نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2407
موضوع: مکر و خدعه – 2
تاريخ پخش: 1/4/61
بسم اللّه الرحمن الّرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمّد و علي اهل بته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين»
جلسهي قبل بحثمان دربارهي مكر و خدعه بود. اين جلسه بحثمان دربارهي توكل است. ولي چون يكي دو موضوع از بحث قبل مانده است، حيفم ميآيد كه آنها را نگويم. گاهي مكر و خدعه در مسائل علمي، در مسائل سياسي و در مسائل اقتصادي است.
1- مكر و خدعه در مسائل علمي
در مسائل علمي: قرآن ميگويد بعضي از دانشمندان در مسائل علمي حيله ميزنند. (يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) (بقره /79) يعني چيزي را با دست خودشان مينويسند و ميگويند: اين از طرف خداست، حكم خدا اين است. قرآن در سورهي بقره انتقاد ميكند كه عدهاي خدعه علمي ميزنند. تحقيقي را نقل ميكنند و ميگويند: اين در اثر مطالعههاي خودم است و حال آن كه از خودش نيست. (يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتاب لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتاب) (آل عمران /78) يعني لبش را ميجنباند و مطالبي را بلغور ميكند «تَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ» كه آدمهاي عوام فكر كنند كه اينها از كتاب است «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتاب» ولي كتاب نيست. «يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتاب» لب هايشان را ميجنبانند به اسم اين كه دين است «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتاب» ولي اينها كتاب نيست. آدم كتابخانهي قشنگي درست ميكند، كتابهاي زيادي ميخرد كه همگي يك رنگ و يك نواخت است. مهمانهايش را هم در همان كتابخانه ميبرد كه خيال كنند ايشان عجب آدم پري است. ساعات مطالعه را بالا ميبرد و دائم ميگويد: چند هزار ساعت مطالعه كردم. تا حالا چقدر كتاب داشتم. چقدر فارغ التحصيل داشتم. شاگردان من در كجا چه كارها كردهاند! (يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ) (آل عمران /188) احتمال دارد بعضي آدمها روسفيد باشند. اميد روسفيدي در ايشان هست اما بعضي افراد هستند كه قرآن ميفرمايد: اينها احتمال روسفيدي و سعادت ندارند. افرادي كه از آنها احتمال خير و سعادت نميرود، افرادي هستند كه كاري نكردهاند اما دلشان ميخواهد كه مردم بگويند: او اين كارها را كرده است. علاقه دارند كه از آنها تعريف بشود براي كارهايي كه انجام ندادهاند. «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» احتمال نده كه اينها رو سفيد بشوند. عمدا به يك سري از مسائل علمي ميگويند. مخصوصاً سنگين حرف ميزند، سنگين مينويسد، كه بگويند ما اهل علم هستيم. اين يك سري خدعههايي در مسائل علمي است.
2- مكر و خدعه در مسائل سياسي
يك سري خدعهها در مسائل سياسي است كه در اين جا بحث ناكثين مطرح ميشود. ناكثين كساني هستند كه پيمان ميبندند ولي زير پيمانشان ميزنند. وقتي ما به زيارت امام رضا(ع) ميرويم يكي از جملات زيارت نامه پيماني است كه ميبنديم. (سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ) (من لايحضره الفقيه، ج2، ص613) هرچه شما ميگوييد من هم همان را ميگويم و تسليم آن هستم كه شما در برابر آن تسليم هستيد و ميجنگم با كسي كه شما با او ميجنگيد. قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول»(انفال /27) اي كساني كه ايمان آوردهايد خيانت به خدا و رسول نكنيد. حقي را كه قبول كرديد، بدهيد. آيهي ديگر ميفرمايد: (لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُم أَوْلِياءَ) (ممتحنه /1) با دشمنان من پيوند نبنديد. در اين جا يك داستاني هست كه من برايتان ميگويم. پيغمبر هجرت كرد و به مدينه آمد. يكي از مسلمانها كه به مدينه آمد، جزء مهاجرين و هجرت كنندهها شد. همسرش در مكه بود. مردم كفار و مشرك مكه از طريق اين خانمي كه در مكه بود با اين شوهر نامه رد و بدل ميكردند. قرارداد بسته بودند كه مردم مكه به اين خانم احترام بگذارند و به عوضش او هم جاسوس باشد. نه اينكه جاسوس باشد بلكه خود شيريني كند. يعني اگر پيغمبر هدفي داشت، تحت عنوان نامهاي به خانمش بنويسد. ايشان به خانمش نامهاي نوشت و هدفهايي را كه پيغمبر داشت در آن نامه منعكس كرد و نامه را به يك زني داد. اين زن هم نامه را لاي موهاي سرش پنهان كرد و به مكه رفت تا آن نامه را به آن زن بدهد و آن زن هم به دشمنان پيغمبر برساند. خداوند متعال توسط جبرئيل به پيغمبر اكرم خبر داد كه توسط اين نامه اسرار نظامي رد و بدل ميشود. پيغمبر هم اميرالمؤمنين(ع) را با بعضي از اصحاب فرستاد. وسط راه زن را دست گير كردند. زن گفت: نامه ندارم. آن مرد صحابي گفت: وقتي ميگويد ندارم نبايد او را تفتيش كنيم. اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر ميگويد نامه دارد. تو حرف پيغمبر را رها ميكني و حرف اين زن را ميگيري؟ پيغمبر گفته است يا بايد نامه را بدهي، يا تو را ميكشم. اين زن هم بالاخره از لاي موهايش نامه را بيرون آورد. بعد نامه را پهلوي پيغمبر آوردند. پيغمبر شوهر او را احضار كرد. گفت: تو داري جاسوسي ميكني؟ اينها چيست كه در نامه نوشتهاي؟ گفت: يا رسول اللّه من ضد اسلام نيستم. ضد پيغمبر نيستم اما چون مردم مكه به من احترام ميگذارند، من هم ميخواهم متقابل يك خدمتي بكنم. آن وقت آيه نازل شد. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ) (ممتحنه /1) دشمنان خدا و دشمنان خودتان را ولي و سر پرست نگيريد. با دشمنان قطع رابطه كنيد. شايد هم اين كه گفتهاند كفار نجس هستند به همين خاطر است كه اين نجاست شايد نجاست بهداشتي نباشد. شايد نجاست سياسي باشد. گفتهاند: نجس هستند كه اين رمز قطع رابطه باشد. چون رابطه علاقه ميآورد و علاقه كم كم سر از ولايت و سرپرستي در ميآورد. در اين مسئله بايد بگوييم كه ما با چه كسي خدعه ميكنيم. زرنگي خود را براي چه كسي به كار ميگيريم؟ فردي جنسي را در انبار دارد. ميگويد: ندارم. پول خرد دارد، ميروي بگيري اما ميگويد: ندارم. از او كمك ميخواهي، ميتواند كمك كند اما ميگويد: نميتوانم. اين خدعهها در برابر چه كسي است؟ چند آيه بخوانم. شايد اين آيهها يك خرده از اين خدعهها را كم كند. آدم از ملاقاتها سوء استفاده ميكند. از عكسها سوء استفاده ميكند. ديديد افرادي را كه كانديداي رئيس جمهوري بودند. در دورهي اول با امام يك ملاقات ميكردند و بعد از ملاقات ميگفتند: بله من خودم را كانديدا ميكنم. چنان وانمود ميكردند كه من در اتاق رفتم و امام به من گفت كه خودت را كانديد كن. چند آيه در بارهي خدعه بخوانم كه اگر من و شما هم خدعه داريم اين آيهها بتواند در ما اثر بگذارد. تا ما يك خرده پاكتر و صافتر بشويم. قرآن ميفرمايد: (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض) (آل عمران /195) بعضي از شماها از بعضي ديگر هستيد. يعني همهي شما از هم هستيد. اين هم مثل تو ميماند. سر چه كسي كلاه ميگذاري؟ «الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ»(كافى، ج2، ص164) حديث داريم، بهترين مردم كسي است كه نفع و سودش به حال مردم بيشتر باشد. من و تو با هم چه فرقي ميكنيم؟ «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» يكي از مدرسين قم ميفرمود: وقتي ما طلبه بوديم، پول كه براي ما ميآمد، اصلا نميپرسيديم كه اين پول براي من است يا براي تو است. ما چند نفر طلبه بوديم و در يك حجره زندگي ميكرديم. يك پولي كه ميآمد نميگفتيم: براي من آمده يا براي او است. پول را زير فرش ميگذاشتيم. با هم خرج ميكرديم تا تمام بشود. مگر فرق دارد. شخصي آمد و يك خرده ازخودش تعريف كرد. امام فرمود: به آن جا رسيدهايد كه در جيب هم ديگر دست كنيد و دقت نكنيد؟ اگر جيبها همه يكي شد به درجه كمال رسيدهايد. اين كلمه كه انسان روح مردم دوستي داشته باشد، مردم را دوست داشته باشد، در هرجا باشد كمال است. آخر بعضيها هستند كه مثلاً ميگويي پول بدهيد اين كوچه را آسفالت كنيم، ميگويد: آقا، خانهي ما دو در دارد. من از آن درش ميآيم. مثل اين كه تا پايش را روي اين آسفالت نگذارد، پول آسفالت نميدهد. اينها روح مردم دوستيشان ضعيف است. خدا به حضرت موسي ميگويد: ميداني چرا تو را پيغمبر كردم؟ ميگويد: چرا؟ ميگويد: در دلت سوز داشت. تو سوز داشتي و من به خاطر آن سوز به تو مقام نبوت دادم. (عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّم) (توبه /128) قرآن وقتي ميخواهد پيغمبر را تعريف كند، ميگويد: وقتي شما به سختي گرفتار ميشديد، آن دلش ميسوخت. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» قرآن ميفرمايد: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) (طارق /9) (وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ) (طارق /1) قسم به آسمان و آن چيزي كه شبها پيدا ميشود. خيلي از اين حديثها قابل فيلم كردن است. يكي از همكارهاي ما كه آموزش يار بودند به يك دهي رفتند. جاي مناسبي گيرشان نيامده بود و ايشان در يك طويله رفته بودند. اين آقا يك نايلوني را در اين طويله انداخته بود و در اين طويله تدريس ميكردند. حديث داريم كه اگر آدم با سواد در طويله بنشيند، بهتر از اين است كه روي قالي بنشيند، ولي بي سواد باشد.
3- پردهها كنار ميرود و مكار رسوا ميشود
«يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» با چه كسي خدعه ميكني؟ بالاخره پردهها كنارمي رود. «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ» يعني قسم به آسمان و قسم به ستارههايي كه شب پيدا ميشود. يكي از افسرها ميخواست در روز يك خيانتي بكند. يك حلواي شيريني را پخت و شبانه در خانه حضرت علي(ع) آمد و حلوا را تقديم كرد. گفت: خدمتتان باشد. حضرت علي(ع) فرمود: تو اين حلواي شيرين را به من دادي بخورم كه اگر فردا خلافي كردي، در رو دربايستي گيركنم. من از اين حلواها نميخورم. اي كسي كه طارق هستي، برو. طارق هستي يعني شب پيدايت شده است، در سورهي طارق ميگوييم: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» بالاخره سريرها پيدا ميشود، اگر پردهها كنار برود. من باچه كسي خدعه كنم؟ يعني آدم حيله كار اگر بداند دير يا زود مشتش باز ميشود، تمام جاويد شاهها مرگ بر شاه ميشود. «و اكيد كيدا» اين آيهها يادمان نرود. آدمهايي كه تمام وجودشان كلك است، حرف ميزنند كلك است. عكس برمي دارند كلك است. تمام كارهايش روي سياست و تدبيراست. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» از همديگر هستيد. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (وَ أَكيدُ كَيْداً) (طارق /16) خدا ميگويد: تو نقشه كشيدي، حالا كه تو اهل كيد شدي، من هم اهل كيد ميشوم. اگر تو نقشهي حمله به طبس داري، من هم ريگهاي طبس را دارم. اگر تو انبار اسلحه داري، من هم سگ دارم. انبار اسلحه را توسط سگ كشف ميكنم. «وَ أَكيدُ كَيْداً» (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون) (بقره /72) خدا آن چه شما كتمان كرديد را خارج ميكند. خدا وعده داده است كه هرچه را در دل پنهان كني، دير يا زود آشكار ميكند. چيزي مخفي نميماند. بالاخره هرچه شما خواسته باشي، مرا با سلام و صلوات به عنوان يك مهرهي بزرگ و مغز سياسي در جامعه عرضه كني، دير يا زود كار به جايي ميرسد كه حتي شهامت خواندن يك نامه را هم ندارم. حتي از حفظ نميتوانم بخوانم. بايد نامه را از رو بخوانم، يعني نميشود يك چيز پوچ را با زور نگه داشت. عاقبت پردهها كنار ميرود و معلوم ميشود كه حقيقت من چه بوده است. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون» اگراهل خدعه اين آيهها را در نظر داشته باشند، يك خرده با صفا حرف ميزنند. با صفا ميگويد بلد نيستم. با صفا ميگويد ندارم. با صفا ميگويد: فلاني از من بهتر است. با صفا ميگويد: فلان پزشك، تخصصش از من بيشتر است. با صفا ميگويد: مرض تو را تشخيص ندادم. با صفا ميگويد: اين جنس به درد تو نميخورد. اين پارچه رنگش ميرود. اين نخ است. اين پشم است. اين زمين به درد نميخورد. مشتري و فروشنده، كارمند و كارگر، همه با صفا و محبت با هم كار كنند. پردهها كنار ميرود. حيلهها را خدا حيله ميكند. در دل چيزي نميماند.
4- معناي واقعي توكل
حالا وارد بحث توكل بشويم. اصولاً معناي توكل اين نيست كه انسان كار نكند. خدا مرحوم مجلسي را رحمت كند. ميفرمايد: «إنّ التوكلَ ليس معناه ترك السعي في الأمور الضرورية»(بحارالأنوار، ج68، ص126) معناي توكل اين نيست كه انسان دنبال كارنرود. اصولاً اگر كسي دنبال كار نرود خدا هم كارش را راه نمياندازد. افرادي را داريم كه دعايشان مستجاب نميشود. ايشان ميفرمايد: دعاي بعضي از گروهها مستجاب نميشود. چون اينها افرادي هستند كه كار را رها ميكنند و دعا ميكنند. بايدتلاش كرد. خيلي چيزها با دعا حل ميشود. خدا گفته است: دعايتان را مستجاب نميكنم مگر اين كه دنبال كار برويد. يك سري چيزها بايد به طور طبيعي پيش برود. يك پيرزني نزد يك آقايي آمد و گفت: امسال هوا خيلي سرد است. يك دعا بنويس كه من بخوانم و هوا گرم بشود. ايشان گفت: ما در زمستان قرار داريم و سرد شدن هوا يك پديدهي طبيعي است. قوانين طبيعي بايد سرجايش بماند. گفت: نه! يك دعا بنويس كه هوا خوب بشود. اين آقا ديد اين پيره زن خيلي نميفهمد. هرچه به او ميگويي گوش نميدهد. ايشان هم يك چيزي نوشت و گفت: شما 54 روز بايد صبحها بعد از نماز اين را بخواني. گفت: باشد ميخوانم. 54 روز كه از زمستان برود، هوا خوب ميشود و عيد ميشود. يعني وقتي نتوانست با بيان او را حالي كند. گفت: اين دعا را 54 روز بخوان. چون54 روز داشتيم كه به عيد برسد. معناي توكل ترك كار نيست. حديث داريم (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) (طلاق /3-2) آيه نازل شد كه خدا به آدم با تقوي از راه حساب نشدهاي روزي ميدهد. تا اين آيه نازل شد، يك عده دست از كار كشيدند و در خانه رفتند و مشغول تقوي شدند. خيال ميكردند كه مشغول تقوي شدن به اين معني است كه دست از كار بكشند. خيلي از افراد به آقاي هاشمي رفسنجاني ميگفتند: چرا شما در خطبههاي نماز جمعه، به تقوا سفارش نميكني؟ همين كه انسان بفهمد كه خطرچيست و امروز وظيفهاش چيست، خودش تقوا است. چه كسي اهل توكل است؟ اگر كسي خدا را بشناسد اهل توكل است. فيض كاشاني يك مثال خوبي در محجة ميزند. ميگويد: مورچه، چون چشم خودش كوچك است، يك سطري را ميبيند. همان سر قلم را ميبيند، ديگر دنبالهي قلم و انگشتها و بازو و علم آن كسي بازو و انگشتان را تكان ميدهد، نميبيند. چون چشم مورچه كوچك است، ديگر غير از نوك قلم بقيه را نميبيند. اگر ما را در يك زنداني كنند كه مثل سر سوزن يك روزنه داشته باشد، اگر ما در آن زندان تاريك از اين روزنه نگاه كنيم و يك قافله شتر را ببينيم، كمي طول ميكشد كه لب شتر را بينيم. سر شتر را بينيم. تاشتر اول را ميبينيم، شتر دوم را نميبينيم. به خاطر اين كه روزنه كوچك است. روزنه كوچك و چشم كوچك باعث ميشود كه انسان عواقب امور را نبيند. رهبر انقلاب وقتي يك حادثهي 7تير را ميبيند، شهادت هفتاد و دو تن را ميبيند، خانوادههاي شهدا پهلويش ميآيند ميفرمايد: در جمهوري اسلامي، ما انتظار اين حادثه را داريم. چون امام زندگي را ميبيند. يعني جمهوري اسلامي را ميبيند كه چطور داراي قدرت شده است و ابرقدرتها به وحشت افتادند و چگونه حكومت ما مقدمهي حكومت امام زمان است. امام زمان(ع) كه بيايد، چه حوادثي بايد پيش بيايد. وقتي كه امام و رهبر انقلاب همه را ميبيند، اين هفتاد و دو تن برايش حادثهي منتظره است. يعني از بيرون ميبيند. چون ما در زندان هستيم و چشممان كوچك است، هر حادثهاي ممكن است، كمر ما را بشكند. ولي كسي كه توكل بر خدا دارد، بينش الهي دارد و خدا را ميبيند، ديگر اينها برايش كوچك است. مرد خدا چنان بالا رفته است كه همهي حادثههاي تلخ و شيرين برايش كوچك است. مأمورين بانك به قدري پول ديدهاند كه امروز در اين باجه ميايستد، صبح تا شب 10ميليون پول ميدهد. ظهر نميآيد گريه كند كه چرا 10 ميليون دادم؟ فردا در يك باجهي ديگر ميايستد، 10 ميليون ميگيرد. نه آن روزي كه10 ميليون ميگيرد، خوشحال ميشود، نه آن روزي كه10 ميليون ميدهد غصه ميخورد. (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) (حديد /23) نه آن روزي كه ميدهد گريه ميكند و نه آن روزي كه ميگيرد خوشي ميكند. ريشهي توكل ايمان به خداست. حالا ريشههاي توكل را برايتان ميخوانم.
5- توكل به خاطر مهرباني خدا
توكل به خاطر مهر: همين كه خدا مهربان است، باعث توكل است. قرآن ميفرمايد: (قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ في ضَلالٍ مُبينٍ) (ملك /29) خداوند رحمان است «آمَنَّا بِهِ» چون رحمان است به او ايمان داريم «وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا» چرا بچه به مادر توكل ميكند؟ براي اين كه بچه ميداند كه مادر بچه را دوست دارد و لذا در قرآن داريم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» چرا؟ «بِسْمِ اللَّهِ»؟ چرا به نام خدا شروع ميكنيم؟ چون خدا رحمان است. رحمان است يعني ميدهد. ديگران از ما ميگيرند ولي خدا به ما ميدهد. ممكن است ديگران هم يك چيزي به ما بدهند اما اگر ديگران چيزي به ما دادند از روي حرام زادگي و شيطنت و خدعه است اما خدا كه چيزي به ما ميدهد از روي مهراست. بين كسي كه نميدهد با كسي كه ميدهد تفاوت وجود دارد. بين كسي كه از روي شيطنت ميدهد با كسي كه از روي مهرباني ميدهد تفاوت است. مادر به بچه بيسكوييت ميدهد. شاه هم به بچهها در مدرسه بيسكوييت ميداد. يكي بيسكوييت از روي مهر ميدهد و يكي از روي خدعه ميدهد. بيسكوييت ميدهد كه نفت را ببرد. ما بر خدا توكل ميكنيم چون مهربان است. برايتان يك مثالي بزنم. ماشين كه خراب ميشود شما ماشين را به مكانيك ميدهيد براي اين كه مكانيك آگاه است. مريض ميشويد به پزشك ميرويد چون پزشك آگاه است. اگر پهلوي مكانيك و پزشك ميرويد به خاطرآگاهي است كه آنها دارند. بايد خودمان را در اختيار خدا بگذاريم چون او هم آگاهتر و هم مهربانتر است. بر خدا توكل ميكنيم چون او هادي است و ما را هدايت ميكند. قرآن ميگويد: (وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا) (ابراهيم /12) اگر خدا اين امت را نگه داشت و انقلاب ما را پيروز كرد، براي اين است كه ما بر خدا توكل كرديم. «نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ» خدا اين جمهوري اسلامي را بدون اين كه هيچ كس، هيچ طرح قبلي كشيده باشد، اين چنين پيش برد. حالا كه خدا اين طور ما را هدايت كرد، پس از اين به بعد خوب است كه هميشه به خدا توكل كنيم. «وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا»
6- توكل بخاطر اينكه خدا زنده است
خدا شهيد رجايي را رحمت كند. ميگفت: تا حالا ما هرچه خدا را امتحان كرديم، خوب امتحان داده است. حالا كه خدا خوب امتحان داده است، از اين به بعد هم كارهايمان را به خدا بسپاريم. چون توكل به خدا زنده است. (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوتُ) (فرقان /58) دلت به شاه خوش بود، شاه مرد. دلت به هويدا خوش بود، هويدا مرد. دلت به پدرت خوش است، پدرت هم ميميرد. دلت به بچهات خوش است، بچه هم ميميرد. در اصفهان يك زني بود كه چند تا از پسرهايش دكتر بودند. پيرزنهاي ديگر ميگفتند: خوشا به حالت كه بچه هايت دكتر هستند. براي روز پيري به دردت ميخورند. خاك بر سر ما كنند كه چند بچه به دنيا آورديم ولي همه دختر شدند. خوشا به حال تو كه همه پسرهايت دكتر هستند و به اين پيرزن غبطه ميخوردند. يك روز اين پيرزن خداحافظي ميكند كه از خانه اين دكتر برود. در راه به او ماشين ميزند و خون ريزي مغزي ميكند. خلاصه اين زن را به بيمارستان ميبرند. كسي هم نميفهمد كه او ميميرد و او را به سردخانه ميبرند. اين آقازادهي دكتر خيال ميكند كه مادر خانهي يكي ديگر از پسرهايش رفته است. بعد از چند روز ميگويند كه مادر اينجا نيست. خلاصه بعد از مدتي معلوم ميشود اين مادري كه چند تا دكتر داشت و همه مادرها ميگفتند: خوشا به حالت از بي دكتري مرد.
7- توكل بخاطر اينكه نفع و ضررها بدست اوست
(وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ) (نساء /81) نفع و ضررها به دست اوست. قرآن ميفرمايد: (وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ) (آل عمران /160) اگر خدا بخواهد تو را بزرگ كند، چه كسي است كه تو را كوچك كند. خداوند به حق محمّد و آل محمّد به همهي شما توفيق بدهد و براي ماه رمضان همهي ما را آماده كند چون اولياء ما ماه رمضان و شعبان را روزه ميگرفتند كه براي استقبال ماه رمضان آماده باشند. امام سجاد(ع) ميگويد: سلام به تواي ماه رمضاني كه اولياء خدا از آمدنت خوشي ميكنند و افراد فاسق از آمدنت ناراحت هستند. ميگويند: ماه رمضان آمد، چه موقع ميشود كه ماه رمضان تمام بشود. امام سجاد در صحيفه سجاديه يك دعايي به مناسبت ماه رمضان دارد. ميگويد: سلام و درود خدا به تو ماهي كه از آمدنت اولياء خدا شاد هستند و افرادي كه نميدانند ناراحت هستند. اميدوارم كه ما از آنهايي باشيم كه از آمدن ماه رمضان خوشحال باشيم. ماهي كه دعا در آن مستجاب است. ماهي كه ثواب خواندن يك آيه از قرآن به اندازهي يك ختم قرآن است. ماهي كه نماز در آن مقبول است. ماهي كه در شب قدرش خداوند نظر مرحمت ميكند. اميدوارم در كنار عيد فطرش عيد پيروزي كامل باشد و در كنار لطف خدا به گنه كارها، لطف خدا به رزمندگان هم باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2407