بقدري کتاب علمي نوشته است که ما از ورق زدنشان مچمان درد میگيرد، استاد ما براي ما میگفت: خوب کاشاني دلش میخواهد ببيند محتشم کاشاني که بوده است تبريزي دلش میخواهد ببيند علامه طباطبايي و علامه اميني کي بود؟ يعني اگر هر استاني، تاريخش، جغرافيايش، مطالبش، يک مطالبي باشد که آدم رغبت کند. يک کسي از کربلا آمد يک نفر را ديد، به آن گفت يک سوغاتي برايت آوردهام، گفت دست شما درد نکند خيلي متشکرم گفت حالا میشود بگوييد چه بود؟ گفت: يک کفن، آخه اين رغبت نيست، بايد يک چيزي باشد که رغبت باشد. دوم اراده، تصميم بگيريم، تجديد نشويم، تمام شد و رفت. من در جلسه قبل يک چيزي گفتم، باز هم میخواهم تکرار کنم گاهي وقتها میگويم چرا درس نمیخوانيد؟ میگويند: والا غذاهاي تربيت معلم، غذاهاي دانشگاه، غذاهاي پادگان، نمیدانم سرويسمان تأخير دارد، تخم مرغ چنين شده است، نمیدانم، رفتيم چي چي شد، سه چهار رقم، مثل واليبالها و در بازي واليبال، ميپرد بالا آبشار بزند. نمیتواند آبشار بزند، درست پاس بده، آقاجون خوب نمیتواني چرا ضعف خودت را به گردن ديگران میگذاري، بگذاريد من يک مقايسه میکنم، اين را عنايت کنيد، من میخواهيم بگويم شرايط مهم است اما اراده مهمتر است. ايراني اگر اراده کند همه آنها اگر نگويم بسياري از آنها نابغه هستند، منتها اراده نمیکند که خوب درس بخواند. يک مثال بزنم، يکي آقاي ابوترابي، يکي هم قرائتي حجه الاسلام ابوترابي، ايشان ده سال اسير بودند، ما دو تا همشاگردي بوديم تقريبا سن و سوادهايمان يک جور است. من همه چيزي داشتم، او هيچي نداشت آسمان ايران در اختيار ما بود، يکي با هلي کوپتر و هواپيما درياش، زمينش، ماشينهايش، راديو، تلويزيون، نمايندگي امام، شهرت، غذا، همه چيز داشتيم. ابوترابي هم هواپيما، هلي کوپتر، قايق، خوراک نداشت، خوابگاه، بهداشت، صدا، سيما نداشت و…، ما دو تا طلبه بوديم، همشاگردي من همه چيزي داشتم، او هيچ چيزي نداشت من که همه چيز داشتم، نتوانستم دو نفر را تربيت کنم. اما او که هيچي نداشت، صدها هزار نفر را نجات داد. واقعا نقش آخوند، در جامعه چي است؟ نقش آخوند اين است که در رژيم صدامي، زير شکنجه، اسير را دارد رهبري میکند، پس ببينيد، ابوترابي اراده داشت و ديگه هيچي نداشت و من همه چيزي داشته باشم. هنوز جدي تصميم نگرفتهام نماز اول وقت بخوانم، و لذا نماز میآيد حالا غذا سرد میشود يک اشکنه من را از مسجد باز میدارد. آن چيزي که انسان را انسان میکند، اراده است. آقازادهها اول مهر است، تصميم بگيريد. نماز اول وقت بخوانيد، تصميم بگيريد تجديد نشويد، تصميم بگيريد بزرگترين احترام را به شاگرد داشته باشيد به استاد داشته باشيد. اراده آني که خيلي مهم است اراده است، ما خيال میکنيم اگر سرويس غذا و سرويس بهداشت و سرويس درمان و سرويس چي و کامپيوتر و ويدئو، کتابخانه و آزمايشگاه و… آدم با همه اين چيزها تجديد میشود نمیخواهم بگويم اينها مهم نيست اينها هم مهم است اما آن چيزي که همه اينها را میتواند بشکند اراده است، انسان اراده کند کوه برف و زمين برف و دره برف و همه جا برف و يخ. اما شما وقتي اراده میکني در مقابل همه اينها مواظب باشي، سرما نمیخوري يعني اگر ما اراده کنيم يک متر هم برف بيايد سرما نمیخوريم اما اگر اراده نکنيم با يک مختصر نسيم سرما میخوريم اراده مهم است آيا شما نمیتوانيد، همچون رجايي شويد. من نمیتوانم مطهري شوم شما سيزده سالهها نمیتوانيد مثل فهميده شويد فهميده کاري کرد که امام فرمود: رهبر من آن پسر سيزده ساله است و شما نمیتوانيد مثل فهميده باشيد کاري بکنيد در خانه که پدرتان بگويد عجب بچه دوازه ساله من غروب میرود سر نماز و واي بر من که پدرش هستم، نسبت به نماز کاهل هستم. حرکتي کنيد. در نماز که پدرتان خجالت بکشد. حرکتي بکنيد دخترها در منزل که مادرتان خجالت بکشد و شما دختر سيزده ساله میتواني رهبر مادرت باشي. پسر سيزده ساله میتواند رهبر پدرش باشد همينطور که پسر سيزده ساله به خودش نارنجک بست، رهبر شد میشود رهبر شد اراده، فراغ، شاگرد بايد اگر میخواهد خوب درس بخواند فراغ داشته باشد کلههايمان را پر نکنيم تمرکز داشته باشيم پيغمبر آمد نماز بخواند يک پرده جلويش بود، اين پرده عکس داشت فرمود: فاطمه جان اين پرده را بردار، اين پرده حواس مرا پرت میکند ولذا میگويند جلوي دري که باز است نماز نخوان چون همينطور که میگويي (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ) (فاتحه /5) هي رد میشوند شما داري آدمها را میبيني. وقتي در باز است، مکروه است. نماز نخوان جلوي در باز. وسط رودخانه جايي که آتش و رعد و برقي است، يعني تمر کز لازم است. به ما گفتهاند اگر قاضي کفشش تنگ است، قضاوت نکند. خوب بله، براي اينکه کفشش به پايش فشار میآورد ممکن است فکرش، حواسش جمع نباشد، اگر قاضي ادرار دارد قضاوت نکند. اگر قاضي گرسنهاش است قضاوت نکند. يعني هر چيزي که تمر کز را بهم میزند درس بايد متمرکز باشد میگويند معلم وقتي میآيد سر کلاس اول بايد تخته را پاک کند. براي اينکه ممکن است يک کسي عکس اردک کشيده باشد بعد هم معلم میآيد میگويد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، شاگرد نگاه به اردک میکند. فراغ و تمرکز فکر يک ارزش است، شيوه، شيوه تدريس خيلي مهم است. آخرين راهي که من طلبه به آن رسيدم اين است که دو تا سه تا طلبه شديم آنهايي که هفت ساعت مطالعه میکنند. من بخاطر اين طرف و آنطرف و مسافرت و سخنراني کمتر مطالعه میکنم. ولي گاهي مینشينيم خلاصه مطالعه را منتقل میکنيم. اين میگويد: آقا من در اين چند ساعت، اين گيرم آمده است او هم میگويد: من دراين چند ساعت اين گيرم آمده است. يعني بعضي وقتها، يک ساعت مینشيني ولي به اندازه بيست و يک ساعت میروي جلو، با اين رقمي که نمیشود درس خواند دانشجوها، دبيرستانیها، بايد اينطور باشند، تو اين مجله را مطالعه کن، من هم اون مجله را، تو اين کتاب را خلاصه کن من هم اون کتاب را، بعد يک ساعت بنشينيم، تو راه توي پارک، برويم به نماز جمعه، برويم توي مسجد، برويم توي خيابان، راه برويم حرفهايمان را به هم منتقل کنيم. مگر آدم میتواند اينقدر مطالعه کند، آخه شما که نمیتوانيد، اينقدر کتاب را مطالعه کنيد، وقت من تمام شد، حيف، دور انديشي خيلي مهم است، حالا به هرحال، اول مهر است، ماه مهر به درس مهر بورزيد، عشق به تحصيل داشته باشيد، پدر و مادرها قدر معلمها را داشته باشند احترام معلم در جامعه بايد چند برابر شاگرد باشد، عرض کنم به حضور شما که چون حديث داريم کسي که درس بخواند براي خدا و درس بدهد براي خدا، اين در ملکوت آسمانها عظيم است از پدر گر قالب تن يافتيم از معلم جان روشن يافتيم. اي معلم چون کنم توصيف تو *** چون خدا مشکل توان تعريف تو مثل اينکه آدم خدا را نمیتواند تعريف کند. اي تو کشتي نجات روح ما *** به توفان جهالت نوح ما يک پدر بخشنده آب و گل است يک پدر روشنگر جان و دل است. سينهها را ساني سينا کند *** چشم نابيناي دل بينا کند اي معلم اي چراغ راهنما *** در رديف انبيا هستي مرحبا امام حسين(ع) براي معلم پسرش مبلغ زيادي پول فرستاد، گفتند: آقا زيادش است، گفت نه، به معلم هر چه پول بدهي زيادش نيست، مقام معلم ارزش معلم، اگر جامعه ما، معلم رفت خواستگاري دخترشان، گفت: آقا چون معلم است من يک پنجم مهريه ديگران را ميگيرم. وقتي میرود خانه بگيرد میگويد: شما چکاره هستي؟ من معلم هستم، میگويد: چون شما معلم هستي و من خانهام را به شما اجاره میدهم معلوم میشود ايشان وقتي میخوابد، آخر عمرش چندين هزارنفر را با سواد کرده است، اين ارزش دارد، اين غير از شغلهاي الکي و آبکي و پفکي است، معلم است احترام از نظر مادي و از نظر معنوي، ومعلمين هم بايد توجه داشته باشند اين بچهها امانت هستند، خانم معلم، شما نمازت را در مدرسه بخوان. خانم معلم اگر روبروي بچهها نماز بخواني، همه دخترها نماز خوان میشوند دختر اگر نمازخوان بشود، بچههاي اين دختر هم در آينده نمازخوان میشود يک نسلي هم نمازخوان میشود، اگر تو نمازت را جلوي دخترها بخواني، و معلمين همينطور، در نماز جماعتها شرکت کنند، در نماز جمعهها شرکت کنند، نماز جمعه را فراموش نکنيد، خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، کمبودهاي مملکت ما را به سرعت جبران، تأمين بفرما. هر چه به عمر ما اضافه میکني، به علم و ايمان و اخلاص و عشق و تقوا و وحدت ما بيفزا. رهبر ما کشور ما، امت ما، ناموس و نسل ما، عقايد و افکار ما حفظ بفرما. انشاالله اول مهر میرويد سر کلاس و انشاالله امسال طبق بخشنامهاي که وزير محترم آموزش و پرورش دادند بناست انشاالله همينطور مثل پارسال، اقامه نماز جماعت در مدرسهها با شکوهتر شود و مدير مدرسه، معاونينش، معلمها، دبيرها، امور تربيتي، همه شرکت کنند. عارمان هم نشود. در مقابل خدا سجده کنيد که بچهها و نسل آينده نماز خوان شوند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2372