نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2461
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحثمان در این ماه رمضان تقریبا اکثرش انسان بود و این جلسه هم راجع به انسان است منتهی از زاویه های مختلف. بحثمان درباره انسان این بود که انسان روابطی دارد، رابطه انسان با خداوند متعال که مقداری صحبت شد، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با دیگران و مردم، رابطه انسان با طبیعت. در بحث انسان و خود بودیم. گفتیم یکی از وظایفی که انسان دارد باید مواظب خودش باشد. نظارت و کنترل. خودسازی هم همین است، تقوی هم همین است، تعلیم و تربیت هم بخشیاش بخاطر همین است. روی این مقداری صحبت کردم منتهی حرفهایم ماند. چطور نظارت کنیم؟ یعنی مواظب باشیم نه خودمان را کم ببینیم نه خودمان را زیاد. اگر خودمان را کم ببینیم، احساس حقارت می کنیم. امام جواد کوچک بود، مامون الرشید آمد برود، همه بچهها گفتند، خلیفه، شاه آمد. دویدند. امام جواد بچه کوچولو بود آن وسط ایستاد. مامون الرشید آمد برود، گفت پسر! نمی دانست که این امام جواد است. گفت بله. گفت همه بچهها فرار کردند تو چرا فرار نکردی؟ گفت کاری نکردم که بترسم. کوچه هم بزرگ است بیا برو. گفت کیست که اینطور با من حرف می زند؟ گفت پسر امام رضا هستی؟ امام رضا بچهاش را اینطور تربیت می کند که با جسارت حرف بزند، منتهی حرف منطقی. این یعنی خودشان را کم نبینند. ما بعضی بچه هایمان خودشان را کم می بینند. بلد نیست، ولی جرات این که تلفن کند به امام جمعه، به یک اسلام شناس، به یک استاد دانشگاه، به یک روحانی، به یک مرجعی که حالا مایه علمیاش بالاتر است، یک تلفن بزند بپرسد، می گوید خجالت می کشم. حتی بعضی تحصیل کرده های ما خجالت می کشند. این بد است. این خود کم بینی است. بعضیها هم خودشان را بیش از آنکه هستند می بینند. نیم کیلو اند، فکر می کنند صد کیلو اند. خود بزرگ بینی غلط است، خود کم بینی هم غلط است. این نظارت و کنترل که آدم مواظب خودش باشد. حرفهائی را در جلسه قبل زدیم، و اما در این جلسه چه می خواهیم بگوئیم، . . .
1- اعتدال میان دنیا و آخرت
تعادل بین دنیا و آخرت. بارها گفته ام. این کتاب آسمانی ما است. در این قرآن 115 مرتبه کلمه دنیا است، 115 مرتبه هم کلمه آخرت است. این تصادفی نیست. قرآن می خواهد بگوید دنیا و آخرت باید باهم باشند. یک دعاست، البته آیه قرآن است و لی یک دعاست که خیلیها هم در قنوتشان می خوانند، نصفش را من می خوانم، نصفش را شما بخوانید. (;رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً) (البقرة/201) یعنی در دنیا خیر در آخرت خیر. حدیث داریم(لیس منا من ترک دنیاه لاخرته) اگر کسی دنیا را رها کند سراغ آخرت رود، ما این را قبول نداریم. به حضرت گفتند یک سری افراد هستند آیات آخرت را که خواندهاند دیگر زن و زندگی را رها کرده اند، خانه و زندگی را رها کرده اند، تجارت و اقتصاد را رها کرده اند، بچه و فامیل را رها کرده اند، رفتهاند همین طوری گریه و مناجات و. . . حضرت عصبانی شد اینها را احضار کرد فرمود چرا این کار را می کنید؟ من پیغمبر شما هستم، با خانمم زندگی می کنم، روزه می گیرم، گاهی هم که ماه رمضان نیست، روزهام را می خورم، معاشرت می کنم. این تعادل. تعادل بین خنده و گریه. ما بعضی جلساتمان همهاش تفریح است. یک گروهی، گروه طنز باشد، طنز فقط. این غلط است. یک عده هم هستند فقط گریه می کنند. قرآن می فرماید که «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» النجم/43. این چیزهائی که گفتم بنویسم، نمونه ها: نه خود کم بینی، نه بزرگ بینی. 115 مرتبه دنیا، 115 مرتبه آخرت. (;رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً) (البقرة/201) منتهی آخرش می گوید «وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» یعنی خط را گم نکن. که باید از حسنهها استفاده می کنی، باید مواظب باشی که این لذتها به قیمت جهنم تمام نشود. مساله دیگر انتقاد حضرت از کسانی است که دنیا را رها کرده اند.
2- اعتدال میان خنده و گریه
قرآن می گوید (;وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى) (النجم/43) خدا هم می خنداند هم می گریاند. ما طلبهها اگر بتوانیم در منبرهایمان یکی دو بار هم مردم را بخندانیم، منتهی خنده هایی که حکیمانه باشد! بعضی خندهها دلقک بازی است. زبانش را در می آورد مردم می خندند. خب این که چیزی درش نیست. یا یک عملی انجام می دهد مردم می خندند. نه دلقک نشویم، می شود انسان با کار شیرین حکیمانه با یک آموزشی که این حکمت شیرین هم باشد. ما اگر گفتیم نرم، معنایش این نیست که شلغم باشد که بی مزه است. می شود گلابی باشد که هم نرم باشد، هم شیرین و ویتامین داشته باشد. تا می گوئیم خنده، فکر می کند یعنی مسخره بازی، دلقک بازی، هوچی گری. «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» این می شود با خنده باشد.
3- امام علی علیه السلام، میزان انسانیت
داریم(نحن نمرقه الوسطی التی یرجع الیه القاری و یلحق به التالی) امامان فرمودند ما محوریم. آنکه تند رفته برگردد به ما برسد، آن که عقب مانده خودش را به ما برساند. یعنی خط کش انسانیت مائیم. در زیارت نامه می خوانیم(السلام علیک یا میزان الاعمال) یا(میزان الانسان) یعنی یاعلی تو میزانی. امیرالمومنین زارزار گریه می کرد، اما از طرفی هم به قدری شاد بود که می گفتند حضرت امیر به درد خلیفه پیغمبری نمی خورد بخاطر اینکه شوخ است. یعنی همان شخصی که می گفتند شوخ است، همان گریه می کرد. یعنی اشکش با نگاهش. . . منتهی عرض کردم، حدیث داریم زیادی مزاح کردن، آدم را سبک می کند، آقاتی دارد، روی آدم باز می شود. در زیارت جامعه داریم(المتقدم لهم مارق و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق) یعنی ای اهل بیت! آنکه از شما جلو افتاده، کلاهش پس معرکه است، آنکه عقب افتاده آن هم کلاهش پس معرکه است، خوشا به حال آن کسی که همراه تو است. قرآن می گوید که (;مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ) (الفتح/29) بعدش می گوید «وَالَّذِینَ مَعَهُ» کسانی که با پیغمبرند. خیلی خودمانی بودن و مردمی بودن و. . . یکی از مشکلاتی که برخی از مسئولین ما، خواسته یا نا خواسته، البته خواسته، چون بعضی هایشان دوست دارند متاسفانه، نا خواسته، بعضی هایشان هم مجبورند، دارند این است که مردمی بودن بعضی جاها کم شده و هرچه طرف مردمی باشد، بیشتر با طرف صفا می کند. معلم و استاد دانشگاه و روحانی، و اصولا هر مربی، باید از مردم باشد، با مردم باشد، در مردم باشد. از مردم با مردم در مردم. سه تایش هم آیه داریم! از مردم قرآن می گوید (;رَسُولًا مِنْهُمْ) (البقرة/129) این «مِنْهُمْ» یعنی از مردم. در مردم، قرآن می گوید «رسولا فیهم»(در قرآن نداریم؟) در مردم. با مردم قرآن می گوید «وَالَّذِینَ مَعَهُ». «مِنْهُمْ» «فیهم» «مَعَهُ» یعنی از مردم، در مردم، با مردم. یکی از برکات نماز جماعت این است؛ همه با هم(بحول الله) همه باهم(سمع الله) همه باهم سجده می کنیم، همه روی یک چیز سجده می کنیم. این نیست که سرمایه دارها روی سنگ مرمر سجده می کنند، متوسطین روی سنگ دیگر، ضعیفتر از سنگ مرمر، بعد مثلا آدم های درجه 3 روی آجر، آدم های فقیر هم روی خاک. همه با هم پیشانیها باید سائیده شود. رمز نماز این است که ما کنترل کنیم خودمان را. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود می دانید چرا نماز واجب شد؟ برای اینکه شما یک خرده تکان داده شوید، تکبرتان بریزد. چون آدم زود غرور می گیردش، خدا گفته بلند ترین نقطه سرت کجاست؟ پیشانی. این بلند ترین نقطه را، روزی هفده رکعت نماز، هر رکعتی هم دو تا سجده دارد، دو تا هفده تا سی و چهار بار، روزی سی و چهار بار، بلند ترین نقطه بدنت را بخاک بمال تا غرور و تکبرت گرفته شود. یکی از اسرار و فلسفه های نماز تعبد است.
4- اعتدال میان خوف و امید
بین خوف و رجا. نه باید خیلی امیدوار باشیم که ما همه گناهکاریم و یک حسین داریم، خدا ارحم الراحمین است، بله خدا ارحم الراحمین است اما به شما ربطی ندارد. مثل اینکه بانک خیلی پول دارد. بله ولی یک قرانش را به تو نمی دهند. بانک پول دارد، اما معنایش این نیست که به تو بدهند. قرآن بخوانم (;إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنْ الْمُحْسِنِینَ) (الأعراف/56) یعنی اگر تو آدم خوبی بودی رحمت خدا به تو می رسد. ولی اگر آدم دربسته ای بودی که نه حرف حق رفت در تو، نه فکر حق رفت در کله ات، نه غذای حلال رفت در شکمت، قفل شده ای. آدمی که قفل شده مثل توپی که در بسته است. توپ در بسته را در اقیانوس اطلس هم بیندازند، آب تویش نمی رود. گیر در اقیانوس نیست، گیر در توپ است. اگر در یک شیشه را ببندی در هر اقیانوسی بیندازی آب تویش نمی رود. دریا گیر ندارد، آب دریا زیاد است، این درش بسته است. رحمت خدا زیاد است این آقا در رحمت خدا را روی خودش بسته. بانک خیلی پول دارد، اما به که می دهند؟ رحمت خدا «قَرِیبٌ مِنْ الْمُحْسِنِینَ» بعضیها خیلی رجاء دارند یعنی امید دارند. بعضیها هم خیلی خوف دارند، همهاش می ترسند. نترس. ما سرو کارمان با خداست، خدا ما را دوست دارد. از چه می ترسی؟ آخر یک مشت بچه فقیر دارم، یک مشت بچه دارم. آخر این بچهها وقتی در شکم مادر بودند، تو مراقبش بودی یا خدا؟ بچهها خدا دارند. آخر بابایشان از دنیا رفته دلم می سوزد. دلت نسوزد. ما چقدر آدم داریم که یتیم بوده و به درجات بالا رسیده اند؟ آنقدر آدم داریم که یتیم بودند. . . امام یتیم بود. ولی امام شد. رجائی یتیم بود ولی رجائی شد. یک کتابی هست نمی دانم چاپ شده یا نه؟ قبل از چاپ آوردند من دیدم. صدها مهره درشت و رجال برجسته تاریخ که همه پدرانشان از دنیا رفته بودند. چقدر آدم نابینا داشتیم که به یک جائی رسیده. چقدر آدم لنگ داشته ایم که به جائی رسیده. چقدر آدم هائی داشتیم که یک عضوشان ناقص بوده و به یک جائی رسیده اند. در همین شهر سیرجان، بهترین آرمتان مجسمه بلال است. بلال می دانید ناقص بود زبانش؟ شین نمی توانست بگوید. می گفت(اسهد ان لا اله الا الله) نمی توانست بگوید(اشهد ان لا اله الا الله). گفتند یا رسول الله آخر این سخنگوی حکومت اسلامی زبانش گیر دارد. اشهد را می گوید(اسهد ان لا اله الا الله) فرمود خداوند سین بلال را به جای شین قبول می کند. بنابراین مایوس نباید شد. پدر ندارد، مادر ندارد، روستائی است، فقیر است، کامپیوتر ندارد، کتاب ندارد، . . اینقدر آدم داشته ایم که کتاب نداشته و دانشمند شده و اینقدر آدم داشتیم که در خانهاش اما سوادی ندارد. علم مربوط به کتاب نیست. مربوط به اراده است. اراده انسان را باسواد می کند. مطالعه انسان را با سواد می کند. مدرسه که آدم را باسواد نمی کند. ما در مدرسه فیضیه یک چند سالی زندگی کردیم قم. یک گربه هائی در آنجا بودند که اوه بیست سال آنجا بودند، ولی یک کلمه هم. . . آدم هم داریم مثل سلمان فارسی. می دانید سلمان فارسی یک دهم عمرش مسلمان بود. سلمان فارسی نود درصد عمرش گذشته بود که مسلمان شد. مثل اینهائی که دیر سوارمی شوند، منتهی وقتی سوار می شوند سوار یک ماشین تیزروئی می شوند که از همه دوچرخهها می زنند جلو. رفت تا آنجائی که حضرت فرمود(السلمان منا اهل البیت) سلمان جزو ما اهل بیت شد. آدم هائی هستند هم از بچگی مسلمان متولد شدهاند آخرش هم می روند جهنم، آدم هائی هم هستند دم آخر مسلمان می شوند می روند بهشت. توفیقها را باید از خدا بخواهیم. بنابراین بین خوف و رجاء باشیم.
5- پیروی از حجت های الهی
قرآن وقتی امت پیغمبر را ذکر می کند می گوید (;وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا) (البقرة/143) شما امت وسط هستید. مکتبهائی درست می شود، البته مکتب نیست، دکان است، حقه بازی است، ما مامور نیستیم که به این مکتب هاگوش بدهیم. به ما گفتهاند تو بنده خدا هستی، خدا. بعد از خدا هم از طریق معجزه پیغمبر، پیغمبر در غدیر خم گفت علی ابن ابیطالب، بعد امام زمان، امام زمان هم فرمود بعد از من مرجع تقلید، یعنی مجتهد بی هوس عادل. خلاص. مجتهد، عادل، بی هوس. غیر از مجتهد عادل بی هوس، کسی دیگر حق ندارد بگوید که خانمها وقتی می خواهند بروند عروسی، رویشان را اینطور ببندند، دکان است اینها. این قرآن است، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ» به چه دلیل من گوش به حرف تو بدهم؟ تو کی هستی؟ از کجا تو حقه باز نباشی؟ حقه بازی یک زمانی است. جمع کن دکانت را. مگر می شود یک نفر مهندس باشد به بچه هایش بگوید درس نخوانید؟ مگر می شود کسی سرمایه کلان جمع کند به مردم بگوید دنیا ارزش ندارد؟ به مردم می گوید دنیا ارزش ندارد، آنوقت پول را از مردم جمع می کند فلان کاخ را برای خودش درست می کند. یکبار دیگر می گویم. راه ما این است، خداوند، سپس پیامبر که از طریق معجزه می شناسیمش، امام معصوم و زمانی که امام معصوم نبود، مجتهد به سه شرط، نه هر مجتهدی. مجتهد سه ضلغی: عادل، فقیه، بی هوس. این آقائی که ما می خواهیم دنبالش برویم، کیست؟ مجتهد است، از کجا معلوم عادل است؟ از کجا بفهمیم بی هوس است؟ از سرمایه هایش که ما می دانیم که این هوسران است، ما می دانیم که این چقدر سرمایه دارد. یک کسی را می گفتند ایشان با امام زمان رابطه دارد، یک مشت مسئولین هم متاسفانه، نه مسئولین رده بالا، در حد مدیر کل، این مسئولین پائین، مریدش شده بودند. آمدند به ما گفتند، گفتم ما هم ایشان را ببینیم، این حقه باز را آوردند منزل ما. اینها تاریکی می رقصند، در تاریکی هر کسی می گوید من خوب می رقصم، لامپ را روشن کن ببینیم. یک مصاحبه تلویزیونی با ایشان انجام گرفت که حرف تو چیست؟ منطق تو چیست؟ یک مشت عوام احمق گول می خورند، یک مشت عوام غیر احمق هم اغفال می شوند. مواظب باشید. شما موئی که پشم است، در اختیار هر آرایشگاهی نمی گذارید، می گوئید این موی من را خراب می کند. شما یک نوار کاست داشته باشید، هر چیزی رویش ضبط نمی کنید. مگر می شوئد نوار مغزت را در اختیار هر کسی بگذاری؟ یادت نرود امام کاظم چه فرمود: امام کاظم فرمود(من) یعنی کسی که، (اصغی) گوش بدهد، (الی ناطق) اگر کسی گوش بدهد به نطق کسی، (فقد عبده) به تحقیق عبد او شده. کسی که گوش بدهد به نطق هر ناطق و گوینده ای، عبد او است. شما چرا مجلس فلانی می روی؟ تازه می گوید عبد فلانی. اگر بنده از اسلام گفتم شما عبد اسلامی، اگر خیالات خودم را به اسم اسلام گفتم، شما عبد قرائتی می شوید. حرام است عبد قرائتی می شوید. بعد هم یک کسانی ادعا می کنند که آدم غصه می خورد. حالا افراد پیر بخاطر سنش قابل تحمل است. بعضی جوانها در شهرهای کوچک دکان باز کرده اند. حیا هم خوب چیزی است. یک کسی دیوانه شده بود یک پرچم دوش گرفت و شروع کرد خواندن، های می روم کربلا. یک دیوانه بهش رسید گفت کجا؟ گفت می روم کربلا. گفت کی دیوانه شدی؟ گفت امروز صبح. گفت حیا هم خوب چیزی است من سی سال قبل از تو دیوانه شدهام هنوز امامزاده شهر نرفته ام، تو روز اول دیوانگیت می خواهی بروی کربلا؟
6- خطر مدعیان ملاقات با امام زمان علیه السلام
ما آدم داریم در عمرش یک گناه نکرده، هنوز امام زمان را ندیده. این خا نم و این آقائی که سر تا پا، خودش هم می داند چقدر جنایت کرده، هر شب با امام زمان ملاقات می کند؟ من چهل و پنج سال است طلبه هستم، خجالت می کشم بگویم خدایا من را با بلال محشور کن. بلال می گوید قرائتی حیا هم خوب چیزی است. تو سخنگوی اسلامی، من هم سخنگوی اسلامم. من کتک خورده ام، تو پلو می خوری، آنوقت می خواهی خدا روز قیامت تو را با من محشور کند؟ من خجالت می کشم بگویم خدایا من را با بلال محشور کن، آنوقت ایشان می گوید من همیشه با امام زمان محشور هستم. اصلا واقعا هان! یعنی بنده طلبه بعد از چهل و پنج سال طلبگی واقعا خجالت می کشم بگویم خدایا من را با بلال محشور کن، این آقا یک پنجم ما درس نخوانده، هرروز، هر هفته با امام زمان رابطه دارد؟ یک مشت احمق هم دنبالش اند. خود فروشی تا چه حد؟ من مغزم را به که بفروشم؟ چشمم را به که بفروشم؟ به که نگاه کنم؟ چه بگویم؟ مواظب باشید ظرف روحمان از چه پر می شود. آن مقداری که مابنده خدا هستیم باید دنبال کسی برویم که خداوند گفته پیغمبر آنهم از طریق معجزه و عقل، پیغمبر هم فرموده امام معصوم، امام معصوم هم فرموده من نیستم، فقیه عادل بی هوس. خلاص. سابقه جبهه ایشان چقدر است؟ هشت سال مملکت ما بمباران شد این آقا اصلا پایش را جبهه گذاشت؟ اصلا تشییع جنازه یک شهید رفت؟ آنوقت حیا نمی کند که به پدر و مادر شهید بگوید ببینید من می گویم چه؟ بنابراین مواظب باشید که یک کسی را بیخود بزرگش نکنیم، یک کسی را بیخود. . . مگر با خواب می شود دنبال کسی رفت؟ یکی از این علما خواب دید که صبح می رود در مسجد، اول موجودی که می آید به او احترام بگذار. رفت مسجد منتظر شد ببیند که می آید. دید یک سگ آمد. گفت اه. سگ نباید بیاید در مسجد. چوب برداشت و سگ را بیرون کرد. فردا دو مرتبه خواب دید که مگر به تو نگفتیم احترام کن؟ کار تکرار نشود. فردا می روی مسجد اول کسی که می آید موجودی که می آید در مسجد احترام کن. صبح دو مرتبه دید سگ آمد. سه شب. گفت اگر صد بار هم در خواب ببینم قبول نمی کنم. این خوابها پایش به جائی بند نیست. دین ما می گوید سگ در مسجد نباید بیاید. هزار بار هم خواب ببینم باز هم سگ را می اندازم بیرون. ما دینمان را که با خواب نمی توانیم معامله کنیم. به هرحال. کنترل کنیم، تعادل حساب کنیم، بیخود رفیق کسی نشویم، بیخود هم با کسی عصبانی نشویم. می گویند آقا این عکس هائی که از امامان و حضرت ابوالفضل می کشند، می گویم والله بنده عقیده ندارم. می گویند پاره کنیم، می گویم نه پاره نکنید. نه عصبانی هستیم که پاره کنیم، بالاخره اسم ابوالفضل هست که، . . . حالا اگر یک چرمی را برداشتند جلد قرآن کردند، تا مادامی که جلد قرآن است ما باید این را ببوسیم، احترام را باید نگه داشت، تحقیر نباید کرد، توهین نباید کرد، اما ارادتی هم نباید داشت. این تعادل بین عقل و وحی. نماز و زکات با هم است. این قرآن است. بیست و هفت تا آیه دارد، (;یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ) (المائدة/55)، (;أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّكَاةَ) (البقرة/277) یعنی رابطه با خدا کنارش رابطه با فقرا. عید فطر که می شود شما هم نماز عید می خوانید هم زکات فطریه می دهید. یعنی گرسنهها و نماز. رابطه با خدا، رابطه با خلق. عید قربان هم نماز عید داریم هم گوشت قربانی. نماز و زکات باید با هم باشد.
7- اعتدال در مالکیت و ثروت
مالکیت خوب است. اصلا مالکیت فطری است. در حیوانها هم مالکیت هست. ببینید اگر یک الاغ رفت سرش را کرد در آخور، یک خرده برداشت، یک الاغ خواسته باشد علف را بگیرد، لگدش می زند. می گوید چه؟ می گوید(من حاز ملک) هرکه حیازت کرد مالک است. یعنی چیزی را که من خم شدهام آوردهام در دهانم، دیگر مال من است. مالکیت چیزی فطری است. یک بچه در قنداق است. بچه یک ساله شش ماهه. یک قاشق بهش می دهی، قاشق را می گیرد. وقتی می خواهی قاشق را ازش بگیری مقاومت می کند. یعنی چه؟ یعنی چیزی که در دست من است نمی خواهم بگیری. مالکیت چیزی است که بچه یک ساله هم می فهمد، در حیوانات هم هست، در انسانها هم هست. منتهی این باید کنترل شود. قرآن می گوید (;حُبًّا جَمًّا) (الفجر/20)، (;وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا) (الفجر/19) یعنی محبت زیاد. یعنی آدم اینقدر دنیا را دوست داشته باشد که بخاطر دنیا کلاه سر مسلمان بگذارد، بخاطر دنیا ربا بگیرد، رشوه بگیرد، . . . علاقه به دنیا خوب است اما کنترل باید شود. دفاع خوب است، انسان باید از خودش دفاع کند، اما قرآن می گوید با دشمن هم (;لَا تَعْتَدُوا) (البقرة/190) یعنی تجاوز نکنید. دشمنم هست، از مرز نگذرید. امیرالمومنین فرمود می خواهید بروید بجنگید آب آشامیدنی را مسموم نکنید! درختانشان را قطع نکنید، بچه هایشان را کاری نداشته باشید، به زنها کاری نداشته باشید، به سالمندان کاری نداشته باشید، به فراریها کاری نداشته باشید. جنگ هم آداب دارد، اخلاق دارد.
8- رقابت در خوبی ها، نه بدی ها
رقابت خوب است. قرآن می گوید «وَفِی ذَلِكَ فَلْیَتَنَافَسْ الْمُتَنَافِسُونَ» المطففین/26. در کار خیر سبقت بگیرید. امام امیر المومنین در دعای کمیل می گوید(و اجعلنی فی میادین السابقین) میادین یعنی میدان. سابقین یعنی سبقت. یعنی آنهائی که سبقت می گیرند، من هم در میدان مسابقه. یعنی او سه تا سلام کرد، من چهار تا. او نمره شانزده گرفت من هفده. او روزی دو بار مسواک می کند، من روزی سه بار مسواک می کنم. او ده تومان به فقیر داد من یازده تومان کمک کنم. در کارهای خیر سبقت بگیرید. اما رقابت در کارهای منفی «أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ» التكاثر/1-2 گاهی رقابت دارند سر کارهای منفی. دو تا قبیله بودند می گفتند ما بیشتریم، نخیر ما بیشتریم، . . . رقابت های منفی. یک جائی بودم دیدم عروسی است، یک شعر خیلی بدی می خوانند، خیلی بد. طایفه داماد می گفتند: عروسون به خود ننازید، داماد ما بهتر است. طایفه عروس می گفتند شما ننازید، عروس ما بهتر است. در عروسی این کلمات چیست؟ متاسفانه برخی از شهدای ما در وصیت نامهشان حرف منفی زده اند. در خط سیاسی بود یکی از شهیدان، گفت من اگر در جبهه شهید شدم، راضی نیستم آن جناح مخالف بیاید تشییع جنازه. یعنی با وصیتش فتنه را اضافه کرد. از طرفی هم شهید عزیز دیگری داشتیم گفت اگر می خواهید من را دفن کنید، من تقاضا می کنم دو جناح سیاسی با هم اقتدا کنند به جنازه من. یعنی اگر هم با هم اختلاف سیاسی دارند، با هم در نماز جماعت. . . ببینید یک شهید از جنازهاش برای وحدت استفاده می کند، یک شهید از جنازهاش برای. . . . آدم های عاقل ما زیاد داشته ایم. من عالمی را سراغ دارم که به مردم گفت زباله اینجا نریزید، زباله نریزید، مردم زباله می ریختند، پیرمرد مریض شد مرد، گفت اگر من مردم من را وسط زبالهها دفن کنید. مرد گفتند نه وصیت کرده دیگر، وصیت کرده نمی شود. بردند وسط زبالهها دفنش کردند، بعد به احترام آن عالم زبالهها را برداشتند هیچی، قشنگ تمیزش کردند و یک جای حسینیه بزرگی شد. یعنی گاهی انسان می تواند از مردهاش برای نظافت استفاده کند. ماباید مهندسی کنیم روی خودمان. از تشویقمان از. . . گوشواره برای دخترمان می خریم بگوئیم اگر نمازت درست شد. می خواهیم مسابقه بگذاریم، نگوئیم از آن تیر لامپ تا آن، بگوئیم از این مسجد تا آن مسجد. می خواهیم کتاب بخریم، نمایشگاه کتاب در نماز جمعه باشد. یعنی می توانیم کارهایمان را رنگ الهی بدهیم. خودسازی معنایش این است. یعنی نظارت کنیم، کنترل کنیم. کی گوشواره بخریم، از کجا مسابقه بگذاریم، چه کنیم، چه کنیم؟ . . . این مهندسی می خواهد. مهندس کسی نیست که روی آهن و ساختمان مهندسی کند، بهترین مهندس کسی است که روی اخلاقیات خودش مهندسی کند. آقا این موسیقی حلال است؟ ببین اگر تحریک می شوی حرام است. آقا این بازی حلال است؟ ببین اگر رشدت نمی دهد. . . کنترل و نظارت روی اعمال، افکار، خصلت ها، گفتارها. . . خدایا خیلی از عمر ما رها شده، چقدر حرف بیخود شنیده ایم، بیخود گفتیم، بیخود خوردیم، بیخود خوابیدیم، بیخود خواندیم، وقتمان را بیخود مصرف کردیم، خیلی. . . کنترل نکردیم خودمان. نظارت نکردیم حالا نگاه می کنیم به عمرمان چه دقیقهها و چه ثانیهها و روزها و هفتهها و ماهها و ساعت های طلائی از دستمان رفت. خدایا گذشته ما را ببخش و بیامرز. از این به بعد به ما ایمان و تقوا و علم و عقل و بصیرتی بده که از لحظه های عمرمان بهترین استفاده ای که باعث عزت دنیا و آخرتمان بشود به ما مرحمت بفرما. والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2461