responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2456


1- خداوند، اولين ناظر بر کارهاي ما
2- فرشتگان، مراقب کارهاي انسان
3- پيامبر هر امت ناظر بر کارهاي امت
4- نظارت عمومي بر پايه امر به معروف و نهي از منکر
5- نظارت حکومت بر امور جامعه
6- خطر در کمين همه انسان ها
7- نظارت امام زمان عليه السلام بر کارهاي ما

موضوع: نظارت در قرآن

تاريخ پخش: 20/06/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

جلسه در ديوان محاسبات تشکيل شده است. بحث ما نظارت است؛ که نظارت اعضاي خانواده بر يکديگر، نظارت پدر بر بچه‌ها، مادر بر بچه‌ها، نظارت معلم بر شاگردان و استاد دانشگاه بر دانشجوها، نظارت عمومي، خصوصي، فني، مالي، فکري، اخلاقي، بحث نظارت و بازرسي است. من خودم باور نمي‌کردم اينقدر نکته ياد بگيرم. اصل نظارت را با هفتاد تذکر در دو نيم ساعت مي‌گوييم. هر نيم ساعتي سي تذکر را مي‌گوييم.

1- خداوند، اولين ناظر بر کارهاي ما

اول اينکه بايد بدانيم کل هستي از نظر قرآن دارند نظارت مي‌کنند. خالق هستي نظارت مي‌کند. آيات زيادي داريم. (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد)(فجر/۱۴) خدا در کمينگاه است. (لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون‌)(يونس/۱۴) ما کارهاي شما را زير نظر داريم. (فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا)(طور/۴۸) کارهايت زير نظر من است. (إِنَّني‌ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‌) (طه/۴۶) خدا به موسي و هارون مي‌گويد: من تمام ريز و درشت کارهاي شما را مي‌بينم. (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُن‌) (غافر/۱۹) نه چشم را مي‌بينم. زير چشم هم با چه نيتي نگاه مي‌کني، مي‌دانم. اين بينش، به قول امروزي‌ها جهان‌بيني، اين ديد و عقيده، که ما زير نظر خدا هستيم. خيلي عامل کنترل است. خدا گفته: شهيدم، شاهدم، خبيرم، رقيبم، «خبير، شهيد، رقيب، عليم» نه تنها ظاهر را مي‌بيند، باطن را هم مي‌بيند.

ما جايي مي‌رويم بازرسي کنيم، نظارت کنيم پوست کار را مي‌بينيم. آدم پوست اين ساختمان را مي‌بيند. مغزش را نمي‌بيند. تازه اگر مغزش هم خوب باشد، نيتش چه نيتي است؟ «لِيَسْئَلَ الصَّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِم‌» (احزاب/۸) ممکن است کسي راست بگويد، اما صداقت نداشته باشد. آدم‌هايي تقوا دارند، اما تقوايشان هم بي‌تقوايي است.

دختر زيبايي مي‌آيد با من حرف مي‌زند. من مي‌بينم شما همه به من نگاه مي‌کنيد. اگر به اين دختر نگاه کنم، خواهيد گفت: پس قرائتي هم چشم چراني مي‌کند. من سرم را پايين مي‌اندازم به خانم اينطور صحبت مي‌کنم. چرا؟ من نگاه نمي‌کنم. اما تقواي من براساس اين است که شما را از دست ندهم. مي‌خواهم مريد بازي کنم. شما از من جدا نشويد. نگوييد اين شيخ چه شيخي است. پس اينجا نگاه به خانم نامحرم نکردم، اما اين نگاه من براساس تقوا نيست، براساس مريد داري است. لذا قرآن يک آيه دارد، مي‌گويد: مغزش را هم مي‌بينم. (لِيَسْئَلَ الصَّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِم‌)ممکن است کسي يک بودجه‌اي را که مجلس تصويب کرده خوب خرج مي‌کند. اما خوب خرج کرده براي چه؟ اين خيلي مهم است. نه خدا مي‌داند، خلق خدا هم مي‌فهمند. بچه‌ها هم گاهي مي‌فهمند.

بچه من سه ساله بود، مهمان خانه ما آمد. مهمان هم يک بچه سه ساله داشت. من بچه مهمان را بوسيدم. تا بوسيدم، ديدم بچه خودم دارد نگاه مي‌کند. ديدم نگاه مي‌کند بچه خودم را هم بوسيدم. گفت: آقاجون! تو مرا الکي بوسيدي.

من نمي‌دانم منافق، براي چه منافق است؟ همه مي‌فهمند. مثل ريش مصنوعي است. عطسه کني پايين مي‌افتد. پس براي چه ريش مصنوعي مي‌گذاري؟ مي‌فهمند، لو مي‌رود. من کاشاني هستم، اگر خواسته باشم به زبان غير کاشاني حرف بزنم، وسط حرف‌هايم يک چيزي مي‌گويم که همه مي‌فهمند کاشاني هستم. اول ناظر خداست.

يک دعا مي‌کنم. خدايا ايمان به اينکه تو ناظر ما هستي، اين ايمان را در همه ما قوي کن. بدانيم خدا ناظر است.

2- فرشتگان، مراقب کارهاي انسان

۲- فرشته‌ها، از قرآن بگويم. قرآن مي‌گويد: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد) (ق/۱۸) رقيب از رقبه است. رقبه به معني گردن است. شما در سواري که سوار مي‌شويد. راننده با يک نفر جلو نشسته و دو سه نفر هم عقب هستند. يک مرتبه تصادف مي‌شود. اين ماشين شما که مي‌خورد، شما از عقب گردنت را دراز مي‌کني و چنين مي‌کني. اين را رقيب مي‌گويند. رقيب يعني گردنش را دراز مي‌کند، عميق ببيند. وقتي مي‌گويد خدا رقيب است… فرشته رقيب است. يعني مي‌فهمد چه گفته است. (رَقيبٌ عَتيد)پس اول ناظر خداست. دستگاه نظارتي در هستي. دومين فرشته است. سومي انبياء است.

3- پيامبر هر امت ناظر بر کارهاي امت

(وَ اعْلَمُوا) عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است. انشاءالله در اين چند دقيقه، با سي، چهل آيه آشنا مي‌شويم. (وَ اعْلَمُوا)بدانيد، (وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه‌) (حجرات/۷) يعني پيغمبر در شماست. هم فيزيکي، (وَ يَمْشي‌ فِي الْأَسْواق‌) (فرقان/۷) در بازارها راه مي‌رود. امام زمان هم که غايب است در جامعه هست. اسلام انزوا ندارد. مي‌گويد: وقتي هم که مي‌خواهي با خدا خلوت کني، معتکف شوي، در مسجد جامع برو. يعني در انزوا هم بايد آدم در جمعيت باشد. امام زمان غايب است، اما غيبتش هم در حضور است. (وَ جِئْنا بِكَ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهيدا)(نساء/۴۱) قرآن مي‌گويد: پيغمبر، هر امتي پيغمبرش شاهد است. يعني هر پيغمبري شاهد بر امت است. نظارت مي‌کند، و تو بر همه انبياء شهادت مي‌دهي. «وَ جِئْنا بِكَ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهيدا» يعني هر امتي پيغمبرش نظارت مي‌کند. بر پيغمبرها هم پيغمبر اسلام نظارت مي‌کند. (وَ جِئْنا بِكَ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهيدا)

از نظر فيزيکي، حضرت سليمان گفت: (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ) (نمل/۲۰) حضرت سليمان گفت: پرنده کجاست؟ (فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ) چرا هدهد غايب است؟ پيغمبر ما نماز که مي‌خواند، برمي‌گشت در صورت‌ها نگاه مي‌کرد. مي فرمود: فلاني کجاست؟ با چشمانش حاضر، غايب مي‌کرد. اگر مريض است، عيادت برويم. مسافر است، دعايش مي‌کرد. چرا نيامده است؟ (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُون‌)(نمل/۱۷) حضرت سليمان که ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در اختيارش بودند، حتي از يک پرنده کوچک به نام هدهد حاضر غايب کرد. حالا ما يک گوشه نظارت داريم. من نمي‌دانم اگر خدا مي‌خواست ساختمان بسازد، تا کجا مي‌ساخت. شما سالي يکبار نظارت مي‌کني، آن هم در يک اتاق مي‌روي. بعد هم سر ما چطور کلاه مي‌رود. ممکن است رشوه به شما ندهند، مي‌گويد حاج آقا ما يک ويلايي شمال داريم. شما اگر تابستان جايي نرفتيد، ويلاي ما در اختيارتان است. چک نمي‌دهد که رشوه شود. ويلا به شما مي‌دهد. رشوه مخفي! يا مي‌گويد: اگر کسي را داريد من استخدام مي‌کنم. مهم است، گاهي وقت‌ها آدم…

دختر من مهندس تغذيه است. ايشان را بازرسي از بعضي دامداري‌ها فرستادند. مي‌گفت: بعضي جاها اصلاً چک سفيد امضا مي‌دهند. مي‌گويند: هر مبلغي مي‌خواهي بگو. چند نفر آدم داريم که بتواند از يک مبلغ سنگين بگذرد؟ بالاخره دهان آدم پر از آب مي‌شود. حالا يا رشوه علني، يا رشوه مخفي.

گاهي با زبان رشوه مي‌دهند. مثلاً سالگرد شما را تبريک مي‌گويد. من يکبار ماه ارديبهشت خوابيده بودم. نمي‌دانم ساعت چند بود. نصف شب ديدم زنگ مي‌زنند. گفتم: کيه زنگ مي‌زند؟ گفتم: بفرماييد. گفت: حاج آقا تبريک عرض مي‌کنم. ببخشيد براي چه تبريک مي‌گوييد؟ براي عيد نوروز! آقا الآن ارديبهشت است. بعد فهميدم ايشان فردا يک کاري دارد، اين تبريک امشبش براي…

اصلاً دروغ مي‌گويد. مي‌گويد: آقا اولاً که آمده بودم مشتاق ديدار. ثانياً يک کاري دارم. چرا دروغ مي‌گويي؟ بگو: اول يک کاري داشتم. بعداً مشتاق ديدار هستم. گاهي با زبان يک جمله‌اي مي‌گويد. در معرض خطر هستيم. ناظر ما خداست. فرشته‌ها هستند. امامان ما، در زيارت جامعه داريم (شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء) دو برادر بودند، يکي خدمت امام رسيد. امام فرمود: برادرت کجاست؟ گفت: برادر من، در سير خودسازي رفته است. دارد خودسازي مي‌کند، روابطش را با مردم کم کرده است. دارد سير و سلوک طي مي‌کند. امام فرمود: به او بگو اگر خيلي خودسازي مي‌کني، چرا آنوقتي که در خانه را فلاني زد و کنيز شما پشت در ديد سينه کنيز سفيد و شيک است، دست کرد سينه کنيز را بگيرد. تو که مي‌خواهي خودسازي کني، آن کارها را نکن. پيش قاضي و ملق بازي! پيش امام صادق خودسازي مي‌کني؟ يعني به خاطر تقوا، به اسم مذهب…

پيغمبر در جنگ تبوک فرمود: جبهه برويم. مي‌دانيد بعضي چه گفتند؟ گفتند: در جبهه تبوک با دختران رومي طرف مي‌شويم. ما هم جوان هستيم، دختران رومي هم زيبا هستند. ما نگران هستيم، نگاه ما به دختران خوشگل بخورد، حواسمان پرت شود. قرآن مي‌گويد: (وَ لا تَفْتِنِّي‌) (توبه/۴۹) پيغمبر ما را به فتنه نيانداز. ما را به جنگ تبوک مي‌بري، دختران رومي را مي‌بينيم حواسمان پرت مي‌شود. فرمود: (أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا)همين که اين را بهانه کردي، جبهه نيايي، همين فتنه است.

يک کسي لجن برداشته بود، به ديوار سفيد مي‌نوشت: «نظافت، را مراعات کنيم». گفت: همين سفارشت لجن‌کاري است. يعني خيلي‌ها، تقوايشان بي‌تقوايي است. خيلي مشکل است. فکر نکنيد آدم خودش را مي‌شناسد. گاهي انسان ممکن است پنجاه سال هم در کلک باشد، خودش هم خودش را نشناسد. من اين بودم! نظارت!

(جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداء) (بقره/۱۴۳) قرآن مي‌گويد: شما امت وسط هستيد تا شاهد باشيد. نظارت کنيد. روايت داريم که ناظر بايد عادل باشد و عالم باشد. کسي شهادت مي‌دهد که هم بگويد: من شاهد بودم. هم شاهد شود، هم عادل باشد. غير از اهل‌بيت چه کسي هم شاهد و هم ناظر بر کار ماست.

وجدان، وجدان هم شاهد خوبي است. در قرآن چند آيه داريم مي‌گويد: (وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‌)(بقره/۲۲) خودت هم مي‌داني. در قيامت لوحي باز مي‌شود، مي‌گويند: (اقْرَأْ كِتابَك‌) (اسرا/۱۴) قرائت کن. (كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا)هرچيزي گفتي همان را… خودت داور خودت باش. اينها همه دستگاه‌هاي نظارتي خداست. خدا، فرشته، پيغمبر، امام، وجدان، (كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا)خودت حسابرس ما باش.

4- نظارت عمومي بر پايه امر به معروف و نهي از منکر

سه رقم ناظر داريم. يکي نظارت مردمي است که همه مردم بايد بر کار ديگران نظارت کنند. بنده آمدم بروم ديدم کله‌پاچه‌اي، طباخي، مقدار زيادي استخوان در جوي ريخت. ترمز کردم، گفتم: چرا ريختي؟ گفت: مگر شما شهردار هستي؟ گفتم: بله من شهردار هستم. وقتي استخوان در جوي مي‌ريزي، بارندگي مي‌شود و جوي بند مي‌آيد، آب جوي بيرون مي‌ريزد، همه شهردار هستند.

يک نظارت عمومي داريم، امر به معروف است. امتي که از کنار گناه رد مي‌شود و چيزي نمي‌گويد، اين امت بي‌خير است. قرآن مي‌گويد: خير در اين است که يک تذکر بدهي. (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة)(آل‌عمران/۱۱۰) شما وقتي امت‌تان امت خير است که «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف‌» يک نظارت عمومي داريم. به من ابلاغ نشده، شرح وظيفه من نيست. ابلاغ چيست؟ شرح وظيفه چه است؟ اينها حداقل است. من به عنوان دين خودم، به عنوان وجدان خودم بايد تذکر بدهم ولو شرح وظايف من نباشد. شرح وظايفي که دولت و مجلس تعيين مي کند، حد اکثر نيست، حداقل است. يک نماز حداقلي داريم هفده رکعت است. يک نماز حداکثري هم داريم. فمن شاء استقلّ و من‌ شاء استكثر (بحارالانوار/ج۸۲/ص۳۰۸) نافله هرچه مي‌خواهي بخوان. حضرت امير بعضي از شب‌ها هزار رکعت نماز مي‌خواند. هفده رکعت حداقل است. اين کارهايي که مأمورين دولت مي‌کنند، اينها حداقل است. حداکثر چيست؟ همه بايد دلمان بسوزد. چرا فرشته‌ها به ما دعا مي‌کنند؟ آيه‌اش را بخوانم. (وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض‌)(شوري/۵) آيه‌ي قرآن است. يعني فرشته‌ها در آسمان براي شما دعا مي‌کنند. بايد ديد مگر به آنها ابلاغ شده است؟ مگر ما با فرشته‌ها رابطه‌اي داريم؟ چرا ما بايد به فرشته‌ها ايمان بياوريم؟ (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْه‌…) (بقره/۲۸۵) و که و که… «وَ مَلائِكَتِه‌» در قرآن چند آيه داريم که شما بايد به فرشته‌ها ايمان بياوريد. حالا فرشته‌اي که من با او کار ندارم و با هم رابطه نداريم، چرا من بايد به او ايمان بياورم و او بايد به من دعا کند؟ اين مي‌خواهد بگويد: بين زمين و آسمان بده و بستان است. به من ابلاغ نشده و او کجاست و من کجا هستم و من و او را در يک قبر نمي‌گذارند. عيسي به دين خود و موسي به دين خود! اينها همه حرف‌هاي بي‌خود است! همه به هم بند هستيم.

يک آيه داريم که دلم مي‌خواهد همه ايراني‌ها اين آيه را حفظ کنند، (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‌) (آل‌عمران/۱۹۵) يعني من از تو هستم و تو هم از ما هستي. اين بني آدم اعضاي يکديگر هستند، يک حديث است که سعدي شعرش کرده است. حديث داريم که تمام افراد جامعه مثل عضو يک بدن هستند، يکجا درد بگيرد، همه‌جا درد مي‌گيرد.

يک نظارت عمومي داريم، حديث داريم کساني که نظارت عمومي نمي‌کنند، يعني از کنار خير و شر رد مي‌شوند. نه کاري به خير دارند، نه کاري به شر دارند. اينها مرده هستند، منتهي مرده عمودي هستند. چون دو رقم مرده داريم. مرده افقي اينهايي که در قبرستان هستند. مرده عمودي راه مي‌رود، هوا هم در ريه و غذا هم در معده‌اش مي‌رود. اما اين فهو ميت بين الاحياء (وسايل‌الشيعه/ج۱۶/ص۱۳۲) اين نظارت عمومي است.

5- نظارت حکومت بر امور جامعه

يک نظارت داريم نظارت کارمندي است. همين شغل شماست. حالا بازرسي است، نظارت است. حراست است. ارزيابي است. هرچه مي‌خواهيد اسمش را بگذاريد. روحش يکي است. اين کارمند است پول مي‌گيرد، مأموريت دارد، شرح وظيفه دارد. يک بازرسي ويژه داريم. بازرسي عمومي،كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةامر به معروف، بازرسي کارمندي، وَ ابْعَثِ‌ الْعُيُون‌(تحف العقول/ص۱۳۷) افرادي را بگمار که بروند اوضاع را بررسي کنند. غيبت هم در اينجا جايز است. اگر شما آمديد کار مرا در نهضت سواد آموزي ديديد، خدمت مقام معظم رهبري رفتيد، گفتيد: ايشان کارش غلط است. اينجا غيبت است، ولي غيبت جايز است. غيبت مجرم نزد مسؤولين مملکتي جايز است. چون اگر بگوييم: غيبت نکن، حرام است. خوب غيبت نکن يعني چه؟ يعني هرکس هر غلطي کرد، کرد و شما هم هيچي. وقتي مي‌گويند: بازرس، يعني برو و بگو. آن هم بازرسي به موقع!

خدا شهيد هاشمي نژاد را رحمت کند. نقل شد يک کسي از اين همسايه‌ها، زمستان برفش را خانه همسايه ريخته بود. رفت شکايت کرد، بالاخره اين پرونده اينقدر طول کشيد، که وسط مرداد حکم صادر شد که اين همسايه بايد برف‌هايش را بردارد و بيرون بريزد! بازرسي به موقع، بازرسي سريع، سرعت، دقت، به موقع، بازرسي دقيق، نه تکذيب، نه تصديق، پس تحقيق! تصديق به معني زودباوري است. تکذيب يعني لجاجت، هرچه مي‌گويي، قبول نمي‌کند. شعار ناظر بايد اين باشد. چه گفتم؟ نه تکذيب، نه تصديق! نه زودباور باشيم، که اگر کسي گريه کرد بگوييم: چنين است. نه زودباور باشيم، نه ديرباور باشيم. بايد تحقيق کنيم. قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: اگر فاسقي خبر آورد، تحقيق کن. بنده معتقد هستم که حتي اگر عادل هم خبر داد، تحقيق کنيم. چون بعضي‌ها عادل هستند، اما يک فاسقي در آستين‌شان اين را کوک کرده است. يک کسي يک چيزي گفته است. الآن يک چيزي که همه ما مي‌گوييم، و هيچ پايه‌اي ندارد، اين است. به کسي که بداخلاق است مي‌گوييم: از دنده چپ بلند شدي. از نظر علمي و عقلي و تجربي، از دنده چپ بلند شوي، يا از دنده راست بلند شوي، هيچ فرقي در اخلاق نمي‌کند. ما نمي‌دانيم اين حرف از کجا پيدا شد. اين يک دروغ ۷۵ ميليوني است.

يا مثلاً مي‌گويند: عطسه کردي، صبر کن. از آن دروغ‌هاي ۷۵ ميلوني است. چه کسي اين حرف را زده است؟ حديث داريم عطسه کردي، عجله کن. يا مي‌گويند: سيزده نحس است! اين دروغ بين‌المللي است. کشورهاي ديگر هم اينطور است. مثلاً طبقه سيزده نمي‌نويسند، طبقه ۱۲+۱! خوب يک، هشت سانت است، اگر يک دندانه سر دوازده مي‌گذاشتي، يک سانت بود، مي‌شد سيزده! يک دندانه سر دو نمي‌گذاريم که سه شود. ولي يک هفت سانت مي‌کشيم و مي‌گوييم: سيزده نحس است! حضرت علي(ع) سيزده رجب به دنيا آمد.

پس چه گفتم؟ ما پوست کار را مي‌بينيم، اما مغز کار چيست؟ ممکن است من به دختر نگاه نمي‌کنم، اما نه به خاطر تقوا، به خاطر اينکه مردم نگويند: قرائتي هم چشم چران است! تقوا دارم، اما تقوا براساس بي‌تقوايي است.

عيني‌ بالمغرب‌ (نهج‌البلاغه/ص۷۹۱) عيني به معني بازرس ويژه است. خود بازرس‌ها هم بازرس مي‌خواهند. ما الآن داريم که قاضي است ولي خود قاضي هم خلافکار است. ولذا قاضي‌ها هم بايد کلاه سرشان…

مديريت يعني چه؟ بهترين موجوداتي را که خدا در قرآن تعريفشان را کرده است، مي‌گويد: فرشته‌ها هستند. (وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون‌)(نحل/۵۰) طبق دستور خدا کار مي‌کنم. فرشته معصوم است. اما در عين حال در دعاي کميل داريم با آنکه کار به فرشته‌ها داديم، باز هم بايد نظارت کنيم. جمله‌اش در دعاي کميل چيست؟ (وَ كُنْتَ أَنْتَ‌ الرَّقِيبَ‌ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِم ‌وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُم‌)يعني با اينکه کار را به فرشته‌ها سپرديد، باز ممکن است فرشته هم غافل شود. به هرکس سپرديد، بايد رقيب باشد. ما از امام که بالاتر نداريم. امام حسين ظهر عاشورا بود، ابوثمامه آمد گفت: آقا ظهر شده است! تا گفت: ظهر شده، بگو: خدا خيرت بدهد. يعني ممکن است امام حسين هم چنان درگير جنگ شود، که نياز شود ابوثمامه بگويد: آقا ظهر شده است! نگوييد آقا فلاني خودش مي‌داند. از کجا خودش مي‌داند؟ ممکن است نداند.

يکي از بزرگان مهم داشت نماز مي‌خواند، ما هم به او اقتدا کرده بوديم. سعودي يک قرآني دارد، هرکس مکه و عمره مي‌رود به او مي‌دهند. اين قرآن سعودي در محراب آقا است. تلويزيون هم نشان مي‌دهد. من بين دو نماز گفتم: آقا، شما نبايد قرآن سعودي را نشان مي‌داديد. جمهوري اسلامي اين قدر قرآن چاپ کرده است. در محراب شما که نبايد قرآن سعودي باشد. گفت: آقاي قرائتي من همه چيز را که متوجه نيستم. تو فهميدي، قرآن را بردار. شما فکر مي‌کنيد چون من يک آدم معروف و مهمي هستم، تمام ريز کار را حواسم جمع است. ياد من بياوريد.

امام مرا نماينده خود در نهضت سواد آموزي کرد. طلبه‌ي جواني بودم و به شهرهايي مي‌رفتيم. در يکي از اين خانه‌هايي که در شهرستان مهمان بوديم، به صاحبخانه گفتم: آقا، براي نماز صبح مرا بيدار کن. گفت: به به به به! نماينده امام هم نمازش قضا مي‌شود. گفتم: آقا من خودم نماينده امام هستم، خوابم که نماينده امام نيست. خوابم مي‌برد! بعضي وقت‌ها ما فکر مي‌کنيم چون طرف دکتر و آيت الله است، اين نياز به نظارت ندارد. گاهي وقت‌ها اطرافيان آقا يک کاري مي‌کنند که… تعجب نکنيد…

پيغمبر سوار يک مرکبي بود. يکي هم پشت او نشسته بود. يک خانم آمد با پيغمبر صحبت کند. اين کسي که پشت سر پيغمبر بود به اين خانم نگاه مي‌کرد. پيغمبر ديد اين دارد از پشت سر نگاه مي کند، يک چيزي دستش بود، چنين کرد. اين مرد چنين کرد. پيغمبر اين مانع را پايين آورد چنين کرد. مرد چنين کرد. يعني به پيغمبر چسبيده دارد چشم چراني مي‌کند.

من تعجب مي‌کنم اينهايي که منشي‌هاي دختر جوان دارند و مي‌گويند: ما چيزي‌مان نمي‌شود. دروغ هم مقداري‌اش خوب است. دروغ شاخدار که…

دو نفر گفتند: بياييد دروغ شاخدار بگوييم. گفت: بايد فکر کنيم. رفتند و يک مدتي فکر کردند و بعد از مدتي گفتند: تو بگو. گفت: پدر من يک اسب داشت، يک طويله داشت، وقتي اسب از اين طرف طويله مي‌خواست تا آخر طويله برود، چند بار حامله مي‌شد و مي‌زاييد آخر هم اين اسب به آخر طويله نمي‌رسيد. اين انصافاً شاخدار بود. ديگري گفت: پدر من يک چوي داشت، وقتي هوا ابر داشت با چوبش ابرها را جا‌به‌جا مي‌کرد. گفت: وقتي ابر نبود چوبش را چه مي‌کرد؟ گفت: در طويله پدر تو مي‌گذاشت. چون وقتي شاخدار هست… (خنده حضار)

6- خطر در کمين همه انسان ها

به حضرت امير گفتند: پيغمبر به زن‌ها سلام مي‌کند. يا علي تو چرا سلام نمي‌کني؟ گفت: پيغمبر سي سال از ما بزرگتر است. او سلام کند طوري نمي‌شود، من جوان هستم، نگران هستم يک سلام کنم اين خانم جوابي به من بدهد که بدن علي بلرزد. حضرت علي وحشت دارد از اينکه به يک خانم جوان سلام کند. نه ما از اين حرف‌ها گذشته، ما از قديم حزب اللهي بوديم. امام زين‌العابدين مي‌گويد: خدايا مرا حزب اللهي قرار بده، ايشان مي‌گويد: من از سي سال پيش حزب اللهي بودم. يعني سي سال از امام سجاد جلوتر است. اينکه گاهي وقت‌ها آدم… اينطور نيست. فقط بايد خدا نجات بدهد.

راجع به نظارت، کار مهمي شما داريد. ممکن است درآمدهاي شما خيلي بالا نباشد. ممکن است امکانات شما… مثلا يک بخشدار و فرماندار امکاناتي داشته باشد که شما نداشته باشيد، ولي کار، کار مقدسي است. حضرت امير با شلاق در بازارهاي کوفه راه مي‌رفت، نظارت مي‌کرد. امام زمان که بيايد روي ناودان‌ها نظارت مي‌کند. مي‌فرمايد: اين ناودان‌ها افقي است و آب گلش سر مردم مي‌ريزد. تمام ناودان‌هاي خانه‌ها بايد عمودي باشد. نظارت حتي روي ناودان خانه!

گاهي حضرت امير در بازار نگاه مي‌کرد مي‌ديد جنسي را در سايه فروختند. مي‌فرمود: چرا در سايه فروختي؟ مي‌داني که اگر جنست را در آفتاب بفروشي، عيبش روشن مي‌شود. مخصوصا در سايه آمدي… مثل قهوه‌خانه‌هايي که چاي را در استکان نمي‌کنند معلوم شود کمرنگ است. در چيني مي‌ريزند. چاي در چيني کمرنگ هم باشد، روي هم سوار شود پر رنگ مي‌شود. اين نظارت مسأله‌ي مهمي است. ضامن اجراي قانون است. منتهي نظارت واقعي بايد مسأله ايمان را حل کرد. اگر واقعاً کسي ايمان به خدا نداشته باشد، هرکاري کني از يک راه ديگر خلاف مي‌کند.

يک نفر الاغي داشت، هرجايي مي‌کوبيدش اين افسار را مي‌کند و فرار مي‌کرد. گفت: امروز حال تو را مي‌گيرم، جلويت را مي‌گيرم. رفت يک زمين سفت پيدا کرد. ميخ طويله بزرگ تا آخر ميخ کوبيد.گفت: حالا اگر مي‌تواني فرار کن. دنبال کارش رفت، آمد ديد فرار کرده است. هيچ قهرماني نمي‌توانست ميخ را بکشد، چطور اين الاغ… بعد ديد الاغ با سمش دور اين ميخ خاک جمع کرده است. يعني ميخ مثل فواره شده، با سمش خاک جمع کرده است. خوابيده در اين خاک‌ها ادرار کرده است. ادرار الاغ زمين را نرم کرده است، افسارش را کشيده است. حالا شما با اين الاغ‌ها چطور مي‌خواهي نظارت کني؟ اين نظارت‌ها مدير کل سرش نمي‌شود. چه کسي دکتر است و چه کسي آيت الله است، ابدا! انسان آدم عجيب و غريبي است.

يکجا چراغ خاموش شد، ترسيدند شيريني‌ها را بخورند. براي اينکه نظارت کنند کسي شيريني‌ها را نخورد، گفتند: همه کف بزنيد، مواظب کف بغلي هم باشيد. چراغ روشن شد، ديدند شيريني‌ها نيست. يکي يکي قسم خوردند، گفت: آقا قسم نخوريد، من خوردم! گفت: آخر من کف زدن تو را شنيدم. گفت: نه! من اينطور مي‌کردم و مي‌خوردم. (خنده حضار) شما چطور مي‌خواهيد نظارت کنيد؟ براي نظارت ما…

وقت داريم… تمام شد… من هفتاد نکته براي نظارت نوشتم. از هفتاد آيه نوشتم. در نيم ساعت دوم خواهم گفت. اين نظارت فقط براي ديوان محاسبات نيست. بازرسي، حفاظت، همه ما به نحوي ناظر هستيم. يعني بحث ما اسمش خاص است ولي واقعيتش مورد نياز همه جامعه ما هست. من تذکراتم را در جلسه بعد خواهم گفت. کل هستي نظارت دارد، نظارت خدا، پيغمبر، فرشته‌ها، اعضاي بدن، روز قيامت همين دست حرف مي‌زند. با من سيلي زد. پا حرف مي‌زند، کجا با من رفت.

قرآن اسم سه تا را برده است. مي‌گويد: (إِنَّ السَّمْعَ) گوش، (وَ الْبَصَرَ) چشم، (وَ الْفُؤادَ) (اسراء/۳۶) دل، اين نکته يک مقدار لطيف و تفسيري است. مي‌گويد: چشم و گوش و دل،(كُلُّ أُولئِكَ)يعني چه؟ اين سه را از باب نمونه گفتم.(إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا) اين (كُلُّ أُولئِكَ)را از قرآن بردار. اينطور بگو: چشم و و گوش و دل شهادت مي‌دهد. مي‌گويد: نه! چشم و گوش و دل همه‌شان را از روي نمونه گفتم. کل هستي شهادت دارند. زمين شهادت مي‌دهد.

اين زمين در آن زمان پر بلا ناگهان چون زلزلت زلزالها

از درونش اخرجت اثقالها با تعجب قال انسان ما لها

مردگان خيزند برپا کلهم تا همه مردم يْرو اعمالهم

هرکه آرد ذرتاً شراً يره يا که آرد ذرتاً خيراً يره

کل هستي شهادت مي‌دهد. تمام دوربين است. ما اگر بخواهيم کشور ما خوب اداره شود، بايد روي ايمان کار کنيم. اگر روي ايمان کار نکنيم. قانون کار نمي‌کنيم. هر کشوري قانونش پيچيده‌تر و دقيق‌تر باشد، انسان موجودي است که مي‌تواند از لابلاي پيچيدگي‌ها فرار کند. گفتند: هر يک جفت کفشي که وارد مرز شود، مثلاً فلان مبلغ ماليات بايد بدهد. گمرک بايد بدهد. يک کفاشي برداشت مثلاً دو هزار جفت کفش داريم، يک لنگه‌اش را از اين مرز غرب آورده است، يک لنگه‌اش را از مرز جنوب آورده است. جلويش را گرفتند، گفت: آقا شما يک جفت کفش پيدا کنيد، بگيريد. ديدند همه تا به تا است. وقتي گفتند: هر جفت کفشي اينقدر ماليات دارد، دوربين‌ها هم نمي‌توانند حريف شوند. چون يک لنگه از اين طرف وارد مي‌کند، يک لنگه از آن طرف وارد مي‌کند و بعد به هم مي‌چسباند.

بچه کوچولو سر پدرش کلاه مي‌گذارد. پدرش گفت: هر صفحه قرآني که حفظ کني، اينقدر بايد بدهي. اين سوره الرحمن را حفظ کرد. چون سوره الرحمن سه صفحه است، يک صفحه و نيم يک آيه دارد، (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌) (الرحمن/۱۳) آمد جايزه گرفت، بعد به پدرش گفت: ديدي سرت کلاه گذاشتم. پول سه صفحه را گرفتم ولي يک صفحه را حفظ کردم. يک صفحه‌اش همه تکراري است.

7- نظارت امام زمان عليه السلام بر کارهاي ما

خدايا ايمان ما را نسبت به خودت و ناظرهايت و دوربين‌هايت و شاهدهايت و بازرس‌هايت، ايمان ما را به غيب، ايمانمان که در محضر حضرت مهدي هستيم. حديث داريم امام زمان هر هفته کارهاي شما را مي‌داند. نيت‌هاي ما را خبر دارد. وقت تمام شد… يک دقيقه مي‌خواهم نکته مهمي را بگويم.

نيمه شعبان بود عمره بودم، فندق الدخيل، کنار قبرستان بقيع، طبقه‌ي همکف، پاساژ بود. مغازه بود، طبقه دوم غذاخوري بود. از دوم به بالا مسافر از کاروان‌ها و کشورهاي مختلف بود. آمديم طبقه دوم غذا بخوريم، نيمه شعبان شب تولد آقا امام زمان بود. با خودم گفتم: آقاي قرائتي! يک کاري کن، امشب، شب نيمه شعبان است. گفتم خوب چه کنم؟ گفتم: بلند شو همين مغازه‌هاي پايين برو، پيراهن، زير پيراهني، خودنويس و چيزي را بخر، پيش آشپزها برو، بگو: شب نيمه شعبان، شب تولد امام زمان، عيدي بده. اين کار را که مي‌تواني بکني. چند پيراهن بخر به اين آشپزها به عنوان عيدي بده. فکر کردم و تصميم گرفتم، يکبار متوجه شدم پول در جيبم نيست. پولم را خرج کردم و يادم رفته بود. زمان شاه هم يکبار همينطور شد.

لباس نو در قم پوشيدم به تهران بيايم. در اتوبوس گفتند: آقايان کرايه‌ها را حاضر کنند. دست کردم قباي نو پوشيدم، ديدم پول در جيبم نگذاشتم. دويدم گفتم: آقاي راننده فوري مرا پياده کن. گفت: چرا؟ گفتم: من لباس نو پوشيدم تهران بروم، ولي پول در جيبم نگذاشتم. يک خرده به من نگاه کرد. الآن مشهور هستم، آن زمان ناشناس بودم. گفت: خيلي خوب، تو نمي‌خواهد پول بدهي. مهمان من باش و برو بنشين. گفتم: آقا من الآن هم در تهران پياده شوم اول بدبختي من است. يا همين‌جا مرا پياده کن يا کرايه تهران هم بده. (خنده حضار) يک خرده پول از شوفر گرفتم و آمدم نشستم. شما نمي‌دانيد آخوند چه موجودي است!

آيت الله خامنه‌اي نقل مي‌کرد، آدمي را زمان رضا شاه بغل کردند. در جيپ‌هاي قديم، جاده‌هاي خاکي قديم به جاي ديگري تبعيد کنند. اين عالم گفت: مرا کجا مي‌بريد؟ گفتند: اعلي حضرت رضاشاه دستور داده شما را تبعيد کنيم. گفت: کجا مي‌بريد؟ چند ساعت است در ماشين هستيم؟ گفت: سفر طولاني است. يک قصه برايشان گفت، از خدا و پيغمبر برايشان گفت. يکي يکي از نماز گفت و گفت تا به خمس رسيد. گفت: اگر خمس هم نداريد، مي‌توانيد دست گردان کنيد. مي‌گفت: از پاسباني که مرا بغل کرده، در ماشين مرا انداخته که مرا تبعيدگاه ببرد، مي‌گفت: از او پول گرفتم به عنوان خمس در جيبم گذاشتم. (خنده حضار)

تصميم گرفتم، پيراهن بخرم و شب عيد به آشپزها بدهم. وقتي فهميدم پول ندارم حال من گرفته شد. يک مقداري غصه خوردم. نمي‌دانم ده دقيقه، بيست دقيقه، کمتر و بيشتر شد يا نشد، يک کسي کنار من آمد گفت: حاج آقا! گفتم: بله! گفت: آشپزها اگر آمدند از شما تشکر کردند، شما چيزي نگوييد. گفتم: براي چه از من تشکر کنند؟ خبري است؟ گفت: من آن طرف غذا مي خوردم، يکباره مرا برق گرفت. به دلم الهام شد که بروم مغازه‌هاي پايين پيراهن بخرم، به آشپزها بدهم و بگويم: عيدي نيمه شعبان است. منتهي اگر من عيدي بدهم مي‌گويند: يک زوار عيدي داد. اگر بگويم: قرائتي داد چون تو را از تلويزيون مي‌شناسند بيشتر خوشحال مي‌شوند. من به نيابت از تو اين کار را کردم. من يکباره گفتم: يا حجة ابن الحسن! اي امام زمان تو چه کسي هستي؟! من از سر جايم بلند نشدم و يک ريال هم خرج نکردم. نه حرفي زدم و نه بلند شدم و نه پولي خرج کردم. اين که بود. پدر و مادرش چه کسي هستند؟ چطور همين الآن به ذهنش آمد؟ چطور پيراهن و زير پيراهني و نه چيز ديگر؟ چطور آشپزها نه کسي ديگر؟ امام زمان اين است. ناظر بر کار ما هستند. کارهاي ما را مي‌شناسند و مي‌بينند. ما بدانيم حضرت مهدي هر هفته کارهاي ما را نظارت مي‌کند، طور ديگر برخورد مي‌کنيم.

خدايا ايمان ما را به اين نظارت به درجه يقين برسان.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آيه 14 سوره يونس به چه امري اشاره دارد؟

1) هدايت الهي

2) نظارت الهي

3) رحمت الهي

2- بر اساس آيه 8 سوره احزاب، چه کساني مورد سؤال قرار مي گيرند؟

1) صادقين

2) کاذبين

3) منافقين

3- قرآن، چه کساني را رقيب اعمال انسان دانسته است؟

1) امامان

2) پيامبران

3) فرشتگان

4- قرآن، دليل برتري امت اسلامي بر ديگر امت ها را چه مي داند؟

1) اقامه نماز

2) انفاق و زکات

3) امر به معروف

5- آيه 36 سوره اسراء، بر گواهي و نظارت چه اموري تأکيد دارد؟

1) زمين و آسمان

2) اعضاء و جوارح انسان

3) حيوانات و گياهان

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2456
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست