responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2489

موضوع بحث: نعمتهاي خدا -15، ياد نعمت

تاريخ پخش: 71/12/25

بسم الله الرحمن الرحيم

ماه رمضان 71 قبل از افطار داريم نعمتهاي خدا را مي‌شماريم كه خدا چه نعمتهايي به ما داده. نعمتهاي پيدا و ناپيدا، ديدني و نديدني، مادي و معنوي، ظاهري و باطني، اين جهاني و آن جهاني، نعمتهايي كه گذشته داده است، گيج مي‌شويم از نعتمها.

1- تفاوت از نعمت‌هاي خدا

غذاي اول انسان سرخ است از طريق ناف در رحم مادر تغذيه مي‌شود، غذاي دوم انسان سفيد است، غذاي سوم رنگارنگ، (أَ لَمْ‌تر أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ) (فاطر /27) خدا رحمت كند علامه طباطبايي وقتي ميخواست سيب ميل كند اين سيب را بر مي‌داشت يك مقدار زيادي به اين سيب نگاه مي‌كرد، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ»، قرآن مي‌گويد: هيچ فكر سنگها كرده‌ايد؟ «وَ غَرابيبُ سُودٌ»، رنگارنگ است زمين. «وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ». سنگها رنگارنگش را مي‌دانيد، در يكي از موزه‌هاي غربي رفتم يك گروهي بوديم ساعتها در اين موزه گشتيم و سريع سنگها را شمرديم در موزه سنگها، بيست هزاررقم ما سنگ شمرديم و بعد مسئول آنجا گفت: مقداري سنگهاي ديگر هم كشف شده كه هنوز در ويترين‌ها نگذاشته‌ايم. رنگارنگ است انسان. راستي اگر انسانها يك شكل بودند چه مي‌شد، اگر انسانها يك رنگ بودند، اگر صداها همه يك جور بود چي مي‌شد؟ براي شناسايي چه مي‌كرديم؟ اگر همه شكلها يك جور بود اگر همه صداها يك جور بود، اگر همه استعدادها يك جور بود، اگر همه طبع شعر داشتند، اگر همه يك عقيده و يك خصلت داشتند، قرآن مي‌گويد: يكي از نعمتهاي خدا همين تفاوتها است. هر كسي را يك ذوقي داديم كه چرخ جامعه بگذرد، وگرنه اگر همه يك ذوق داشتند مثل ماشيني كه همه‌اش موتور تهيه كني خوب اين ماشين نمي‌شود، ماشين، پيچ گوشتي مي‌خواهد، فرمان مي‌خواهد. دنده مي‌خواهد، پيچ مهره مي‌خواهد. اصلاً اگر تفاوت نباشد، ماشين معلوم نمي‌شود.
زندگي بشر اجتماعي است و در جامعه كارها بايد با آدمهاي مختلف باشد. با كارهاي مختلف، سليقه‌هاي مختلف، تا چرخ زندگي بچرخد وگرنه فلج مي‌شويم. دراين تفاوتها چه نعمتي است؟ آنرا هم كه مي‌گوييم نعمت نيست، ما نعمت نمي‌دانيم، مثلا مار، مار چه نعمتي است؟ بگو ببينيم چه كسي بايد تشخيص دهد كه نعمت چيست؟ آخر ما را مار گزيد، مگر هر كه جنابعالي را گزيد بد است. اگر مار روي كره زمين راه مي‌رفت بد بود؟ منتها چون تو هستي او مزاحم توست تو خيال مي‌كني آن بد است ممكن است هزار تا فايده داشته باشد.
خدا رحمت كند همه اموات را، اولين دعا، دعاي به اموات هست در ماه رمضان، «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ»(البلدالأمين، ص‌222)، خدايا! سرور و شادي به اهل برزخ نازل كن.

2- علم بشر درباره نعمت‌هاي خدا ناچيز است

بابايم گفت: يك روز حضرت موسي (ع) آمد برود ديد يك كرم كوچولو در خاك تكان مي‌خورد، يك خرده نگاه كرد گفت: اين چه خاصيتي دارد؟ گفت: خدايا اين را براي چه خلق كردي؟ مثلا اگر اين نبود چه مي‌شد تا اين را گفت، خطاب آمد: ‌اي موسي! اين اولين بار است كه اين سوال را پرسيدي كه اين كرم را براي چه خلق كردي؟ اين كرم تا حالا 70 بار از من پرسيده خدايا! موسي (ع) را براي چه خلق كردي؟ آن چيزي را هم كه ما خيال مي‌كنيم بيخود است پيش چشم ما بيخود است برو جلو تحقيق كن. مثل كسي كه مي‌زند و كسي ديگر مي‌گويد چرا مي‌زني؟ خوب برو جلو بپرس چه كار كرده كه او مي‌زدنش. شايد يك ظلمي كرده كه بايد تنبيه شود ما نمي‌دانيم ما نمي‌دانيم، لوزه‌ها براي چيست؟ روده كور آپانديس براي چيست؟ مرد پستان ميخواهد چه كند؟ درختهاي جنگل براي چيست؟ كوهها براي چيست؟ اين براي چيست؟ مگر ما مي‌توانيم تشخيص بدهيم مگر علم بشر چقدر است؟ انيشتين مي‌گويد: آنچه بشر مي‌داند پهلوي آنچه نمي‌داند يك قطره‌اي است پهلوي اقيانوس. ما نمي‌توانيم تصور كنيم نعمتهاي مادي را كه مي‌بينيم نمي‌توانيم تصور كنيم. نعمتهاي معنوي كه ديگر هيچ. داريم نعمتهاي خدا را ذره ذره صحبت مي‌كنيم چون قرآن گفته: (وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) (ضحى /11) نعمتهايي كه به تو داده‌ام به زبان بياور. يكي از راههاي شكر نعمت اين است كه بگويد خدايا اين را به من دادي. اين را به من دادي، قرآن گاهي مي‌گويد: (أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ) (بلد /9-8) يك جفت چشم به تو نداديم. . . . . ، خيلي نعمتها هست. خيلي نعمت است.

3- چشم و گوش و زبان از نعمت‌هاي مادي خدا

داريم نعمتهاي معنوي را مي‌گوييم. چشم ما كه نعمت مادي است هيچ مي‌دانيد جايگاه چشم چيست؟ اصلاً ساختمان چشم، جايگاه چشم، چنان در كاسه. . . مغز ما زير استخوان است چشم ما در قاب است. بعد رويش درش است. چون چشم از پي هست، پي زود خراب مي‌شود با آب و نمك بايد قاطي باشد اشك هم شور است. الان در ساختمانها وقتي مي‌خواهند پروژكتور بيندازند پروژكتور و دوربين را بالا كار مي‌گذارند، چون دوربين بايد از راه دور همه را ببيند چشم ما كجاي بدن بود مشكل نداشت كه هم حفاظتي باشد الان در منطقه حفاظتي است چند رقم حفاظتي دارد. حفاظت خود چشم با اشك(آب شور)، حفاظت جايگاه چشم در كاسه سر. حفاظت چشم با پلك، حفاظت چشم با مژه، ديدبان است، ديدبان، بايد آن بالا باشد. در تمام نيروهاي انتظامي، ارتش، ديده بان آن بالاست. چشم بايد بالا باشد. حفاظت چشم با ابرو. اگر ابروي ما مشكي نبود نور خورشيد اذيت مي‌كرد چشم را، اين ابرو كه مشكي است يك خرده جلوي فشار نور را مي‌گيرد. وقتي نور مي‌خواهد بتابد ابروي سياه جلوي فشار نور را مي‌گيرد. حفاظت با آب شور، جند رقم حفاظت، حفاظت با چين‌هاي پيشاني، اگر پيشاني چين نمي‌خورد وقتي آدم عرق مي‌كند اگر چين روي پيشاني نبود عرق مي‌ريخت در چشمها، ولي چين خورده و جويهايش از اين طرف نيست از آن طرف است.
گوش چين و چروك دارد اگر چين و چروكهاي گوش نبود صدا را مي‌فهميديم اما نمي‌فهميديم از كدام طرف است. حديث داريم:
اين چين و چروكهاي گوش براي اين است كه صدا را بشكاند و لوله كند بفرستد داخل. در جاي صاف كه نمي‌شود آبشار زد وقتي آدم در بازي واليبال مي‌خواهد آبشار كند بايد اين توپ را صاف كند تا بشود آبشار زد، نمي‌شود صدا صاف برود بايد اين صدا شكسته شود بعد برود داخل. و اين چين و چروكها براي اين است كه هم موج را بشكاند هم موج را بفرستد داخل. اميرالمومنين (ع) مي‌فرمايد: بشر خيلي گردن كلفتي نكن با زبان حرف مي‌زني با يك تكه گوشت، تازه همه عضوها خسته مي‌شود جز زبان. كسي نگفته تا حالا زبانم درد آمده، تنها عضوي كه خسته نمي‌شود زبان است. تمام عضوها يخ مي‌كند جز چشم. اين را يكبار ديگر هم گفته‌ام. كف پاي ما يخ مي‌كند با اين كه پوستش كلفت است به قدري پوستش كلفت است كه با كيسه حمام تميز نمي‌شود بايد با سنگ پا تميز شود، پوستي كه كلفت است در چرم كلفت يخ مي‌كند اما چشم نازك در برابر هواي يخ، يخ نمي‌كند. ما دماغمان يخ مي‌كند گوشمان يخ مي‌كند بدنمان يخ مي‌كند همه جاي بدنمان يخ مي‌كند غير از چشم، با اينكه نازكترين عضو ما چشم است. آب دهان درست تنظيم مي‌شود اگر آب دهان ما زياد توليد مي‌شد هر كه وارد جلسه مي‌شد يك سطل هم زير چانه‌اش بود اگر آب زياد توليد مي‌شود آبروريزي مي‌شد اصلاً دائما بايد كيسه هايمان پر دستمال كاغذي باشد. خيلي آبروريزي مي‌شد. و اگر دهانمان خشك مي‌شد چه مشكلي داشتيم اسكناس كه مي‌شماريم بايد هي دستمان را‌تر كنيم و بزنيم به آن. موقع حرف زدن بايد شلنگ مي‌كشيديم به دهانمان، عجب دردسري داشت.
ساختمان قيافه همه گرد است هيچ ساختمان چهار گوش در بدن ما نيست. يعني ابرو منحني است، چشم بادامي است دماغ منحني است لب منحني است چانه منحني است اصلاً همه بدن ما منحني است و اين زيبايي بدن ماست حالا اگر چهارگوش، چهار گوش بود اصلاً يك آدم بدتركيبي مي‌شديم. اينها نعمتهايي است كه اگر بنشينيم فكرش را كنيم جايگاه چشم، جايگاه ابرو، جوي پيشاني. . .
چه مي‌گويم قرآن مي‌گويد: خجالت بكشيد مگر مي‌توانيد نعمتهاي خدا را بشماريد. حضرت امير(ع) در نهج البلاغه مي‌فرمايد: حالا اگر زني زاييد بچه‌اش عوض مكيدن فوت مي‌كرد پستان مادر را، حالا همه اساتيد دانشگاه، علماي حوزه علميه قم، كارشناسان را دعوت كن كه زنمان زاييده، بچه به جاي مكيدن، فوت مي‌كند. بيا حالا درستش كن، فيلمبردارها، هنرمندان، نقاشها. . . محال است كار كنند. بچه هيچ چيز بلد نيست جز مكيدن، فوت كردن را بلد نيست ولي مكيدن را بلد است. از داخل رحم مادر ظلمات سه گانه تا آن طرف قبر، حيف خدا كه اين همه نعمت داده و حيف ما كه غافليم. مي‌داني خدا به آدم غافل چه گفته؟ خدا گفته: اينها مثل چهارپا هستند. (أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ) (اعراف /179) بلكه از چهارپا بدترند، چرا؟ مي‌گويد: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» آدم غافل از چهارپا بدتر است. نكند ما غافل باشيم، يك خرده نعمتهاي خدا را زمزمه كنيم، دروني، بيروني، زميني، آسماني، يك خرده نعمتهاي معنوي.
بحث ما درباره‌ي نعمتهاي معنوي است. نعمتهاي معنوي را چند تا گفتيم. در جلسه قبل نعمت كرامت انسان، نعمت روح پاك، نعمت قناعت، و حيات طيبه، نعمت عشق به حق و يك سري نعمتهاي ديگر، نعمتهاي معنوي، پس تيتر بحث ما اين باشد.
نگاهي به گوشه‌اي از نعمتهاي معنوي:
كرامت و فضيلت انسان كه خداوند همه حيوانها را مسخر ما كرده. خدا اگر فقط ملخ را به جان ما بفرستد پدر ما را در مي‌آورد. فقطه به پشه‌ها بگويد بسيج، حالا ببينم چه مي‌كني؟ يكي از حيوانهاي كوچولو را مامورش كند به طرف شما، خلاص.
حيات طيبه كه گفتيم امام رضا (ع) مي‌فرمايد: رضا وقناعت است. روح پاك، قلب سليم، عشق به خوبيها، حالا دنباله بحث يكي از نعمتها، نعمت پذيرفتن توبه.

4- پذيرش توبه از نعمت‌هاي معنوي خدا

هيچ مي‌دانيد يكي از نعمتها اين است كه خداوند توبه ما را قبول مي‌كند آن هم چه لحني دارد يك بار مي‌گويد: (قابِلِ التَّوْبِ) (غافر /3) من توبه را قبول مي‌كنم. يك جا مي‌گويد: (هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ) (توبه /104) بابا توبه را قبول مي‌كنم. يك جا مي‌گويد: (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين) (بقره /222) نه اينكه توبه‌ات را قبول مي‌كنم اصلاً دوستت دارم. آخر گاهي وقتها مثلا توبه يك كسي را قبول مي‌كنند اما ديگر در جمهوري اسلامي استخدام نمي‌كنند مي‌گويند خيلي خب از زندان بيا بيرون ولي ديگر جايي استخدامت نمي‌كنيم. ولي خدا اينطور نيست خدا نه اينكه توبه را قبول مي‌كند «يُحِبُّ التَّوَّابين» اصلاً دوستت هم دارد. اين خيلي آدم را مي‌سوزاند. خدايا! من توبه مي‌كنم.
بگذاريد من يك خرده دعا بخوانم:
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع): (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي) (مصباح‌المتهجد، ص‌582)، خدايا! شكر كه هي به من محبت مي‌كني در حالي كه هيچ نيازي به من نداري. خدايا هر چه گناه مي‌كنم آبروي مرا نمي‌ريزي اينقدر گناه دارم كه اگر پدرومادرم بدانند از خانه بيرونم مي‌كنند گناهاني كه اگر دوسترين دوستمان بداند فتوكپي مي‌كند آبروريزي مي‌كنند. اينقدر گناهان بد دارم اما چنان مي‌پوشاني، قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع): «وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِي جَنَّبْتَنِي حَتَّى كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي»(مصباح‌المتهجد، ص‌587) كه انگار خدايا! تو از من خجالت مي‌كشي عوض اينكه من از تو خجالت بكشم. حالا اگر اين نعمت نبود، هر كس اولين گناه را مي‌نمود چوب مي‌خورد. چه مي‌كرديم؟ دعا داريم: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع): «إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ النَّار»(صحيفه سجاديه، دعاى 16) امام مي‌گويد: خدايا اولين گناهي كه كردم بايد بروم جهنم. گناه اول، شما دزدي اول دست را قطع مي‌كني، اما خداوند اين همه گناه، بعد هم مي‌ايد مي‌گويد: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه» (زمر /53) از رحمت خدا نا اميد نشويد.

5- نا اميدي از رحمت خدا گناه كبيره است

هيچ مي‌دانيد گناهان دو دسته‌اند؟ قرآن مي‌گويد: گناه دو دسته است، كبيره و صغيره.
(إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً) (نساء /31) گناه كبيره داريم و صغيره. گناه كبيره چند تا است؟ عددش مختلف است تمام علما گفته‌اند اولين گناه كبيره يأس از رحمت خداست. مأيوس نشويد، نگوييد من ديگر آدم بشو نيستم. چطور آدم بشو نيستي؟ -آخر من خيلي گناه كرده‌ام. اين حرفها چيست؟ خدا تو را مي‌بخشد برگرد. همين امشب بلند شو وضو بگير سرت را بگذار روي خاك، بگو خدايا! بيراهه رفتم درِ خانه غير تو رفتم غير تو نمي‌توانند مگس خلق كنند، غيرتو مرا رها مي‌كند. اولاد آدم براي مرگ آدم فقط يك بلوز سياه مي‌پوشد، آخر كاري هم نمي‌تواند بكند. يكبار من يك شوخي كردم به پاسدارمان گفتم: اگر مرا ترور كنند چي مي‌كنيد؟ گفت: يك خرده گريه مي‌كنم بعد مي‌روم سراغ كس ديگر. بعد من خنديدم بعد او گفت: حالا اگر مرا ترور كنند تو چه مي‌كني؟ گفتم: من هم همينطور، گفت: كاري دست كسي نيست اينكه قرآن مي‌گويد: (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) (شعراء /88) نه فقط مال قيامت است البته آيه مال قيامت است اما در دنيا هم واقعا گاهي آدم به جايي مي‌رسد كه «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» در دنيا هم گاهي مال و بچه به درد نمي‌خورد. آدمهايي هستند كه آنقدر پسرهاي خوبي دارند و آنقدر اسكناس دارند ولي هيچ مال و بچه به درد نمي‌خورد.
نعمت توبه: يك كسي آمده بود پرده كعبه را گرفته بود و مي‌گفت: خدايا ببخش مرا. بعد مي‌گفت: مي‌دانم مرا نمي‌بخشي، آن مرد خدا جلويش را گرفت و گفت: چه مي‌گويي؟ گفت: آخر نمي‌داني من چه كرده‌ام؟ گفت: من از آنهايي هستم كه پول از يزيد گرفتم رفتم كربلا امام حسين(ع) را بكشم. يعني خدا مرا مي‌بخشد؟ آن مرد خدا گفت: همين كه از رحمت خدا مأيوس هستي مي‌گويي خدا مرا نمي‌بخشد اين يأس از رحمت خدا از گناه شركت در لشكر يزيد بيشتر است. هيچ كس نبايد از رحمت خدا مأيوس باشد. آخر انسان يك جوري نيست كه بگويد تا اينجا رفته‌ام. يك مرتبه آدم 180 درجه عوض مي‌شود.

6- تحول و انقلاب در افراد

مي‌خواهيد يك انقلاب برايتان بگويم: خيلي قشنگ است. الله اكبر، خيلي قشنگ است انقلاب فرهنگي، اين بحثها شنيدنش قبل از افطار قشنگ است. شيرين است كه چطور آدم مي‌تواند يك مرتبه زيرورو شود. موسيعليه السلام وقتي آمد عصايش را انداخت، اژدها شد حالا اين فرعون ديد بدجوري است گفت: اين سحر و جادوست من همه ساحران و جادوگرها را جمع مي‌كنم آبروي موسي(ع) را مي‌ريزم. دستور داد از همه مناطق هر كه سحر و جادو بلد هست آمد. به ساحرها گفت: يك كسي پيدا شده عصايش را مي‌اندازد اژدها مي‌شود حالا من مي‌خواهم شمابا سحروجادو او را پاتك كنيد. حالا قرآن بخوانم: (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ) (شعراء /42-41) يعني اگر آبروي موسي را بريزيم پول هم مي‌دهي؟ «قالَ نَعَمْ»، بله شما آبروي موسي(ع) را بريزيد نه اينكه پول به شما مي‌دهم اصلاً يك كارت مي‌دهم كه هر وقت خواستيد بياييد داخل كاخ. «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ» شما جزء مقربين درگاه ما مي‌شويد. شما مرا از موسي(ع) نجات بدهيد اصلاً نه سكه، گفتند: خيلي خب، وعده كجا؟ (مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَة) (طه /59) يك روزي بود كه همه مي‌رفتند صحرا مثلا بياباني يا مثلا روز زينتي بود. به موسي(ع) گفتند: اول تو يا اول ما. موسي(ع) گفت: اول شما. اينها همه طناب ريختند حالا طناب را با جيوه قاطي كرده بودند چه جوري بود آفتاب خورد واين طنابها شروع كردند به تكان خوردن. موسي(ع) يك مرتبه ترسيد كه مردم با اين سحر و جادوها منحرف شوند خدا گفت: نترس عصا را بينداز. عصا يك مار بزرگ شد زبان زد همه طنابها را خورد. اينهايي كه مي‌گويم همه‌اش متن قران است. تا ساحرها ديدند موسي(ع) عصا انداخت اژدها شد. قرآن مي‌گويد: (وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ) (اعراف /121-120) همه ساحرها به سجده افتادند. (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‌) (طه /70) گفتند: ايمان آورديم به خداي موسي و هارون(عليهما السلام) فرعون گفت: بله شما آمده‌ايد كه پاتك بزنيد حالا مريد موسي(ع) شده‌ايد؟
شاه مي‌گفت: با داشتن ارتش قوي و مسلح هيچ كس نمي‌تواند به من بگويد بالاي چشمت ابرواست. غافل از اينكه همين خلبانها، سرهنگ‌ها و تيمسارها مي‌شوند مريد امام و مي‌شوند بازوي امام. يعني شاه اينها را تربيت كرد كه بازوي خودش شود يك مرتبه اينها همه‌اش شدند بازوي اسلام. چون بچه مسلمان بودند و خودشان هم مسلمان بودند. در يك شرايطي تحت سيطره شاه شرايط كه عوض شد فوري حقيقت خودشان را نشان دادند. چه خلبانهايي داريم ما! براي من يك خاطراتي از جنگ دو سه تا ا زخلبانها گفتند كه اصلاً من گفتم: خدايا! به آبروي اين، به ايمان اين، به تقواي اين، به تقواي اين خلبان به ما رحم كن. چه عنصرها و چه استعدادهايي! آن رژيم اين استعدادها را دفن كرده بود در يك مسير باطل. حالا اينجا داستان را بگويم:
فرعون گفت: دستهايتان را قطع مي‌كنم، دست راست را با پاي چپ، دو تا دستتان را قطع نمي‌كنم كه با پا راه برويد دو تا پاهايتان را قطع نمي‌كنم كه با سينه بتوانيد برويد. دست راست با پاي چپ يا دست چپ با پاي راست. بعد هم همه‌تان را تكه تكه مي‌كنم به درخت خرما آويزان مي‌كنم گفتند: ديگر چه مي‌كني؟ (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ) (طه /72) زود باش. قضاوت كن. دستور بده ما را تكه تكه كنند «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» دستور بده هر كاري كه مي‌خواهي انجام بدهند، (إِنَّما تَقْضي‌ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا) (طه /72) تو فقط قضاوت مي‌كني، تو زورت همين دنيا بيشتر نيست. اين را چه ساعتي حرف مي‌زنند؟ ساعت 9-8 ، 8:30 مي‌گفتند: يك سكه بده. ساعت 9 گفتند: كره زمين چيزي نيست. انسان كيست؟ (انسان شناسي) انسان چيست؟ انسان كسي است كه 30: 8 يك سكه پهلويش بزرگ است اما ساعت 9 كره زمين پهلويش چيزي نيست. كوچك است. اين را مي‌گويند انقلاب فرهنگي، اين مي‌شود تحول و توبه، انساني كه در ساعت 8: 30 به فرعون مي‌گويد يك سكه بده من آبروي پيامبر اولوالعزم را مي‌ريزم. براي يك سكه حاضر است پيامبر را رسوا كند چون نمي‌داند، با يك انقلاب فكري و فرهنگي كه فهميد يك مرتبه عوض مي‌شود.
ما خيلي غصه نمي‌خوريم از ماهواره، ماهواره باشد هر چه هم مي‌خواهند سكس نشان دهند. بچه‌هاي ما كه خوب اينها را ديدند يك مرتبه مي‌فهمند دشمن سرسخت ما غرب است. بالاخره فطرت را نمي‌شود كاري كرد. گيرم با ويدئو يا عكس يا فيلم با سرود با هروئين با ترياك با شايعه با ترور شخصيتها و آبرو كه همه كارها را كرديد اما بالاخره هرچه چقدر كار كنيد بيشتر از شاه نمي‌توانيد كار كنيد. پهلوي و پسرش هر چه توانستند كار كردند، كار كردند كه روضه امام حسين (ع) غدغن شد، حجاب ممنوع شد، سخنراني ممنوع شد، هر چه عمامه بود برداشتند. اگر همه بسيج شوند ماهواره و غيرماهواره جمع شوند زورشان به اندازه زور رضا شاه كه نيست كه خانه به خانه با چماق چادرها را از سر برمي داشت در عين حال با يك تحول ممكن است همه برگردند.
ما اختيار دست خودمان است. انسان و طبيعت فرقش اين است كه طبيعت ثابت است ولي انسان خط دهنده هست انسان سنت شكن است. البته مشكل است ما نبايد برنامه نداشته باشيم براي خطرات؟ ولي اين را مطمئن هستيم «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ».
يكي از نعمتهاي خداوند توبه است. توبه را زود مي‌پذيرد آن وقت توبه جوان را زودتر مي‌پذيرد و حديث داريم خداوند اشك جوان را خيلي دوست دارد اگر چشمان ما اشك ندارد به خصوص در دهه آخر ماه رمضان. دهه آخر ماه رمضان پيامبر(ص) ديگر رختخواب را برمي داشتند مي‌گفت: ديگر شبها خواب بي خواب، دهه آخر است، (وَ لَيالٍ عَشْرٍ) (فجر /2) را بعضي‌ها تفسير كرده‌اند به دهه آخر ماه رمضان، شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است. دارد تمام مي‌شود و آدم هم نمي‌داند شايد سال ديگر در ماه رمضان، آخر ماه رمضان ما نبوديم. نگو ما حالا جوان هستيم. خيلي كه آدم مي‌رود مزار اموات براي فاتحه خواني، عكس جوانها از عكس پيرها بيشتر است. شايد نبوديم بنابراين از اين آخرين فرصتها بايد بهترين استفاده را كنيم.

7- استجابت دعا از نعمت‌هاي معنوي

يكي از نعمتهاي معنوي، نعمت توبه است. يكي از نعمتهاي معنوي، نعمت محبوبيت است و امنيت. يكي از نعمتهاي معنوي نعمت استجابت دعا است. دعا مي‌كنيم (ادْعُوني‌ أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (غافر /60) قرآن يك آيه دارد مي‌گويد كه: «ادْعُوني‌ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» آيه قرآن است دعا كنيد من مستجاب مي‌كنم. يك كسي آمد پهلوي امام گفت: آقا ما هر چه دعا مي‌كنيم مستجاب نمي‌شود چرا دعا مستجاب نمي‌شود امام فرمود يا «اُدعو» ‌ي آن لق است يا «نِي» آن لق است چون ادع يعني دعا كن «ني» يعني از من بخواه. دعا فقط از خدا، «اُدعُ» يعني دعا كن «نِي» يعني فقط از خودم بخواه. آنجاكه ما دعا مي‌كنيم مستجاب نمي‌شود يا دعا نيست يا فقط از خدا نيست. دعا يعني چه؟ دعا يعني طلب خير، دعا يعني آدم از خدا خير بخواهد خيلي وقتها كه شما از خدا چيزي مي‌خواهيد واقعا خير نيست راحتت كنم من اينقدر دعا كردم مستجاب نشده. بعد گفته‌ام چه خوب شد كه مستجاب نشد مثل بچه‌اي كه مي‌گويد بده بخورم ولي مادرش نمي‌دهد مي‌گويد مامان مرا دوست نداري مي‌گويد: دوستت دارم. مي‌گويد: پس چرا به من ندادي؟ مي‌گويد: باباجان! صلاحت نيست خيلي وقتها شما خيال مي‌كنيد فلان چيز به صلاح ماست. همين كم عقلي مي‌دانيد يك نعمتي است آقا! ! اين بچه‌اي كه بدنيا مي‌آيد اگر عاقل بود مي‌دانيد چه مشكلي داشتيم. اول اينكه اگر بچه عاقل بود تا بدنيا مي‌آمد اصلاً گيج مي‌شد از يك جاي تنگ و تاريك آمده به يك جهان پر از اسرار، در توحيد مفضل در بحار جلد سوم امام صادق (ع) مي‌گويد: اگر بچه عاقل بدنيا مي‌آمد تا هستي را مي‌ديد عقل از سرش مي‌پريد. شما اگر در تاريكي باشيد يك مرتبه روشن كنند تا يك مدتي چشمهايت طاقت ندارد. مگر مي‌شود يك مرتبه آدم با يك جهان پر از اسرار. . .
مي‌دانيد بيشتر مرده‌ها كه ماه شوال مي‌ميرند چون يك ماه است نخورده‌اند يك مرتبه بعد از عيد فطر شروع مي‌كنند به خوردن خوب اين فشار است. مي‌دانيد چرا آهك متلاشي مي‌شود؟ چون حرارت مي‌بيند تا آب مي‌ريزي رويش متلاشي مي‌شود از بس كه آن را پخته‌اند، آب ديگر در اين آهك نيست تا آب ديد متلاشي مي‌شود. اگر بچه عاقل بود وقتي او را بغل مي‌كردي، مادر معذرت مي‌خواهم خجالت مي‌كشم. اصلاً شما را يك نفر كول كند چقدر شرمنده مي‌شويد اگر بچه عاقل بود هر كه او را بغل مي‌كرد شرمنده‌اش مي‌شد. همه‌اش اين بچه زجر مي‌كشيد تازه صبح به صبح كه مادر قنداق او را باز مي‌كرد خجالت مي‌كشيد واقعاً بي عقلي يكي از نعمتهاست. الحمدالله كه بچه عقل ندارد. بهترين چيزها عقل است و گاهي نبودن عقل هم به نفع انسان است. ما نمي‌دانيم اصلاً آدم گيج گيج مي‌شود.)
من سفارش مي‌كنم به برادرهاي طلبه جوان اين جلد سوم بحار را بخصوص اين جمله‌هاي توحيد مفضل خيلي عاليه. ترجمه هم شده اين را بخوانند) «اُدْعُوني» آن چيزي را كه دعا مي‌كني مستجاب نمي‌شود يا واقعا دعا نيست طلب خير نيست خيال مي‌كني خير است يا دعا هست واقعا خير است ولي فقط از خدا نمي‌خواهي. به خدا مي‌گويي اما جدي نمي‌گويي ما كسي را دعوت كرديم بيايد، خانه‌مان ولي نيامد. رفتيم گفتيم شما تشريف نياورديد گفت: جدي نگفتي. هرچيزي بايد جدي باشد قرآن مي‌گويد: اگر دين هم داري جدي دين داشته باش. (خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ) (مريم /12) يعني سفت كتاب را بگير. ما مي‌گوييم حالا تا ببينم شد نماز مي‌خوانيم نشد بعدش مي‌خوانيم. جدي نيستيم.

8- خاطره‌اي از مسافرت هوايي

در هواپيما نشسته بودم در يكي از پروازهاي خارجي اين طرفم يك نفر نشست آن طرف هم يك نفر. خوب همه خارجي بودند من هم ايراني يك مرتبه ديدم كه دكمه را زد كه آقا فلان رقم آبجو. اينهايي كه مسئول پذيرايي بودند يك رقم اين طرفيم، هم يك رقم ما ديديم به اين طرفمان يك رقم آبجو مي‌خورد اين طرفم يك رقم مشروبات الكي. خب اينجا جايي نيست كه من بلند شوم بيايم پايين. آخر در جاي ديگر اگر سفره شراب بود ولو نمي‌خورد بايد بلند شود برود. نمي‌شود گفت آقا ما نمي‌خوريم بايد بلند شوي بروي. حرام است در جلسه‌اي كه شراب است بنشيني. اگر نمي‌خوري نشستن در آنجا حرام است. بايد بلند شد و رفت ولي در هواپيما كه نمي‌شد بروم در عين حال، وقت نماز شد، خواستيم نماز بخوانيم. گفتم اينجا كه نمي‌شود نماز خواند گفتيم حالا روز قيامت خدا و پيامبر گيرم كاري با ما ندارد من پيش خودم گفتم چرا اين عرق خور در عرق خوردن جدي است اما تو در نماز خواندن جدي نيستي. گفتم من بايد نمازم را بخوانم. پرسيدم از خلبان مكه كدام طرف است؟ حجاز؟ بعد هم گفتند اين تروريست است مي‌خواهد هواپيما را ببرد حجاز. گفتم: من مي‌پرسم براي اينكه مي‌خواهم نماز بخوانم عبادت كنيم فقط سمت آن را بگوييد. رفت پرسيد آمد و گفت. بلند شدم يك نايلون انداختم و نماز را خواندم اينه! ! ! به من نگاه كردند گفتم نگاه كنيد چطور من به عرق خوردن شما نگاه كردم شما هم به ما نگاه كنيد. ننگ من است كه تو در عرق خوردنت سفتي و من در نماز خواندنم شل. تا جلسه عروسي مي‌گويند نمي‌شود نماز خواند چرا نمي‌شود خواند. چطور او(البته عروسي گناه نيست) چطور او در عروسي كف مي‌زند خوب من هم در عروسي نمازم را بخوانم. ما مسلمانهايمان عيب اين است كه مسلمانهاي شلي هستيم. سفت بايد باشيم. جدي بايد باشيم. (وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) (بقره /165) مومن حبش به خدا شديد است.
خب وقتمان تمام شد و حرفهايمان ماند.
بيننده‌ها روزهاي آخر ماه رمضان دارد سپري مي‌شود مواظب باشيد حديث داريم: پيامبر (ص) فرمود: اگر ماه رمضان تمام شود و خدا كسي را نبخشد، خيلي آدم بدبختي است. كه كسي كنار اقيانوس بود ولي صورت خود را نشست. خيلي خيط هست. خيلي زشت است كه آدم ماه رمضان ماه رحمت، ماه عبادت، بگذرد و ما استفاده نكرده باشيم.
خدايا! ترا به آبروي آنهايي كه از ماه رمضان خوب استفاده كردند به ما توفيق بده آنچه از عمرمان مانده خوب استفاده كنيم.
(وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ، وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ) (صحيفه سجاديه، دعاى 20) در دعاي مكارم اخلاق هست كه خدايا! هر چه خراب كرديم و تو مي‌تواني عوض كني تو آن خدايي هستي كه آب زباله به زمين فرو مي‌رود و گُل بيرون مي‌آوري. زباله مي‌رود زلال مي‌ايد كود به زمين مي‌رود گل مي‌ايد بيرون، تو مي‌تواني تغيير بدهي «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان /70) خدايا! آنچه خراب كرديم تحويل به حسنه بفرما.
آنچه از عمر و نعمتها و استعدادها مانده در راهي كه رضاي توست قرار بده.
روح امام عزيز و شهدا را از ما راضي بفرما.
رهبر عزيز ما را به سلامت با عزت و قدرت پايدار تا حضور حضرت مهدي (ع) بدار.
طاغوت را در ايران شكستي طاغوتهاي دنيا را بشكن.
قلب مطهر حضرت مهدي(ع) را از ما راضي بفرما.
آمريكا در ايران خوار شد در دنيا خوارش كن. ما در مقابل استكبار مقاوم و با صلابت قرار دادي همه محرومين و مستضعفين را در پناه اسلام در برابر استكبار با صلابت و مقاوم قرار ده. الهي آمين
دلهايمان را به هم مهربان كن.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2489
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست