نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2457
1- نظارت، حافظ قانون و ضابطه 2- نظارت برهمه، نه فقط زیردستان 3- نظارت کامل، نه فقط نقاط ضعف 4- حفظ آبروی مردم در امر نظارت 5- اطلاع رسانی مناسب، قبل از نظارت و ارزیابی 6- ترجیح منافع جامعه بر منافع افراد 7- نظارت و بازرسی، آشکار و مخفی
موضوع: نظارت در قرآن(2) تاريخ پخش: 24/07/93
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
موضوع بحث ما نظارت است. يک جلسه صحبت کرديم. اين جلسه دوم است که انشاءالله ميخواهيم نکاتي را راجع به نظارت بگوييم. نظارت قوي علامت اقتدار نظام است. کشوري که مقتدر است نظارتش هم قوي است. اگر نظارت نباشد هرکس هر کاري کند، کسي به کسي نيست. زمان جنگ شبها لامپها را خاموش ميکردند که هواپيماي دشمن منطقه را شناسايي نکند. تاريکي بود. من داشتم ميرفتم به يک نفر رسيدم او را ميشناختم، ديدم در تاريکي صداي خروس درميآورد. گفتم: چرا صداي خروس درميآوري؟ گفت: تاريکيه کي به کيه! اگر نظارت نباشد، هرکسي هرکاري بخواهد ميکند. نظارت نشانه اقتدار است. براي حفظ قانون لازم است. عامل تقوا است. جلوگيري از خلاف شرع، خلاف قانون و هرج و مرج است. وسيله نظم است. مانع هرج و مرج است. عامل پيشگيري است.
1- نظارت، حافظ قانون و ضابطه
نظارت مانع اجتهاد در مقابل نصّ است. بعضيها با اينکه قانون ميگويد: بايد اين پول خرج اين شود. به سليقه خودش برميدارد خرج يک کار ديگر ميکند. اجتهاد در مقابل نصّ! بالاخره آن پولي که تعیین کرده خرج اين کار شود، ممکن است من اشتباه باشم، نميگوييم که همه مصوبات حق است، ولي بالاخره اگر هم عصمت در کار نيست، اينهايي که قانون تصويب ميکنند معصوم نيستند. ولي حرفشان حجت است. براي شوراي نگهبان حجت است. مثل دکترها! دکترها معصوم نيستند. ممکن است يک قرص اشتباه هم بدهند. ولي حرف دکتر حجت است. حتي مراجع تقليد هم که مريض ميشوند و دکتر ميروند هرچه گفت، گوش ميدهند. دکتر عصمت ندارد ولي حجت دارد. اين پول بايد اينجا خرج شود. آقا من تشخيص دادم بايد اينجا خرج شود. شما بيخود تشخيص دادي! حرف شما حجت نيست. اگر يک دکتري حتي قرص اشتباهي به من داد، خوردم و مردم روز قيامت رو سفيد هستم. چون حرف حجت داشتم. اما اگر به سليقه خودم يک کاري را بکنم، ولو درست باشد، ممکن است کسي بگويد: اين قرص را بخور، خوب ميشوي. خورد و خوب هم شد. اما در عين حال مردم ميگويند: به حرف چه کسي گوش دادي؟ به چه دليل اين قرص را خوردي؟ ما بايد قانون را حفظ کنيم. قالب نبايد به هم بخورد. اگر خانمي به دليلي نميتواند نماز بخواند، نماز در ماه چند روز بر او واجب نيست. ميگويد: درست است ولي براي اينکه قانون نشکند، وقت نماز بنشين، سبحان الله والحمدلله بگو. عيد قربان حاجياني که سفر اول مکه ميروند بايد سرشان را بتراشند. حالا اگر يک حاجي کچل بود، ميگويند: يک تيغ برداريد به سر کچلش بماليد. يعني قالب را حفظ کنيد. بچه ختنه کرده به دنيا آمد. باز ميگويند: تيغي برداريد و همانجا بکشيد، که قالب حفظ شود. قانون بايد حفظ شود. اين حفاظت با نظارت و تذکر و اينها است. 2- نظارت برهمه، نه فقط زیردستان راجع به تذکرات، چند تذکر به آقايان بازرس، پدران و مادران، هرکسي که به يک نحوي يک مسؤوليتي دارد. رئيس کارخانه است. مدير عامل است، هرکس که نظارت هم جزء کارش است. اول اينکه به سراغ آفتابه دزدها نرويد. موتور سيکلت دزديده است، آفتابه دزديده است. برويد دزديهاي بالا را نگاه کنيد. گاهي وقتها کس ديگر خلاف ميکند و چوبش را آخري ميخورد. قديم وانت براي حمل و نقل گچ و سيمان نبود. يک جايي که بنايي بود، روي ده تا الاغ گچ ميبرد و سيمان ميبرد و شن ميبرد. هر آجري از روي الاغ اول ميافتاد صاحبش برميداشت و روي الاغ آخري ميگذاشت. هروقت هم ميخواست بزند، يکي به آخري ميزد. يعني آجر الاغ اولي افتاده بود ولي روي آخري ميگذاشت و با چوب الاغ آخر را ميزد. حالا در مملکت هم گاهي دانه درشتها خلاف ميکنند، موتور دزدها را ميگيرند. مرد هستيد برويد آنها را بگيريد. آيهاش چيست؟ هرکس آيهاش را گفت من يک جايزه سنگين به او ميدهم. البته جايزه را از خود آقايان ميگيريم. من که پول ندارم. ماه رجب يک دعايي است دستشان را به ريششان ميگيرند، چنين ميکنند. يک نفر ريش نداشت، ريش بغل دستي را گرفت و چنين کرد. (خنده حضار) حالا نميشود که آقايان مدير و رئيس باشند، من پول بدهم! چه آيهاي داريم که همه را ببينيد. نه اينکه آفتابه دزدها را بگيريد، آنهايي که دزدي کلان ميکنند، آزاد بگذارند. آيهاش اين است. (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلين) (اعراف /۶) يعني ما هم يقه پيغمبر را ميگيريم و هم يقهي امت را ميگيريم. به پيغمبر ميگويد: خلاف کني، (ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَمات) (اسراء /۷۵) دو برابر باقيها عذاب است. به زنان پيغمبر ميگويد: (يا نِساءَ النَّبِي) (احزاب /۳۰) زنان پيغمبر! شما خلاف کنيد، عذابتان دو برابر باقيها است. شما در جامعه الگو هستيد. معلم اگر سيگار بکشد، شاگردش هم سيگاري ميشود. زن و شوهر اگر در خانه روبروي بچه خلاف کنند، بچه هم خلافکار ميشود. تذکر اول: مؤمن آينه مؤمن است. چرا؟ براي اينکه آينه هرچه باشد ميگويد: اينجا سياه است. ناظر نبايد تبعيض قائل شود. حالا ايشان ندارد… هرکس خربزه خورده پاي لرزش مينشيند.
3- نظارت کامل، نه فقط نقاط ضعف
دوم اينکه تنها ضعفها را نبينيم. ناظر معنايش اين نيست که ضعفها را ببيند. دو صفحه باشد، يک صفحه کمالات، حتي قرآن وقتي ميخواهد بگويد: مشروبات الکي بد است، منافع مشروبات الکي را ميگويد. ميگويد: مشروبات الکي منافعی دارد. (فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس) (بقره /۲۱۹) ميداني از شراب چقدر انسان نان ميخورند. انگور کار، کارخانه شراب سازي، بطري سازي، کارتن سازي، بسته بندي، حمل و نقل، دلالي، هزارها آدم از اين شراب نان ميخورد. اما قرآن ميگويد: «فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ» ضررش بيشتر است. در عوض ميدانيد شراب روي چشم، کليه، نسل و معده شما اثر دارد. يعني از شراب هم که بدگويي ميکند، خوبيهايش را ميگويد. در نظارت مگس نباشيم و فقط نقاط ضعف را بگوييم. زنبور هم نباشيم و فقط روي گل خشبو بنشينيم. سيب درختي هم نباشيم که بيخاصيت باشيم. يعني بيرگ نباشيم. هم خوبيها را بگوييم و هم بديها را بگوييم. سوم اينکه ارزيابي کامل باشد. از مردم عکس نگيريد. فيلم بگيريد. فرق بين عکس و فيلم چيست؟ عکس همان لحظه عکس ميگيرد، فيلم يعني همه زندگياش را ميبيند. ممکن است آدم عاشورا رفته روضه هم خوانده، عزاداري هم کرده و حالا برگشته صحنهاي را ديده و خندهاش گرفته است. شما فوري عکس ميگيري و ميگويي: اين آقاي قرائتي را ميبيني، روز عاشورا داشت ميخنديد. بي انصاف من روضه هم بودم و گريه هم کردم. از زندگي من فيلم بگير. ده ساعت را کنار هم بگذار و قضاوت کن. نه آن لحظهاي که ميروم بخندم. ناظر فقط ضعف را نبيند، خوبيها را هم ببيند. ارزيابي کامل باشد. 4- حفظ آبروی مردم در امر نظارت طوري ارزيابي کنيد که اگر بنا شد طرف برداشته شود نابود نشود. يک قصه برايتان بگويم. اين براي مديريت خيلي خوب است. يکي از استاندارها ميگفت. اين قصه را ۲۵ سال پيش من در تلويزيون گفتم. گفت: اين قصهاي را که در تلويزيون گفتي در استانداري و مديريت من خيلي سهم داشت. يکي از مراجع تقليد قبل از آقاي بروجردي و امام، آ سيد ابوالحسن اصفهاني بود. به يک نفر حکم داد. مثلاً فرض کنيد آقاي قرائتي يک طلبه در کاشان بود يا از شهر ديگر بود. نيم کيلو آبرو داشتم، ايشان حکم داد من نماينده آ سيد ابوالحسن اصفهاني شدم. نماينده يک مرجع تقليد شدم. اين روحاني که نماينده بود خلافهايي کرده بود. به آقا گفتند: نمايندهات خلاف کرده است. گفتند: او را بردار. گفت: منتظرم يک وقتي او را بردارم که نيم کيلو آبروی خودش برايش بماند. اين آقا نيم کيلو آبرو داشت، وقتي نماينده من شد، ده کيلو شد. الآن اگر او را بردارم اين ده کيلو ميريزد و هيچکس او را در هيچ مسجدي راه نميدهد. به هيچ منبري هم دعوتش نميکنند. من فرصتي ميدهم، چون اين نه کيلو و نيم آبرويش براي من است. نيم کيلو براي خودش است. اگر من يکباره او را عزل کنم، طوري سقوط ميکند که در محله کسي به او سلام هم نکند. اگر بناست کسي عزل و نصب شود، طوري جابهجا شود که نيم کيلو خودش برايش بماند. آيت الله العظمي بروجردي به کسي حکم داد. بعد از آن آقا شکايت کردند، سعايت کردند، گفتند فلاني به حق يا ناحقش را نميدانم، آقاي بروجردي ايشان را خواست، گفت: آقا حکم را پس بده. ايشان هم ديد آقاي بروجردي ميخواهد حکم بدهد، گفت: اين حکم شماست. ولي ببخشيد شما امضايتان را پاک کنيد. چون کاغذش از خودم است. شما مرا نميپذيريد، امضايتان را پاک کنيد، من ديگر نماينده شما نيستم. خودم هم يک کسي هستم. حالا ولو من يک ميليارد، شما صد ميليارد، در نظارتها مواظب باشيم نابود نشود. جمهوري اسلامي با کمال تأسف افراد زيادي را نابود کرد. يعني چنان نابودش ميکنيم… مسألهي ديگر نظارت بر توليدات صنعتي است. (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً) (سبأ /۱۱) زره کامل و فراخ بساز، اندازهگيري دقيق باشد. بافتنت چنين و چنان باشد. کارت هم صالح باشد. ما بايد روي همه چيز نظارت کنيم. يک مرتبه ميبيني يک شهر به قدري توسعه پيدا کرده که وقتي بالاي استانداري و فرمانداري، برجها و ساختمانهاي بزرگ، اصلاً سيماي اسلام در اين شهر نيست. چيزي از مسجد پيدا نيست که از جمله تهران است. شما بالاي تهران برويد، من استانداري تهران رفتم به استاندار گفتم: ببين اصلاً منار و گنبد و صداي اذاني پيداست؟ بايد نظارت کنيم. شهر ما شهر اسلامي باشد. وزير نيرو از من خواست راجع به صرفهجويي صحبت کنم. من هم دو جلسه در تلويزيون صحبت کردم. اما بعد نگاه ميکنيم در خيابان چمن کاشتند. بابا چمن ۲۵ برابر اسفناج و کاهو و سبزي آب نياز دارد. اگر آب نيست، چمنکاري را حذف کنيم و سبزي بکاريم. مصرف آب کم ميشود. ما هم ميگوييم آب نداريم، يک قطره چک چک تبليغات سر چهارراه، براي يک قطره آب صرفهجويي ميکنيم، اما از اين طرف ميبيني به اندازه بيست استخر آب به اين فلکه ميبندند. کسي هم نيست جرأت کند بگوید. من يکبار گفتم اين آقايان کشتيگير که وزنههاي سنگين را بلند ميکنند. اين شلوار پاي اينها خيلي تنگ است. دو سانت گشاد کنند. برداشتند براي ما در مجله گل آقا کاريکاتور کشيدند که گفت: رقيبم کو؟ گفت: شلوار گشاد بوده، رفته پنهان شده! (خنده حضار) گفتيم: چرا اينطور کرديد؟ گفتند: اين لباس کشتي استاندارد بينالمللي است. گفتم: اسرائيل ۵۰، ۶۰ سال است تمام قوانين بينالملل را زير پا ميگذارد، يک ذره هم به خودش ترس راه نميدهد. شما دو سانت تمبون را ميخواهيد گشاد کنيد جرأت نداريد. مديران بيعرضه، مديران ترسو و خودباخته براي دو سانت تمبون هم بايد استاندارد بينالملل باشد. امام حسن و امام حسين کوچک بودند با شلوار درون آب رفتند. يک نفر گفت: آقا! لباست خراب شد. گفت: خراب شود. لباسم خراب شود به درک! ميخواهم حياي من خراب نشود. استاندارد ما دين ما است. شهر اسلامي آن است که مردم با اذان از خواب بيدار شوند. خود اذان چهار دقيقه است، آن هم خوش صدا باشد. مشکل ما اين است که يک مقدار جسور نيستيم. اگر آخوندهاي ما مثل نواب صفوي بودند و کت و شلواريهاي ما مثل شهيد رجايي بودند، مملکت مشکلي نداشت. شهامت اينکه در اين بيآبي چمن را سبزي کنيم، نداريم! خواهند گفت: اينجا دهات است؟ اينجا وزارتخانه است. در وزارتخانه کسي ريحان نميکارد. اين استاندارد نيست. با آدمي که ضعف دارد چه کنيم؟ اينقدر بيعرضگي هست… ما چقدر شهر خنک داريم؟ ملاير، همدان، تويسرکان، دماوند، جاهاي خنک، کنارش هم شهر داغ است. نميشود تابستان اين مسؤولين لااقل بگويند: دانشجوها، طلبهها، از اين شهر به آن شهر بروند؟ مثلاً صبح از سمنان به مهديشهر بروند، درس بخوانند و شب برگردند. ۱۵ کيلومتر است. با يک ربع راه! چهار ماه سمنان تعطيل است، ۱۵ کيلومترياش هم خنک است. ميگويند: نه استاندارد اين است که کلاس تشکيل نشود. بابا بلند شو آنجا برو، صبح برو و شب برگرد. جگر نيست. ما الحمدلله علم داريم، تخصص، ليسانس و دکترا و همه چيز داريم. فقط جگر نداريم! مسأله جگر مهم است. ضعف و بيتدبيري خيانت نيست. بعضي وقتها هم بايد در موضوع پول خرج شود و هم بايد درست خرج شود. همين سالني که ساختيد، نميشد صاف بسازيد که نماز هم همينجا بخوانيد. يک خرده کجش ميکنيم و اسمش را آمفي تئاتر ميگذاريم. بابا ميشود يک سالن صاف ساخت، همينجا هم نماز ميخوانيم. همينجا هم ناهار بخوريم، همينجا هم سخنراني کنيم. من که بالا هستم آخرش هم چه بالا اينطور باشد چه اينطور باشد! ما را ميبرند جايي که پول ما آتش بگيرد، مصرفش کم باشد. خيلي اين مثل را زدم. اجازه بدهيد تکرار کنم. خدا يک شکاف در صورت گذاشته است، گفته هنر را از اين ياد بگيريد. با همين شکاف سينه مادر را ميمکد. با همين شکاف سخنراني ميکند. با همين شکاف اکسيژن ميگيريم، با همين شکاف کربن پس ميدهيم. با همين شکاف ميبوسيم. با همين شکاف فوت ميکنيم و سوت ميکشيم. حالا اگر به اين مهندسها بدهيم. يک لولهکشي براي خروج کربن ميکردند. از اين طرف يک لوله براي ورود اکسيژن ميکردند. يک دکمه براي مکيدن و چشيدن و کله ما را پر از دودکش و دکمه ميکردند، اسمش را هم استاندار ميگذاشتند. ما بايد خودمان ورزشمان را طراحي کنيم. خودکفايي در طراحي! چه ورزشي کنيم که ارزان باشد، مفيد باشد.
5- اطلاع رسانی مناسب، قبل از نظارت و ارزیابی
اقدام به موقع، بيان قانون، خيليها که ضعف نشان ميدهند، شما که ناظر هستيد، طرف نميداند. طرف در جريان نيست. ما براي زکات ميخواهيم يک اقدامي در کشور کنيم، به گيلان غرب نزديک کرمانشاه گفتيم: آقا گندم فروشهاي کلان در سيلوها را دعوت کن. ما چند آيه و حديث براي زکات بخوانيم. يک سالني مثل شما جمع شدند، پيرمردهايي که گندم کلان توليد ميکردند و به سيلوها ميفروختند، روضه زکات را خوانديم. زکات واجب است. زکات عدل نماز است. زکات همتاي نماز است. در قرآن ۲۷ مرتبه ميگويد: (يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة) (مائده /۵۵) اگر کسي زکات ندهد نمازش قبول نيست. مفصل صحبت کرديم. يک پيرمرد بلند شد گفت: آ شيخ اجازه! گير در شخص شما است. گفتم: من چه گناهي کردم؟ گفت: چطور شما براي ما حديث خوانديد، ما به جبهه جوان داديم. همينطور که آمديد حديث خوانديد ما به جبهه جوان داديم. حديث بخوانيد ما زکات هم بدهيم. شما يادتان رفته زکات را بگویید. اگر روز قيامت بگويند: لقمهات حرام بود و زکات نداده بود، يقه تو را ميگيرم. ميگويم: اين شيخ براي جبهه حرف زد، براي زکات حرف نزد. خيلي وقتها که نظارت ميکنيم و مچ ميگيريم اين توجيه نيست. (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا) (اسراء /۱۵) اين هم يک کاري بايد بشود. کار فرهنگي بايد بکنيم و بعد نظارت کنيم. گاهي هم ميفهميم غلط است، ميداني به او بده گواهينامه را برود، گير نده. آدم بايد آسان باشد. آقاجون! انسان بايد قاطع باشد. (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَة) (نور /۲) خدا ميگويد: آنجايي که گفتم شلاق بزن، دلسوزي نکن. دلسوزي بيجا نبايد کنيم.
6- ترجیح منافع جامعه بر منافع افراد
اگر بين منافع جامعه و فرد امر داير شد، ما بايد جامعه را حفظ کنيم. ممکن است گزارش بدهيم نان ايشان قطع شود. عزلي، نصبي، توبيخي، درج در پروندهاي، ممکن است اين نظارت شما يک کسي را هم نابود کند ولي مهم نيست. اگر شهر خيابان ۴۵ متري ميخواهد، مسجد هم بود خراب ميشود. خانه يتيم هم بود خراب ميشود. چون ما بايد مصلحت عام را در نظر بگيريم. «وليکن نظرک الي العامه» يک وقت در نظارتهايت نگويي: بابا فقير است. خودم يک غلطي کردم برايتان بگويم. يک معماري را خدا رحمت کند. او را بردم خانه يک بچه شهيد را قيمت کند. در راه که ميرفتيم، يک کلمه غلطي از دهان من پرت شد. گفتم: آقاي معمار اين خانهاي که ميروي قيمت کني، پدرش شهيد شده است. ارزان قيمت نگذاري. فوري در خيابان ايستاد و گفت: چه؟ گفتم: بچه شهيد است. گفت: ميداني چه گفتي؟ بچه شهيد است يعني من گران قيمت کنم و پول حرام از مردم بگيرم و به بچه شهيد بدهم. پدرش شهيد شده و من هم بچهاش را حرام خور کنم؟ تو بايد بگويي: حالا که بچه شهيد است، دقيق قيمت کن، نه زیاد قيمت کن. من هم متوجه شدم و گفتم: آقا غلط کردم، ببخشيد. از دهانم پريد. اشتباه کردم. گاهي وقتها ميگوييم: بچه شهيد است، خانواده مستضعف است. حالا يک نمره به او بده برود. يک نمره به او بدهي، گواهينامه ميگيرد و مسافر سوار ميکند و در دره مياندازد! در نظارت نبايد اين کار شود. توجيهات خلافکار را بشنويد. ممکن است کسي خلافي کند. خوب توجيه داشته باشد. در نظارت توان افراد را در نظر بگيريم. بلال از نظر قاريان بينالمللي اذانش غلط بود. چون ميگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: يا رسول الله! ايشان اذانش روي فرم و استاندارد نيست. فرمود: بلال به قدري کمال دارد که سينش ويتامين شين دارد. خدا سين ايشان را به جاي شين ميپذيرد. گاهي وقتها در نظارت بايد ديد که اين با اين شرايط کارش خوب است. در نظارت عاقبت انديشي هم بايد بکنيم. گاهي وقتها يک کاري روي نظارت امروز تمام کارهايش درست است. اما اين فرمول مديريت در آينده ممکن است مثلاً در استخراج نفت و گاز، امروز همه روي فرمول است. اما کل برنامه غلط است. چون اين رقمي که ما بهرهبرداري ميکنيم ممکن است مضاري براي نسل ما داشته باشد. يعني عاقبت انديشي هم بايد جزء برنامههاي ما باشد. نه اينکه امروز اين حکم با اين قانون نميخورد. آقا امروز شما اين پول را خرج موکت کردي، نکند قالي خريده باشي. فاکتورها را ميبينيم، بله پول صرف موکت شده است، موکت هم روي مزايده و مناقصه و درست است. اما حضرت عباسي حق با موکت است يا قالي؟ موکت را هر چند سال يکبار بايد دور انداخت. قالي خوب که پا خورد، کهنهاش از موکت گرانتر است. خيلي وقتها شما ديوان محسابات بايد يک کميته داشته باشد، قوانين ناقص را به مجلس بگويد تصويب کنيد. ممکن است قانون مجلس اين باشد که کارمندهاي مجلس براي فرش تمام ادارهها موکت بخرند. اصلاً قانون غلط است. ميگويند: نان و پنير با درد و دلش قيمت چلوکباب تمام ميشود. من خودم يک چنين غلطي کردم. خانهاي خريدم و هنوز هم در آن نشستهام. آنوقتي که خريدم ۴۵ ساله بود. الآن ۵۵ سال شده است. رفتيم پشت بام ديديم موزاييکهايش سوراخ شده است. گفتيم: پس بکنيم موزاييک سالم يا ايزوگام کنيم. وقتي موزاييکها را کنديم حيفمان آمد دور بياندازيم. گفتيم ببريم زير زمين را فرش کنيم. چون خانه ما سرداب داشت. موزاييکها را در زير زمين برديم، خواستيم پهن کنيم ديديم پشت آن سيمان چسبيده است، کارگر تق تق اينها را کندند. بعد وقتي برگشتيم سوراخها را بگيريم، آب دوغ سيمان در آن ريختند. آب دوغ ريختيم باد کرد. من حساب کردم ديدم عجب ما پول يک سنگ را خرج موزاييک کهنه کرديم. هم کنديم، هم از پله آورديم، هم سيمان پشتش را تراشيديم، هم دوغ آب ريختيم، هم باد کرد و صاف کرديم. من اينها را براي يک نفر گفتم، گفت: اتفاقاً من هم يکبار چنين کردم. گفتم: تو چه کردي؟ گفت: يک کاسه سفالي بود پنجاه تومان بود. اين شکست و من دلم نيامد دور بياندازم. ۲۵۰ تومان چسب خريدم که کاسه ۵۰ توماني را به هم بچسبانم. چسب روي قبايم ريخت،۲۵۰ به اتوشويي دادم، خيلي وقتها روي فرمول صرفهجويي است. ولي خل است. صرفهجويي است، استاندارد است، به قانونهاي شما درنميآيد اما دور نما که نگاه ميکني، واقعاً احمقانه بود! يک کميته باشد قوانيني که راه در رو دارد، قوانيني داريم که در مملکت ما رخنه دارد. افراد سود جو از اين رخنهها، مارمولک بازي، مارپيچي فرار ميکند. اگر ديوان محسابات ميخواهد کارش درست باشد، بايد ببيند کجا قانون سوراخ دارد. بگويند: آقا ما از مجلس محترم ميخواهيم که اين هشت تا قانون ما راه فرار مجرمين است. مجرمين از اين راه فرار ميکنند.
7- نظارت و بازرسی، آشکار و مخفی
بازرسي هم آشکار و هم مخفي، بازرسي آشکار کافي نيست. بازرسي مخفي در قرآن چيست؟ مادر موسي، موسي را شير داد چون فرعون پسرها را ميکشت. پسر زاييد ترسيد او را بکشند. خدا به مادر موسي گفت: شيرش بده در جعبه بگذار و بيانداز. (إِنَّا رَادُّوهُ) (قصص /۷) من اين بچه را برميگردانم. «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلين» پيغمبرش هم ميکنم. وقتي بچه را شير داد و در جعبه انداخت، به خواهرش گفت: «وَ قالَتِ» مادر موسي گفت: (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ) (قصص /۱۱) به خواهر موسي گفت: دنبال رودخانه برو. از دور برو! جيغ نزن و آرام برو و ببين سرنوشت اين جعبه چه ميشود؟ يعني گاهي وقتها بازرسي بايد خيلي عادي باشد. يوسف ميدانست اين ليوان در کدام خورجين است. منتهي اگر يکباره سراغش ميرفت، ميگفتند: اوه… خودش گذاشت و خودش هم رفت برداشت. و لذا قرآن ميگويد: براي اينکه رد گم کند و مخفي باشد، (فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخيه) (يوسف /۷۶) از دم خورجينها را گشت. تا به آن خورجين رسيد. اگر صاف سراغ خورجين ميرفت، ميگفتند: خودش گذاشته و خودش هم برميدارد. اگر شما وارد جلسهاي شدي و صاف يک نفر را بوسيدي، ميگويند: چه شد؟ چه شد؟اما اگر از دم تا آخر روبوسي کردي، حرف برايت درنميآورد. گاهي هم بايد بازرسي مخفي باشد، مثل خواهر موسي. مثل ليواني که در خورجين است. هم آشکار و هم مخفي! بازرس بايد آدم کريمي باشد. (كِرامٍ بَرَرَة) (عبس /۱۶) قرآن به بازرسين خدا ميگويد: اينها کريم بودند. عقدهاي نبودند. چون گاهي افراد خودشان مثلاً حقوقشان مبلغ کمي است، نگاه ميکند فلاني درآمد سنگيني دارد. قرآن ميگويد: بعضي از نيشها و برنامهها به خاطر عقده مالي است. ميگفتند: پيغمبر زکاتها را معلوم نيست به چه کسي ميدهد. قرآن ميگويد: (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات) (توبه /۵۸) «يلمز» همين (هُمَزَةٍ لُمَزَة) (همزه /۱) بعد هي نيش ميزنند که زکاتها کجاست؟ ميگويد: (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا) (توبه /۵۸) يک سکه دستش بدهند راضي ميشود. چون به او نداديم ميگويد: پولها کجا رفت. معلوم نيست چه کردند. بردند خوردند. بايد تحقيق کنيم. خيلي شهرتها هست پايش به جايي بند نيست. ما يک وقت خانه نشسته بوديم يک نفر در خانه را زد و چند مرغ براي ما آورد. گفتيم: اين مرغها براي کيست؟ گفت: من يک مرغداري جاده اصفهان شيراز دارم، همه ميگويند: براي قرائتي است که در تلويزيون است. من سالهاست سودش را خوردم، دلم برايت سوخت مردم تو را فحش ميدهند. گفتم: يکبار که تهران بروم چند مرغ برايت ميآورم. (خنده حضار) من اينقدر کارخانه دارم که خودم خبر ندارم. الآن چند زن دارم که خودم نميشناسم. (خنده حضار) پليس جلوي خانم را گرفته، گفته: من خانم آقاي قرائتي هستم. حالا ما کسي نيستيم. يک نفر ميگفت: من خانم امام زمان هستم. گفتم: اين را حتماً زنداني کنيد. چون امام زمان با غيرتي که دارد اجازه نميدهد زنش در زندان باشد. ميآيد زنش را نجات بدهد، ظهور ميکند. همينطور ميگويند. خدايا يادمان بده وظيفه ما چيست و توفيق بده عمل کنيم. يادمان بده وظيفه ما چه نيست و تقوا بده دوري کنيم. در سهم وظيفه ما را سردرگم قرار نده.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 6 سوره اعراف، بر حسابرسی خداوند ازچه کسانی اشاره دارد؟ 1) پیامبران الهی 2) امت پیامبران 3) هر دو مورد 2- بر اساس قرآن، کیفر همسران خطاکار پیامبر چه میزان است؟ 1) همانند دیگر مردم 2) دو برابر دیگران 3) ده برابر دیگران 3- آیه 11 سوره سبأ، بر چه امری تأکید دارد؟ 1) دقت در صنعت 2) دقت در نظارت 3) نظارت بر صنعت 4- بر اساس آیه 2 سوره نور، شیوه برخورد با مجرمان، باید چگونه باشد؟ 1) بر اساس رأفت و رحمت 2) دوری از دلسوزی بیجا 3) عفو و بخشش 5- آیه 16 سوره عبس، بر کدام ویژگی فرشتگان الهی اشاره دارد؟ 1) کرامت و بزرگواری 2) علم و آگاهی 3) دقت و نظارت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2457