نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2544
1- جلب رضاي خدا، هدف هر بسيجي 2- انگيزه و عشق، امتياز بسيجي 3- مردم ياري و مردم داري در تفكر بسيجي 4- جايگاه ولايت فقيه در تفكر بسيجي 5- جايگاه بسيج در سازندگي كشور 6- رعايت نظم و انضباط در كارهاي بسيج 7- حضور بسيج در همهي صحنههاي جامعه
موضوع: نگاهي به تفكّر و رفتار بسيجي
تاريخ پخش: 30/08/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث ما در آستانهي روز بسيج پخش ميشود. اهل جبهه و جنگ، جوانها بعضيهايشان يادشان است كه بسيج چه نقشي داشت. نسل نو كم و بيش بسيج را شنيدهاند، من هم ميخواهم يك بحثي راجع به بسيج امروز انشاءالله داشته باشم.
موضوع بحثمان: نگاهي به تفكر و رفتار بسيجي است.
بسم الله الرحمن الرحيم. تفكر و رفتار بسيجي! اين خط كش را كه عرض ميكنم، حالا آنهايي كه رفتند و شهيد شدند، داشتند و جمع موجود هم خيليهايشان دارند، كل امت ايران هم بايد اين فكر را داشته باشند. در دنيا همهي كشورها قواي مسلح دارند. نيروهاي مردمي هم دارند، افراد مسلح دارند، اما اين بسيج ايران امتيازاتي دارد. مثل اينكه همهي كشورها رئيس جمهور دارند، ما غير از رئيس جمهور ولايت فقيه هم داريم. اين امتياز خيلي مهم است كه مثلاً ببينيم فرق ما با دنيا چيست؟ يكي از نظر اميتازات اعتقادي است. سه رقم امتياز داريم:
1- جلب رضاي خدا، هدف هر بسيجي
* امتيازات اعتقادي! رضاي خداوند! جاهاي ديگر پول ميگيرند و اسلحه ميكشند و بمباران ميكنند. كاري ندارند اصلاً … دستور از مافوق است. خدا راضي است؟ خدا راضي نيست؟ قرآن ميفرمايد شما و ديگران فرقتان اين است كه آنها تيراندازي ميكنند، شما هم تيراندازي ميكند، آنها زخمي ميشوند و شما هم زخمي ميشويد، منتها شما براي رضاي خدا و آنها براي هوس مثلاً صدام! اين رضاي خداي يك اميتاز است براي ما!
– جنگ ما به خاطر محو شرك است. قرآن ميگويد: براي محو شرك بجنگيد.
– براي دفاع از خود است. اهدافي كه ما داريم: دفاع از خود و يا مستضعفين و مظلومان!
– براي تنبيه ياغي است. ياغي و گردن كلفت را تنبيه كنيم.
– براي ترساندن دشمن است. («تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه») (انفال/60)
– ايمان به امدادهاي غيبي! اين اميتازات اعتقادي است و خيلي هم مهم است. قصد آدم چه باشد… بارها من اين مثال را زدهام. چاقوكش و جراح هر دو شكم پاره ميكنند، منتها از چاقوكش پول ميگيرند و به جراح پول ميدهند. قصدهايشان فرق ميكند. يك ليوان آب را به سه نفر ميدهيم كه بخورند. اين مثال تكراري است. يكي نميخورد ميگويد با تو قهر هستم.چون با من قهر است آب از من نميگيرد كه بخورد. دومي نميخورد ميگويد چون عطش ندارم و ميل ندارم. سومي نميخورد، ميگويد چهارمي تشنهتر است، به چهارمي بده! اولي نخورد قهر است. دومي نخورد، ميل ندارد، سومي نخورد براي ايثار! ميگويد چون ديگران تشنهتر هستند. ارزش با يك يا دو و يا سه است؟ سوم!
نيت بسيجي چيست؟ دنيا و نيتهاي دنيا را بگويم. 1- كشورگشايي! آمريكا در افغانستان چه كار دارد؟ در عراق چه كار دارد؟ كشورگشايي… 2- عياشي! 3- تصرف در اموال! 4- قدرتنمايي! 5- فروش اسلحه… اصلاً ببينيد نيتهاي جنگ در دنيا چيست، كشورگشايي است، خودنمايي است، تصرف در اموال است، فروش اسلحه است، دنيا به چه نيتي است، ما به چه نيتي هستيم؟ اين امتيازات اول است.
* امتيازات فكري!
1- اصل مكتب! اين براي ما مهم است. براي دين ميجنگيم، چون خدا گفته است! الگوي شما كيست؟ الگوي من معصوم هستند، پيغمبر و اهلبيت(عليهمالسلام)، فرماندهي كل قوا كيست؟ مجتهد عادل است. مجتهد عادل يعني چه؟ عادل… اگر يك گناه رهبر انجام بدهد، از رهبري خودش ميافتد. يعني نياز هم نيست كه خبرگان، ايشان را عزل كنند. بارها خود ايشان هم اين را فرمودند. فرمود اگر خلافي عمدي از من سر بزند، به طور خودكار، از رهبري ميافتد، ديگر رهبر كه هيچ، قاضي هم نميتواند بشود، امام جمعه هم نميتواند بشود، پيشنماز يك مسجد كوچك هم… ما اينقدر برنامهمان محكم است. يعني اگر نمرهي بيست سوراخ شود و نوزدهونيم شود، از گردونه خارج است. دنيا ميبينند كه فرمانده كل قوايشان، جنايتكار است، در عين حال چون پول ميدهد و زور دارد، بايد بله قربان بگويند. زمان شاه هم قواي مسلح بله قربان ميگفتند. فرق است بين بله قربان زمان شاه با بله قربان حالا! شاه فاسق بود. فقيه عادل است. شاه نظر شخصياش را ميگفت و بايد بله قربان ميگفتند. فقيه نظر شخصياش را نميگويد كه بله قربان بگوييم، نظر اسلام را ميگويد. هدف شاه رضاي آمريكا بود. هدف فقيه رضاي خداست. فرق ميكند آدم بله قربان بگويد، بله قربان به عادلي كه براي رضاي خدا نظر اسلام را ميگويد با بله قربان به فاسقي كه نظر شخصياش را براي رضاي آمريكا ميگويد. اينها فرق ميكند.
2- انگيزه و عشق، امتياز بسيجي
2- اصل دوم، اصل انگيره و عشق است. بسيجي… اصل عشق! انگيزه و عشق! افراد ديگر هر كاري ميكنند، مسئلهي عشق نيست. فرق ميكند يك كسي كه از ترس نمره و به عشق نمره درس ميخواند، با يك كسي كه عاشق مطالعه است. در قرآن يك آيه داريم، ميگويد: مؤمنين («أَقامُوا») منافقين («قَاموا»)، («أَقامُوا الصَّلاة»)، («قامُوا إِلَى الصَّلاة») (نساء/142) فرق بين («أَقامُوا») و («قَاموا») چيست؟ («أَقامُوا») يعني با عشق، («قَاموا») يعني با كراهت! («قامُوا كُسالى») در حال كسالت نماز ميخوانند. ميفرمايد: («وَ هُمْ كارِهُون») (توبه/54) كراهت دارد و با زور پول ميدهد. اين مهم است. يك دستور ذبح گاوي صادر شد، بنياسرائيل بهانه گرفتند. گفتند اين گاو سنش چقدر باشد؟ شكلش چطور باشد؟ هي بهانه گرفتند. اينكه ميگويند بهانههاي بنياسرائيلي، به خاطر اين است كه براي اين گاو… پيغمبرشان گفت يك گاوي بكشيد و اينها هي نق زند. شكلش، جنسش، چي، چي، چي… آخرش قرآن ميگويد: («فَذَبَحُوها») ذبح كردند، يعني گاو را كشتند، اما پشت سر («ذَبَحُوها») ميگويد: («وَ ما كادُوا يَفْعَلُون») (بقره/71) نخير نكشتند. يعني چه؟ كشتند نكشتند خوب اين متضاد است. ميگويد كشتند، اما چون انگيزه و عشق نداشتند، انگار نكشتند. شما اگر من ميگويم: آب! شما اگر آب را آوردي و با نشاط به من دادي، ميگويم: دست شما درد نكند، اما اگر با عصبانيت گفتي: بگير! تا گفتي: بگير! ميگويم: آقا، برو اصلاً نميخواهم! («ذَبَحُوها») قرآن ميگويد. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («ذَبَحُوها») ذبح كردند، اما («وَ ما كادُوا يَفْعَلُون») انگار ذبح نكردند. يعني در كار اگر نشاط نباشد، ارزش ندارد. بسيجي يك عشقي دارد، خودجوش است. فرق ميكند چاهي كه خودش آب داشته باشد، يا چاه خشكي كه آب در آن بريزند. فرق ميكند بين پخته و داغ! فرق بين پخته و داغ چيست؟ هر داغي سرد ميشود، اما هيچ پختهاي خام نميشود. بسيجي پخته است. غيربسيجي خام است. البته وقتي هم ميگويم بسيجي، مرادم آنهايي نيستند كه فقط رسمي بسيجي هستند. من الان لباس بسيج نپوشيدهام، اما همهي كارهايم بسيجي است. يعني نه منتظر دعوتم، نه منتظر ابلاغم، نه منتظر اضافه كار هستم، نه منتظر مأموريتم، تمام كارهايي كه من ميكنم، هيچ كدام مأموريتي نيست. نمازي كه شروع كردهايم، تفسيري كه شروع كردهايم، زكاتي كه شروع كردهايم، هر كاري كه كردم، فكر كردم كه اين كار لازم است خودم بلند شدم و آمدم! سي سال است كه انقلاب شده است، ده سال قبل از انقلاب من فكر كردم كه پزشك اطفال داريم چرا آخوند اطفال نداشته باشيم؟ خودم بلند شدم و در كوچه رفتم و در خانهها را زدم و به بچهها گفتم، بچهها بياييد خانه ما چاي هم به شما ميدهم، شيريني هم به شما ميدهم، به شما قصه ميگويم. بسيجي يعني بايد چاه خودش آب داشته باشد. همينكه ديديم اين كار مشكل است، بپريم پايين، ماشين افتاد در جوب، بكشيمش بالا! آقا به بنده ابلاغ نشده است. طبق ماده فلان از تبصرهي فلان، بابا ابلاغ چيست؟ اين مسلمان گير كرده است. بلند شو! بسيجي يعني چاهش آب دارد. يعني جوش دارد و خودش از درون ميجوشد. و خيليها هم لباس بسيجي هم نپوشيدند، الحمدلله دارند. ايران ما بدنهاش بسيجي است. حالا چه آرم بسيج داشته باشد، چه نداشته باشد. يعني غيرت دارد! اگر يك مظلومي را ديد، بيتفاوت نميگذرد. چون اگر بيتفاوت رد شود، مرده است. حديث داريم دو رقم مرده داريم، مردههاي افقي كه در قبرستان هستند و مردههاي عمودي، كه در خيابان راه ميروند، اما بيخاصيت هستند. آدمي كه در مقابل معروف و منكر، در مقابل خير و شر بيتفاوت باشد، حديث داريم: «فَهُوَ مَيِّت» اين مرده است، منتها «بَيْنَ الْأَحْيَاء» (التهذيب/ج6/ص181) «مَيِّت بَيْنَ الْأَحْيَاء» يعني چه؟ يعني مردهي عمودي! اصل يك: مكتب! اصل دو: عشق به شهادت!
3- مردم ياري و مردم داري در تفكر بسيجي
3- اصل سوم: مردمي بودن! اين مردمي بودن خيلي ارزش است. خدا به پيغمبر ميگويد، پيغمبر سه شرط بايد داشته باشد، از مردم باشد، در مردم باشد، با مردم باشد. از مردم («رَسُولاً مِنْهُم») (بقره/129) در مردم (« رَسُولا فيهِمْ») با مردم («وَ الَّذينَ مَعَه»)(فتح/29) هر سه مورد در قرآن آمده است. («رَسُولاً مِنْهُم»)، («رَسُولا فيهِمْ»)، («وَ الَّذينَ مَعَه»)! («مِنْهُم») يعني چه؟ شما بگوييد يعني چه؟ منهم يعني… فيهِمْ يعني… مَعَه يعني… بسيجي اين خصلتها را دارد. از مردم است، در مردم است و با مردم است. مردم يار و مردمدار است. مردمداري و مردمياري!
من يك وقت ديگري هم گفتم. الان اين بسيجي كه در مساجد هست، بيايند و حساب كنند كه اين بسيج در اين مسجد… خوب البته يك جاهايي امنيت است كه شغل اولمان است. اما الان كه جنگي الحمدلله نيست، چه كنيم؟ نگاه كنيم كه در اين منطقه افرادي كه در درس شكست خوردهاند، بچههايي كه از نظر علمي عقب هستند، ببينيم چند نفر هستند، اساتيد و معلميني كه حاضرند روزي يك ساعت درس بدهند، ببينيم چند نفر هستند، يك برنامهريزي كنيم، كلاسهاي تقويتي بگذاريم. در تابستان به بچهها كمك علمي كنيم. زمستان برف ميآيد، چند نفر پيرمرد و پيرزن در اين منطقه هستند كه نميتوانند بروند و در صف نانوايي بايستند، بيست تا نان بگيريم و برويم در خانهشان بدهيم و بعد هم پولش را بگيريم. اين كارها را نگوييد: به ما چه؟ مگر نوكرش هستيم؟ چشمش كور بچههايش پولدار هستند، در فلان شهر هستند، خارج هستند، داخل هستند، به من چه! نگو به من چه! هر خدمتي به مردم بكنيم، به نسلمان خدمت ميشود. («تنصُر، يَنصُر») كمك كن، كمك ميشوي! مردمي بودن!
4- سادگي و بيآلايشي! يكي از امتيازات بسيج سادگياش است. سادگي از امتيازاتش است. حالا! همين چفيه را… يك چفيه به من بدهيد. همين… اين علامت بسيجيهاست. اين الان… خصوصيات اين چيست؟ اين چون با بسيجيها بوده است، اين هم بسيجي شده است. چطور؟ يعني نگاه كنيد. اول اينكه چقدر كار از اين برميآيد. روسري هست. گاهي آفتاب ميآيد، تر ميكنند و بر سرشان مياندازند. ساك هست و چيزهايشان را در آن ميگذارند، گاهي دشمن را ميگرفتند، ما در فيلم ها ديديم، و هيچ چيزي نداشتند، با همين دستهاي دشمن را ميبستند. گاهي دست ميشكست، اين را گردن ميكردند، دستشان را به گلو آتل ميكردند. گاهي آفتاب در سنگر ميآمد، اين را مثلاً استفادهي پرده ميكردند. گاهي به كمرشان ميبستند. گاهي شال گردن بود. گاهي بادبزن ميكردند. گاهي ظرف غذا و چيزي را برميداشتند و در آن ميگذاشتند. ظرف غذا بود. مثل ساك! گاهي اهرم بود. ميگفت: بگير! بكش بيرون! يعني سرش را دست كسي ميدادند، مثلاً از گودي ميكشيدند بالا! يعني به حالت طناب از آن استفاده ميكردند. گاهي تب كرده بود، خيس ميكردند و روي سرش ميگذاشتند، تب برش بود. گاهي ماسك بودف مثلاً حالا هوا چيز بود، يا جلوي خاك استفاده ماسكي از آن ميكردند. گاهي حمام ميرفتند، حولهاش ميكردند. گاهي اشك ميريخت، اشكهايش را پاك ميكرد. گاهي ديگ ميخواست بلند كند، دستگيرهاش ميكرد. گاهي… يعني ببينيد اين خيلي هم بيادعاست. ميخواست نماز بخواند، فرشش ميكرد و سجادهاش ميكرد. سجاده و فرشش ميكرد. نه رنگش عوض شد، نه ادعا دارد، ارزان است، در دسترس است، اين خاصيت… خاصيت بسيجي اين است. يعني آدمهاي ارزان، در دسترس، بيادعا، همهكاره، مفيد، اين است.
تازه يك هماهنگي بين ما و فلسطين است. اين آرم بسيج است. اسلام طرحهايش ارزان است، مثلاً ميگويد وقتي ميخواهي نماز بخواني، مهر كربلا بهتر است، اول اينكه اگر با مهر كربلا نماز بخواني، نمازت قبول ميشود. اگر مهر كربلا نباشد، هر جا هواست جمع باشد، قبول ميشود، اما اگر حواست پرت شد، آن قسمتي از نماز كه هواست پرت است، قبول نميشود. اما مهر كربلا كه داشته باشي، آن قسمتهايي را هم كه هواست پرت است، خدا به خاطر امام حسين، قبول ميكند. اين خاصيت مهر كربلاست. بعد هم در مهر كربلا امامت در آن است، امام حسين! عصمت در آن است، شهادت در آن است. مهر امام حسين به ما ميگويد كه هر رقم فشار هم بر شما آمد، تسليم نشويد! محاصرهي اقتصادي بود. در كربلا بزرگترين محاصرهي اقتصادي بود. آب براي علياصغر پيدا نميشد. محاصرهي نظامي بود. در كربلا سيهزار نفر دور هفتاد و دو نفر را گرفتند. محاصرهي اقتصادي، محاصرهي نظامي!
اينها پيام دارد. بنابراين حالا چه اين را گردن بياندازيم، چه اين را گردن نياندازيم، بنده اين را تا حالا گردن نيانداختم، مگر يك وقتي در جبههها! ولي اين بوسيدني است، يعني من بايد اين را ببوسم، چون يك چيزي است پر كار، ارزان و بيادعا! اين آرممان است. بسيجي حالتش سادگي و بيآلايشي است. اين هم يك اصل است. البته اگر شد اتاق فلان و تلفنچي و دنگ و فنگ و فلان، ما آن اصل را از دست دادهايم، ما هر چه به سمت اداري برويم، خراب ميشويم، كارهايمان هر چه رنگ دولتياش پررنگ بشود، رنگ مردمياش كمرنگ ميشود. همينطور كه هستيد، باشيد. از دولت استفاده بكنيم، اما به دولت تكيه نكنيم. خودمان روي پاي خودمان باشيم. دولت كمك كرد! الحمدلله! اگر هم كمك نكرد، خودمان، جوهر خودمان يك چيزي است. اين خودش يك چيزي است ديگر! حالا… بسيجي… اصل مردمي بودن!
4- جايگاه ولايت فقيه در تفكر بسيجي
5- اصل ولايت فقيه و مطيع رهبر بودن! اينكه نه جلو بيافتيم و نه عقب! امام فرمود: جنگ! جنگ! تا رفع كل فتنه! يك مرتبه فرمود: من جام زهر را مينوشم، به خاطر اسلام! آن چيز 598 چي بود اسمش؟ قرارداد را من قبول ميكنم، و اگر هم آبرويي دارم، آبرويم را هم در راه خدا ميدهم. يك مرتبه وقتي ما شنيديم، گفتيم فردا چه ميشود؟ اينهايي كه يك عمري جبهه بودند و جوان دادند، حالا يك مرتبه امام صلح را پذيرفت، يك مرتبه ديديم، بسيج گفت، ارتش گفت، سپاه گفت، همه با هم گفتند: هر چه امام بگويد. چشم! برو! چشم! ايست! ايست! اصلاً افرادي كه با ايست نايستند، با برو نروند، از اين افراد قرآن انتقاد ميكند، ميگويد كه: به ايشان ميگوييم… آيهاش در ذهنم بود، الان از ذهنم پريد! يك آيهاي است كه ترجمهاش اين است. در سال چهار ماه جنگ تعطيل است، يك ماه جدا، ماه رجب! سه ماه هم به هم چسبيده است. ذيالقعده و ذيالحجه و محرم! يك نود روز به هم چسبيده و يك ماه هم جدا! اين چهار ماه جنگ تعطيل است. عدهاي ميگفتند بابا حالا دستمان گرم شده است، بگذار حالا در بحبوحهي جنگ هستيم، بگذار تمامش كنيم، پايين و بالايش ميكردند. ميگفتند الان ميجنگيم، عوض اين ده روزه، ده روز ديگر مثلاً تعطيل ميكنيم. ميخواستند جابجا كنند. («إِنَّمَا النَّسيء») آيهاش يادم آمد، («إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْر») (توبه/37)(«النَّسيء») هماني است كه ما ميگوييم نسيه! نسيه يعني فعلاً جنس را بده، پولش را بعداً! اين را نسيه ميگويند. فعلاً حالا بجنگيم، به جاي رجب يك ماه ديگر تعطيل ميكنيم، («إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْر») يعني كساني كه وقتي ميگوييم: ايست! نميايستند، ميگويند حالا بجنگيم و عوض اين يك ماه، يك ماه ديگر تعطيل ميكنيم، اين كفر است. «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ» (بحارالانوار/ج84/ص66) در زيارت جامعه داريم كه اي اماما! ما نه جلوي شما ميرويم و نه عقب! بسيجي يعني تسليم. امام به يك كسي دعايي گفت، گفت اين دعا را بخوان، امام ياد داد گفت: «يَا مُقَلِّبَالْقُلُوبِ» اين آقا گفت: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» امام فرمود: أَبْصَارش را ما نگفتيم. آنچه را كه من گفتم، بگو! «يُحْيِي وَ يُمِيت» ايشان گفت: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي» فرمود: چرا اضافه ميگويي؟ جبرئيل كه نازل ميشد آيه بخواند، گاهي پيغمبر پيش پيش ميخواند، آيه نازل شد، دو بار هم آيه نازل شد، يكي گفت: («وَ لا تَعْجَل») (طه/114) عجله نكن! («لا تَعْجَل») به پيغمبر گفت. جلو نيافت. يكي گفت: («لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَك») (قيامت/16) اينهايي كه ميخوانم عربي است، ميفهميد ديگر! عربي آسانها را كه ميفهميد ديگر. («لا تُحَرِّكْ») يعني حركت نده، («لِسانَ») يعني زبان! («لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَك») يعني زبانت را جلو نيانداز، («لا تَعْجَل») يعني عجله نكن. بسيجي بايد تابع فرمان باشد. اول انتخاب كند كه رهبرش كيست. وقتي فهميد رهبرش يك مجتهد عادلي است كه از روي هوي و هوس حرف نميزند، ديگر هر چه گفت، چشم! خوب! اصل ولايت فقيه! اصل سادگي!
6- اصل خادم بودن، به جاي حاكم بودن! بسيجي خادم است، بگويد حالا چون ما در جبهه بوديم، حالا يك فرمانداري، بخشداري، بالاخره مزد اينهمه كه ما در جبهه بوديم، حالا يك پستي به ما بدهيد، يك مدير كلي، يك معاون وزيري، وكيلي… در ذهن بسيجي، تفكرش، خادم بودن است، نه حاكم بودن! به قول شهيد مظلوم بهشتي، ميگفت: ما شيفتگان خدمتيم، نه تشنگاه قدرت!
7- اصل عبادت! دنيا همه جا قواي مسلح دارد، اما مناجاتهاي بسيجي، دعاي عرفهاش، اعتكافش، مناجاتهايش، نماز شبش، اين امتياز بسيجي عبادت است. خدا نكند يك وقتي در مسجد، آقا سر نماز باشد، پايگاه مقاومت بسيج، چراغش روشن باشد. تمام مساجدي كه پايگاه مقاومت بسيج است، لحظهي نماز، چراغ خاموش و همه بروند و اقتدا كنند. اصلاً بسيج… اصلاً مملكت را براي نماز ميخواهيم، اگر آقا نماز بخواند و ما در اتاق مسجد در حال حرف زدن باشيم، معلوم ميشويم كه از خط دور شدهايم، ارزش ما به عبادتمان است. تفنگ و اسلحه و مسلسل و اف14 و اف16 و اف5 و نميدانم، پادگان و پسرو پيشرو در همهي دنيا هست، آن چيزي كه ما داريم و آنها ندارند تعبد و عبادت است. اصل عبادت!
8- اصل ايثار! نميخوابد كه مردم بخوابند. نميخورد كه مردم داشته باشند و بخورند. ايثار ميكند.
9- قابل الگو شدن! بسيج قابل الگو شدن است. امام فرمود ما هستههاي بسيج را بايد در تمام كرهي زمين راه بياندازيم. نه اينكه يعني ما در كار كشورها دخالت كنيم، اصلاً وقتي ما بسيج شديم، خود سيد حسن نصرالله و بچههاي لبنان خودشان از ما الگو ميگيرند. يعني بسيج يك قدرتي است قابل الگو شدن! ما خيلي الان در دنيا مطرح هستيم.
خوب! اصول عملي! اينها اصول تفكرات بود، يعني اعتقادات را گفتيم. اصل مردمي را هم چند موردش را بگويم. اصل مكتب، اصل عشق، اصل مردمي بودن، اصل ولايت فقيه، اصل سادگي، اصل خادم بودن نه حاكم بودن، اصل عبادت، اصل ايثار، اصل گرايش و حمايت از مستضعيفن، اصل قابل الگو بودن… حالا اصول عملياش را هم بگويم. در عمل بسيجي بايد چگونه باشد؟ اينها را نمره بيستهايش را ميگويم. ما بايد خودمان را به اين نمرهها برسانيم. هر كدام هستيد خوشا به حالتان، هر كدام كه نيستيد، اين دو سه نمرهاي را كه كم داريد، برسانيد.
5- جايگاه بسيج در سازندگي كشور
1- اين بسيج سازندگي، همين كه بچههاي بسيج تابستانها ميروند، در مدارس و مساجد و اين گروههايي كه از دانشگاه، از دانشگاهها، از طلاب، از بسيجيها… اين بسيج سازندگي خيلي كار خوبي است. خدمترساني است. كار ذوالقرنين است. ذوالقرنين از اولياي خدا بود، رفت يك جايي و به مردم گفت: مشكلاتتان چيست؟ گفتند دو گروه يأجوج و مأجوج به ما حمله ميكنند، اگر ميشود ما يك پولي بدهيم و يك سد براي ما بساز! گفت پول نميگيرم، اما كمك كنيد و نيروي مردمي هم به من كمك كند، من براي شما سد ميسازم. سد ذوالقرنين! اين حالت ذوالقرنيني است.
2- چابكي و سرعت عمل! سرعت عمل هم خودش يك عملي است كه آدم چابك باشد. پيغمبر ما در جبهه سر نماز بود، وقتي ميخواست برود مكه، مردم مكه هنوز بتپرست بودند، جلو آمدند و گفتند نميگذاريم در شهر بياييد. خوب پيغمبر هم از مدينه با جمعيت آمده بودند، كفار هم آمدند و صف كشيدند و گفتند نميگذاريم بياييد. هنوز مكه دست بتپرستها بود. بالاخره ظهر شد، پيغمبر رفت سر نماز، همهي مسلمانها هم اقتدا كردند، اين رئيس كفار نگاهي كرد به جماعت گفت: عجب! ما بيخود با اينها دعوا ميكنيم. اينها دفعهي بعد كه ميروند نماز بخوانند تا سجده هستند، همه را به رگبار ميبنديم. ما در سجده اينها را به رگبار ميبنديم، كلك اسلام كنده شده است. ببينيد چطور همه سر نماز رفتند. اين در ذهنش آمد كه مثلاً براي نماز عصر طراحي كند. فوري آيه نازل شد و طرح دشمن را خدا به پيغمبر القاء كرد. فرمود پيغمبر اين رقمي نماز نخوان! عصري كه ميخواهي نماز بخواني، يك عده نماز بخوانند، اجازه بدهيد من از روي خود آيه بخوانم، يك صلواتي بفرستيد. سورهي نساء آيه 102 ميفرمايد: («وَ إِذَا كُنتَ فِيهِمْ») پيغمبر وقتي ميخواهي نماز بخواني، («فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَائفَة») دويست نفره اقتدا نكنند. يك طايفه! مثلاً صد تا اقتدا كنند، اين صد تا هم با اسلحه، شمشير باشد با شمشي اقتدا كنند، آن صد تا هم شيفت بدهند. آخر نمازشان شكسته بود، نماز مسافر شكسته است. وقتي بحول الله گفتيد، براي ركعت دوم، شما كه پشت پيغمبر ركعت اول را اقتدا كرديد، تند تند حمد و سورهتان را بخوانيد، ركوع، سجود و سلام، جاي شيفت آنها بدويد، آنهايي كه سر پست هستند، بيايند و به ركعت دوم اقتدا كنند. آيهاش اين است. («وَ لْتَأْتِ طَائفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّوا») آن صدتايي كه اقتدا نكردند، به ركعت دوم خودشان را برسانند، يعني چه؟ يعني تقسيم براي تخم مرغ و كود شيميايي و آهن نيست. در عبادت هم بايد تقسيم بشويد. اگر پدر نماز مغرب ميرود، نماز عشايش را تند بخواند و برود در مغازه، پسرش نماز عشاء برود. نه اينكه در خيابان هر چه پير است، برود مسجد، هر چه جوان است، در خيابان باشد. يعني بايد شيفت عوض بشود. چابكي كه بايد بتواند سرباز مسلمان، بتواند در يك ركعت شيفت عوض كند.
3- بيتوقع! ما سروان هستيم، يا سرهنگ هستيم، توقع نداشته باشد.
6- رعايت نظم و انظباط در كارهاي بسيج
4- نظم! گاهي وقتها يك توهيني به شما ميكنند، اين توهينها را هم خود شما گاهي دامن ميزنيد. مثلاً ميگوييد من بسيجي بيترمز هستم. اصلاً بيترمز بودن كار غلطي است. كلمهي بيترمز يعني چه؟ اين كلمه را هم شنيدهام، هم ديدهام كه خود بسيجيها به هم ميگويند. اين كلمه بايد حذف بشود. ما نظم داريم، خدا دوست دارد، («يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا») (صف/4) در قرآن تنها كلمهاي كه دو سوره به نامش است، كلمهي نظم است. يك سوره داريم («صف») يك سوره داريم («صافات»). صف و صافات يعني نظم. هر سورهاي يك اسم دارد، ولي مسئلهي نظم، دو سوره به اسم نظم است.
5- استقلال! روي پاي كسي نيست. بازوي مردم است. بازوي مكتب است، بازوي رهبر است. بازوي ملت است.
7- حضور بسيج در همهي صحنههاي جامعه
6- انسجام! («كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص») (صف/4) تمرين بسيجي حضور در نماز جماعت است. قدقامت الصلوة همه حاضر ميشوند. اسلام براي اينكه همهي مردم، يك رگ بسيجي داشته باشند، تا ميگويد قدقامت الصلوة همه جمع ميشوند. اين حضور در صحنه و آماده باش به يك سو و با يك زبان براي يك خدا… البته عرض كردم، بسيجي فقط جبهه رفتهها نيستند، جبهه رفتهها سران بسيج هستند، تمام كساني كه سه شرط داشته باشند، بسيجي هستند، دلسوز، غيور و خدوم به اسلام و انقلاب! استاد دانشگاه است، دانشجو است، زن خانهدار است. اما دلسوز است. بيتفاوت نيست. خادم است. غيور است. علامت بسيجي بودن اين است. منتها كساني كه رسمي هستند و لباس پوشيدند و اسلحه به دستشان است، آنها يك قدم جلوتر هستند. اما حالا بنده ممكن است اسلحه بلد نباشم، اما خدمت به جامعه بكنم و علامت بسيجي اين است، غيرت داشته باشد، از مكتب و وطن و رهبر و مردم حمايت كند، اين علامتش است. خوب البته مردم ايراني كه پاي تلويزيون نشستهايد، وقتي ميگويم بسيج يك وقت نگوييد آقا! ما يك بسيجي داريم كه صداي اذانش ما را اذيت ميكند، نوار عزاداري ميگذارد و نميگذارد كه ما بخوابيم، يك بسيجي داريم كه طوري رانندگي ميكند كه آدم دلش فرو ميريزد. اگر افرادي از بسيج بيوقت صدا گذاشتند، عرض كردم فقط شما آنجايي كه حق داري داد بزني، صداي اذان است. نميشود گفت كه چون من بسيج هستم، نوار قرآن بگذارم، بابا قرآن ميخواهي در خانهات بگذار! به چه دليل شما نوار قرآن در ميدان ميگذاري و مردم از خواب بيدار ميشوند؟ يك بار ديگر ميگويم: بسم الله الرحمن الرحيم. به فتواي همهي علماء قبل از اذان احدي حق ندارد كسي را از خواب بيدار كند. صرف اينكه شما بسيجي هستي، ميدان را گرفتهاي و يك چادر زدهاي، بيوقت مداحي ميكني، بابا اين كار را نكنيد. خدا رحمت كند آيت الله العظمي فاضل لنكراني را! قبل از رحلتش خانهاش رفتم، گفت: ديشب تا صبح سوختم، گفتم: چه شد؟ گفت اين الغوث الغوث پدر من را درآورد. بابا من مريض هستم. اين مسجد محله ميخواهي بگويي الغوث به مردم چه الغوث الغوث؟ گاهي وقتها بسيجيهايي اين كارها را ميكنند، اين كارها را بايد نكنيم. عزت عزيزتان را با يك… عسل مصفا را با يك مگس خرابش نكنيد. يا رانندگي! رانندگيمان بايد خيلي… ما آن چيزي كه از بين ميرود، يك حركاتي است از بعضي از بچهها! اين حركات ريز اگر برطرف شود، بسيجي شرفمان است، عزتمان است، حق به گردن ما دارد، اصلاً خوابي كه راحت ما ميكنيم، به خاطر قواي مسلح است. حالا چه ارتشش، چه سپاهش، چه بسيجش و چه نيروي انتظامياش! به هر حال شما به گردن اسلام حق داريد، اسلام به گردن شما حق دارد، مواظب اين ريزهكاريها باشيد.
خدايا! كشور ما را، رهبر ما را، امت ما را، مرز ما را، انقلاب ما را، قواي مسلح ما را، بسيج ما را، ناموس ما را، نسل ما را، آبروي ما را و هر چه كه به ما دادهاي، در پناه حضرت مهدي(عج) حفظ بفرما!
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 142 سوره نساء بیانگر ویژگی نماز چه كسانی است؟ 1) مؤمنان 2 ) منافقان 3) اهل كتاب 2- قرآن، رابطهی پیامبر با مردم را چگونه میداند؟ 1) در میان مردم 2) با مردم 3) هر دو مورد 3- در اسلام، در هر سال چند ماه جنگ حرام است؟ 1) چهار ماه 2) دو ماه 3) شش ماه 4- چه كسی برای جلوگیری از هجوم اشرار به مردم، سدّ دفاعی ساخت؟ 1) حضرت خضر 2) ذوالقرنین 3) حضرت یوسف 5- دستور قرآن برای اقامه نماز به هنگام ترس از دشمن چیست؟ 1) ترك نماز جماعت 2) حضور همه در نماز جماعت 3) تقسیم نمازگزاران در جماعت
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2544