نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2424
1- قرآن و عترت، دو يادگار پيامبر 2- بهرهگيري از فرصت ماه رمضان براي انس با قرآن 3- همه مردم و مؤمنان، مخاطبان قرآن كريم 4- لزوم تدبّر در آيات نوراني قرآن كريم 5- تفاوت تفسير به رأي با تدبر در قرآن 6- دوري از نقل آراء و نظريات تخصصي براي مردم 7- دوري از توقف در قرائت و تجويد 8- ارائه تفسير آيات متناسب با اقشار و اصناف مختلف
موضوع: مهجوريت زدايي از قرآن كريم
تاريخ پخش: 31/05/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث را عزيزان در ماه شعبان ميبينند. كه به سمت رمضان ميرويم. ماه رمضان هم چون ماه قرآن است، من ميخواهم يك مقداري راجع به قرآن صحبتهايي داشته باشم كه اگر بنا است افرادي در اين سال نوآوري و ابتكار و خلاقيت ميخواهند در دنياي قرآن دست به كاري بزنند، فرصت داشته باشند. نگويند: آقاي قرائتي، شما دير قد قامت الصلاة گفتيد. قبل از اينكه آقا به مسجد بيايد، قد قامت الصلاة ميگفتي تا ما وضو ميگرفتيم. آقا در مسجد آمده ميگويد: قد قامت الصلاة، تا ما ميرويم وضو بگيريم، آقا نماز تمام شده است. من دو سه هفته قبل از ماه رمضان ميگويم تا دلسوزان فرهنگي، ارشاديها، تبليغاتيها، روحانيون، ائمهي جمعه، جماعات، روحانيون مهاجر، مستقر، امور تربيتي، پدران و مادران دلسوز كه احساس ميكنند سهم قرآن داده نشده ميخواهند يك كاري بكنند برنامهريزي كنند.
1- قرآن و عترت، دو يادگار پيامبر
موضوع بحث اين است كه چرا قرآن مهجور است. پيغمبر ما، فرمود: من از بين شما ميروم. دو چيز را ميگذارم: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» بالاي نود تا حديث داريم و «عِتْرَتِي» بعضي از حديثها هم دارند «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» ولي حدوداً اينطور كه من يكوقت شمردم، 99 عترتي داريم، يك سنتي. «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» قرآن و اهل بيت. اين دو تا عزيز و گرانبها يكي مهجور است، يكي هم مظلوم است. يعني بنده خودم، شرمنده پيغمبر هستم به عنوان يك مسلمان، كه اهل بيت تو مظلوم هستند، و قرآن تو مهجور. مهجور هم نه يعني در خانهها قرآن نيست. قرآن در خانهي هر مسلماني معمولاً چند تا قرآن هست. قسم هم به قرآن ميخوريم. به قرآن قسم! شب قدر هم قرآن سر ميگيريم «بك يا الله» ميگوييم. بالاي سر مسافر هم قرآن را رد ميكنيم. آياتش هم به عنوان كاشيكاري در محرابها و ضريحها و حرمها و مساجد مينويسيم. مراد اينكه قرآن مهجور است، يعني با قرآن نفس نميكشيم. يك چيزي مثل اينكه در خانههايي هست بعضي خانههاي اشراف مهماني ميرويم يك كمدي دارند مثلاً اين ظرفهاي ناصرالدين شاهي يا مظفرالدين شاهي و قليانهاي از اين چيزهاي عتيقه را هركس هرچه دارد از پدرش، پدربزرگش ارث برده است در آن ميگذارد. اين متروك نيست. يعني خيلي در دكور هم هست همهي مهمانها ميفهمند. اما قابل… يعني اين را به كار نميبريم. قليان ناصرالدين شاهي است اما حالا چه كسي ميكشد؟ يعني ما غرضمان از مهجوريت اين است، چقدر قرآن در بورس است؟ يعني من كه به منبر ميروم منبرم را تقسيم كنم. چند دقيقه منبر بودم، سي دقيقه. چند دقيقه خواب روي منبر نقل كردم. چند دقيقهاش را شعر خواندم؟ چند دقيقهاش را روضه خواندم؟ چند دقيقهاش تاريخ گفتم، چند دقيقهاش حديث گفتم؟ چند دقيقهاش يك آيه را تفسير كردم؟ يعني سهم قرآن داده نشده است.
يك دانشجو 15 سال درس ميخواند ليسانس ميگيرد. چند ساعت از اين 15 سال سر سفرهي قرآن نشسته و دانشجوي ما چقدر… با چند آيه آشنا است؟ دانشگاه ما… در حوزهي ماچند تا درس رسائل و مكاسب و كفايه است، چند تا درس تفسير؟ در بازار ما چند تا بازاري داريم كه لا اقل آن آياتي كه مربوط به تجارت است، بلد باشد؟ بله در مجلس شوراي ما يك آياتي قاب كردند زدند.(«وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُم») (شوري/38) بعضيجاها يك نيم آيهاي، يك دو كلمهاي، يك جاهايي مطرح هست. اما سهم قرآن داده نشده است. من حدود 20 دليل اينجا نوشتم كه چرا سهم قرآن داده نشده، حالا شايد هم بعضي از اينها قابل خدشه باشد. شايد هم غير بيست تا يك چيزهاي ديگر هم شما به ذهنتان بيايد.
2- بهرهگيري از فرصت ماه رمضان براي انس با قرآن
يك كاري بكنيد. ماه رمضان جلو است. ماشينهايي كه هوا گرفته در سرازيري هل ميدهند روشن ميشود. سرازيري قرآن رمضان است. من هوا گرفته را ميگويم. بعد ميخواهيم ببينيم كه يك فكري بكنيم ببينيم چه ميتوانيم بكنيم؟ يك نهضتي ميخواهد. چطور جوانهاي ما قبل از محرم تكيه ميبندند. حتي اگر در محلهشان تكيه نباشد، كنار خيابان و كوچه يك داربستي درست ميكنند با پارچه يك تكيهي مصنوعي درست ميكنند. همانطور كه جوانها براي امام حسين اين رقم شاخ و شانه ميكشند كه حقش هست و بايد هم باشد و خدا جزاي خيرشان بدهد يك چنين همتي هم براي قرآن بشود. يك نهضتي ميخواهد. نهضت منهاي دولت. كار به دولت نداريم. چون دولت بايد طرح داده شود. لايحه شود. تصويب شود. تأمين اعتبار شود. باز 5 سال عقب ميافتيم. كار را دولتي نكنيم. خودمان بلند شويم، بنده چه ميتوانم بكنم؟ 3 تا دختر دارم. 3 تا پسر دارم. دو تا پسر دارم. يك دختر دارم. هرچه هر كس دارد، بگويد: من از عمرم اين خانهي من چقدر ميارزد؟ مغازهي من چقدر ميارزد؟ حقوق من چقدر است؟ چه مقدار حاضر هستم براي قرآن و بچههايم پول كنار بگذارم؟ كنار بگذارم بعد تو هم يكي، تو هم يكي، بعد همينطور يكي ده تومان روي هم بگذاريم بعد 5 ميليون ميشود. بعد اين 5 ميليون را چطوري، چه كساني قرآن بلد هستند؟ چند تا استاد دانشگاه، چند تا امور تربيتي، چه كساني قرآن بلد هستند؟ چه كساني قرآنشان ضعيف است؟ چه كساني خوش صوت هستند؟ يعني پولدارها 20 تومان براي هر بچهاي كنار بگذارند، 10 تومان براي هر بچهاي كنار بگذارند. من از قرآن معذرت ميخواهم. فرض كنيم ميخواهيم يك جفت كفش بخريم. ميخواهيم يك كاپشن بخريم. يكي 5 تومان 10 تومان كنار بگذاريم خودش تأمين اعتبار ميشود. چون ما تا پول ميخواهيم ميگوييم: برويم از فرمانداري، شوراي شهر، نميدانم سازمان تبليغات، دفتر تبليغات، نميدانم چه كسي… ميخواهيم پول بگيريم او هم ميگويد برو برگرد، او هم ميگويد تأمين اعتبار! خودمان كه بيل به كمرمان نخورده است، يكي 5 تومان ميدهيم. ما كه بچهمان، گوشوارهاش را، طلايش را، جهازيهاش را اين همه چيز را براي بچهمان درست ميكنيم. يك ده تومان هم براي قرآن آنها كنار بگذاريم. هر خانهاي 5 تومان كنار بگذارند چند ميليارد ميشود، نياز به پول دولت نداريم. دولت اگر كمك كرد خوب است. منتها ما ميگوييم خواسته باشيم از دولت بگيريم، دنيا را آب ميبرد. بعد مخ داريم الحمدلله، قاري داريم الحمدلله، دين داريم الحمدلله، نسل خوب داريم الحمدلله، ماه رمضان هم داريم الحمدلله، ماه رمضان هم امسال در شهريور است كه هم مدرسهها تعطيل است، هم هوا داغ نيست، هم ماه قرآن است، به خاطر ماه رمضان سفرها كم شده است، چون هركس بخواهد سفر برود اين طرف ماه رمضان ميرود كه روزههايش به هم نخورد. يعني خيلي شرايط خوبي است. ديگر حالا اين يك همتي ميخواهد ولي نميدانم حالا اگر خدا به اين جلسه لطف كند اين حرفهاي من بركت داشته باشد يك نهضتي ميتواند، موجي ميتواند به پا بيافتد. از همهي امكانات هم استفاده كنيم. قرآن براي كسي نيست. مثل امام حسين! ظهر عاشورا همه ميگويند: يا حسين! كسي نميگويد: من آيت الله هستم. يا تو استاد دانشگاه هستي. يا تو با سواد هستي، بيسواد هستي. همه بگوييم يا حسين، يا يك يا قرآن بگوييم، مسئلهي قرآن را قصهاش را حل كنيم. ديگر در مملكت امام زمان نبايد يك نفر باشد كه روي قرآن را غلط بخواند. ديگر يك چنين آدمي نبايد باشد. حالا ميخواهم دلايلش را بگويم. يك صلواتي ختم كنيد.
چرا قرآن آن گونه كه بايد حقش ادا نشده است؟20 تا دليلي كه من نوشتم اين است.
3- همه مردم و مؤمنان، مخاطبان قرآن كريم
1- يك جملهاي گفتند كه «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» (الكافي/ج8/ص311) فارسياش را ميگويم. ميگويند: قرآن را فقط اهل بيت ميفهمند. اين حرف، حرف غلطي است. اهل بيت مطالب مهمتري ميفهمند. مثل اين است كه بگوييم كه دريا براي غواصها است. حرف غلط است. غواصها لؤلؤ و مرجان بيشتري از دريا ميتوانند بيرون بياورند. اما حالا اگر كسي غواص نيست دريا براي او نيست؟ پس همهي ما كه ماهي ميخوريم غلط است؟ نه، دريا ماهي در آن است. ماهي براي مردم است. شنا، قايقراني، كشتي راني، نفت كشي، مسافركشي، حمل و نقل، استراحت، نگاه به دريا، دريا هزار فايده دارد، منتها اگر كسي غواص باشد ميتواند استفادهي بيشتري بكند. اهل بيت ميتوانند از قرآن چيزهايي استفاده كنند، كه ما نميتوانيم استفاده كنيم. اما نميتوانيم بگوييم: فهم قرآن مخصوص اهل بيت است. اين حرف غلطي است. پس 1- ميگويند: قرآن را اهل بيت ميفهمند. اهل بيت (عليهم السلام) ميفهمند. بله! عمق قرآن را اهل بيت ميفهمند. اما پوست قرآن هم… اگر ما قرآن را نفهميم پس چرا خدا گفته است: («يا أَيُّهَا النَّاس»)؟ يعني يا ايها النفهمها! («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا») يعني اي كساني كه ايمان آوردهايد. خدا با ما حرف ميزند. آخر اگر ما نفهميم چرا خدا به ما ميگويد: («يا أَيُّهَا النَّاس»)؛ («مَنْ خُوطِبَ بِهِ») خوب ماهم («مَنْ خُوطِبَ بِهِ») هستيم.(«يا أَيُّهَا النَّاس») خطاب نيست. («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا») خطاب نيست؟ اهل بيت عمق قرآن را ميفهمند. ما هم پوست قرآن را ميفهميم، باز در سايهي اهل بيت. اين يك مورد.
2- ميگويند: حقيقت قرآن فوق عقل است. اينها سيليهايي است كه به قرآن خورده است. يعني يك حرفهايي زده شده كمكم قرآن به اينجا كشيده شده است. بله! قرآن نهايتش فوق عقل است. اما قسمتهايياش هم («وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا»)(بقره/83) اين فوق عقل است؟ («عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف») (نساء/19) همسرداريتان خوب باشد. خوب اين فوق عقل است؟ («اقيموا الصلاة») اين فوق عقل است؟ اين چه حرفي است؟ بله در قرآن آياتي هست كه روايت داريم، اين را دورهي آخر الزمان محققين خواهند فهميد. مثل اينكه ميگوييم در زمين گنجهايي است كه بعداً در اثر كاوش پيدا خواهد شد. اما معنايش اين نيست كه هيچ كس از زمين استفاده نكند. از زمين استفاده ميكنيم منتها در زمين گنجهايي هم هست كه گير ما نميآيد.
4- لزوم تدبّر در آيات نوراني قرآن كريم
3- يكي از حرفهايي كه ميزنند ميگويند: قرآن ظني الدلاله هست. ظني الدلاله يعني برفك دارد. يعني دلالتهاي قرآن روشن نيست. اين هم حرف درستي نيست. چون اين ضد قرآن است. قرآن ميگويد: («عَرَبِيًّا مبين») مبين يعني روشنگر. نور مبين، ميشود به نور گفت: اي نور تو برفك داري؟ نور هم برفك دارد؟ آخر نور يعني هيچ برفك ندارد. كلمهي نور يعني برفك ندارد. نور، قرآن ميگويد: من نور هستم. مبين يعني روشنگر هستم. آنوقت آدم درست است به نور مبين بگويد: نخير، معلوم نيست چه ميخواهي بگويي؟ البته در قرآن آيات متشابهي هست، آيات سنگيني هست. اما بدنهي قرآن براي مردم مفهوم است. يك آيات سنگيني است كه آن را در سايهي ساير آيات يا روايات ميفهميم يا ممكن هم هست چند آيه باشد تا آخر عمرمان نفهميم. خوب نفهميديم كه نفهميديم. ممكن است در كرهي زمين، قلهها و درههايي باشد كه ما دستمان به آن نرسد. اما سطح زمين قابل رفت و آمد است. («سيرُوا فِي الْأَرْضِ») (انعام/11) همان خدايي كه گفته: («سيرُوا فِي الْأَرْضِ») خود خدا ميداند در زمين درههايي است كه نميشود («سيروا») قلههايي است كه نميشود («سيرُوا») اما با اينكه در زمين قلهها و درههايي است كه نميتوانيم سير كنيم، اما خدا گفته: («سيرُوا» )اصلاً آياتي به ما گفته در قرآن تدبر كنيد. اگر قرآن برفك داشته باشد من در برفك تدبر كنم؟
يكي از حرفهاي ديگر كه ميزنند، اينها سيليهايي است كه قرآن خورده است. هركسي هم اين سيليها را زده است توبه كند. گفتند… تا يك دور فلان درس را نخواني قرآن را نميفهمي. اين هم متأسفانه بعضي گفتند. اين حرف هم درست نيست. بعضي درسها را آدم بخواند قرآن را بهتر ميفهمد. اما اگر بگوييم تا كسي يك دور اصول را، يك دور فقه را، يك دور عرفان را، يك دور فلسفه را، يك دور تاريخ را، يك دور شأن نزول را، تا كسي يك دور اينها را نخواند قرآن را نميفهمد. اگر معنايش اين است يعني سلمان فارسي قرآن را نفهميد. چون سلمان فارسي هيچ كدام از اين دورهها را نخوانده بود. ابيذر هم هيچ كدام از اين دورهها را نخوانده بود. عرض كردم كسي اگر يك دور درسهايي را بخواند استفادههاي عميقتري ميكند اينها قبول. اما معنايش اين نيست كه … اينها چيزهايي است كه ذره ذره ما را ترساندند، ترساندند حالا يك مرتبه نگاه ميكنيم ميبينيم كه حتي دكتراي علوم قرآن است. اما باز ميگوييم: تفسير بگو، ميگويد: من ميترسم. ميگويم: بابا شما استاد دانشگاه هستي. خودت دكتراي علوم قرآن هستي. ميگويد: علوم قرآن را ميگويم اما خود قرآن را ميترسم. مثل آدمي كه نمايشگاه ماشين دارد اما ميترسد پشت فرمان بنشيند. ميگويد: من ماشين ميفروشم. اما خودم پشت فرمان نمينشينم. خوب، از ترس تفسير به رأي.
5- تفاوت تفسير به رأي با تدبر در قرآن
5- ميگويند: تفسير به رأي. من بگويم تدبر چيست، تفسير به رأي چيست؟ تدبر اين است كه از چاه آب بكشي. «فَاسْتَنْطِقُوا الْقُرْآنَ» يعني در قرآن فكر كن و از آيات قرآن چيزي دربياور. اين را ميگويند تدبر! اما تفسير به رأي يعني قرآن اين را نميگويد، خودت سليقهات را در قرآن ميچپاني. يك وقت چاه خشك است، آب ميريزي در چاه، اگر آب ريختي در چاه، اين تفسير به رأي است. يعني سليقهي خودت را در آيات قرآن ميريزي. يعني آيات قرآن را طبق سليقهي خودت معنا ميكني. اگر آيات قرآن را طبق سليقهي خودت معنا كردي، اين تفسير به رأي است. اما اگر از خود قرآن آب كشيدي، اين تدبر است. تدبر يعني از چاه قرآن آب بكش. تفسير به رأي يعني سليقهي خودت را قاطي قرآن كن. اين مسئلهي مهمي است.
يك نمونه بگويم. ماه رمضان ميگويند: («كُلُوا وَ اشْرَبُوا») غروب كه شد، بخوريد و بياشاميد، از غروب و افطار ديگر خوردن آزاد و آزاد و آزاد و آزاد («حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ …») (بقره/187) تا سفيدي ميزند. بخور! بخور! بخور! تا سفيدي ميزند. يعني اول طلوع فجر ديگر نخور و قصد روزه بكن. اين را يك كسي ميآيد و ميگويد ميداني («حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ…») يعني بخور و بخور و بخور تا ريشهايت سفيد شد. يعني همين كه ريشهايت سفيد شد، ديگر حيا كن. اين سفيدي پيدا شد ميگويد يعني چه؟ يعني سفيدي … يعني جواني حالا عياشي ميكني، بدمستي ميكني، لذت ميبري، خوب جواني است ديگر خوش باش. خوش باش و خوش باش تا مويت سفيد شد. مويت سفيد شد ديگر حيا كن. بابا اصلاً اين آيه كاري به ريش ندارد. اين آيه براي ماه رمضان است. ميگويد ماه رمضان از غروب تا سفيدهي صبح بخوريد. اين سفيدهي صبح را تبديل ميكند به سفيدي ريش! («الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ») را ميگويد ريش سفيد. اين تفسير به رأي است. يعني يك چيز ذوقي را در قرآن ميچپاند.
مصداق مختلف تفسير به رأي نيست. مثلاً ميگويد («وَ أَطْعِمُوا») (حج/28) اطعام كنيد. («وَ يُطْعِمُونَ الطَّعام») (انسان/8) به فقرا اطعام كنيد. حالا اطعام عدسي باشد، پيتزا باشد، ساندويچ باشد، آنها ديگر تعيين مصداق است. لباس بدهيد اگر قسم خورديد و به قسمتان مثلاً عمل نكرديد، يا فلان عمل ديگر را انجام داديد، اگر نذري و عهدي كرديد و نتوانستيد عمل كنيد، پيمانتان را شكستيد، به ده نفر مسكين لباس بدهيد. حالا لباس كاپشن بدهيم يا كت شلوار، پوستين بدهيم؟ ديگر اينها مصاديق است. اختلاف مصداق تفسير به رأي نيست. مثل اينكه ميگويم از مهمان پذيرايي كن! احترام بگير! حالا احترام دست را بگذاريم اينجا! يك رقم احترام است. دست را بگذاريم اينجا! يك رقم احترام است. دست را بگذاريم اينجا! يك رقم احترام است. برويم استقبالش، دسته گل ببريم. برايش كف بزنيم. صلوات بفرستيم. همهاش ديگر احترام است. خوب!
يكي از مسائلي كه قرآن كمرنگ شده، توجه به غيرقرآن است. يك سري بحثها باد كرده است، تورم كرده است، يعني بخشي از نيرويمان را صرف جاي ديگر ميكنيم، آن وقت به خدا كم ميرسيم. مثل اينهايي كه تا سحر سينه ميزنند، آن وقت نماز صبحشان قضا ميشود. بعضي از هيأتيها و عزادارها هستند كه روضه خواني ميكنند تا دو و سه بعد از نصف شب در تكيه و آن وقت نماز صبحشان قضا ميشود. يعني گاهي كه نماز صبح قضا ميشود، براي اين است كه عزاداري طول ميكشد. ما بعضي از بحثها را خيلي طولش ميدهيم، آن وقت به سهم قرآن ديگر نميرسيم. مثل آدمي كه هي آجيل ميخورد، آجيل ميخورد، آن وقت سفره كه پهن ميشود، ديگر اشتها ندارد. اين هم يك اصل!
6- دوري از نقل آراء و نظريات تخصصي براي مردم
بعضي تفاسير هم مزهي قرآن را به ما نچشاندهاند. چون قرآن ميفرمايد: («هذا» )يعني اين قرآن! («بَيانٌ لِلنَّاس») (آلعمران/138) ناس يعني چه؟ اين بياني است براي مردم! ما برميداريم و اينقدر احتمالات بيان ميكنيم. شايد … شايد … شايد … بعضي چنين گفتند… بعضي چنين گفتند… بعضي چنين گفتند… بعضي چنين گفتند… اينقدر بعضي و بعضياش ميكنيم تا طرف گيج ميشود. ميگويد آقا نخواستيم. تو را به حضرت عباس ولمان كن! به يك آقا گفتند شما شبها كه ميخوابي، شبها كه ميخوابي، ريشهايت را روي لحاف ميگذاري يا زير لحاف؟ گفت من هر شب ميخوابم، حسابش را نكردهام. حالا امشب بررسي ميكنم. شب رفت خوابيد و لحاف را انداخت و گفت واقعاً ما هر شب اينطوري ميخوابيم؟ اينطوري ميخوابيم؟ اينطوري ميخوابيم؟ اصلاً خوابش نبرد و گفت خدا لعنتت كند با اين سؤالت! ما هر شب راحت ميخوابيديم، يك سؤال طرح كردي و خواب از سرمان رفت. يعني گاهي وقتها يك چيزي را ميرويم علمياش كنيم، اينقدر فنياش ميكنيم تا طرف گيج ميشود. بنابراين يكي هم اين است كه از بس اقوال را نقل ميكنيم و تفسير ميكنيم كه چه كسي چه گفته است… چه كسي چه گفته است… چه كسي چه گفته است… چه كسي چه گفته است… كه اصلاً آدم گيج ميشود. گيج كردن يك جاهايي لازم است. يك آدم هاي متكبر را كه خيلي فكر ميكنند به جايي رسيدهاند، آدم براي اينكه بادشان را خالي كند، خوب است كه اينها را گيجشان كند. تا اين يك خورده خجالت بكشد.
مأمونالرشيد خليفه بود، پسر هارون الرشيد از يك بچه كوچك به نام امام جواد، پرسيد كه اگر حاجي در مكه شكار صيد كند، كيفر و كفارهاش چيست؟ امام جواد ديد اين خليفه است، ميخواست آبروي خليفه را بريزد چون خليفهي ناحق بود. گفت اين صيد دفعهي اولش است يا دوم يا سوم؟ اين صيد نر است يا ماده؟ شب است يا روز؟ مسئله را ميدانسته و يا نميدانسته؟ در مكه بوده و يا در بيرون مكه؟ اينقدر هي گفت اين بوده يا آن؟ اين بوده يا آن؟ اين بوده يا آن؟ مأمون گفت آقا ولم كن، بس است اصلاً نفهميدم. اينجا گاهي وقتها اين سؤالات براي اينكه طرف را آدم پوكش كند، اين ميارزد. مثل عصاي موسي! موسي سه بار عصايش را انداخت. يك بار دفعهي اول بود مار كوچك شد و در رفت. («جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا») (نمل/10)(«وَلَّى مُدْبِرا») يعني جيم شد. يك جاي ديگر دفعهي دوم («حَيَّةٌ تَسْعى») (طه/20) («حَيَّةٌ») يعني ماري شد و («تَسْعى») سعي كرد و تاب خورد. يك جا ميگويد: («ثُعْبانٌ مُبينٌ») (اعراف/107) اژدها شد و جلو آمد. يك بار مار شد و در رفت. يك بار مار شد و تاب خورد. ببخشيد يك بار مار كوچك شد و در رفت. يك بار مار معمولي شد و تاب خورد و يك بار اژدها شد و جلو آمد. اين به خاطر اين بود كه فرعون ميگفت: («أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى») (نازعات/24) اصلاً خدا من هستم. چون ميگفت خدا من هستم، در دربار فرعون كه موسي عصايش را انداخت، اژدها و جلوي فرعون آمد و فرعون پوكيد. آنجا براي اينكه فرعون باد كلهاش خالي بشود، بد نيست كه آدم اژدها نشانش بدهد كه اين در برود. اما دفعهي اول موسي خودش هم نميدانست. گفت عصا را بنداز، عصا را انداخت و مار كوچكي شد و در رفت. خود موسي هم جا خورد. گفت: («لا تَخَف») نترس! چون خود موسي هم هنوز آب بندي نشده بود و جا خورد. دفعهي دوم موسي ميدانست قصه چيست، ولي فرعون نبود. پس اگر طرف آببندي نشده است، مار كوچك! اگر طرف آببندي شده مار معمولي! اگر ميخواهي طرف را بپوكانيش، اژدها! يعني اينها را امروزيها در دانشگاهها ميگويند مخاطبشناسي! دكترا ميدهند. دكتراي تبليغاتي! يعني كجا و چه كسي چه بگويد. در پنج كشور دنيا دكتراي تبليغات ميدهند كه كجا چه حرفي بزنيم. آخر اينها خودش حساب دارد. من آفريقا بودم، ديدم عروسكهايي را كه براي آفريقاييها درست ميكنند، سياه پوست است. عروسكهايي كه براي ما درست ميكنند، سفيد پوست است. خوب اين به مقتضاي حال است.
ميگفت يك كسي يك زن سياه گرفته بود، گفتند چرا سياه گرفتي؟ گفت براي محرم و صفر گرفتم. يك وقت به مقتضاي حال اين فرق ميكند شرايطش! يكي از دلائلي كه مزهي قرآن را نچشانديم، در قرآن هي لفتش داديم. مثلاً يك كسي ميگفت من راجع به اين آيه سي تا سخنراني كردم. گفتم بابا آخر … مثل اينكه آدم بگويد هر چه پول داشتم لحاف و كرسي خريدم. خوب كار بيخودي كردي. بابا به مردم قرآن را روان بگو كه بفهمند. بله اگر آمدند در حوزه، در حوزه حسابش جداست. اما عرف مردم … شما اگر يك چند ليتر آب داشته باشي، با همين چند ليتر آب يك غسل جمعه ميكني، نبايد آدم همهي آبي كه دارد روي يك انگشتش بريزد و باقي بدنش خشك باشد. يك مقدار اين كارها باعث شده كه قرآن مهجور شود. چند تا شد؟ هشت تا شد؟ خوب تا چهارتايش را من نوشتم، پنجمياش را شما بگوييد چه بود؟
5- از ترس تفسير به رأي وارد قرآن نميشويم. شش چه بود؟ 6- رسيدگي بيش از حد به علوم ديگر! عرض كردم، زياد كه سينه زديم نماز صبحمان قضا ميشود. زياد كه تخمه كدو خورديم، بعد ديگر اشتها نداريم. هفت چه بود؟ 7- نقل اقوال و احتمالات! چه كسي چه گفته است؟ چه كسي چه گفته است؟ چه گفته است؟ اينها براي طلبهها و فضلا و حوزهها خوب است كه انسان پرورش فكر پيدا ميكند. اين … اين … اين … اين … اما براي مردم خوب خستهكننده است.
7- دوري از توقف در قرائت و تجويد
8- توجه بيش از حد به حفظ و تجويد. اين هم به پوست قرآن ميچسبيم. قرآن ميگويد يك آيه داريم كه ميگويد وقتي مست هستيد سر نماز نرويد. («لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى») (نساء/43) وقتي مست هستيد سر نماز نرويد. («حَتَّى تَعْلَمُوا») تا بدانيد («حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ») اين آيهي قرآن است. وقتي مست هستيد سر نماز نرويد، تا بدانيد چه ميگوييد. خوب ما قاريانمان… قرائت توقفگاه است. ببينيد اين كلمه را ببينيد. قرائت و تجويد عبورگاه است. عبورگاه است نه توقفگاه! اينها باعث رشد قرآن هستند. بابا قرآن را كه ياد گرفتي، عبور كن! يعني بعد از پوست قرآن برو داخل قرآن! ما همينكه قرآن را ياد گرفتيم، ميشود شبي با قرآن! يك مشت ميشويم قاري، تا آخر عمرمان هم 20 سال است كه قاري هستيم. هر جا هم كه ميرود، فقط ميرود و قرآن ميخواند. بابا اول قاري هستي، بعد از قرآن («تعلموا») بدان كه چه ميگويي! يعني ما قرائتمان … ببخشيد نصفش را من ميگويم، نصفش را شما «قرائتمان عبورگاه است يا توقفگاه؟» (حاضرين) عبورگاه! با هم بگوييد: (حاضرين) عبورگاه! با هم نه … الان وضع مملكت ما الان چيست؟ (حاضرين) توقفگاه! الان توقفگاه است. يعني قاري همينكه قاري شد، ميايستد. و لذا يك مشت قاري داريم، كارشان خيلي خوب است. بايد از اينها تحسين كرد. بالاخره ما با همين قرائتهاي قرآن در مسجدالحرام، در مدينه و در كشورها، قاريهاي ما كه ميخوانند، عربهايي كه لهجهي مادريشان عرب است، اينها به تعجب ميشوند كه بارك الله ايراني كه زبان مادرياش عرب نيست، به اين قشنگي ميخواند؟ ارزشها را از دست ندادهام. قرائت و صوت خوب بسيار مفيد است. اما به شرطي كه بعد از قرائت، اين در قرائت نايستد. ببينيد تابلو در جاده خيلي خوب است، وگرنه آدم گم ميشود، اما نبايد آدم پاي تابلو بايستد. بايد تابلو را ديدي رد شوي. يعني از قرائت رد شويم. («تَعْلَمُوا ما تَقُولُون» )
ميگويند وقت تمام است. كمبود مفسر! ما الان مفسر خيلي كم داريم.
غفلت از تربيت مفسر! فقيه پرور در حوزهها كمي هست. كم و بيشي! الحمد لله بالاخره جمع زيادي از طلبههاي جوانمان به لطف خدا مجتهد هستند. يعني قدرت اجتهاد دارند. اما مفسر و مفسر پرور بايد به آن عنايت بشود، فقيه پرور داريم.
طولاني بودن كتب تفسير! كتابهاي تفسير چهل جلد و پنجاه جلد داريم. خوب! شيشهي گلاب هر چه هم خوب باشد، آدم كه به بغل بگيرد، هه .. هه… هه … هه بابا! اين را عطرش كن كه بگذارد در جيبش. شيشهي عطر كوچك است و در جيبش ميگذارد. شيشهي گلاب چون بزرگ است، هيچ كس شيشهي گلاب بغل نميكند و هن و هن كنان برود. يك خورده بايد … الان مردم ساندويچ ميخورند براي چيست؟ براي اين است كه حوصلهي پختن ندارند. اخيراً هم كه آب ميوه ميخورند و حوصلهي جويدن هم ندارند. يعني با يك مشت مردم ليز …
من رفتم لندن. گفتند يك شيخي هست اينجا كه شيخ شيعهاي است. 300 جلد كتاب براي امام حسين نوشته است. گفتم: 300 جلد! ميخواهم ببينمش. خلاصه رفتم و ديدم و گفتم: در اين 300 جلد چه نوشتهاي؟ مگر از امام حسين چند حديث داريم؟ مگر ماجراي كربلا چند جلد كتاب ميشود؟ آخر 300 جلد؟ گفت: نه! من تحقيق كردم. گفتم مثلاً چه كردهاي؟ گفت مثلاً رفتهام سبزوار، در آنجا 72 حسينيه است. دانه دانه بررسي كردهام كه هر حسينيهاي چند متر، چند كاشيكاري، چند سماور، چند استكان و رفتم حسينيهي بعد. گفتم آخر چه كسي ميآيد و حسينيههاي ايران را دانه دانه بخواند؟ مگر مردم بيكار هستند؟ ببينيد گاهي وقتها مينشينيم و پژوهش ميكنيم. حساب نميكنيم بالاخره اين لقمهي كلفت را چه كسي ميخواهد بخورد. ساندويچ درست ميكنيم 18 كيلو! خوب ميخواهي دهن چه كسي بگذاري؟ گاهي وقتها طولاني شدن كتابهاي تفسير اين هم يك مورد است.
8- ارائه تفسير آيات متناسب با اقشار و اصناف مختلف
تفسير سِنّي نداريم! مثلاً بچهها با تفسير قرآن با چه آشنا شوند؟ يك تفسير ميخواهيم براي بچههاي ده ساله يك تفسير! آيات («وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً») (بقره/83) («فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم») (بقره/152) آيات دوكلمهاي! براي بچههاي 14 ساله! براي بچههاي 18 ساله!
تفسير صنفي بايد داشته باشيم. زنهاي خانهدار چه آياتي را بايد بدانند. ما حدود 200 آيه داريم كه براي زنهاي خانهدار است. چند آيه داريم كه براي اساتيد دانشگاه است. تفسير سني نداريم. تفسير صنفي نداريم.
غلبهي روايات بر آيات! گاهي وقتها يك منبري ميبيني كه هشت حديث ميخواند و يك آيهي قرآن ميخواند. آخر بايد قران و حديث مثل هم باشد. اگر در يك شهري 100 زيارت عاشورا هست، بايد 100 جلسهي تفسير باشد. ميبيني زيارت عاشورا 100 تا هست، جلسهي تفسير نيست. نميگويم زيارت عاشورا را تعطيل كنيد. زيارت عاشورا بايد باشد. تفسير را بايد اضافه كرد. اشاره ميكنند كه وقت تمام شد. من هم حرفهايم تمام نشد. اين نالهها براي چه بود؟ آقايان! قرآن براي من نيست. يك! من هم مسلمانتر از شما نيستم. دو! همهي كساني كه پاي تلويزيون نشستهايد بدانيد كه پيغمبر غصه ميخورد. ميگويد: خدايا! قوم من قرآن را مهجور كردند. يعني از گردونه بيرون كردند. در حد قسم و سوگند و بالاي كيف عروس و بالاي سر مسافر و … يعني از قرآن استفادهي دكوري شد. قرآن جدي گرفته نشد. قبل از ماه رمضان، هر كس دلي و سوزي دارد كه خيليها دارند، سوز دارند، سواد دارند و پول دارند، دور هم بنشينند، چه بايد كرد؟ يك نهضتي براي اينكه قرآن را از مهجوريت، بيرون بياوريم. وقتش هم ماه رمضان است، الان هم دو هفته مانده به ماه رمضان من اين حرفها را ميزنم. اگر مرد ميدان هستيد، بسم الله! خدايا! … در اين راه از علما هم بايد استفاده كرد. خودتان تصميم نگيريد. چون يك وقت ممكن است دو شاخ تلفن را در برق بزنيد. و دو شاخ برق را در تلفن بزنيد. هر كس هر كاري ميكند، در هر منطقهاي يك عالمي هست، حالا ممكن است بعضي عالمها را هم آدم خيلي خوشش نميآيد، آن عالمي كه خوشش ميآيد. شما نان كه ميخري چه ميكني؟ اگر از اين نانوا خوشت نيامد، گرسنه كه نيستي، ميروي يك دكان نانوايي كه … ولي شهر بدون نانوا نميشود. حالا اگر يك ا هم به هر دليلي بسته شد يا خوشتان نيامد، يك نانواي ديگر! ما نميتوانيم به دليل اينكه نه من! از اين طلبه خوشم نميآيد … خوب يك طلبهي ديگر! ولي بايد زير نظر يك طلبهاي كه حداقل حداقل 15 سال در حوزه باشد … چون تفسير غير از پيشنمازي است. پيشنماز ممكن است اصلاً طلبه هم نباشد. آدمي كه گناه از او سراغ نداري ميتواني پشت سرش نماز بخواني، هر جا كه آخوند نيست. ولي تفسير بايد حتماً يك كسي باشد كه حداقل اقل 10 – 15 سال در حوزهها استخوان خرد كرده باشد. برويد و دور او جمع شويد، كار را شما بكنيد و فكر را او بدهد.
خدايا! به همه اخلاص بده قرآن را از مهجوريت در بياوريم. مزهي قرآن را به ما بچشان و توفيق بده مزهي قرآن را به نسل آينده بچشانيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2424