بحث ما در رمضان 85 راجع به انسان بود که انسان کامل چه خصوصیاتی باید داشته باشد. روابطش را در جلساتی بحث کردیم، این جلسه هم یک بحث دیگری داریم، موضوع بحثمان انسان است، گفتیم که انسان با خداوند، با خود، با مردم، با طبیعت. رابطه انسان با خداوند رابطه ایمان، عشق، توکل، اطاعت، محبت، روابط زیادی است که اگر خواسته باشیم همین یکی را بحث کنیم چند روزی طول می کشد، یکی دو جلسه اشاره کردیم. در این جلسه هم اشاره می کنیم به رابطه انسان با خود. انسان با خود، یکی از روابطی که دارد، تعادل خود، نظارت و تعادل و کنترل است. باید انسان خودش را کنترل کند، ناظر خودش باشد. خودش بازرس خودش باشد، خودش از خودش حساب بکشد، خودش را ول نکند، که هرچه می خواهد بخورد، هرچه می خواهد بگوید، هرچه می خواهد ببیند، هرجا می خواهد برود، ول می شود، بعد نمی تواند خودش را جمع کند. اینهایی که معتاد می شوند و هرزه می شوند ول شدهاند، مواظب باشیم که بهرحال هدر نرویم. تعادل در فکر، تعادل در کار، تعادل در محبت، در غضب، یک مقداری بحث ما بحث تعادل است که انسان باید مواظب باشد، عین یک آشپزی که می خواهد غذا بپزد باید ببیند که این عدسش چقدر باشد، برنجش چقدر باشد، آش می خواهد درست کند، نمکش چقدر باشد، یعنی اگر هریک از آب و عدس و برنج و لپه در یک قابلمه و دیگ، اگر آشپز تعادل از دستش برود، یا شور می شود یا بی نمک.
1- اسلام، مکتب اعتدال و تعادل
ما در خودسازی خیلی نیاز به تعادل داریم و تنها مکتب متعادل، مکتب اسلام است. آدم نگاه می کند می بیند که، هرکسی یک عینکی گذاشته، یکی عینک سرخ گذاشته، همه شلغمها را لبو می بیند، یکی عینک سبز گذاشته، همه کاهها را علف می بیند، یکی عینک اقتصاد می گذارد، یکی عینک سیاست می گذارد، همه چیز را با دید سیاسی می بیند. یکی عینک اقتصادی می گذارد، همه چیز را با دید اقتصاد می بیند. یکی همه آدمها را با دید شهوت نگاه می کند، اصلا نگاه نمی کند که این سوادش چی است، این هنرش چی است، می گوید این خوشگل است، این زشت است، این دماغش چه جور است، چه ابرویی دارد، اصلا هرکس را نگاه می کند با شهوت نگاه می کند، اصلا کار به هیچ چیز دیگری ندارد. افرادی هستند در ماشین که نشستهاند، می گویند این ماشین چند است، مدل چی است، در عروسی نشسته، اصلا نمی داند عروس چه کمالاتی دارد، داماد چه، فقط پیراهن های همدیگر را می بینند، نمایشگاه پیراهن است. شیرینی هم می خورد، حرف هم می زند، ولی همچین تمام حواسش جمع لباسها و زرق و برق هاست. بنابراین این کنترل که انسان متعادل کند بین عقل و فکرلازم است. ببینید یک بچه که به دنیا می آید اگر کلهاش بزرگ باشد، کلهاش چهار کیلو باشد، بدنش نیم کیلو، این می میرد، یا بدن یک چیزی مثل بشکه، اما کله مثل گردو، این هم مردنی است. یعنی انسان سالم انسانی است که کله و پا و چشم و ابرویش با هم متعادل باشد. یعنی همین طور که در جسم تعادل لازم است، در روح هم تعادل لازم است. من امروز می خواهم یک خورده درباره تعادل صحبت کنم، همهمان هم به آن نیاز داریم. از بهترین زیارتها، زیارت جامعه است، زیارت جامعه کبیره پنج، شش صفحه است، از امام دهم علیه السلام است که قبر مطهرش منفجر شد. یک دعا کنم، خدایا کسانی که مرقد امام دهم و امام عسگری را منفجر کردند، خدایا منفجرشان کن. (الهی آمین)
2- دوری از غلوّ درباره امامان
امام هادی علیه السلام می گوید که امام را این رقمی زیارت کنید، بعد به ما گفتهاند که اگر می خواهی زیارت کنی، صد دفعه بگو الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، بعد زیارت کن. در مفاتیح نوشته اینکه می گوییم صد بار الله اکبر بگو، برای اینکه صد بار الله اکبر تو را کنترل کند، چون در زیارت نامه اوج می گیرد. به امامها می گوید ای امام، هستی بخاطر شما آفریده شد، آسمانها، کرات آسمانی، بخاطر شما روی پای خودش ایستاده، باران بخاطر شما نازل شده، یعنی یک جوری از امام تعریف می کند که اگر آن الله اکبر نباشد، انسان ممکن است در مقابل امامها به غلو کشیده شود و لذا گفته اینها همه عظمتی که دارند باز هم الله اکبر، خدا از اینها بزرگتر است، اینها همه قدرتی که دارند باز هم بنده خدا هستند، باز هم مخلوق خدا هستند، یعنی هیچ وقت اینها به درجه خدایی نمی رسند. یعنی آن صد تا الله اکبر اول برای کنترل این است که ما یک مرتبه عشقمان به امامها از مرز نگذرد. هرچیزی را باید مرزش را مراعات کرد. من یک مطلب برایتان بگویم. آیت الله العظمی بروجردی در قم مرجع تقلید بود قبل از امام، خیلی هم مرجعیتش مهم بود، یعنی مهم ترین مرجع تاریخ شاید بشود گفت. ایشان مریض شده بود در اتاق خوابیده بود، منتهی یک خانه که خود آقای بروجردی در آن بود، در باز می شد به یک خانه بزرگتر که مردم می آمدند و می رفتند، روضه خوانی بود، در روضه یک نفر بلند شد گفت که برای سلامتی امام زمان و آیت الله العظمی بروجردی صلوات ختم کنید، یک مرتبه آقای بروجردی که خوابیده بود عصایش را برداشت، زد به در، گفت کی این صلوات را گفت، گفتند مگر طوری شده؟ گفت چرا من را پهلوی امام زمان گذاشت؟ برای سلامتی امام زمان و آقای بروجردی؟ من کجا، امام زمان کجا؟ آدم نمی شود بگوید هم خورشید نور دارد هم چراغ قوه، بله چراغ قوه هم نور دارد، پروژکتور هم نور دارد، اما مرزها باید مشخص شود، امام زمان امام زمان است، ما گاهی وقتها می خواهیم بگوییم صلوات ختم کن می گوییم برای سلامتی امام زمان، چهارده معصوم، بعد می رسیم به مردم، بازاری، شوفر، شاگرد شوفر، دنده، ترمز، پیچ گوشتی، همه را با هم می گوییم صلوات. خوب این، مرزها باید معین شود. یک چیزی برای مرز بگویم. پدر و پسری آمدند مهمان امیرالمؤمنین شدند، امیرالمؤمنین آب آورد دست پدر را شست، بعد به امام حسن گفت تو دست پسر را بشور. یعنی من نباید پدر و پسر را با یک چشم نگاه کنم، پدر دست پدر، پسر دست پسر، یعنی باید هرکسی در شأنش. . . در مسائل دیپلماتیک هم همین طور است، رئیس جمهوری اگر وارد مملکت شد، رئیس جمهور می رود استقبال رئیس جمهور، معاون اول را معاون اول می رود، رئیس مجلس را رئیس مجلس می رود، وکیل را وکیل می رود، سفیر را سفیر می رود. یعنی هر کسی در شأنی که هست. . . ما باید مواظب باشیم همین طوری که در مسائل آشپزی و در کله و بدن و در مسائل دیپلماتیک یک مراعاتی می شود، در مسائل اخلاقی هم باید مواظب باشیم. حالا نمونه هایش را بگویم.
3- اعجاز پیامبران به اذن خداوند
حضرت مسیح معجزه داشت، حضرت عیسی(علیه السلام)، مرده را زنده می کرد. مجسمه پرنده را فوت می کرد می پرید، معجزه حضرت عیسی این بود، نفس عیسوی، نفس مسیحا که می گویند همین است، منتهی قرآن همهاش می گوید این کار را می کنم (;بِإِذْنِ اللَّهِ) (آل عمران/49)، یک آیه داریم چند تا «بِإِذْنِ اللَّهِ» در آن است، چرا؟ بخاطر اینکه آنجایی که حضرت عیسی می گوید این کار را می کنم، این کار را می کنم، این کار را می کنم، برای اینکه یک وقت طرفدارهایش فکر نکنند عیسی خداست، همهاش می گفت این کار را می کنم «بِإِذْنِ اللَّهِ»، این کار را می کنم «بِإِذْنِ اللَّهِ»، این کار را می کنم «باذن الله»، ما متوسل که می شویم می گوییم یا اباالفضل بچهمان را شفا بده، باید بگوییم یااباالفضل «بِإِذْنِ اللَّهِ» از خدا بخواه، تو واسطه شو پهلوی خدا، (یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله)، (عندالله) یعنی چه؟ یعنی تو هرچی هم مقام داری بنده خدا هستی. مواظب باشیم کنترل کنیم. حالا من نمونه های کنترل را برایتان می گویم.
4- تعادل میان ستایش های بیرونی و عیوب درونی
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، امام سجاد می فرماید که: (الهی) خدایا(لا ترفعنی)(ترفع) یعنی رفعت، رفعت یعنی بزرگی، (لا ترفعنی فی الناس)، (فی الناس) یعنی مردم، (درجه) خدایا درجه من را در نزد مردم بالا نبر، (الا ان حططتنی) مگر اینکه سقوط بدی من را، کوچکم کنی، (عند نفسی)(الا یمثلها) یعنی خدایا هرچه درجهام پهلوی مردم می رود بالا، (عند نفسی) یعنی پهلوی نفسم، پهلوی خودم، به همان مثل آن درجه، یعنی اگر آنجا، چهل سانت در جامعه رفتم بالا، چهل سانت پهلوی خودم بیایم پائین. یعنی اگر مردم از من ستایش کردند خودم مواظب خودم باشم که غرور نگیردم. مثلا مردم می گویند که واقعا ایشان بسیار آدم شریفی است، بسیار آدم فلانی است، تا هندوانه زیر بغلت می گذارند که ببرندت بالا، خودت همین طور پهلوی خودت بگو بله، صبح خوابت برد نماز نخواندی، آنجا هم فقیر را دیدی بی غیرتی رد شدی، آنجا هم این کار را کردی، آنجا هم پول داشتی وام ندادی، آنجا هم پولت را در بانک خواباندی مردم سوختند هیچ کمکشان نکردی، یعنی تا مردم دارند تو را بالا می برند، خودت عیب های خودت را به خودت تلقین کن تا. . . لاستیک های ماشین را چه می گویند؟ تنظیم باد، بالانس؟ بالانس کن خودت را. چون اگر مردم، بنده در خیابان که راه می روم گفت سلام، سلام، سلام، سلام، خوب فکر کنم من یک کسی هستم، من باید بروم در خانه بنشینم. خوب حالا مردم به تو سلام کردند برای چی بود؟ یک مقداری فکر کن، آقای قرائتی، خداوند در تلویزیون دلِ مردم را در اختیار تو گذاشت، چشمشان در اختیار تو بود، گوششان در اختیار تو بود، قلب و زمان و عمرشان را در اختیار تو گذاشتند پای تلویزیون، آنوقت تو در دو رکعت نماز دلت را در اختیار خدا نمی گذاری؟ دو رکعت نماز با توجه نخواندی؟ خدا میلیونها دل را به تو داد، تو یک دل داری به خدا نمی دهی؟ این انصاف است؟ یعنی تا دیدم مردم من را باد می کند، من خودم باید مواظب باشم مغرور نشوم. این را می گویند نظارت و تعادل.
5- تعادل میان عزت ظاهری و ذلت باطنی
(الهی لا تحدث) احداث نکن، بوجود نیاور، (الهی لا تحدث لی) برای من، (عزا ظاهرا) عزت ظاهری، خدایا عزت ظاهری برای من بوجود نیاور،(الا ان احدث) مگر اینکه احداث کنی، بوجود بیاوری، (لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها) خدایا عزت ظاهری اگر برای من در جامعه بوجود آوردی، در مقابلش ذلت باطنی، چقدر؟ (بقدرها) به همان مقدار. یعنی اگر هفت کیلو عزت به من می دهی در جامعه، هفت کیلو هم ذلت درونی به من بده. مریض می شویم، عصبانی می شویم، خدا، فوری می گوییم آقا ببین این همه سالم بودی، حالا یک ساعت هم مریض شدی. این چه زندگی است؟ خانم، این شوهر شما، آقا، این همسر شما خیلی خدمت کرده، حالا یک بار هم یک چیزی گفتی نخرید، یک بار هماش را سوزاند، این همه غذای خوب پخته، حالا دو بار هم، یعنی تعادل پیدا کنید. یکی از همسرهای پیغمبر با پیغمبر بد حرف زد، گفتند یا رسول الله این بد زبان است طلاقش را بده، فرمود آخر ایشان خدماتی هم داشته، ما نباید بخاطر یک مرتبه، از جرقه جریان درست نکنیم. بنابراین یکی از وظایف ما این است که در معاشرتها مواظب باشیم. حضرت عیسی داشتند می رفتند یک سگی را دید، یکی گفت اه، چه کثیف، اه، چه سیاه، اه، اه، همه اه اه گفتند، حضرت عیسی گفت به به چه دندان های سفیدی دارد، همه کلاغ پرش می کنند. خوب یک نقطه قوتی هم دارد که، خلاصه این تعادل. هم در خودمان هم در جامعه هم نسبت به. . . .
6- تعادل در انتقاد و ستایش
در انتقاد تعادل لازم است، می خواهیم انتقاد کنیم، به اندازه انتقاد کن، برو تو که رفوزه شدی، ظرفها را بشور، تو که رفوزه شدی حرف نزن، تو که رفوزه شدی، بابا حالا یک نمره کم آورده رفوزه شده چقدر ملامتش می کنید؟ حدیث داریم اگر زیاد نیش به کسی بزنید می بُرد، بدتر می شود لجباز می شود. بچه هایی که هی نوک به مغزشان می زنی، این بچهها لجباز می شوند. ستایش؛ تعادل. واقعا که این بهترین آدمهاست. تعادل در ستایش. الان مملکت ما متأسفانه بعضی جاها تعادل نیست. الان از یک استاد دانشگاه بیشتر تجلیل می شود یا از یک ورزشکار؟ از ورزشکار تجلیل شود اما اینطور هم نباشد که وقتی اساتید دانشگاه جمع شدند یک مرتبه یکی بلند شود بگوید که آقا شما از یک ورزشکار بیش از یک استاد دانشگاه مبتکر مخترع تجلیل می کنی، باید از او هم تجلیل شود. در ستایش باید تعادل باشد. خوب، در عبادت تعادل. ماه رمضان هی بخوان، زیاد قرآن می خواند، بعد از ماه رمضان هم متأسفانه قرآن را می بوسد می گذارد تاقچه. در عبادت تعادل ندارد. در تجارت، تعادل. در لذت تعادل. بعضیها در لذت تعادل ندارند. فکر می کنند اصول دین سه تاست؟ سه تا، لذت لذت لذت، اصول دین چند تاست؟ شهوت، شهوت، شهوت، اصول دین چند تاست؟ خوردن، خوردن، خوردن. می گوید امروز روز خوشی بود، می گوییم چه بود؟ می گوید صبح زبان گوسفند خوردیم، ظهر جوجه کباب، شب فلان، یعنی آن روزی که به شکمش برسد آن روز می شود روز خوش. امروز روز نحسی است، می گوییم چرا؟ می گوید دو تا امتحان دارم. آن روزی که می خواند می گوید نحس، آن روزی که می خورد. . . اینها ببینید، پیداست که تعادل از دست رفته است. در لذت تعادل. در معاشرت، تعادل. گاهی به قدری با یک کسی رفیق می شود، خدا، نماز، مسجد، دین، درس، ورزش، تفریح، پدر، مادر، همه را رها می کند برای اینکه با یک کسی رفیق شده. گاهی هم قهر می کنند اصلا شش ماه به هم سلام نمی کنند، در معاشرت، تعادل.
7- کنترل بر رفتار به هنگام عصبانیت
اینها باید همه کنترل شود. بحث مهمی است، متأسفانه ما، آن وقتی که غیظمان گرفت، می گوئیم: خودتی، باباته، ننه ته، جد و آبادته، بابا یک کلمه گفت. بگو خودتی. اصلا نگو خودتی، نقل می کنند به خواجه نصیر الدین طوسی است ظاهرا، جسارت کردند که تو سگی، پناه بر خدا آدم جسور، خواجه نصیر الدین طوسی گفت بسمه تعالی، شما در نامه نوشته بودید سگ، سگ که با چهار دست راه می رود، من با دو پا راه می روم بنابراین من سگ نیستم. به پیغمبرها می آمدند می گفتند (;إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ) (الأعراف/66) تو سفیهی، تو خلی، نمی گفت ننه ات خله، بابات خله، جد و آبادت خله، تا می گفتند «إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ» تو سفیهی، می گفت (; لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ) (الأعراف/67) نه، من خل نیستم. به پیغمبر گفتند (;إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلَالٍ) (الأعراف/60) تو منحرفی، فرمود نه، (;لَیْسَ بِی ضَلَالَةٌ) (الأعراف/61) نه من منحرف نیستم. به امام باقر یک کلمه ای گفتند کلمه بد، گفت نه(انا باقر) آن کلمه ای که تو گفتی من نیستم. یعنی فحش را هم می خواهی جواب بدهی به همان مقداری که. . . . در کیفر، قرآن می گوید «وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ» یک چشم کور کرد یک چشم کور کن، این عربی هایی که می خوانم قرآن است، « وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ» یک گوش برید، یک گوش ببر، « وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ» یک دندان شکست، یک دندان را بشکن. ما اگر کسی یک سیلی بزند، به من سیلی زدی؟ بیا ببینم، مشرق، مغرب، شمال، جنوب، بابا یکی زد، یکی به یکی. امیرالمؤمنین فرمود ابن ملجم یکی زده، (ضربه بضربه) ابن ملجم یک ضربت زده، شما هم یک ضربه بزنید. حق نداری بگویی تو علی را کشتی ما باید تکه تکهات کنیم، او یکی زده، یکی به یکی، مگر شما آمریکا هستید؟ آمریکا می گوید حالا اگر راست بگوید، معلوم نیست راست بگوید، یعنی معلوم است که دروغ می گوید. می گوید حالا که دو تا برج در آمریکا خراب شد کل افغانستان را باید نابود کرد. او می گوید یک کشور به دو برج، امیرالمؤمنین می گوید نخیر، یکی به یکی. به آمریکا می گوییم چرا به افغانستان حمله کردی؟ می گوید برای اینکه دو تا برج ما منفجر شد، می گوییم حالا یک کشور بخاطر دو تا برج؟ این عدالت است؟ عدالت در نهج البلاغه است، (ضربه بضربه) یکی به یکی، (;وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ) (المائدة/45) دندان به دندان، گوش به گوش، چشم به چشم، تعادل. افرادی می گویند هستی من حسین است، بود و نبودم حسین است، راست می گویی؟ خوب شما خمس هم می دهی؟ اگر خمس می دهی راست می گویی، اما اگر سهم امام که برای امام حسین است، برای امام زمان است نمی دهی اما شعر می خوانی هستی من حسین است، با زبان می گویی دار و ندار من حسین است، اما خمس هم نمی دهی. تعادل در گفتن، در عمل. تعادل در پذیرائی. تعادل در. . .
8- تعادل در تشویق و تنبیه
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می گوید هرچه دیدی به مقدار تعادل تشویق کن، نیم کیلو خوبی دیدی نیم کیلو تشویق کن، یک سیر دیدی یک سیر تشویق کن، اگر یک سیر دیدی دو کیلو تعریف کردی پیداست متملقی، بی شخصیتی، هویت نداری، خودباخته هستی که بخاطر یک سیر خوبی دو کیلو تعریف می کنی. عربیاش این است: (الثناء) یعنی حمد وثنا(الثناء باکثر ملق)، (ملق) یعنی تملق، خوب. حدیث داریم(اذا مُدح الفاجر اهتز عرش الله) اگر یک ناکسی، یک فاجری، یک طاغوتی ستایش شود، عرش خدا به لرزه درمی آید. چون هرچه تعریف طاغوت را بکنی، هرچه طاغوت کلفتتر شود، ظلمش به جامعه بیشتر می شود ولذا وقتی جاویدشاه گفتی، حالا که شاه رفت، آنها هم باید توبه کنند، اگر ما جاویدشاه نمی گفتیم رجایی در زندان شکنجه نمی شد، ما جاویدشاه گفتیم که اودر زندان شلاق خورد. (احصرا التراب فی وجوه المداحین) یک کسی اگر متملق است، حدیث داریم خاک بریز در دهان کسی که نا اهل را اینقدر بادش می کند، چه خبر است؟ اگر کسی یک چیزی را شنید و قورتش داد، معلوم می شود او هم آدم بدبختی است، چون ستایشت می کند، حالا بنده آقای قرائتی آیت الله نیستم، دکتر هم نیستم، هی نامه می آید آیت الله قرائتی، بابا من آیت الله نیستم، من مجتهد نیستم، من دکتر نیستم، من یک طلبه هستم، آقای مهندس، بابا حضرت عباسی تو مهندس نیستی، آقای دکتر، بابا من دانشجوی رشته پزشکی هستم، هنوز دکتر نشدم. کسانی که لقبی به آنها می دهند و او می داند این لقب را ندارد اما قورتش می دهد هیچی نمی گوید قرآن می گوید قطعاً جهنمی است، آیهاش این است، خیلی آیه تندی است، می گوید: (;یُحِبُّونَ) (آل عمران/188) یعنی محبت دارند، دوست دارند، چی دوست دارند؟ «أَنْ یُحْمَدُوا» دوست دارند ستایش شوند به چی؟ «بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا» به کاری که انجام ندادند. این دختر من از هر انگشتش یک هنر می بارد، دروغ می گوید، از هر انگشتش یک ناخن می آید بیرون. نیست اینطور. این آقازاده من در آینده چنین می شود و چنین، بابا اینطور نیست. کسانی که دوست دارند ستایش شوند به کار نکرده، به کار نکرده ستایش شوند، دانشمند محترم، نیستی تو، بنده طلبه کتاب مطالعه می کنم، می بینم این حدیث، یک قصه می خوانم مثل داستان راستان، داستان راستان یک کتاب ساده ای است ولی مفید است برای مرحوم مطهری، می گویم اگر بروم روی منبر بگویم این جمله در داستان راستان است اینهایی که پای تلویزیون هستند می گویند قرائتی هم دیگرچی برای ما می گوید در تلویزیون، از داستان راستان یک کتابی که در اختیار همه هست، ای بابا، قرائتی هم دیگر حرف هایش مایه ندارد. کفگیرش به ته دیگ خورده، دیگر چیزی ندارد، به پیسی افتاده. من می بینم خوب زشت است بگویم داستان راستان، نگاه می کنم می بینم مطهری این قصهها را از(مستدرک الوسایل) نقل کرده، من هم می آیم می گویم، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، حدیثی است در کتاب(مستدرک الوسائل) خوش انصاف بیا، تو مستدرک دیدی؟ نه، تو که مستدرک ندیدی چرا در تلویزیون می گویی این در مستدرک است؟ پس معلوم می شود تو می خواهی این هایی که پای تلویزیون نشستهاند، خوشت می آید ستایش شوی، به مطالعه ای که انجام ندادی، مردم بگویند اوه. . . قرآن می گوید (;فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ) (آل عمران/188) این رقم آدمها را، «لَا تَحْسَبَنَّهُمْ» احتمال نده «لَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ» احتمال نده که اینها اهل فوز باشند. امیرالمؤمنین تا ضربه خورد فرمود: (فزت) یعنی رستگار شدم، یعنی احتمال نده که اینها رستگارند، احتمال نده یعنی قطعا بدبختند. کی؟ کی بدبخت است؟ کسی که ستایش شود به لقبی که در وجودش نیست. بنگاه معاملاتی مشتری می برد خانه، این خانه آینده خوبی دارد، در نقشه جامع شهر یک خیابان 45 متری از کنارش رد می شود اینجا دو نبش است پاساژ می شود اوه، هم خودش می فهمد دروغ می گوید، هم فروشنده، ولی برای اینکه این فروش برود. . . . بنگاه معاملاتی، حضرت عباسی خودت باشی خانه را می خری؟ ببین ستایش از خانه می کنند برای اینکه این خانه را بفروشند، ستایش می کنند به کاری که نیست یا در دنیای خیال است. خواهرها و برادرها، خیلی متأسفانه جامعه ما، اینها ویروس است، اینها میکروب است، اینها سرطان اخلاقی است که انسان دلش می خواهد ستایش شود، لقبی به او بدهند که اهل آن لقب نیست. دکتر بگوید، جناب، مریض، من مریضی تو را تشخیص ندادم، بیا آقا این آدرس، فلان دکتر از من بهتر است. خوب وقتی تشخیص نمی دهی می گوید خیلی خوب شما این نسخه را ببر، دو روز دیگر بیا ببینم تو بالاخره زنده ای یا مرده ای؟ یعنی با جان مردم بازی می کند، تجربهاش را از جانِ مردم می گیرد. درست نیست، قشنگ دکتر بگوید بسمه تعالی، بلد نیستم. حرفهایم را جمع کنم وقت تمام شد. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، بحث امروز چی بود؟ گفتم انسان رابطه دارد با خدا، با خود، با مردم، با جامعه. در رابطه با خود گفتم یکی از وظائف ما که داریم باید نظارت کنیم و تعادل کنیم خودمان را بیخودی به خودمان باج ندهیم، بیخودی خودمان را هم، خودبزرگ بینی بد است، خودکم بینی هم بد است، نه خودت را کم بین، نه خودت. . . (الهی ارنی الحق حقا)، (ارنی الاشیاء کما. . .) خدایا اشیاء را همان طور که هست ببینم، واقع را واقع ببینم، بد را بد ببینم، خوب را خوب ببینم، نه که بدِ خودم را خوب ببینم، خوبِ مردم را بد ببینم. این کنترل و نظارت. امام سجاد می گوید خدایا اگر درجه اجتماعی من را بالا می بری، پهلوی خودم کوچک شود که غرور نگیردم. اگر عزت ظاهریام زیاد می شود، ذلت باطنیام به همان قدر زیاد شود. باید تعادل در انتقاد، زیادی سر به سر کسی نگذارید، زیادی ستایش نکنید، قرآن می گوید این کار را بکن، بکن، بکن، همه این کارهای خوب را که می گوید انجام بده تازه می گوید (;لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (البقرة/189)، «لَعَلَّ» یعنی شاید، در عبادت تعادل، در تجارت، در لذت، در معاشرت تعادل. اگر یک کسی به ما جسارت کرد همان مقداری که جسارت کرده جزایش را بدهیم، (ضربه بضربه) یکی به یکی. اگر خوشمان می آید به کاری که انجام نداده ایم ستایش شویم قرآن می فرماید (;فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ) (آل عمران/188) قطعا رستگار نیستید، اینها راه خودسازی اینهاست. من تعجب می کنم این همه قرآن و روایت راه خودسازی هست، چرا بیخود دنبال این و آن می روید؟ گاهی جوانها گول می خورند، آقا من می خواهم خودسازی کنم، راه سیر و سلوک چی است؟ راه عرفان چی است؟ آن مرشد چنین است؟ هیچی، هیچی، متن قرآن، متن نهج البلاغه، جای دیگر هم نرو که گول بخوری. والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2460