نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2453
1- تلخيها و سختيها، لازمه رشد بشر 2- راههاي ياري خداوند به پيامبران و مؤمنان 3- پيروزي فكر و مكتب پيامبران در طول تاريخ 4- راه دريافت نصرت الهي 5- ايستادگي در برابر آداب و رسوم نادرست 6- الهام به مؤمنان، از راههاي نصرت الهي 7- توكل به خداوند، نشانهي ايمان كامل 8- ياري خداوند در برابر شاهدان قيامت
موضوع: نصرتهاي الهي در قرآن
تاريخ پخش: 03/05/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما در اين جلسه نصرتهاي الهي است. چون خدا خيلي قول داده من كمكتان ميكنم. و حالا اين بحث كمك خدا را ميخواهيم بررسي كنيم. كه چطور بعضي جاها شكست ميخوريم؟ باران نميآيد. گراني ميشود. مريض ميشويم. تصادف ميكنيم. اينكه خدا گفته كمكتان ميكنيم پس اين حوادث تلخ براي چيست؟ و اينها هم جواب دارد انشاالله توفيق باشد لا به لاي بحثمان اين بحث را مطرح كنيم. آيهاي كه آرم بحث ما است سورهي غافر آيهي 51 است. («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ») از آن آيههايي است كه هر ايراني هم، معنايش را ميفهمد. («إِنَّا») را بلد هستيد يعني چه؟ يعني ما. («نَنْصُرُ») از نصرت است. يعني ما نصرت، ياري ميكنيم. («رُسُلَ») را بلد هستيد. يعني رسول، («الَّذينَ آمَنُوا») هم بلد هستيد. («فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» )را هم بلد هستيد. اين هم يعني آخرت. («وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ») يعني روزي كه شاهدها به پا ميخيزند، گواهي بدهند كه اين آدم خوبي است يا آدم بدي است. ترجمهاش اين است كه قطعاً ما، چون («انا») يعني قطعاً، قطعاً ما ياري ميكنيم. حالا نكاتي كه در اين آيه هست، اما درسها:
1- در كمك الهي شك نكنيم. از كلمهي («اِن» )درميآيد. يعني قطعاً و از كلمهي (ل) مفتوحه يعني قطعاً.(«لننصر» )هرجا (ل) بود اين (ل) يعني قطعاً. («إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ») (عصر/2) («إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى») (علق/6) «انا لَ…» يعني قطعاً. خود («انّا») يعني قطعاً «ل» هم يعني قطعاً. پس ترجمه ميشود قطعاً قطعاً. يعني شك نكن. اگر يك مومني ضربه فني هم شد، در اين لطف خدا است. گاهي ماشين به نرده ميخورد. آدم ميگويد: آخ…..! چه سفر تلخي پيش آمد. نه آقا اين لطف بود. چون اگر به نرده نميخورد در دره ميرفت. گاهي يك حادثهي كوچك جلوي يك حادثهي بزرگ را ميگيرد. ماشين به نرده حادثه است. اما شما تلخي را نبين. ماشين به نرده ميخورد. گاهي يك حادثهاي رخ ميدهد، مثلاً جنگي كه هشت سال به ايران تحميل شد. اين جنگ خيلي جوانهاي عزيز ما رفت. خيلي جانباز شدند. معلول شدند. ما خيلي ضربه خورديم. اما كشور بيمه شد. يعني آمريكا الآن از هيچ كشوري حساب نميكند جز ايران. تمام دنيا براي ايران حساب باز ميكنند. چون ميگويند: كشوري كه هشت سال از زمين و آسمان به او حمله شد، يك وجب زمينش را نداد. ما ديگر… گاهي يك چيزي استهلاك دارد. بيل وقتي در خاك ميرود سرش نازك ميشود. آهنش استهلاك دارد. اما عوضش سفيد ميشود و براق ميشود. بالاي بيل آهنش كلفتتر است. اما سياه و زنگ زده است.
1- تلخيها و سختيها، لازمه رشد بشر
بيل استهلاك دارد در درگيري با خاك، در فشاري كه به او ميخورد و در خاك ميرود و ميآيد، استهلاك دارد. به هر استهلاكي، هر استهلاكي ضرر نيست. ميخي كه در ديوار ميكوبيم، اين مثلها را دقت كنيد. حرفهاي من جاي ديگر هم هست. ممكن است يك آدمي، طلبهاي، استادي، معلمي، اين حرفها را بزند. اما مثالهاي من بيش از حرفهاي خودم اثر دارد. مثلهايش يك چيزهايي است كه خدا به ذهن آدم الهام ميكند. بيل! ببخشيد. ميخ كه چكش در سرش ميزني، اين ميخ در سرش چكش ميخورد، اما هرچه چكش بخورد نفوذ اين ميخ در چوب بيشتر مي شود و اين چوب پايدارتر ميشود. پس هر ضربهاي ضرر نيست. به كلهي ميخ ضربه وارد ميشود. به سر بيل فشار وارد ميشود. ماشين به نرده ميخورد زخمي ميشود. هر زخمي و هر ضرري… گاهي وقتها انسان نميفهمد. گاهي وقتها يك چيزي ضرر است. اما اين به نفع است. ما نميدانيم چيست؟ خوب اينها مسئلهاي است كه آدم نميداند مقدرات چيست؟ حالا!
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» ما قطعاً پيغمبر را ياري ميكنيم. حالا پيغمبران را كه ياري ميكنيم نمونهي ياري پيغمبرها را برايتان بگويم. حضرت نوح را ياري كرديم. (« فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْك») (يونس/73) به او گفتيم: كشتي بساز. هركس ايمان آورده سوار شود. زمين را زير آب برديم. همه كفار غرق شدند. نوح و مومنين، اين نصرت است. اين يك نمونه، («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») ما پيغمبرها را ياري ميكنيم. نمونه ديگر:
2- لوط، به لوط گفتيم: شبانه و سحر جمعي را بردار برو بيرون. كي و كي را بردار برو. باقي شهر زير و رو شد. چون قوم لوط اهل لواط بودند. شهرشان زير و رو شد. ولي لوط را نجات داديم.
3- يوسف، ميگويد: («لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») اين («رُسُلَنا» )را باز كنيم. چطور («رُسُلَنا» )چون در اينجا گفتيم كه نمونهها را بگوييم. نوح با كشتي. لوط با خروج از منطقه، يوسف با تعبير خواب، شاه خوابي ديد، خواب شاه را تعبير كرد، كشور را با اين تعبير خواب از قحطي و خشكسالي نجات داد. شاه گفت: («أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي») تو بازرس ويژهي من. («كِدْنا لِيُوسُف») (يوسف/76)
شعيب، («نَجَّيْنا شُعَيْبا») (هود/94) صالح، («نَجَّيْنا صالِحا») (هود/66) هود، («نَجَّيْنا هُودا») (هود/58) اينها انبيايي است كه («نجينا») در آن است. يونس («وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَم») (انبياء/88) از شكم ماهي نجاتش داديم. موسي را نجات داديم. از رودخانه عبور كردند. فرعون با لشگري موسي را تعقيب كرد، يك مرتبه موسي ديد،پشت سرش لشگر فرعون است، جلويش دريا است. ماند چه كند. گفت: خدايا چه كنم؟ گفت: نترس! عصايت را به دريا بزن، آب دريا روي هم سوار ميشود، كف دريا خشك ميشود عبور كن. عبور كرد. فرعون كه آمد بگذرد آبها روي هم سوار شد غرق شد. عيسي را نجات داديم. چطور؟ («إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُك») (آلعمران/55) موسي را خداوند مثل پيغمبر ما كه معراج برد، او را آسمان برد از توطئهي بني اسرائيل كه ميخواستند ترورش كنند نجات پيدا كرد. خوب، پس اين نمونههاي («رُسُلَنا») برويم اينكه ميفرمايد («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا»)(«لَنَنْصُرُ») ياري ميكنيم. به چه طريق، چند رقم نصرت داريم.
2- راههاي ياري خداوند به پيامبران و مؤمنان
گاهي با استجابت دعا، از طريق دعاي مستجاب، دعاي پيغمبر مستجاب ميشود. اين يك نصرت است. گاهي با استجابت دعا. خوب، گاهي با معجزه، از طريق معجزه، ما با معجزه، تو را كمك ميكنيم. گاهي با حكومت، ما به تو حكومت ميدهيم. مثل سليمان، مثل يوسف، از طريق حكومت. گاهي از طريق پيروزي در جبهه ها. مثل جنگ بدر. گاهي از طريق سكينه و آرامش. نزول آرامش. نزول آرامش. همه دلشان ميتپد. اما دل پيغمبر آرام است. («اَنْزَلَ السَّكينَة») (فتح/4) از طريق هلاك كردن دشمن. هلاك دشمن، تو را ياري ميكنيم. دشمن را هلاك ميكنيم. از طريق ايجاد رعب، ترس در دل دشمن. در دل دشمن، در دل دشمن ترس ايجاد ميكنيم. «و نصرته بالرعب» (بحارالانوار/ج80/ص276) در دعا داريم. از طريق نزول فرشته، در جنگ بدر فرشتهها كمك آمدند.
3- پيروزي فكر و مكتب پيامبران در طول تاريخ
از طريق گسترش فرهنگ، گسترش فرهنگ و فكر. يزيد گفت: ديدي ما در كربلا پيروز شديم؟ امام سجاد فرمود: ظهر شود به تو ميگويم. تا ظهر شد، در منارهها گفتند، «اشهد اَنّ محمداً رسول الله» (صلوات حضار) امام زين العابدين فرمود: حالا چه كسي پيروز است؟ اين محمدي كه در منارهها ميگويند جد من است يا جد تو؟ گاهي وقتها انسان تكه تكه ميشود اما فكرش…. گاهي وقتها يك آتشي له ميشود. اما هر جرقهاش يك خانه ميافتد، يك خانهاي را آتش ميزند. اينكه فكر انسان گسترش پيدا كند، ما الآن انقلابمان به دنيا صادر شده است. امام حسين زير سم اسب رفت، اما بعد از هزار و چهارصد سال يكي از بچههاي امام حسين به نام امام به مردم ايران فرمود: خون بر شمشير پيروز است. به چه دليل؟ به دليل كربلا. كربلا امام حسين خون داشت، و يزيديها شمشير. و خون بر شمشير پيروز است. بعد از 1400 سال ببينيد فكر حسيني پيروز شد. پيروزي اين نيست كه من خانه و ماشين و تلفن داشته باشم. پيروزي اين است كه ببينيم عاقبت چه ميشود؟ («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» )(قصص/128) بعضي آيهها را حفظ كنيد. آيههاي دو تا كلمهاي است. مثلاً اين آيه را هر ايراني حفظ كند. صبح به صبح هم بخواند. («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ») آيهي ديگر داريم («و العاقبة لاهل التقوي» «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ») يعني به زرق و برق امروز نگاه نكن. به قول فخر رازي كه از علماي مهم اهل سنت است؛ مي گويد: همهي دنيا افتخار ميكنند كه بگويند: ما نسل حسين هستيم. اما يك نفر روي كرهي زمين حاضر نيست افتخار كند كه بگويد: من از نسل يزيد هستم. («وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» «والعاقبة لاهل التقوي») حق پيروز است. اين بچههاي ما بايد بدانند. نسل ما بايد بدانند. تحصيل كردههاي ما بايد بدانند. دائم نگويند: آقا فلاني چه كرد! فلاني چه كرد! فلاني چه كرد! بالاخره خدا قول داده است. باطل جولاني دارد. كَرّ و فَرّي دارد. اما قرآن ميگويد: باطل مثل كف است. كف بالا نشين است و پر سر و صدا. اما بعد از چند دقيقه تمام ميشود آنچه ميماند آب است. («فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاء») (رعد/17) كف ميرود، آب ميماند.
با خنثي كردن حيلهها، حيلهاي كه گفتند: از هر قبيلهاي يك نفر تروريست بيايد جمعي بشويم سر پيغمبر بريزيم شبانه پيغمبر را بكشيم. فاميل پيغمبر هم نميتوانند با همهي قبيلهها درافتند. بالاخره يك نفر كه نيست. هر قبيلهاي يك تروريست دارد. مثلاً 40 نفر از 40 قبيله، فاميل پيغمبر كه با 40 قبيله، اين ديگر بالاترين توطئهشان بود. يك مرتبه اين توطئه توسط تار عنكبوت حل شد. تار عنكبوت كنار غار آمد، دشمنهاي تروريست هم تا كنار غار آمدند گفتند: در غار است، گفت: بابا تار در آن است. آخر اگر پيغمبر در غار رفته باشد، بايد تار پاره شده باشد. يك وقت ميبيني يك توطئهاي، يك بسيج عمومي براي ترور پيغمبر با يك تار عنكبوت حل ميشود. خنثي شدن توطئهها. خوب، («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») بحث نصرت است.
4- راه دريافت نصرت الهي
عوامل نصرت چيست؟ چه كنيم كه خدا كمك ما كند؟ قرآن ميگويد: («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») خوب، حالا ما كه(«رُسُلَ» )نيستيم. ما مردم عادي هستيم. بعد گفته: («وَ الَّذينَ آمَنُوا») يعني مومنين هم همينطور. («و الَّذينَ آمَنُوا») ما اگر يك حقي را، فهميديم حق است پايش ايستاديم، متلك گفتند، بايستيم. در مقابل متلك بايد بايستيد. بابا اين حرفها را نزن ديگر اين حرفها را… الان كارهاي خير ميخواهي بكني ممكن است از اطرافيانت هم متلك بشنوي. ميگويد: تو هنوز سال اول دانشگاه رفتي داماد شدي؟ خوب بله داماد شدم. اصلاً در دبيرستان هم كسي بتواند داماد شود، در دبيرستان هم داماد شود چه اشكالي دارد؟ تو سال اول نظري عروس شدي؟ بسمه تعالي بله! آخر ديپلمهها عروس نشدند. خوب نشدند كه نشدند. زود است. دهانش بوي شير ميدهد. حالا بچه است. اين حرفها چيست؟ آن كسي كه اين دختر را خلق كرده است، گفته: چه سني ازدواج كند. حالا اگر خواستگار نبود و نيامد، خوب آن ديگر حالا، دست من نيست. اما بيايد و من رد كنم، به چه دليل رد ميكني؟ ديپلمش را هنوز نگرفته، ليسانس نگرفته. من دائم اين مثل را ميزنم بلكه ايرانيها ديگر همه اين مثل را ياد بگيرند. چون هر شب جمعه يك گروه پاي تلويزيون هستند. همهي مردم همهي شب جمعهها نيستند. من يك چيزي را خواسته باشم در همه ذهنها برود بايد چند شب جمعه بگويم تا بالاخره يكي از اين شب جمعهها يك تلنگر به كله بخورد. اين دختر تشنهاش است. اين پسر تشنهاش است. آب ميخواهي؟ باشد انشالله ليسانست را بگير آبت ميدهم. ببين چقدر حرف زشت است. كسي تشنهاش است. بگويم: باشد بعد از ليسانس آب بخور. ازدواج يك عطش است. بعد از ليسانس يعني چه؟ سربازي نرفته. خوب مگر سربازي مانع است؟ اصلاً عقد چه كار با عروسي دارد؟ عقد را آدم ميتواند چند سال قبل از تشكيل خانواده انجام دهد. دختر و پسر همديگر را بعد از گزينش و دقت عقد ميكنند، عقد كه شدند حالا بعد هم بچهدار شدند، اينها باشد هروقت پسر خانه داشت، استخدام شد، نميدانم شغلي پيدا كرد. سربازياش حل شد. پسر ممكن است 3،4 سال كارش طول بكشد، دختر ممكن است 3،4 سال كارش طول بكشد. به هم محرم باشند كه هروقت خواستند همديگر را ببينند، به گناه نيفتند. دنبال فيلم و نميدانم ماهواره و نميدانم هرزگي و خلاف و رفيق و اينها بيمه شوند. چون همسر آدم را بيمه ميكند. همسر، همسر را بيمه ميكند. اينها همديگر را بيمه كنند. بعد حالا تشكيل زندگي و بچهدار شدن براي بعد باشد. ما چرا اينها را به هم گره زدهايم؟ ما خيلي چيزها را به هم گره زديم و اين گرهها پايش به هيچجا نيست. نه پايش به قرآن بند است. نه پايش به روايات… آداب و رسوم است. آداب و رسوم را خودمان درست كرديم. خودمان آداب و رسوم را درست كرديم. مگر مي شود تالار نگرفت؟ بله! مگر مي شود؟ بله!
5- ايستادگي در برابر آداب و رسوم نادرست
مگر ميشود؟ بله!خيلي كارها ميشود. بت پرستها با دست خودشان بت ميتراشيدند، مقابلش گريه ميكردند. قرآن مي گويد: تو با دست خودت تراشيدي. («أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ)» (صافات/95) با دست خودت ميتراشي مقابلش اشك ميريزي؟ ما هم با دست خودمان آداب و رسوم را درست كرديم، بعد حالا در آداب و رسوم مانديم. كه شش تا بشقاب بايد گلهايش مثل هم باشد. خدا نكند يكي از اين بشقابها بشكند كه بايد خانم اين بشقاب پنجم را بردارد تمام بازار و خيابان را زير و رو كند، بشقابي بخرد كه گل ششمي به گل پنجمي بخورد. حالا مثلاً اگر گلش به هم نخورد باطل است؟ اصلاً كسي در مهمانيها از گل بشقابها هم فيلمبرداري كرده كه بگويد: ما آبرويمان ميريزد. ممكن است بروند بگويند: گل بشقاب ششم به گل بشقاب پنجم نخورد. چه فكري است؟ ما گير چه هستيم؟ جوانمان سوخت. دخترمان سوخت. ما منتظر گلي هستيم كه به سفال است. در مملكت ما، جسارت كم است. خدا كند اين سال نوآوري كه مقام معظم رهبري فرموده است، در ازدواج نوآوري شود. در ازدواج نوآوري شود. يك ازدواجهايي اين سدها را بشكند. ازدواج كجا دارد ميرود؟ ديگر اصلاً ازدواج كردن يك غول شده براي جواني كه همسر ندارد. وقتي ميگويي ازدواج كن، مثل اينكه ميگوييم: از قلهي هيماليا خودت را پايين پرت كن. ميترسد. ازدواج خيلي آسان است. ما خودمان مشكلش كردهايم. هستند افرادي كه دختر دارند و پسر دارند. فقط بشناسند كه طرف، طرف سالمي است هيچ قيدي ندارند. تا يك مقداري نميشناسند، ميبينند اين چه كسي است؟ چون نميشناسند گير دارند وگرنه اگرآدم بداند اين پسر و فاميل سالم است، اين پسر فكرش، بدنش، اخلاقش سالم است، سكه چه چيزي است؟ سكه جماد است. اين انسان است. جماد به فداي انسان يا انسان به فداي جماد؟ ما قاطي كرديم. به جاي اينكه بگوييم: جماد به فداي انسان! انسانها را به فداي جماد ميكنيم. داماد را رد ميكنيم به خاطر اينكه گفت: 50 سكه. گفت: 10 سكه. گفت: 20 سكه. يك دامادي را كه نميشناسيم ميگوييم:300 سكه، 400 سكه. يعني دخترمان را با جماد عوض ميكنيم. خوب اين اشتباهي است كه پدر و مادر ميكنند. دخترت را با جماد عوض كردي؟ خوب پسر اولي كه شناخته شده تر بود. پسر اولي كه مومنتر بود. با تقواتر بود. فاميلش را ميشناختي. خودش را ميشناختي. از بن ريشهاش را ميشناختي. اين پسر را نميداني چه كسي است؟ 100 تا سكه داد دخترت را برد؟ دختر فروش هستي؟ معاملهگر هستي؟ اينها هم دست دولت نيست. آخر دائم ميگوييم: دولت بيايد يك كاري بكند. آخر اين دختر من است. دولت بيايد يك كاري بكند؟ دولت بيايد ناخنهاي من را هم بگيرد. ناخنهاي خودت را خودت بگير ديگر! اين مراسم و آداب و رسوم ازدواج كه ديگر دست دولت… مجلس نميتواند يك كاري بكند. مجلس چه كند؟ مجلس يك كارهايي ميتواند بكند. دولت هم يك كارهايي ميتواند بكند. بايد هم بكنند. انشالله خواهند كرد اگر نكردند. ولي والله بالله مشكل ازدواج هيچ ربطي به دولت ندارد. من خودم دختر دارم. ميتوانم با يك مهر كمي، او را شوهر دهم. ما فكر ميكنيم كه بايد داماد را چهار ميخ كرد. مثلاً اگر داماد را چهار ميخ كنيم، آنوقت اين داماد شما خواهد شد؟ دين ما دين خوبي است و متأسفانه بعضي جاها به آن عمل نميشود.
خوب در سورهي انبيا، اسم چند پيغمبر را با يك آرم برده است. اسم نوح، يونس، زكريا، ايوب، دائم ميگويد: («فاسْتَجَبْنا») سورهاي كه («فاسْتَجَبْنا») بيش از همهي سورهها دارد سورهي انبيا است. همينطور يك قصه از پيغمبر نقل ميكند ميگويد: («فاسْتَجَبْنا») يعني ما نالهي انبيا را گوش ميدهيم. («لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») از طريق دعا، از طريق معجزه، حكومت، پيروزي، نزول سكينه و آرامش، هلاك دشمن، ايجاد رعب، نزول فرشته، گسترش فرهنگ، اينها همه درآن است. («انا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») اين براي اول آيه.
6- الهام به مؤمنان، از راههاي نصرت الهي
بعد ميگويد: («و الَّذينَ آمَنُوا») يعني مومنين را هم ياري ميكنيم. بالاخره مادر موسي كه پيغمبر نبود. يك زن با ايماني بود. ديدي چطور كمكش كرديم؟ به او الهام كرديم بچهاش را شير بدهد در جعبه در دريا بياندازد. («إِنَّا رَادُّوهُ») تو نيكي كن و در دجله انداز. اين آيهي قرآن است. مادر بچهات را در دريا بيانداز، كه ايزد در بيابانش دهد باز. («إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ») (قصص/7) باز يك چيزي اضافه برميگردانيم. تو نوزاد را بيانداز، من خدا هستم. من همان خدايي هستم كه بچهي نوزاد بيدست و پا را حفظ ميكنم. فرعون با دست و پا را در همان رودخانه غرق ميكنم. در يك رودخانه نوزاد بيدست و پا را حفظ ميكنم، در همان رودخانه فرعون دست و پا دار را غرق ميكنم. نوزاد بيكس را حفظ ميكنم. فرعون را با لشگرش كه پر از كس بود، غرق ميكنم. («انا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا») گاهي افراد هستند، خيلي هم مقام بالايي ندارند، ولي يك دل صافي دارند. تهران يكي از خيابانها يك بنده خداي مستضعفي بود، زير پلههاي راهرو يك جايي ترشي ميفروخت. منتهي خيلي فقير بود و ضعيف بود. يكبار يك دعا كرد بچههايش… خود بچههايش ميگفتند. ميگفتند: پدرمان را مسخره كرديم. گفت: خدايا دلم ميخواهد وقتي بميرم، تمام اين خيابان تعطيل شود همه تشييع جنازه بيايند. گفتند: بله شما چون مرجع تقليد هستي خيابان را براي شما خواهند بست. ميگفت: خيلي به اين پدرمان متلك گفتيم. خيابانها را برايت خواهند بست. بله! پدر كجايي؟ خوابي، ميگفت: پدر ما روز شهادت موسيبن جعفر از دنيا رفت. چون يك پيرمردي بود سالها ترشي ميفروخت سيد هم بود، مردم گفتند: چون امروز شهادت است، هم مغازهها را ميبنديم هم تشييع جنازهي اين ترشي فروش ميرويم.ميگفت: همهي خيابان را بستند يك تشييع جنازه بود ما همينطور كنار خيابان وا رفتيم. خدا اراده كرده است. و من كسي را هم سراغ دارم، كه كتابهايش به چندين زبان ترجمه ميشد، ميگفتند: اگر ايشان بميرد دنيا منفجر ميشود. زماني كه از دنيا رفت، آن زمان قم بود. روز بمباران قم بود، ايام جنگ در تشييع جنازهاش چند نفري بيشتر نبودند. آنكسي كه فكر ميكرد كرهي زمين تكان ميخورد يك محله هم تكان نخورد و بعضي از آنها به افرادي ديگر ميگفتند: تو اصلاً به درد آخوندي نميخوري. تو برو كشكت را بساب. آنهايي كه بنا بود كشكشان را بسابند، چه كارهاي مهمي كردند در حوزهها. و آنهايي كه همه به عظمتشان چشم داشتند، اينقدر ماشين قراضهها به مقصد ميرسد و ماشينهاي سوپردولوكس با عروسهاي سوپر سه لوكس در دره افتادند، و پيرزنها با همان قيافههاي سنشان، با همان چيز، اينقدر ماشين قراضهها به مقصد رسيد و ماشينهاي شيك به مقصد نرسيد. حديث داريم.
7- توكل به خداوند، نشانهي ايمان كامل
ميخواهي ببيني ايمانت كامل است، يا ناقص، يك علامت است. علامت را بگويم جلسه تمام است. چه كنيم كه بفهميم اصلاً ايمان ما ناقص است يا كامل؟ علامت ايمان كامل اين است كه به آنچه در دست خودت داري، مطمئن نباش. به آنچه در دست خدا است، مطمئن باش. نگو: چون خوشگل هستم خواستگار خواهم داشت. يك وقت ميبيني همهي زشتها رفتند، دختر خوشگله ماند. نگو: چون پدرم رئيس كارخانه است، وضع من خوب است. يك وقت ميبيني رئيس كارخانه ورشكست شد، و آن كارگرهايش زندگي راحتي كردند. نگو: چون من آبرو دارم. چون من مدرك دارم. چون حافظه دارم. بنده نبايد به مطالعهام اطمينان كنم و به يادداشتي كه در دستم است. يك وقت ميبيني يادداشتم گم ميشود، مطالعهي من هم از ذهنم ميرود. يكبار يك كسي هم ميگويد: نميدانم چه بگويم؟ بالاي منبر او را هل ميدهند. با سه تا صلوات ميگويد: خدايا! يك چيزي بفرست. من نميدانم الآن چه بگويم؟ يك وقت ميبيني آنكسي كه هيچ فكر نكرده يك منبر خوبي ميرود. و آنكسي هم كه خيلي دقت كرده است، منبرش خراب ميشود. علامت ايمان كامل اين است. به آنچه در دست خداست دل داشته باش. تكيه كن. نه به آنچه در دست خودت است. به خانه و ماشين و مدرك، نميخواهم بگويم دنبال اينها نرويم. به اينها تكيه نكن. به اينها تكيه نكن. «تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوت» (الكافي/ج2/ص551) چون باقيها «يَمُوت» باقيها يا «حي» نيستند يا اگر «حي» هستند زنده هستند، «يَمُوت» ميميرند. «تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوت» آنكسي كه هميشه زنده است. «الْحَيُّ الْقَيُّوم» همه چيزي به دست او بپا است. ما كه به پا نيستيم.
8- ياري خداوند در برابر شاهدان قيامت
خوب، («إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» )در دنيا… آنوقت («وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ») اشهاد هم در 30 ثانيه بگويم. («اشهاد») يعني شاهد. روز قيامت چند تا شاهد به پا ميخيزد. چرا چند شاهد؟ چون زمين شهادت ميدهد. («وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» )(زلزال/2) («وَ قَالَ الْانسَانُ مَا لهََا»)(زلزال/3)(«يَوْمَئذٍ تحَُدِّثُ أَخْبَارَهَا» )(زلزال/4) زمين شهادت ميدهد كه اين انسان روي من گناه كرد. دست شهادت ميدهد. قرآن ميگويد: («شَهِد … جُلُودِهِم» )(فصلت/20) پوست دست شهادت ميدهد كه من چه گناهي كردم. زمان شهادت ميدهد. فرشتهها شهادت ميدهند. وجدان شهادت ميدهد. خدا هم شهادت ميدهد. خدا شهادت ميدهد. فرشته شهادت ميدهد. زمين، زمان، ملائكه، اعضاي بدن همه شهادت ميدهند. و لذا روز قيامت به پا ميخيزند. آن روزي هم كه همه شاهدها به پا ميشوند باز هم آنروز خدا كمك ميكند. خدا بايد كمك ما كند. هم پيغمبرها را، هم مومنين را، هم در دنيا، هم آن روز خطرناك.
خدايا! همهي ما را مشمول همهي نصرتها قرار بده. ايمان ما را روز به روز به خودت زيادتر بفرما. خدايا اين تكيهگاهها را از پهلوي ما بردار. تكيهگاه ما را خودت قرار بده. انسان كاه است. اگر به درخت چسبيد، درخت افتاد ميافتد. اما اگر اين كاه به كوه چسبيد، ديگر تكان نميخورد. بايد به چيز محكم توكل كنيم. باقي چيزها همه آبكي است.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2453